در واقع استبداد شکل گرفته در زمانهای متناوب، نشان از عدم مقبولت عموم مسلمین از حکام و والیان آن ها داشت. ولی روح استبداد و زیاده خواهی که برای امرا در طول زمان شکل گرفته بود اجازه نمی داد که مردم نه آزاد باشند و آزاد فکر کنند. رویکرد متحجرانۀ برخی امرای اسلامی باعث شد ملت اسلامی روز به روز در خوابی که رفته بودند عمیق تر شوند.
۳) ثروت اندوزی خلفا و امرا
فتوحات فراوانی که در دورۀ بنیامیه انجام شد، به نوعی در خدشهدار شدن اسلام ناب نقش داشت.؛ زیرا اسلام توسط خاندان و عواملی که خود اعتقادی به آن نداشتند ترویج میشد. بنیامیه بدعتهای مختلفی در دین به وجود آوردند؛ آنها با زیر پاگذاردن اصل برابری و مساوات در اسلام به ترویج اندیشه برتری عرب برعجم پرداختند. امویان بسیاری از درآمدهای مسلمین را صرف رفاه و عیاشی خود نمودند و قصرهای مجلل ساختند. و برای تثبیت قدرت خود عمال خود را در پستهای کلیدی نشاندند و به تطمیع و ارعاب مردم پرداختند. که همین عوامل هم باعث پدیدۀ نارضایی در بین مردم شد. این رفاه طلبی در زمان بنی عباس نیز ادامه پیدا کرد.[۲۲۱]
در ممالک اسلامی خلیفه، فرمانروای حکومت اسلامی بود و با توجه به وجه ای که از جانشینی پیامبر برای خود قایل بودند؛ کلیه درآمدها به آنها می رسید. بعد از او والیان و امیران نیز اموال هنگفتی را به دست میآوردند، زیرا جمع آوری مالیات با آنها بود و هر چه میخواستند از مردم میگرفتند. طبیعی است که بشر هر اندازه که پول و ثروت بیشتری در اختیار داشته باشد به همان اندازه زندگی خود را توسعه می دهد. طوری شد که باد ثروت، این اعراب صحرانشین رایکباره طوری به تجمل کشاند که گوی سبقت را از پادشاهان روم و ایران ربودند. به قدری در تنعم بودند که در آن زمان، خلفای بنیامیه پارچههای حریر گلدار و پرنقش ونگاررا میپسندیدند چنانکه دوازده هزار لباس حریر پرنقش و نگار هشام ابنعبدالملک معروف است و بدین گونه تجمل و راحت طلبی مسلمانان را مسخر خود ساخت.[۲۲۲]
۴) ضعف سیاست و خیانت
وسعت زیاد ممالک اسلامی کمکم خودش به یکی از نقاط ضعف مبدل شد. چرا که از یک سو اختلاف داخلی بین مسلمین شروع گشته بود؛ به عنوان مثال در شرایطی که عثمانی ها بهترین موقعیت را برای فتح قاره اروپا را داشتند؛ درگیریهای آنها با صفویان، اروپا را از شکست حتمی نجات داد؛ و از طرفی دیگر اداره امور برای خلفا و فرمانرویانی که حضور در حرمسرا را بر حضور در میدان جنگ ترجیح میدادند بسیار مشکل بود.سفیرکبیر فردیناند، در قسطنطنیه در این باره چنین می نویسد« فقط ایرانیانند که میان ما و ورطه نابودی حایل شدهاند»[۲۲۳]
متاسفانه بروز فرقههای مختلف در اسلام باعث شد هر کدام از این دسته ها برای تثبیت مقام و جایگاه فرقه خود تلاش کنند و برای ضربه زدن به باقی نحله های فکریدست به عملیات منفی بزنند؛ به طوری که حتی اسماعیلیان و فاطمیان در طی جنگهای صلیبی با مسیحیان همکاری داشتند. چنان که در سال ۵۲۳ق رؤسای فرقه اسماعیلیه دمشق با صلیبیها مکاتبه کردند و برای اشغال دمشق، به آنها قول همکاری دادند.[۲۲۴]
۵) حکام دست نشاندۀ امروز
