به اشاره قرآن و دستور الهی پس از آمدن اسلام بر خاتم پیامبران(ص)، همهی ادیان قبل منسوخ و پیروی کردن فقط از اسلام پذیرفتنی شد. حق تعالی در سورهی آلعمران آیهی ۸۵ میفرماید: وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآَخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛ و کسی که غیراز شریعت اسلام آیینی برگزیند، از او پذیرفته نمیشودو او در آخرت، از زمرهی زیانکاران خواهد بود.[۱۸۹] سعدی در مقدّمهی بوستان میفرماید:
یتیمی که ناکرده قرآن درست | کتبخانهی هفت ملّت بشست بوستان یوسفی/۳۶ |
«بدون شک (قصّه) یک ابزار موثر و کارآمد در جهت تأثیرگذاری بر دیگران به شمار میرود و چنان که نویسنده یا گوینده از داستانهای مفید و پر محتوا بهرهای مناسب گیرد، میتواند اثرات سازنده و شگرفی بر مخاطبان خود بگذارد، به همین جهت مشاهده میشود که در قرآن کریم و روایات صحیح اسلامی، تعداد فراوانی داستان به کار رفته و این بدان خاطر است که داستانهای هدفمند، نقش به سزایی در هدایت و رشد انسانها ایفا میکنند.»[۱۹۰]
وقتی که قرآن میخواهد داستان پیامبران یا دیگران را بیان نماید « اصل واقعه و داستان را از حوادث و وقایع تاریخ دریافت میدارد. سپس آن را با سبک و قالب ادبی عرضه میدارد و به شیوهی احساسی و عاطفی آن را به تصویر میکشاند. به نحوی که معانی را روشنتر میسازد و اهداف را تثبیت و تأیید مینماید و با این شیوه تأثیر بسزایی در نفس ایجاد میکند. چنان تأثیری که عاطفه و وجدان از آن فوران مینماید.»[۱۹۱]
اشاره به داستان پیامبران در قرآن دارای فواید زیادی است وآگاهی کلی برآن برای رسول خدا(ص) و مسلمانان موفقیت بزرگی محسوب میشود:
یکی از علّتهای مهم لزوم دانستن و شناخت و اشرافیت مفسّران بر قصص و روایات پیامبران، فواید عام آن است.
«داستان پیامبران از مهمترین عوامل برای تقویت روح و آرامش نفس است که قرآن کریم در موارد گوناگون از ان استفاده مینماید: در مبارزه با مخالفین خود، به هنگام مژده دادن به رضوان خدا و بر حذر داشتن مردم از نافرمانی او، در آن حال که اصول و پایههای دعوت اسلامی را بیان میدارد و هدف آن را مشخص میکند، در آن موقع که میخواهد قلب پیامبر(ص) و پیروانش را تقویت و تثبیت کند یا وقتی که به بیان دلایل بر صدق نبوت میپردازد و میگوید: «محمّد(ص) فرستادهی خداست و رسالت خدا را به مردم ابلاغ مینماید.» قرآن کریم در بسیاری موارد به نقل داستان پیامبران میپردازد و قلب پیامبر و مؤمنان را بدان تقویت و تسکین میبخشد.
وقتی که محمّد(ص) داستانهای بسیار زیبایی مربوط به پیامبران را با چنین شرح و تفصیل محکم و درست با خود آورد، در حالی که پیامبری بود امّی و درس نخوانده و به نزد هیچ یک از علمای یهود و نصاری و غیره چیزی نیاموخته بود، بزرگترین دلیل را بر صدق نبوت خود و وحی الهی بودن قرآن به عالمیان نشان داد. البته بعضی از آیات قرآنی در ابتدای نقل این داستانها یا در آخر آنها به این حقیقت اشاره مینمایند و خداوند متعال خطاب به محمّد(ص) میفرماید: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآَنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ(یوسف/۲) ما ازطریق وحی این قرآن، نیکوترین سرگذشتها را برای تو بازگو میکنیم، هر چند که قبل از آن از زمرهی بیخبران بودی».
و خداوند از عدم آگاهی همه از داستانهای پیامبران (تا زمان رسول اکرم) به صورت اعجازی تذکر داده و میفرماید: تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَهَ لِلْمُتَّقِینَ(هود/۴۹)
«این (قصّه و داستانهای ملّتهای پیشین که تو آنان را ندیدهای) جزو اخبار غیب است که آنان را به تو(ای محمّد) وحی میکنیم، نه تو و نه قوم تو قبل از این آن را نمیدانستید. خداوند متعال هدف از نقل داستان پیامبران را در قرآن این گونه برای ما روشن میفرماید: لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۱۱۱) «به حقیقت در بیان داستان آنان (پیامبران) عبرت و اندرزی هست برای فرزانگان و اهل معرفت».
