۴۵
۶۰
۷۲
میزان مرگ و میر کودکان کمتر از یکسال به ازای هزار تولد زنده
۱۶۰
۹۴
۱۹
میزان مرک و میر کودکان ۴-۱ ساله
۳۰
۲۰
۱
منبع: سازمان بهداشت جهانی ۲۰۰۰
۲-۳-۳- حمایت اجتماعی [۱]
جامعهشناسان بر این باورند که سلامتی و بیماری، صرفاً واقعیاتی زیستشناختی نیستند، بلکه به طور همزمان دارای ابعاد و ماهیت اجتماعی نیز میباشند. عوامل اجتماعی ، همانگونه که میتوانند نقش مهمی در ایجاد، حفظ، و ارتقاء سلامتی ایفا نمایند، در بروز ، شیوع و تداوم بیماری نیز دارای نقش اساسیاند(ریاحی و همکاران، ۱۳۸۶: ۸۸).
«افراد در میزان آسیبپذیری نسبت به بیماریها با یکدیگر تفاوتهای زیستی و فردی دارند. اما مسئله این است که میزان این تفاوتها تحت تأثیر موقعیت اجتماعی و حتی مهمتر از آن، برداشتی که افراد ار آن موقعیت دارند به مراتب بیشتر می شود.» (همان منبع).
از این رو، توجه به عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت اهمیت بسیاری مییابد که یکی از مهمترین این عوامل، میزان حمایت اجتماعی ادراک و یا دریافت شده توسط افراد میباشد.
حمایت اجتماعی مفهومی چند بعدی است که به اشکال و طرق مختلفی تعریف شده است. برای مثال میتوان آن را به عنوان یک منبع فراهم شده توسط دیگران به عنوان امکاناتی برای مقابله با استرس ، یا یک مبادلهای از منابع تعریف نمود (ریاحی و همکاران، ۱۳۸۹: ۸۸).
برخی از پژوهشگران ، حمایت اجتماعی را میزان برخورداری از محبت ، همراهی، مراقبت، احترام، توجه و کمک دریافت شده توسط افراد از سویی افراد یا گروه های دیگر نظیر اعضای خانواده، دوستان، و دیگران مهم تعریف کرده اند (همان منبع).
درحالی که برخی از محققان معتقدند حمایت اجتماعی ناشی از همبستگی اجتماعی برای ارتقای بهداشت و سلامتی مفید است، برخی دیگر بیان میدارند که فایده اصلی آن مثل «سپر» یا «ضربهگیر» است که به افراد کمک می کند تا خود را با تجارب و اوضاع استرسزای زندگی تطبیق دهند(همان منبع).
دفتر اروپایی سازمان جهانی بهداشت حمایت اجتماعی را در چهار مقولهی عاطفی، اطلاعاتی، ابزاری، و ارزشیابانه دستهبندی کرده است.
۱- حمایت عاطفی[۲] به ابراز توجه، علاقه و همدلی نسبت به یک شخص و دلداری دادن، قوت قلب دادن و ابراز محبت کردن به او اشاره دارد. بیشتر افرادی که با رویدادهای استرسزای زندگی مواجهند، میخواهند امکان صحبت دربارۀ این رویدادها با دیگران را داشته باشند. بنابراین برای آنها وجود یک «گوش شنوا» بسیار ارزشمند است. مطالعه ای روی بیماران سرطانی نشان داد که بیش از ۹۰ درصد آنها حمایت عاطفی را یکی ارزشمندترین انواع حمایت ارزیابی کرده بودند (ای سندرسون، ۱۳۹۲: ۲۱۸).
۲- حمایت ابزاری[۳] یا مادی به فراهم کردن کمک عینی، مانند مساعدت مالی، منابع مادی یا خدمات مورد نیاز اشاره دارد (ای سندرسون، ۱۳۹۲: ۲۱۸).
مانند مراقبت از کودک، خرید از فروشگاه، نظافت منزل ، جابجایی وسایل در نقل مکان جدید و … که نشان دهنده ارزشمند بودن و مورد علاقه دیگران بودن ، همراه با حس اعتماد به نفس در آنها دیده می شود (کیوان آراء، ۱۳۸۶: ۱۳۳).
۳- حمایت اطلاعاتی[۴] یا ارزیابی، به توصیه و راهنمایی دربارۀ نحوه مقابله با یک مشکل خاص اشاره دارد. مثلاً قربانیان بلایای طبیعی نیز به توصیههایی درباره چگونگی سازماندهی اقدامات پاکسازی و تنظیم کمکهای دریافتی دولتی نیاز دارند، از این نوع حمایت سود میبرند (ای سندرسون، ۱۳۹۲: ۲۱۹).