کشورهای اسلامی لااقل در ۲۰۰ سال گذشته استعمارزده هستند. شکل جوامع اسلامی امروزکمتر برگرفته از گذشته و هویت اسلامی خودشان است و در عوض بیشتر متأثر ازتمدن غرب، مدرنیته و دستاوردهای عظیم و تکنیکی که داشته. البته نظام های سیاسی خودباختهای که در این کشورها حاکم بودهاند باعث شدهاند که این کشورها در جنبه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هویت سابق خود که برآمده از تمدن و فرهنگ اسلامی بود، را ندارند
در بین کشورهای اسلامی تعدادی به شیوه سلطنتی اداره میشود. قوه قانونگذاری درآنان وجود ندارد و یا اگر هم باشد در مقابل قدرت پادشاه و امیر کمرنگ است. جایگاه مردمی در این نواحی بسیار ضعیف و رژیمهای آنان وابسته به غرب است. اگر چه بیشتر سرزمینهای اسامی رژیم جمهوری دارند و به ظاهر و در ابتدای استقرار پشتوانه مردمی داشته اند، اما اینها نیز تغییر روش دادهاند و مجری سیاستهای استکباری هستند و وابستگی نظامی، سیاسی و اداری این کشورها ملموس است.[۲۲۵]
خودکامگان دیروز و امروز هیچاه با انتخاب مردم خود به رأس کار نمیآیند بلکه توطئه و افراط خارج از حوزه عقل و شرع و صرفاً با حمایت گروه قلیلی که دنبال مطامع شخصی و مکیدن خون مردم هستند بر سر کار می آیند، درباره مروان گفته اند: «مروان نخستین کسی بود که چنانچه میگویند، خلافت را با شمشیر و بدون رضایت گروهی از مردم به چنگ آورد. همه او را میترسانیدند مگر عدّه کمی که وی را ترغیب کردند که خلافت را به دست آورد… .»[۲۲۶]
دیروز معاویهها بودند و امثال آنها و امروز، دیری نگذشته است که صدام، مبارک، قذافی و… به دست نیروهای از خواب برخاسته انقلابی به هلاکت رسیدند.( تا باد چنین بادا)
۶) جدایی مردم از حکام
با گذشت از عصر رسالت با طرز فکری که امویان از مملکت داری به وجود آودند[۲۲۷] حکام روز به روز از مفاهیم اصیل اسلامی دور افتادند و یا اگر هم معتقد بودند آموزه هایی را مورد استفاده قرار می دادند که به نفعشان بود. در چنین شرایطی و بسیاری از مسلمانان دچار تضاد درونی گشته و به آرامی چشم بر آموزه های اصلی می بستند . جرجی زیدان تاریخ نگار لبنانی وضعیت بحرانی و آن زمان را این گونه بازگو می کند: «بنی امیه غالبا به باده گساری، زن بازی و شهوترانی پرداخته و به امور کشور نمی رسیدند و حتی به نگاهداری وضع سلطنتی خویش توجه نداشتند و در تعیین و انتخاب والیان و ماموران عالی رتبه دولتی دقت نمی کردند و چه بسا به خواهش کنیزکی یا در نتیجۀ دریافت پولی، بزرگترین ایالات را به اشخاص نالایق یا ستمکار می سپردند . عاملانی که این اوضاع را مشاهده می کردند، تمام تلاش خود را برای تحصیل مال و گردآوردن کنیز صرف می کردند و اشخاص درستکار و با ایمان از قبول مشاغل مهم دولتی امتناع می ورزیدند; زیرا می دانستند خلیفه به هر حال از آنان پول می خواهد» [۲۲۸]
ریشه بسیاری از رفتارهای امویان تربیت نشدن در مکتب اصیل اسلامی است. امویان با شرافت بخشیدن به عناصر عرب بر غیر عرب، باعث کاشتن تخم کینه در بین مسلمین شدند. تا جایی که از عهد اموی با شرف بخشیدن به عناصر عرب بر غیر عرب (موالی)، اندک اندک، با رشد فساد و تجمّلپرستی به عنوان عاملی دیگر تقریباً از همان آغاز استقرار حکومت بنیامیه در شام و تا حدّی در عهد عثمان بن عفّان روی نمود و اسباب تضعیف جامعهی اسلامی گردید. [۲۲۹] در واقع موالی می توانستند تحصیل علو اب کنند اما به خاطر عقیه به پست بودنشان به سمت های مهم نمی رسیدند[۲۳۰]
۳- شکل گیری جریان های تروریستی و تند رو
متاسفانه با گذشت زمان، گرایش برخی مسلمین به سوی تندروی افراطی و نفی مطلق دیگران باعث به وجود آمدن گروههایی گشت که موجبات وهن اسلام را در نزد جامعه بینالملل به وجود آورد. امروزه، «خطر از جانب القاعده» و «خطر به علت وجود القاعده» دو نوع خطری هستند که مسلمین را تهدید میکنند و در این راستا کشورهای غربی دو فرایند « قاعده- القاعده» و « القاعده- قاعده» را برای عناصر دکترین جنگ سرد علیه اسلام ادامه می دهند[۲۳۱]. نمونههای بارز و آشکار این تهدید را طی سالهای پس از ۲۰۰۱ به وضوح مشاهده کردهایم. القاعده برای ایجاد طرحهای دولت سازی، ملت سازی، فرهنگ سازی و مذهب سازی و کمک به ایجاد باورهای سکولاریستی غرب علیه اسلام نقش عمدهای را ایفا میکند. در واقع، خطر وجود القاعده، تمام جهان اسلام را هدف قرار داده است. نکته پراهمیت در این باره، کمک مؤثر القاعده به شکلگیری «نظم نوین جهانی» و افزایش درصد موفقیت سیاستها و استراتژیهای جهانی و منطقهای ایالات متحده است.[۲۳۲] ایدئولوژی و عملکرد القاعده به گونهای است که به مشکلی برای جهان اسلام ایجاد کرد که مهمترین آن؛ یکسانسازی مفهوم تروریسم و بنیادگرایی اسلامی است.[۲۳۳]
این گروهک به ظاهر اسلامی در چند سال اخیر به نهادی تبدیل شده است تا نشان داده شود ایدئولوژی اسلامی ، مدلی از گسترش خشونت، ارتجاع، بحران و در نهایت ناامنی، عقبماندگی و جنگ علیه رفاه، امنیت و صلح بشری است. القاعده در عملکردش شیوهای را نشان میدهد که نفیکننده هر نوع مصالحه و مذاکره است و با طرح «جنگ و جهاد مقدس» در پی جهانی کردن مبارزه میان تمدن غرب و تمدن اسلام است. امریکا با بزرگنمایی تروریسم و القاعده و گسترش حوزه آن به کشورهای اسلامی درصدد تحمیل تعریف خود از اسلام و مسلمانان در جامعه جهانی است.[۲۳۴]
القاعده گروهکی محسوب می شود با گرایشات افراطی مذهبی که فهم خود را از دین اسلام در قالب های گوناگون به مردم دنیا ارائه می کند[۲۳۵]، تئوری «تروریسم» به جای «کمونیسم» را باورپذیرتر کرده و در نهایت، به سیاستهای غرب علیه جهان اسلام «مشروعیت» بخشیده است. از مهمترین خطراتی که وجود القاعده برای جهان اسلام دارد، ایجاد تصویری هولناک، خشونتبار و ارتجاعی از اسلام و اسلام سیاسی در ذهن غیرمسلمانان و مسلمانان است. جنگ تبلیغاتی وسیع غرب علیه اسلام و اسلام سیاسی میتواند تأثیراتی منفی در زندگی مسلمانان جهان در کشورهای مختلف برجا بگذارد و علاوه بر محدودیتهایی که در زندگی اجتماعی و سیاسی آنان ایجاد میکند، زندگی شخصیشان را نیز به مخاطره اندازد. در نتیجه، فضا را برای تصویب قوانین علیه مسلمانان فراهم میکند و از گرایش عمومی به اسلام سیاسی میکاهد. برای نمونه، توهین به مقدسات اسلامی از جانب رسانهها و مسئولان غربی و حتی مقامات عالی کلیسا، مبارزه با حجاب و برخی مظاهر اسلامی در غرب، تولید آثار فرهنگی و هنری گوناگون علیه مسلمانان، تصویب قوانینی برای محدودسازی آنها در کنار برخی حملههای فیزیکی به مسلمانان و مکانهای مقدس آنان، جملگی از اقدامات ضداسلامی هستند که پس از ۱۱ سپتامبر شدت و مشروعیت یافتهاند.[۲۳۶]
۴- تجزیۀ ممالک اسلامی
پس از دوران با شکوه تمدنی، اوضاع در کشورهای اسلامی طوری شده بود که تمدن های وحشی اطراف که تا دیروز فکر حمله در سر نمی پروراندن، برای رسیدن به مقاصدشان دست به اقدام عملی برای تهاجم به ممالک اسلامی گرفتند، به تعبیر جرجى زیدان، در اواخر قرن ششم، ممالک اسلامى یکى به خاطر جنگ هاى داخلى سرداران و دیگر فساد دستگاه خلافت عبّاسى، به نهایت ناتوانى دچار شد و دشمنان اسلام، که متوجه این ضعف و ناتوانى و هرج و مرج داخلى شده بودند، فرصت را غنیمت شمردند و از شرق و غرب و شمال، به کشورهاى اسلامى حمله کردند; از غرب، صلیبىها، از شمال گرجىها، و از شرق قوم تاتارمغولان به سرکردگى چنگیز، با تمام سپاهیان خویش، به ممالک اسلامى حمله کردند. ابتدا ترکستان را زیر و رو کردند و از آنجا به طرف دیگر، تا به هر شهر و آبادى که مى رسیدند، مردم آن را مى کشتند، شهر را ویران و خرابه مى کردند و به شهر دیگرى مىتاختند. جرجى زیدان معتقد است: کشتار و غارتگرى چنگیز و سپاهیانش طورى بوده که در تاریخ بشریت سابقه نداشته است.[۲۳۷]
اختلاف سران اسلامی با یکدیگر نیز سبب عمده ای برای نفوذ هر چه بیشتر سایرین و از جمله صلیبیون را فراهم کردند؛ اسماعیلیان و فاطمیان در طی جنگهای صلیبی با مسیحیان همکاری داشتند. چنان که در سال ۵۲۳ه رؤسای فرقه اسماعیلیه دمشق با صلیبیها مکاتبه کردند و برای اشغال دمشق، به آنها قول همکاری دادند.[۲۳۸] کاتبهها میان فاطمیان و دولت روم شرقی باعث شد تا مورخانی، چون ابن اثیر، علت اصلی حمله صلیبیها به حوزه جهان اسلام را «ترس فاطمیان از حضور سلاجقه در مصر» بدانند.[۲۳۹]
۵- هجوم دشمنان
اقوام مختلفی جهت به زانو درآوردن تمدن اسلامی کوشیده بودند، یکی از این اقوام صلیبیون بود که همزمان با قرن چنجم هجری و آنهم زمانی که سرزمن های شام و عراق و ایران، دچار اخنلاف فرقه ای بودند و اختلاف میان حنفی ها و شافعیها اشعری و معتزلیها و شافعی و شیعیان اوج گرفته بود[۲۴۰]
جنگ های صلیبی بر نظام فکری و فرهنگی- اجتماعی خاورمیانه تاثیر گذاشت. پس از جنگ صلیبی اول و اشغال بییت المقدس، یک حالت بی تفاوتی در مسلمانان به وجود آمد و روحیه بی اعتنایی و انزوا طلبی در مناطق مسلمان نشینی که به تصرف صلیبیها درآمده بود، به ویژه در شام، گسترش یافت. این در حالی بود که در زمان ایوبی ها و ممالیک در مصر و شام، خانقاهها و تکایا و زوایایی ساخته شد که پیش از ان در هیچ دوره ای چنین رشدی در ساختن این گونه بناها دیده نشد[۲۴۱]
بر اثر جنگ های صلیببی نفوذ سیاسی و تجاری دولت فرانسه که سهم عمدهای در این لشکر کشی داشت به طور فزیندهای در قلمرو اسلامی بسط داده تا بدان جا که هنوز ملل خاورمیانه همه مردم مغرب زمین را فرنگی( فرنجی) که از واژۀ فرانک مأخوذ است، میخوانند. این نفوذ سیاسی و تجاری بعدها زمینه ساز استعمار دیرپای بر شامات و مغرب جهان اسلام از جانب فرانسه گردید.[۲۴۲]
بالاخره دوره افول خلفای عباسی فرا رسید؛از یک طرف سلطان محمد خوارزم شاه که قصد داشت خلیفه عباسی را از میان بردارد و از طرف دیگر مغولان که با کشته شدن تجارشان، بهانهای برای حمله به قلمرو اسلامی پیدا کردند[۲۴۳] و چنان تاراج کردند که حتی در برخی مناطق به سگ و گربه هم رحم نکردند[۲۴۴]
ج- اقتصادی
کافی است تا بدون مراجعه به منابع و با کوششی اندک به عارضههای اقتصادی ایجاد شده در میان مسلمانان نظر کرد، تا به درک رسید که، تقریبا همه مسلمانان با نوعی فقر علمی و به تبع آن با فقر اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند و اگر دارای مکنتی هم هستند نه بر اثر کوشش های خودشان بلکه بر اثر موهبت وجود منطقه نفتی و پول های بادآورده حاصل از آن منبع الهی است، که هر کدام از این امرای صاحب نفت را به ثروتمندانی مستبد و خوشگذران، تبدیل کرده است.
این سرانجام قومی است که خواهشهای نفسش را با اسلام اصیل جایگزین کرده. شهید صدر میگوید: «…زمانى که جهان اسلام چشم به زندگى انسان اروپایى دوخت و به جاى ایمان به رسالت اصیل خود و قیمومت آن بر زندگى بشریت، پیشوایى فکرى و رهبرى کاروان تمدن از سوى او را پذیرا شد، نقش خود را در زندگى در همان چارچوب و تقسیم کار سنتىاى قرار داد که انسان اروپایى جهان را براساس سطح اقتصادى هر کشور و توان تولید آن، به کشورهاى غنى یا پیشرفته اقتصادى و کشورهاى فقیر یا عقبمانده اقتصادى تقسیم کرد و کشورهاى جهان اسلام را همگى در نوع دوم؛ یعنى کشورهاى عقبمانده قرار داد.»[۲۴۵]
۱- مسلمانان مصرف کننده
زمانی که اسلام به عنوان صاددر کننده کالاهای مرغوب شناخته میشد گذشت و تقریباً از دورانی که اروپا به سوی صنعتی شدن حرکت کرد، جوامع اسلامی به صورت بازار مصرفی کالاهای تولیدی اروپاییان درآمدند؛ بازارهایی که برای تأمین هزینه های مصرفی خود به ناچار میبایستی ذخایر و منابع خود را در اختیار ایشان قرار دهند. حاصل این که در مقطعی، یعنی قرون ۱۱-۱۳هجری، جهان اسلام به سطح پایین منحنی تمدنی خود رسیده بود واگر دعوت مجدد به احیای ارزشها نبود، این سیر نزولی تداوم پیدا مینمود.
اختلاف فاحش در سطح در آمد سرانه و تولید و مصرف از ویژگیهای نواحی مسلمان به شمار می رود. توطئه کشورهای دارای تکنولوژهای پیشرفته و استکبار برای ایجاد نفاق میان کشور های اسلامی و سرزمین های مجاور آنها، و نیز فروش اسلحه به آنان و مطرح کردن تهدید های کاذب و رواج فرهنگ مصرفی باعث شده که جهان اسلام همچنان دچار مشکلات و آسیب های جدی باشد.[۲۴۶]
یقینا از چنین رابطۀ مصرفی که به یک توازن یک جانبه نیز کشیده شده است،نمیتوان به نفع موازنهء رهبری اسلامی در سطح جهان بهرهای گرفت و در نتیجه،با بکارگیری دستاوردهای علمی و کاربردی تکنولوژی نمیتوان در مواضع سیاسی،اقتصادی و فرهنگی،قدرتی برتر داشت و متعاقبا در میدانهای بین المللی،حوادث و رویدادها را به گونهای رهبری و هدایت کرد که در نهایت،قدمی در مسیر تأمین منافع اسلام و مسلمین برداشته شود.
امروزه در برخی برهه های حساس انحصار علم، در علوم غربی و مصرف کنندگی بی چون و چرای مسلمانان از آنها، به شکل تحریم کالاهای استراتژیک علمی و اقتصادی، به بلای جان استقلال مسلمین و ابزار فشار مغرب زمین برای رسیدن به اهداف استعماری شان، مبدل شده است.
نابودی اقتصادی، ضعف مالی ونظام تکمحصولی، عملا باعث حفظ وابستگی کشورهای مسلمان شده و طولی نکشیده که به عنوان تامین کننده مواد خام استعمارگر غربی باقی ماندند. به علاوه کشورهای صنعتی اروپایی و آمریکایی با در دست داشتن قدرت سیاسی و نظامی و تسلط بر نظام های بانکی و ارزی مبادلات جهان، عملا عقب ماندگی را به کشور های مسلمان تحمیل کردند. اختلاف فاحش در سطح در آمد سرانه و تولید و مصرف از ویژگی های نواحی مسلمان به کار می رود. توطئه استکبار بری ایجاد نفاق میان کشور های اسلامی و سرزمین های مجاور آنها، و نیز فروختن اسلحه به آنان و مطرح کردن تهدید های کاذب و رواج فرهنگ مصرفی باعث شده که جهان اسلام همچنان دچار مشکلات و آسیب های جدی باشد. در بین کشورهای اسلامی تعدادی به شیوه سلطنتی اداره می شود. قوه قانون گذاری درآنان وجود ندارد و یا اگر هم دارد در مقابل قدرت پادشاه و امیر کم رنگ است. جایگاه مردمی در این واحی بسیر ضعیف و رژیم های آنان وابسته به غرب است. اگر چه بیشتر سرزمینهای اسلامی رژیم جمهوری دارند و به ظاهر و در ابتدای استقرار پشتوانه مردمی داشته اندر یا، اما این ها نیز تغییر روش دادهاند و مجری سیاست های استکباری هستند. و وابستگی نظامی، سیاسی و اداری این کشور ها ملموس است.[۲۴۷]
۲-اقتصاد تک محصولی
امروزه تقریبا هیچ کشور اسلامی را نمیتوان یافت که از لحاظ اقتصادی دارای تنوع تولیدات و محصولات باشد. و به نوعی با اقتصادهای تک محصولی دست و پنجه نرم میکنند و البته برخی از این کشورها هم که فعلا پله های توسعه را طی کنند درگیر عدم کفایت علمی مناسب برای خود کفایی هستند. کشورهای حاشیه خلیج فارس عموما متکی بر درآمدهای منابع نفتی هستند و تمام امورات خود را از طریق حفر چاههای متعدد و رقابتی منقی با همدیگر برای بهره برداری هر چه بیشتر در این راه به تهی شدن این منابع از دسترس نسل آینده خود مشغولند؛ و از طرف دیگر شرکت های بین المللی با بهره گرفتن از مواد خام این کشورها، از ضعف تکنیکی و علمی این کشورها استفاده کرده، این منابع را هر چه بیشتر استخراج میکنند.
عدهای از کشورها هم که نفت دراختیار ندارند، به اقتصاد سنتی کشاورزی مشغول هستند که عموما، به لحاظ وضعیت بد آب و هوایی کشورهای اسلامی به بهره برداری صنعتی و ایجاد درآمد نمی انجامد؛ پس مردمی که دنبال درآمد هستند روز به روز، این عرصه را هم به رقییبان واگذار کرده و به دنبال کار کردن به شهرها می روند؛ تا از پولی که به دست میآوردند محصولات وارداتی غرب را تهیه کنند.
در میان کشورهای اسلامی ای هم که نفت مشاهده نمی شود چند کشور هستند که با درآمد حاصل از فروش کالاهای خلاف عرف بین الملل روزگارمیگذرانند. این اقتصادهای کم بهره؛ در مجموع ابزاری برای فشار آوردن و استفاده کشورهای دارای مکنت از مسلمین گشته.
۳- نابرابری تراز تجاری
در دنیایی که همه کشورهای اروپایی برای حمایت از همدیگر دارای اتحادیه های گواگون شدهاند در بین مسلمین با وجود انبوه جمعیت و بازار خوب سرمایه گذاری و کار، به علت اختلافهای فراوان بین این کشورها،کشورهای اسلامی نتوانسته اند با هم یک رابطه تجاری مناسب برقرار کنند؛ و در عوض تا جایی که امکان دارد با کشورهای قدرت مند خارجی روابط دوستانه و ننگین دارند.
مبادلات تجاری بین کشورهای صنعتی و سرزمین های اسلامی تابع نابرابری بسیار خطرناکی است، چر ا که کشورهای صنعتی مود خام را به بهای نسبتا نازل دربیافت می کنند.و در عوض مصنوعاتی تحویل می دند که یا گرهکشای کار مردم نیست یا اینکه ساختاراجتماعی و فرهنگی کشورهای سلامی را دچار آسیب می کند.و چه بسا این محصولات ، فرهنگ سلطه را پر رنگتر می کند.[۲۴۸]
در حالیکه کشورهای توسعه یافته روابط اقتصادی سیاسی و اجتماعی و نطامی خود را با یکدیگر روز به روز مستحکمتر می کنند، جهان اسلام تنها حدود ۱۵ درصد با هم روابط دارند[۲۴۹]
فصل سوم:
حیطههای رشد
و
انحطاط مغرب زمین
مغرب زمین نیز مانند مسلمانان در تاریخ تمدن خود شاهد پیشرفتها و عقبگردهای فراوانی در حیطههای مختلف تمدن خود بودهاند. جنبه مثبت و قابل دید آن امروزه در عرصه تولید و صنعت و پویایی در علوم مختلف به عینه قابل مشاهده است؛ به نوعی که نام بردن از غرب با به یادآوردن پیشرفتهای علمی بی شمارش همراه است.
اروپای قبل از رنسانس با اروپایی که بعد از آن شروع به شکلگیری کرد، در زمینه های مختلفی با هم تفاوت دارند. غرب در این دو دوره زمانی، شاهد دو رویکرد فکری متفاوت به انسان، دین، عقل و استفاده از طبیعت است.در واقع رویکرد متفاوتی که بعد از رنسانس به وجود آمد، اروپای وحشی را هم به قلههای پیشرفت علمی و نظری رساند، و هم روش نگرش علمای مغرب زمین به مقوله علم، طبیعت، انسان و دین عامل انحطاط اجتماعی واخلاقی اش، را شکل داد.
در این فصل ما به اجمالی از عرصه های پیشرفت و انحطاط های صورت گرفته در حیطه های سیاست، اخلاق، اجتماع و علم، در مغرب زمین اشاره خواهیم کرد.
گفتار اول: حیطههای رشد مغرب زمین
غرب در برههای از تاریخ قرار دارد که واقعا از جنبۀ علمی و فنی و صنعتی درخشیده است، و درخشش بسیار چشم گیر هم بوده است. فاصله بین عهد نوزایی تا شکوفایی صنعتی غرب شاید از دویست یاسیصد سال تجاز نکند، اما تفاوت میان این دو مرحله بسیار بارز و خیره کننده است. پیشرفت غرب در سده۲۰ در زمینه های صنعتی و به خصوص در انتهای قرن بسیار اعجاب برانگیز است. و توانسته به تبع رشد علمیاش در سایر جنبه ها هم از باقی تمدن هها ر زمینه های سیاسی ،اقتصادی و در برخی مقام های تربیتی نیز پیشی بگیرد.