۸-۲ مدل تعدیل یافته باس و دانلاپ
باس و دانلاپ (۱۹۹۰) در تحقیقی با عنوان"ریشه های الگویی رویارویی کشاورزی جایگزین در مقابل کشاورزی متعارف” به این نتیجه دست یافتند که استقلال طلبی، تمرکز زدایی از فعالیت های دولتی، جامعه پذیری، هماهنگی با طبیعت، تنوع بخشی به محصولات و محدودیت ها بر انگیزه مشارکت افراد مؤثر هستند. چیپ و فلورا[۵۹] (۱۹۹۸) در مطالعه خود با عنوان"عناصر جنسیتی پارادایم کشاورزی جایگزین” با بهره گرفتن از مدل باس و دانلاپ (۱۹۹۰) به بررسی عناصر مؤثر بر انگیزه های افراد برای مشارکت در فعالیت های کشاورزی جایگزین پرداختند. آن ها پی بردند که علاوه بر عناصری که (باس و دانلاپ ،۱۹۹۰) در مطالعه خود مطرح کردند دو عنصر دیگر که شامل دستیابی به زندگی خوب و رسیدن به تعالی بود، بر انگیزهی زنان برای مشارکت در کشاورزی جایگزین مؤثر می باشند. پس از آن مک گی و همکاران[۶۰] (۲۰۰۷) در مطالعه ی خود سه عنصر اصلی و تأثیر گذار بر انگیزهی افراد برای مشارکت در برنامه های گردشگری روستایی را استقلال طلبی، مشارکت مدنی و تنوع بخشی به محصولات را که بر گرفته از مدل باس و دانلاپ بودند، به شرح زیر بیان کردند:
مشارکت با انگیزه استقلال طلبی، که شامل مواردی از قبیل: کم توجهی برنامه های دولت به کشاورزی، نوسان در درآمد کشاورزی، ایجاد اشتغال برای خود و خانواده و کسب درآمد از منبعی غیر از کشاورزی است.
مشارکت با انگیزه مشارکت مدنی، که خود شامل: ارتباط و آشنایی با گردشگران، احساس نیاز به بازار مرتبط با گردشگری، آموزش و یادگیری از گردشگران و مشاهده موفقیت افراد شاغل در بخش گردشگری است.
مشارکت با انگیزه تنوع بخشی به تولیدات، که شامل دو بخش: استفاده کامل از منابع موجود در سطح منطقه و استفاده از تسهیلات مالی بخش گردشگری است (غنیان و همکاران، ۱۳۹۰).
نیاز به استقلال، از ویژگی هایی است که به عنوان نیروی بسیار برانگیزاننده مورد تأکید واقع شده است. درحقیقت نیاز به استقلال را می توان به صورت عباراتی نظیر»آقای خود بودن»،«کاری را برای خود انجام دادن» و «کنترل داشتن بر سرنوشت خویش» تعریف کرد (آراستی و والی نژاد، ۱۳۹۰).
عامل دیگری که می تواند باعث ایجاد انگیزه یا مانع آن برای مشارکت باشد، سوابق فرد در زمینه مشارکت است. مشاهدات تأکید می کنند افرادی که برای انجام کاری از پیش سابقه موفقی دارند، معمولا برای تکرار آن عمل از وضعیت بهتری برخوردارند. ویژگی های فردی نیز از دیگر عوامل موثر بر انگیزه مشارکت می باشند (شهبازی و قربانی، ۱۳۸۹).
به منظور دستیابی به هدف اصلی پژوهش، محقق سعی دارد با بهره گرفتن از مدل تعدیل یافته باس و دانلاپ به شناسایی عوامل مؤثر بر انگیزه مشارکت زنان روستایی در دوره های آموزشی و برنامه های ترویجی و مشارکتی بپردازد تا با پی بردن به آنها مشوق هایی جهت تحریک زنان روستایی برای مشارکت در برنامه های توسعه ی روستایی ارائه داد و بتوان بیش از پیش از ظرفیت های زنان روستایی برای دست یافتن به توسعه همه جانبه بهره مند شد.
