جنگ نفتکشها در خلیج فارس یک رویداد تعیین کننده در تاریخ نیروی دریایی ایران است که بازتابی از استراتژی دریایی ایران یعنی همان استراتژی ممانعت از دسترسی دیگران به خلیح فارس میباشد. مناقشه بین ایران و عراق در مراحل اولیه در خشکی جریان داشت و فقط چند واحد کوچک دریایی نقش پشتیبانی اندکی در منطقه اطراف خرمشهر ایفا میکردند. در سال ۱۹۸۴، عراق متوجه شد ابتکار عمل در جنگ زمینی را از دست داده و تصمیم گرفت توجه خود را بر قدرت هوایی متمرکز نماید. عنصر اصلی استراتژی عراق حمله به مناطق استراتژیک ایران و فلج کردن اقتصاد این کشور بود. به همین منظور، به تأسیسات نفتی حیاتی ایران در جزیره خارک حمله کرد که ۸۵ در صد از صادرات نفتی ایران ازطریق نفتکشها از این بندر انجام میشد. بندر خارک مهمترین هدف جنگندههای میراژ ۱F- عراقی مسلح به موشکهای اگزوسه ضد کشتی بود. در پاسخ یه این حملات، ایران با حمله به نفتکشهای متعلق به کشورهای حامی عراق در خلیج فارس درصدد پاسخگویی برآمد با این امید که دولتهایی چون عربستان و کویت از حمایت عراق دست بردارند.
در اوایل سال ۱۹۸۴، یک اسکادران از فانتومهای ۴F- داگلاس مک دانل از پایگاه هوایی وحدت به فرودگاه بندرعباس منتقل شد و در زمینه حملات دریایی مجددا آموزش دید. نیروی دریایی ایران، اطلاعات مربوط به اهداف مورد نظر خود را از فرماندهی دریایی مستقر در بندرعباس دریافت میکرد. گروه مسئول هدفگیری نفتکشها، اطلاعات خود را از منابع مختلف که شامل ایستگاههای مستقرشده توسط سپاه پاسداران در سکوهای نفتی، ایستگاههای رادار نیروی دریایی در سواحل اطراف تنگه هرمز و اطلاعات گزارش شده از تهران (دریافت شده از طریق تلفنهای میکرو ویو با تروپوسکاتر)، جمع آوری میکرد. در مراحل نهایی انتخاب اهداف، رسته سوم از مرکز دفاع هوایی نیروی هوایی ایران (که به یگان یکم نیروی دریایی و فرماندهی ناوگان ایران در خلیج فارس هم معروف بود،) هواپیماهای گشتیP-3F نیروی هوایی را برای شناسایی و تایید آخرین موقعیت اهداف مورد نظر به کار گرفت.
ایران برای اولین بار در ۱۳ ماه می ۱۹۸۴، با یک فروند هواپیمای ۴F- در ۸۵ مایلی سواحل بحرین، نفتکش “ام کسبه” را که نفت خام کویت را حمل میکرد، با بهره گرفتن از یک موشک کروز ماوریک ۶۵ AGM- مورد حمله قرار داد. در ماه می چهار کشتی دیگر حامل نفت کویت نیز هدف حمله قرار گرفت. حمله دیگر در تاریخ ۱۰ ژوئن به پنجمین تانکر در مسیر کویت رخ داد. استفاده ایران از جنگندههای فانتوم (که تعداد کمی از آنها عملیاتی بودند،) نشان دهنده اهمیت موضوع از دید ایران میباشد. آسیب وارد شده به کشتیها در اکثر موارد جزئی بود و هیچگونه تلفات جانی هم نداشت. در اثر این حملات، موشکهای ماوریک قابل استفاده ایران به زودی تمام شد و از اواسط ۱۹۸۴، هواپیماهای ۴F- ایران مجبور شدند از موشکهای ۵۷ میلیمتری هوا به زمین ساخت چین استفاده کنند.
نیروی دریایی ایران گاهی به دلیل نواقص و ناکارآمدیهای هواپیماهایP-3F نیروی هوایی که در جزیره لاوان مستقر بودند، عملیاتهای خود را قطع میکرد. کمبود قطعات و امکانات لازم برای نگهداری هواپیماها باعث میشد که تعداد پروازهای هواپیماهای گشتی روزانه از دو مورد بیشتر نباشد. این امر نیروی هوایی را بر آن میداشت که کمبود هواپیماهای ۳ P- را با هواپیماهای هرکولC-031E/H از اسکادران حمل ونقل شیراز جبران کنند.
پردازش غیراتوماتیک دادهها و اتکا به هواپیماهای نامطمئن، نیروی دریایی و همچنین سپاه پاسداران را بر آن داشت که از دولت بخواهند به تهیه سیستم لازم برای استقرار موشکهای ضد کشتی کروز اقدام کند. در اواسط سال ۱۹۸۴، دولت ایران به نیروی دریایی اختیار داد مذاکرات لازم را برای خرید سیستم موشکهای کروز کرم ابریشم را که غالباً توسط چین ساخته میشد، انجام دهد. اگرچه نیروی دریایی سپاه پاسداران و نیروی دریایی ارتش هر دو در زمینه این سفارش فعال بودند، اما سفارش خرید موشکهای کرم ابریشم از سوی فرماندهان نیروی دریایی ارتش در تهران صادر شد.
