روش گردآوری اطلاعات دراین تحقیق روش کتابخانه ای است و با مطالعه آثار و کتب مختلف و فیش بردار ی از مطالب آن ها ، داده های مورد نیاز برای تحقیق گردآوری خواهد شد ، سپس از طریق روش توصیفی – تحلیلی اطلاعات خواهیم پرداخت .
۱-۶- مشکلات و موانع تحقیق :
غالبا ً محققان علوم انسانی وتاریخ برای تدوین و نگارش پژوهش خویش مشکلات و موانع متعددی را پیش رو دارند . موضوع حاضر نیز ازاین دشواری ها عاری نبوده است ازجمله فقر منابع و عدم دسترسی به منابع مناسب بر روی انجام این پژوهش تأثیر گذار بوده است . اکثر منابع فقط به تعداد و جنس هدایا اشاره کرده اند و به ملت هدیه آورنده بعنوان ملل زیر نفوذ و نوع ارتباط آنها با دولت هخامنشی توجه ای نداشته اند و از آنجایی که مطالب مربوط به دوره باستان می باشد . منابع قدیمی دارای تغییرات می باشند .
۱-۷- پیشینه تحقیق :
از موارد انجام پژوهش انجام شده دربارۀ این موضوع می توان به اثر زیرا اشاره کرد :
نقوش اقوام شاهنشاهی هخامنشی ، نوشته : والرز ، گرالد و ترجمه دورا اسمودا خوبنظر که در اثر نام برده فقط در حجاری اقوام و نوع و تعداد کالاهای اهدایی بررسی شده است و توجه ای به علت انتخاب هدایا و معروفیت آنها نشده است .
درتحقیق انجام شده سعی شده است برخی از کاستی های گذشته جبران شود .
فصل دوم
قلمرو دولت هخامنشی دردوره نخستین پادشاهان این سلسله
بخش اول
۲-۱-دوره کورش دوم(بزرگ)
بنای عظیم شاهنشاهی هخامنشی بر احساس واحدی متکی بود ، یعنی وفاداری رعایا به خاندان شاهی که بازنمای او را چون خدایی حرمت می گذاشتند و شکوه تشریفات و تکلفات تحمیلی وی را احاطه داشتند . پیروزی های درخشان دو بنیانگذار سلسه هخامنشی موجب شد تا خاطره آنان در هاله ای از شکوه جاودان قرار گیرد. شاه ایران ، سلطان خودکامه ای بود که دورادور بر مملکت خویش فرمانروایی می کرد . اقوام تابع امپراتوری ، سازمان بندی های اجتماعی ، دینی و حتی روسای خود را همچنان حفظ کرده بودند . فنیقیان هنوز پادشاهی از خود داشتند ، مصریان همچنان دارای روسای ولایات بودند و یهودیان تشکیلات حکومت دینی خود را در آرامش ادامه می دادند . تا هنگامی که ولایات فرمانگزار قدرت پادشاه را به رسمیت می شناختند و خراج خود را می پرداختند ، مردم آن ولایات در آرامش بسر می بردند و پادشاه در کار آنان دخالتی نمی کرد ، اما همه زیردستان شاه تا دورترین نقطه امپراتوری حتی گماشتگان دولت و سرداران سپاه بندگان شاهنشاه به شمار می رفتند . این مفهوم زنده را که همه زیر دستان پادشاه رعایای وی محسوب می گردند ، هنوز تا دوره اخیر در امپراتوری عثمانی دیده ایم . این امپراتوری ، پیش از اصلاحات سده نوزدهم میلادی بر اساس همان نمونه که می توان آن را سلطنت قدیم آسیایی نام نهاد سازمان یافته بود . [۱]
این امپراتوری پهناور را در واقع وسیعترین امپراتوری ای که تا آن زمان جهان به خود دیده بود که از ملیت ها و زبان های گوناگون تشکیل می یافت و ستایش ، شگفتی و وحشت یونانیان استقلال طلب را در شهرهای کوچکشان برانگیخته بود ، حکومتی اداره می کرد که سازمان اداریش را اسلاف کوروش در شاهزاده نشین کوچک عیلام از آشور و بابل میراث برده بودند . دبیران دفاتر اداری هخامنشی الفبای هجایی مناسب با زبان هند و اروپایی را که از ابداعات ایرانیان بود اختراع کردند و خط میخی را که مدتهای دراز نیازهای دولت های حوزه دجله و فرات را برآورده می کرد ساده نمودند . بخش پارسی کتیبه بیستون که داریوش داستان کرده های خود را برای متاخرین اعقاب خویش باقی گذارد ، در کنار ترجمه های بابلی و عیلامی متن کتیبه با این خط نوشته شده است .
