در برگیرنده چیزهایی مانند کارکنان، مشتریان، فناوری اطلاعات، کوشش مدیریتی و دانش است. سرمایه فکری به خودی خود چیزی نیست، بلکه صرفاً ایجادکننده یک مکانیسم به منظور ایجاد امکان برای اتصال داراییهای مختلف به یکدیگر در یک فرایند سودآور برای سازمان است.
موریستن و همکاران
۲۰۰۴
سرمایه فکری شامل مطالعه نوآوری، مدیریت دانش، فناوری جدید، داراییهای ناملموس، سرمایه انسانی، یادگیری سازمانی و کارگران دانشی است.
کنگره جهانی مک مستر
۲۰۰۶
سرمایه فکری یا محصول نهایی فرایند تبدیل دانش است یا خود دانش سازمانی.
ناماسیوایام و دنیزی
۲۰۰۶
بهصورت ترکیبی از سرمایه انسانی، ساختاری و اجتماعی تعریف میشود.
دالکیر
۲۰۰۷
۲-۱-۳ پیشینه و خاستگاه سرمایه فکری
سازمانها دارای سه نوع سرمایه مالی، فیزیکی و فکری هستند. سرمایه مالی، خالص داراییها یا حقوق صاحبان سرمایه تلقی میشود. از سویی، سرمایه فیزیکی بهمعنای ظرفیت تولیدی یا ارائه خدمات سازمان است و اما سرمایه فکری، زاده عرصه علم و دانش است. اگرچه جان کنت (اقتصاددان) نخستین کسی بود که در سال ۱۹۶۹ از عبارت سرمایه فکری استفاده کرد (Bontis, 1998)، اما این عبارت در دهه ۱۹۹۰ توسط استوارت (۱۹۹۷) در مجله فورچون مورد استفاده قرار گرفت. استوارت در یک تعریف بسیار گسترده، سرمایه فکری را بهعنوان مجموعهای از دانش، اطلاعات، اموال فکری و تجربه هر فرد در یک سازمان میداند که برای ایجاد ثروت و مزیت رقابتی مورد استفاده قرار میدهد (Stewart, 1997). در عملیاتی کردن مفهوم سرمایه فکری، ناهاپیت و گوشال (۱۹۹۸) سرمایه انسانی و ساختاری سازمانها را مورد شناسایی قرار میدهند که از طریق دانش، مهارتها و قابلیت ها، پتانسیلی را برای توسعه سازمانها فراهم میکنند. مروری بر ادبیات نشان میدهد که سرمایه فکری وجود دارد و موفقیت و مزیت رقابتی سازمانها را ارتقاء میدهد و به موفقیت مالی آنها کمک میکند Roslender and Fincham, 2001)).
بیشتر ادبیات اولیه در حوزه سرمایه فکری که میتوان آن را بهعنوان گروه اول نام برد، به افزایش آگاهی و ترغیب مدیران به ارزش سرمایه فکری برای شرکتها مرتبط میشود (Petty and Guthrie, 2000). همچنین، در این ادبیات تمرکز زیادی بر مباحث مربوط به سنجش با تاکید بر تسهیل گزارشدهی خارجی بودهاست (Bontis, 2001) که بهعنوان گروه دوم تحقیقات میباشد. در زمینه حسابداری و گزارشدهی سرمایه فکری توافق کمی وجود دارد (Petty and Guthrie, 2000). یکی از دلایل آن، این است که توجه زیادی به توسعه یک تئوری منسجم نشدهاست (Berends et al., 2001). در زمان حاضر، برای توسعه تئوریهای منسجم به ویژه در حوزه حسابداری تلاشهایی از سوی محققین انجام شدهاست (Andriessen, 2001). تاکید بر توسعه تئوری بهعنوان مبنایی برای عملیاتی کردن، بهعنوان گروه سوم تحقیقات در زمینه سرمایه فکری میباشد.
مکاتب کلاسیک و نئوکلاسیک بیشتر به محیط داخلی سازمان توجه داشته و بر افزایش کارائی کارکنان و بهرهوری سازمان از طریق بهکارگیری یک مجموعه اصول علمی که جهانشمول هستند، تاکید دارد. اما با گذشت زمان و افزایش پویایی و پیچیدگیهای محیطی و نیاز سازمانها به انطباق با شرایط محیطی، زمینه ارائه نظریه سیستمها فراهم شد. نظریه سیستمها، سازمان را بهعنوان یک کل[۵] میداند که از اجزاء مختلفی تشکیل شده و برای تحقق هدف، با همدیگر و همچنین با محیط خود در تعامل میباشند. تعامل با محیط موجب انطباق سریع تر سازمان با شرایط محیطی میشود.
همانطور که بیان شد، مکاتب کلاسیک و نئوکلاسیک بیشتر به دنبال ارائه اصول جهانشمول برای مدیریت سازمانها بودند. بنابراین، توجه زیادی به بافت فرهنگی و ارزشها و نگرشهای کارکنان نداشتند. در نظریه اقتضائی[۶]، تفاوتهای بین کارکنان و شرایط فرهنگی مورد توجه بیشتری قرار میگیرد.