و همچنین خطاب به پیامبر خود محمّد(ص) میفرماید: وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ (۱۲۰) «این همه از اخبار پیامبران را که بر تو فرو میخوانیم کلاً برای این است که دلت را بدان بر جای و استوار بداریم. و برای اینکه این اخبار برای تو بیان حق آمده و برای مومنان پند و یادآوری مهمی ذکر شده است».
همچنین هدف از نقل داستان پیامبران، بیان این حقیقت است که همهی ادیان از نوح تا محمّد ـ علیهالسلام ـ از جانب پروردگار فرستاده شده و تمام ایمانداران به پیامبران خدا، امت واحدی هستند و دارای خدای که پروردگار همهی موجودات است میباشند. میان دینهای آسمانی، یهودی، مسیحی و اسلام عدوات و تضادی وجود ندارد. بلکه جملگی از یک منبع سرچشمه گرفتهاند. هر پیامبری که آمده است رسالتی را با خود آورده که تکمیل کنندهی رسالت پیامبر قبل از خود بوده است.»[۱۹۲]
ـ فرق میان قرآن و تورات در بیان داستانهای پیامبران
میان قرآن و تورات در بیان داستانهای پیامبران، تفاوتهای آشکاری هست و با اندک تأمّلی این حقیقت روشن میگردد. « قرآن کریم به هنگام بیان داستان پیامبران راه تورات را در پیش نگرفته است و اخبار آنان را به شیوهی تورات بازگو نمینماید، بلکه در بین همهی انبیاء عدهای را برگزیده و از ذکر نام و احوال سایرین خودداری نموده است. خدواند متعال میفرماید: وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا (۱۶۴)«ما پیامبرانی را فرستادهایم که قبلاً سرگذشت آنان را برای تو بیان کردهایم و پیامبران دیگری را هم فرستادهایم که سرنوشت آنان را برای تو بیان نکردهایم».
قرآن وقتی که این عده را برگزیده است، نمیخواهد سرگذشت همهی آنان را بیان کند. بلکه سرگذشت و اخباری را انتخاب مینماید که متناسب با اوضاع و احوال دعوت اسلامی و موقعّیت پیامبر(ص) میان قومش میباشد. از این لحاظ آن تفصیل و بسطی که در این باره در تورات هست، در قرآن دیده نمیشود. از جهت دیگر قرآن بر عامل زمان (و ترتیب حوادث بر حسب وقوع) تکیه ندارد و مانند تورات رعایت ترتیب و تاریخ وقوع داستان را عامل و پایهی اساسی قرار نداده است. اینها همه، دلیل بر فرق بسیار و تفاوت آشکار میان قصص قرآن و قصص تورات است.
تورات تاریخ و ترتیب زمانی را در بیان حوادث مورد توجه قرار داده است، امّا قرآن جز اندرز، عبرت پذیری، مژده، اخطار، هدایت، رهنمود، بیان اصول و پایه دعوت اسلامی، ردّ بر معاندین و تثبیت و تقویت قلب پیامبر(ص) و مومنان، به چیزی دیگری توجه ننموده است.»[۱۹۳]
ادعایی دیگر و بس شگفت از زبان قرآن دربارهی آنان: «وَقَالَتِ الیَهُودُ وَالنَّصارَی نَحنُ أبنَاء اللهِ وَأحِبَّاؤُهُ قُل فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَل أنتُم بَشَرً مِّمَّن خَلَقَ یَغفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَلِلهِمُلکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرضِ وَمَا بَینَهُمَا وَإلَیهِ المَصِیرُ»(مائده/۱۸).
«کتاب مقدّس به روشنی نشان میدهد که مردمی که ما آنها را به عنوان اسرائیلیان قدیم میشناسیم کنفدراسیونی از گروههای قومی گوناگون بودند که اساساً با وفاداری به «یهوه»، خدای موسی، با یکدیگر پیوند داشتند.»[۱۹۴] لیکن همین قوم به ظاهر متحد بهانه جوییهایی متعدد میکردند و بهانههاشان تمامی نداشت. رنگ و بوی زمینی و مادی دادن به هر چیز در دین یهود و غفلت آن از امور روحانی و معنوی بود که هر از گاهی انبیای جدید در میان آنها ظهور میکرد. به طوری که کمتر ملتی را میتوان سراغ گرفت که چنین انبیای متعددی داشته باشد.