۹-۲ مروری بر پژوهش های انجام شده پیرامون موضوع تحقیق
در زمینه ی بررسی میزان مشارکت زنان روستایی در دوره های آموزشی و برنامه های ترویجی و مشارکتی و عوامل مؤثر بر آن درسطح روستاهای کشور، تحقیقات متعددی صورت پذیرفته است ولی کمتر به مقوله ی عوامل مؤثر بر انگیزه مشارکت زنان روستایی در دوره های آموزشی و برنامه های ترویجی ومشارکتی درسطح جامعه ی روستایی پرداخته شده است. درادامه به نتایج برخی از این پژوهش ها اشاره می گردد:
۱-۹-۲ مطالعات داخلی
علی بیگی و همکاران (۱۳۹۱) در پژوهش خود با عنوان"تحلیل انگیزه های زنان روستایی برای مشارکت در برنامه های آموزشی وترویجی در کرمانشاه"، به این نتیجه رسیدند که چهار انگیزه پیشرفت، انگیزه ابراز وجود و ارتباط، انگیزه توانمندی اقتصادی و انگیزه ی خدمت مهم ترین انگیزه های زنان روستایی برای شرکت دردوره های آموزشی و ترویجی بودند.
احمدوند و شریف زاده (۲۰۱۰) در مطالعه خود با عنوان “تعیین کننده های مشارکت اجتماعی زنان روستایی” در استان کهگیلویه و بویر احمد، مشاهده نمودند رابطه معناداری بین متغیرهای سن و سطح تحصیلات با مشارکت اجتماعی زنان وجود دارد.
روستا و همکاران (۱۳۸۹) در مطالعه خود با عنوان “عوامل مؤثر بر مشارکت زنان روستایی درتعاونی های تولیدی"، به این نتیجه رسیدند که بین عوامل اقتصادی، اجتماعی و سازمانی - عملکردی تعاونی ها و میزان مشارکت زنان روستایی در فعالیت های تعاونی رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. همچنین بین میزان وابستگی زنان روستایی به همسرانشان و میزان مشارکت آنها در فعالیتهای تعاونی رابطه منفیِ معنی داری مشاهده شد. نتایج آزمون مقایسه میانگین نشان داد که بین مشارکت زنان روستایی سرپرست خانوار و زنان روستایی تحت تکفل با ۹۹ درصد اطمینان تفاوت معنی داری وجود دارد و زنان روستایی تحت تکفل مشارکت بیشتری داشته اند.
میرک زاده و همکاران (۱۳۸۹)، در مطالعه خود با عنوان “واکاوی موانع مشارکت زنان روستایی در برنامه های آموزشی و ترویجی” در روستای حسین آباد شهرستان کنگاور، به این نتیجه رسیدند که مهم ترین موانع مشارکت زنان روستایی بعد فرهنگی است. آداب و رسوم و اعتقادات سنتی حاکم بر منطقه روستایی، اشتغال زنان به فعالیت های سخت، تربیت فرزندان، بی سوادی یا کم سوادی زنان، عدم رضایت همسر جهت حضور زنان در برنامه های ترویجی و مشارکتی و تمسخر وایراد اهالی از مهم ترین عوامل شناسایی شده دراین مطالعه بود .همچنین بین دیدگاه زنان روستایی برحسب سواد و سن نسبت به موانع مشارکت، دربعضی موارد اختلاف معنی داری وجود دارد. بین میانگین دیدگاه زنان بر حسب سن نسبت به آداب و رسوم سنتی مردم منطقه، تمسخر و ایراد اهالی، مرد بودن آموزشگر و پایین بودن انگیزه زنان اختلاف معنی داری وجود دارد. زنانی که دارای سواد خواندن و نوشتن هستند، رعایت آداب و رسوم و اعتقادات سنتی برایشان مهم تر است و نسبت به آن حساس تر هستند. برای زنان بی سواد تمسخر و ایرادهای اهالی مهم تر است. مرد بودن آموزشگر نیز برای زنان بی سواد مهم است و حساسیت بیشتری نسبت به جنسیت آموزشگر دارند. عواملی همچون نامنظم بودن و پراکندگی فعالیت های آموزشی ترویجی و نیز نبود امکانات و وسائل ایاب و ذهاب از نظر زنان دارای کمترین اثر در عدم مشارکت آنان در فعالیت های آموزشی و ترویجی هستند.