همکاری بین نیروی دریایی ارتش و نیروی دریایی سپاه بسیار تنگاتنگ بود. نیروی دریایی سپاه معمولاً با عملیات ویژه و حملات سبک خود بهعنوان بخش تکمیل کننده ساختار متعارف نیروی دریایی ارتش عمل میکرد.
نیروی دریایی سپاه که بهتر از نیروی دریایی ارتش پیریزی شده بود، در طول جنگ نیز از تجهیزات بهتر و آموزش مشاوران خارجی برخوردار بود. این امکانات به همراه جسارت بیشتر نیروهای سپاه به سرعت باعث افزایش سهم این نیرو در عملیلتهای دریایی ایران شد. نیروی دریایی سپاه و نیروی دریایی ارتش ایران در ادامه همکاریهای نزدیک خود، بعد از جنگ ایران و عراق، تقریباً تمامی پستهای عالی فرماندهی، آموزشی و لجستیکی خود را ادغام کردند. ( برای مثال، علی شمخانی که از فرماندهان نیروی دریایی سپاه بود، در دسامبر ۱۹۸۹ با حفظ سمت خود به فرماندهی کل نیروی دریایی ایران منسوب شد).
حمله ایران به نفتکشها رفته رفته بسیار گزینشی و محدود به کشتیهای عراقی شده بود. اما در ۵ جولای ۱۹۸۴، ایران با حمله به نفتکش “پرایم رز"۱ که حامل نفت خام عربستان سعودی بود، دامنه جنگ نفتکشها را گسترش داد. در ادامه همان ماه، ایران ۱۳ فروند کشتی دیگر را نیز مورد هدف قرار داد و گستره حملات خود را از خلیج فارس تا تنگه هرمز کشاند. کشتی “گاز فانتین"۲ که حامل گاز مایع بود وکشتی اسکورت “پاسیفیک پروتکتور"۳ (تحت پرچم پاناما) در ۱۲ و۱۹ اکتبر توسط هواپیماهای جنگنده مورد هدف قرار گرفتند. میزان خرابی این دو کشتی در اثر آتش به حدی بود که غیر قابل بازسازی و تعمیر بودند و مالکانشان آنها را اوراق کردند. حمله به کشتی “پاسیفیک پروتکتور” بیشترین تلفات جانی را در پی داشت. طبق گزارشات، دو نفر کشته و ۱۱ نفر مفقود شدند. اما در کل، حملات ایران به کشتیها تلفات چندانی به دنبال نداشت و در سراسر آن سال فقط ۲۳ نفر کشته گزارش شد.
هواپیماهای بال ثابت نیروی هوایی ایران در طول سال ۱۹۸۵ نیز به حملات خود ادامه دادند که در ۳۱ جولای ۱۹۸۵ به ۱۲ مورد رسید. اما علیرغم انتقال اسکادران دوم فانتوم به بندرعباس در ژوئن ۱۹۸۵، حملات نیروی هوایی ایران در دریا کاهش یافت و در نیمه دوم سال به چهار مورد رسید. کمبود شدید قطعات یدکی هواپیماهای ۴F-، ایران را در انجام عملیات با مشکلات جدی مواجه کرد. بعلاوه، نیروی زمینی ایران هم که درگیر حملات زمینی بود، به پشتیبانی نیروی هوایی نیاز مبرم داشت.
تاکتیک حملات دریایی ایران در جولای ۱۹۸۵ تغییر کرد. آنها از هلیکوپترهای آمریکایی کبریAH-IJ برای حمله به کشتیها استفاده کردند. هلیکوپترها که از سکوی نفتی رشادت و جزیره ابوموسی در قسمت جنوبی خلیج فارس بعنوان پایگاه عملیاتهای خود استفاده میکردند، در سال ۱۹۸۶ تعداد حملات خود را، در مقایسه با ۱۶ مورد حمله هواپیماهای بال ثابت، به ۲۱ مورد افزایش دادند. اما افزایش عملیاتهای زمینی ایران و نیاز نیروهای زمینی به پشتیبانی نیروی هوایی باعث شد که توجه بالگردهای ایران به جنگ زمینی متمرکز شود.
