در تبیین این یافته ها میتوان گفت اعلب دانشآموزان با اختلال یادگیری متعلق به خانوادههایی هستند که در طی دوران رشد خود پیوندهای عاطفی لازم با والدین خود نداشتند. به عبارت دیگر این کودکان از نظر ارتباطات عاطفی- روانی با والدینشان، خاطرات و تجارب مطلوبی ندارند.این دانشآموزان در بسیاری از موارد از سوی والدین خود مورد سرزنش، تحقیر، و گاهی تنبیه بدنی قرار میگیرند(افروز، ۱۳۸۵).
با توجه به اینکه شیوه تربیتی والدین بر رفتار فرزندانشان تأثیر می گذارد، والدینی که سبک استبدادی به کار میگیرند، کودکانی دارند که در گروه مشکلات رفتاری قرار میگیرند. این والدین با روشهای طرد و عدم پذیرش، فقدان گرمی و صمیمیت با فرزندان و به کارگیری روشهای تنبیهی محیط خشن و ناامنی ایجاد میکنند و موجب بروز مشکلات رفتاری در فرزندان میشوند. در واقع فرزندان والدین مستبد به دلیل شیوه های نامناسب تربیتی، مواجهه منطقی با مسائل را نمیآموزند و در برخورد با مسائل به صورت واکنشی و هیجانهای شدید برخورد می کنند، این نوع سبک فرزندپروری کودکان را به سمت نافرمانی سوق میدهد.
همچنین یافتههای این پژوهش با یافتههای پژوهشهای رضوی، محمودی و رحیمی(۱۳۸۷)، رینالدی و هو (۲۰۱۲) و ویلیامز و همکاران(۲۰۰۹) مبنی بر اینکه میان سبک فرزندپروری سهلگیرانه و مشکلات رفتاری همبستگی مثبتی وجود دارد، همسو میباشد.
در تبیین این یافته میتوان بیان کرد که بیتوجهی و سردی والدین در سبک سهلگیرانه مانع شکل گیری عواطف مثبت بین والد و فرزند می شود و بسیاری از رفتارها و مهارت های کودک تقویت نمی شود. میتوان گفت فرزندان والدین دارای سبک سهلگیرانه، انگیزه برای رفتار مناسب در محیط را ندارد و به سمت رفتارهای نامناسب میروند.
ولی یافتههای پژوهش حاضر با یافتههای کوریدو و همکاران(۲۰۰۲)، علیزاده و همکاران(۲۰۱۱)، کافمن و همکاران(۲۰۰۰)، نیومن و همکاران(۲۰۰۸) و ویلیامز و همکاران(۲۰۰۹) ناهمسو است. این پژوهشها بیان می کنند میان سبک فرزندپروری اقتداری و مشکلات رفتاری همبستگی منفی وجود دارد، زیرا سبک فرزندپروری اقتداری همراه با صمیمیت، حمایت و نظارت منطقی است، از این رو میزان پاسخدهی بالاست و روابط دوسویه میان والدین و فرزندان برقرار است ولی در پژوهش حاضر ارتباط معنیداری میان سبک فرزندپروری اقتداری و مشکلات رفتاری یافت نشد. همچنین در تبیین این یافته میتوان به این مسأله اشاره کرد که شاید عدم همسویی با پژوهشهای ذکر شده به دلیل جامعه آماری باشد، زیرا در این یافته ها پژوهش در جامعه والدین با کودک عادی انجام شده است و بیان شده که والدینی که کودک عادی دارند بیشتر از سبک اقتداری استفاده می کنند ولی در پژوهش حاضر جامعه مورد نظر والدین با کودک دارای اختلال یادگیری بودند و میتوان اینگونه بیان کرد که والدین با دانش آموزان اختلال یادگیری کمتر از سبک فرزندپروری اقتداری استفاده می کنند.
