- جهانی شدن مالی ، تجاری ،تولید و فناوری که به تقسیم کار جدید بین المللی منجر شده است .
- پایان جهان سوم گرایی و گرایش کشورهای در حال توسعه به سمت توسعه اقتصادی نولیبرال و توسعه نظام های سیاسی دموکراتیک (Hettne, Björn & Fredrik Söderbaum: 2009,3).
بنابراین ، می توان به این جمع بندی رسید که اقتصاد جهانی تغییرهای اساسی را در نیم گذشته تجربه کرده است و سبب شده دولت ها به جای دنبال کردن و اصول و اهداف منطقه گرایی قدیم ، اصول و اهداف جدیدی را در قالب منطقه گرایی نوین در دستور کار خود قرار دهند .
۲-۲-۲-۲-۴)تفاوت منطقه گرایی قدیم و منطقه گرایی نوین
۱٫منطقه گرایی نوین برعکس منطقه گرایی قدیم ،در سطح جهانی شکل گرفته است . ابعاد ،وسعت و گستره آن بسیار پیچیده تر از منطقه گرایی قدیم است .
۲٫هرچند منطقه گرایی قدیم به لحاظ اهداف ، محتوا و سطوح بسیار محدود بود و بیشتر بر موافقتنامه های تجارت آزاد و اتحادهای امنیتی متمرکز بود ، تعداد ، گستره و حوزه فعالیت منطقه گرایی نوین به گونه ای آشکار در دهه گذشته افزایش یافته است(Hettne, and Langenhove : 2005,5).
۳٫منطقه گرایی قدیم هم از نظر اهداف و هم از نظر اشکال به طور کامل سیاسی بود،در حالی که منطقه گرایی نوین از یک سو پاسخ دغاعی به حاشیه ای شدن اقتصادی بیشتر کشورهای جنوب در دهه ۱۹۸۰ و از سوی دیگر واکنشی به اقتصادی جهانی به شمار می آید (Grugel and Hout :1998,5).
۴٫آزاد سازی چند جانبه تجارت در کالاهای تولیدی کشورهای صنعتی در منطقه گرایی نوین بسیار کامل تر و وسیع تر از زمان پیدایی منطقه گرایی قدیم است (Nesadurai :2002,12).
- در حالی که در منطقه گرایی قدیم ، کشورهای جنوب و شرق، سیاست های ضد بازار آزاد ،متکی به خود و درون گرایانه را دنبال می کردند ، اما همان کشورها در منطقه گرایی نوین آن سیاست ها را کنار گذاشته اند و اکنون به صورت جدی تلاش می کنند تا به نظام های تجاری چند جانبه بپیوندند (Spindler:2002,12) .
- سرمایه گذاری مستقیم خارجی در منطقه گرایی نوین نسبت به دوران منطقه گرایی قدیم ،بسیار برجسته تر و مهم تر شده و بعد چند جانبه تری به خود گرفته استو از زمان پیدایی منطقه گرایی نوین سرعت بسیار زیادی یافته است (Ethier:2001,4).