۴- حمایت ارزشی و تأییدی[۵] : این نوع حمایت به شخص این پسخوراند را میدهد که از دید دیگران محترم و ارزشمند است. مطالعه ای در مورد بهبودی طولانی مدت پس از جراحی قلب نشان داد بیمارانی که معتقد بودند حمایت ارزشی زیادی از سوی همسرانشان دریافت کرده اند، سلامت هیجانی بالاتری داشتندو کمتر احتمال داشت در امور روزمرهی زندگی (مثل مشکلات مربوط به تعامل اجتماعی، فعالیتهای تفریحی، خدمات و پیادهروی) دچار مشکل شوند (ای سندرسون ، ۱۳۹۲: ۲۱۹).
حمایت اجتماعی عامل مهمی در بازپروری روحی بیماران است و اهمیت آن در انطباق بیماران جهت بهبودی غیر قابل انکار است. اولین مطالعه درباره رابطه بین حمایت اجتماعی و میزان مرگ و میر را برکمن و سیم درسال ۱۹۷۹ انجام دادند. آنها داده ها را از نمونه ای معرف ، متشکل از حدود هفت هزار زن و مرد که در سال ۱۹۶۵ در کالیفرنیا زندگی میکردند، جمعآوری کردند. پاسخ دهندگان مقیاسهایی متشکل از چهار نوع پیوند اجتماعی (ازدواج ، تماس گسترده با دوستان و خانواده، عضویت در کلیسا و سایر گروه های رسمی و غیررسمی) را تکمیل و وضعیت سلامت جسمیشان را تشریح کردند. سپس، پژوهشگران به منظور بررسی میزان مرگ و میر به عنوان تابعی از پیوندهای اجتماعی، داده های مرگ و میر بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۴ را جمعآوری کردند. در مجموع، احتمال مرگ و میر افرادی که پیوندهای اجتماعی نداشتند، دو تا سه برابر، طی این دوره بیشتر بود این ارتباط بین حمایت و سلامتی نه تنها برای شاخص ترکیبی چهار نوع پیوند اجتماعی صادق بود، بلکه مستقلاً برای هر یک از مقیاسهای مجزای پیوندهای اجتماعی نیز صدق میکرد (ای سندرسون، ۱۳۹۲: ۲۲۲).
مطالعه ای روی افراد مبتلا به بیماری مزمن نشان داد، آنانی که تصور میکردند انواع حمایت اجتماعی به سهولت در دسترس است، تا سال بعد، اضطراب کمتر و عاطفهی مثبت تری داشتند. مطالعه دیگر نشان داد دانشجویانی که تعاملهای اجتماعی بیشتر و با کیفیتتری داشتند، مشکلات بهداشتی کمتری داشتند و کمتر به بیمارستان دانشگاه مراجعه میکردند. چون این مطالعات آیندهنگر هستند (یعنی آنها حمایت اجتماعی را قبلاً و سلامتی را بعداً مورد ارزیابی قرار دادهاند) تا حدودی این اطمینان را می دهند که حمایت اجتماعی بیشتر ، به سلامت روانی و جسمی بیشتری منجر می شود و نه بر عکس (ای سندرسون، ۱۳۹۲: ۲۲۴).
۲-۳-۴- استرس و اضطراب ناشی از بیماری
در حوزه روانشناسی سلامت، استرس به حالتی از چالش یا تهدید اطلاق می شود که روند طبیعی و تعادل زندگی فرد را مختل می کند (ای سندرسون، ۱۳۹۲: ۱۱۲).
منبع عمدهی استرس روابط است. در واقع، یک سوم رویدادهای استرسزایی که دانشجویان تجربه می کنند حاصل روابط است و منبع ۸۰ درصد از استرس تجربه شده در زن و شوهر تعارضهای بین فردی است،این تعارضها حول مسایلی مانند نحوه خرج کردن پول، برقراری تعادل بین کار و صرف وقت درخانه و مراقبت از کودک و وظایف خانهداری میچرخد. مسایل خانوادگی، مانند بیماری یا طلاق نیز موجب استرس میشوند. تاحدی به این دلیل که مشکلات فشارهای هیجانی و مالی را به همراه دارند. برای مثال، مراقبت از عزیزی که بیماری مزمن دارد، می تواند موجب فشار مالی، مانند هزینه های مراقبت پرستاری در خانه و مشکلات هیجانی، مانند افسردگی و غمگینی شود. در واقع، پژوهشها نشان میدهد که وجود روابط بین فردی مخرب ممکن است بیش از روابط حمایتگر و مثبت بر سلامتی تأثیر بگذارد (ای سندرسون ، ۱۳۹۲: ۱۱۳).
۲-۳-۵- بیماری مزمن و مشکلات اجتماعی
یکی از دشوارترین قسمت های مقابله با بیماری مزمن، تأثیر مخرب بیماری بر روابط میان فردی است. افراد مبتلا به بیماریهای مزمن گاهی به دلیل نگرانی از رقت انگیز جلوه دادن یا طرد شدن ترجیح می دهند بیماریشان را از دیگران پنهان کنند و در نتیجه از بسیاری روابط اجتماعی دوری کنند. این رویکرد به ویژه در مورد بیمارانی که دچار بیماری شدید هستند ، بیشتر است. (ای سندرسون ، ۱۳۹۲: ۴۳۲).