۵-۱-۲- سؤال دوّم: آیا بین ابعاد مشکلات رفتاری در دختران با اختلالهای یادگیری و سبک فرزندپروری والدین رابطه وجود دارد؟
برای پاسخگوئی به این سؤال نیز از روش آماری ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید. یافتههای پژوهش بیان می کند که سبک فرزندپروری سهلگیرانه به صورت معنادار و مثبتی با تمام ابعاد مشکلات رفتاری(سلوک، اضطرابخجالتی، روانتنی، مشکلات اجتماعی) همبستگی دارد.
تان و همکاران(۲۰۱۲) بیان کردند که میان سبک فرزندپروری سهلگیرانه و مشکلات رفتاری همبستگی وجود دارد. رحمتی، اعتمادی و محرابی(۱۳۸۶) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که میزان افسردگی، شکایتهای جسمی و هراس در دخترانی که والدین بیتوجه داشتند، بیشتر میباشد.
رضوی و همکاران(۱۳۸۷) بیان می کنند با توجه به اینکه والدین سهلگیر برخورد کلامی اندکی با فرزندانشان دارند و نسبت به انجام رفتارهای آنها بیعلاقه هستند، نرخ بزهکاری، لکنت زبان، کنارهگیری و دیگر مشکلات رفتاری در اینگونه افراد، بالاست.
والدین دارای فرزندان با اختلال یادگیری با فرزندان خود با شیوه سهلگیرانه رفتار میکنند. هرچه انتظارات والدین از کودکان کمتر باشد عملکرد کودکان نیز ضعیفتر خواهد بود و هرچه انتظارات بیشتر باشد عملکرد کودک نیز بهبود خواهد یافت. گاهی انتظارات بیشاز حد والدین نیز میتواند آسیبزا باشد. به هر ترتیب والدین سهلگیر بر رشد و پیشرفت فرزندان خود نظارت ندارند و جنبههای مهم رشد برایشان مورد توجه قرار نمیگیرد. در تبیین یافتهها میتوان بیان کرد بیتفاوتی والدین دانشآموزان با اختلال یادگیری نسبت به عملکرد فرزندانشان موجب خواهد شد که فرزندشان کمتر به ناتوانی خود در انواع مختلف عملکرد تحصیلی توجه کند و در حد مطلوب موفق به شناخت نقاط قوت و ضعف خود نشوند(فرامرزی و همکاران، ۱۳۹۲).
در تبیین یافتههای فوق میتوان بیان کرد با توجه به اینکه والدین در مورد فرزندان دختر خود بیشتر احتمال دارد سبک سهلگیرانه و کمتر پرخاشگر بهکار گیرند. این امر نشان میدهد که رابطه عاطفی میان فرزندان دختر و والدین بیشتر از پسران است. این والدین از تنبیه و سرزنش دختران خود اجتناب می کنند و تنها توجه کمتری به آنها دارند. بنابراین دختران در این سبک تربیتی با فقدان کنترل و نظارت والدین همراه میشوند. والدینشان اهمیتی به آنها نمیدهند و بین خودشان و کودک فاصلهای ایجاد می کنند و این شکاف موجب بروز رفتارهای تکانشی، پرخاشگری و گرایشهای ضداجتماعی و بزهکاری می شود.
۵- ۱-۳- سؤال سوّم: آیا بین ابعاد مشکلات رفتاری در پسران با اختلالهای یادگیری و سبک فرزندپروری والدین رابطه وجود دارد؟
برای پاسخگوئی به سؤال سوم نیز از روش آماری ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید. یافتههای پژوهش بیان می کند که سبک فرزندپروری سهلگیرانه به صورت معنادار و مثبتی با تمام ابعاد مشکلات رفتاری(سلوک، اضطرابخجالتی، روانتنی، مشکلات اجتماعی) در دانشآموزان پسر با اختلال یادگیری همبستگی دارد و سبک استبدادی با مشکلات سلوک، روانتنی و اجتماعی همبستگی مثبت دارد.