در پاییز سال ۱۹۸۶، کشتیهای ایران وارد جنگ نفتکشها شدند که دامنه آن روز به روز گسترش مییافت. نیروی دریایی ایران در اوایل سپتامبر، اولین حمله خود را علیه نفتکش الفونتاس۱ انجام داد که حامل پرچم کویت بود و تا پایان سال به سه فروند کشتی دیگر نیز حمله کرد. بیشتر حملات ایران از فاصله نزدیک (در محدوده ۱۰ مایل دریایی) با ناوچههای کلاس سام و موشکهای کوچک سیکیلر۲ ضد کشتی ساخت انگلستان انجام میشد. به تدریج که از ذخیره موشکهای سیکیلر کاسته شد، ناوچههای ایرانی به نبردهای نزدیکتر با بهره گرفتن از توپ روی آوردند. این حملات معمولاً در تاریکی شب و در قسمت جنوبی خلیج فارس صورت میگرفت. حمله علیه کشتیها با بهره گرفتن از اطلاعات فراهم شده از ستاد فرماندهی در بندرعباس، در منتهیالیه شمالی تنگه هرمز یا در منطقه ساحلی در مجاورت آبهای سرزمینی ایران انجام میشد.
ایران در اوایل سال ۱۹۸۷، برای افزایش کارآمدی حملات خود علیه نفتکشها به کاشت مین روی آورد. طراحی مینهای ایران، عمدتا براساس مینهای تماسی ۰۸ vintage M- روسی که در جنگ جهانی اول مورد استفاده قرار میگرفت، انجام میشد. نیروی دریایی ایران مینها را در دریای عمان، آبهای شمالی امارات متحده عربی و آبراههای نزدیک قطر کار میگذاشت. این سلاح ایران ریسک حمل و نقل نفت در خلیج فارس را به شدت افزایش داد که از اهداف اولیه استراتژی ممانعت از دسترسی دیگران به خلیج فارس بود. به همین دلیل نرخ بیمه کشتیها از ۲۵/۰ به ۵/۷ درصد از ارزش بار کشتی افزایش یافت که تأثیر منفی بسیار زیادی بر کشتیرانی در خلیج فارس داشت. ایران با صرف کمترین هزینه و کار گذاشتن کمتر از ۲۰۰ عدد مین دارای فنآوری پایین، توانست در راستای استراتژی ممانعت، ابتکار عمل را در خلیج فارس به دست بگیرد.
اولین کشتی در ۵ ژانویه با یک مین ایرانی برخورد کرد. تا پایان سال، نه فروند کشتی دیگر نیز به این مینها اصابت کردند. نیروی دریایی آمریکا تا اواسط ژوئن ۱۹۸۷، در تلاش بود تا مینهای ۰۸ M- ایرانی موجود درعمق آبراههای منتهی به پایانه “مینا احمدی” کویت را خنثی کند. این اقدام به شکلگیری یک عملیات عمده مینروبی منجر شد و موثر بودن مینهای قدیمی اما کارآمد ایران را در اجرای استراتژی ممانعت نشان داد. بیشتر از یک ماه طول کشید تا مینروبهای آمریکا و عربستان تنها کانال منتهی به بزرگترین پایانه نفتی کویت را مینروبی کنند.
کارآمدی مینهای ایران که توسط قایقهای تندرو سپاه مستقر در جزیره ابوموسی یا توسط نیروی دریایی ارتش ایران کار گذاشته میشد، تا حد زیادی به مهارت افراد دستاندرکار بستگی داشت. بسیاری از مینها به خاطر آموزشهای ناکافی و سرعت بالای افرادی که آنها را کار میگذاشتند، عمل نمیکردند و غرق میشدند. بعضی دیگر از مینها نیز بر روی آب شناور میشدند که خطر بزرگی برای کشتیرانی بهوجود میآوردند که این امر نقض قوانین بینالمللی نیز محسوب میشد. این نواقص فنی و پیامدهای آن، ایران را در معرض اقدامات تلافیجویانه از سوی آمریکا قرار میداد. در آوریل ۱۹۸۷، نیروی دریایی ایران با ادعای “افزایش امنیت آبراه تنگه هرمز برای کشتیرانی” دست به مینروبی این تنگه زد. ایران از اشتباهات خود در زمینه مینگذاری درس گرفت و در ماه های بعد، مسئولیت مینگذاری را فقط به نیروی دریایی ارتش و تعداد محدودی از قایقهایBoghammer نیروی دریایی سپاه که پایگاهشان در جزیره ابوموسی بود، سپرد.
ایران پس از مینگذاریهای گسترده، به ایجاد پایگاه های مستحکمی برای استقرار موشکهای کروز ضد کشتی کرم ابریشم ۲HY- ساخت چین در طول تنگه هرمز، اقدام کرد. قبل از آن نیز موشکهای کرم ابریشم Styx SSN-2AlB (دارای سوخت هیدروژن مایع) ساخت شوروی را که از سکوهای عراقی در شمال خلیج فارس به غنیمت گرفته بود، علیه پایانه نفتی کویت استفاده کرده بود. اگرچه توسل به موشک علیه کشتیهای جنگی مدرن مجهز به امکانات تدافعی الکترونیکی و سپر چف۱ کارآیی چندانی ندارد، اما کلاهک موشکهای کرم ابریشم با وزن ۱۰۰۰ پوندی خود، سه برابر بزرگتر از موشکهای اگزوسه هستند.