امپراتوری هخامنشی به ساتراب نشین هایی تقسیم می شد که هر کدام از آنها تحت فرمانروایی یک شهربان یا خشترپاون [۲] بود . این مامور عالی رتبه منشی یا دبیری داشت که وظیفه او چشم گماردن بر کارهای شهربان و گزارش آنها به دربار بوده است. فرماندهی سپاه در دست سپاهسالاری بود که کارانوس [۳] لقب داشت . ارگ شهرها حاکمی ویژه داشت که وی را ارگ پت [۴] ( دژبان ) می خواندند ، این سه مقام بلندپایه یعنی شهربان ، منشی و فرمانده سپاه ایالت ، مستقل از یکدیگر بودند و مستقیماً از دربار دستور می گرفتند . این دستورها را چاپارهای تیزرویی که پیوسته به دنبال هم در حرکت بودند از طریق جاده های آن عصر به نواحی مختلف امپراتوری می رساندند . علاوه بر منشیانی که برای دربار خبر جمع می کردند . سازمان بازرسی دقیقی در ولایات کارهای روسای محلی را زیر نظر داشت.[۵]
مامورانی که به چشم و گوش شاه شهرت داشتند هر سال برای بررسی اوضاع و احوال به دورترین نواحی می رفتند . این ماموران را تعدادی سرباز همراهی می کردند که از آنان حمایت می نمودند و در صورت لزوم کمک موثر به آنان می کردند . سرانجام دربار ، پیرامون گزارش های خامی که چشم و گوش های پادشاه می فرستادند تصمیمات پابرجا و تغییر ناپذیر می گرفت . حکام را به دربار فرا می خواندند و گاه بی تشکیل دادگاه و دادن حق دفاع به متهم ، وی را محکوم به اعدام می کردند . غالباً نگهبانان شخصی شهربانان با دریافت دستوری از پادشاه مامور اعدام محکوم می شدند . هیچ چیزی نمی توانست قدرت مطلق پادشاه را محدود کند ، اما این اقتدار نامحدود خاص شاهان ایران نبود . در آسیا همیشه چنین بوده است . در موارد اضطراری شهربان اداره امور نظامی را نیز عهده دار می شد .
از وظایف عمده شهربان ، گردآوری مالیات بود که برخی جنسی و بعضاً به نقد پرداخت می گردید ، تنها اطلاع ما در این زمینه گزارش هایی است که هرودوت بدست می دهد . اقوام کوچک در پرداخت مالیات ملحق در نواحی بزرگ بودند . این نواحی را مورخ یونانی به همان نام مصری نوم به معنی ایالت یا استان می خواند . مثلاً آسیای صغیر به چهار ناحیه تقسیم می شد .
جمع مبلغی که به خزانه شاه بزرگ سرازیر می شد ، بدون احتساب پرداخت های جنسی و هدایایی که اهل پارس به هنگام دیدار پادشاه از آن ولایت تقدیم وی می کردند.[۶]
پلوتارک می نویسد که داریوش خواست تا تحقیق کنند که آیا مردم قادر به پرداخت این مالیات ها هستند یا نه و پس از آنکه پاسخ مثبت یافت مالیات ها را به نصف تقلیل داد ، بدان خاطر که شهربانان برای مخارج خودشان نیز از مردم مالیات می گرفتند ، زیرا که هیچ گونه نظارتی در کار مالیات گیری شهربانان نبود ، و تا مدتی که آنها مالیات مقرر استان خود را می پرداختند در مورد بقیه از آنها بازخواستی نمی شد . از این رو این پادشاهان کوچک تا آنجا که می توانستند جیب خود را می انباشتند و در بهره کشی از مردمی که به دست آنان سپرده شده بود درنگ نمی کردند . این شیوه اخاذی از مردم هنوز تا زمان ما در آسیا باقی مانده است .
