اطمینان از کیفیت برنامهها به میزانی که فراتر از انتقاد باشد؛
القای هوش هیجانی در سازمان به شیوههای مختلف؛
پیدا کردن رهبران و مربیانی با هوش هیجانی برای راهنمایی و هدایت اجرای طرح؛
شروع اجرای طرح در یک موقعیت زمانی مناسب؛
برنامهای برای استفاده از عواطف به منظور تاثیرگذاری مثبت بر روی اعضای تیم طراحی گردد؛
فعالیتهای ساختاری تیم با مدل هوش عاطفی ارتباط داده شوند و به افراد در یادگیری نحوه استفاده از هوش عاطفی جهت تاثیرگذاری مثبت بر عملکرد اعضای تیم کمک شود؛
مهارتهای مؤثر برای کنترل موقعیتهایی که قبلا روی آنها کنترل نداشته، بهبود یابند؛
راهبردهایی را جهت غلبه بر احساسات منفی و ایجاد احساسات مثبت در افراد طراحی نمود (سیاروچی و همکاران، ۱۳۸۳).
آموزش هوش هیجانی
قسمت مهمی از هوش هیجانی از تحقیقات مربوط به رشد کودک ناشی میشود. همه ما دارای تواناییهایی هستیم که ذاتی بوده و نمیتوان آنها را افزایش داد و در مقابل، بعضی از تواناییهای دیگر در وجود هر فرد هستند که قابلیتهای آموزش، یادگیری و بهبود توسعه را دارند. هوش هیجانی به طور ذاتی و فطری در درون هر فرد وجود دارد، ولی میتوان
مهارتهای عاطفی را به افراد آموزش داد و دانش و آگاهی آنها را نسبت به عواطف خود و دیگران افزایش داد حتی اگر نتوان هوش هیجانی افراد را افزایش داد تا با آموزش مهارتهای عاطفی به معلومات آنها افزوده خواهد شد. بهترین خبر درباره هوش هیجانی این است که بر خلاف بهره هوشی قابل یادگیری است (تریویس و برادبری، ۱۳۸۴).
اگر انسانها درباره احساسات و تجارب خود با هم بحث و گفتگو کنند، این امر به نوعی موجب یادگیری عاطفی آنها خواهد شد. البته یادگیری درباره عواطف بدین گونه نیست که چند تمرین خاص را انجام داد و در نتیجه یادگیری را بلافاصله مشاهده کرد، بلکه نتیجه این نوع یادگیری در تعامل با افراد و فعالیتهای گروهی نمایان خواهد شد. آموزش هوش هیجانی به این معنی نیست که به افراد پند داده و نصیحت کنیم بلکه بدین صورت میباشد که در آنها نسبت به احساسات و عواطف، حساسیت ایجاد کرده و آگاهی و دانش آنها را نسبت به ابعاد عاطفی موجود در درون انسانها افزایش داد. مهارتهای هیجانی که افراد میآموزند به آنها در زمینه برقراری ارتباط با دیگران در محیط کار و اجتماع کمک خواهد کرد. در نتیجه همکاری بین افراد بهتر شده و عملکردشان نیز بهبود خواهد یافت. آموزش هوش هیجانی و افزایش آگاهی افراد نسبت به عواطف خوب و بدی که در درون انسانها نهفتهاند به طور مؤثری موجب افزایش مهارت خوب گوش دادن، برقراری ارتباط با دیگران و بیان احساسات خود، حل تعارض و مقابله با فشار عصبی و استرس خواهد شد (تریویس برادبری،) پون تنگ فات، در نتیجه تحقیقات خود در سنگاپور بیان میدارد که سطح هوش هیجانی افراد به طور ژنتیکی ثابت نیست و میتوان آن را بهبود بخشید. چنانچه آگاهی افراد را نسبت به مزایای هوش هیجانی افزایش دهیم، افراد بیشتر سعی خواهند کرد که بر روی هوش هیجانی خود سرمایه گذاری کند تا موفقیتهای خود را در زندگی و کار افزایش دهند. انسانها همزمان با آگاه شدن نسبت به عواطف و احساسات خود، سعی خواهند کرد که تاثیر عواطف و احساسات را در تعاملات خود با دیگران نیز درک کرده و از آن بهرهامند شوند. این گونه آگاهیها بر روابط اجتماعی و کار گروهی آنها تاثیر مثبت خواهد گذاشت (عیدی، ۱۳۸۶).
کاربرد هوش هیجانی
پنج حیطه اصلی برای کاربرد نظریه «هوش هیجانی» و سنجش آن وجود دارند: آموزش، مدیریت منابع انسانی، سیاست، بازاریابی و پویایی خانواده. به ترتیب، این پنج دامنه مورد بررسی قرار میگیرند:
-
- آموزش
در سالهای اخیر، موضوع هوش هیجانی برای سازماندهی تلاشها به منظور آموزش مهارتهای گوناگون به کودکان مدرسهای، مورد استفاده قرار گرفته است؛ مهارتهایی که به شکلگیری توانایی در مدیریت خود و روابط اجتماعی کمک میکنند. در متون تربیتی، معمولاً آن را «یادگیری اجتماعی و هیجانی» مینامند و برنامههایی از آموزش مهارتهایی مثل حل مسئله اجتماعی و مدیریت تعارض، تا برنامههای آموزشی بلندتری، که زمینههای وسیعتری از رشد اجتماعی را تشکیل میدهند، دربر میگیرد.
-
- مدیریت منابع انسانی
محل کار، عمدتا به خاطر کتاب تجاری پرفروش گلمن در هوش هیجانی، مشهورترین جنبه از کاربرد هوش هیجانی است. او با گروههای۹۶ یکی از شرکتهای عمدهمشاوره و رشد منابع انسانی به همکاری پرداخت تا میزان تواناییهای کاری آنان را افزایش دهد و در پی آن، برنامههایی برای افزایش این مهارتها میان کارکنان شکل گرفت. کوپر[۸۹] و سواف[۹۰] نوشتهاند اگر نیروی انگیزش هوش در تجارت قرن بیستم آی کیو (IQ) بود، در قرن بیست و یکم، EQ خواهد بود. استفاده از EQ برای تصمیمات استخدامی موفقیت ۹۰ درصدی را به همراه دارد. با وجود اینکه اینگونه ادعاها مبالغهآمیزند، نوشتههایی که به آرامی رو به گسترش هستند حکایت از اهمیت داشتن هوش هیجانی در محل کار دارند. برای نمونه، یکی از معدود بررسیهای انجام شده در کشورمان، که گلپرور و همکارانش روی تعدادی از کارکنان و کارگران اصفهانی انجام دادند، نشان داد از بین مؤلّفههای هوش هیجانی بار ـ اون، خوشبینی، مسئولیتپذیری اجتماعی، خودابرازی، همدلی و تحمّل فشار روانی قادر به پیشبرد شغلی هستند و صرفا خوشبینی، مسئولیتپذیری اجتماعی، خودابرازی و همدلی دارای مسیرهای یکسویه و معنادار با پیشرفت شغلی هستند.
-
- سیاست
در مقایسه با آموزش و مدیریت منابع انسانی، کاربرد هوش هیجانی در سیاست نسبتا جدید است. مارکوس[۹۱]، نیومن[۹۲] و مکیون[۹۳] کما بیش بر پایه اکتشافات مربوط به مبانی عصبشناختی تعامل هیجان و تصمیم گیری منطقی، رویکردی از قوّه تشخیص سیاسی، با نام «هوش عاطفی»تهیه کردند و ارائه دادند. این رویکرد به منظور بررسی تعامل حالات روان شناختی گذرا (مثل خلق و هیجان) با ارزشها و باورهای موجود (مانند علاقه به خود)، در مشخص کردن رفتار سیاسی، طرّاحی شد.
دیگر پژوهشگران نگاهی ویژه به موارد فردی از رهبری سیاسی داشتهاند. گرینستین[۹۴] در یک بررسی از همه رئیسان جمهور ایالات متحده آمریکا از روزولت[۹۵] تا کلینتون[۹۶]، میگوید: برای موفقیت در اداره جمهوری، شش شرط لازم است: ۱. کارآمدی در ارتباط با عموم؛ ۲. ظرفیت سازماندهی؛ ۳. مهارت سیاسی؛ ۴. بصیرت؛ ۵. روششناختی؛ ۶. هوش هیجانی. وی برای توجه به هوش هیجانی، بیشتر بر شاخه «مدیریت هیجانی» تمرکز میکند و متذکر میشود که رؤسای جمهور در این زمینه، متفاوت بودهاند.
-
- بازاریابی
با عمومیت یافتن هوش هیجانی در خلال دهه ۱۹۹۰، متخصصان بازاریابی و تبلیغات علاقهمند به پیوند دادن تولیدات با حالات هیجانی مشتریان، از طریق فنی مشهور به «مارک تجاری هیجانی» شدند. با اینکه کتابهای «مارک هیجانی» تنها با مسامحه، به مطالعه هوش هیجانی مربوط میشوند، تا حدّی معقول به نظر میرسد که مدیریت هیجانات مشتریان بخشی از شیوه فروش تولیدات باشد. باید با مشتریان بالقوّه، ارتباط هیجانی ایجاد شود و نتایج هیجانی مطلوب در رسانهها برجسته گردد.
-
- پویایی خانواده
وجود بهداشت روانی در هر خانوادهای منجر به بهبود تمام عملکردهای عاطفی، شناختی و رفتاری افراد خانواده میشود و آنها را به بالاترین سطح ارتقا میدهد، به گونهای که افراد از تواناییهای ذاتی خود در حدّ کمال استفاده می نمایند و یک حالت سازگاری خوب، احساس بهزیستی و نگرش مثبت به زندگی خود و دیگران در آنها ایجاد میکند. هوش هیجانی یکی از مؤلّفههای بهداشتی روانی است که در زمینه توانمندسازی خانوادهها نقش مؤثری دارد.
آخرین کاربرد هوش هیجانی مربوط به تربیت کارآمد و پرهیز از ناسازگاری زناشویی است. کتابهای راهنمای زیادی درباره اهمیت تواناییها و مهارتهای هیجانی در تربیت کارآمد و در رشد کودک برای عموم نوشته شدهاند. برای نمونه، گاتمن[۹۷] در خلال کارش، با هدایت هیجانی والدین، کشف کرد که تعامل والد ـ کودک هنگامی که هیجانات ابراز میشوند، برای رشد کودک حیاتی است. به نظر میرسد والدین کارآمد کسانی هستند که:
-
- از هیجانات کودکشان آگاه میشوند.
-
- هیجان را به عنوان فرصتی برای یادگیری و صمیمیت میشناسند.
-
- همدلانه به کودکانشان گوش میدهند.
-
- به کودک کمک میکنند هیجاناتی را که در حال تجربهاند برچسب بزنند.
-
- هنگام جستوجوی راهحل برای مشکلی که هیجانها را به وجود آورده است محدودیتهایی ایجاد میکنند.
بررسیهایی که با بهره گرفتن از مقیاس MSCEIT انجام شدهاند، ارتباطی قوی بین هوش هیجانی تربیتی و توانایی اجتماعی در کودکان را نشان میدهد. برای مثال، مارسلند[۹۸] و لیکاوک[۹۹] نمونهای ۶۷ نفری از نوزادان و مادرانشان را بررسی کردند. طبق بررسی آنان، هوش هیجانی مادران در شاخههای MSCEIT نشان داد: هوش هیجانی مادرانه، به ویژه ادراک هیجانی مناسب، با همدلی کودک بسیار همبسته است. هوش هیجانی بالای مادرانه با دلبستگی ایمن بالای نوزادان نیز همبسته است. با وجود آثار گسترده در رشد هیجانی کودکان، در زمینه سنجش هوش هیجانی والدین و بررسی رابطه آن با مهارتها و شگردهای تربیت کودک، کار اندکی انجام شده است(عیدی، ۱۳۸۶).
در یک بررسی جدید، به راکت[۱۰۰]، وارنر[۱۰۱] و به سکو[۱۰۲] ارتباط میان هوش هیجانی را ـ که با MSCEIT اندازهگیری شد ـ با کیفیت رابطه در میان ۸۶ زوج ناهمجنسخواه مطالعه کردند. آنان دریافتند: زوجهایی که هر دو، هوش هیجانی پایینی دارند، نسبت به زوجهایی که یکی یا هر دوی آنها هوش هیجانی بالایی دارند رابطه ضعیفتری دارند. به عبارت دیگر، بالا بودن هوش هیجانی در یکی از زوجین، درست همان نتیجه را در نحوه رابطه خواهد داشت که بالا بودن هوش هیجانی در هر دو دارد. آنان این فرض را مطرح کردند که در رابطه عاشقانه، بالا بودن هوش هیجانی شریک دوم افزایش قابل توجهی در عملکرد زوجین به دنبال نخواهد داشت. بالا بودن هوش هیجانی در یکی کافی است تا رابطه در مسیر درست باقی بماند. این نکته هم جالب است که زنان نمرههای هوش هیجانی به مراتب بالاتری نسبت به مردان به دست میآورند که موافق است با پژوهش دیگری که میگوید: زنان گرایش دارند در روابط صمیمی، مدیر هیجان باشند(عیدی، ۱۳۸۶).
آموزش و یادگیری هوش هیجانی در سازمان
برخی از خصوصیات هوش هیجانی میتواند اکتسابی باشد. این ویژگیها میتواند توسط کارکنان به ویژه سطوح مدیریتی فراگرفته شود. البته باید در نظر داشت این نوع یادگیری دو حلقهای یا حتی سه حلقهای باید باشد. رهبری در آموزش این خصوصیات به افراد نقش کلیدی را ایفا میکند.از وظایف مهم رهبر درک عواطف دیگران عمل کردن در جهت شکل دادن به آنهاست.کنترل این مبادله احساسات و عواطف بر عهده هوش عاطفی فرد است.رهبر قدرتمند کسی است که بتواند با خلق وخوی دیگران سازگار شود و دیگران را زیر سلطه عاطفی خود در آورد.رهبر میتواند این هوش را بین افراد ایجاد کند. عاملی که باعث ایجاد روابط نزدیک با دیگران میشود هوش بین فردی است. هسته هوش بین فردی ابتدا توانایی درک و سپس ارائه پاسخ مناسب به روحیات و خلق و خو و انگیزشها و خواستههای افراد دیگر است. درمقابل آن هوش درون فردیاست که کلید اصلی عبارت است از: آگاهی داشتن از احساسات شخصی خود که حاصل خودآگاهی ا ست و توانایی متمایز کردن و استفاده از آنها برای هدایت رفتار خویش.هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است، یعنی اینکه چه چیز موجب برانگیختن آنها میشود، چگونه کار میکنند و چگونه میتوان با آنها کار مشترک انجام داد. تجار و مدیران موفق جزو کسانیاند که از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.
هاچ و گاردنر معتقدند هرکس چهار خصوصیت زیر را داشته باشد صاحب هوش بین فردی است:
* سازماندهی گروه: داشتن ابتکار عمل برای هماهنگ کردن فعالیتهای عدهای از افراد.