تا پایان آوریل ۱۹۸۷، ایران دو پایگاه عمده، چندین سکوی پرتاب، دست کم چهل و هشت موشک کرم ابریشم و سه سیستم رادار جستجوگر متحرک را برای خود فراهم کرده بود. سایتهای تدارک دیده شده شامل یک سکوی مستحکم برای پرتاب کننده موشک و یک جعبه کابل برای دریافت اطلاعات از رادار بود. اغلب سایتها برای مقابله با عکسبرداریها و حملات هوایی و دریایی احتمالی استتار شده بودند. در اواخر ماه می، با گسترش تنش بین ایران و آمریکا، ایران یکی از سکوهای پرتاب موشک خود را از جزیره قشم در تنگه هرمز به چتر موشکی هاوک۱ خود در پایگاه دریایی بندرعباس منتقل کرد. سکوی دیگر به سمت شرق به سایت کوهستک۲ منتقل شد.
تجهیزات پرتاب موشک در پایگاه هاوک نیروی دریایی ایران در بندرعباس از نوع پیشرفته هاوک (Hawk -I) بود که سال قبل بهعنوان بخشی از ماجرای ایران کنترا۳، از آمریکا دریافت کرده بود. در کل، آمریکا بین نوامبر ۱۹۸۵ تا جولای ۱۹۸۶، بیش از هشت موشک و قطعات لازم برای ارتقاء رادارها را به ایران ارسال کرد. نکته طنزآمیز این است که آخرین محموله تجهیزات ارتقاء رادارهایHawk -I به مقصد بندرعباس در همان هواپیمایی حمل میشد که رابرت مکفارلین، مشاور امنیت ملی آمریکا، به قصد دیدار مخفیانه از ایران در آن نشسته بود. تمام این ماجراها درست در زمانی روی میداد که نیروی دریایی آمریکا، بیخبر از همه جا، در تدارک حمله هوایی به پایگاه دریایی بندرعباس که آنرا بیدفاع میدانست، بود.
ایران مطمئن بود که اگر به پرتاب موشک از سایتهای خود در تنگه هرمز اقدام کند، با واکنش تلافیجویانه آمریکا مواجه خواهد شد. اما صرف مالکیت موشکهای کرم ابریشم توسط ایران هم کافی بود که واکنش آمریکا و قدرتهای بزرگ دیگر را به دنبال داشته باشد. ایران رفته رفته به ارزش استراتژی ممانعت از دسترسی دیگران به خلیج فارس پی میبرد.
تا اواخر جولای ۱۹۸۷، آمریکا، ژاپن و سایر قدرتهای غربی به تهدیدات روزافزون پیش روی جریان نفت در خلیج فارس آگاه شده بودند. نیروهای دریایی غربی به سرعت روانه خلیج فارس شدند. ناو هواپیمابر فرانسویClemenceau در ماه آگوست به دریای عرب رسید و به صورت غیررسمی در آموزش حملات هوایی با نیروی دریایی آمریکا همراهی کرد.
ایران که از استراتژی ممانعت خود نهایت استفاده را میکرد، حملات خود به کشتیهای کویتی را افزایش داد. کویت که از تهدیدات روزافزون ایران واهمه داشت و از متحد غیرقابل اعتماد خود، عراق، ناامید بود، از آمریکا و شوروی درخواست کرد از صادرات نفتی این کشور حمایت کنند. شوروی که درپی فرصتی برای افزایش نفوذ خود در خلیج فارس بود، بلافاصله پاسخ مثبت خود را اعلام کرد. دو کشور فوراً قراردادی را برای کرایه سه فروند نفتکش شوروی امضا کردند. آمریکا هم که از افزایش حضور و نفوذ شوروی در قلب منطقه تأمینکننده نفت غرب نگران بود، در موضع قبلی و اکراه خود از درگیری بیشتر بازنگری کرد و موافقت نمود که ۱۱ فروند نفتکش کویتی را تحت پرچم خود درآورد و آنها را از حمایت نیروی دریایی آمریکا برخوردار سازد.
آمریکا و شوروی از خطر ناآرامیهای خلیج فارس برای نیروهای دریایی بیطرف و کشتیهای غیرنظامی، به خوبی آگاه بودند. در ۱۶ ماه می، یک فروند کشتی باری غیرنظامی شوروی توسط قایقهای تندرو نیروی دریایی سپاه مورد هدف قرار گرفت و در بعد از ظهر همان روز، یک فروند نفتکش این کشور که در اجاره کویت بود، در حال عبور از آبهای کویت، به یک مین، برخورد کرد. روز بعد نیز اصابت یک فروند موشک اگزوسه به ناو آمریکایی که به اشتباه توسط یک خلبان عراقی شلیک شد، جان ۴۰ ملوان آمریکایی را گرفت.
