همه عالم کتاب حق تعالی است[۲۵۴]
موجودات جزئیه هر یک به منزلهی نقشی منتقش در الواح است و جهت این که هر عالمی کتابی است، آن است که به کلمات تامه احاطه دارد. همچنان که هر عالمی کتابی است، هر کدام از موجودات کلمه است؛ زیرا کلمه برای اظهار ما فی الضمیر وضع شده است و موجودات عینیه چون هر یک بر وجود صانع حکیم دلالت دارد، هر کدام امری غیبی را اظهار میکند.
بنا بر این، اطلاق کلمه بر موجودات عینیه، به نحو حقیقت است. در قرآن مجید و کلمات معصومین : اطلاق کلمه بر موجود عینی زیاد است، چنان که خداوند فرمود: «و کلمتُهُ ألقاها إلی مریمَ و رُوحٌ منه»[۲۵۵] و در دعا فرمود: «أعوذ بکلمات الله التامات»[۲۵۶] و عارفی گوید:
و کُنّا حروفاً عالیاتٍ لم نقل
متعلّقات فی ذری أعلی القلل[۲۵۷]
و مولانا الصاحب ـ عجّل الله تعالی فرجه ـ در دعای رجب، از کلمات وجودیه به مقامات تعبیر فرموده، آنجا که فرمود: «و مقاماتک التی لا تعطیل لها فی کلّ مکان، یعرفک بها من عرفک، لا فرق بینک و بینها إلا أنهم عبادک»[۲۵۸].
چه مراد از مقامات در اینجا، عقول مجرده در قوس نزول، و نفوس انبیا و اولیا در قوس صعود است.[۲۵۹]
۲ـ ۲ـ ۱٫ اقسام کلمات وجودیه
حضرت استاد کلمات وجودیه الهی را به دو قسمت تقسیم نمودهاند که برخی کلمات تام، و برخی ناقص هستند و این تمامیت و نقص نیز نسبی است؛ یعنی بعضی از کلمات الهی وقتی به خودی خود سنجیده شوند، تام و کاملند؛ اما وقتی نسبت به غیر و مرتبهی عالیه سنجیده شوند، نقصان دارند و بدین ترتیب تعبیر نمودهاند:
کلمات وجودیه یا تام است یا ناقص. تام آن است که تمام کمالات که ممکن است، برای موجودی بالفعل باشد و آن را حالت منتظره و قوه و استعداد نسبت به آن کمالات نباشد، مثل عقول مجرده در سلسلهی نزولیه و نفوس انبیا و اولیا در سلسلهی صعودیه. ناقص به خلاف تام است، مانند نفوس انسانیه در بدو خلقت. تام را معنای دیگری نیز هست و آن این است که دارای تمام لوازمش باشد.
به این معنای دوم، هر کلمهای تام است؛ زیرا که هیچ موجودی به وجود نمیآید، مگر آن که هر چه لازم در موجودیت او هست، موجود باشد، حتی هیولا با لازمش یعنی قوه و استعداد موجود است به این معنا که فعلیت هیولا همان فعلیت قوه است.
به این مطلب در الهیات شفا تصریح شده است. فعلیت هر شیء به حسب آن شیء است و تمام کلمات به معنای دوم تمامند و تفاوتی میان آنها در تمامیت نیست. اما تام به معنای اول که مقابل ناقص است، به اختلاف موجودات مختلف میشود؛ چه بعضی از موجودات دارای تمام کمالات است دون بعضی، و بعضی تام و بعضی اتم است. به این جهت است که حضرت باقر ۷ در دعای سحر فرمود: «اللهم إنی أسألک من کلماتک بأتمّها، و کلّ کلماتک تامّه»[۲۶۰]. آنجا که فرمود: «و کل کلماتک تامه» از تام معنای دوم را اراده فرمود؛ زیرا که تمام موجودات به این معنا تامند و عقل اول و نفس کلیه دو کتاب الهیاند.[۲۶۱]
۲ـ ۳٫ عوالم پنجگانه
استاد در بحث حضرات خمس و عوالم پنجگانه، آوردهاند که عالمْ مشتق از علامت است و علامت هر چیزی به نحوی غیر از آن چیز است. پس معتبر در مفهوم عالم غیریت و اثنینیت است و در ضمن حضرات از حضور مشتق شده و حضور وجود است. بدین جهت مراتب وجودات به اعتبار وجود، حضرات، و به اعتبار تعینات، عوالم نامیده شده است و هر فردی از افراد عالَم، عالَمی است که به آن فرد تمام اسماء معلوم میشود. بنا بر این که عوالم و تعینات خلقی نامتناهی است. پس آنچه بعضی از اخبار معصومین دلالت دارد که عوالم در یک عدد مخصوص و معینی محصور هستند، باید بر عوالم کلیه هستی حمل شود و نه بر عوالم جزئیه؛ چون عوالم جزئیه نامتناهی است و عدد خاص ندارد.[۲۶۲]