زرافشانی و همکاران (۱۳۸۸)، در مطالعه ای تحت عنوان"تبیین جایگاه مشارکت زنان روستایی در برنامه های آموزشی، ترویجی براساس نردبان شری آرنستین (مطالعه موردی زنان روستایی شهرستان سنقر، استان کرمانشاه)"، به این نتیجه رسیدند که بین مشارکت زنان روستایی در سطوح مختلف تحصیلی و هم چنین بر حسب وضعیت تأهل تفاوتی معنادار وجود دارد. بدین ترتیب که بین میزان مشارکت زنان روستایی با سطح تحصیلات راهنمایی و سایر زنان روستایی (بی سواد، ابتدایی و متوسطه) با اطمینان ۹۵ درصد تفاوت آماری معنادار وجود دارد، به این صورت که زنان روستایی با سطح تحصیلات راهنمایی مشارکت بیشتری در دوره های آموزشی، ترویجی داشته اند. همچنین زنان متأهل نسبت به زنان مجرد با اطمینان ۹۵ درصد از میزان مشارکت بالاتری برخوردار هستند.
علی بیگی و بنی عامریان (۱۳۸۸)، در مطالعه خود با عنوان"عوامل دموگرافیک مؤثر بر مشارکت زنان روستایی در برنامه های ترویجی: مطالعه موردی شهرستان سنقروکلیائی” به این نتیجه رسیدند که از یک سو تبعیض جنسیتی، نبود اجازه برای حضور زنان در فعالیت های گروهی، پایین بودن سواد، فقر اقتصادی خانواده و نبود آگاهی نسبت به شیوه برخورد با زنان از مهمترین دلایل عدم مشارکت و از سوی دیگر تعداد زیاد تماس با مروجان، افزایش تولید و درآمد، خوشنودی از برنامه های آموزشی و ترویجی گذشته و علاقمند بودن به کشاورزی از مهم ترین عوامل افزایش انگیزهی مشارکت زنان در برنامه های آموزشی وترویجی بودند.
صفری شالی (۱۳۸۷)، در مطالعه خود تحت عنوان"عوامل فرهنگی و اجتماعی مرتبط با میزان مشارکت زنان روستایی درامور و مسائل خانوادگی و اجتماعی (مطالعه موردی زنان روستایی استان زنجان)” به این نتیجه رسید که پایگاه اقتصادی واجتماعی زنان ازجمله متغیرهای کلیدی است که می تواند برمیزان مشارکت آنها در دو بعد فرهنگ مشارکتی و رفتارمشارکتی تأثیر قابل ملاحظه ای داشته باشد.
فلاح جلودار و همکاران (۱۳۸۶) در مطالعه خود با عنوان “عوامل مؤثر بر کارآفرینی زنان روستایی شمال کشور” به این نتیجه رسیدند که همبستگی میزان موفقیت زنان کارآفرین با انگیزه کسب درآمد بیشتر و کمک به بهبود شرایط زندگی خانواده و میزان استفاده از رادیو، تلویزیون و اینترنت مثبت و با ویژگی منفعت طلبی و خودرایی منفی بوده است.