نظریه اقتضائی مانند نظریه سیستمها بر ارتباط سازمان با محیط تاکید دارد. نظریهپردازان مدیریت اقتضائی، روش اصول گرایی (یعنی اصول مدیریت در تمام جهان یکسان است) را نفی میکنند و معتقدند آنچه مدیر در اجرا انجام میدهد تابع شرایط است، یعنی مدیران وظیفه دارند برای هر موقعیت خاص یک تکنیک و روش مشخصی که به اثبات رسیدهاست انتخاب کنند (نه آن که هر تصمیمی که مایل بودند اتخاذ نمایند). بنابر این در این نظریه، مطلوب بودن شیوههای مدیریت بستگی به موقعیت دارد و شیوهای که در یک موقعیت مطلوب است ممکن است در موقعیت دیگری نامطلوب باشد.
مکتب دیگری که در اینجا مورد بررسی قرار میگیرد، مکتب سازمانی تفکر میباشد که استفاده از ساختارها و شبکههای سازمانی را در تسهیم دانش مورد بررسی قرار میدهد (Earl, 2001). بر طبق این مکتب، گروهی از افراد با منافع، مسائل و یا تجربیات مشترک، جوامع دانشی را شکل میدهند. این جوامع با هدف کسب و کار طراحی و حفظ میشوند و میتوانند درون سازمانی و یا بین سازمانی باشند. برخی از رویکردها به مدیریت دانش که متعلق به مکتب سازمانی تفکر هستند عبارتند از مدیریت دانش مشترک و فرایند جامعه پذیری، بیرونی سازی، ترکیب و درونی سازی (SECI)[7]. مدیریت دانش که در دهه آخر قرن بیستم ظهور پیدا کرد، با جدیدترین مکتب تفکر که نظریه سرمایه فکری نامیده میشود، پیوستگی و نزدیکی قابل توجهی دارد. (Rose, 1988).
۲-۱-۴ شکل گیری جنبش سرمایه فکری
قبل از تغییر اقتصاد به سمت یک اقتصاد دانش بنیان، منابع اصلی ایجاد ارزش اقتصادی داراییهای ملموس[۸] مانند زمین، کارخانه، ماشین آلات و تجهیزات و مواد خام تولید بودند. در اقتصاد دانش بنیان، منبع ایجاد ارزش داراییهای ناملموس[۹] میباشد. سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه، توسعه برند سازمانی و توسعه ظرفیت نیروی کار، رشد بیشتری نسبت به سرمایهگذاری در داراییهای ملموس در تمام کشورها دارد (Ferrier, 2001).
بهطورکلی، اولین موجی که در زمینه تحقیقات مربوط به سرمایه های فکری ایجاد شد، به اوایل دهه ۱۹۹۰ باز میگردد (استاله و بونفور، ۲۰۰۸). بیشتر این کارها به شیوه های مدلسازی، اندازه گیری و گزارشدهی سرمایه های فکری مربوط میشدند. اهمیت این تحقیقات اولیه از دو جنبه حائز اهمیت است. اول این که اهمیت سرمایه های فکری و نقش آنها در ایجاد ارزش در سازمانها به شیوه مناسبی تشریح گردید و دوم، به تدریج ادبیات مشترکی در این زمینه میان محققین ایجاد گردید (استاله و بونفور، ۲۰۰۸).
اولین جرقههای پدیداری مفهوم سرمایه فکری به سالهای پایانی دهه۱۹۹۰ برمی گردد.«لیف ادوینسون» که بهعنوان مدیر ارشد دانش(CKO) در شرکت سوئدی اسکاندیا مشغول به کار شده بود، پیشرو عنوان سرمایه فکری شد و نشان داد که چگونه میتوان دارایی هایی همچون سرمایه فکری، نوآوریها و رضایت مشتری را در ترازنامه شرکتها وارد کرد. در سال ۱۹۹۷، او در کتابی که بهطور مشترک با میشائیل مالون به چاپ رساند به تعریف و تشریح سرمایه فکری پرداخت. در همین سال توماس استوارت کتاب «سرمایه فکری: ثروت جدید سازمان» را منتشر کرد که در آن ظهور عصر اقتصاد دانش را به روشنی به جهان کسب و کار نوید داده بود. پیتر دراکر نیز بیان میکند که دیگر دانش مهمترین راهحل است. جهان دیگر جهان مواد اولیه، نیروی کار یا انرژی نیست. جهان دانش است (به نقل از کارپ، ۲۰۰۳).