مینهای ایران هرچند که ارزان قیمت بودند، اما در قدرت نقش مهمی را ایفا میکردند. بعلاوه، تجهیزات مدرن مینیابی نیروی دریایی شوروی و غرب هم در برابر تهدید این مینهای قدیمی ناتوان میماندند. در عرض چند هفته، نیروی دریایی چند کشور غربی به همراه چندین فروند کشتی به نیروی مینیابی کوچکی که فقط از آمریکا و شورای همکاریهای خلیج فارس تشکیل شده بود، پیوستند. در شب ۲۱ سپتامبر، نیروی دریایی آمریکا به کشتی مینگذار “ایران اجر” حمله کرد و آنرا به تسخیر خود درآورد. به این ترتیب از حجم عملیاتهای مینگذاری ایران کاسته شد.
ماه بعد، قایقهای تندرو نیروی دریایی سپاه که به سوی یک فروند نفتکش حامل پرچم آمریکا آتش گشوده بودند، توسط هلیکوپترهای جنگنده آمریکاییKiowa مورد هدف قرار گرفتند. بعد از آنکه سه فروند از این قایقها غرق شدند و چهار فروند دیگر به تصرف نیروهای آمریکایی درآمدند، ایران در صدد یک “پاسخ دندانشکن” به حمله آمریکا برآمد. نیروی دریایی سپاه و نیروی دریایی ارتش ایران به پشتیبانی یکدیگر اقداماتی را در نزدیکی جزیره فارسی به عمل آوردند. اوج این تهدیدات حمله مشترک آنها به نفتکشهای پرچمگذاری شده در سوم اکتبر بود که ایران آنها را تحت اسکورت “دشمن” مینامید.
در ۱۴ اکتبر، ایران یک فروند موشک کرم ابریشم را از شبه جزیره فاو به سمت جنوب غرب به سوی پایانه نفتی “الشعیبه” در سواحل بندر “الاحمدی” کویت پرتاب کرد که به نفتکش تازه از راه رسیده سونگاری اصابت کرد. این نفتکش در مالکیت آمریکا اما تحت پرچم لیبریا بود. دو روز بعد، دو فروند موشک کرم ابریشم از شبه جزیره فاو به سوی نفتکش “سی ایل سیتی” که حامل پرچم آمریکا بود، پرتاب شد. در اثر این حمله ساختار این نفتکش ۸۱۲۸۳ تنی آسیب بسیار جدی دید و ۱۰ نفر از خدمه آن زخمی شدند. کاپیتان “جان هانت” با ملیت آمریکایی از جمله آسیبدیدگان بود که بینایی خود را از دست داد. اگرچه دولت کویت به شدت آمریکا را به حمله به سایت موشکهای کرم ابریشم ایران در شبه جزیره فاو ترغیب میکرد، اما آمریکا برای تلافی حملات ایران، سکوهای نفتی “رستم” (یا همان رشادت) در جنوب خلیج فارس را منهدم کرد. مقامات کویت در مورد اعتبار وعدههای آمریکا برای اجرای حملات تلافیجویانه علیه سایتهای موشکهای کرم ابریشم ایران ابراز تردید میکردند. ایران با اولین حملات خود علیه نفتکشهای کویتی پرچمگذاری شده، تقریباً توانست ائتلاف نوپای آمریکا- کویت را متزلزل سازد. موشکهای کرم ابریشم به ایران برای اجرای استراتژی ممانعت خود کمک بسیاری کرد.
انهدام سکوی نفتی “رستم” (که تولید نفت در آن از دو سال قبل متوقف شده بود،) توسط نیروی دریایی آمریکا، موجب تعجب مقامات ایرانی شد. این حمله که با فریب نیروهای ایرانی و بدون هیچگونه مقاومتی انجام شد، سایت راداری را که نیروی دریایی سپاه در حملات مشترک خود با نیروی دریایی ارتش به آن متکی بود، از بین برد. انهدام چنین مرکز مهمی از حجم حمله علیه نفتکشها کاست و باعث شد که نقش نیروی دریایی ارتش ایران که به رادارهای سنتی سوار بر کشتیها و سیستمهای ۲ C مجهز بود، در حمله به نفتکشها در جنوب خلیج فارس پررنگتر شود.
با انهدام سکوی نفتی رستم و آغاز زمستان و کمبود دورهای قطعات یدکی لازم برای نیروی دریایی، از شدت جنگ نفتکشها کاسته شد و ایران توجه خود را به جنگ زمینی معطوف نمود. تا پایان سال ۱۹۸۷، نیروی دریایی ارتش و سپاه ایران، جمعاً به ۸۷ فروند کشتی حمله کرده بودند که دو برابر سال ۱۹۸۶ بود.
با گرمتر شدن هوا در بهار ۱۹۸۸، ایران مرحله جدیدی از مینگذاریها را آغاز کرد. در ۱۴ آوریل ۱۹۸۸، کشتی آمریکایی ساموئل.بی. رابرتز اولین قربانی این مینگذاریها بود. این مین که حاوی ۲۵۸ پوند تیانتی بود، حفرهای به قطر نه فوت در ته کشتی ۳۷۰۰ تنی ایجاد کرد و تقریباً آنرا به قعر دریا فرستاد. بیش از بیست نفر در این حمله زخمی شدند. ده نفر از آنها که به شدت سوخته بودند، توسط هلیکوپتر به بحرین منتقل شدند. نیروی دریایی آمریکا و کشورهای غربی به سرعت به دنبال مینهای احتمالی دیگر بودند. ایران در بررسی سود و هزینه عملیات مینگذاری کفه سود را سنگینتر میدید.