میرزایی و شهیدی (۱۳۸۶)، در مطالعه خود با عنوان” بررسی عوامل مؤثر برحضور زنان روستایی در فعالیت های آموزشی و ترویجی کشاورزی (مطالعه ی موردی شهرستان های بافت و زرند استان کرمان)” پی بردند که اطلاع رسانی نامطلوب یکی از موانع اصلی شرکت زنان روستایی درکلاس های آموزشی وترویجی در۶۱ درصد زنان روستایی مورد مطالعه بوده است.
نتایج پژوهش زارع و میر باقری (۱۳۸۵) با عنوان"مطالعه ی عوامل فردی اجتماعی مؤثر بر گرایش به مشارکت زنان روستایی درصندوق اعتبارات خرد استان مازندران” بیانگر آن است که میان گرایش زنان روستایی به مشارکت در صندوق اعتبارات خرد با متغیرهای نوگرایی، تصور خیر محدود و خود اثربخشی رابطه ای معنادار وجود دارد اما با متغیرهای تقدیرگرایی و بیگانگی اجتماعی، رابطه معناداری ندارد.
امیری اردکانی (۱۳۸۵) در مطالعه خود با عنوان"موانع مشارکت زنان روستایی در برنامه های ترویجی"در استان کهگیلویه و بویر احمد، به این نتیجه رسید که جدی ترین موانع مشارکت زنان روستایی، موانعی هستند که ریشه در مشکلات فرهنگی دارند. برخی از این موانع عبارتند از: اشتغال زنان به فعالیت های سخت، تعداد زیاد فرزندان خانواده، بی سوادی و کم سوادی زنان، تمسخر و ایراد اهالی روستا نسبت به زنان مشارکت کننده و پایین بودن سطح دانش و بینش زنان روستایی نسبت به مشارکت.
وثوقی و یوسفی آقابین (۱۳۸۴)، در مطالعه خود با عنوان “پژوهشی جامعه شناختی در زمینه مشارکت اجتماعی زنان روستایی (روستای آغکند شهرستان میانه)” به این نتیجه رسیدند که میانگین مشارکت اجتماعی زنان روستایی، سطح پایینی داشته و فقط چهار درصد پاسخگویان، مشارکت اجتماعی بالایی داشته اند. بر اساس تحلیل های آماری انجام شده، بین مشارکت اجتماعی زنان روستایی با متغیرهای نگرش زنان نسبت به خود، سن، تحصیلات، میزان دسترسی آن ها به مراکز شهری و همچنین، وسایل ارتباط جمعی رابطه آماری مثبت و معناداری تأییدشده است.
محسنی تبریزی و میرزایی (۱۳۸۳)، در مطالعه خود با عنوان"سنجش میزان انگیزش به کار و عوامل مؤثر بر آن (مورد جوانان و زنان روستایی روستاهای استان آذربایجان شرقی)” به این نتیجه رسیدند که متغیرهای نیاز به موفقیت، انگیزه اقتصادی، فردگرایی، آرزوها و ترجیحات شغلی، وضعیت اجتماعی- اقتصادی، رضایت از زندگی، ناهنجاری های اجتماعی و التزام به کار به عنوان تعیین کننده ترین متغیرهای تاثیر گذار بر انگیزش به کار مطرح هستند.
شعبانعلی فمی و همکاران (۱۳۸۳)، در تحقیق خود با عنوان “عوامل موثر بر انگیزش دختران روستایی کرمانشاه برای مشارکت در فعالیت های کشاورزی” به این نتیجه دست یافتند که۲۱درصد از تغییرات متغیر وابسته، یعنی انگیزش، توسط پنج متغیر تبیین می شود که مهم ترین آن ها میزان مشارکت در امور کشاورزی است و دیگر متغیرها به ترتیب اولویت عبارتند از: میزان تجربه دامداری خانوار، سطح تحصیلات مادر، میزان تجربه کشاورزی خانوار و تعداد فرزند پسر خانواده .
