بانک نیز استفاده کرد یا خیر.چنانچه اشاره شد از بازارگرایی می توان برای بالا بردن ظرفیت ارائه خدمات جدید و درنتیجه موفقیت بانک در بازارهای رقابتی استفاده کرد.
۱-۳- اهداف تحقیق
۱-۳-۱- هدف اصلی
تاثیر بازارگرایی بر نوآوری در خدمات در شعب بانک صادرات شهرستان کاشان
۱-۳-۲- اهداف فرعی
شناسایی تاثیر مشتریگرایی بر نوآوری در خدمات
شناسایی تاثیر رقیبگرایی بر نوآوری در خدمات
شناسایی تاثیر پاسخگویی بر نوآوری در خدمات
شناسایی تاثیر گرایش به رضایت مشتری بر نوآوری در خدمات
۱-۴- فرضیات تحقیق
۱-۴-۱- فرضیه اصلی
بازارگرایی تاثیر معناداری بر نوآوری در خدمات دارد.
۱-۴-۲- فرضیات فرعی
مشتریگرایی تاثیر معناداری بر نوآوری در خدمات دارد.
رقیبگرایی تاثیر معناداری بر نوآوری در خدمات دارد.
پاسخگویی تاثیر معناداری بر نوآوری در خدمات دارد.
گرایش به رضایت مشتری تاثیر معناداری بر نوآوری در خدمات دارد.
۱-۵-تعاریف نظری و عملیاتی واژهها
۱-۵-۱- تعاریف نظری
بازارگرایی: کوهلی و چاورسکی(۱۹۹۰) بازارگرایی را به عنوان کاربرد و بر پایه تفکر بازاریابی معرفی کرده و معتقدند تبدیل تفکر بازاریابی به عمل باعث ایجاد بازارگرایی میشود.
مشتریگرایی: مشتریگرایی، درک و فهم مستمر نیازهای جاری وبالقوهی مشتریان و خریداران هدف و استفاده از آن دانش برای خلق ارزش برتر برای آنان است.(نارور و اسلاتر ، ۱۹۹۰)
رقیبگرایی: رقیبگرایی به این معنی است که یک فروشنده نقاط قوت و ضعف کوتاه مدت و توانمندیها و استراتژی های بلندمدت رقبای اصلی کنونی و بالقوه را میداند. .(نارور و اسلاتر ، ۱۹۹۰)
پاسخگویی: پاسخگویی در اساسیترین مفهوم خود، به جوابگویی در برابر یک شخص به خاطر عملکرد مورد انتظار تعبیر میشود. .(میر شاهی و پیدایی ، ۱۳۸۶)
گرایش به رضایت مشتری: مفهوم گرایش به رضایت مشتری، از جمله مفاهیمی است که امروزه سازمان های تولیدی یا خدماتی، آن را به عنوان معیاری مهم برای سنجش کیفیت کار خود قلمداد میکنند. با توجه به این مفهوم، سازمانها عوامل موثر بر رضایتمندی مشتریان خود را شناسایی نموده و با توجه به تغییرات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و نیازهای مشتریان خود، تلاش های مستمری به منظور حفظ مشتریان خود و جذب مشتریان جدید انجام میدهند. .(جعفری و فهیمی ، ۱۳۷۹: ۵۵)
نوآوری: منظور از نوآوری خلاقیت متجلی شده و به مرحله عمل رسیده است، به عبارت دیگر نوآوری یعنی اندیشه خلاق تحقق یافته؛ نوآوری همانا ارائه محصول، فرایند و خدمات جدید به بازار است؛ نوآوری بکارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است. .(محمدی ، ۱۳۸۴ :۱۰ )
۱-۵-۲- تعاریف عملیاتی
بازارگرایی: عبارتند از میانگین نمرهای که از سوالات۱ الی۲۴ پرسشنامه بازارگرایی اسلاتر و نارور توسط آزمودنی ها کسب میگردد که حداقل آن ۲۴ و حداکثر نمره آن ۱۰۰ می باشد.
مشتری گرایی: عبارتند از میانگین نمرهای که از سوالات۱ الی۶ پرسشنامه بازارگرایی اسلاتر و نارور توسط آزمودنی ها کسب میگردد که حداقل آن ۸ و حداکثر نمره آن ۲۶ می باشد.
رقیب گرایی: عبارتند از میانگین نمرهای که از سوالات۷ الی۱۲ پرسشنامه بازارگرایی اسلاتر و نارور توسط آزمودنی ها کسب میگردد که حداقل آن ۶ و حداکثر نمره آن ۲۵ می باشد.
پاسخگویی: عبارتند از میانگین نمرهای که از سوالات۱۳ الی۱۸ پرسشنامه ج بازارگرایی اسلاتر و نارور توسط آزمودنی ها کسب میگردد که حداقل آن ۶ و حداکثر نمره آن ۲۹ می باشد.
گرایش به رضایت مشتری: عبارتند از میانگین نمرهای که از سوالات۱۹الی۲۴ پرسشنامه بازارگرایی اسلاتر و نارور توسط آزمودنی ها کسب میگردد که حداقل آن ۴ و حداکثر نمره آن ۲۰ می باشد.