۷٫سرمایه گذاری مستقیم در موج جدید منطقه گرایی ، نسبت به موج پیشین منطقه گرایی اهمیت بسیار یافته و به موج خروشانی در منطقه گرایی جدید تبدیل شده است . (Ethier:1998,44)
۲-۲-۲-۳)ابعاد تغییر و تحول منطقه گرایی
۲-۲-۲-۳-۱)اروپازدایی
فرایند منطقه ای شدن و منطقه گرایی نخست از اروپا آغاز شد و سپس به سایر مناطق توسعه یافته و در حال توسعه گسترش یافت . از این رو نظریه های منطقه گرایی تحت تاثیر تجربه ها و تحولات همگرایی اروپا پردازش و ارائه شده است . حتی بعضی از این نظریه ها مانند نو کارکرد گرایی در واکنش به همگرایی اروپا ، تدوین و توسعه یافت . به طوری که نظریه های منطقه گرایی مترادف و مساوی با نظریه های همگرایی اروپا تلقی می شد . سپس بعد از پایان جنگ سرد و توسعه روابط همکاری جویانه بین جهان توسعه یافته ، مطالعه منطقه گرایی به بحث و بررسی نظری اشکال نهادین همکاری سیاسی و اقتصادی میان کشورهای صنعتی و پیشرفته محدود شد . بنابر این نظریه های منطقه گرایی تا حدودی بازتاب دهنده و تبیین کننده همکاری های نهادین سیاسی و اقتصادی در جهان توسعه یافته بودند . (Hettne:2003,3)
بر اثر تغییر و تحولات نظام بین الملل و اقتصاد سیاسی بین المللی به تدریج انواع و اشکال
جدیدی از منطقه ای شدن خارج از اروپادو جهان توسعه یافته ظهور کرد که از تجربه همگرایی اروپا متفاوت و متمایز بود . به شکلی که نظریه های منطقه گرایی اروپا-محور قادر نبودند روند منطقه ای شدن در جهان سوم و مناطق پیرامونی و شبه پیرامونی را توضیح دهند ، چون انگیزه ها ، اهداف و کارگزاران منطقه گرایی در این مناطق با همگرایی اروپا همسان و یکسان نبودند . از این رو اصطلاح نظریه های موجود و ارائه نظریه های جدیدی که قادر به تبیین و تحلیل تجربه ها منطقه گرایی در سط جهانی فراتر از اروپا و جهان توسعه یافته باشند ، ضرورت یافت (Hout:1999, 14-15) .
بنا براین ، یکی از مهم ترین ابعاد و وجوه تحول نظریه های منطقه گرایی ، اروپا زدایی از این نظریه ها بوده است . تحولی که به تلاش برای پردازش نظریه های عام و جهان شمول ، مبنی بر تبیین فرایند منطقه گرایی در کلیه مناطق جهان منجر شده است .
۲-۲-۲-۳-۲)غیر سرزمینی شدن جغرافیا[۲۶]
نظریه های منطقه گرایی همچنین در فرایند شکل گیری اشکال نوین منطقه ای شدن ، کمتر بر عنصر جغرافیا به عنوان کانون منطقه و منطقه گرایی تاکید می کنند . مفهوم ((منطقه)) به طور سنتی به قاره ها یا مناطق جغرافیایی محصور گفته می شد . از این رو در نظریه های کلاسیک منطقه گرایی ، منطقه بیشتر یک مفهوم جغرافیایی است و بر حسب عامل جغرافیای سرزمینی و طبیعی تعریف می شود . به طوری که جغرافیا یا زیست بوم تنها مخرج مشترکی است که کشورها یا مناطق فرعی را به هم پیوند می زند (Palmer:1991, 6).
در نظریه های جدید منطقه گرایی ، عنصر جغرافیا نقش اصلی و تعیین کننده ایفا نمی کند . بعضی از نظریه ها گرچه همچنان درجه ای از نزدیکی جغرافیایی را در تعریف منطقه لازم می دانند ، اما سرزمین ، اهمیت و نقش بسیار کمتری در مفهوم منطقه گرایی دارد . به شکلی که نظریه های سازه انگاری و پست مدرنیسم استدلال می کنند که مناطق طبیعی[۲۷] ، از پیش داده شده [۲۸] یا ذاتی [۲۹] و جوهری نیستند(Katzenstein,Boas et al , 1999;1996;2004). این دسته از نظریه ها به جای جغرافیای سرزمینی بر تراکم ، شدت و کیفیت تعامل ها و میزان انسجام و همبستگی درون منطقه ای تاکید می کنند . منطقه نیز بیش از آنکه بر اساس جغرافیا تعریف شود ، به صورت پدیده ای به وجودآمده که به طور اجتماعی تکوین یافته تلقی می شود(Jessop,Neumann:2003,2)
بنا براین مناطق ، مقولات و رویه های گفتمانی تصور می شوند که ممکن است بر اساس معانی که به آنها داده می شود و بافت و بستری که در آن به کار می روند از هم متمایز شوند . مناطق بر حسب کنش های کلامی تعریف می شوند که بازیگران اجتماعی می سازند . از این رو استرالیا یکی از اعضای غرب به شمار می رود ، اگرچه هزاران کیلومتر از کانون غرب جغرافیایی فاصله دارد .
