کیفیت محیط زندگی با واسطهگری همدلی
نمودار4-6: تاثیر ابعاد هوش عاطفی و ابعاد هوش اخلاقی بر روابط اجتماعی با واسطهگری همدلی
فصل پنجم
بحث و نتیجهگیری
هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش میانجیگری همدلی در رابطه بین ابعاد هوش اخلاقی و ابعاد هوش عاطفی با ابعاد کیفیت زندگی دانشجویان دانشگاه شیراز بود. در این فصل به منظور نتیجهگیری، یافتههای بدست آمده در فصل چهار مطرح و تبیین میشوند. در این راستا، ابتدا به بررسی نقش اختصاصی متغیرها با توجه به سوالات و فرضیههای پژوهش پرداخته میشود. در ادامه نقش همدلی به عنوان متغیر میانجیگر، مورد بررسی قرار میگیرد، سپس کاربردهای نظری و عملی پژوهش، پیشنهادهایی جهت تحقیقات آتی و محدودیتهای پژوهش ارائه میگردد.
5-1- بحث و بررسی یافتههای تحقیق
5-1-1- رابطه ابعاد هوش عاطفی با ابعاد کیفیت زندگی (سلامت جسمانی، سلامت روان، کیفیت محیط زندگی، روابط اجتماعی)
طبق نتایج به دست آمده، تنها بعد خوشبینی و درک عواطف خود و دیگران از ابعاد هوش عاطفی با ابعاد کیفیت زندگی ارتباط معنادار دارند و بعد کنترل عواطف و مهارتهای اجتماعی، هیچ گونه رابطه معناداری با ابعاد کیفیت زندگی ندارند.
5-1-1-1- رابطه خوش بینی و ابعاد کیفیت زندگی
طبق نتایج بدست آمده بین خوش بینی و بعد سلامت جسمانی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد و خوش بینی اثر مستقیم برروی سلامت جسمانی دارد. این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای طهماسبیان (1390)، ابراهیمی(1386)، سیگلمن و پیترسون (2007) است. سیگلمن و پیترسون (2007) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که افراد بدبین دو برابر دیگر افراد به بیماریهای عفونی مبتلا میشوند. یکی از راه های احتمالی تاثیر خوشبینی بر سلامت جسمانی، تاثیر بر سیستم ایمنی است. افراد خوشبین در مقابل استرسها، خلق منفی کمتری را تجربه میکنند و ممکن است رفتارهای سلامتی سازش یافتهتری را داشته باشند که همه اینها میتواند به وضعیت ایمنی بهتر منجر شود (سگراسترم، 2006). خوشبینها اعتقاد دارند، جهانی که در آن زندگی میکنند، بهترین است و به بهترین شکل ممکن عوامل استرس زا، که مهمترین دلیل مرگ میر و بیماریها است را تغییر میدهند (نصیری، 1390).
از دیگر روابط به دست آمده میتوان به اثر مستقیم خوش بینی بر سلامت روان اشاره کرد. این نتیجه همسو با نتایج پژوهشهای بهراد، کلانتری و مولوی (1393)؛ باقیانی مقدم و همکاران (1392) است. در تبیین این یافتهها میتوان گفت افراد خوشبین در مقایسه با افراد بدبین از راهبردهای متعددی برای مقابله استفاده میکنند، خوشبینها از راهبردهای تغییر عوامل فشارزا، جستجوی اطلاعات، برنامهریزی و بازسازی مثبت بهره میگیرند در حالی که بدبینها کنار کشیدن و یا سوء مصرف مواد را برمیگزینند. یکی دیگر از روابط، اثر مستقیم خوشبینی بر کیفیت محیط زندگی و روابط اجتماعی است که این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای بهراد و همکاران (1393) و سگراسترم[112] (2006) است. در تبیین این نتایج میتوان گفت یکی از ویژگیهای مهم افراد خوشبین این است که به صورت مصرانه و موثر اهداف خود را دنبال میکنند و بدین ترتیب با گذشت زمان، احتمالا منابع بیشتری را به دست میآورند. منابعی مانند پول، که به طبع این منابع سبب میشود افراد ارزیابی بهتری از محیط زندگی خود داشته باشند و با جستجوی روابط دوستانه، مهارت و موقعیتهای اجتماعی روابط اجتماعی خود را بهبود میبخشند. طبق پژوهش سگراسترم (2006)، خوشبینی سبب جلب حمایت اجتماعی و استفاده بهتر از منابع اجتماعی میشود.
5-1-1-2- رابطه درک عواطف خود و دیگران و ابعاد کیفیت زندگی
نتایج حاکی از آن هستند که درک عواطف خود و دیگران اثر مستقیم بر روی ابعاد کیفیت زندگی دارد. این نتایج، همسو با نتایج تحقیقات سیاروچی و همکاران (2000)، اسلاسکی و کارترایت (2002) است. یکی از روابط به دست آمده رابطه درک عواطف و سلامت جسمانی است. درتبیین این یافتهها میتوان گفت، افرادی که توانایی بیشتری برای درک عواطف خود و دیگران دارند، شادتر هستند و با مشکلات زندگی بهتر سازگار می شوند و بدین ترتیب موجبات سلامتی خود را فراهم می آورند (مارتین، پولیک ـ دوریس، لارسن و ویر[113]، 2003؛ فارنهام، 2003). یکی دیگر از روابط به دست آمده اثر مستقیم درک عواطف بر سلامت روان است. این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای داودا و هارت (2000)، تجلی (1386)، ساکلوفسکی، آستین و مینسکی[114] (2003) است که همگی، حاکی از آن هستند که درک عواطف با سلامت روان رابطه مثبتی دارد. میتوان به این نتیجه رسید، کسانی که در درک عواطف و هوش عاطفی نمرات بالاتری دارند، میتوانند به راحتی با استرسها و فشارهای زندگی روزمره مقابله کرده و همچنین قادرند احساسات خود را کنترل و بیان نمایند، بنابر این از نظر جسمی و روانی نسبت به کسانی که هوش عاطفی پایین تری دارند، سالم تر هستند (سالووی و همکاران، 2000). از دیگر نتایج بدست آمده، اثر مستقیم درک عواطف با روابط اجتماعی است. این نتیجه همسو با نتایج تحقیقات یوسفی (1382)، بشارت (1384)، سیاروچی و همکاران (2000) است. یکی از دلایل این نتیجه این است که، هوش عاطفی و توانایی درک عواطف خود و دیگران، توان همدلی با دیگران، سازش اجتماعی و رضایت از زندگی را افزایش و مشکلات بین شخصی را کاهش میدهد و زمینه بهبود روابط اجتماعی را فراهم میکند. علاوه بر این، هوش عاطفی با کیفیت ارتباطات فعلی فرد با دیگران نیز، دارای همبستگی مثبت است، یعنی کیفیت ارتباط با دیگران در افراد دارای هوش عاطفی بالاتر، بهتر از کیفیت ارتباط در افراد دارای هوش عاطفی پایینتر است (یوسفی، 1382). سیاروچی و همکاران (2000) نيز دریافتند که افراد با توانایی درک عواطف بالاتر، برونگرا تر بوده و دارای عزت نفس بیشتری هستند.
5-1-2- رابطه ابعاد هوش اخلاقی و ابعاد کیفیت زندگی (سلامت جسمانی، سلامت روان، کیفیت محیط زندگی، روابط اجتماعی)
نتایج این پژوهش نشان میدهند که بخشش، رابطه مثبتی با ابعاد کیفیت زندگی داشته و پیشبینی کننده مثبت و معنادار آنها است. از جمله این روابط میتوان، به رابطه مثبت و معنادار بخشش با بعد سلامت جسمانی اشاره کرد. این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای خدابخش و کیانی (1392)، لور [115](2005)، ویت ولیت[116] (2002) است. خدابخش و کیانی (1392) دریافتند، سلامت جسمانی توسط بخشش، پیشبینی میگردد. در تبیین این یافته میتوان گفت بخشش، پاسخهای ویرانگر روابط را بازداری کرده و در واقع افکار، احساسات و رفتار مثبت در برابر افراد دیگر را ترغیب میکند (ورتینگتون، 2005).
بر اساس تحقیقات وب (2003)، اشخاصی که به لحاظ بخشش در سطح بالاتری هستند، در هنگام مواجه با آسیب، واکنشهای فیزیولوژیکی پایینتری و نشانههای فیزیکی کمتری را در مقایسه با گروه کنترل نشان میدهند. خاطراتی که در آنها فرد، شخص خاطی را مورد بخشش قرار نمیدهد؛ تظاهرات چهرهای منفی تولید میکند و باعث افزایش فعالیت دستگاه سمپاتیک و سیستم قلبی عروقی میشود (ویت و لایت، 2000). مطابق با دیدگاه های روانی- اجتماعی، بخشش از طریق بهبود امنیت درک شده، افزایش خود ارزیابی مثبت، خوشبینی، کاهش احتمال ترس، خشونت، اضطراب، افسردگی و درماندگی که باعث افزایش بیماریهای قلبی میشود با سلامت در ارتباط است. میتوان نتیجه گرفت بخشش، همزمان واکنشهای فیزیکی فوری و هیجانی مثبتی را تولید کرده و مانع ایجاد واکنشهای فیزیکی و هیجانی منفی میشود. افزایش حالتهای هیجانی مثبت باعث بهبود کارکرد سیستم ایمنی، ضربان قلب، فشار خون و تنفس میشود و این عوامل موجب بهبود سلامت جسمانی میشود (مککالوف، پارگامنت، ترجسن، 2000).
از دیگر روابط بدست آمده رابطه مثبت و معنادار بخشش با سلامت روان است. این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای غباری بناب و همکاران (1387)، هبل[117] و انرایت (1993)، فریدمن[118] و انرایت (1996)، سابکوویاک[119] ( 1995)، کایل[120] و انرایت (1997)، فریدمن (1995)، رای[121] (1999)، کواتس[122] (1997)، کایل (1996)، کایل و انرایت (1997)، مککالاف[123] و ورتینگتون (1995) است در تبیین این یافتهها میتوان گفت، تغییرات انگیزشی حاصل از بخشش در فرد، در ابتدا باعث خشم نسبت به متخلف و برانگیختگی بیشتر به قصد برخورد تلافی جویانه نسبت به متخلف شده، نهایتا سطح اضطراب و تنش روانی را در فرد رنجیده افزایش میدهد. اگر فرد رنجیده بتواند این احساس خشم نسبت به متخلف را در خود کاهش دهد، از تنش روانیاش کاسته شده و نه تنها از لحاظ عاطفی، بلکه از لحاظ هیجانی و شناختی نیز میتواند تغییر یابد (انرایت، فریدمن، رایکو[124]، 1998).
یکی دیگر از نتایج حاصل رابطه مثبت و معنادار بخشش با روابط اجتماعی است که این نتیجه همسو با پژوهشهای خدابخش و کیانی (1392)، غباری بناب و همکاران (1387) است. طبق تحقیقات مربوط به روابط اجتماعی، افرادی که به لحاظ بخشش در سطح بالاتری هستند، نسبت به افرادی که در بخشش در سطح پایینتری قرار دارند، رضایت بیشتری کسب میکنند (آل مابوک، انرایت، کاردیس[125]، 1995). بخشش باعث افزایش حمایت اجتماعی و بالابردن احساس نزدیکی با دیگران میشود (خدابخش و کیانی، 1392).
از دیگر یافته های این پژوهش این است که بین ابعاد مسئولیت پذیری، درستکاری از هوش اخلاقی و ابعاد کیفیت زندگی رابطه معنی داری وجود ندارد. این نتایج در تضاد با نتایج پژوهش اسگندري، اسگندري، بیکزاد، کردبچه (1391) است. این تضاد در نتایج ممکن است به دلیل تفاوت در جامعهی آماری دو پژوهش باشد.
5-1-3- رابطه ابعاد هوش عاطفی و همدلی
طبق نتایج به دست آمده، تنها ابعاد درک عواطف خود و دیگران و مهارتهای اجتماعی از ابعاد هوش عاطفی با همدلی ارتباط مثبت و معنادار دارند و بعد خوشبینی، کنترل عواطف، هیچ گونه رابطه معناداری با همدلی ندارند. این نتیجه با نتایج تحقیقات تبسون و همکاران (2009) و سالووی (2002) همسو است. در تبیین این یافتهها میتوان گفت، ریشه بسیاری از رفتارهای نوع دوستانه، همدلی است (تبسون[126] و همکاران، 2009). انسان درجریان یک رابطه عاطفی و همدلانه میتواند عواطف و احساسات خود و دیگران را درک وکنترل کند و رفتار خود را با انتظارات افراد جامعه هماهنگ و سازگار سازد. افراد همدل، سه خصیصه مهم دارند: اول، اینکه دربارة نیازهاي دیگران نوعی احساس نگرانی دارند و لازمهی این احساس نگرانی این است که، در مقدمه باید عواطف دیگران درک شود. دوم، اینکه با دیگران اشتراك نظر دارند؛ یعنی قادرند خود را به جاي دیگران بگذارند و به مسائل از نگاه آنان بنگرند، سوم، اینکه احساسات همدلانه دارند و آن را از طریق رفتارهای متناسب نشان دهند. مشخصه عاطفی و روانی همدلی، آگاهی از افکار، احساسات و حالات ذهنی دیگران است که زمینه ساز همانندسازي افراد با یکدیگر در عرصههاي مختلف اجتماعی است.
مؤلفه ارتباطی همدلی، متمرکز بر این نکته است که، اشخاص برای بروز رفتارهای همدلانه باید عواطف و احساسات کنونی دیگران را درک کنند (تبسون و همکاران، 2009).
یکی دیگر از نتایج بدست آمده، رابطه مثبت و معنادار مهارتهای اجتماعی و همدلی است. این نتایج همسو با نتایج تحقیقات هانتر، فيگوئردو، بكر و مالامود[127] (2007) است. ابراز مناسب همدلي نياز به مهارتهاي اجتماعي دارد. در تبیین این رابطه میتوان به این نکته اشاره کرد که كيفيت روابط بين شخصي پيوند عميقي با ابعاد روانشناختي و جسماني بهزيستي که همدلی از ابعاد آنان میباشد. مهارتهای اجتماعی نه تنها بر روابط اجتماعی، بلكه بر احساس فرد از خود و ديگران نيز تاثيرگذارند (الدن[128] و تيلور، 2004).
5-1-4- رابطه ابعاد هوش اخلاقی و همدلی
طبق نتایج به دست آمده، تنها بعد بخشش از ابعاد هوش اخلاقی با همدلی ارتباط معنادار دارد و ابعاد دلسوزی، مسئولیت پذیری و درستکاری هیچ گونه رابطه معناداری با همدلی ندارند.
5-1-4-1- رابطه بخشش و همدلی
نتایج حاکی از آن هستند که بخشش، رابطه مثبتی با همدلی داشته و پیشبینی کننده مثبت و معنادار آن است. این نتایج همسو با یافتههای تحقیقات خدابخش و منصوری (1391)، تام (2008)، مککالوف و ورتینگتون (1995)، برز (2001) است. در تبیین این یافته میتوان گفت بخشش ازجمله پاسخهایی است که جهتگیري به سمت دیگري دارد، این پاسخها، ترکیبی از احساس همدلی و ترحم را در پاسخ به مشاهده پریشانی فرد دیگر به وجود میآورند که این نوع انگیزش عمدتاً از انگیزش نوع دوستانه و به منظور کمک به دیگري در هنگام نیاز نشأت میگیرد. فرد بخشش کننده با همدلی وارد تجربه هیجانات فرد متخلف میشود و میتواند هیجانات فرد متخلف را بشناسد (برز، 2001). بخشش موجب آرامش فرد و رهايي او از عصبانيت و منجر به تغييرات اساسي در افكار افراد ميگردد و افكار منفي و تخريبي آنها را به افكار سازنده تبديل مي نمايد، از این رو باعث ميشود كه فرد رنجيده بتواند رابطه صميمي با ديگران برقرار كند و به موجب آن توان همدلی خود را افزایش دهد (خدابخش و منصوری، 1391).
5-1-5- رابطه همدلی و ابعاد کیفیت زندگی
نتایج به دست آمده، حاکی از آن است که بین همدلی و ابعادکیفیت زندگی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. یکی از این نتایج، رابطه همدلی و روابط اجتماعی و کیفیت محیط زندگی است که، همسو با يافتههاي پژوهشهاي قبلي باتسون[129] (2000 )؛ ريف و همكاران (2010 )؛ سوسا و همكاران (2010)؛ لاورنس، شاو، بيكر، بارون ـ كوهن، و پرانيس[130] (2000)، همسو است و ميتوان آن را بر حسب احتمالات زير تفسير كرد:
همدلي عنصري ضروري براي عملكردهاي موفقيتآميز بين شخصي (سوسا و همكاران، 2010)؛ پاسخدهي هيجاني به احساسات فرد ديگر (ديوايد، ونبوكستل، زالبرگ، گودنا و متيس، 2006؛ نومنما، هيروانن، پاركولا و هيتانن[131] 2008؛ شاماي- تسوري، هارون پرتز و پري، 2008)؛ و فرايند زيربنايي تغييرات روانشناختي واقعي است (راجرز، 1959)، که از طريق توانايي سهيم شدن در حالات هيجاني ديگري، دريافت پسخوراند منظم از روابط بين شخصي (پرانيس، 2000) و آگاهي از احساسات فرد ديگر (لپن، مككين، كاربونل و هاگن، 1985)، مشكلات بين شخصي را كاهش ميدهد و زمينه بهبود روابط اجتماعي را فراهم ميسازد. همدلي به فرد اجازه برقراري تماس موثر با محيط اجتماعي پيرامون خود را ميدهد، او را با محيط اجتماعي پيوند ميزند، كمك به ديگران را براي فرد تسهيل و از وارد كردن آسيب به افراد ديگر جلوگيري ميكند (بارون- كاهن و ويلرايت، 2004 ).
همدلي ويژگي شخصيتي است كه با كيفيت روابط بين شخصي مرتبط است. بنابراين، انتظار ميرود همبستگي بين همدلي و روابط اجتماعی و انسانی معنادار باشد. بر عكس، ميتوان انتظار داشت رابطه بين همدلي و عوامل شخصيتي چون پرخاشگري و خصومت، كه كيفيت روابط اجتماعی را مختل ميكنند، منفي باشد (حجت و همکاران، 2005 ). ايزنبرگ و ايگوم بر اهميت تنظيم هيجانها در پاسخدهي همدلانه تاكيد ميكنند ( 2009 ؛ به نقل از ديوايد، وايد و باكستل، 2010). روابط اجتماعي مثبت مستلزم ظرفيت فهم هيجانها و تجربيات حسي فرد ديگر است. به علاوه، روابط اجتماعي مناسب به تجربه جانشيني هيجانهايي مشابه با آنچه در افراد ديگر وجود دارد كمك ميكند. اين تجربه و توانايي به لحاظ شناختشناسي بسيار مهم است به دليل اين كه ارزيابي مستقيمي از رفتارهاي ديگري را فراهم ميكند (ديستري، 2004 ؛ به نقل از فيتزگيبون، گيومارا، كاريستيانيس، انتيكات و بردشاو[132]، 2010).
5-1-6- بررسی نقش میانجیگری همدلی
به منظور بررسی این فرضیه “همدلی در ارتباط بین ابعاد هوش عاطفی، ابعاد هوش اخلاقی و ابعادکیفیت زندگی، نقش میانجیگری را ایفا میکند."، از تحلیل مسیر به روش بارون و کنی (1986)، استفاده گردید. دراین رابطه نتایج نشان دادند که، میزان ضریب پیشبینی ابعاد کیفیت زندگی (سلامت جسمانی، سلامت روانی، کیفیت محیط زندگی و روابط اجتماعی) از طریق بخشش با وارد کردن متغیر همدلی به عنوان متغیر میانجی، در معادله رگرسیون، کاهش یافت. این موضوع، مهمترین شاخص برای مطرح نمودن همدلی به عنوان متغیر میانجی سهمی برای کلیهی ابعاد کیفیت زندگی است. در تبیین این رابطه میتوان گفت افرادی که دارای صفت بخشش هستند، در پاسخهایی که جهتگیری به سمت دیگری دارند، ترکیبی از احساس همدردی و ترحم را در پاسخ به مشاهده پریشانی فرد دیگر به وجود میآورند و این احساس همدردی موجب بروز رفتارهای همدلانه میشود که موجب بهبود روابط اجتماعی میشود و از فشار روانی کاسته و به طبع آن سلامت روان و جسمانی افزایش یافته و شخص ارزیابی مثبتتری نسبت به زندگی خواهد داشت.
در مورد هوش عاطفی نیز مشاهده می شود که میزان پیش بینی کنندگی درک عواطف خود و دیگران در پیش بینی ابعاد کیفیت زندگی با وارد کردن همدلی به عنوان متغیر میانجیگر، در معادله رگرسیون، کاهش یافت. در تبیین این رابطه میتوان اینگونه بیان کرد که، مؤلفه ارتباطی همدلی، متمرکز بر این نکته است که، اشخاص برای بروز رفتارهای همدلانه باید عواطف و احساسات کنونی دیگران را درک کنند (سالووی و همکاران، 2009) و این درک موجب ایجاد همدلی می شود و شخص خود را تنها نمیبیند و به طبع موجب بهبود روابط اجتماعی، کاهش اضطراب و افسردگی که از مصادیق سلامت روان هستند و درنهایت باعث پیشگیری از بیماریهای قلبی و عروقی که عامل اصلی مرگ و میرها هستند، می شود، این موضوع مهم ترین دلیل برای مطرح نمودن همدلی به عنوان متغیر میانجی سهمی درارتباط بین ابعاد هوش عاطفی و ابعاد کیفیت زندگی است.
5-2- کاربردهای نظری و عملی پژوهش
یافتههای این پژوهش را میتوان از دو جنبه نظری و عملی مورد توجه قرار دارد. با توجه به اینکه پژوهش در زمینه بررسی تاثیر هوش اخلاقی و نقش میانجیگری همدلی، در آغاز راه خود است، این مطالعه را میتوان تلاشی آغازین در جهت گسترش و توسعه مبانی علمی نقش میانجیگری همدلی در زمینه تاثیرات هوش اخلاقی بر کیفیت زندگی دانست.
در عرصه عمل، یافتههای این پژوهش میتواند اطلاعات مهمی برای والدین، مربیان و مسئولین داشته باشد. یکی از یافتههای این پژوهش تاثیر مثبت همدلی بر کیفیت زندگی بود. بنابراین، از والدین و مسئولین دلسوز دانشگاه ها انتظار میرود، مهارتهای همدلی را در دانشجویان، پرورش داده و به ارتقای سلامتی جسمانی، روانی، بهبود روابط اجتماعی و کیفیت زندگی در آنان کمک نمایند.
همچنین با توجه به اینکه انجام این پژوهش، نقش هوش اخلاقی را در همدلی و کیفیت زندگی، مشخص نموده است، سازمانها میتوانند جهت گزینش نیروهایی که به جهت اخلاقی برجستهتر هستند، از این پژوهش استفاده کنند چرا که افراد با هوش اخلاقی بالاتر همدلترند، و به این شکل بهرهوری سازمان را افزایش دهند. علاوه بر این، مسئولین آموزشی میتوانند با پرورش عناصر اخلاقی در مدارس و دانشگاهها توان همدلی را افزایش و در نتیجه کیفیت زندگی و ارزیابی افراد از زندگی را بهبود ببخشند و به این شکل ارزشهای انسانی را پرورش دهند.
اثر مثبت بخشش بر همدلی و کیفیت زندگی دانشجویان در پژوهش حاضر، بیانگر آن است که جهت ارتقا کیفیت زندگی و بهداشت روان آنان مسئولین دانشگاهها میتوانند با بیان فواید روحیهی بخشش و ایجاد انگیزه برای رفتارهای شامل بخشش، سلامت جسمی، روانی، ایجاد ارتباطات اجتماعی مناسب و حتی ادراک محیط زندگی را در دانشجویان غنیتر کنند
تحقیقات اخیر نشان میدهند عفو درمانی بینش مهمی را در زمینه درمان و مدیریت بیماريهاي مزمن ایجاد میکند (هریس، ترجسن و مککالوف[133]، 1999). بنابراین روانشناسان میتوانند از بخشش درمانی استفاده کنند، البته، به منظور کمک به بیمارانی که با عدم سازگاريهاي اجتماعی-روانی که بواسطه روابط بین شخصی مختل در زندگی آنها بوجود آمده است، همدلی نیز به عنوان یک عنصر کلیدي در در سیر مراحل مشاوره تایید شده است و توانایی مراجعان و رضایت از فرایند مشاوره را، افزایش میدهد. گسترش توجه به آموزشهایی که روابط همدلانه و با گذشت را در محیطهاي مشاورهای در مرکز توجه خود قرار میدهند، میتواند منشأ تحولات مثبتی در حوزه درمان، روابط مشاوران و مراجعان و گسترش توجه به اخلاق مشاورهای گردد.
باتوجه به یافته های این پژوهش در مورد اهمیت هوش عاطفی و پیوند آن با کیفیت زندگی و با توجه به اینکه این هوش، توانایی بهبود از طریق آموزش را دارد، میتوان با آموزش و بهبود این سازهی اساسی، زمینهی سلامت جسم و روان لایههای مختلف جامعه، به ویژه دانشجویان را فراهم نمود و از آن در جهت افزایش سلامت روانی استفاده کرد.
5-3- پیشنهادهای پژوهشی
1- عمده ترین پیشنهاد در ارتباط با مدل آزمون در این پژوهش گسترش و آزمون دیگر متغیرهای برونزاد و میانجی در قالب این مدل است. به عنوان مثال متغیر بخشش به دو قسمت بخشش نسبت به خود و دیگران در نظر گرفته شود، البته با استفاده مقیاسی دیگری غیر از مقیاس استفاده شده در این پژوهش.
2- اجرای پژوهش در جامعه آماری دیگری همچون دانشآموزان و حتی کارکنان سازمانها میتواند تناسب رابطه ارائه شده را مورد بررسی قرار دهد.
3- اجرای پژوهش خصوصا در مورد متغیر بخشش از منظر ویژگی های مذهبی فرد ازجمله هویت معنوی، به دلیل اینکه این ویژگی توسط دیدگاه مذهبی فرد تحت تاثیر قرار میگیرد.
4- گسترش پژوهش در ارتباط با هوش اخلاقی در محیط های مشاوره ای و بررسی اثر ابعاد این هوش بر فرایند مشاوره.
۰۱/۰
متغیر ملاک: عملکرد شغلی
نتایج جدول بالا نشان می دهد که، ضریب، هر دو متغیر(شرایط احراز شغل و شرح شغل)در پیش بینی عملکرد شغلی در سطح ۰۱/۰ معنی دار است. بنابراین بر اساس داده های موجود در جدول، می توان معادله رگرسیون را به شرح زیر نوشت :
(شرح شغل)۳۳۱/۰+ (شرایط احراز شغل)۵۹۱/۰+۳/۳۳= (Y)عملکرد شغلی پیش بینی شده
بر پایه مدل رگرسیون بالا می توان گفت : با افزایش یک واحد در مولفه های “شرایط احراز شغل” و “شرح شغل” در دانشگاه آزاد اسلامی ساوه به ترتیب به اندازه ۵۹۱/۰ و ۳۳۱/۰ واحد به “عملکرد شغلی” کارکنان افزوده می شود.
فصل پنجم
نتیجه گیری و پیشنهادات
۵-۱٫ جمع بندی
امروزه منابع انسانی به عنوان ارزشمند ترین سرچشمه خلاقیت به شمار می روند و والاترین جایگاه را در امر توسعه دارند. از این رو حفظ و نگهداری منابع انسانی از جمله مهمترین دغدغه های هر سازمانی به شمار می رود و عوامل بسیاری نیز در حفظ و نگهداری کارکنان سازمان دخیل می باشند. که از جمله این عوامل می توان به طراحی شغل اشاره نمود. طراحی شغل از جمله مواردی است که همواره ارتباط تنگاتنگ و مؤثری با نیروی انسانی دارد و در واقع شغل هر فرد اولین مقوله ای است که فرد در سازمان با آن ارتباط دارد. از همین رو سازگاری میان شاغل و شغل از مهمترین و کلیدی ترین مواردی می باشد که همواره می بایست در سازمانها مورد توجه قرار گیرد.
این پژوهش نیز با هدف تبیین رابطه بین طراحی شغل و عملکرد کارکنان در دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساوه صورت گرفت.نتایج حاصل از بررسی توصیف جمعیت شناختی نشان داد که تعداد گروه نمونه بالغ بر ۱۲۵ نفر (۹۴ مرد،۳۱ زن) بوده است. از بین این تعداد در بخش تحصیلات ۳۰ نفر دارای مدرک دیپلم،۱۵ نفر فوق دیپلم، ۶۴ نفر لیسانس و ۱۶ نفر فوق لیسانس بوده اند و در کل ۶ نفر از گروه نمونه در وضعیت مجرد و ۱۱۹ نفر متأهل بوده اند. همچنین بررسی ها نشان داد بالاترین سابقه مدیران و کارشناسان ۱۹ سال بوده است.
۵-۲٫ نتایج حاصل از تحلیل استنباطی فرضیه ها
فرضیه ۱: بین شرح شغلی و عملکرد شغلی کارکنان رابطه وجود دارد.
نتایج حاصل از بررسی این فرضیه نشان داد که رابطه بین دو متغیر، در سطح ۰۱/۰ معنادار بوده است(۰۱/۰ ، ۲۹۳/۰ ) .بنابراین میتوان فرض صفر را در سطح ۰۱/۰ رد کرده و با ۹۹ درصد اطمینان نتیجه گرفت که بین شرح شغل و عملکرد شغلی مدیران و کارشناسان دانشگاه آزاد واحد ساوه رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. بهعبارت دیگر با افزایش شرح شغل بر میزان عملکرد شغلی کارکنان افزوده میشود.
نتایج این فرضیه با یافته های کریستف براون(۲۰۰۵) ، اسپکتور و جکس(۱۹۹۱) ، لاثر، مولر و فیتزجرالد[۷۵](۱۹۸۵)، تحقیق هاکمن و الدهام(۱۹۸۰)، حسینی(۱۳۸۸)، شهباز مرادی (۱۳۸۰) همخوانی دارد.
فرضیه دوم: بین شرایط احراز شغل و عملکرد شغلی کارکنان رابطه مثبت وجود دارد.
نتایج حاصل از بررسی این فرضیه نشان داد که بین دو متغیر در سطح ۰۱/۰ رابطه مثبتی وجود داشته است (۰۱/۰ ،۴۳۸/۰ ) . بنابراین میتوان فرض صفر را در سطح۰۱/۰ به نفع فرضیه تحقیق رد کرده و با ۹۹ درصد اطمینان نتیجه گرفته شود که بین شرایط احراز شغل و عملکرد شغلی کارکنان رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. یعنی هرچه شرایط احراز شغل در دانشگاه افزایش یابد، بر عملکرد شغلی کارکنان نیز، افزوده میشود.
نتایج این یافته با پژوهش های سکی گوچی(۲۰۰۷) ، رابی بلاون و بلای (۲۰۰۵) ، کریستف براون(۲۰۰۵) ، لاثر، مولر و فیتزجرالد[۷۶](۱۹۸۵)، تحقیق هاکمن و الدهام(۱۹۸۰)، حسینی(۱۳۸۸)، شهباز مرادی (۱۳۸۰) همخوانی دارد.
فرضیه اصلی پژوهش: بین طراحی شغل(شرح شغل و شرایط احراز شغل) با عملکرد شغلی کارکنان رابطه وجود دارد..
فرضیه اصلی پژوهش با بهره گرفتن از رگرسیون چند متغیره مورد آزمون قرار گرفت. نتایج نشان داد ضریب، هر دو متغیر(شرایط احراز شغل و شرح شغل)در پیش بینی عملکرد شغلی در سطح ۰۱/۰ معنی دار بوده است. بنابراین می توان گفت : با افزایش یک واحد در مولفه های “شرایط احراز شغل” و “شرح شغل” در دانشگاه آزاد اسلامی ساوه به ترتیب به اندازه ۵۹۱/۰ و ۳۳۱/۰ واحد به “عملکرد شغلی” کارکنان افزوده می شود.
نتایج این فرضیه با یافته های کریستف براون(۲۰۰۵) ، لاثر، مولر و فیتزجرالد[۷۷](۱۹۸۵)، تحقیق هاکمن و الدهام(۱۹۸۰)، حسینی(۱۳۸۸)، شهباز مرادی (۱۳۸۰) همخوانی دارد.
در تبیین فرضیه های مطرح شده می توان به طور کلی بیان نمود که:
افزایش کارایی از طریق طراحی شغل، مسأله ای است که در قرن اخیر توجه بسیاری از صاحبنظران را به خود جلب کرده است، چرا که یکی از عوامل مؤثر بر عملکرد منابع انسانی در سازمان، همانا چگونگی طراحی شغل آنان است. طراحی شغل از جمله مواردی می باشد که همواره ارتباط تنگاتنگ و موثری با نیروی انسانی سازمان دارد و در واقع شغل هر فرد اولین مقوله ای است که فرد در سازمان با آن ارتباط دارد. از همین رو سازگاری میان شاغل و شغل از مهمترین و کلیدی ترین مواردی می باشد که همواره می بایست در سازمانها مورد توجه قرار گیرد. شرح شغل و شرایط احراز شغل از جمله مؤلفه های حاصل از تجزیه و تحلیل شغل می باشند که در طراحی شغل مورد استفاده قرار می گیرند. در واقع ابزار و اجزا طراحی شغل، شرح شغل و شرایط احراز می باشد( سعادت ۱۳۷۵؛۳۸).
طراحی شغل نه تنها در کارآیی نیروی انسانی مؤثر است، بلکه کیفیت زندگی کاری آنان نیز بستگی به نحوه طراحی شغل شان دارد. چنانچه مدیران منابع انسانی در سازمان مایل باشند که نیروی انسانی واجد شرایط را جذب سازمان کنند در این صورت باید مسایل مربوط به چگونگی طراحی شغل را به خوبی بدانند. طراحی یک شغل، در واقع منعکس کننده عناصر و انتظارات سازمانی، محیطی و رفتاری از یک شاغل است. طراحان مشاغل باید عوامل مذکور را در نظر داشته باشند و در جهت ایجاد مشاغلی بکوشند که هم کارآمد باشند و هم کارکنان را ارضاء کنند. میزان کارآیی کارکنان و رضایت آنان نشان دهنده این حقیقت است که آیا یک شغل به نحو مطلوبی طراحی گردیده است یا نه. مشاغلی که به خوبی طراحی نشده باشند، به کاهش کارآیی و افزایش میزان ضایعات پرسنلی، غیبتها، شکایات، تمردها، استعفاها، اخراجها و مشکلات دیگر در سازمان می انجامند (ابطحی ۱۳۸۱؛۵۰). از این رو طراحی شغل متغیری است که تأثیربسزایی بر عملکرد شغلی کارکنان می گذارد و توجه به این مسأله به افزایش عملکرد و بهره وری بیشتر سازمان ها می انجامد. عملکرد صرفاٌ به کنش خصایصی که در فرد هست مربوط نیست بلکه به سازمان و محیط نیز مربوط میشود. حتی با وجود داشتن حداکثر انگیزه و همه مهارتهای لازم ، ممکن است افراد اثر بخش نباشند مگر آنکه حمایت و هدایت سازمانی مورد نظر خود را دریافت دارند و کارشان با نیازهای سازمان و محیط آنها سازش داشته باشد. نیروی انسانی در سازمان برای آنکه بتواند به بهترین نحو ممکن وظایف خود را انجام دهد می بایست از شغل خود ونیز وظایف محوله و حوزه فعالیت و آزادی عمل خود رضایت کامل را داشته باشد و تنها در صورت حصول این رضایت است که عملکرد کارکنان در سازمان رشد قابل توجهی چه به لحاظ کیفی و چه به لحاظ کمی خواهد داشت و این میسر نخواهد شد مگر در سایه یک طراحی شغلی خوب و متناسب با شغل و ویژگی های شاغلین.
۵-۳٫ بحث و نتیجه گیری
نتایج حاصل از بررسی فرضیه های این پژوهش نشان داد که بین شرح شغل و احراز شغل با عملکرد شغلی مدیران و کارشناسان دانشگاه آزاد سلامی واحد ساوه رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. به عبارت دیگر با افزایش شرح شغل و احراز شغل بر میزان عملکرد شغلی کارکنان افزوده می شود. در فرضیه اصلی این پژوهش مشخص شد نقش احراز شغلی بر عملکرد بیش تر از تأثیر شرح شغلی بوده است.
۵-۴٫ پیشنهادات پژوهش
الف)پیشنهاد بر اساس نتایج پژوهش
- با توجه به نتایج پژوهش که نشان دهنده رابطه مثبت و معنی دار طراحی شغل و عملکرد شغلی بوده است پیشنهاد می شود
- با توجه به اهمیت طراحی شغل در عملکرد، پیشنهاد میشود که طراحی مشاغل به گونه ای صورت گیرد که هر شغل در برگیرنده وظایف متعدد و متنوع باشد و نیازمند مهارتهای متنوع نیز باشد. وجود این تنوع و تعدد باعث می شود که از یکنواختی وظایف که موجب خستگی روحی و روانی کارکنان می شود جلوگیری بعمل آید. البته این تنوع و تعدد وظایف و مهارتها نباید بیش از اندازه باشد، بطوریکه انجام آن از عهده یک فرد عادی خارج شود.
-فرضیه اول نشان داد که شرح شغل از اهمیت والایی برخوردار است. از این رو پیشنهاد میشود در هر شغل وظایف بطور دقیق تشریح و تعریف شود و الزامات و نیازمندیهای شغل نیز بصورت دقیق مشخص شود و در نهایت نیز با توجه به این وظایف افراد را باید طوری انتخاب و یا انتصاب نمود که توانایی لازم را برای انجام وظایف داشته باشد. در این مورد نیز بهره گیری از نظرات مشاوران درون و برون سازمانی و خبرگان می تواند سودمند باشد.
- با توجه به نتایج فرضیه دوم پیشنهاد میشود مشاغل به نحوی طراحی شوند که در فرد ایجاد انگیزه نماید و یکی از طرقی که می توان این امر را میسر نمود به چالش کشیدن کارکنان در جهت انجام وظایف شغلی شان میباشد. در واقع شغل می بایست به گونه ای طراحی شود که شاغل برای انجام دادن آن مجبور باشد حداقل قدری از قدرت خلاقیت و نوآوری خویش استفاده نماید و به دنبال راه حل ها و روش های ابتکاری، البته تا جایی که ضوابط اجازه می دهد، باشد. به این منظور می بایست در طراحی مشاغل به گونه ای عمل نمود که نتایج و بازده کار برای کارکنان کاملاً مشخص باشد (استاندارد بازده) اما به کارکنان این فرصت و آزادی عمل را بدهیم که خود روش های مطلوب و مورد نظر خود را برای انجام کار انتخاب نمایند. وجود این مشخصه در مشاغل باعث می شود که از تعصب و تعلق خاطر کارکنان به روش های سنتی و معمول انجام کار جلوگیری شده و همچنین باعث می شود که قدرت تغییر پذیری و میل به پذیرش تغییر در کارکنان تقویت شود.
- نکته دیگر که امروزه در مباحث مربوط به طراحی شغل بسیار به آن توجه می شود طراحی و ایجاد مشاغل بصورت گروهی و تیمی است. ایجاد مشاغل جمعی و گروهی موجب توسعه برقراری روابط اجتماعی میان کارکنان می شود، که این امر جزء عواملی است که موجب افزایش رضایت کارکنان می شود. البته نکته ای که می بایست رعایت شود این است که با توجه به این که در جامعه ما انجام فعالیت های مشارکتی و جمعی دارای تجربه موفق و خوبی نبوده است لذا می بایست در طراحی مشاغل به صورت گروهی حتماً وظایف و مسئولیت های هر یک از اعضای گروه بطور دقیق مشخص شود تا بدین طریق از هر گونه سوء استفاده احتمالی از طرف اعضاء گروه جلوگیری به عمل آید.
- یکی از نکات عمده در طراحی شغل توجه به محیط کاری است.آنچه که سازمان میتواند در این رابطه انجام دهد، طراحی محیط کاری با توجه به اصول ایمنی و بهداشتی است. یکی از مهمترین مراجع که سازمان میتواند در طراحی محیط کاری ایمن و بهداشتی آنرا بعنوان الگو قرار داده و استفاده نماید، قانون کار میباشد که الزامات ایمنی و بهداشتی محیط کاری در آن قید گردیده است. همچنین میتوان از استانداردهای بینالمللی نیز در این خصوص بهره جست و از این ارتباط مستقیم و معنیدار جهت ارتقاء عملکرد کارکنان استفاده نمود.
- تعیین و تشخیص سطح دانش، تخصص، توانایی و مهارت مورد نیاز جهت انجام دادن وظایف از جمله موضوعات دیگری است که در طراحی شغل می بایست مورد توجه قرار گیرد. چراکه این موارد در ارتباط مستقیم با وظایف هر شغل می باشد و افراد نیز با توجه به دارا بودن این شرایط برای یک شغل انتخاب یا انتصاب می شود. بنابراین لازم است که سازمان در این زمینه ها از نظرات تخصصی مشاوران، مدیران باتجربه و نخبه گان استفاده نماید و همچنین از تجربه سازمانهای مشابه نیز می توان در این زمینه بهره جست.
- از جمله پیشنهادات دیگر تشکیل یک کمیته تخصصی بنام کمیته تجزیه و تحلیل شغل در رابطه با تدوین شرح شغل و شرایط احراز است. اعضاء این کمیته می بایست متشکل از یک تجزیه و تحلیل گر شغل، نمایندگان مشاغل مختلف به منظور انعکاس نظرات متصدیان مشاغل مربوطه، کارشناسان و متخصصان درون سازمانی و برون سازمانی و مدیران عالی باشد.
- تعیین ویژگیهای شخصیتی مناسب با شغل از دیگر مواردی است که می بایست در طراحی شغل به آن توجه شود. تجربه نشان داده است که بسیاری از افراد وجود دارند که علی رغم داشتن دانش، تخصص، تجربه و مهارت لازم برای انجام یک شغل فاقد شخصیت متناسب با آن شغل می باشند و لذا به همین دلیل نمی تواند وظایف خود را به درستی انجام دهد. بنابراین ضروری است که در رابطه با هر یک از مشاغل به خصوص مشاغل کلیدی و مهم در سازمان ویژگیهای شخصیتی که شاغلین آن شغلها باید دارا باشند معین و مشخص شود. بدیهی است که در انجام این امر لازم است که از نظرات مشاوران و متخصصان برون سازمانی که در این زمینه ها فعالیت نموده اند نیز استفاده گردد.
۵-۵٫ محدودیتهای پژوهش
الف) محدودیتهای درکنترل پژوهشگر
۱-استفاده از پرسشنامه به عنوان تنها وسیلهی سنجش
۲- زمان بر بودن فرایند جمعآوری داده ها
۳- اجرای طرح در یک شهر کوچک با ویژگیهای فرهنگی سنتی.
۴- اجرای آزمون تنها بر روی کارمندان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساوه
ب)محدودیت های خارج از کنترل پژوهشگر
- نبود همکاری مناسب در سازمان در زمینه ارائه اطلاعات لازم. یکی از اساسی ترین مشکلات موجود در اجرای این پژوهش عدم دسترسی به اسناد و مدارک سازمان در زمینه سنجش عملکرد کارکنان بود. زیرا سازمان به هیچ وجه حاضر نبود اسناد و مدارک مورد نیاز را در اختیار پژوهشگر قرار دهد و به بهانه های مختلف از انجام این امر خودداری می نمود. و در بسیاری از موارد نیز این اسناد و مدارک اصلاً وجود نداشت. . لذا این مشکل نیز یکی از دلایل اصلی انتخاب روش تحقیق همبستگی بود زیرا در این روش به اسناد و مدارک نیاز چندانی نبود.
- انگیزه پایین عناصر نمونه در تکمیل پرسشنامه. غالب کارکنان سازمان به نوعی از جواب دادن به سؤالات پرسشنامه واهمه داشتند و نگران این بودن که مبادا این پاسخها در آینده برای آنها مشکلاتی را بوجود آورد. البته در راستای حل این مشکل تلاش شد تا با حضور پژوهشگر در سازمان به نوعی به این افراد اطمینان داده شود که این پرسش ها و پاسخ ها کاملاً محرمانه باقی خواهد ماند و به هیچ وجه در اختیار سازمان یا اشخاص دیگر قرار نخواهد گرفت.
- مشکل توزیع و جمع آوری پرسشنامهها
ب) پیشنهاد به محققین آینده
-شناسایی رابطه طراحی شغل بر ترک خدمت کارکنان
- شناسایی رابطه عناصر محیطی بر طراحی شغل
مانند ماشین آلات و تجهیزات ، تکنولوژی ، مواد اولیه – انرژی ، ابزار – منابع مالی (سرمایه) ، زمین
عوامل نرم افزاری
اطلاعات ، دستور العملها ، نقشه ها و فرمولها.
عوامل انسان افزاری یا مغز افزاری این عوامل به دو شاخه اصلی تقسیم می شود:
الف- عوامل موثر بر ارتقای بهره وری نیروی انسانی مانند:
- توان فنی و تخصصی نیروی کار و قدرت انجام کار ، از قبیل علم ، تجربه تحصیلات و استعداد
- توان انگیزه و تمایل به انجام کار ، از قبیل نیاز های مادی و فیزیکی ، نیاز های روحی –روانی ، محیط کار
ب- عوامل موثر بر ارتقای بهره وری مدیریت مانند:
- فلسفه و سبک مدیریت
- سازماندهی، برنامه ریزی
- سیستم های اطلاعاتی مدیریت
عوامل سخت افزاری
گروه سخت افزاری شامل ۴ بخش می شود:
الف)تولید ب)کارخانه و تجهیزات ج)تکنولوژی د)مواد وانرژی
الف- محصول
منظور از بهره وری محصول را اینگونه تعریف می کنند که محصول عرضه شده تا چه اندازه نیاز ها را تامین می کند و با طراحی بهتر و مشخصات بهتر محصول است که می توان ارزش مصرف را بالا برد برای افزایش بهره وری باید تلاش کرد که محصول را در مکان درست ، زمان درست و قیمت مناسب عرضه نمود که رعایت اصول باعث صرفه جویی در مقیاس خواهد شد.
ب- کارخانه و تجهیزات
با رعایت نکاتی می تواند نقش مهمی را در افزایش بهره وری داشته باشد:
- تعمیرات خوب و به موقع
- بهره برداری از کارخانه و تجهیزات آن در شرایط مطلوب
- افزایش ظرفیت کارخانه با حذف کمبود ها و اقدامات اصلاحی .
- کاهش زمان مرده و استفاده بهینه از ظرفیت ماشین آلات و تجهیزات
ج- تکنولوژی
یکی از مهمترین ابزارهای دستیابی به افزایش بهره وری ، نوآوری تکنولوژی است. تکنولوژی غالبا طراحی فرایند تولید ، تحقیق و توسعه ، آموزش جنگ با کهنگی و فرسودگی است.
د-مواد و انرژی
با کمی دقت و صرفه جویی در مصرف مواد به نتایجی باور نکردنی در بهره وری دست می یابییم ، که این مواد شامل مواد خام مستقیم و غیر مستقیم است. در این رابطه باید انتخاب مواد اولیه بطور مناسب صورت گیرد. فرایند تولید کنترل شود. استفاده از ضایعات ، وازده ها ، پس مانده ها نیز کنترل گردد. بالا بردن کیفیت مواد اولیه با بهره گرفتن از فرایندهای آماده سازی ، بهبود بخشیدن مدیریت انبار و جلوگیری از نگهداری مازاد در انبار و افزایش منابع عرضه باید در نظر گرفته شود و کنترل گردد.
گروه نرم افزار
شامل موارد زیر می شود:
۱-افراد ۲-سازمان و سیستم ۳-روش های کار ۴- شیوه مدیریت
افراد: عامل اصلی تکنولوژی و افزایش بهره وری افراد و انسانها هستند که بصورت کارگر ، مهندس ، مدیر و … انجام وظیفه می نمایند و دارای ۲ جنبه کاربردی و سودمندی هستند ، وجهی که انسان ها می توانند خود را با کار تطبیق دهند جنبه کاربردی است. ممکن است افراد کار خود را انجام دهند ولی انگیزه برای کار نداشته باشند و ممکن است کار خود را انجام دهند و از انجام آن کار راضی باشند. کارگران موفق باید تشویق شوند و پاداش گیرند و باید برای افرا د موقعیتی را فراهم آورد که در آنها ایجاد انگیزه کند. مطالعات انجام شده در خصوص شرکتها و سازمانهائی که سرمایه گذاری نسبتا سنگینی برروی توسعه نیروی کار خود داده اند نکات قابل توجهی را در بردارد. اصلی ترین این نکات بطور خلاصه در زیر آمده است:
- سرمایه گذاری روی افراد می تواند کمک بزرگی به بهره وری باشد مشروط بر اینکه با دقت برنامه ریزی شود و به نیازهای کسب و کار مربوط باشد.
- بهره وری در موقعیت های متفاوت معانی گوناگونی دارد و بهره وری مرتبط با توسعه منابع انسانی را می توان از راه های گوناگونی بدست آورد. در برخی نمونه ها روش سنتی برای افزایش بهره وری را بکار می برند. مثلا تمرکز برروی کارگاهی و استفاده از آموزش و کارآموزی برای نیل به بهبودهایی در بهره وری که براحتی می توانند کمی شود ، اندازه گیری می شود.در اینجا بهره وری معنایی ورای افزایش کارایی دارد یعنی به معنای افزودن ارزش افراد و تضمین رشد و رقابت سازمانی از طریق نیروی کار بر تر است. در نمونه دیگری از شرکتها ، بهره وری در هر سطحی در باره انعطاف پذیری ، همکاری تیمی ، کیفیت ، تعهد و اطمینان از وجود افرادی تربیت شده در سطح بالا است.
-برای موفقیت توسعه منابع انسانی این امر باید با دامنه ای از دیگر سیاستگذاریها و تجربه های منابع انسانی همراه باشد و زیر چتر یک راهبرد کلی منابع انسانی قرار گیرد که با نیازهای کسب و کار همسو است. بعنوان نمونه در چند شرکت مورد بررسی ، توسعه نیروی کار بخشی از یک استراتژی وسیعتر نیروی انسانی بود و به وضوح مشاهده شد که چگونه فقط بر آموزش و کارآموزی تاکید نگردید بلکه دیگر روندهای منابع انسانی ، استخدام دوباره ، ایجاد تیمها و آموزش نیروی انسانی بر روی بهره وری تاثیر دارد.
-وظیفه اصلی هر مدیری توسعه منابع انسانی است چرا که مدیران مسئول محل کار خویش هستند. متخصص آموزش یا پرسنل می تواند به عنوان یک تسهیل کننده ، عمل کند و همانند کاپپ. تالیزور تجارب را تا آنجا که لازم است ارائه نماید. اما مدیر مستقیما مسئول عمل در محل کار است و بنابراین این مدیر است که باید مستقیما مسئول بهترین نحوه به کارگیری تمام منابع از جمله منابع انسانی باشد که عملکرد را ممکن می سازد.
- مدیران کانون معنی دارترین و با اراده ترین تجارب کاری همکاران خویش هستند. بنابراین مدیر است که می تواند تصمیم بگیرد که چگونه این تجارب کاری را در راهی بکار ببرد که به کارکنان کمک کند تا در طیف وسیعتری از وظائف شغلی و موقعیت ها ، ماهرتر ، منعطف تر و دارای دانش بیشتر باشند و بتوانند عملکرد خود را بطور مستمر بهبود بخشند و قابلیتهای خود را افزایش دهند .
بهره وری بهترین استفاده از تمام منابع برای بدست آوردن حداکثر ارزش افزوده از آنها است. تمرکز روی خروجی است آن هم روی خروجی در تمامی سطوح و در تمام سازمان ، در تمام واحدهای کسب وکار . در تمام تیمها و در همه افراد. بنابراین توسعه منابع انسانی باید در تمام این سطوع عملکرد کند. به این ترتیب ما به یک تعریف از توسعه منابع انسانی (HRD ) می رسیم: توسعه منابع انسانی بعمنای ذخیره مهارتی و سازماندهی و تجربه های یادگیری اهداف کسب و کارست که می تواند محقق شود تا از طریق بکارگیری مهارتها ، دانش ، رقابت ، قدرت یادگیری و علاقه افراد در تمامی سطوح ، رشد مستمر سازمانی به همراه رشد مستمر افراد بوجود آید.
سازمان و سیستم: سازمان باید در جهت رسیدن به اهدافش برنامه ریزی کند . از مهمترین دلایل بهره وری اندک ، مقاومت و عدم انعطاف سازمان است که حاضر به پذیرش هیچگونه تغییراتی در جهت بهبود توانایی های نیروی کار ، پذیرش تکنولوژی و نظایر آن نمی باشد.
شیوه مدیریت: مدیریت یکی از مهمترین ابزارها برای افزایش بهره وری است. زیرا مدیریت مسئول استفاده از تمام منابع در بنگاه خویش می باشد. سودمندی مدیریت به ، چه وقت ، کجا، چگونه و برای چه کسی مربوط می شود. دو دامنه اثر بخشی عملکرد و کارایی عملکرد برای نشان دادن موفقیت یک مدیر در تلاش برای بهره وری بیشتر به صورت زیر نمایش داده شده است.
اثر بخش و کارآمد ، منطقه بهره وری بالا ، اهداف کسب شده و از منابع خوب استفاده شده است. | اثر بخش اما غیر کارآمد ، اتلاف بالا قسمتی از منابع |
بررسی کلیه موارد موفق تحدید حدود فلات قاره خلیج فارس بین ایران و دول منطقه و انطباق قواعد حاکم بر این موافقتنامهها با قواعد قراردادی موجود در زمینه تحدید حدود ، عرف ، آرا دیوان و رویه آن ، جهت یافتن راه حلی برای مشکل ایران با سه کشور امارات ، کویت و عراق .
بررسی شرایط ایجاد مناطق ویژه و حائل یا تسهیم ذخایر طبیعی میان ایران با امارات ، کویت و عراق ، در صورتی که اختلافات مرزی و مشکلات ناشی از عدم تحدید حدود فلات قاره خلیج فارس با این کشورها متناسب با قواعد و عرف بینالمللی رفع نگردد .
لذا با توجه به اهداف ذکر شده، این تحقیق به لحاظ نظری و عملی برای پژوهشگران و دانشجویان رشتههای حقوق بینالملل، روابط بینالملل و جغرافیای سیاسی ، مفید بوده و نیز میتواند در وزارت امور خارجه نیز در روند مذاکرات و نشستهای مربوط به تحدید حدود فلات قاره با کشورهای حوزه خلیج فارس مورد استفاده قرار گیرد.
روش پژوهش
روش تحقیق این پژوهش ، روش توصیفی – تحلیلی است و برای جمع آوری اطلاعات و دادهها از منابع کتابخانهای، اسناد و مدارک حقوقی و تاریخی و پایگاههای اطلاعاتی استفاده شده است . بر مبنای این اطلاعات و همچنین قواعد کنوانسیون حقوق دریاها ۱۹۸۲ ، وضعیت فلات قاره خلیج فارس در محل اختلاف با کشورهای عراق ، کویت و امارات متحده عربی به لحاظ حقوقی، مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته است . همچنین به معرفی ویژگیهای جغرافیایی خلیج فارس و بررسی جوانب سیاسی اختلافات بین ایران با کشورهای منطقه به ویژه امارات متحده عربی ، پرداخته است .
ساماندهی پژوهش
به طور کلی پژوهش انجام گرفته در قالب سه فصل طرح ریزی شده است. ابتدا در فصل اول وضعیت فلات قاره ایران در خلیج فارس مورد بررسی قرار میگیرد. طی آن ضمن تعریف مفاهیمی همچون فلات قاره و منطقه انحصاری اقتصادی ، برخی از قواعد تحدید حدود مناطق دریایی ذکر میشوند. همچنین در بخش دوم و سوم همین فصل به ترتیب مسایلی پیرامون ویژگیهای جغرافیایی و ژئوپلیتیکی خلیج فارس عنوان شده و ضرورت تعیین مرزهای دریایی در این منطقه نیز بررسی میشود . در فصل دوم نمونههایی از تحدید حدود و آرای دیوان در قالب دو بخش بررسی شده است ، بخش اول به رویه دولتها و بخش دوم به ایران در خلیج فارس میپردازد . در فصل سوم نیز مرزهای دریایی افراز نشدهایران در خلیج فارس بررسی شده است ، بخش اول به عراق ، بخش دوم به کویت و بخش سوم به امارات متحده عربی پرداخته است . در خاتمه نیز مجددا فرضیهها مورد بررسی قرار گرفته و ضمن جمعبندی مطالب ارائه شده، نتیجهگیری لازم از این پژوهش صورت گرفته است .
محدودیتها
این نگارش به لحاظ پژوهشی کاستیهایی دارد که عمده آن متوجه عدم دسترسی به منابع و شرح مذاکرات اخیر وزارت امور خارجه با کشورهای عراق ، کویت و امارات متحده عربی و محدودیتها و مشکلات نگارنده بوده است ، عدم تسلط کافی بر مباحث تخصصی جغرافیایی و زمین شناسی و مهمتر از آن عدم تسلط کامل به سایر زبانهایی که متون حقوقی بینالمللی اصلی در زمینه دریاها به آن زبان نگاشته شده است از جمله موارد قابل ذکری محسوب میگردند که سبب کاستیهای این پژوهش بودهاند .
فصل اول – شناخت فلات قاره ایران در خلیج فارس
مرز دریایی یکی از قسمتهای مرز آبی محسوب میشود که خود یکی از انواع سه گانه مرزها است ، انواع دیگر مرزهای خاکی ( خشکی ) و مرزهای هوایی میباشند .
به عبارتی دیگر مرزهای آبی خود به دو قسمت مرزهای رودخانهای و مرزهای دریایی قابل تقسیم میباشند. این در حالی است که به طور معمول مرز رودخانهای یا بر اساس خط تالوگ[۳] مشخص میشود و یا بر اساس منافع طرفین، مذاکرات و توافقاتی صورت میگیرد که ترتیبات دیگری جهت تعیین مرز رودخانهای مقرر گردد. در این خصوص و برای نمونه میتوان از بکارگیری خط منصف نام برد . از سوی دیگر در مورد مرزهای آبی دریایی ، میتوان گفت که از آنجا که با گذشت زمان بر اهمیت دریا افزوده شده است ، وضع و تعریفی اصولی که حاکم بر روابط کشورها در دریا باشد آشکار شده و از این بابت دو کارکرد مهم مرزهای دریایی عبارت از ؛ مشخص نمودن قلمرو کشور ساحلی در دریای متصل به خشکی اصلی و جداسازی قلمرو دریایی هر کشور از کشورهای مجاور یا مقابل آن، میباشند . ( نامی ، ۱۳۸۶، ۱۷- ۱۵ )
در خصوص پیشینه و تاریخچه شکلگیری قلمروهای دریایی و تعیین مرزبندی دولتهای ساحلی در این زمینه، در قرن سیزدهم میلادی مفهوم حقوقی قلمروهای دریایی تحت کنترل و نظارت کشورها پدید آمد . در این قرن کشورهای نروژ ، دانمارک ، انگلیس و هلند هر یک بخشی از دریای شمال و اقیانوس اطلس شمالی را تحت نظارت خود درآوردند تا در جهت منافع خود از آن استفاده کنند .
همچنین در طول قرن نوزدهم نیز تلاشهایی توسط محافل علمی و غیردولتی در خصوص تدوین قوانین دریایی بینالمللی صورت گرفت که نهایتا منجر به شکلگیری کنفرانس سوم سازمان ملل متحد درباره دریاها گردید و کاملترین حقوق بینالمللی دریاها در این کنفرانس تدوین و تصویب شد . امروزه بیشتر مرزهای دریایی در جهان برابر مقررات کنوانسیون ۱۹۸۲ حقوق بینالملل دریاها افراز گردیده است . ( عسگری ، ۱۳۸۸ ، ۱۰۷ ) از سوی دیگر برای افراز مرزهای دریایی در خلیج فارس نیز قوانین این کنوانسیون به کار میرود ، کما این که موارد تحدید حدود شده در این دریای بسته مطابق با قواعد این کنوانسیون بوده است و به مفهوم گستردهتر مواردی که پیش از سال ۱۹۸۲ افراز گردیده با عرف بینالملل و قواعد حقوق بینالملل مندرج در کنوانسیونهای ۱۹۵۸ ژنو سازگار میباشد. در عین حال به دلیل پیچیدگیهایی که در مورد مرزهای دریایی این بخش از جهان وجود دارد، موارد و ابتکارات جالبی به انجام رسیده است که در مجموعه قوانین حقوق دریاها یک الگو محسوب میشود .
بخش اول – مفاهیم
این بخش در قالب دو گفتار تنظیم شده است ، گفتار اول به تعاریفی از مفهوم فلات قاره و سپس منطقه انحصاری اقتصادی میپردازد و البته مفاهیم ابتداییتری از جمله خط مبدا نیز جهت فهم بهتر محدوده هر یک از مناطق دریایی مورد اشاره قرار گرفته است ، در گفتار دوم نظام قواعد تحدید حدود مناطق دریایی مورد بررسی قرار گرفته است ، در واقع کلیاتی که در معاهدات بینالمللی یا عرف و رویه بینالمللی در بحث تحدید حدود به کار میرود از جمله قاعده بنیادین تناصف و اثر آن بر قوانین داخلی مورد بررسی قرار میگیرد .
گفتار اول - مفهوم فلات قاره و منطقه انحصاری اقتصادی
از لحاظ جغرافیائی معمولاً بستر دریا در مجاورت ساحل از سه بخش تشکیل میشود. فلات قاره یا دشتاب، سراشیب قاره و پیش قاره که برروی هم حاشیه قاره را تشکیل میدهند. (چرچیل و لو، ۱۳۸۷، ۱۹۳)
دشتاب یا فلات قاره، ناحیه کم عمق سواحل میباشد که با شیب کم از خط ساحل به طرف دریا کشیده شده است. شیب زمین در حاشیه دشتاب تغییر یافته و به دامنهای نسبتاً شیبدار تبدیل میشود. این تغییر شیب در عمق معینی صورت نمیگیرد ولی در بیشتر موارد در عمق حدود ۱۰۰متر دیده میشود. دشتاب یا فلات قاره از نظر ویژگیهای زمینشناسی جزوی از خشکیها محسوب میگردد. (جداری عیوضی، ۱۳۸۹، ۱۸)
بنابراین فلات قاره ادامه خشکی در دریا است و این تعریف اصولا ژئولوژیکی[۴] میباشد اما تعریف حقوقی فلات قاره کاملاً متفاوت است. چنانچه به نظر میرسد تعاریف حقوقی فلات قاره و تفاوتهای آن با تعریف جغرافیایی این مفهوم ناشی از ادعاها و مطامع دولتها میباشد. به عبارت دیگر از آنجا که مجموعه فلات قاره، سراشیب قاره و فراز قاره دنباله طبیعی سرزمین دولت ساحلی در زیر آب را تشکیل میدهند میتوان گفت دولت ساحلی متشکل است از کف و زیر کف دریا که ماورای دریای سرزمینی آن دولت در سراسر امتداد طبیعی سرزمین دولت مزبور تا لبه خارجی حاشیهای قارهای گسترش مییابد و این اساس ادعای دولتهای ساحلی جهت اعمال صلاحیت ملی آنها بر این مناطق میباشد. (نامی و محمد پور، ۱۳۸۹، ۱۶) در همین رابطه گفته میشود که اعلامیه ترومن رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۴۵ میلادی (۱۳۲۴ خورشیدی) اولین بیان صریح ایده تعلق فلات قاره به دولت ساحلی بوده است که طی آن بهرهبرداری از منابع طبیعی کف و زیر کف فلات قاره واقع در زیر آبهای آزاد مجاور سواحل ایالات متحد آمریکا را در انحصار این کشور و تابع قوانین و مقررات و نظارت آن قلمداد شده است. (ضیائیبیگدلی، ۱۳۸۵، ۳۴۰ )
به هرحال مفاهیم فلات قاره و ادعای صلاحیت برآن تا سال ۱۹۵۸ میلادی (۱۳۳۷ خورشیدی) چنان تقویت شده بود که یکی از کنوانسیونهای چهارگانه ژنو ۱۹۵۸ به آن تعلق گرفت و نخستین تعریف حقوقی آن شکل گرفت. کاملترین تعریف حقوقی فلات قاره در ماده ۷۶ کنوانسیون ۱۹۸۲ حقوق دریاها گنجانده شده است، در این ماده آشکار میشود که تعریف حقوقی فلات با تعریف جغرافیائی آن کاملاً متفاوت است. این ماده مقرر می دارد که :
«فلات قاره دولت ساحلی متشکل است از بستر و زیر بستر مناطق زیر آب در ماورای دریای سرزمینی در امتداد دامنه طبیعی قلمرو زمینی کشور تا لبه بیرونی حاشیه قاره، یا در مواردی که لبه بیرونی قاره تا این مسافت نباشد تا مسافت ۲۰۰ مایل دریایی در خطوط مبدایی که برای تعیین عرض دریای سرزمینی استفاده میشود.»[۵]
همانطور که در مقدمه اشاره شد ، در کنفرانس سوم حقوق دریاها مشکلات زیادی جهت تعیین محدوده ۲۰۰ مایل وجود داشت ، به گونهای که کشورهای دارای حاشیه قاره ماورای ۲۰۰ مایل ، علاقهای به چشمپوشی از منابع نقاط پیشرفته حاشیه قارهای خود نداشتند و از طرف دیگر ، کشورهایی که فلات قاره آنها کمتر از ۲۰۰ مایل بود خواستار تقویت محدوده ۲۰۰ مایل بودند . اینجا بود که با استناد به بند چهار ماده ۷۶ کنوانسیون ۱۹۸۲ حقوق بینالملل دریاها ، زمینه برای کسب رضایت نسبی همه دولتها فراهم شد و تمامی حاشیه قاره به طور اصولی و با اعمال شرایطی خاص، تحت صلاحیت ملی قرار گرفت . در بند مذکور چنین آمده است :
« مرز فوق الذکر ( منظور مرز بیرونی فلات قاره است ) نباید از ۳۵۰ مایل دریایی از خط مبدا دریای سرزمینی فراتر باشد و یا از ۱۰۰ مایل دریایی در عمق ۲۵۰۰ متری بیشتر نشود . »
در کنوانسیون ۱۹۵۸ ژنو مربوط به فلات قاره، این تأسیس در ماده یک به شرح زیر معرفی گردیده است:
« بستر و زیر بستر مناطق زیر آب در مجاورت ساحل ، ولی خارج از دریای سرزمینی تا عمق ۲۰۰ متری یا فراتر از آن تا جایی که عمق آبهای مجاور ، بهرهبرداری از منابع منطقه فوق را مقدور کند .»
در این ماده عبارت «تا جایی که عمق آبهای مجاور ، بهرهبرداری از منابع منطقه فوق را مقدور کند » جزو نواقص تعریف ارائه شده میباشد، این نقص در کنوانسیون ۱۹۸۲ اصلاح گردیده به این ترتیب که فاصله ۲۰۰ مایل مرز فلات قاره از خط مبدأ دریای سرزمینی مورد تأکید قرار گرفته است، همچنین امکان امتداد مرز فلات قاره تا ورای ۲۰۰ مایل خط مبدأ دریای سرزمینی مشروط به مواردی اعلام گردید که عبارتند از اینکه فلات قاره جغرافیایی دولت ساحلی حقیقتاً تا ورای ۲۰۰ مایل امتداد داشته باشد و البته یک محدودیت برآن قرار داده است و آن اینکه حقوق بینالملل ، مرز فلات قاره مزبور را صرفاً تا حداکثر ۳۵۰ مایل از خط مبدأ به رسمیت می شناسد و البته در تعیین فلات مسئله عمق نیز اهمیت دارد، یعنی اگر پس از مرز ۲۰۰ مایل، عمق دریا به ۲۵۰۰ متر برسد مرز فلات قاره امتداد یافته حداکثر در ۱۰۰ مایل نقطهای که ۲۵۰۰ متر عمق دارد مستقر خواهد شد مگر اینکه پیش از آن فاصله از خط مبدأ به ۳۵۰ مایل برسد. ( شماسی، ۱۳۸۴، ۸ )
منطقه انحصاری اقتصادی نیز منطقهای است به عرض ۲۰۰ مایل از خط مبدأ که در آن حقوق و صلاحیتهای انحصاری جهت بهرهبرداری و اکتشاف منابع زنده و غیر زنده بستر و زیر بستر و آبهای فوقانی برای دولتهای ساحلی پیشبینی شده است. منطقه انحصاری اقتصادی مفهوم جدیدی است، که جلوهای از خواست و اراده دولتهای درحال توسعه برای دستیابی به توسعه اقتصادی و کسب کنترل بیشتر بر منابع اقتصادی سواحل آنها بخصوص از لحاظ ذخایر ماهیگیری میباشد. مادههای ۵۵ و ۵۷ کنوانسیون ۱۹۸۲ حقوق دریاها به تحدید حدود داخلی و خارجی این منطقه میپردازند بدین ترتیب که حد داخلی منطقه انحصاری اقتصادی، حد خارجی دریای سرزمینی محسوب شده و حد خارجی آن نباید بیش از ۲۰۰ مایل دریایی با خط مبداء دریای سرزمینی فاصله داشته باشد. در بسیاری از مناطق دولتهای ساحلی مدعی ۲۰۰ مایل نبوده و ادعای منطقه محدودتری را دارند زیرا در مجاورت دولتهای دیگری قرار گرفتهاند، بنابراین ضرورت تحدید حدود میان آنها بروز میکند.(چرچیل و لو، ۱۳۸۷، ۲۲۵-۲۲۱) این در حالی است که منطقه انحصاری اقتصادی برای اولین بار در سال ۱۹۸۲ میلادی وارد حقوق موضوعه دریاها گردید و بر اساس آن، کلیه صلاحیتهای منطقه فلات قاره را دارا میباشد.
حقوق و تکالیف دولت ساحلی در این منطقه تحت شش عنوان قرار میگیرد، که مشتمل بر؛ منابع غیر زنده و منابع زنده، دیگر منابع اقتصادی، ایجاد جزایر مصنوعی و تأسیسات، تحقیقات علمی دریایی، کنترل آلودگی، نصب خطوط لوله و کابل های زیر دریایی میباشد.
آزادیهای دول دیگر نیز در این منطقه در ماده ۵۸ کنوانسیون ۱۹۸۲ با ۳ عنوان کلی آمده است که کشتیرانی، پرواز و تعبیه کابل زیر آبی و خطوط لوله را شامل میگردند. به عبارت دیگر منطقه انحصاری اقتصادی، منطقهای جدا از دریای آزاد و بین دریای سرزمینی و دریای آزاد واقع میشود.
متن کامل بندهای این ماده به این شرح میباشد :
«۱- منوط به رعایت مقررات مربوط به این کنوانسیون در منطقه انحصاری اقتصادی ، تمام کشورها اعم از ساحلی یا محصور در خشکی از آزادیهای دریانوردی ، پرواز و نصب خطوط لوله و کابلهای زیر دریایی ( مذکور در ماده ۸۷ ) و سایر استفادههای قانونی بینالمللی از دریا در ارتباط با این آزادیها از قبیل اموری که با عملیات هواپیما و کشتی و خطوط و کابل زیر دریایی مربوط هستند و با سایر مقررات این کنوانسیون قابل انطباقاند ، برخوردار هستند .
۲- مواد ۸۸ تا ۱۱۵ ( مربوط به کشتیها – اعم از تابعیت ، کمک ، راهزنی ، حق تعقیب و … ) و سایر قواعد مربوط به حقوق بینالملل تا آنجا که با مقررات این قسمت از کنوانسیون غیر قابل انطباق نباشد ، در منطقه انحصاری اقتصادی اعمال خواهد گردید .
۳- در اعمال حقوق و تکالیف خود به موجب این کنوانسیون در منطقه انحصاری اقتصادی ، کشورها ، به حقوق و تکالیف کشورهای ساحلی توجه مقتضی خواهند داشت . قوانین و مقررات کشورهای ساحلی که مطابق با این کنوانسیون و سایر قواعد حقوق بینالملل باشد تا آنجا که با مقررات این قسمت از کنوانسیون غیر قابل انطباق نباشد ، رعایت خواهند نمود. »
بنابراین منطقه انحصاری اقتصادی دارای نظام حقوقی خاصی است، که بر اساس آن دولت ساحلی بر منابع موجود در این منطقه حق حاکمیت داشته، صید آبزیان و استفاده از آب جهت تولید انرژی و ساختن جزایر مصنوعی نیز تحت انحصار دولت ساحلی قرار دارد. (نامی و محمد پور، ۱۳۸۹، ۲۰)
اما برخورد دیوان بینالمللی دادگستری با مفهوم منطقه انحصاری اقتصادی کمی دارای ابهام است و این مسئله زمانی اهمیت مییابد که پیوستگی این مفهوم با مفهوم فلات قاره در پروندههای تحدید موثر است . دیوان در رای فلات قاره لیبی - مالت در سال ۱۹۸۵ میلادی در ارائه تحلیل خود از هویت منطقه انحصاری اقتصادی دامنه عملکرد این منطقه را محدود به مواردی دانست که منجر به تاسیس و تدوین این نهاد در کنوانسیون ۱۹۸۲ حقوق بینالملل دریاها شده بود . دیوان در این رای چنین تحلیل میکند که نهاد منطقه انحصاری اقتصادی متناسب با آنچه در عملکرد دولتها قابل استنباط بوده است وارد حقوق عرفی شده است . این به این معنی است که دیوان این مسئله اساسی را نادیده میگیرد که منطقه انحصاری اقتصادی پیشبینی شده در کنوانسیون دامنهای بسیار فراختر از آن چیزی دارد که در عملکرد بینالمللی خود نشان داده بود . با این وجود تفاوتها و تمایزهای منطقه انحصاری اقتصادی با فلات قاره مشخص است.
در عین حال میدانیم حقوقی که منطقه انحصاری اقتصادی بر منابع فوقانی بستر دریا دارد وابسته به وجود حقوق فلات قاره است یعنی اینکه یک فلات قاره میتواند بدون وجود منطقه انحصاری اقتصادی برقرار شود اما یک منطقه انحصاری اقتصادی بدون وجود فلات قارهای که منطقه انحصاری اقتصادی بر آن استوار باشد برقرار نمیشود و مفهومی ندارد. (توکلی ، ۱۳۸۳ ، ۵۷ - ۵۶ )
مهمترین اثری که تاسیس منطقه انحصاری اقتصادی داشته است محدودیت برخی فعالیتهای مربوط به دریاهای آزاد یا مشروط کردن آنها به کسب مجوز و رعایت و حدود مربوطه میباشد ، بدین معنی که برقراری محدوده ۲۰۰ مایل برای این منطقه ۳۶ درصد از کل مساحت دریاها را از نظام دریاهای آزاد خارج ساخته است و از قضا این بخش از دریا دارای بیش از ۹۰ درصد از ذخایر قابل بهرهبرداری تجاری شیلات میباشد . ( چرچیل و لو، ۱۳۸۷، ۲۲۳ )
در مواد ۵۵ و ۸۶ کنوانسیون حقوق بینالملل دریاها آمده است ، برخلاف نظر دولتهای غربی ، منطقه انحصاری اقتصادی نه ادامه دریای آزاد است و نه دریای سرزمینی چرا که این دولتها به دلیل بهرهمندی از تواناییهای فنی و علمی مناسب ، تلاش کرده بودند ماهیت منطقه انحصاری اقتصادی نزدیک به دریای آزاد باشد . از طرفی نمیتوان فرض کرد اقداماتی که جزو حقوق دول غیر ساحلی نمیباشد تحت صلاحیت و نظارت دول ساحلی قرار میگیرد ، به این ترتیب نظرات کشورهای آمریکای لاتین نیز رد شد و منطقه انحصاری اقتصادی منطقهای دارای ماهیت حقوقی ویژه ، بین دریای سرزمینی و دریای آزاد معرفی گردید . ( همان ، ۲۳۰ )
بنابراین میتوان گفت که در بخش هایی از دریا بین فلات قاره و منطقه انحصاری اقتصادی همپوشانی وجود دارد و این امکان که به لحاظ نظام حقوقی نیز در یکدیگر ادغام شوند ، وجود داشته است ، اما مهمترین تفاوت آنها در این است که حقوق کشور ساحلی در فلات قاره ذاتی است، بر خلاف حقوق منطقه انحصاری اقتصادی که در صورتی که مورد ادعا قرار گیرد و اعلام شود رسمیت مییابد .
شکل۱ – نیمرخ فلات قاره و مناطق دریایی
گفتار دوم - نظام قواعد تحدید حدود مناطق دریایی و ویژگیهای آنها
در اینجا لازم است که قوانین موضوعه ایران در رابطه با مناطق دریایی و همچنین رویکرد این قوانین جهت تحدید حدود هر یک از مناطق را نیز مورد بررسی قرار دهیم .
با توجه به اینکه وجود قواعد حقوقی در قانون داخلی یک کشور نشانی از اعمال حاکمیت میباشد بررسی مفهوم حقوقی دریا در قوانین داخلی ایران نیز مستلزم بررسی حاکمیت ایران بر دریای مازندران (به عنوان یک دریاچه) و خلیج فارس (به عنوان دریایی بسته ) در طول زمان است.
در بیست و چهارم تیرماه هزار و سیصد و سیزده خورشیدی (۲۴/۴/۱۳۱۳) اولین قانون مناطق دریایی ایران به تصویب مجلس شورای ملی رسید. عنوان این قانون «تعیین حدود آبهای ساحلی و منطقه نظارت دولت در دریا» و شامل دو فصل و هشت ماده بود.
در سال ۱۹۴۵ میلادی (۱۳۲۴ خورشیدی) ترومن رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا اعلامیه معروف خود را مبنی بر تعلق منابع و معادن واقع در بستر دریا که متصل به خشکی و ادامه سرزمین اصلی ایالات متحده میباشد، به این کشور، صادر کرد. پیرو صدور این اعلامیه در سال ۱۳۳۴ خورشیدی، دولت ایران هم اقدام به تصویب «قانون راجع به اکتشاف و بهرهبرداری از منابع طبیعی فلات قاره ایران» کرد.
این مفهوم که با اعلامیه ترومن فراتر از تعاریف جغرافیایی رفته بود ، در کنوانسیون ۱۹۵۸ ژنو، جزو یکی از موارد چهارگانهای شد که مورد تقنین بینالمللی قرار گرفت .
در ماده شش کنوانسیون مربوطه اصل تناصف به عنوان اولین و سادهترین ضابطه در تعیین مرز دریایی معرفی گردید و البته اختلافاتی را موجب شد به گونهای که در رسیدگیهای دیوان اعمال این اصل (تناصف) مشروط به رعایت انصاف گردید . چهار سال پس از تصویب قانون پیش گفته قانون اصلاح « قانون تعیین حدود آبهای سطحی و منطقه نظارت ایران » به تصویب رسید. (کاظمی، ۱۳۷۴، ۵۲) از دیگر اقدامات دولت ایران تعیین محدوده منطقه انحصاری ماهیگیری منطبق با محدوده فلات قاره در سال ۱۳۵۲ خورشیدی بود. این محدوده پیرو صدور اعلامیهای ۵ مادهای مشخص گردید. علت اصلی که منجر به اقدام دولت ایران در این رابطه گردید، افزایش تقاضا برای بهرهبرداری از منابع خلیج فارس بود. این اعلامیه نیز تلویحاً وجود مشکل در تحدید حدود مناطق دریایی ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس را پیشبینی کرده به نحوی که بند ب ماده اول در خصوص منطقه انحصاری ماهیگیری در محدوده فلات قاره عنوان میکند؛ در مواردی که مرز دریایی ایران با کشورهای مقابل مشخص نشده باشد حد خارجی منطقه انحصاری ماهیگیری خط منصفی است که کلیه نقاط آن از نزدیکترین نقاط خطوط مبدأ دریایی سرزمینی دو طرف یک فاصله داشته باشد. [۶]
: تغییر در وجه نقد شرکت i بین سال t و t-1
: تغییر در حصه جاری بدهیهای بلندمدت شرکت i بین سال t و t-1
: تغییر مالیات بر درآمد قابل پرداخت شرکت i بین سال t و t-1
: استهلاک و هزینه استهلاک شرکت i در سال t
سپس تغییر در اقلام تعهدی از رابطه زیر برآورد می گردد:
: کل اقلام تعهدی شرکت i در سال t
: جمع دارایی های شرکت i در سال t-1.
: تغییر در فروش خالص شرکت i بین سال t و t-1
: تغییر در حسابهای دریافتنی شرکت i بین سال t و t-1
: ناخالص اموال، ماشین آلات و تجهیزات شرکت i در سال t
نشان دهنده خطا یا پسماند مدل است.
و در مرحله آخر، اقلام تعهدی اختیاری (DAC) به شرح زیر محاسبه میشوند:
متغیرهای اصلی مستقل:
در این تحقیق متغیرهای اصلی مستقل عوامل متاثر از مدیریت سود بوده که بر مبنای ۳ سنجه مازاد جریان نقد آزاد، کیفیت حسابرسی و جریان نقد نسبی تعریف گردیده اند. مازاد جریان نقد نسبی بر مبنای سود عملیاتی قبل از استهلاک منهای هزینه های تامین مالی از طریق بدهی و سهام بخش بر مجموع دارایی ها و به طور یک کمیت نسبی به دست آمده، برای تعیین کیفیت حسابرسی ابتدا ۵۰ شرکت برتر بورسی طبق رده بندی سازمان بورس مبتنی بر عملکرد ۹۲ مشخص شده و موسسات حسابرسی طرف قرارداد آن ها مشخص گردید، سپس شرکت هایی از نمونه آماری که از موسسات طرف قرارداد شرکت های بورسی استفاده کرده بودند در دسته شرکت های واجد کیفیت حسابرسی و سایر شرکت ها فاقد کیفیت حسابرسی تلقی شده و از این متغیر به عنوان یک متغیر کیفی در تحلیل واریانس استفاده شد. جریان نقدی نسبی نیز از تفاضا جریان نقدی عملیاتی ابتدا و انتهای دوره بخش بر جریان نقد عملیاتی ابتدای دوره به دست آمده است.
سایر متغیرهای مستقل:
در تحقیق صدر الذکر علاوه بر سنجه های عوامل متاثر از مدیریت سود از سنجه های دیگری مشتمل بر اهرم مالی بر مبنای نرخ بدهی های بلند مدت به حقوق صاحبان سهام و اندازه شرکت بر مبنای لگاریتم طبیعی مجموع دارایی ها، به عنوان سایر متغیرهای مستقل و سنجه های ویژگی شرکت در نظر گرفته شده اند. در تحقیق راسمین و دیگران(۲۰۱۴) این سنجه ها به عنوان متغیرهای کنترلی تعریف شده اند بدون اینکه هیچ گونه کنترلی بر آن ها توسط محققین اعمال شود. لذا در تحقیق حاضر آن ها به عنوان سایر متغیرهای مستقل تعریف شده اند.
تعیین ارتباط بین متغیرها:
طی تحقیق راسمین و دیگران(۲۰۱۴) از روش رگرسیون خطی مرکب مبتنی بر تحلیل داده های تابلویی جهت تعیین ارتباط بین متغیرها استفاده شده است. البته در تحقیق یاد شده، محققین استفاده از این روش را بدون ارزیابی برقراری پیش فرض های استفاده از روش نظیر نرمال بودن توزیع متغیرها و باقی مانده ها و … انجام داده اند ولی در تحقیق حاضر پس از ارزیابی کلیه پیش فرض ها و به کارگیری تبدیلات جبری لازم از روش رگرسیون خطی مرکب مبتنی بر تحلیل داده های تابلویی استفاده شده است.
یافته ها:
طی تحقیق راسمین و دیگران(۲۰۱۴) بر مبنای تحلیل های آماری انجام شده محققین نشان دادند که:
الف) بین مازاد جریان نقدی آزاد و مدیریت سود رابطه مستقیم وجود دارد.
ب) بین جریان نقدی نسبی و مدیریت سود رابطه مستقیم وجود دارد.
ج) بین کیفیت حسابرسی و مدیریت سود رابطه معکوس وجود دارد.
بر مبنای ضریب تعیین به دست آمده، رابطه برآوردی بیش از ۷۰ درصد تغییرات متقابل بین متغیرها را تبیین کرده و بیان گر رابطه نسبتا قوی خطی بین متغیر ها بوده است. علاوه بر این نتایج به دست آمده در سطح ۹۵ درصد معنی دار و به جامعه آماری قابلیت تعمیم داشت.
فصل سوم
روششناسی پژوهش
۳-۱٫مقدمه
هدف از انجام هر نوع پژوهش و پژوهش علمی کشف یک واقعیت است و واقعیت بر مبنای کاوش و کشف روابط منطقی مربوط به ویژگیهای اجزای موضوع قرار دارد. منظور از یک پژوهش علمی، متابعت از رویههای منظم و منطقی است که در جریان استفاده از روشها و ابزارهای علمی و مرتبط ساختن عوامل موضوع پژوهش باید رعایت گردد (هومن، ۱۳۷۳).
معرفت هر کسی نسبت به هر مورد بستگی به چگونگی دریافتهای او از محیط دارد که ممکن است روا یا ناروا باشد. شناختی که به وسیله پژوهش نسبت به محیط ایجاد می شود، در واقع شناختی است که متکی به مشاهده و تجربه انسانی است که وقتی صحت آن مورد آزمون واقع شود می تواند به پژوهشی مقرون به واقعیت تبدیل گردد که به آن دانش یا علم انسانی گویند. شناخت یا معرفت نسبت به محیط و مخصوصاً در رشته های علوم انسانی هر کدام با روش خاص خود انجام می گیرد که به آن متدولوژی یا روششناسی تعبیر میگردد (حافظ نیا و سرمد، ۱۳۸۱).
در این فصل روش شناسی یا متدولوژی تحقیق مورد تشریح قرار گرفته است. در این راستا در ابتدا روش کلی یا نوع تحقیق بر مبنای ۴ مورد از معروف ترین معیارهای طبقه بندی تحقیقات بیان شده است. پس از آن به تعریف جامعه آماری یا گستره مکانی تحقیق که افراد حقوقی یا حقیقی مورد مطالعه در ارتباط با متغیرهای تحقیق تعریف شده است. روش مطالعه جامعه آماری از جهت دامنه شمول افراد به عنوان کلیت یا سرشماری، مطالعه بخشی یا نمونه گیری و روش مورد استفاده در این مورد بحث شده است. ابزارها و روش های گردآوری داده های عملکردی و غیر عملکردی به دست آمده از مطالعه اسناد و مدارک مربوط به داده های تاریخی به ادامه بحث اختصاص یافته است. پایان بخش فصل حاضر، ابزار و روش های تجزیه و تحلیل داده ها مشتمل بر روش های آماری و غیر آماری نظیر آزمون های تحلیل پیش فرض ها و تعیین ارتباط بین متغیرها، مدل تحقیق یا چارچوب تعریف و اندازه گیری متغیرها و تعیین رابطه بین آن ها، و در نهایت نرم افزارهای مورد استفاده در گردآوری، پردازش یا تحلیل داده ها جهت تحلیل رابطه ریاضی یا تحلیل همبستگی بین متغیرها مورد بحث واقع شده است.
۳-۲٫روش کلی پژوهش
انتخاب روش پژوهش به هدفها و ماهیت موضوع پژوهش و امکانات اجرایی آن بستگی دارد. بنابراین هنگامی میتوان در مورد روش بررسی و انجام یک پژوهش تصمیم گرفت که ماهیت، موضوع و اهداف آن مشخص باشد. (سرمد و همکاران، ۱۳۹۰).
در این قسمت روش کلی تحقیق حاضر از چهار جهت و بر مبنای معیارهای ۴ گانه هدف، روش گردآوری داده ها و استنتاج، طرح تحقیق و نهایتا نوع و ماهیت متغیرها و تعیین رابطه بین آن ها به شرح ذیل مشخص شده است:
الف) از جهت هدف:
این تحقیق به دنبال طرح نظریه الگو یا ابزار جدید نبوده بلکه به دنبال به کارگیری روشها و مدلهای موجود مربوط به ارزیابی مدیریت سود و جریانات نقد آزاد در قلمرو تحقیق در راستای تعیین رابطه بین جریان نقد نسبی، مازاد جریان نقدآزاد و کیفیت حسابرسی با مدیریت در قلمرو تحقیق و مبتنی بر آن ارائه رهنمودهایی در راستای بهبود عملکرد در قلمرو تحقیق بوده است، بدین لحاظ میتوان این تحقیق را از نوع تحقیقات کاربردی نامید.
از نظر روش استنتاج:
از آن جهت که از طرفی در مطالعه جامعه آماری در این تحقیق از روش نمونه گیری تصادفی استفاده شده و از طرف دیگر در استنتاج از استقرای آماری و آزمون فرض بهره گرفته شده است. بر همین مبنا طی استنتاج، هدف تعمیم و تسری نتایج بوده لذا روش استنتاج مورد استفاده در بیان مشاهدات نمونه ای از نوع توصیفی و در تعمیم مشاهدات به جامعه آماری از نوع استقرایی بوده است.
طرح تحقیق:
با عنایت به اینکه داده های آماری مورد استفاده در این تحقیق داده های عملکردی مربوط به آخرین مقاطع زمانی دوره ای بوده و به طور کلی بازه زمانی گذشته میباشد طرح تحقیق از نوع پس رویدادی، گذشته نگر یا توصیفی- تحلیلی مبتنی بر تجربیات گذشته بوده است.
ماهیت داده ها و روش ها:
با عنایت به اینکه داده های آماری و متغیرهای مورد استفاده در این تحقیق غیر کیفی و در تعیین رابطه بین مازاد جریان وجوه نقد آزاد و کیفیت حسابرسی با مدیریت سود از روش های کمی رگرسیون خطی مرکب مبتنی بر تحلیل داده های تابلویی استفاده شده است، روش کلی یا نوع تحقیق از جهت ماهیت و نوع داده ها و روش های مورد استفاده از نوع “کمی” یا “غیر قضاوتی” بوده است. به استثنای کیفیت حسابرسی که آن هم در تحلیل واریانس با روش کمی مورد ارزیابی قرار گرفته است.
۳-۳٫جامعه آماری
جامعه آماری عبارت است از کلیه عناصر و افرادی که در یک مقیاس جغرافیایی مشخص (جهانی یا منطقهای) دارای یک یا چند صفت مشترک می باشند. به عبارت دیگر جامعه آماری، آزمودنیهایی هستند که دارای تعدادی ویژگیهای همگون و قابل اندازه گیری میباشند. حدود هر جامعه پژوهشی بر پایه تعریف آن مشخص می شود. (حافظ نیا، ۱۳۸۷).
جامعه آماری این پژوهش، شرکتهای منتخب پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران طی دوره زمانی ۱۳۹۲ - ۱۳۸۸ که دارای شرایط زیر بوده اند تعریف شده است:
۱ . سهام آنها بین سالهای ۱۳۸۸ الی ۱۳۹۲ مورد معامله قرار گرفته شده باشد.
- اطلاعات سالانه آنها در پایان هر سال منتشر شده و به طور کامل ارائه شده باشد.