نوآوری: عبارتند از میانگین نمرهای که از سوالات۱ الی۱۷ پرسشنامه نوآوری در خدمات توسط آزمودنی ها کسب میگردد که حداقل آن ۴۲ و حداکثر نمره آن ۸۳ می باشد.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
مقدمه
امروزه بازارگرایی کانون توجه مطالعات و مقالات مروری زیادی قرار گرفته است (کایرکا و همکاران[۹] ۲۰۰۵؛ لیائو و همکاران[۱۰]، ۲۰۱۱). با وجود اینکه تحقیقات وسیعی در این زمینه صورت گرفته است، هنوز هیچ توافقی بر ماهیت واقعی بازارگرایی بدست نیامده است (گاینر و پادنی [۱۱]،۲۰۰۵)و بازارگرایی به ، عنوان یک زمینه فرهنگی، رفتاری یا ترکیبی از هر دو درنظر گرفته میشود(اولاواریتا و فردمن[۱۲] ،۲۰۰۸).
کوهلی و جاورسکی (۱۹۹۰) پیشنهاد میکنند بازارگرایی به میزانی که یک سازمان مفهوم بازاریابی را اجرا میکند، ارجاع داده میشود. لم و همکارانش[۱۳](۲۰۱۰) اشاعه بازارگرایی را یک فرایند یادگیری اجتماعی میدانند که از طریق آن میتوان بازارگرایی در سطح فردی را بدست آورد و منتقل کرد.
همچنین، مطالعات گستردهای در زمینه نتایج بازارگرایی صورت گرفته است و پیشنهاد میشود که بازارگرایی منافعی را به صورت مستقیم و غیرمستقیم برای سازمانها به همراه دارد که از آن جمله میتوان به نوآوری، وفاداری مشتری، کیفیت تولید و در نهایت عملکرد سازمان اشاره کرد (گریسنتین، ۲۰۰۸).
سازمان بازارگرا قادر به شناسایی بهتر نیازها و خواسته های بازار هدف است و در نتیجه در مقایسه با رقبا با کارایی و اثربخشی بیشتری به رضایت مشتریان دست مییابد. به این ترتیب سازمانی که بازارگرا است نسبت به سازمانهایی که کمتر به فعالیتهای بازارگرایی میپردازند از قابلیت بیشتری در دستیابی به اهداف سازمان نظیر سهم بازار و سود بیشتر، برخوردار است (رودولا و تسیوتسو،۲۰۱۰).
کوهلی و جاورسکی (۱۹۹۰) بازارگرایی را به عنوان کاربرد و بر پایه تفکیر بازاریابی معرفی کرده و معتقدند تبدیل تفکیر بازاریابی به عمل باعث ایجاد بازارگرایی میشود. بازارگرایی به عنوان مجموعهای از اعتقادات که علایق مشتریان را در رتبه اول میگذارد تعریف میشود در حالیکه ذینفعان دیگر (مانند مالکان، مدیران و کارکنان) را نیز به منظور توسعه دوره طولانی و سود آور شرکت محروم نمیکند. (بورانتا و همکاران، ۲۰۰۳) گاه به اشتباه بازارگرایی را با مشتریگرایی مترادف دانسته و چنیین برداشت میشود که بازارگرایی همان مشتری گرایی است حال آنکه بازارگرایی فراتر از مشتریگرایی بوده و دیدگاه جامعتری را به دست میدهید. در ادبیات و عملیات بازاریابی توجیه ویژهای به بازارگرایی شده و رویکردهای متعددی برای تبیین این مفهوم مطرح شده است. از بن این رویکردها دو رویکرد بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. رویکرد هوشمندی بازار کوهلی و جاورسکی و رویکرد رفتاری مبتنی بر فرهنگ نارور و اسلاتر (رویکرد فرهنگ بازارگرایی) تاکید این رویکردها بر نهادینه و اجرایی کردن مفهوم بازاریابی است. (رضایی دولت آبادی وخائف الهی، ۱۳۸۵).