نمونههایی از بهانهجوییهای قوم و عتاب موسی با خداوند: «و بعد از این کار خشم خدا افروخته شد و موسی نیز نپسندید و موسی به خدا گفت: چرا به بندهی خود بدی نمودی و چرا در نظر تو التفات نیافتم که بار این قوم را بر من نهادی * آیا من ایشان را زاییدهام که به من میگویی ایشان را در آغوش خود بردار به زمینی که برای پدران ایشان قسم خوردهای مثل لالا که طفل شیر خواره را بر میدارد! *گوشت از کجا پیدا کنم تا به همهی این قوم بدهم.
خداوند بر اساس آن چه خود برای انسانها مصلحت میداند و در حدی که مورد نیاز امتها است هر جا که لازم است جهت عبرت و آگاهی و نوعی معجزه برای اثبات پیامبری به اختصار از موضوعات قصص قرآنی بحث میکند و همین مسأله به نسبت اشتیاق انسانهای گذشته به این داستانها راه ورود نقالان و حیلهگران یهود و مسیح را به فرهنگ اسلامی باز کرده است این در حالی است که امّا در تورات و کتب اهل عتیق در نقل داستانها مانند قصّهسرایی به نقل جزییات میپردازد.
برای پی بردن به این تفاوت، کافی است قصّهی آدم را در قرآن کریم که از همه مفصّلتر در سوره بقره و اعراف آمده، با آنچه در تورات نقل گردید، مقایسه کرد. در تورات نوع شجرهی ممنوعه، گفتگوی ابلیس با حوّا و آدم و چگونگی راهیابی ابلیس به بهشت و قطعه زمینی که آدم (ع) و حوّا (ص) و ابلیس در آن فرود آمدند، و بسیاری از جزئیات دیگر بحث شده است، در حال که در قرآن هیچ یک از این امور توضیح داده نشده و از پرداختن به این جزئیات جداً خودداری شده است. (ر. ش. به همین فصل چهار پژوهش)
سخن قرآن فصل الخطاب است: وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا (اسراء/۸۱)
بوکای، مطالبی در این خصوص دارد که چکیدهی آن، چنین است: «اگرچه یهود، مسیح و اسلام، سه دین توحیدی هستند که به دنبال هم آمده و هر سه دارای کتاب آسمانیاند، امّا نه یهودیّت وحی مؤخّر یعنی مسیحیت را قبول دارد و نه مسیحیت، وحی مؤخّر بر خود یعنی قرآن را میپذیرد… با توجه به عدم اصالت انجیل و تورات، در اسلام احادیث معادل انجیل و تورات هستند چون پس از پیامبر وضع شدهاند و هر سه قابل نقد و بررسی هستند و نمیتوان تورات و انجیل را با قرآن مقایسه کرد زیرا اصول و متن قرآن به طور کامل وحیانی و از دسترس بشری خارج بوده و اصول و متن اناجیل و تورات انسانی است و نمیتوان به نقل قولها هم اعتماد کامل کرد.»[۱۹۵]
بخش اوّل:
روایات مجعول و اسرائیلیات در داستان آدم و حوّا(علیهماالسلام)
ـ مقدّمه
تردیدی نیست که هیچ داستانی برای محقّقان در تاریخ و انسانشناسی به اندازهی داستان آغاز آفرینش و اولین آفریده، جذابیت نداشته است. علّت اصلی آن است که انسان به طور طبیعی موجودی جستجوگر است و گرایش به رشد و کمال و جاودانی دارد. جستجوگری انسان با سؤالهای ذیل مشخص میشود: من که هستم؟ از کجا آمدهام؟ آفرینش من چگونه و بر چه اساسی صورت گرفته است؟ رسالت و هدف و مأموریت من در این عرصهی هستی چیست؟ و سرانجام به کجا خواهم رفت و…
یکی از بدیهیترین سؤالهای بشر، چگونگی آفرینش انسان و آغاز و انجام این"موجود ناشناخته” است.
قضیهی اولین بشر و اولین آفریده، از گستردهترین موضوعات فرهنگ و ادبیات و تاریخ اغلب ملل بوده و هست.