پیش از پادشاهی داریوش اول ، ضرب سکه در آسیای صغیر اختراع شده بود . کرزوس سکه های زرین و سیمین می زد و حتی شاهان بابل فرمان دادند تا سکه هایی به نام « شکل » و کوچکتر از آن ضرب بزنند . داریوش بکار بردن سکه های زرین را معمول کرد و سکه هایی ضرب کرد که تنها بر یک روی آن تصویر تیراندازی نقش شده بود که بر کمانش خم داده و یک زانو بر زمین داشت .
این را نیز باید افزود که شهربانان ولایت این قدرت نامحدود را داشتند که راهزنی و ستیزه های محلی را فرو خوابانند ، در جاده ها امنیت برقرار سازند و از کشت و ورز حمایت کنند .[۷]
محافظت از شخص پادشاه به عهده نگهبانانی متشکل از پارسیان و مادیها بود و به داوری از روی کتیبه های کاخ شوش که اکنون در موزه لوور پاریس نگه داری می شود و بر آنها پیکره هایی نقش شده که تیرگی چهره آنها حاکی از اهل نواحی گرمسیری بودنشان می باشد ، می توان حدس زد که در میان نگهبانان شاه عیلامیان نیز بوده اند . این پاسداران به سه گروه تقسیم می شدند که شامل دو هزار سوار و دو هزار سرباز پیاده می گردید و همه نجیب زاده بودند . آنها به نیزه هایی مسلح بودند که در انتهای تحتانی آن سیبی زرین یا سیمین تعبیه شده بود و یونانی ها به همین خاطر آنها را ملوفوروی [۸] می خواندند . پیکره تیرانداز نشان می دهد که آنها علاوه بر نیزه ای که حدود سه متر طول داشت کمانی و ترکشی نیز بر می داشتند . پس از نگهبانان شاهی ، سپاه ده هزار نفری جاویدان بود که به ده گردان تقسیم می شد و گردان اول مسلح به نیزه هایی بودند که آراسته به انار زرین بود . چنانکه از نام این سپاه پیداست هرگز از شمار آن کاسته نمی شد ، زیرا به محض آنکه یکی از افراد سپاه به طریقی می مرد ، جای او را با سربازی دیگر پر می کردند . اما بیشتر به نظر می رسد که واژه جاویدان یک مورد ساده اشتقاق کلمه باشد و از نام آماردی – قومی در ایران – با معنایی که این کلمه در زبان فارسی دارد مشتق شده باشد .
