این هم اینگونه س که آدم باید همیشه نسبت به بغوبخت خوشحال و راضی باشه چون کسی که نسبت به تقدیر ناخرسند باشه همیشه در نارضایتی زندگی کنه.[۲۷۶]
باید به زور اخلاقی و نه زور فیزیکی، منطقی و کلامی تفسیر کرد. این یعنی همون چیزی که سقراط و افلاطون تأکید داشتن انسانی که به حقیقت خوبی پیببره مطمئنا اون رو انجام میده. جملهای که از دینکرد هم اومده، مبنی بر اینکه آدم از روی نبود فکر به طرف بدی میره هم خود مؤید این معناست.[۲۷۷]
توجیه دیگه از زور در متون اندرزی فرق گذاشتن میان معنی حتمیت و ضرورته. مطمئنا باید در این دسته از متون میان حتمیت و ضرورت وقوع یه چیز فرق نهاد و حکمای باستان در خیلی از موارد توجه به ضرورت یه موضوع داشتهان و نه جبریت و نبود دخالت آدم در امور خود و جهان. در این صورت واژه بخت، مشترکی لفظی میان زور و ضرورت میشه.
اما توجیه دیگری هم هست و اون اینه که بخت با فرّه انسانی در ارتباطه و همونطور که اشاره گردید، فرّه یکی از اجزای آدمیه. اما در دین زرتشتی این روونه که سکان داری هدایت اعمال آدم رو برعهده داره و نه فروشی. و این روونه که طعم جایزه و یا پادافره رو میچشد. پس از دید زرتشتی آدم مختاره و این اختیار در بخش روان اونه و نه فروشیاش.
فصل سوم
چگونگی نظام اخلاقی در اندرزنامههای پهلوی
۱٫ مکاتب اخلاق
متون اندرزی جایگاه خاصای در ادبیات ایران داره و همونطور که مشاهده شد، قسمت بزرگ متون پهلوی رو اندرزهای اخلاقی تشکیل میبدن. بعضی از این گزارهها در رابطه با گزارههای دیگه هستن و همین امر موجب میشه تا قبل از بررسی گزارههای اخلاقی و پیدا کردن راهکارایِ عملیِ اخلاقِ این اندرزنامهها، تلاش شه تا الگوی این اخلاق کشف و استخراج شه؛ چون تا وقتی که ما به اصول اساسی و راه و روش این اندرزنامهها پی نبرده باشیم، به نظر میرسد که فهمی نادرست و یا خراب رو از اندرزنامهها داریم. به همین منظور در این فصل تلاش میشه تا چگونگی نظام و مفاهیم اساسی و ریشه ای اخلاق اندرزنامهها بررسی شده و مؤلفه های اون تبیین گردند. بیشک واسه رسیدن به اینجور هدفی میباید از احوال، چیستی و چگونگی اخلاق هم اطلاع داشت.
اوناون طور که گفته شده، واسه بررسی اخلاق و امور اخلاقی سه راه در پیش روی یه متتبع قرار داره و یه محقق میباید در قدم اول نسبت خود با این راه ها رو مشخص کنه؛ چون نبود درک و جدایی بین این گرایشهای سه گانه، باعث به بیراه س رفتن و خلط در خیلی از مسائل می شه. اونچه در بین محققان اخلاق معروفه اون هستش که در اخلاق سه گرایش هست. الف. اخلاق توصیفی ب. اخلاق هنجاری ج. فرا اخلاق. یه متتبع میباید در مقام بحث بتونه هر کدوم از این گرایشها رو تشخیص داده و برابر اصول و مبانی همون گرایش دست به تحلیل زند.
الف) اخلاق توصیفی.[۲۷۸] این نوع از اخلاق، در صدد توصیف و یا تبیین پدیده های اخلاقیه. این گرایش از اخلاق محل مراجعه علوم مختلفی از جمله روانشناسی، جامعه شناسی، تاریخ و آدمشناسیه. مثلا وقتی که یه مورخ در مورد سنت ستی - سنتی که پس از مرگ شوهر زن هم به درون آتشی که جسد مرد رو می سوزاد قدم گذارده و همراه با جسد شوهر سوزونده می شه- در اقوام هندو و اجبارهای اخلاقی اون توضیحاتی رو ارائه کنه، در واقع اون در مقام به کار گیری اخلاق توصیفیه.