پور طرق (۱۳۸۰) در تحقیقی با عنوان"سازه های مؤثر بر مشارکت زنان روستایی در فعالیت های امور دام و صنایع روستایی استان هرمزگان"، نشان داد شمار دام (از متغیرهای اقتصادی) و نگرش شوهر نسبت به زن و شرکت در فعالیت های مختلف روستا (از متغیرهای اجتماعی، فرهنگی) در شمار متغیر های مؤثر بر مشارکت هستند.
حسینی نیا (۱۳۷۸)، در مطالعه ای با عنوان “بررسی عوامل مؤثر بر انگیزه های مشارکت زنان روستایی در فعالیت های آموزشی و ترویجی و مشارکتی (استان فارس)” به این نتیجه رسید که انگیزه های آموختن دانش و مهارت به خاطر علاقه، یاد گرفتن نکات جدید و استفاده مفید از وقت، در بین زنان مورد مطالعه به ترتیب در اولویت اول تا سوم قرار دارد. ضمنا بر اساس یافته های تحقیق، بین انگیزه مشارکت زنان روستایی در فعالیت های آموزشی و ترویجی و متغیرهای تعداد فرزندان دختر، درآمد زنان روستایی، میزان استفاده از رادیو و تلویزیون، نگرش نسبت به برنامه های ترویجی، نگرش نسبت به آموزشگر و ادراک زنان از نگرش مردان نسبت به مشارکت آنان رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد.
بر پایه تحقیق بشر دوست (۱۳۷۳) با عنوان"بررسی میزان مشارکت زنان شالی کار و نقش آموزش های ترویجی در تولید برنج در استان گیلان” ، متغیر شمار سال های عمر تفاوتی معنادار را در میزان مشارکت زنان روستایی شالی کار ایجاد نمی کند. اما هر چه که میزان زمین خانوار بیشتر، وضعیت اقتصادی خانوار بهتر و سطح سواد بالاتر باشد، میزان مشارکت زنان کمتر است.
۲-۹-۲ مطالعات خارجی
نتایج مطالعات مک گی و همکاران (۲۰۰۷)، با عنوان"جنسیت و انگیزش برای کارآفرینی گردشگری کشاورزی"در ایالت ویرجینیا نشان داد که استقلال طلبی، عنصر اصلی مؤثر بر انگیزه مشارکت زنان روستایی در فعالیت های مربوط به کارآفرینی گردشگری کشاورزی (یکی از انواع گردشگری روستایی) می باشد که به منظور ایجاد فرصت های شغلی برای خود و خانواده و مقاومت در برابر نوسانات در آمد در بخش کشاورزی است.
ادریسا و همکاران[۶۱] (۲۰۰۷ (دربررسی عوامل اجتماعی و اقتصادی مؤثر بر مشارکت زنان در تعاونی های کشاورزی در نیجریه، انگیزه اصلی مشارکت زنان را کسب درآمد عنوان کرده اند. همچنین بین میانگین میزان مشارکت زنان در تعاونی های کشاورزی بر حسب متغیرهای سن، تحصیلات و شغل اصلی آنان تفاوت معنا داری دیده شد.
نتایج مطالعات آرنولد و همکاران[۶۲] (۲۰۰۷) با عنوان"انگیزش و مشارکت از مزایای مشارکت جوانان در کلوب H4″ نشان داد که داشتن تفریح و سرگرمی مهمترین عامل مشارکت دختران و پسران روستایی در فعالیت های مربوط به جوانان روستایی بوده است. آنان از گذراندن وقت با دوستان و کارگروهی نیز به عنوان دیگر عوامل مهم نام می برند.