این پاسداران در پادگان های مهمترین قلاع نظامی مستقر بودند و تنها بخش دایمی ارتش به شمار می رفتند . مابقی سپاه را سربازانی تشکیل می دادند که در زمان جنگ گردآوری می شدند . اگر جنگی که در می گرفت محلی بود ، بر شهربان بود تا به کمک نیروهایی که سهمیه ناحیه تحت فرمانروایی وی بود آن را به پایان برد ، اما اگر جنگ عمومی بود و پادشاه ناگزیر می بایست فرماندهی سپاه را خود عهده دار گردد ، پاسدارانش را که وی را در سفر جنگی همراهی می کردند ، سربازان ذخیره تمامی ولایات احاطه می نمودند . این نیروهای ذخیره که از هر سو می رسیدند ، آمیخته ای از مردمی با خاستگاه ها و زبان گوناگون بودند . توده های درهمی بودند که میان اجزای مختلف آن هیچ گونه پیوستگی وجود نداشت . این توده های آمیخته و نامتشکل چون خود را با سپاهیانی سازمان یافته و سردارانی که فنون جنگ می دانستند مواجه می دیدند با وجود برتری نفرات ، نمی توانستند در برابر دشمن در ایستند . این ضعف در طی جنگ های ایران و یونان و به ویژه در نبرد با فالانژ مقدونی کاملاً آشکار بود .[۹]
برای این امپراتوری پهناور یک دیوان داوری ضروری بود . در امپراتوری هخامنشیان ، پادشاه ، به خصوص در مسائل کیفری بالاترین قاضی بود . در موارد تقصیرات مربوط به امنیت کشور و یا خود پادشاه حکم نهایی را شاه صادر می کرد و در موارد گناهان عادی وی قدرت اجرایی را به داورانی می سپرد که خود بدین مقام گمارده بود . این شیوه تا اوایل پادشاهی کبوجیه همچنان برقرار بود . کبوجیه سی سام نس [۱۰] نام از داوران شاهی را که در داوری رشوه گرفته بود به مرگ محکوم و اعدام کرد . پادشاه فرمان داد تا قاضی را پس از مرگ پوست باز کردند و پوست وی را بر مسند قضا گستردند . آنگاه شغل سی سام نس را به پسر وی داد و حکم کرد تا بر مسندی که چنین سخت دلانه آراسته بودنش بنشیند و به کار قضاوت پردازد . اردشیر اول حتی این رفتار سعبانه را تشدید کرد ، زیرا فرمان داد تا قاضیانی را که داوری ناحق می کنند زنده پوست باز کنند و پوست آنان را بر مسند قضا بگسترند . با وجود این ، قانون به کسی حتی پادشاه اجازه نمی داد که کسی را برای یک گناه به مرگ محکوم کنند و نیز هیچ یک از ایرانیان نمی توانستند بردگانشان را به خاطر یک گناه مجازات سخت تحمیل کنند . اما اگر پس از بررسی های دقیق بر وی روشن می شد که تقصیرات بنده بسیار بیشتر و خطیرتر از خدمات وی است آنگاه ممکن بود عنان خشمش را رها سازد .[۱۱]
خیانت بزرگ را به گردن زدن و بریدن بازو کیفر می دادند . کتیبه بزرگ بیستون از کیفرهایی می گوید که گردنکشان ولایات کشیده بودند . انها را به محکمه پادشاهی آوردند . گوش و بینی آنها را بریدند و در میان مردم گرداندند ، آنگاه به مرکز ولایتی که در آنجا بر پادشاه بیرون آمدند فرستادندشان و در همانجا اعدامشان کردند . هنگامی که کوروش کوچک در نبرد کوناکسا کشته شد ، سر و دست راست وی را برداشتند ، غالباً اگر کسی سر به شورش بر می داشت ، چنین کیفر در انتظار تمامی افراد خانواده وی بود . غالباً اجرای حکم اعدام محکومان مهم را به افراد ویژه می سپردند . کوروش کوچک ، اورونتس را که به وی خیانت ورزیده بود به دست آرتاپات که عصادار شاهی بود سپرد و پس از آن هرگز از وی خبری نشد .
کورش به حمایت نجبا و اشراف به سلطنت رسید ولی اختلاف شاهان کوچک( که اشراف ماد و ایران ظاهراً از همین افراد بودند ) از قدرت و نفوذ پادشاه که اسباب تهدید حقوق و اختیاراتشان بود ، خشنود و راضی نبودند . حال موقعی که داریوش اول به تخت سلطنت نشست قوم ماد دور رهبر خود ، که نام خشتریته از نسل کیاکسار را اختیار کرده بود ، جمع شدند .
کورش که سلطنت ماد را به دست آورد و بعضی از ایالات را به وسیله نیروی نظامی مطیع و منقاد خود ساخت، همان سیاست کشور گشایی را که کیاکسار آغاز کرده بود ادامه داد . ولی اقدامات کیاکسار فقط برای حفظ منابع مادها بود ، در حالی که کورش در راه سیاست خود نه تنها به ایرانی ها و مادها اتکا داشت ، بلکه به گروه معینی از منتفذین کشورهای مترقی مشرق زمین از جمله بابل و فینیقیه نیز متکی بود .[۱۲]
جنگ اول با لیدی همان ادامه سیاست و تدبیر کیاکسار بود .