فصل چهارم
یافته های تحقیق
۴-تحولات ژئوپلیتیک روابط امریکا و ایران
تحول ژئوپلیتیکی، عبارت است از بروز تغییر و دگرگونی در الگوها، نظمها و ساختارهای ژئوپلیتیکی. تحول ژئوپلیتیکی ماهیتی پویا و دینامیک دارد و عمدتاً در اثر تحول در وزن ژئوپلیتیکی و ساختار و کارکرد عوامل و متغیرهای مؤثر در قدرت ملی و جمعی پدید می آید. (حافظنیا، ۱۳۸۵: ۱۴۴) برای فهم تحولات و رقابتهای ژئوپلیتیکی علاوه بر منافع و ادعاها، ضروری است علل آنها و نیز اندیشه های نقش آفرینان اصلی از جمله سران، شخصیتهای با نفوذ و نهادهای تصمیمگیرنده در حکومتها، رهبران و افراد کلیدی جنبشهای منطقهگرا، خودمختاریطلب و استقلالطلب را نیز درک کرد. نقش اندیشهها در ژئوپلیتیک، بسیار مهم است. زیرا این اندیشهها هستند که اهداف را تعیین می کنند. همان گونه که داده های مادی، انتخاب راهبرد مناسب را امکان پذیر مینمایند. (واعظی، ۱۳۸۵: ۲۹-۳۰) در چهار دهه گذشته، مهمترین عامل تأثیرگذار در تحول موقعیت ژئوپلیتیکی ایران که مبنای تعاملات ایران با قدرتهای جهانی و منطقهای را شکل داده است، همین اندیشه های ایدئولوژیک مردم و حکومت ایران در قالب ایدئولوژی اسلامی- شیعی میباشد. اهداف حکومت ایران بر پایه همین اندیشه تعریف شده و همواره از داده های مادی خود همچون ژئوپلیتیک انرژی و دسترسی و دیگر پتانسیلهای ملی خود در راستای رسیدن به اهداف اعتقادی و ایدئولوژیک خود بهره برده است و متقابلاً از همین عوامل نیز تأثیر پذیرفته است.
اگر صفحات تاریخ دو هزار پانصد سالهی ایران را ورق بزنیم، به زودی متوجه خواهیم شد که سرچشمهی بسیاری از گرفتاریها، جنگها و حتی تحمیلات سیاسی وارد شده به این مملکت مربوط به موقعیت جغرافیایی ایران بوده که در بسیاری از مواقع به علت اهمیت سوقالجیشی (ژئوپلیتیک) آن مورد تجاوز ممالک همسایه واقع میشده است. البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که سرعت راهیابی تمدن جدید در زندگی مردم ایران و توسعه و پیشرفت امور تجاری هم معلول موقعیت جغرافیایی این مملکت بوده است. (میر حیدر، ۱۳۸۹: ۲۳) به طوریکه صد و پنچ سال قبل، جلوتر از تمام ملتهای شرقی، انقلاب دموکراسی خواهانهی مشروطه را به ثمر رساندند که خود زمینه ساز اولین تحول ژئوپلتیک در تاریخ معاصر ایران یعنی فروپاشی سلسلهی قاجاریه و تأسیس سلسلهی پهلوی اول به دست رضاشاه شد. در زمان رضاشاه، ایران از موقعیت ژئوپلیتیک سنتی تحت سلطهی روسیه و بریتانیا در شمال و جنوب کشور، خارج و به طور موقت بازیگر سوم یعنی کشور آلمان را به بازی گرفت که در آخر با وقوع جنگ جهانی دوم و شکست هیتلر به وضعیت ژئوپلیتیک تک متغیره همراه با نفوذ کامل ایالات متحده امریکا در ایران تبدیل شد. ایران در قالب پیمان سنتو در موقعیت حائل بین اتحاد جماهیر شوروی و قدرتهای غربی در جبههی غرب قرار گرفت. با وقوع انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی موقعیت ژئوپلیتیک ایران بار دیگر در قالب یک نوع بی طرفی فعال نسبت به دو ابر قدرت امریکا و شوروی تحول یافت. در این دوره، ضمن دوره گذار سال اول انقلاب با وقوع هشت سال جنگ تحمیلی از جانب عراق به ایران موقعیت ژئوپلیتیک ایران در ضدیت با غرب و پیشبرد اهداف ایدئولوژیک دفاع از منافع مسلمین جهان و منطقه خاورمیانه به خصوص دفاع از حق ملت مظلوم فلسطین در برابر رژیم صهیونیستی اسرائیل شکل گرفت که هم اکنون در قالب پروندهی انرژی هستهای ایران شکل شدیدتری به خود گرفته است.
