- آگاهی سازمانی[۶۷]: مطالعه جریانهای عاطفی گروه و ارتباطات قدرت، توانایی شناسایی احساسات و وقایع سیاسی جاری درون گروه ها.
ازجریانهای سیاسی واجتماعی موقعیتها، برای تعبیر درست ارتباطات کلیدی قدرت، آگاه میباشند.
شبکههای مهم اجتماعی را شناسایی میکنند.
نیروهایی که دیدگاه ها و فعالیتهای مشتریان و رقبا را تشکیل میدهد را شناسایی میکنند.
موقعیتها و حقایق سازمانی و بیرونی را درک میکنند.
د) مدیریت روابط
- کمک به رشد دیگران[۶۸]: به معنی احساس نیاز دیگران به بهبود(حس نیازهای تکاملی افراد) و تقویت تواناییهای آنهاست.
نقاط قوت و فضیلتهای دیگران را تشخیص داده و در رشد و توسعه آنها، کمک میکنند.
-
- به دیگران بازخور مفید میدهند و نیازهای آنان را برای رشد و توسعه شناسایی میکنند.
-
- وظایفی را به افراد پیشنهاد مینمایند که چالشی بوده و منجر به رشد مهارتهای آنان میگردد.
- نفوذ[۶۹]: روش مؤثر برای تشویق و متقاعدسازی دیگران. قبضه کردن و اداره مؤثر عواطف دیگران
در متقاعد کردن افراد مهارت دارند.
درخواستهای خود را از طرف مقابل، با بیان خوش، عنوان میکنند.
- ارتباطات[۷۰]: به معنای بیپرده گوش دادن، اشاعه اطلاعات و پذیرش دیدگاه های دیگران میباشد. ارتباط جایگاه مهمی در هوش عاطفی دارد.
با دقت به دیگران گوش داده، به دنبال درک و فهم متقابل بوده و از تسهیم اطلاعات با دیگران استقبال میکنند.
به طور مؤثر از ارسال و دریافت علائم عاطفی، برای روشن ساختن پیامشان بهره میگیرند.
ارتباطات باز(رو در رو) را تشویق وترویج نموده و اخبار ناگوار را همانند اخبار خوب پذیرا هستند.
- مدیریت تعارض[۷۱]: مذاکره و برطرفسازی اختلافات.
مدیریت تعارض به با درایت کار کردن با افراد سرسخت و موقعیتهای تنشزا، و تشویق مباحث و مذاکرات باز کمک میکند.
با دیپلماسی و تدبیر، افراد دارای مشکل (ناسازگار) و موقعیتهای تنش زا را، مدیریت میکنند.
تعارضات و تضادهای بالقوه را شناسایی و به حل آنها کمک میکنند.
بحث ومذاکره آزاد را تشویق میکنند.
راه حلهای برد- برد را سازماندهی میکنند.
- رهبری[۷۲]: هدایت اشخاص و گروه ها. برانگیختن دیگران برای کار کردن با یکدیگر در جهت اهداف مشترک.
دارای قدرت بیان و برانگیختن اشتیاق دیگران، در جهت یک چشم انداز و انجام ماموریت مشترک میباشند.
درصورت نیاز افراد به راهنمایی و هدایت، بدون در نظرگیری موقعیت زمانی پیشگام میباشند.
از طریق الگو و نمونه افراد را هدایت و رهبری میکنند.
ضمن پاسخگو نگه داشتن افراد آنها را در جهت عملکرد بهتر راهنمایی میکنند.
- تأثیر پذیری از تغییرات[۷۳]: اعمال مدیریت تغییر، توانایی تشخیص نیاز به تغییر، رفع موانع، کمک گرفتن از دیگران برای پیگیری ابتکارات جدید.
ابتکار و مدیریت تغییر اینگونه افراد، نیاز برای تغییر، به چالش کشیدن وضع موجود و دفاع کردن از تغییر را تشخیص میدهد.
الگوی تغییر مورد نیاز دیگران، هستند.
نیاز به تغییر و حذف موانع را تشخیص میدهند.
- تعهد سازی[۷۴]: پرورش روابط مؤثر.
با تعاون و همکاری به ایجاد شبکههای ارتباطی و تیمسازی میپردازند.
شبکههای ارتباطی را ایجاد میکنند که بر مبنای راستی و خوشنیتی است.
روابطی را به وجود میآورند که دارای منافع دوطرفه میباشد.
- همکاری و مشارکت[۷۵]: به معنی توانایی کار کردن مؤثر با دیگران در گروه ها، برای رسیدن به اهداف مشترک میباشد.
در تأکید به وظیفه و توجه به روابط توازن دارند.
دارای حس همکاری، سهیم شدن در اطلاعات و منافع مشترک هستند.
جو همکاری دوستانه را توسعه میدهند.
فرصتها را برای همکاری کشف کرده و آنها را پرورش میدهند(پاترا[۷۶]،۲۰۰۴ : ۱۶ ؛ هاستی[۷۷] ،۲۰۰۴ : ۱۰؛گولمن ،۲۰۰۳ : ۲).
۲-۱-۷-۳- مفاهیم اساسی هوش عاطفی از دیدگاه مایر و سالووی
اصطلاح هوش عاطفی برای اولین بار از سوی سالووی و مایر در سال ۱۹۹۰ به عنوان شکلی از هوش اجتماعی مطرح شد. الگوی اولیه آنها از هوش عاطفی شامل سه حیطه یا گستره از توانایی ها می شد.
۱- ارزیابی و ابزار هیجان: ارزیابی و بیان هیجان در خود توسط دو بعد کلامی و غیر کلامی، همچنین ارزیابی هیجان در دیگران توسط ابعاد فرعی ادراک غیر کلامی و همدلی مشخص می شود.
۲- تنظیم هیجان در خود و دیگران: تنطیم هیجان در خود به این معناست که فرد تجربه فرا خلقی، کنترل، ارزیابی و عمل به خلق خویش را دارد و تنظیم هیجان در دیگران به این معناست که فرد تعامل مؤثری با سایرین(برای مثال آرام کردن هیجاناتی که در دیگران درمانده کننده هستند) دارد.
۳- استفاده از هیجان: استفاده از اطلاعات هیجانی در تفکر، عمل، مسأله گشایی است.
مایر و سالووی(۱۹۹۷)تعریف اولیه شان از هوش عاطفی را با ایجاد یک مدل چهار شاخه ای از هوش عاطفی توشعه دادند(دای ودیگران، ۲۰۰۳: ۱۲).
این مدل هوش عاطفی را به صورت عملیاتی در دو سیستم شناختی و هیجانی بررسی می کند. اما با این وجود مدل مورد نظر ازچهار شاخه یا مؤلفه تشکیل می شود.