افشای یک بیماری مزمن برای دیگران فوایدی نیز دارد، از جمله برانگیختن حمایت اجتماعی و اجتناب از انکار بیماری، که البته این رویکرد مشکلات بالقوهای نیز در پی دارد. دوستان ممکن است از بیمار کناره بگیرند، یا به دلیل ترس از مبتلا شدن یا تحمل دیدن تغییرات جسمی بیمار را نداشتن. افراد دربارۀ مبتلایان به بیماریهای مزمن اغلب سوگیریها و باورهای منفی دارند، از جمله این که آنها را درمانده، افسرده و حتی مستحق این سرنوشت میداند. بنابراین برخی از این بیماران مورد بیاعتنایی قرار گرفتن از سوی دیگران و تجربه فقدان حمایت اجتماعی را گزارش می کنند، آن هم زمانی که به شدت به آن نیاز دارند (همان منبع).در مواردی، اعضاء خانواده و دوستان، انتظارات واقعبینانهای از چگونگی مقابله با بیماری و مهار آن ندارند. برای مثال، خانواده و دوستان ممکن است تصور کنند که بیماران میتوانند وظایف بیشتری در منزل انجام دهند یا افسردگی و اضطراب بیمارانشان، خیلی بدبینانه است. همچنین اعضای خانوادۀ مبتلایان به بیماریهای مزمن واکنشهای روانی منفی را نیز تجربه می کنند. یکی از مشکلات عمدهی بیماران تجربه خانوادهها از وابستگی فزایندهی بیمار است. بیمار ممکن است در انجام بسیاری از وظایف مثل بهداشت شخصی، مراقبت پزشکی، مسئولیتهای مالی و وظایف خانهداری به کمک نیاز داشته باشد که این امر برای اعضای خانواده زمانبر است و آنها را دچار آشفتگی هیجانی می کند. این تغییرات در نقشهای خانواده ممکن است به بر هم خوردن جدی تعادل روابط خانوادگی بینجامد، طوری که بیمار احساس گناه کند و اعضای خانواده رنجور و خشمگین شوند (ای سندرسون، ۱۳۹۲: ۴۳۳).
بسیاری از افراد مبتلا به بیماریهای مزمن افسرده میشوند، این حداقل تا حدودی ناشی از فقدان کنترل عمدهای است که به خاطر بیماری مزمن ایجاد می شود. در واقع، برآورد شده ۳۵ درصد از افرادی که معلولیت ناشی از بیماریهای مزمن دارند افسرده هستند. برای مثال، مطالعه ای روی ۵۰ بیمار مبتلابه MS نشان داد بسیاری ار بیماران احساس افسردگی و بیهودگی می کنند. بی هیچ تعجبی، افسردگی در مبتلایان به بیماریهای شدید و تهدیدکنندهی زندگی چون سرطان، ایدز و بیماری آلزایمر شایع است (ای سندرسون ، ۱۳۹۲: ۴۳۷).
در بسیاری از موارد افراد باید تغییرات عمدهای در سبک زندگی ایجاد کنند تا از وخیمتر شدن بیماری جلوگیری کنند. برای مثال، بیماران مبتلا به دیابت در رژیم غذاییشان مصرف قند و شیرینی را محدود کنند و بیماران پی کی یو باید غذاهای فاقد پروتئین مصرف کنند، در مواردی حتی به افراد گفته می شود باید از رفتن به مکانهای خاص و فعالیتهای خاص دوری کنند. برای مثال، مبتلایان به آسم، باید هنگامیکه غلظت گرد و غبار بالاست از خانه بیرون نروند و ممکن است از کسانی که حملۀ قلبی را تجربه کرده اند ، خواسته شود از موقعیتهای استرس زا بپرهیزند همچنین این تغییرات گاهی اضطراب، افسردگی و کنارهگیری اجتماعی را به دنبال دارد (ای سندرسون ، ۱۳۹۲: ۴۴۲).
در این تحقیق پیامد طولانی بودن و مزمن بودن بیماری پیکییو و اثر آن بر روابط بیمار و خانواده بیماران مورد پژوهش قرار میگیرد.
فرضیه های تحقیق:
به نظر میرسد بین جنس بیمار و ابعاد بیماری و شدت بیماری رابطه وجود دارد.
به نظر میرسد بین سن بیمار و ابعاد بیماری و شدت بیماری رابطه وجود دارد.
به نظر میرسد بین قشر اجتماعی و ابعاد بیماری و شدت بیماری رابطه وجود دارد.
به نظر میرسد بین نسبت خویشاوندی والدین و ابعاد بیماری و شدت بیماری رابطه وجود دارد.