لیدی بین غرب و شرق واسطه داد و ستد گردید و راهی برای تجارت گشوده شد که خطرش از راه دریا به مراتب کمتر بود . با حکومات یونانی نه تنها در آسیای صغیر بلکه در اروپا هم رابطه برقرار کرد . پادشاهان لیدی از هواخواهان یونان قدیم بودند و در امور یونان ادعای داوری داشتند . لیدی در نتیجه داد و ستد با مغرب و مشرق بی اندازه ثروتمند گردید و ثروت و مکنت کرزوس ، آخرین پادشاه لیدی ، ضرب المثل شد . از نکات قابل توجه آن که در لیدی پیش از سایر کشورها به ضرب مسکوکات پرداختند .
به زودی پس از سرکوبی قیام پاکتی ، کیلیکیه که استقلال خود را حفظ کرده بود ، در تحت اطاعت و انقیاد ایرانیان درآمدند . ولی کورش با مسائل و مشکلات زیادی رو به رو بود . او به تهیه و تدارک مقدمات فتح بابل مشغول شد .
در این سالها کورش با جدیت تمام ، مشغول تهیه مقدمات لشکرکشی به بابل بوده است .
در بابل طبقات متنفذ بازرگانان و روحانیون از پادشاه نبونید ناراضی بودند و ارتش دولت مزبور هم در آن زمان ضعیف بود . گرچه استحکامات و تاسیسات دفاعی که به وسیله نبوکد نصر دوم در اطراف بابل بنا شده بود به نوعی بود که هرگاه ارتش بابل از خود مقاومت شدیدی به خرج می داد شاید می توانست حمله و هجوم ایرانیان را تحمل نماید . مقاومت آنان در نبرد بی اندازه ضعیف و ناچیز بود .[۱۳]
در تابستان تموز ( ژوئن – ژوئیه سال ۵۳۸ قبل از میلاد ) سپاهیان کورش به فرماندهی گوبری در نقطه وپیس ، واقع در آن طرف دجله ، نیروی بابل را شکت دادند . در ۱۴ تموز ( ۱۲ ژوئیه ) شهر سیپار و چهار روز بعد یعنی در ۱۶ تموز ( ۱۴ ژوئیه ) شهر بابل بدون نبرد تسلیم ارتش کورش شد و سوریه و فینیقیه و بین النهرین هم بدون تحمل هیچ گونه رنج و زحمتی به تصرف ایرانیان درآمد و شاید بعضی از این کشورها قبل از بابل سقوط کردند . پیروزی کورش در بابل به وسیله هیئت حاکمه آن کشور تحکیم شد . دوایر بازرگانی و برده فروشی بابل ، که مراکز مهم تجاری آن زمان به شمار می رفت ، به تاسیس حکومتی احتیاج داشتند که در آن زمان کشورهای مهم و اساسی مشرق زمین را متحد سازد و صلح و آرامش را در داخل کشور تامین نماید و راه های تجارت را باز کند و بازارهایی به دست آورد که بابلی ها در آن بازارها قدرت و تفوق داشته باشند . تفکیک محیط نفوذ در شمال بین النهرین بین ماد ( و بعداً ایران ) و بابل و عدم شایستگی پادشاه بابل برای تامین قدرت و سلطه لازم در سوریه و فلسطین و بین النهرین شمالی و نبرد طولانی در عربستان مرکزی ، تمام این عوامل و شواهد مباین و مخالف منابع بابل بود ؛ بنابراین فرمان روایی کورش ، که نوید گشایش راه های بازرگانی به مشرق و آسیای صغیر می داد ، ظاهراً در نظر مردم آن سرزمین بسیار مطبوع و مطلوب می نمود .