به تحقیق این موضوع در افسانههای یونانی، سومریان و بابلیان، حکمای بابل، اساطیر ایرانی، تورات، انجیل و بالأخره قرآن کریم، به صورتهای مختلف امّا با خاستگاه مشترک آمده است. حال برای آنکه کیفیت راه یابی اضافات و شاخ و برگهای زاید پیرامون حقیقت قرآنی را مشخص کنیم به ترتیب ابتدا خلاصهی داستان را از زبان قرآن بازخوانی میکنیم سپس نقل تورات (سفر تکوین) و بعد بخشی از انجیل برنابا و یکی از تفسیرهای مستقل و مؤثر در ادب فارسی را بازگویی میکنیم آن گاه به نقد و تحلیل و بازتاب آن در آثار عطّار میپردازیم:
ـ داستان آدم(ع) در قرآن
داستان آفرینش آدم با مباحثهی میان پروردگار و فرشتگان آغاز میشود. خداوند متعال به فرشتگان اعلام میکند که میخواهد جانشینی را برای خود ـ که آدم و فرزندان او هستند ـ در زمین به وجود آورد و صاحبان قدرت و اختیار در زمین گرداند.[۱۹۶]
این موضوع با اعتراض فرشتگان همراه بود چون خود را برای جانشینی برتر میدانستند و خداوند یادآوری کرد که چیزی میداند که فرشتگان آن حکمت را نمیدانند.[۱۹۷]
آن گاه خداوند آدم را آفرید و اسامی و حکمت اشیاء را بدو آموخت و به فرشتگان ثابت کرد که آدم بر ملائک برتری دارد.[۱۹۸] خداوند انسان را از گِل خشکیده، با خلق کرد و پس از تغییراتی و آرایش در آن، از روح خود در آن دمید و سپس به شکل انسانی با جنبش و حرکت، او را آفرید و جهت احترام و تکریم بیشتر به ملائکه دستور سجدهی احترام (نه سجدهی بندگی) برای او داد.
در خلال دستور الهی همهی فرشتگان به آدم سجده بردند به غیر از ابلیس، که از جنیان بود و از جنس آتش و خود را به خاطر تکبّر و غرور بر آدم برتری داد و تنها دلیل اصلی تکبّر و خودخواهی او بود و به این ترتیب خداوند بر او لعنت کرد و از درگاه ایزدی رانده شد[۱۹۹] و گفتگوی خدا و شیطان با حکمتی متعالی در آیات متعدد ذکر شده است. ابلیس از خداوند مهلت خواسته تا بندگان خدا را گمراه سازد و از هر نقطهی غفلت و سرخوردگی آنان برای انحرافات و مسیر گمراهی استفاده کند امّا خداوند به این تهدید او برای بندگان مخلص و شایستهی خود اهمیت نداد و به شیطان ـ بنا بر حکمت خویش ـ مهلت داده است که تا روز قیامت زند بماند و وسیلهی آزمون بندگان خدا باشد.[۲۰۰] و خداوند به ما یادآوری میکند که به شیطان خطاب کرد: جهنّم را از تو و پیروان تو، پر میکنم.
ـ آفریده شدن حوّا در قرآن
خدای متعال حوّا را برای آرامش آدم آفرید تا با مودّت و محبّت زندگی کنند و از کیفیت آفرینش حوّا خبری نداده[۲۰۱] و اینجاست که پای اسرائیلیات به تفسیرها به راحتی کشانده شده است. خدا به آدم و حوّا اجازه داد در بهشت ـ بهشتی که از کیفیت و مکان آن در قرآن خبری نیست ـ با هم زندگی کنند و از همهی میوهها و نعمتها استفاده کنند؛ جز میوهی یک درخت (درخت ممنوعه) تا مانند فرشته نباشند و برای آزمایش آن دو، به شیطان اجازه داد تا به وسوسهی آنها بپردازد و شیطان به شیوههای مکاری و حیلهگری خویش، آن میوهی ممنوعه را در پیش چشم آنان بیاراست تا به راحتی مسیر انحراف هموار گردد.
آدم و حوّا فراموش کردند که شیطان دشمن آنان است و در مرحلهی آزمایش هستند. از میوهی ممنوعه خوردند و شرمگاههایشان نمایان گردید. از شدت شرم با برگهای درختان عورتهایشان را پوشاندند و در آن لحظه به عظمت پروردگار بیشتر پی بردند و شروع به تضرّع و زاری و اظهار پشیمانی کردند.[۲۰۲]
خداوند بزرگترین هدیه را به آدم و حوّا داد و آن آموختن کلماتی برای توبه بود.[۲۰۳] سپس آن دو را از آن بهشت به سوی زمین فرود آورد تا به آبادانی آن بپردازند و به آنها خبر داد که بین فرزندان شما، دشمنی به وجود میآید و در روی زمین هر کس به فرمان خدا عمل کند بدبخت نخواهد شد.[۲۰۴] براساس مفاد آیات مذکور این بهشت هم جدا از بهشت برین الهی بوده و در زمین قرار داشته است.
ـ داستان آدم به روایت کتابهای مقدّس