۲-۲-۲-۳-۳) معناگرایی [۳۰]
در پی غیر سرزمینی شدن جغرافیا ، تاکید بر عوامل غیر مادی در نظریه های منطقه گرایی افزایش و گسترش یافت . به طوری که نظریه های معنا گرا در حوزه مطالعات منطقه ای و منطقه گرایی ظهور کردند . در این نظریه ها به جای معیارهای عینی ، جغرافیا و وابستگی متقابل مادی ، بر ایده و انگاره های شناختی و ایستاری ناشی از فرایند جامعه پذیری منطقه سازان و برسازی اجتماعی منطقه تاکید و تمرکز می شود (Berger and L:1996,2) .آنها بر خلاف نظریه های مادی گرا ، جنبه ها و ابعاد نمادین منطقه گرایی ، گفتمان ها و قدرت زبان ، فرهنگ ، قومیت ، ایدئولوژی یا به طور کلی ساختارهای غیر مادی و انگاره ای را مورد توجه قرار می دهند .
نظریه های معنا گرا مدعی هستند که حوزه هایی به نسبت مغفول مانده منطقه گرایی و همگرایی منطقه ای را توضیح می دهند . حوزه هایی همچون فرایند شکل گیری سامان و اجتماع سیاسی از راه قواعد و هنجارها ، دگرگونی و دگر دیسی هویت ها و نقش ایده ها ، انگاره ها ، زبان و گفتمان که در نهایت به برساخته شدن منطقه می انجامد . این نظریه ها ، از جمله سازه انگاری اجتماعی ، بر هستی های اجتماعی مانند بین ذهنی ، فرهنگ های امنیت ملی و سیاست نمادین تاکید و تمرکز می کنند(Neumann,2003;Christiansen et al 1999).
بنابر این مناطق ، پدیده های هویتی و شناختی هستند که توده مردم به طور عام یا نخبگان به طور خاص در آنها احساس با هم بودن ، تعلق داشتن به یکدیگر و سهیم بودن در ارزش ها و منافع مشترک دارند . منطقه بودگی [۳۱]بر حسب هویت منطقه ای مشترک و نوعی مابودگی[۳۲]منطقه ای تعریف می شود که جغرافیا، سرزمین و عناصر مادی نقش اندکی در آن ایفا می کنند ، به شکلی که همگرایی ایستاری در کانون منطقه گرایی قرار دارد که بر مبنای هویت ، ایستارها ، ارزش ها و هنجارهای مشترک است . از این رو آنچه که کشورها و ملت ها را گرد هم می آورد ، اشتراک های فرهنگی ، اجتماعی ،ارزشی و تاریخی است .
به طور خلاصه ، همان گونه که هورل [۳۳] تصریح می کند ، نظریه های معنا گرا بر خود آگاهی و هویت منطقه ای ، احساس مشترک تعلق داشتن به یک اجتماع منطقه ای و آنچه که((منطقه گرایی شناختی))[۳۴]نامیده می شود تاکید می کنند . آنها بر میزان وابستگی انسجام منطقه ای ، به احساس پایدار اجتماع بر مبنای پاسخگویی ، اعتماد و درجه های بالایی از ((وابستگی متقابل شناختی)) تمرکز می کنند(Hurrell:1995,64).