این یافته ها با یافتههای پژوهشهای شکربیگی و یاسمینژاد(۱۳۹۱)، تیموری و یوسفی(۱۳۸۷) و قنبری، نادعلی و موسوی(۱۳۸۸) همسو است که بیان می کنند والدین نسبت به پسران بیشتر از سبک فرزندپروری استبدادی استفاده می کنند و این عاملی برای مشکلات رفتاری مانند بزهکاری، افسردگی و اضطراب می شود.
در تبیین این یافته ها میتوان بیان کرد پسرانی که مشکلات سلوک، روانتنی و اجتماعی دارند والدینشان کسانی هستند که با آنها به صورت خشن، زورگویانه و انعطافناپذیر برخورد می کنند. با توجه به اینکه فرزند پسر از آزادیهای اجتماعی بیشتری برخوردار است والدین معمولاً نسبت به فرزندان پسر نظارت و توجه کمتری می کنند و همین بیاعتنایی و توجه کمتر باعث می شود دانش آموزان پسر در معرض آسیبهای بیشتری قرار گیرند.
از سویی دیگر والدینی که سبک سهلگیرانه دارند قوانین را بدون چون و چرا از فرزندان میپذیرند و چون هیچ نظارتی بر رفتار فرزندانشان ندارند و رفتار فرزندانشان برای آنها اهمیت چندانی ندارد، از این رو فرزندان آنها در کنترل کردن تکانهها و تشخیص ارزشها از ضدارزشها مشکل دارند. به همین دلیل مشکلات رفتاری در پسرانی که والدین سهلگیر دارند به وفور یافت می شود.
استرس والدین با اختلال کودک مرتبط است. استرس والدین همبستگی منفی با درک خود و شایستگیهای اجتماعی و همبستگی مثبتی دارد با مشکلات رفتاری.
۵- ۱-۴- سؤال چهارم: آیا میزان مشکلات سلوک در دانش آموزان با اختلالهای یادگیری به وسیله انواع سبکهای فرزندپروری والدین قابل پیش بینی است؟
نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان میدهد که سبک فرزندپروری استبدادی و سبک فرزندپروری سهلگیرانه به صورت مثبت و معنادار مشکلات سلوک را در دانش آموزان با اختلال یادگیری پیش بینی می کنند. ولی در این میان مهمترین عامل پیش بینیکننده مشکلات سلوک، سبک سهلگیرانه میباشد که به صورت مثبت و معناداری مشکلات سلوک را پیشبینی می کند، به اینصورت که هرچه والدین دانش آموزان با اختلال یادگیری بیشتر سبک سهلگیرانه را به کار میبردند اختلال سلوک در فرزندان نیز بیشتر میشد.
یافتههای پژوهش حاضر با یافتههای رضائیان و همکاران(۱۳۸۵)، کمیجانی و ماهر(۱۳۸۶)، دوتان و همکاران(۲۰۱۱) همسو است. ازاین رو رضائیان و همکاران(۱۳۸۵) و کمیجانی و ماهر (۱۳۸۶) بیان می کنند میان اختلال سلوک و سبک استبدادی رابطه وجود دارد. دوتان و همکاران(۲۰۱۱) نشان دادند سبک فرزندپروری منفی تشدیدکننده اختلال سلوک میباشد.
لامبورن(۱۹۹۷؛ به نقل از کمیجانی و ماهر، ۱۳۸۶) بیان می کند شیوه های فرزندپروری والدین کودکان با اختلال سلوک معمولاً غیرمعقول، سختگیرانه و همراه با تنبیه بدنی بوده و کمتر در مورد رفتار نادرست کودک با وی صحبت می شود. کودکانی که با این سبک فرزندپروری تربیت میشوند معمولاً دچار مشکلات رفتاری میشوند. در تبیین یافتههای پژوهش میتوان بیان کرد مادران کودکان با اختلال یادگیری سخت و فاقد انعطاف میباشند. این مادران مستبد، کنترلکننده، کمتر مشوق و حمایتکننده، مقرراتی و فاقد انعطاف هستند(هیمن و برگر، ۲۰۰۸). در این خانوادهها به دلیل وجود الگوی رفتاری نامناسب کودک ممکن است برخی رفتارها و مشکلات سلوک را به صورت تقلیدی و جانشینی بیاموزد. در این الگو والدین کودک را به خاطر رفتار اشتباهش تنبیه می کنند ولی هیچ توضیحی به او نمیدهند، هر رفتار اشتباه کودک با برخورد تند و همراه با خشونت والدین همراه است. از این رو به تدریج اعتماد به نفس کودک کاهش پیدا می کند و او را به سمت مشکلات رفتاری و از آن جمله مشکلات سلوک سوق میدهد.