کورش پیش از همه چیز ، عده ای از معابد را تجدید بنا کرد . مجسمه خدایانی را که قسمتی از آنها به وسیله آخرین پادشاه بابل ، نبونید، و قسمتی هم قبل از او از شهرهای بابل برده شده بود ، دوباره به بابل بازگردانید . دستور داد تا معبد « اورشلیم » را ، که به وسیله نبوکد نصر ویران شده بود ، تجدید بنا کنند و به یهودیان اجازه داد تا به میهن خویش بازگردند . با این عمل خود می خواست پایگاه مطمئنی جهت حمله ای که علیه کشور مصر در سر پرورانده بود به وجود آورد . اورشلیم به یک شهر معبدی مستقلی ، که نظیر آن قبلاً هم در بابل وجود داشت ( بابل ، سیار ، نی پور ، اوروک ) ، تبدیل گردید . کمبوجیه ، پسر کورش ، برای مدت معینی در امور فرمان روایی کمک پدر بود . کورش القاب و عناوین پادشاهان بابل را پذیرفت و با این رفتار خود به طور ضمنی وعده داد که سیاست به نفع بابل را ادامه دهد ، و علاوه بر آن لقب « پادشاه کشورها » و « شاهنشاه » را برای خود برگزید .[۱۴]
از کشورهایی که جزو دولت کورش بودند از لحاظ سیاسی و اقتصادی از همه مترقی تر بابل و سوریه و فینیقیه و لیدی بود و این کشورها عوایدی را که به ایران می دادند بیش از سودی بود که مجموعاً از سایر کشورها نصیب ایران می شد . کشورهای مزبور از لحاظ منافع بازرگانی با یک دیگر مرتبط و متحد بودند .
ایرانی ها و تا حدی مادها ، که به موازات ایرانیان تا اندازه ای وضع خودشان را در حکومت تثبیت کرده بودند ، در فتح کشورها کوشش بسیار از خود نشان می دادند ؛ زیرا در نتیجه این فتوحات کشورهای تازه ای نصیبشان می شد و بهتر می توانستند مسائل داخلی خودشان را حل و فصل کنند . ایرانیانی که در قشون یا دستگاه های دولت خدمت می کردند از پرداخت مالیات معاف بودند و ما دلایلی در دست داریم که اصولاً ملت ایران پیوسته حامی و پشتیبان پادشاهان خود بوده اند . در نتیجه توسعه و تقویت حکومت و ارتش ، اعم از متصرفات و داخل ایران ، وضع مردم بهتر می شد و یقیناً اگر ملل مشرق زمین علاقه و تمایلی نسبت به ایرانیان نداشتند ، ایرانیان نمی توانستند در کشورهای مورد استیلا قدرت و نفوذ خودشان را حفظ کنند . ولی اختلاف سطح تمدن و منافع کشورهایی که جزو حکومت ایران درآمده بودند به تدریج پایه حکومت ایران را سست کرد ؛ به طوری که تاریخ بعداً این موضوع را به خوبی نشان می دهد .[۱۵]
اصولاً سیاست داخلی کورش همان سیاست پادشاهان ماد بود که آنها هم به نوبه خود سیاست پادشاهان آشور را پیروی می کردند ولی البته فاقد نظم و سیستم آشوری ها بود . امور کشور به وسیله حکام – ساتراپ ها اداره می شد که در بعضی شهرهای یونانی و سایر شهرهای آسیای صغیر و شهرهای فینیقی و بعضی از شهرهای بابل تحت ریاست و حکومت آنها بود . در بعضی از قسمت ها حکومت های وابسته ( کیلیکیه ) و قبایل نیمه مستقل ( در کرانه های دریاهای سیاه و خزر بعضی از قبایل کوهستانی ایران و غیره ) باقی ماندند . بابل و شاید عیلام و لیدی در « کشور شاهنشاهی » از کشورهای مجزا و جداگانه ای بودند که به وسیله حکام اداره می شدند . مالیاتی که از ساتراپی ها و پادشاهان کشورهای تابع اخذ می شد جنبه دائمی نداشت و اصولاً به دل خواه خود این حکومت ها بود .