۲-۲-۲-۳-۴)گسترش دامنه نظریه ها
یکی دیگر از تحولات نظریه های منطقه گرایی در دامنه و گستره نظریه پردازی رخ داده است . نظریه های کلاسیک منطقه گرایی به واسطه تک ساختی پنداشتن فرایند منطقه ای شدن ، ماهیتی یک بعدی یافتند . به طوری که منطقه گرایی به صورت شکل گیری بلوک های تجاری یا نظامی توسط کشورهای مجاور جغرافیایی تعریف و تلقی می شد. از این رو ، بعضی از این ترتیب ها و ساختارهای منطقه ای ماهیتی نظامی-امنیتی و برخی دیگر کارکردی اقتصادی-تجاریداشتند . با توجه به سرشت یک وجهی منطقه گرایی ، نظریه های تبیین کننده آن نیز بر یک بعد و جنبه این فرایند تاکید و تمرکز می کردند (Gugel and Will:1999, 3-4). اما به تدریج در اثر چند وجهی شدن ، منطقه ای شدن نظریه های منطقه گرایی نیز چند بعدی شدند . این نظریه ها تنها در پی تبیین همگرایی اقتصادی و اتحادها و ائتلاف های نظامی در سطح یک ناحیه جغرافیایی نیستند . بلکه به توضیح کلیه همکاری های منطقه ای در حوزه های اقتصادی ، سیاسی، فرهنگی ،اجتماعی،زیست محیطی و امنیتی-نظامی می پردازند . با این وجود ،به نظر می رسد که با توجه به تجربه مختلف منطقه گرایی در جهان توسعه یافته و جهان در حال توسعه ، نقطه تمرکز و قلمروی همه نظریه های منطقه گرایی و همگرایی منطقه ای یکسان و همسان نبوده است . به شکلی که بعضی از نظریه ها مانند نو واقع گرایی بر عوامل و عناصر سیاسی-نظامی تاکید می کنند (Collard – Wexler:2006,1) . در حالی که بعضی دیگر از نظریه ها مانند نولیبرالیسم و بین دولت گرایی لیبرال [۳۵]عوامل اقتصادی را مورد تاکیدقرارمیدهند(Moravcsik;1999;Rosamond:2000,1) . نظریه های سازه انگار به طور عام نیز نقش تعیین کننده و اصلی را برای عوامل و ساختارهای غیر مادی و انگاره ای قائل هستند ، اما مسلم است که نظریه های منطقه گرایی از وضعیت تک عاملی به چند عاملی تغییر و تحول یافته اند (Katzenstein,2004,1).
۲-۲-۲-۳-۵)تکثر گرایی دموکراتیک
نظریه های منطقه گرایی کلاسیک را از نظر کارگزاری[۳۶]و بازیگران تعیین کننده منطقه گرایی ، می توان به دو دسته دولت – محور و تکثر گرا تقسیم کرد . نظریه ای دولت محور ، مانند نو واقع گرا یی و لیبرالیسم ، فرایند منطقه گرایی را معلول انتخاب عقلانی دولت های منفعت طلب و مستقل می دانند ؛بازیگران خردمندی که بر پایه تحلیل هزینه – فایده در یک محیط استراتژیک آنارشیک ، منطقه گرایی و هم گرایی منطقه ای را بر ملی گرایی و جهان گرایی ترجیح داده و انتخاب می کنند . در مقابل، نظریه های تکثر گرا، مانند کارکرد گرایی و نوکارکرد گرایی، منطقه گرایی را حاصل منفعت طلبی بازیگران فرو ملی و گرو ه های ذینفع می دانند . دولت گرایی لیبرال ، همگرایی منطقه ای را ناشی از انتخاب عقلانی و چانه زنی حکومت ها یی می دانند که حاکمیتی دارند که در پی تامین منافع خود هستند . اما برتری ها و منافع دولت ها ، معلول و محصول سیاست داخلی و رقابت بازیگران فرو ملی است . منافع ملی ، حاصل رقابت و منازعه سیاسی بین گروه های اجتماعی است که برای نفوذ سیاسی با هم به رقابت می پردازند (Moravcsik:1993,480-481).