ب) اخلاق هنجاری.[۲۷۹] در این گرایش تلاش می شه تا در مورد مفاهیم بنیادینی مثل خوب و بد، باید و نباید، صواب و خطا و تکلیف سخن به میان آورده شه.
ج) فرا اخلاق یا اخلاق تحلیلی.[۲۸۰] این گرایش در اخلاق، حتماً با سه بخش زیر درگیره. ۱- معرفت شناسی اخلاق،[۲۸۱] که به موضوعات معرفتشناختی اخلاق پرداخته و در واقع میتوان اون رو تلاشی واسه توجیه احکام اخلاقی و صدق گزارههای اخلاقی دونست. ۲- دلالتشناسی یا معنا شناسی اخلاق[۲۸۲]، که تلاش داره تا معانی و مفاهیم اخلاقی مثل خوب و بد، درست و نادرست، فضیلت و رذیلت رو مشخص گردونه. ۳- وجود شناسی اخلاق[۲۸۳] که این بخش به دنبال اون هستش تا نشون بده گزارههای اخلاقی واقعا وجود دارن یا این که واقعا اونها ساخته و بافته ذهن آدمها هستن.
امروز وقتی که واژه فلسفه اخلاق به کار میرود فقط دو گرایش آخر یعنی اخلاق هنجاری و فلسفه اخلاق به ذهن متبادر میشه. هرچند که بعضی در گذشته گفته نام فلسفه اخلاق رو تنها بر فرااخلاق جایز میدونستن. اما کلا امروزه فلسفه اخلاق هر دو معنی پیش گفته رو در بر داره.
چیزی که در این سطور می آید بررسی اخلاق هنجاریه و نویسنده در تلاشه تا با نشون دادن بعضی مؤلفه ها، شمایی کلی از چگونگی نظام اخلاقی اندرزنامهها رو به دست دهد. برایند این تبیینها، نشونگر وجود نظام اخلاقی فضیلتمنده که بعضی وقتاً دارای ویژگی و شاخصههای منحصر به فردیه. قبل از ورود به اینجور موضوعی لازمه تا اخلاق هنجاری بررسی و حدود اون مشخص گردند.
در اخلاق هنجاری مفاهیم هفت گانه خوب و بد، صواب و خطا، باید و نباید و وظیفه محمول قضیه واقع می شن. یعنی مثلا گفته میشه ایثار خوبه. یا نوعدوستی یه وظیفه س یا این که جربزه باید اختیاری باشه. کارکرد اخلاق هنجاری، تبیین ملاکها و معیارهای افعالیه که آدم در مقام عمل با اون مواجه میشه. از همین رو باید گفت که فیلسوف اخلاق هنجاری در تلاشه تا منظومهای از گزارههای اخلاق هنجاری رو ارائه دهد، یا دست کم نشون بده که گزارههای اخلاقی هنجاری ریشه ای، چیجوری به شکل عقلانی تایید و تقویت میشن [۲۸۴] اخلاق هنجاری در تلاشه تا اول اینکهً از داوریهای عام ارزشی، دفاعی منطقی داشته باشه و دوم اینکهً تبیینی کامل رو از اونها ارائه دهد. ویژگی مهم اخلاق هنجاری خنثی نبودن اون هستش و این اخلاق علاوه بر اون که پیشنهاداش به آدم اینه که خوب باشه هم اینکه اون رو مجبور میکنه که یه ناظر، پیشنهادگر و قاضی هم باشه.[۲۸۵]
محققان فلسفه اخلاق، اخلاق هنجاری رو به سه گروه تقسیم کردن. الف)وظیفه باوران. بسیار معروفه که قهرمون این گرایش جون استوارت میله. این گرایش از اخلاق هنجاری عقیده داره که یافته های یه فعل معیاری واسه اخلاقی بودن فعله. البته در این که نتیجه چیه، موضوعیه که در میان معتقدان به این گرایش وحدت نظر برابری وجود نداره. بعضی از اونها خیر پایانی رو در لذت میبینن، بعضی در قدرت و عدهای هم خیر پایانی رو در رشد و تکامل نفس و کمال گروی جستجو میکنن. با این همه شاید بشه سودگرایی رو مشهورترین شکل نتیجه گرایی دونست که در اون تلاش میشه تا رفاه[۲۸۶] شخص، ارزش واقعی محسوب شه. اخلاق نتیجهگرا رو به دو گروه خودمحوران و فایدهمحوران تقسیم کردهان. خودمحوران تلاش دارن تا با کسب سود و نفع بیشتر، رنج و درد شخصی آدمها رو از بین ببرن و فایده محورانی مثل بنتام تمایل دارن که تنها لذت و رفاه یافته هاس که خیر رو به همراه داره.