اگرچه تصرف بابل ، کورش را به دریای مدیترانه کشانید و موضوع فتح کشور مصر را ، که یکی از رقبای دول آسیایی بود ، سرلوحه اقدامات بعدی وی قرار داد در عین حال برای حفظ قدرت و حکومت خود در ایران می بایستی باکتریا(بلخ) را در تحت نفوذ خویش نگه دارد . [۱۶]
کورش در کشورگشائی ها و نبردها، تصمیم گرفت بر دشمن پیشی جوید ، و او را خارج از دروازه ایران ملاقات نماید و بدین طریق جنگ را به خاک دشمن بکشاند . برای این منظور سربازان پارسی و مادی را بسیج کرد و به پیشوار دشمن که اینک از رود تالیس گذشته و کاپادوکیه را به باد یغما گرفته بود شتافت . دو سپاه در ناحیه پتریوم ، که از سخت ترین نواحی کاپادوکیه بود به هم رسیدند و به جنگ ایستادند اما از این نبرد ، با تلفات سنگینی که دو طرف دادند نتیجه ای حاصل نیامند و کرزوس که دشمن را زورمند دید به سوی سارد عقب نشست .
پادشاه لیدی ، تصور می کرد کورش به مناسبت زمستان سخت و ناخوشایند بودن وضع داخلی کشورش ، و نیز به خاطر آنکه دشمن بزرگی چون بابل را در پشت دارد فعلاً به سارد حمله نخواهند کرد . اما کورش این بار نیز برتری و نبوغ نظامی خویش را نشان داد ، چه فوراً با بابل داخل مذاکره شد و به نبونید پیشنهاد مصالحه کرد ، و نبونید که پادشاهی تن پرور و از جنگ بیزار بود ، پیشنهاد او را پذیرفت و بدین طریق کورش از جانب بابل خیالش راحت شد . آنگاه ، بی درنگ با همه سختی زمستان ، به لیدی درآمد و به سوی سارد ، شهری که در طلا و تجمل غرق بود پیش راند و کرزوس که بی خبر از همه جا به عیش و عشرت نشسته بود ، ناگاه دشمن را در نزدیکی پایتخت خود یافت ، چاره ای جز جنگ نبود . کرزوس با سپاه گران و سواره نظام بی نظیر خود آماده نبرد گردید . در میان سپاهیان او ، عده ای پیاده نظام دلیر مصری که از حیث اسلحه و ارزش جنگی بر دیگران برتری داشتند و نیز عده زیادی سرباطان اجیر وجود داشت . عده لشگریان او بر روی هم سیصد هزار نفر بود ، در مقابل کورش فقط صد و دو هزار سپاهی از خودی و بیگانه، سوار و پیاده داشت پس مسئله ای که کورش می بایست حل کند غلبه یافتن بر دشمنی بود که سه برابر او نیرو داشت . برای جبران کمی عده خویش کورش به تدابیر زیر متوسل شد :
ارزش جنگی ، نیروی روحی افسران و افراد خود را بالا برد .
صورت بندی ها و حرکات واحدها را ساده و روان کرد .
در اسلحه نفرات پیاده تغییراتی داد و بیشتر آنان را برای رزم تن به تن مسلح کرد .
عده سواره نظام پارسی را افزایش داد .
به امر او سیصد ارابه داسدار جدید ساختند که چرخ های آنها محکم تر و محورشان درازتر از ارابه های قدیمی بود ، و از خطر واژگون شدن بیشتر مصون بودند ، داس هائی که در این ارابه ها به کار گذاشته شده بود ، چنان بود که در موقع حرکت به هر چه برخورد می کرد آن را می درانید .
یکصد گردونه چوبی با برج متحرک تهیه کرد که هر یک به وسیله هشت جفت گاومیش کشیده می شد و در هر برجی بیست کماندار قرار داد .