سبک فرزندپروی دیگری که به عنوان یکی از عوامل در ایجاد اختلال سلوک در نظر گرفته می شود سبک فرزندپروری سهلگیرانه میباشد. جوانا(۲۰۰۵؛ به نقل از کمیجانی و ماهر، ۱۳۸۶) بیان می کند فقدان انضباط و مقررات دقیق در سبک سهلگیرانه موجب اختلال سلوک در فرزندان می شود. خرمایی و همکاران(۱۳۹۰) بیان میکنند ویژگیهای تعللورزی از قبیل بیتوجهی والدین به مراقبت از امر تحصیل فرزندان خود به عنوان عامل ایجاد کننده اختلال یادگیری میباشد.
در تبیین یافتههای پژوهش میتوان بیان کرد در سبک سهلگیرانه به دلیل آزادی مطلق و عدم کنترل و نظارت مناسب از سوی والدین و اهمالکاری آنها زمینه برای رفتارهای پرخاشگرانه و تکانشی از سوی کودک ایجاد می شود و کودک احساسات منفی خود را به شکلهای مختلف در برخورد با افراد بروز میدهد. گاهی نیز به دلیل عدم کنترل و نظارتی که در این والدین وجود دارد، افراد به گروه های بزهکاری در محیط بیرون جذب میشوند.
۵- ۱-۵- سؤال پنجم: آیا میزان مشکلات اضطرابخجالتی در دانش آموزان با اختلالهای یادگیری به وسیله انواع سبکهای فرزندپروری والدین قابل پیش بینی است؟
نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان میدهد که تنها سبک سهلگیرانه به صورت مثبت و معنادار بعد اضطرابخجالتی را پیش بینی می کند. به این معنی که هرچه والدین بیشتر از سبک سهلگیرانه استفاده کردند مشکلات اضطرابخجالتی فرزندان نیز بیشتر شد.
یافتههای یونگ و همکاران(۲۰۱۲)، گر و همکاران(۲۰۱۲)، خانجانی، اسماعیلی انامق و غلامزاده(۱۳۹۰) همسو با یافتههای پژوهش است که بیان می کنند رابطه معناداری میان فرزندپروری خیلی حمایتی و مشکلات اضطرابی وجود دارد. حسینچاری و همکاران(۱۳۸۶) مهمترین عامل در کمرویی فرزندان را سبک فرزندپروری استبدادی والدین بیان کردند. از سویی ترگانکار و وادکار(۲۰۰۷) بیان کردند که همبستگی منفی میان سبک اقتداری و اضطراب وجود دارد و ولفراد، همپل و میلز(۲۰۰۳) هم همبستگی با سبک استبدادی را بیان کردند که در هر دو پژوهش یافته ها همسو با یافتههای پژوهش حاضر نیست و در این پژوهش سبک اقتداری و استبدادی پیش بینیکننده معناداری برای مشکلات اضطرابخجالتی نبود.
در تبیین یافتههای فوق میتوان گفت دانشآموزان با اختلال یادگیری به وسیله همسالان خود به عنوان افرادی نگران، مضطرب، عصبی و غمگین توصیف میشوند(تکلوی، ۱۳۹۰). از سوی دیگر، برخی از الگوهای رفتاری والدین مانند حمایت و کنترل بیش از حد، زمانیکه با عاطفه منفی همراه شود ممکن است تأثیراتی را بر کارکرد هیجانی کودک بگذارد و کودک را نسبت به نشانههای افسردگی آسیبپذیر میکند. درواقع، خصوصیات روانی دانشآموزان با اختلال یادگیری در تعامل با رفتارهای والدین در حال تغییر است(پامرنتز و همکاران، ۲۰۰۵).