ب) اخلاق وظیفهنگر. شاید بشه کانت رو نماینده بزرگ این مکتب محسوب کرد. وظیفهگرایان اعمال انسانی رو دو گونه میدانند، اعمالی که به خودی خود خوبان و اونهایی که فی نفسه خطا هستن. در نظر این فیلسوفان ملاک خوبی و بدی یه فعل نتیجه فعل نیس؛ بلکه ما کارایی که ذاتاً خوب هستن رو انجام میبدیم و از انجام کارایی که ذاتاً بدونه دوری میکنیم. کانت عقیده داره که همونطور که فرهنگها نمیتونن روشن کننده احکام اخلاقی باشن، فرامین الهی هم نمیتونن مورد استناد این احکام قرار گیرند. اون عقیده داره که فعل اخلاقی رو فقط به قصد خود فعل باید انجام داد و نه اهداف و یا غایات اون. به تعبیر دیگه کانت خود اخلاق رو غایت میدونه نه این که نگاهی ابزاری به اون داشته باشه.[۲۸۷] این همون اصلیه که اون رو «اصل هدف فی نفسه» دونستهان. کانت در مدل اخلاق خود می خواد که اصل اخلاقی باید عام و گسترده باشه و نمی توان اصلی رو اخلاقی خواند مگه اینکه تمامپذیر نباشه.
وظیفهگرایان رو به دو دستۀ وظیفهگرایان عملمحور[۲۸۸] و قانونمحور[۲۸۹] تقسیم کردهان. از نگاه عملمحوران همۀ احکام جزیی هستن که ملاک صواب یا خطا بودن اونها رو یک یا چند قانون مشخص میکنه. خیلی از اگزیستانسالیتها و باتلر از این گروهان. در مقابل هم کسایی چون راس و کانت به وظیفهگرایی قانونمحور باور دارن و از اون دفاع میکنن.
ج) گرایش سوم در اخلاق هنجاری رو فضیلتمحوران تشکیل میبدن. این گرایش، برخلاف اخلاق نتیجهگرا که بر سودمندی یافته های تأکید دارن و هم اینکه بر خلاف وظیفهگرایان که درصدد عمل به وظایف و قوانین هستن، به دنبال آدم فضیلتمند هستن. به تعبیر دیگه اونها فکر می کنند که مسئله اصلی اخلاق و نظام اخلاقی منش فرده و نه عمل اون.[۲۹۰] فضیلت گرایان ویژگیهای شخصیتی رو در اخلاق دخالت داده و تیغ تندی رو بر وظیفه و نتیجهگرایان کشیده و اعلام داشتهان، اخلاقی رو که شما ادعای اون رو دارین، تنها بر مفاهیم عملی و خود عمل تأکید داره، در حالی که شما در برداشت خود از فاعل خیر غافل هستین. هم اینکه از دیگر نقدهای اونها بر وظیفه و نتیجه گرایان اینه که این دو گرایش رو متهم به نبود دخالت انگیزۀ اخلاقی و نبود توانایی نظریاتشان در موضوع رهبری انگیزه ها میدانند[۲۹۱]. به صورت خلاصه میتوان گفت که فضیلتگرایان به دنبال پیدا کردن به این سؤال هستن که چیجوری باید انسانی شریف شیم. به همین منظور این نظریه تلاش داره تا تبیینی کامل رو از فضایل و رذایل ارائه کنه و موارد ابتنا و فرق هرکدوم از اونها رو مشخص کرده و به سؤالاتی مثل این که منبع یادگیری فضائل کدومن؟ ملاک روایتی و ناروایی یه عمل چیه؟ به چه دلیل باید فضیلت مند بود و… جواب گوید.