۲-۱- پیشینه پژوهش
۲-۱-۱-پیشینه پژوهش در جهان
مرلو و آه ( ۲۰۰۹ ) درتحقیقی به بررسی رابطه بازارگرایی ونقش کارآفرینی و نفوذ واحد فرعی بازاریابی بر روی عملکرد کسب و کار در ششصد سازمان متوسط و بزرگ تولیدی در استرالیا پرداختهاند در این تحقیق جهت سنجش بازارگرایی از معیار MIKTOR استفاده شده است وعملکرد کسب وکار با معیارهایی مانند جریان نقدی، حجم فروش، سهم بازار، درآمد وقابلیت سوددهی مورد ارزیابی قرار گرفته است؛ که پس از تجزیه و تحلیل آماری بر روی فرضیات نتایج نشان میدهد که رابطه ناچیزیبین بازارگرایی و نقش کارآفرینی بر روی عملکرد کسب وکار وجود دارد .(Merlo& Auh,2009)
سابرامانیان ( ۲۰۱۰ ) در تحقیقی به بررسی رابطه بازارگرایی و عملکرد کسب و کار در صدو پنجاه و نه بیمارستان مراقبت ویژه در آمریکا پرداخته است در این تحقیق جهت سنجش بازارگرایی از مقیاس ساختار MIKTOR یافته استفاده شده است و عملکرد کسب و کار با معیارهای رشد درآمد، بازگشت سرمایه و حاشیه سود مورد ارزیابی قرار گرفته است؛ پس از آزمون فرضیات نتایج تحقیق نشان دهنده رابطه مثبت بین بازارگرایی و عملکرد کسب و کار در این بیمارستانها بود ( ۲۰۱۰.(Subramanian)
تی سیتوسو ( ۲۰۱۰ ) در تحقیقی به بررسی رابطه بازارگرایی بر روی عملکرد خدمات در سیصد و بیست و نه صنعت توریسم در یونان و لیتونی پرداخته است در این تحقیق جهت سنجش بازارگرایی از معیار MIKTOR استفاده شده است و عملکرد خدمات با توجه به کیفیت خدمات، تنوع خدمات و سرویسدهی خدمات مورد بررسی قرار گرفته است؛ پس از آزمون فرضیات نتایج نشان دهنده رابطه مستقیم بین مشتریگرایی و عملکرد خدمات و رابطه غیرمستقیم بین رقیبگرایی و هماهنگی بین بخشی با عملکرد خدمات بود(,Tsiotsou2010)
چن و جی کوستر ( ۲۰۰۶ ) در تحقیقی با عنوان “مدل وفاداری مشتریان به فروشگاه: ارزش دریافتی در اقدامات بازارگرایی” یک مدل در زمینه وفاداری مشتریان به فروشگاه برای خدمات خردهفروشی شامل اقدامات بازارگرایی ارزش محور، عملکرد کارکنان و رضایت مشتری ارائه دادهاند. این مدل در صنعت خردهفروشی در تایوان با بهره گرفتن از رویکرد جمعآوری دوتایی داده مورد بررسی قرار گرفت. برای هر ارائهدهنده خدمت یک نمونه تصادفی ازسالنهای آرایش مو در تایوان شامل مشتریان و کارکنان آنها مورد بررسی قرار گرفت. نتایج تحقیق نشان داد که ارزش دریافت شده از نظر مشتری درست به اندازه حفظ مشتری در زمینه بازارگرا شدن سازمان موثر است. همچنین فعالین در حوزه بازاریابی باید رضایتمندی مشتری و ادراکات وی در زمینه ارزشی که مشتریان به واسطه اجرای بازارگرایی در سازمان دریافت میکنند را جهت دستیابی به وفاداری در مشتریان فروشگاه با اهمیت و دارای تاثیر مثبت در نظر گیرند ( ۲۰۰۶.(Chen & G.Quester,
سانزو و همکارانش ( ۲۰۰۷ ) در تحقیقی با عنوان “بررسی اثرات بازارگرایی یک خریدار صنعتی روی وفاداری نگرشی یک عرضه کننده” اثرات بازارگرایی یک شرکت را مورد بررسی قرار دادند. دو پیمایش ساختار یافته روی صدو چهل و یک شرکت صنعتی انجام شده و نتایج نشان دهنده اثرمستقیم منفی بازارگرایی روی وفاداری است. اما اثرات مثبت غیرمستقیم از طریق ارتباطات، تعارض، رضایتمندی و اعتمادنیز به تایید رسیده است ( ۲۰۰. Sanzo & et al).
دو و وو ( ۲۰۰۸ ) در تحقیقی با عنوان “بررسی اثر وفاداری روی رابطه بازارگرایی و عملکرد: گواهی از شرکتهای خدماتی چین” به تشریح مدلی که رابطه بین بازارگرایی، وفاداری مشتری و عملکرد کسب و کار را نشان میدهد میپردازند. داده های مورد استفاده از صدور یک شرکت خدماتی در چین جمعآوری شده است. نتایج فرضیات ارائه شده را تایید کردند که اظهار کرد که بازارگرایی نه فقط یک اثر مثبت و قوی روی عملکرد کسب وکار شرکتهای خدماتی دارد بلکه همچنین یک اثر غیرمستقیم به واسطه نقش تعدیل کننده وفاداری مشتری نیز وجود دارد.(Du& Wu,2008).
تراوایی عمودی(md)
۱
۲۰
ضریب پوسته
۵-
۵
ذخیره درون چاهی(bbl/psi)
۰۰۱/۰
۰۱/۰
نسبتظرفیت شکاف به ماتریکس ماتریکس
۰۰۱/۰
۱/۰
ضریب جریان بین دانهای
۶-۱۰
۴-۱۰
طول چاه(ft)
۱۰۰۰
۳۰۰۰
مکان چاه (پارامتر بدون بعد)
۲/۰
۸/۰
۳-۳-۱- استفاده از روش طراحی آزمایش[۱۳۴] برای تولید داده های اولیه
در اینجا لازم به ذکر است که در این پژوهش، برای تولید داده های اولیه از جعبه ابزار Model-Based calibration نسخه ۴ در نرم افزار مطلب نسخه ۲۰۰۹، استفاده شدهاست. روش کار در این جعبه ابزار بدین صورت است که در ابتدا تعداد ورودی ها برای هر مدل و همچنین میزان درجهای[۱۳۵] که مورد دلخواه است و به آن میزان فراوانی میخواهیم را وارد کرده و از روش نقطه به نقطه[۱۳۶] و سپس انتخاب روش بهینه[۱۳۷]، میزان داده های مورد نیاز را به صورت رندوم و تصادفی به دست میآوریم.