در تبیین این یافته میتوان گفت که والدینی که در تربیت فرزندانشان از سبک سهلگیرانه استفاده می کنند، برخورد کلامی اندکی با فرزندانشان دارند، نظارتی بر رفتارهای آنها انجام نمیدهند و بازخوردی به آنها نمیدهند. از این رو وقتی فرزندانشان در جامعه قرار میگیرند نمیدانند که چگونه باید رفتار مناسب را انجام دهند، همیشه ترس از بازخورد دیگران دارند، عزت نفس پایینی دارند، در جمع گوشهگیر و منزوی میشوند، اعتماد به نفس آنها رشد نمیکند، از این رو زمانیکه به مدرسه میروند و میخواهند وارد فعالیتهای اجتماعی شوند، با دوستانشان ورزش کنند یا به سؤالهای معلم پاسخ دهند دچار مشکلات اضطرابخجالتی میشوند.
والدین دانشآموزان با اختلال یادگیری اضطراب و نگرانی بیشتری دارند نسبت به والدین کودکان عادی، انسجام خانوادگی و ارتباطات اجتماعی در این خانوادهها کمتر است و تعارضات خانوادگی بیشتر است(دیسون، ۲۰۰۳).
۵-۱-۶- سؤال ششم: آیا میزان مشکلات روانتنی در دانش آموزان با اختلالهای یادگیری به وسیله انواع سبکهای فرزندپروری والدین قابل پیش بینی است؟
نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان میدهد که فقط سبک سهلگیرانه به صورت مثبت و معنادار بعد روانتنی را پیش بینی می کند. این متغیر در مجموع ۸ درصد از واریانس نمرات روانتنی را تبیین می کند.
هایلی( ۲۰۱۱) و ناگانو و همکاران( ۲۰۱۰) بیان کردند که سبک فرزندپروری نامطلوب بر بیماریهای آسم در فرزندان تأثیر می گذارد. والدین این فرزندان رفتارهای خصمانه دارند و تعارض و درگیری در این خانوادهها بیشتر است.
دیسون(۲۰۰۳) بیان میکند دانشآموزان با اختلال یادگیری شکایتهای جسمانی بیشتری نسبت به همسالان عادی خود دارند.
یافتههای مؤمنی و امیری(۲۰۰۸) همسو با یافتههای پژوهش حاضر نمی باشد. در تحقیقی که مؤمنی و امیری(۲۰۰۸) رابطه سبک فرزندپروری با بیاشتهایی روانی را بررسی کردند به این نتیجه رسیدند که میان سبک اقتداری و سبک استبدادی با علایم بیاشتهایی روانی رابطه معناداری وجود دارد ولی میان سبک سهلگیرانه و بیاشتهایی روانی رابطهای وجود ندارد.
مینوچین( ۱۹۹۱؛ به نقل از امیری و مومنی، ۲۰۰۸) پنج ویژگی حاکم در خانواده فرد بیاشتها را به این صورت معرفی می کند: مقید بودن، مراقبت بیش از حد، خشکی رفتار، تعارضات حل نشده و گرفتاری زیاد فرزند بیاشتها در تعارضات والدینی.
در تبیین این یافته میتوان بیان کرد که چون والدین که سبک سهلگیرانه دارند به فرزندان خود کمتر توجه می کنند، خود را در تربیت فرزندان درگیر نمیکنند و کنترل و مراقبت بر اعمال آنها ندارند، از این رو بیشتر احتمال دارد که فرزندانشان مبتلا به بیماریهای جسمی که ناشی از علل روانی باشد گردند. زیرا کودکان به صورت ناخواسته در پی این هستند که توجه و نظارت والدین را به سوی خود جلب کنند. بنابراین بیماریهای جسمی که ناشی از علل روانی هستند می تواند شیوهای باشد که فرزندان این گروه با توسل به آن میخواهند توجه پدر و مادر را به خود جلب کنند.