افزون بر این بعضی از نظریه ها ، مانند فرا کار کرد گرایی ، علاوه بر افراد، نقش عموم مردم در فرایند منطقه گرایی را برجسته می کنند . زیرا در اثر ظهور آنچه که عوام گرایی [۳۷]می نامند . نقش توده مردم در فرایند منطقه گرایی و همگرایی منطقه ای افزایش یافته است . به شکلی که نخبگان دولتی و غیر دولتی برای پیشبرد طرح و برنامه های منطقه ای افزایش یافته است . به شکلی که نخبگان دولتی و غیر دولتی برای پیشبرد طرح و برنامه های منطقه ای خود ، نباید آنها را برای عموم مردم توجه عقلایی و منطقی کنند . تحولی که به معنای تقویت تکثرگرایی دموکراتیک در نظریه های منطقه گرایی است (Hooghe andMarks,2006,1) .
۲-۲-۲-۳-۶)پردازش نظریه های گلچینی [۳۸]
تحولات نظری در منطقه گرایی ،باعث پردازش نظریه های گلچینی شده است ، چون بسیاری بر این باورند که با وجود اصلاحات انجام گرفته در نظریه های کلاسیک منطقه گرایی از یک سو و ارائه نظریه های نوین از سوی دیگر، هیچ یک از این نظریه ها توانایی تبیین این فرایند چند بعدی را ندارند . از این رو ، تلاش های نظری برای پردازش نظریه های تلفیقی صورت پذیرفته است . این نظریه ها، گزاره ها و مفروضه های سازگاری را در سطح های مختلفی در هم می آمیزند تا منطقه گرایی نوین چند وجهی را توضیح دهند ؛ اصول و قضایایی که از نظر هستی شناختی و معرفت شناختی قابل جمع هستند و ارتباط و انسجام منطقی درونی دارند .
نظریه های گلچینی در پی ارائه مدل های مرکب و پیچیده ای از عناصر نظریه های مختلف هستند که شاید کارامدی و مطلوبیت پارادایم غالب را نداشته باشد ، ولی قدرت تبیین برتر و بیشتری از نظریه های موجود را دارند . برای نمونه ، مدل های نظری مبتنی بر هویت ها ، ملیت ، قلمرو گرایی [۳۹] و منطقه بودگی [۴۰] قادر هستند منطقه گرایی ناشی از تعامل کشورها ، ملت و اجتامع را توضیح دهند . از این رو ، نظریه هایی از عهده فرایند منطقه گرایی پیچیده و چند وجهی نوین بر می آیند که این مفاهیم و مقوله ها را به طور روشمند در هم آمیزند . یکی از این نظریه ها ی گلچینی ، فرا کار کرد گرایی است . این نظریه به دنبال تلفیق عناصری از نظریه های نو کارکردگرایی ،دولت گرایی ، واقع گرایی ، نولیبرالیسم و سازه انگاری است . به طوری که بر نقش کارگزاران دولتی و غیر دولتی ، چانه زنی بین حکومتی ، منافع ملی ، نهادهای فوق ملی و هویت تاکید و تمرکز می کند (Hooghe and Marks:2006,1) .
۳-۱)مقدمه
علل روابط کشورهای منطقه صرف نظر از میزان و عمق روابط شان را میتوان در ارتباط تنگاتنگ اهداف ملی یا منطقهای کشورها ارزیابی کرد.کشورهای یک منطقه به لحاظ آنکه معمولاً دارای پیوستگی جغرافیایی و مجاورت با یکدیگر هستند ، فینفسه مجبور به داشتن روابط با یکدیگر میباشند هر چند ممکن است این روابط با ترس یا از روی اکراه باشد.
در عصر حاضر که وابستگی متقابل بطور فزایندهای بین کشورها پدید آمده است، کشورهای یک منطقه مجبور به برقراری ارتباط با یکدیگر هستند. اما به راستی چه عواملی میتواند باعث ایجاد یک همگرایی منطقهای موفق شود؟ این عوامل که در جغرافیای سیاسی به آن عوامل ژئوپولتیکی گویند ، مجموعه عواملی هستند که یک کشور با تکیه بر آنها میتواند سیاستهای ملی- منطقهای و جهانی خود را به پیش ببرد.