۲٫ زمینه و زمونه اخلاق فضیلت
۱٫۲٫ سقراط
در طول تاریخ اخلاق فضیلتگرا همیشه پیروان خود رو داشته، ولی شاید بشه از سقراط به عنوان اولین کسی یاد کرد که از دریچۀ فلسفه، به موضوعات فلسفی پرداخت. اون به فکر بود که فضیلت ملکهای عقلانیه که در آخر به عمل می رسه.[۲۹۲] سقراط تعریف فضیلت به مصادیق رو رد میکنه و عقیده داره فضیلت نه جزء طبیعت ما و نه میشه اون رو آموخت. بلکه فضیلت فقط با توجه خدا در آدمی جانشین میشه[۲۹۳]
۲٫۲٫ افلاطون
پس از سقراط افلاطون تلاشای بسیاری واسه تبیین فضیلت انجام داد اون فضیلت رو معرفت می دونست که حکومت عقل موجبات میونه روی رو جفت و جور می آورد.[۲۹۴] آدم عادل در نظر افلاطون کسیه که زندگی داخلی خود رو نظم میدهد و خودش ارباب خوده. اون همیشه در این اندیشه س که چه چیز می تونه اون رو در این راه پایدار نگه داره.[۲۹۵] افلاطون بر خلاف سقراط ریشه و مبداء فضایل رو در مُثُل میبیند. افلاطون مثل سقراط[۲۹۶] عقیده داره که آدمها به خاطر جهل به سراغ بدی میروند و اگه انسانی هشیار باشه، هیچگاه دونسته و به صورت ارادی مرتکب بدی نمیشه و در واقع دلیل انجام شرور مشتبه شدن خیر واسه اونا هستش. امتیاز اینجور دیدگاهی اون هستش که ملکات عادتی رو از حیطۀ ملکات فضیلتی جدا میبیند.[۲۹۷]
۳٫۲٫ ارسطو
ارسطو مثل افلاطون نگاهی فضیلتمدار به اخلاق داره. اون فضیلت موجودات رو متناسب با غایات اونها میدونه. ارسطو عقیده داره که فضیلت در گروه سجایای اکتسابیه[۲۹۸] و عقیده داره که وقتی فضیلت محقق میشه که در مورد احساسات و اعمال خود خوب عمل کنیم و تعادل داشته باشیم. ارسطو روح رو به دو بخش تقسیم میکنه: یکی عقلانی و دیگری غیر عقلانی. اون عقیده داره شخص با فضیلت کسیه بخش عقلانی روح خود رو اونگونه پیشرفت دهد که بتونه بخش غیر عقلانی رو در کنترل داشته باشه. در نظر ارسطو فضیلتهای فکری از فضائل اخلاقی جدا از هم هستن. فضیلتهای اخلاقی رو نمی توان آموزش دید بلکه فقط از راه تمرین و عادات میشه به اونها رسید. اما فضائل فکری در پرتو آموزشه که فرا گرفته میشن. هم افلاطون و هم ارسطو به اخلاق فضیلتی فکر می کنند؛ با این حال افلاطون کردار خوب رو به شرط وجود فضائل میدونه، اما در نظر ارسطو عکس این قضیه صادقه و اخلاق مبتی بر فضیلت وابسته به اخلاق بر اساس کرداره.[۲۹۹] فرق دیگه اخلاق این دو متفکر یونانی در اون هستش که افلاطون واسه ذات خیر، جوهری کلی رو در نظر میگیرد در حالی که ارسطو این نظر رو رد کرده و عقیده داره خیر بشر رو باید برحسب خودش و از راه تجربه شخصی دونست.[۳۰۰]
میونه روی در اندیشه اخلاقی ارسطو مثل افلاطون نقشی بسیار پُر رنگ داره. ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخس تأکید داره که فضائل یعنی حد میونه درست که استعدادهایی اکتسابیان و منشأ اونها تمرین و ممارسته که با عقل سلیم مطابقت کامل دارن.[۳۰۱] ارسطو اخلاقی رو حاصل ملکات، خصوصیات و رفتارای آدمی میدونه که باید از راه عمل بدون رسید. اون فضیلت رو حد وسط میان دو حد زیاده روی و کوتاهی میدونه و میگوید حد وسط، ملکهایه که موجب انتخاب آزاد در عمل میشه و منحصرا متوقف بر اراده آدمیه و شامل حد وسطیه از دید ماست که از راه تعقل مشخص میشه.[۳۰۲]