همچنین میتوان میزان فراوانی داده ها و توزیع مناسب آنها را نیز چک کرده و آن را تأئید یا عوض نماییم. با واردکردن اطلاعات دستهی اول، تغییر مدل مخزن و پارامترهای چاهآزمائی مرتبط با هر مدل مطابق جدول (۳-۲)، دادههای فشار تهچاه با گذشت زمان برای مدلهای مخزنی مختلف با بهره گرفتن از شبیهسازی بهوسیلهی نرمافزار Pansystem تولید شدهاند. در مجموع ۳۵۷۴ دسته دادهی چاهآزمائی مختلف با بهره گرفتن از شبیهسازی تولید شدهاست
۳-۳-۲- تبدیل داده های فشار به مشتق فشار
دادههای بهدست آمده از نرمافزار، دادههای فشار تهچاه نسبت به زمان هستند. دادههای مذکور، دارای هیچ ویژگی خاصی نیستند که بتوان در جهت تشخیص مدلهای مختلف مخزن با شبکههای عصبی، از آنها استفادهکرد. همانطور که در فصل یک نیز توضیح دادهشد، نمودارهای مشتق فشار مدلهای مختلف دارای الگوهای متفاوت هستند. همین تفاوت الگوی مدلهای مختلف انگیزهی لازم را برای استفاده از نمودارهای مشتق فشار در جهت تشخیص مدلهای مخزن ایجاد کردهاست. بنابراین لازم است دادههای فشار تهچاه در طول زمان، به نمودارهای مشتق فشار تبدیل شوند. دادههای شبیهسازی، مطابق الگوریتم ارائهشده توسط بوردت و همکارانش که در حقیقت روشی استاندارد برای محاسبه مشتق از دادههای چاهآزمائی است به دادههای مشتق فشار تبدیل شدهاند [۴۵]. الگوریتم مذکور با رابطهی (۳-۱) قابل تعریف میباشد.
(۳-۱)
در معادلهی (۳-۱):
: t تابع زمانی، (ln(∆t و Δt))/(+Δt log((tp بهترتیب برای آزمایش کاهش و افزایش فشار
: p دادهی فشار تهچاه
فصل اول:
کلیات
مقدمه
بی گمان یکی از مهمترین دستاوردهای پژوهش و نظریه پردازی علمی در قرن گذشته، تأکید فزاینده بر جایگاه و نقش آموزش و پرورش در فرایند توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورهاست. محققان و نظریه پردازان بسیاری در آثار خود، تأثیر تلاش های بشری در حوزه آموزش و پرورش را بر رفاه، سعادت، بهزیستی و ارتقای سطح زندگی مردمان جوامع مختلف به تصویر کشیده اند. حمایت گسترده صاحب نظران حوزه های تعلیم و تربیت و توسعه از فعالیت های آموزشی و پرورشی سبب شده است تا امروزه کمتر کسی در خصوص اهمیت و جایگاه نظام تعلیم و تربیت بر توسعه کشورها تردیدی به خود راه دهد (وودهال، ترجمه فتحی ۱۳۸۱).
مهارت ها و دانش در یک فرد به عنوان سرمایه انسانی تلقی می شود. تمام انسان ها دارای اندازه معینی از سرمایه انسانی هستند و این سطح سرمایه انسانی به صورت عمده متأثر از آموزش و تربیت است ( موماو، مولن و مارتن[۱] ۲۰۰۲)
هرچند که سابقه رفتارانسان در خصوص تخصیص منابع به آموزش جهت کسب دانش و مهارت(باروری و شکوفایی اندیشه ) به قرن ها قبل بر می گردد اما مطالعه نظام مند این رفتار به دوره ای کمتر از پنجاه سال محدود می شود؛ یعنی زمانیکه اقتصاددانان برای کشف علل متفاوت بودن رشد اقتصادی در زمان ها و بین کشورهای مختلف، متوجه عامل “آموزش” شدند که در نتیجه این توجهات، شاخه ای از علوم تحت عنوان علم اقتصاد آموزش در سال ۱۹۶۰ میلادی بنیان نهاده شد (نادری ۱۳۸۳ ،۱۱). یکی از اهداف عمده آموزش افزایش رشد اقتصادی جامعه از طریق بهبود کارایی نیروی انسانی است.
مفهوم سرمایه انسانی محور بسیاری از تحقیقات در اقتصاد آموزش و پرورش است. این مفهوم در سایر شاخه های اقتصاد نیز که در مواردی با اقتصاد آموزش و پرورش وجه اشتراک دارند مطرح بوده است (متوسلی و آهنچیان ۱۳۸۱، ۴۳).
طرفداران نظریه سرمایه انسانی معتقد بودند که آموزش سبب ارتقاء کیفیت عامل انسانی و لذا افزایش بهره وری افراد می شود. به عبارت دیگر، زمانیکه سطح آموزش نیروی کار یک کشور ارتقاء یابد، انتظار می رود بهره وری نیروی کار و به تبع آن رشد اقتصادی آن کشور نیز افزایش یابد (نادری ۱۳۸۳، ۱۱). جوهره نظریه سرمایه انسانی براین پندار قرار گرفته است که مردم وقت و منابع خود را در طرق مختلفی، نه فقط برای لذت بردن از حال، بلکه برای دستیابی به بازده های پولی و غیر پولی در آینده به کار می گیرند یعنی اینکه آنها ممکن است در حال، نسبت به انجام هزینه های بیشتر در امور بهداشتی و با دستیابی به سطح آموزش ها بیشتر اقدام کنند تا بتوانند آینده بهتری را برای خود به ارمغان آورند (ستاری فر ۱۳۸۲؛ بلاگ[۲] ۱۹۷۶).