کاتاسوس و شامیناد (به نقل از کارپ، ۲۰۰۳) با تاکید بر اینکه اهمیت شرایط جدید ایجاد شده در جامعه دانشی کنونی انکار ناشدنی است، مفهوم سرمایه های فکری را از بسیاری جهات مفهوم جدیدی نمیدانند. آنها معتقدند هنوز برخی از صاحبنظران مدیریت، IC را مانند برخی از خلاصههای سه حرفی که در چند دهه گذشته پدید آمده و به تدریج از دور خارج شده اند (مانند TQM، JIT ، BPR) مفهومی وابسته به مد میدانند.
آنها خواستگاه بحثهای مربوط به سرمایه های فکری را نیمه اول قرن نوزدهم میلادی میدانند. زمانی که عصر صنعتی در حال گذار به عصر دانشی بود. به این ترتیب دانش و سرمایه های فکری به تدریج به منبع بسیار مهم تولید ثروت و قابلیت های رقابتپذیری تبدیل شدند. سرمایه های فکری بهعنوان مزیت سازمانی سازمانهای دانشمحورتعریف می شود.
کاتاسوس و شامیناد به چالشهای اصلی در مدیریت سرمایه های فکری پرداختهاند: در درجه اول، مرزهای سازمانهای دانشمحور در حال گسترش و کمرنگ شدن است. این مساله به دلیل توسعه ارتباطات رخ میدهد و نتیجه آن، دشواری مدیریت سرمایه های فکری به دلیل خاصیت جا به جایی آنها و افزایش ابهام در تشخیص دقیق مصادیق و ابعاد این سرمایهها میباشد. یکی از نتایج متضاد ایجاد شده میان مفاهیم قدیمی (مواردی همچون تاریخ، هزینه، رخدادهای مدیریتی، عملیات و صنعت) و مفاهیم جدید (مواردی چون آینده، ارزش، فرایند، راهبرد و خدمات) مبحث سرمایه های فکری بود.
کاتاسوس و شامیناد، تولد ادبیات مربوط به سرمایه های ذهنی را به اواسط دهه ۱۹۹۰ مربوط میدانند. تولد مفهوم سرمایه های ذهنی، علاوه بر مطالعاتی که در دهه ۱۹۹۰ انجام گردید، مدیون مطالعاتی است که در سازمان همکاریها و توسعه اقتصادی انجام گرفته است (به نقل از کارپ، ۲۰۰۳).
در اوایل معرفی سرمایه های فکری، تصویر رایجی که بهعنوان استعاره جهت معرفی این مفهوم استفاده میشده، عبارت بودهاست از یک درخت سیب به همراه میوههای قرمز یا سبز. علاوه بر اینکه سیب با مفهوم دانش در فرهنگ اروپایی گره خورده است، ریشه های درخت نیز بهعنوان عوامل نامشهود (استعاره از سرمایه های فکری) در ایجاد میوههای درخت به شمار میروند. مطالعات انجام شده در این حوزه، به تدریج یکی از مشخصههای اصلی سرمایه های فکری را مشخص کرد: ناملموس و نامشهود بودن (کارپ، ۲۰۰۳).
اهمیت سرمایههای فکری از دو دیدگاه مطرح میشود: داخلی و خارجی. از دیدگاه خارجی سهامداران شرکت اطلاعات اندکی در مورد سرمایههای ناملموس شرکت به دست میآورند. این در حالی است که همانطور که اشاره شد، شکاف میان ارزش بازاری و ارزش دفتری شرکتها در سه دهه اخیر به شدت افزایش یافته است. کسب و انتشار اطلاعات مربوط به سرمایههای ذهنی شرکت، باعث افزایش رقابتپذیری شرکت در بازار سرمایه خواهد گردید (کافمن و اشنایدر، ۲۰۰۴). گزارش ارائه شده توسط OECD در سال ۲۰۰۱، تاکید میکند که ثروت آینده کشورها، کاملاً در گرو فعالیتهای دانشپایه آنهاست (OECD، ۲۰۰۱، به نقل از ادوینسون و دیگران،۲۰۰۵،۷۳).
از اوایل دهه ۱۹۹۰ چه دانشگاهیان و چه صاحبان کسب و کار دریافته بودند که مهمترین و حیاتیترین منبع سازمان دانش است، نه زمین، ماشینآلات یا سرمایه (ارل، ۲۰۰۱، به نقل از دیفن باخ، ۲۰۰۶). جریانهای فکری اصلی که تا کنون درک و مدیریت مجموعه منابع یا سرمایههای نامشهود را مورد توجه قرار دادهاند، عبارتند از:
دارایی های نامشهود از دیدگاه حسابداری مالی؛
سرمایههای فکری، انسانی و سازمانی از دیدگاه اندازهگیری و مدیریت عملکرد؛
داده، اطلاعات و دانش (صریح[۱۰]) در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT)؛
ارزشسازها[۱۱] و ظرفیتهای سازمانی که در دیدگاه منبع- محور[۱۲] مطرح میشوند؛
تحلیلها و بررسیهای انجام گرفته درباره ابعاد مختلف دانش از طریق مطالعات مختلف در حوزه مدیریت دانش؛