۴٫۲٫ دوران متأخر
پس از جنگ جهانی دوم بعضی فیلسوفان اخلاق که نا مفید بودن اخلاق نتیجه و وظیفهگرا رو در حل مشکلات بشری دیده بودن به تشکیک در مبانی این دو مکتب اخلاقی پرداختن. عدهای از این فیلسوفان برگشت به اخلاق فضیلتی رو راه حل مناسبی واسه مشکلات بشر دونستن. طبق مشهور اولین بار خانوم الیزابت آنسکوم در سال ۱۹۵۸ مقالهای با عنوان «فلسفۀ اخلاق مدرن» [۳۰۳]رو به نوشتن درآورد و به سردمداران مکاتب اخلاقی اون روز انتقاداتی جدی رو وارد کرد. آنسکوم در این مقاله میگوید:
«دیگه اون که مفاهیم اجبار و وظیفه -یعنی اجبار و وظیفه اخلاقی- و این که چه عملی اخلاقاً درست یا غلطه و معنی اخلاقی “باید” باید دور انداخته شه»[۳۰۴]
شاید بشه السدیر مکاینتایر رو مهمترین مدافع اخلاق فضیلتمحور دونست که دو کتاب معروف اون یعنی در «پی فضیلت» [۳۰۵] و «عدالت واسه که؟ کدوم عقلانیت؟»[۳۰۶] در رد مکاتب دیگه اخلاق هنجاری و اثبات اخلاق فضیلتمدار به رشته تحریر درآمد. مکاینتایر یه ارسطوگرا هستش که مشکل جهان الان رو نبود توانایی نتیجه و وظیفه گرایان در حل مشکلات بشری میدونه. اون سه ویژگی رو واسه فضیلت لازم میبیند. اول اون که اون واسه معنی «عمل» نقشی خاص رو در نظر میگیرد. دوم اون آدم فضیلتمند رو موجب وحدت بخشی به زندگی بشر میدونه و سوم این که این فضایل باقی موندن سنت اخلاقی رادر جوامع به همراه دارن.[۳۰۷]
خانوم آیریس مرداک هم تلاش های جدی رو در مهم نشون دادن اخلاق فضیلت از خود به نمایش گذارده س. اون هم با نقد گرایشهای وظیفه و نتیجهگرا تلاش کرده تا تقریری جدید از اخلاق فضیلتمند به دست دهد. اون اخلاق رو تنها بر ساحتهای خارجی محدود نکرده و اون رو به ساحتهای خصوصی و داخلی، احساسات و احساسات هم راه داده. مرداک تلاش میکنه تا با پیش کشیدن پای هنر به فضیلت این گرایش رو یه قدم پیشرفت دهد[۳۰۸] و عقیده داره، انسانی میخواهد و میتونه اخلاقی باشه که به نسبت به تک تک آدمها عاشق باشه. اون عشق رو هم شرط لازم و هم کافی شناخت هر واقعیتی از جمله واقعیت انسانی میدونه و میگه ما به فلسفۀ اخلاقی نیاز مندیم که در اون معنی عشق -که امروزه این قدر با احتمال خیلی کم ذکری از اون به میان میارن- بتونه دوباره به مفهومی اساسی تبدیل شه.[۳۰۹]
۳٫ ویژگیهای اخلاق فضیلتی در اندرزنامهها
هرچند بعضی فکر می کنند که اندرزها بیشترً از مذهب با فلسفۀ خاصی پیروی نمی کنن.[۳۱۰] با نگاه به اخلاق فضیلتی اندرزنامهها میتوان دریافت که این اندرزها دارای یه جور نظم و همبستگی هستن و شاید در میان عقاید فلسفه اخلاق بسیار با سخنان ارسطو قرابت داشته باشن؛ اما با تموم این اوصاف این اخلاق دارای ویژگیهاییه که در زیر تلاش میشه به صورتی خلاصه ویژگیهای این اخلاق بررسی بشه.