در نظریه سرمایه انسانی، نقش آموزش در توسعه اقتصادی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. گری بکر[۳] ( ۱۹۶۴)، شولتز[۴] (۱۹۵۹و۱۹۶۱)، دنیسون[۵] ( ۱۹۶۲) برای اولین بار به بررسی نقش پر اهمیت آموزش در رشد اقتصادی پرداخته اند. از دیدگاه این اقتصاددانان، آموزش از طریق افزایش ذخیره سرمایه انسانی، باعث رشد کارایی نیروی کار می گردد و سپس موجبات رشد اقتصادی را فراهم می سازد. شولتز می گوید: سرمایه گذاری آموزشی هزینه مصرفی نیست بلکه سرمایه گذاری در ظرفیت کارای انسان ها جهت تولید کالای مادی است. لذا، سرمایه گذاری آموزشی گونه ای سرمایه گذاری با نرخ بازدهی اقتصادی زیاد است که به صورت افزایش محصول حاصل از هر واحد کار کارگر و سرمایه تعریف می شود. از این رو، اقتصاددانان درصدد یافتن راه عملی برای اندازه گیری مشارکت آموزش در رشد اقتصادی برآمدند (افشاری ۱۳۷۷، ۷۸-۶۱).
پروفسور فردریک هاربیسون[۶] از دانشگاه پرینستون معتقد است: ” منابع انسانی … پایه اصلی ثروت ملت ها را تشکیل می دهد. سرمایه و منابع طبیعی عوامل تبعی تولیدند. در حالیکه انسان ها عوامل فعالی هستند که سرمایه ها را متراکم می سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می کنند، سازمان های اجتماعی – اقتصادی و سیاسی را می سازند و توسعه ملی را به جلو می برند. به وضوح کشوری که نتواند مهارت ها و دانش مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری کند قادر نیست هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد.” ( تودارو[۷] ۱۹۹۶، ۳۷۸ )
در میان اقتصاددانان مسئله رشد اقتصادی و عوامل مؤثر بر آن از زمان های گذشته مورد توجه و اهمیت بوده است. با گذشت زمان و ایجاد فراز و نشیب هایی در تاریخ اقتصادی کشورها، اندیشه های جدید وارد حوزه فکری و اندیشه های رشد اقتصادی شده است (نجمی ۱۳۸۵).
کوزنتس[۸] در بررسی های خود اشاره می نماید که مطالعه رشد اقتصادی در بلند مدت در جوامع گوناگون میسر نمی باشد مگر آنکه مفهوم “سرمایه” و “تشکیل سرمایه” چنان وسیع، جامع و گسترده تلقی شود که سرمایه گذاری در بهداشت وآموزش و پرورش را نیز شامل گردد. وی تأکید می نماید که مطالعه رشد اقتصادی بدون در نظر گرفتن سرمایه انسانی غیر ممکن به نظر می رسد (عمادزاده ۱۳۷۱، ۲۹و۶۱ ؛ کوزنتس ۱۹۶۱ ).
مدل های رشد و توسعه، قبلا مبنای خود را بر این قرار داد
ه بودند که نیروی کار فعال در فرایند توسعه، از کیفیت برابر و همسانی برخوردار است، بنابراین فرض بر این بوده که هر نیروی کاری مانند نیروی کار دیگر در بازدهی و تولید نقش یکسان و برابری را ایفا می کند. اما به مرور مشخص شد که این فرض صحیح نیست، بلکه مهارت ها، عادات، رفتار و دانش نیروی کار است که تعیین کننده اصلی در فرایند تولید بوده و کمیت نیروی کار از اهمیت چندانی برخوردار نیست. به همین جهت در دهه های اخیر، تئوری های اقتصادی دیگر نیروی کار را یکسان و برابر ندیده و تفاوت های بسیاری را برای نیروی کار قائلند. لذا امروزه دیگر نقش دو نیروی کار در تولید برابر فرض نمی شود مگر آنکه از نظر سرمایه انسانی از کیفیت برابری برخوردار باشند. مدل های جدید رشد یعنی مدل های رشد درون زا، از سرمایه انسانی به عنوان عامل درونزای رشد استفاده می کنند و موجب تفاوت هایی با الگوهای سنتی رشد می شوند. تشخیص میزان سرمایه انسانی که نقش اساسی در رشد جوامع توسعه یافته ایفا کرده است، در روشن ساختن و توضیح چگونگی رشد اقتصادی این جوامع از اهمیت زیادی برخوردار بوده و تجربه ای برای کشورهای در حال توسعه خواهد بود. بر این اساس در هر جامعه این مسئله مطرح می شود که با چه معیارهایی می توان سطح سرمایه انسانی را برای جامعه مورد نظر نشان داد (ستاری فر ۱۳۸۲) .