در بسیاری از منابع عوامل ژئوپولیتکی به عوامل ثابت و عوامل متغیر تقسیمبندی میشدند. اما در این فصل سعی شده است تا با تقسیم عوامل ژئوپولیتکی به ۵ عامل: فضای جغرافیایی- عوامل فرهنگی- عوامل اقتصادی – عوامل سیاسی و عوامل سازمانی، با دیدی وسیعتر بر تاثیر این عوامل بر همگراییهای منطقهای با محوریت جمهوری اسلامی ایران پرداخته شود. در این فصل همچنین به محوریت یک کشور در یک منطقه و عوامل آن بطور عام اشاره میشود و در نتیجهگیری این فصل سعی شده است تا عوامل ایجاد کننده محوریت در همگراییهای منطقهای جمهوری اسلامی ایران به اثبات برسد.
۳-۲)جغرافیای طبیعی
۳- ۲-۱) موقعیت جغرافیایی
جمهوری ترکیه دو قاره آسیا و اروپا را به هم پیوند می دهد . ترکیه در جنوب شرقی اروپا و جنوب غربی آسیا واقع شده و بین ۵/۳۶ و ۴۲ درجه عرض شمالی و ۲۶ و ۴۵ درجه طول شرقی در نیمکره شمالی قرار گرفته است . کشور ترکیه مستطیلی است که طول آن از شرق تا غرب حدود ۱۶۶۰ کیلومتر و عرض آن به طور متوسط ۵۵۰ کیلومتر می باشد . ترکیه از سه طرف از طریق دریا احاطه شده است . ترکیه با مساحتی کمتر از نصف مساحت ایران سی و پنجمین کشور جهان از لحاظ وسعت محسوب می گردد ودارای ۷۵۳/۲ کیلومتر مرز خشکی با کشورهای همجوار و بیش از ۷۰۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریاهای مدیترانه و سیاه و مرمره می باشد .
ترکیه با مساحت ۴۵۲/۷۷۹ کیلومتر مربع (۹۴۸/۳۰۰ مایل مربع)(با احتساب دریاچه ها) شامل دو شبه جزیره می باشد .شبه جزیره آناتولی که ۹۷%خاک ترکیه را تشکیل می دهد (آسیای صغیر) در قاره آسیا واقع شده است و ۶۸۸/۷۵۵ کیلومتر مربع (۷۷۳/۲۹۱ مایل مربع )مساحت دارد و شبه جزیره دوم به نام تراس شرقی فقط با ۷۶۴/۲۳ کیلومتر مربع (۱۷۵/۹ مایل مربع )۳% خاک ترکیه را در قسمت اروپایی این کشور تشکیل می دهد . این دو شبه جزیره به وسیله دریای مرمره از یکدیگر جدا شده اند .این دریا از سمت شمال به وسیله تنگه بسفر به دریای سیاه و از سمت جنوب از طریق تنگه داردانل به دریای اژه متصل می گردد . تنگه های بسفر و داردانل حائز اهمیت استراتژیکی می باشند . (دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی : ۱۳۸۸،۲-۱)
ترکیه چهار همسایه اروپایی (بلغارستان ، یونان،روسیه و قبرس )و پنج همسایه آسیایی (ایران ،سوریه ،عراق ،گرجستان و ارمنستان )دارد .در شمال با کشورهای مشترک المنافع ارمنستان و گرجستان ۶۱۰ کیلومتر ، در شرق با جمهوری اسلامی ایران ۴۵۴ کیلومتر ، با عراق ۳۳۱ کیلومتر ، در جنوب با سوریه ۸۷۷ کیلومتر ، در قسمت غربی با یونان ۲۱۲ کیلومتر و با بلغارستان ۲۶۹ کیلومتر مرز مشترک دارد (دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی : ۱۳۸۸،۲)
جدول ۳-۱:مرزهای خشکی و آبی ترکیه