۵- ۱-۷- سؤال هفتم: آیا میزان مشکلات اجتماعی در دانش آموزان با اختلالهای یادگیری به وسیله انواع سبکهای فرزندپروری والدین قابل پیش بینی است؟
نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان میدهد که سبک استبدادی، سبک اقتداری و سبک سهلگیرانه به صورت معناداری بعد مشکلات اجتماعی را در دانش آموزان با اختلال یادگیری پیش بینی می کنند و نشان داد مهمترین عامل پیش بینیکننده مشکلات اجتماعی سبک سهلگیرانه میباشد.
این یافته ها با یافتههای اکی و اسلان(۲۰۱۰)، تری(۲۰۰۴)، ویتنبورن(۲۰۰۲)، بالدری و فارینگتون(۲۰۰۰) و جانسون(۲۰۱۲) همسو است. اکی و اسلان بیان می کنند هرچه والدین پذیرندگی و صمیمیت بیشتری با فرزندان داشته باشند میزان قلدری و زورگویی در فرزندان کاهش مییابد. از سویی تری(۲۰۰۴)، ویتنبورن(۲۰۰۰)، بالدری و فارینگتون(۲۰۰۰)، جانسون(۲۰۱۲) نیز بیان می کنند که سبک استبدادی با رفتار بزهکارانه همبستگی مثبتی دارد.
خودپنداره ضعیف در این کودکان بر درک اجتماعیشان تأثیر میگذارد و موجب شکست در ارتباط با دیگران میشود( تکلوی، ۱۳۹۰). بارکاسکین(۲۰۰۹) بیان میکند دانشآموزان با اختلال یادگیری نسبت به سبک فرزندپروری والدین آسیبپذیر هستند و این پیشبینیکننده برای مشکلات اجتماعی میباشد.
مادران دانش آموزان با اختلال یادگیری به دلیل اینکه انتظارات بالایی از فرزندان خود دارند و هرگز از کارکرد فرزندان خود راضی نمیشوند، دائماً با ایجاد استانداردهای بالای غیرواقعی و غیرمنطقی در جستجوی تأیید و پذیرش میباشند که علیرغم تلاش بسیار زیاد دچار ناکامی و شکست میشوند(خرمایی و همکاران، ۱۳۹۰).
دانشآموزان دارای اختلال یادگیری در مقایسه با همسالان عادی خود از محبوبیت کمتری برخوردارند و به همین دلیل در معرض مشکلات اجتماعی قرار دارند. همچنین معلمان این دانشآموزان بیان میکنند که آنها مسائل رفتاری بیشتری از خود نشان میدهند و نمیتوانند خود را با دستورعملهای موجود در کلاس سازگار دهند. درواقع، ادراک بینفردی دانشآموزان با اختلال یادگیری خودمدارانه است و کمتر از دیدگاه دیگران تأثیر میپذیرند و بروز برخی مشکلات اجتماعی از سوی آنها به دلیل فقدان درک دیدگاه دیگران است(کراوتز و همکاران، ۱۹۹۹؛ به نقل از جمشیدی، ۱۳۸۳).
مهمترین عامل در پیش بینی مشکلات اجتماعی مانند بزهکاری در نوجوانان، کیفیت روابط خانوادگی آنهاست. به طور کلی بزهکاران خانوادههای سهلانگار، نامتعادل یا بیاندازه سختگیر دارند که والدین برای برقراری انضباط بیشتر، به تنبیههای بدنی متوسل میشوند. فقدان نظارت خانوادگی مهمترین عامل در ایجاد بزهکاری است و والدین این افراد در مقابل فرزندان خود واکنشهای غیرقابل پیش بینی و ناهمسان دارند(ماسن و همکاران، ۱۹۹۷؛ ترجمه یاسایی، ۱۳۸۶).