۱-۲- ضرورت انجام تحقیق
امروزه تمام کشورها به دنبال ارتقای کیفیت نیروی کار خود می باشند. زیرا معتقدند که تولید بیشتر و کیفیت بالاتر، تنها در گرو نیروی کار با صلاحیت است. می دانیم که تابع تولید تئوریک y=f (L,K) شامل نیروی کار به صورت فیزیکی است. نیروی کار در این تابع به صورت نفر- ساعت یا اشتغال تمام وقت در نظر گرفته می شود. در بسیاری از مواقع در مطالعات بازار کار لازم است که نیروی کار تقسیم بندی شود ( تمام وقت، نیمه وقت و نیروی کار بیکار) .
از طرف دیگر در تحلیل های اقتصادی از قبیل تولید و رفاه اجتماعی نتایج استخراج شده از کاربرد نیروی کار سنتی (L) گمراه کننده می شود. در واقع در تمام کاربردهای خرد و کلان تابع تولید، آنچه که واقعا مفید می باشد، سرمایه انسانی (H) و سرمایه فیزیکی(K) است و تابع تولید به صورت Y=f(H,K) مفید واقع می شود.
همچنین می دانیم که قابلیت های نیروی کار تحت تأثیر آموزش توسعه می یابد و آموزش های مستمر سبب می شود که مهارت ها و قدرت تولید نیروی کار ارتقاء یافته و آن را به صورت سرمایه انسانی در آورد. هرچه افراد از آموزش بیشتری برخوردار باشند، توانایی مشارکت بیشتری در تولید دارند و به همان اندازه دریافتی ها و درآمد آنها نیز افزایش می یابد.
نقش مؤثر سرمایه انسانی در رشد اقتصادی سال هاست که توسط ادوارد دنیسون[۹] و تئودور شولتز[۱۰] آزمون گردیده و مدت هاست که در کشورهای گوناگون سنجش شده است (عمادزاده ۱۳۷۹، ۳-۲۳).
امروزه تأثیر گذاری سرمایه انسانی بر روی رشد اقتصادی یک مقوله پذیرفته شده است.این پژوهش می کوشد تا میزان سرمایه انسانی را در ایران تعیین نماید. هرچند به دلیل کیفی بودن سرمایه انسانی، شاخص های مختلفی برای سنجش و ارزیابی سرمایه انسانی مورد استفاده اقتصاددانان و پژوهشگران اقتصادی واقع شده است (نجمی ۱۳۸۵) ولی میزان این متغیر مهم در تابع تولید به صورت پولی برای کل کشور و به تفکیک استان دراین پژوهش برای اولین بار برآورد خواهد شد که امید است در کارهای محققان و پژهشگران درآینده مفید واقع گردد.
۱-۳- اهداف تحقیق
هدف اصلی این تحقیق برآورد ارزش پولی سرمایه انسانی در ایران است.
از اهداف فرعی این طرح می توان به مقایسه میزان سرمایه انسانی در بین استانهای مختلف ایران اشاره کرد.
۱-۴- سؤالات تحقیق
ارزش پولی سرمایه انسانی در ایران چه میزان می باشد؟
ارزش پولی سرمایه انسانی در هر کدام از استان های کشور چقدر می باشد ؟
میانگین سالهای تحصیل در استان های کشور چقدر است؟
آیا سرمایه انسانی بر تولید اثر می گذارد؟
۱-۵- فرضیه های تحقیق
میزان سرمایه انسانی در بین استان های کشور متفاوت است.
میزان میانگین سال های تحصیل در بین استان های کشور متفاوت است.
سرمایه انسانی بر تولید (تولید ناخالص داخلی) اثر می گذارد.
۱-۶- روش شناسی تحقیق و منابع مورد استفاده
در این تحقیق از روش توصیفی و مطالعه کتابخانه ای استفاده شده است. آمار و اطلاعات برای سال ۱۳۸۵ از آخرین سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار ایران جمع آوری شده است و از دو نرم افزار excel و eviews استفاده شده است.
۱-۷- محدودیت های تحقیق
تعیین میزان ذخایر نیروی انسانی مورد نیاز یک کشور در حال توسعه مانند ایران با وجود کم بودن داده های مورد اطمینان مشکل است (قره باغیان ۱۳۷۱، ۶۶۰) . بنابراین برای استخراج داده های آماری و جدول های مورد نیاز (داده های آموزشی و داده های هزینه ای) وقت زیادی صرف شد، چراکه داده ها به تفکیک استان به راحتی در دسترس نیستند. محدودیت دیگر، در دسترس نبودن موجودی سرمایه در استان ها است.
فصل دوم:
پایه های نظری و پیشینه تحقیق
۲-۱- سرمایه انسانی
در سال های اخیر در ادبیات رشد و توسعه انواع زیادی از سرمایه معرفی شده اند. به عنوان مثال نشریه سازمان همکاری اقتصاد و توسعه سرمایه های هر کشور را ۵ نوع می داند: ۱) سرمایه تولیدی یا فیزیکی مانند ساختمان ها، تجهیزات، نرم
افزارهاو… ۲) سرمایه طبیعی مانند آب، معدن، نفت، گاز، جنگل و … ۳) سرمایه انسانی که به صورت دانش، مهارت و سلامتی در افراد متبلور می شود ۴) سرمایه اجتماعی مانند هنجارها و شبکه هایی که فعالیت های دو طرفه و جمعی را آسان می کند ۵) نهادهای عمومی و خصوصی و مناسبات اجتماعی مانند نظام سیاسی و حقوقی و اجزای آنها
(Organization for economic cooperation & development, 2001 ) .