۴-۱- انقلاب اسلامی
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که نتیجه آن براندازی رژیم شاهنشاهی و استقرار جمهوری اسلامی بود، تعادل سیاسی منطقه خاورمیانه را، که عمدتاً به سود مستبدان و ابرقدرتها بود، برهم زد و نظر به اهمیت فوقالعادهی منطقه خلیج فارس، برهم خوردن تعادل قوا در این منطقه، نظام بین المللی را نیز به طور چشمگیری متأثر ساخت و منافع عمدتاً ناحق آنها را تهدید کرد.(حشمت زاده، ۱۳۷۹: ۷۰) ایران پس از انقلاب سال ۱۹۷۹م. به دشمن ایالات متحده تبدیل شده بود. در حالی که رژیم جدید به دامان اتحاد جماهیر شوروی نیفتاد، اما رفتار پیش بینیناپذیر و شعارهای خشن آن کشور توازن قدرت در منطقهها را تغییر داد و امریکا و متحدان آن اکنون از این نگران بودند که با ایران و شوروی رو در رو قرار بگیرند. (کمپ و هارکاوی، ۱۳۸۳: ۱۰۳) پیروزی انقلاب اسلامی یک مکتب ایدئولوژیک دیگر مخالف با ایدئولوژی مادیگرایی غرب را به موازات ایدئولوژی فرسودهی کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی در مقابل ابرقدرتهای غربی قرار داد که با دارا بودن زمینه های فرهنگی قوی در ملل مسلمان جهان و منطقه حساس خاورمیانه و برخورداری از ارزشهای ناب اسلامی، مبارزه طلبی خود را با ارزشهای مادی غرب اعلام نمود.
۴-۲- مساله لبنان و فلسطین
۴-۲-۱- فلسطین و لبنان
یکی از حوزه هایی که به شدت تحت تأثیر تحولات خاورمیانه و جهان است موضوع کشمکش طولانی بین اعراب و اسرائیل و در واقع مسئله فلسطین است. بازیگران عمده منطقه ای، مانند ایران، عربستان، اسرائیل و ترکیه و بازیگران بین المللی، مخصوصاً امریکا، هر کدام نقش های متفاوتی در این پرونده دارند.
یکی از محورهای اصلی سیاست خاورمیانه ای امریکا این بوده است که به نحوی بتواند جلوی تأثیر نیروهای اسلامی که قدرت بسیج توده ای دارند را بگیرد. در این راستا گروههایی مانند حزب الله لبنان و جهاد اسلامی و حماس در فلسطین، برجسته ترین نقش را دارند. بنابراین هر گونه پیشرفت در برنامه های منطقه ای امریکا منوط به مهار و سرکوب این جریانات است. نکته اساسی و مهم در این جا ارتباط این جریانات اسلامی با جمهوری اسلامی ایران است. انقلاب اسلامی ایران، الهامبخش بزرگی هم برای جریان شیعی حزب الله لبنان و هم برای گروههای مبارز سنی مذهب جهاد اسلامی و حماس در فلسطین و سایر گروهها در منطقه است و حمایت های سیاسی و معنوی ایران از این جریانات اسلامی، تا کنون تأثیرات عمیقی بر تحولات این حوزه گذاشته است. بنابراین در این پرونده نیز رویکرد ایران و امریکا در نقطه مقابل هم است؛ لذا میتوان گفت که در این معادله، برد یکی، باخت دیگری است و قاعده بازی با جمع صفر است. در این معادله، اسرائیل، متحد استراتژیک امریکاست و گروه های اسلامی نیز هم سو با ایران حرکت می کنند و با این تحلیل نیز می توان گفت شکست متحدین، هر کدام به منزله شکست بازیگران اصلی است. از این منظر، باید به نتایج یکجانبه گرایی امریکا در پرونده لبنان و فلسطین توجه کنیم. فشار بی اندازه امریکا برای به سازش کشاندن تشکیلات خودگردان فلسطین موجب شد که مردم با رأی قاطع به حماس در انتخابات پارلمانی فلسطین و تشکیل دولت، توسط این حرکت جهادی به سیاست های امریکا واکنش منفی نشان بدهند. و به قدرت رسیدن حماس در فلسطین به معنای یک زلزله سیاسی برای امریکا و اسرائیل بوده است. از این منظر، موضع ایران تقویت شد. متعاقب این پیروزی، کمک های امریکا و اتحادیه اروپا به تشکیلات خودگردان، قطع شد و فشار اقتصادی و سیاسی زیادتری به مردم وارد کرد، اما با مقاومت حماس، اخلال جدی در روند سازش مورد نظر امریکا و اسرائیل به وجود آمد. به موازات افزایش این فشارها، دو پی آمد مهم در جهت تقویت موضع ایران اتفاق افتاد. مسئله اول، مربوط به افزایش مقاومت در برابر فشارها در بین گروه های مقاومت بود که موضع ایران را در برابر اسرائیل تقویت می کند. و پی آمد دوم، مربوط به وضعیت کشورهای عربی منطقه است که این فشارها باعث شد روند ادغام آنها در پروسه سازش، کند شود؛ زیرا دولت های عربی، تحت فشار افکار عمومی مردم منطقه نمی توانند به راحتی به هر نوع سازش با اسرائیل تن در دهند. تضعیف خط سازش به معنای تقویت جبهه مقاومت در منطقه است و در این فرایند، بازیگری که سود بیشتری می برد جمهوری اسلامی ایران است. اما مسلئه در این جا به برخورد امریکا و اسرائیل با حماس ختم نمی شود و متحد استراتژیک امریکا در منطقه، در راستای هم سویی با اهداف خاورمیانه ای امریکا تهاجم وسیعی را در ۲۳ ژوئیه سال ۲۰۰۶ به لبنان آغاز کرد. این تهاجم که به بهانه عملیات حزب الله و اسیر گرفتن دو سرباز اسرائیلی شروع شد در واقع از قبل بخشی از طرح مشترک امریکا و اسرائیل برای تغییر چهره خاورمیانه بوده و عملیات حزب الله، فقط آن را تسریع کرد. اسرائیل در این عملیات، اهدافی را نشانه گرفته بود که در هم سوئی کامل با امریکاست. عمده این اهداف عبارت بودند از:
۱- ایجاد خاورمیانه بزرگ و تضعیف و انزوای ایران در آن؛
۲- نابودی عقبه استراتژیک جمهوری اسلامی ایران؛
۳- نابودی حزب الله لبنان (به عنوان یک جریان شیعی هم گرا با اصول و مبانی انقلاب اسلامی ایران)؛
۴-ترور رهبران حزب الله و به ویژه، رهبر آن، سید حسن نصرالله؛
۵- اخراج حزب الله از جنوب لبنان و ایجاد منطقه امن مرزی برای اسرائیل؛
۶- انحراف افکار عمده جهان از جنایات اسرائیل (در غزه) و امریکا (در عراق و افغانستان)؛
۷- به چالش کشاندن نقش ایران در معادلات مهم منطقه ای از جمله روند صلح خاورمیانه؛
۸- تضعیف ائتلاف ایرانی - سوری که با محوریت حزب الله لبنان صورت گرفته بود.
اسرائیل، تبلیغات گسترده ای به راه انداخته بود که در واقع، این ایران است که در جبهه لبنان می جنگد، اما در واقع، هم شخصیتهای سیاسی و هم مفسران و کارشناسان سیاسی و هم نظر سنجی های صورت گرفته در طول دوران بحران، همگی حکایت از تأثیر روابط فرهنگی و سیاسی ایران با حزب الله و آموزه های دینی حزب الله و تأثیر پذیری آن از رهبری دینی در ایران داشتند و بنابراین، ایران را دارای نقش محوری و اساسی در اداره و مدیریت بحران به وجود آمده می دانستند و از این کشور، تقاضا می کردند که در جهت حل بحران وارد عمل شود. مثلاً کوفی عنان، دبیر کل وقت سازمان ملل، اعلام کرد که با ایران و سوریه برای پایان بخشیدن به بحران، مذاکره کرده است. وی به صراحت گفت که حقیقت، این است که ما به همکاری این دو کشور نیازمندیم. ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت فرانسه نیز در پایان جلسه هئیت فرانسه، درباره بحران گفت که ایران، قدرت مهم منطقه به شمار میرود و ما باید با این کشور مشورت کنیم و در ارتباط باشیم. این امر، نشان میدهد که ایران تا چه حد میتواند با بهره گرفتن از نفوذ خود در عمق ثبات و بازگشت صلح به خاورمیانه تعیین کننده باشد.
مؤسسه سلطنتی امور بین المللی انگلیس در میزگردی با حضور بیش از بیست نفر از کارشناسان روابط بین الملل به بررسی جایگاه منطقه ای ایران پس از جنگ ۳۳ روزه لبنان پرداخت. در بخشی از این گزارش آمده است که خاورمیانه، درگیر بحرانهای زیادی است. جنگ با لبنان، جنگ با فلسطینی ها، بی ثباتی در عراق و بحرانهای دیگری که وجود دارد و ایران در تمام این بحرانها دخیل است و نقش منطقه ای آن رو به رشد است. امریکا برای جلوگیری از نفوذ ایران به همسایگانش متوسل شده است، ولی ایران از کشورهای عرب سنی مذهب هم که از نفوذ آن بیم دارند سود برده است و به موقعیت برتری رسیده است. ایران در منطقه، بسیار مهم شده است. در زمینه های سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی، رشد چشمگیری داشته است. تداوم جنگ، توأم با ضعف در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین به تقویت بیشتر ایران انجامیده است. ایران در جنگ ۳۳ روزه بر همگان ثابت کرد که می تواند نقشی محوری در تحولات مهم و سرنوشت ساز منطقه ایفا نماید و هر زمان که اراده کند منطقه را دستخوش ثبات یا ناآرامی سازد.
دانلود منابع پایان نامه در رابطه با تاثیر پذیری تحولات ژئوپلیتیک ایران از استراتژی آمریکا در ...