خوبی به خودی خود خوبه
در اخلاق فضیلتمند، فضیلت وسیلهای واسه رسیدن به نتیجه یا سود بهتر یا حتی لذت بیشتر نیس. در این اخلاق حتی فضیلت رنگ و بوی دینی هم نداره که چون فرمانی الهی رو در پشت خود داره به اون عمل شه؛ بلکه در این اخلاق، نفسِ فضیلت دارای ارزشه و اگه شخص خیری رو مرتکب میشه، به خاطر خود فضیلت و احکام اون هستش؛ نه داعیهای دیگه و همین خیره که موجبات رشد اون رو جفت و جور می آورد. این یعنی همون گفتۀ ارسطو که میگفت عمل خوب خودش غایته. اخلاق فضیلت می کوشد تا یاد دهد چیجوری چیزها خیرند و آدمها باید تلاش کنن تا به اون برسن. طبق دینکرد یکی از چیزایی که دلیل خوبی میشه همپرسگی با نیکانه؛ اما دینکرد ششم پیشنهاد میکنه که همنشینی با نیکان تنها باید واسه خود خوبی صورت پذیرد.
U-CaN ?N-?z aoN daCT kU k? kUNEd 3 ciC EN w?h. Ewag EN k? EwAz w?hih rAy frAz o ham-pors?gih i w?hAN CawEd. Ewag EN k? arz Ud spAs Ud AzAdih i w?hAN caNd baw?daNg m?NEd Ud gOwEd. Ewag ?N k? pad kamIsT harw roz 3 Bar Pad TaN i xwEC NIg?rEd kU-m yazd abAg hENd ayAb dEw U-C agar yazd abAg hENd aNdar TaN m?hmAN-Tar b? kUN?d, U-C agar dEw abAg hENd az TaN i xwEC a-pAd?xCAy.
ایشون هم اینگونه گفتن شخصی که این سه چیز رو انجام بده بهترینه. یکی این که به همصحبتی با نیکان واسه فهمیدن خود خوبی رود و دوم اون که درباره نیکان فکر کنه و حرف بزنه و دیگه این که دست کم روزی سه بار به خود نگاه کنه که با ایزدانه یا با دیوان. اگه با ایزدان باشه تلاش کنه اونها رو بیشتر در تن خود مهمون کنه و اگه با دیوان باشه تلاش کنه تا اونها رو در تن خود ضعیف سازه.[۳۱۱]
۲٫۳٫ تأکید بر موضوع آدم
یکی از مهمترین ویژگیهای اخلاق فضیلتی دینکرد تأکید بر فاعل خیره. ً در اخلاق فضیلت، افعال به خودی خود دارای ارزش نیستن؛ بلکه این منش آدمهای خوبند که ارزش داره و این موضوع ویژگیهای منشی خوشبختی آدمی رو به ارمغان میاره. اخلاق فضیلت در مقام دفاع از خود در برابر نتیجهگرایی و وظیفهگرایی، بیان میداره که دونستن اعمال خوب و بد به تنهایی این توانایی رو نداره که انگیزۀ خوب یا بد شدن رو در آدمها بوجود آورد؛ از اینرو باید نقش اصلی رو واسه عملگر اخلاقی در نظر گرفت نه فقطً بر اصول اخلاقی یا یافته های مترتب بر اونها. اگه بگیم که همه دینکرد ششم بر فضیلتمندی آدم تأکید داره، سخنی به زیاد نگفتهایم. دینکرد با برشمردن فضائل و رذائل، بیشترین اهمیت رو واسه آدم در نظر میگیرد.
U-CAN EN-?z a’oN dACT kU ohrmazd az mardomAN EN xwAhEd kU har? c? kUNEd xwEC rAy kUNEd.
ایشون هم این جور گفتن که اورمزد از مردم می خواد که هر چی میکنین واسه خود کنین.[۳۱۲]
در جای دیگری آدم رو مسئول خود می دونه و میافزاید که هر کسی که کاری رو انجام بده یا به افزایش روان خود کمک کرده یا اون رو کاهش میدهد.[۳۱۳] در این اندرزها آدم مسئوله تا ایزدان رو با اعمال نیکو کمک کنه.[۳۱۴] دینکرد خوشبختی آدمها رو وابسته به شناخت و عمل میدونه و میگوید:
gowENd kU AdUrbAd i mahraspaNdAN gUfT kU mardOmAN xEm i wad b? CNAsICN Ud dur az-?C parhEziCN c? ka xEm i wad CNaxT Ud az-?C pahrExT dUrz CkasT Ud mard bUxT.