در این تحقیق تنها به بررسی سرمایه انسانی خواهیم پرداخت.
۲-۱-۱- تعاریف سرمایه انسانی و شناخت اجمالی اجزای آن
ارتقاء و بهبود ظرفیت تولیدی افراد تعریفی است که از سرمایه انسانی شده است. این تعریف از یک جنبه گسترده و از جنبه دیگر محدود است، به عبارت دیگر تعریف جامع و مانع نیست (عمادزاده ۱۳۷۱، ۱۵).
گستردگی تعریف در این جهت است که فرقی بین افزایش ظرفیت ناشی از سرمایه های فیزیکی، تکنولوژی، سازمان و تشکیلات وافزایش ناشی از بهبود کیفیت نیروی کار که غیر قابل انفکاک از انسان است، مانند افکار و افعال او، قائل نشده است، محدود بودن تعریف نیز به این جهت است که افزایش در قدرت کسب درآمد، لذت بردن، تفاهم با همنوع و رجحان های برتر در انتخاب مصرف که به افزایش ظرفیت تولید مربوط نمی شود، در تعریف گنجانده شده است.
سرمایه انسانی و سرمایه فیزیکی دارای افتراق و اشتراکی است. فرق مهم بین آن دو غیر قابل انفکاک بودن سرمایه انسانی از انسان است که در سرمایه فیزیکی این طور نیست. دیگر آنکه قیمت سرمایه انسانی معین نیست چون بازاری ندارد. بنابراین برای ارائه یک قیمت تقریبی، از اجاره ای که از دستمزد نیروی کار به دست می آید به عنوان جایگزین استفاده می شود. ولی قیمت سرمایه فیزیکی کاملا مشخص است. وجوه اشتراک آن دو نیز در تعمیر، ترمیم و تعویض هردو سرمایه فیزیکی و انسانی است. بدین معنی که سرمایه انسانی نیز مانند سرمایه فیزیکی باید مورد بازسازی قرار گرفته و حتی با پیشرفت علوم و ابداع روش های جدید دست به تعویض آن زده و از سرمایه های قدیمی چشم پوشی نمود (ویزی، ترجمه برهان منش ۱۳۷۲، ۳۳).
هاربیسون[۱۱] در تعریف تشکیل سرمایه انسانی می گوید:"تشکیل سرمایه انسانی توأم است با سرمایه گذاری در پرورش انسان و توسعه قدرت خلاقیت و استعدادهای بالقوه و درونی او."( هاربیسون ۱۹۶۲).
سرمایه های مولدی در وجود انسان ها جمع شده است. این سرمایه ها شامل مهارت ها و توانایی ها ، اندیشه ها، سلامتی و غیره است که ناشی از سرمایه گذاری در آموزش و برنامه های کارآموزی و مراقبت های پزشکی است (تودارو ۱۹۹۶، ۶۹۷).
در این تعریف نیز مانند تعریف گذشته برخی از سرمایه های انسانی که به طور مستقیم بر تولید اثر نخواهد گذاشت تصریح نشده است. بنابراین در سرمایه گذاری های انسانی نباید صرفا افزایش تولیدی را مد نظر قرار داد که قادر به محاسبه و اندازه گیری آن هستیم، بلکه جنبه های دیگری را نیز باید دنبال کرد. برای روشن کردن این بحث، نیروی انسانی در سه سطح مورد بررسی قرار می گیرد:
الف) ابتدا بحث افزایش تولید مطرح می شده و همان طور که در تابع تولید ملاحظه می گردد، (Q=F(K,L)) بازده، تابعی از دو عامل سرمایه( فیزیکی) و نیروی انسانی است، ولی این نیروی انسانی(L) صرفا جنبه های کمیت نیروی کار و ساعات کار افراد محسوب می گشت، به این معنی که از ترکیب بهینه ای از میزان سرمایه و زمان نیروی کار، بیشترین بازده بدست می آمد. در این مرحله صرفا ازدیاد جمعیت یک جامعه از جنبه فراوان و ارزان بودن نیروی کار، سرمایه ای برای آن جامعه محسوب می گشت.
ب) در مرحله دوم کیفیت نیروی کار در مقابل کمیت آن مطرح گشت. یعنی با همان میزان ساعات کار و نیروی کار، ولی با افزایش مهارت ها، دانش و استعدادهای نیروی انسانی در کنار سرمایه های فیزیکی که پیچیده تر از قبل است موفق به افزایش بازده گشت. البته در این مرحله بود که در تخمین تابع تولید علت آنکه جزء پسماند میزان قابل توجهی از بازده را نمی توانست توضیح دهد آشکار گشت و مشخص شد که بخش عمده ای از جزء پسماند ناشی از کیفیت نیروی کار است. بنابراین در تابع تولید جدید، متغیر نیروی کار، به هر دو جنبه (کمیت و کیفیت) نیروی انسانی توجه نمود.
Q=F (K,L1,L2,L3,L4,…)
متغیرL کلیه عواملی را که در نیروی انسانی مؤثر است تا تولید Q را افزایش دهد تعریف می نماید. به عنوان مثال L1 ساعات کار نیروی کار، L2 میزان سواد و تحصیلات نیروی کار، L3 مهارت نیروی کار، L4 تندرستی و سطح بهداشت نیروی کار و … . در این مرحله بهبود متغیر های مربوط به نیروی انسانی، سطح تولید و بازده را افزایش داده است. بنابراین سرمایه انسانی مجموعه عوامل مربوط به انسان است که به طور مستقیم بر افزایش تولید مؤثر می باشد.