در پژوهش آرنولد (۲۰۰۴) با عنوان"توسعه مهارت های زندگی و شخصی از طریق شرکت در برنامه ی کلوب های H4 در ژاپن” زنان شرکت کننده، انگیزه خود را از مشارکت در برنامه های توسعه و ترویج روستایی، گسترش مهارت های مهم زندگی، پیدا کردن دوستان جدید، سازگار شدن با شرایط جدید و مسئولیت پذیری عنوان کرده اند.
بامگوس وکانگولو[۶۳] (۲۰۰۲) در تحقیق خود با عنوان"مشارکت زنان روستایی در توسعه: مطالعه موردی روستاهای “تی شنسنگ"، “تینتوا"، “ماخالانینگ” در آفریقای جنوبی” که به بررسی عوامل محدود کننده ی مشارکت زنان در توسعه روستایی پرداختند، نشان دادند که بالا رفتن سطح تحصیلات پاسخ دهندگان، مشارکت فعال آنها را در توسعه تقویت می کند. این مطالعه تآکید می کند که سطح تحصیلات به عنوان ابزاری مهم برای تحریک، ایجاد، به دست آوردن و افزایش مشارکت فعال زنان روستایی در توسعه مورد نیاز است.
چیپ و فلورا (۱۹۹۸) در تحقیقی با عنوان"عناصر جنسیتی پارادایم کشاورزی پایدار” در کانادا، به بررسی عناصر مؤثر بر انگیزه های افراد برای مشارکت در فعالیت های کشاورزی پایدار پرداختند و به این نتیجه رسیدند که استقلال طلبی، تمرکز زدایی از فعالیت های کشاورزی، جامعه پذیری، هماهنگی با طبیعت، تنوع بخشی به محصولات و محدودیت ها و دو عنصر دیگر که شامل دستیابی به زندگی خوب و رسیدن به تعالی بود، عناصری بودند که بر انگیزه افراد برای مشارکت در کشاورزی پایدار مؤثر بودند.
راجیکا و فرانک[۶۴] (۱۹۹۷) در مطالعه خود با عنوان” زنان روستایی در هند: ارزیابی محدودیت ها و نیازهای آموزشی برای دستیابی به رویکرد های جدید آموزشی” به این نتیجه رسیدند که میزان تحصیلات و وضعیت تآهل بر میزان مشارکت زنان روستایی تاثیر گذار است.
ان مونیوا[۶۵] (۱۹۹۵)، در پژوهش خود با عنوان"مشارکت زنان روستایی در فعالیت های ترویجی _کشاورزی"در روستاهای کنیا این نتیجه رسید که میزان مشارکت زنان در فعالیت های تولیدی و کشاورزی نه تنها تحت تآثیر نقش های متعددی که زنان در داخل و خارج از محیط خانه برعهده دارند، می باشد، بلکه می تواند تحت تأثیر برنامه های ترویجی که در روستاهای مورد مطالعه انجام شده است، قرار بگیرد.
۲-۹ نتیجه گیری و چارچوب نظری تحقیق
با مرور پژوهش هایی که در راستای موضوع تحقیق حاضر انجام گرفت، می توان بیان نمود که در رابطه با عوامل مؤثر بر انگیزه های مشارکت زنان روستایی در دوره های آموزشی و برنامه های ترویجی و مشارکتی، کمتر پژوهشی صورت گرفته است و بررسی و طبقهبندی یافتههای تحقیقات دیگر محققان نشان می دهد که اعم پژوهش های انجام گرفته در این زمینه بیشتر به واکاوی موانع مشارکت و یا شناسایی عوامل مؤثر بر مشارکت زنان روستایی پرداخته اند که نتایج مرتبط با آنها در جداول ۲-۲ و ۳-۲ قابل مشاهده است.
جدول ۲-۲ عوامل مؤثر بر انگیزهی مشارکت
عوامل مؤثر برانگیزهی مشارکت زنان | منبع |
پیشرفت، ابرازوجود و ارتباط، انگیزه توانمندی اقتصادی وخدمت | علی بیگی و همکاران (۱۳۹۱) |