به علاوه کورش با فرستادن مامورین مخصوص برای جاسوسی ، از نیات و طرح عملیات جنگی دشمن آگاه شد و فهمید که خصم در آرایش جنگی خویش ، جبهه ای به طول چهل استاد اشغال کرده و عده های خود را ، اعم از پیاده و سواره به عمق سی صف قرار داده است ، سوای مصری ها که در قلب آرایش او واقعند و تیپ های خویش را در عمق یکصد صف قرار داده اند . سواره نظام های ممتاز لیدی هم در جناح راست قرار گرفته است .[۱۷]
ماموریت شترسواران حرکت در پیشاپیش عده حمله بود ، بدین ترتیب اسب های سواره نظام دشمن رم می کردند و باعث اختلال صفوف خود می شدند .
با این نقشه دقیق جنگی و تقویت روحیه افسران و سربازان خویش و آشنا ساختن فرماندهان دسته ها به عملیات و وظایف خود ، کورش در حالیکه پست فرماندهی خویش را در انتهای جناح راست که می بایست حمله از آنجا آغاز شود ، قرار داده بود ، به سوی میدان جنگ فرمان حرکت داد . لشکر دشمن نیز از دور نمودار گردید . دشمن مطابق اطلاعاتی هم که به کورش رسیده بود پیش می آمد : جناحین مانند نیم دایره ای ، از دو طرف به ارتش کورش نزدیک شدند و چون کورش جناحین خود را عقب کشیده بود آنان مجبور به بسط و گسترش بی اندازه ای شده و از قلب آرایش به دور افتادند . گرچه کرزوس بدین امر پی برد و فرمان توقف به جناحین خود داد اما دیگر دیر شده بود .
سربازان دلیر پارسی که هماهنگ با هم سرود رزم می خواندند ، به دو جناح دشمن حمله ور شدند و آنها را از هم شکافتند ؛ و ابرادات فرمانده سلحشور ارابه های داسدار به قلب دشمن زد و گرچه خودکشته شدند اما صفوف مقدم پیاده نظام مصری را عقب راند . بیشتر ارابه ها بر اثر برخورد با اجساد کشتگان واژگون شدند و پیاده نظام صفوف عقب مصری ها با نیزه های بلند خود در مقابل پارسیان به مقاومت پرداختند . رزم صورت خونین و وحشت آوری به خود گرفت اما در همین گیر و دار کوروش با سواره نظام خود از پشت سر به مصریان حمله برد . کریزاسب و گشتاسب نیز که دشمن را در جلو راه خود مغلوب ساخته بودند ، در این اثنا به کمک کورش رسیدند و مصریان را که هنوز هم دست از مقاومت برنداشته ، محاصره و سپس امر به تسلیم شدن کردند . در گیرودار معرکه نبرد کرزوس که سپاه خود را پراکنده و پریشان و دشمن را پیروز یافت ، به حصار محکم شهر سارد پناه برد و در آنجا به مقاومت با سپاه دشمن پرداخت ، کورش شهر را محاصره کرد و پس از چندی به گشودن حصار محکم آن موفق شد . [۱۸]
کورش در برخورد با تمدن بابل از حالت ابتدایی قبیله ای آریایی خارج شد . تصاحب یک امپراطوری تحمیل قانون اقتدار خویش بر ملل بی شمار تسلط بر بابل و استقرار پسر و ولیعهد خود به پادشاهی یک ملت چند هزار ساله اما در عین پذیرش این حق برای هر کس که هویت ملی و کیش خویش را حفظ کند تشکیل یک امپراطوری چند ملیتی ، اعطای ساختار یک قلمرو واحد با یک سرنوشت مشترک به مجموع کشورها و انسان های تحت سلطه ایران القای خواست و میل به اطاعت از شاه بزرگ به همگان ، اجبار به پرداخت خراج ، تشکیل سپاه از مناطق امپراطوری ، سپردن قدرت محلی به افراد مطمئن ، دفاع از مرزها و مشروعیت بخشیدن به خود از جمله اقدامات او بود.
نگارش پایان نامه درباره بررسی و شناسایی هدایای ملل به دربار هخامنشی ...