کتاینن و همکاران(۱۹۹۷؛ به نقل از بیرامی و آسایش، ۱۳۸۸) در تحقیقی که در مورد خلق و خوی کودکان و نگرشهای فرزندپروری مادران انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که شیوه های انضباطی سختگیرانه مادران، هیجانهای منفی و اجتماعی بودن پایین کودکان را بیشتر می کند.
رحمانی و همکاران(۱۳۸۵) بیان کردند شیوه تربیتی بیکفایت بیشترین همبستگی را با مشکلات رفتاری دارد. زیرا این کودکان در سازگاری با محیط اطرافشان مشکل دارند و به رفتارهای بزهکارانه و ضداجتماعی میپردازند.
مادران سهلگیر چون هیچ نظارتی بر رفتارهای فرزندان خود ندارند و کودکان را با ارزشها و ضدارزشها آشنا نمیکنند از این رو فرزندانشان بیشتر احتمال دارد که در جامعه دچار مشکل شوند و رفتارهای ضداجتماعی داشته باشند. در سبک سهلگیرانه به دلیل اینکه والدین وظایفی را برعهده فرزندان نمیگذارند و مسئولیت پذیری را به آنها یاد نمیدهند آنها اغلب در جامعه از مسئولیت شانه خالی می کنند، به دیگران وابسته هستند و پرتوقع میباشند. این کودکان به دلیل رفتار بیشاز حد محبتآمیز والدین صبر و تحمل در برابر ناملایمات را نیاموختهاند، در بزرگسالی با مشکلات رفتاری زیادی روبهرو میشوند و در جامعه نیز انتظار دارند که همگی تابع خواسته های آنها باشند و زمانیکه خواسته های آنها برآورده نمی شود، خشمگین، آزردهخاطر، پرخاشگر و آشفته میشوند.
علاوه بر سبک سهلگیرانه، مشاهده می شود که سبک اقتداری و سبک استبدادی نیز میتواند مشکلات اجتماعی را پیش بینی کند. در تبیین این یافته میتوان بیان کرد که تنها در بعد مشکلات اجتماعی است که هر سه سبک فرزندپروری استبدادی، اقتداری و سهلگیرانه معنادار میباشند و این را میتوان به دلیل ماهیت پیچیده مشکلات اجتماعی دانست که هر چقدر والدین کنترل و نظارت مناسب داشته باشند باز هم عوامل دیگری ممکن است در ایجاد مشکلات اجتماعی نقش داشته باشد.
۵-۲- خلاصه و نتیجه گیری نهایی
هدف پژوهش حاضر پیش بینی مشکلات رفتاری دانش آموزان با اختلال یادگیری بر اساس سبک فرزندپروری والدینشان بود. نتایج نشان داد که سبک فرزندپروری سهلگیرانه و سبک فرزندپروری استبدادی پیش بینیکننده مشکلات رفتاری دانش آموزان با اختلال یادگیری میباشند. همچنین بین سبک اقتداری و مشکلات رفتاری در این گروه از دانش آموزان رابطه معنیدار نبود و این نشاندهنده لزوم به کارگیری این سبک فرزندپروری در والدین دانشآموزان با اختلال یادگیری میباشد. براساس یافتههای این پژوهش میتوان گفت که احتمالاً یکی از دلایل اصلی مشکلات رفتاری در دانش آموزان با اختلال یادگیری به دلیل عدم استفاده والدین از سبک اقتداری در تربیت فرزندانشان باشد. شیوه هایی که والدین در تربیت فرزندان خود به کار میگیرند، نقش اساسی در تأمین سلامت روانی فرزندان آنها دارد. همانگونه که اشاره شد، هر یک از این شیوه ها اثراتی بر رفتار کودکان دارند که در این میان اثرات مخرب و منفی سبکهای فرزندپروری سهلگیرانه و مستبدانه بیشتر است.