و همچنین در این مقام فرمودهاند:
عوالم پنج است: عالم اعیان ثابته، عالم عقول و نفوس کلیه، عالم مثال، عالم طبع، و عالم انسان. عالم به ما سوا الله اطلاق میشود، چه هر عالمی دال بر اسماء و صفات خدا است و هر عالمی مظهر اسمی خاص است. همچنان که اسماء الهی بعضی بر بعض دیگر محیط است، عوالم نیز بعضی محیط به بعضی است و همان طور که امّهات یعنی حیّ، علیم، قدیر، مرید، سمیع، بصیر و متکلم متناهی، و اسماء جزئیه غیر متناهی است. همچنین عوالم کلیه متناهی، و عوالم جزئیه غیر متناهی است. همچنان که هر اسمی از اسماء الهی چون عین ذات واجب است و ذات واجب دارای تمام اسماء و صفات است، پس هر اسمی از اسماء الهی دارای تمام اسماء است؛ ولی به سبب غلبهی صفتی از صفات به اسم خاصی نامیده شده است، چنان که در دعا وارد شده: «اللهم إنی أسألک من أسمائک بأکبرها، و کلّ أسمائک کبیره»[۲۶۳]. همچنین هر فردی از افراد عالم مظهر تمام اسماء است جز این که چون مظهریت آن فرد برای اسم خاصی غلبه دارد، گفته میشود که آن فرد از عالم، مظهر آن اسم است چنان که گفتهاند: عقل اوّل مظهر اسم «رحمان» است و نفس کلیه مظهر اسم «رحیم».[۲۶۴]
نَفَس رحمانی
جایگاه نفس رحمانی
نفس رحمانی گر چه در کلام جملهای از عرفا، حقیقت واحدی است که از عقل اول تا عالم ماده را در بر میگیرد و فقط تعینات خلقی و حضرات دوم و سوم و چهارم را شامل میشود، اما بزرگان عرفان نظری همچون قونوی، جندی، فرغانی، و صائن الدین ترکهی اصفهانی، آن را شامل همهی حضرات خمس میدانند؛ یعنی نفس رحمانی ظهور واحدی است که گسترهی آن از تعین اول تا عالم ماده را پوشش میدهد.
در آغاز، نفس رحمانی به صورت مندمج در تعین اول تحقق دارد، و پس از آن، این ظهورِ مندمج و نَفَس فشرده، آزاد شده، تعین ثانی و مراتب دیگرِ نظام هستی تا عالم ماده را به اقتضائات هر مرحله شکل میدهد.
صائن الدین در تمهید القواعد در این باره میگوید: «و للنفس الرحمانی السرایه فی هذه المراتب الخمس و الظهور بحسبها»[۲۶۵].
و گویا عارف رومی از واژهی «دم» نَفَس رحمانی را اراده کرده و میگوید:
با چنان قادر خدایی کز عدم
صد چو عالَم هست گرداند به دم[۲۶۶]
نَفَس رحمانی و نَفَس انسانی
استاد در مبحث نفس رحمانی فرموده است: همچنان که ذات الهیه با تعینی از تعینات اسمی از اسماء است، همچنین مظهر او که عبارت است از وجود منبسط به انضمام معنایی از معانی کلیه موجود خاصی میشود، مثل «عقل»، «نفس»، و غیره و این وجود منبسط «نَفَس رحمانی» نامیده شده است؛ زیرا این نفَس رحمانی به نَفَس انسانی تشبیه شده است؛ چون همچنان که نفَس انسانی در اثر اعتماد بر مخارج دهان، حروف بیست و هشتگانه را ایجاد میکند، همین طور نفَس رحمانی در اثر متعین شدن به تعین خاص موجودات عینیه بیست و هشتگانه را حاصل می کند و آنها عبارتند از: مقولات عشر، نُه فلک، چهار عنصر، جماد، نبات، حیوان، عقل، و نفس. [۲۶۷]
مراد قیصری از این کلام که فرمود «و إن کانت من حیث ظهورها تتوقف … الخ»، این است که هر صفتی از صفات به حسب وجود، عین ذات است به همان ترتیب که دانسته شد که ذات به اسماء و صفات تجلی کرده است، و چون ذات دارای تمام صفات است، پس هر صفتی دارای تمام صفات میباشد. ملا جامی میگوید: