[آدمی که گرسنگی را دیده باشد، نداشتن یک وعده غذا، در وی نگرانی به وجود نمیآورد. ]
n پئر و مارَ دیل به زَای بند ، زاکَ دیل به سک .
دل پدرو مادربه سوی بچه اش است ، ولی دل فرزند به طرف دیگری تمایل دارد.
Pe:r o mār dil be zay bande zākə dil be sak.
[گذشت و فداکاری از یک طرف و پاسخ ناشایست از سوی دیگر - نمک نشناسی]
n پیرمردای ، جَوانَ زنای بَبری ، اگه جووانَ همساده بَدَاری، شانس دَارهَ.
مرد پیر، اگرچنانچه زن جوان بگیرد و همسایه جوان نیز داشته باشد،خوشبخت واقبال است.
pər mardāy juvāna zənāy bəbəri agə jovāna hāmsādə bədari šāns dara.
[این زبانزد طنز تلخی دارد و جنبه اجتماعی نیز دارد]
n تقی کولا ، نقی سر ، نقی کولا تقی سر ا. کلاه تقی به سر نقی،کلاه نقی بر سرتقی .
təqi kulā naqi sər naqi kulā təqi sər.
[با قرض از این و آن زندگی کردن – آدمهای مفت خور]
n تی آقایی ، تی نوکر. آقا و نوکر خودت هستی.
ti āqāi ti nokar.
[آدمی که در قید و بند نیست]
n تی بساته، مَچید، تی گَردَنهَ زنه. مسجدی که تو ساختی ، گردن تو را قطع میکند.
ti bəsātə məčid ti gardənə zənə.
[ نوبت حساب پس دادن تو هم میرسد- کار خیر باعث دردسر تو شده است]
n تی شُو نَشینَه سَر هم، نشینی می . به مجلس شب نشینی تو نیز میآییم.
ti šu nəšinə səram nəšinimi.
[زمان امتحان تو نیز فرا میرسد]
n تی عروسی ره ، سوما پلان اَمره ،آب آرَمَه. برای عروسی تو با آبکش آب میآورم .
ti arose ra sumāpalāna amrā ab aramə.
[وعده های سرِ خرمن دادن- اغراق- خالی بندی]
n چاقو خُو دُمبهَ نی بینَه. چاقو دسته خودش را قطع نمیکند.
čāqu xu domba ni binə.
[آدم، بدی خودش و خویشاوندانش را نمیخواهد]
n حکیم وَاوِهِ دَس ، تاوان نَدارَه. دستی که حکیم ببرد دیه ندارد.
hakima vāvə dəs tāvān nədarə.
[ سخت گیری بعضی ها از روی مصلحت و محبت است. ]
[دستور پزشک بالاتر از هر قانون برای سلامتی است]
n خَاخُورَه یَ ، مرد وَاستی ، بَرارَکَـ گُوتی: زن نبری؟
خواهره ، دوست داشت شوهر بکند ، به برادر خود می گفت، نمیخواهی زن بگیری؟
xāxurəyə mard vāsti bərārəkə goti zan nəbəri .
[به در میگوید که دیوار بشنود - بیان آرزو خود با زبان دیگری]
n خاکَ بگیته ، باد بیسُوردَ . خاک را به دست باد سپرده است.
xākə bigitə bādə bispordə.
[خیانت در امانت کردن ]
n خُو پئرَه پَا چَالَه پا دُوگُودُو. پایش را در جای پای پدرش گذاشت.
xu pe: rə pā čālə pā dogudo.
[کسی که از تربیت خانوادگی بهره مند باشد. ]
n خوماسته نیهَه بزه، خو روغونه بیگیته.
ماست خود را در کوزه انداخته و روغن خود را گرفته.
xu māstə nihe bazə xu ruqunə bigitə.
[برای خودش برید و دوخت، باذهنیت خود قضاوت کردن ]
نیهه: کوزهای که از گِل رُس میسازند و نسبتاً بزرگ است و دو دسته در جلو آن قرار دارد.
n دَارپا، بَه دَار، نَمانه . آخرین میوه بر روی شاخه درخت نمیماند .
dārpā bə dār nəmānə.
[این زبان زد بیشتر در مورد این است که دختر در خانه نمیماند، شوهر میکند. ]
طرح های پژوهشی انجام شده با موضوع شناخت زبانزدهای منطقه لشت نشاء- فایل ۲۸