همانگونه که در فصل دوم ذکر کردیم صورخیال از عناصر مهم زیباشناسی است که ذهن را درگیر همانندسازی میکند و در این عبارت طاووس چون انسانی تصویر شده که به پاهایش نگاه میکند و اندوهگین میشود و کمک میطلبد به صورت استعاره مکنیه آمده است و منظور از این استعاره بیان مقدار زشتی پای طاووس است.
چنانچه مولانا این مضمون را اینگونه به تصویر کشیده است.
پر طاووست مبین و پای ببین تا که سوء العین نگشاید کمین (مولانا، ۱۳۶۸: ۳۳)
«لأنَّ قوائمِهِ کَقوائمِ الدِّیَکَهِ الخِلَاسُیَه و قَد نجمَت مِن ظُنُبُوبِ ساقِهِ صِیصِیَهٌ خَفِیَّهً» در این عبارت ما شاهد آن هستیم که حضرت در پی زیبا نمایاندن صرف طاووس نیست بلکه خواهان نشان دادن واقعیت به مخاطبی است که هیچ شناختی از این موجود ندارد و پاهای باریک طاووس را به پای خروس خلاسی که نه سفید است نه سیاه بلکه خاکی رنگ است تشبیه کرده که یک ناخنک کوچک نیز از گوشهی پای این حیوان روییده است که با آن زیبایی بینظیری که حضرت از قبل آن را وصف کرده است هیچ تناسبی ندارد که هدف از این تشبیه تقبیح و زشت جلوه دادن پای طاووس میباشد و از عوامل دیگری که بیان کننده هماهنگی آهنگ و معنای عبارت است استفاده مکرر عبارت از مصوت کوتاه کسر (ــِـ) میباشد چون هنگام تلفظ این مصوت لب به سوی پایین کشیده میشود. تا با کشیده شدن لب به سمت پایین در واقع زشتی پای طاووس بیشتر جلوه کند و مخاطبی را با توصیفهای قبلی که ذکر شد سخت، مشتاق دیدار طاووس است به ناگاه در او توقف ایجاد میشود و حالت ناخرسندی به او دست میدهد و این نیز از قدرت بالای امام(ع) است که عواطف را سخت درگیر میکند.
«وَ لَهُ فِیِ مَوضِع العُرفِ قَنزُعَهً حَضراءُ مَوَشّاهٌ وَ مَخرَجَ عُنَقِهِ کالإبریقِ و مَغرزها اِلی حَیثُ بَطنَهُ کَصِبغ الوسمهِ الیمانِیَّهِ أو کَحَرِیَرهٍ مُلبَسَهٍ مِرءَاهً داتَ صِقالٍ و کأنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعجَرٍ أسحَمَ إلاّ أنَّهُ یُخَیَّلُ لِکَثرَهِ مائِهِ وَ شِدَّهِ بَرِیقِهِ أن الخُضرَهَ النّاضِرَهَ مُمتَزِجِهً به»
کلام مولا(ع) فطرت انسانها را مورد خطاب قرار میدهد و از آنجا که فطرت آدمی رو به سوی حقیقت و درستی دارد امام(ع) تمام کوشش خود را انجام میدهد تا چشم دل آنان را به روی حقایق هستی باز کند و بدیهی است از عواملی که عاطفه و احساس مخاطب را بر می انگیزاند استفاده از رنگ است به میزان برانگیختگی عواطف تأثیرپذیری مخاطب بیشتر میشود تأثیری که پیوسته آویزه گوش جان او خواهد بود و حضرت این برانگیختگی عاطفی را مناسب با فضا مخاطب انتخاب میکند تا وظیفه اصلی ایشان که هدایت انسانهاست را به خوبی انجام دهد و یکی از آنها رنگ است. در هر مملکتی رنگی خاص مورد توجه و منظور نظر است در زبان عرب دوره جاهلی که برخاسته از محیط صحراست، سیاه، سفید، زرد و قرمز رنگ اصلی است هر رنگ در محیط خاصی ممکن است یادآور موضوعی است و هر قوم ممکن است به مناسبت اوضاع اقلیمی خود، رنگی را دوست بدارد و از رنگی نفرت داشته باشد. عرب جاهلی رنگ سبز را که یادآور بهار و مراتع خرم و چراگاههای خوب است بیش از هر رنگ دیگری دوست دارد زیرا مسأله چراگاه برای ایشان مهمترین امر زندگی بوده است. (شفیعی کدکنی، ۱۳۵۸: ۲۷۰)
و بیجا نیست اگر میبینیم زیباترین رنگها در قرآن رنگ سبز است «عالِیَهُم ثِیابُ سُنَدُس خَضَرٌ وَ إسِتَبرَقٌ». (انسان/۲۱) «بر بالای بهشتیان لطیف زیبای سبز و حریر ستبر است.»
پیداست که امام مخاطبان خود را خوبی میشناسد و به روانشناسی آنان به خوبی آگاه است و از «رنگ سبزکه به معنای فراوانی، روزی، و فور و خرمی میباشد.»(مختار عمر، ۱۹۹۷: ۷۹) و در اینجا انتخاب رنگ سبز در قالب کلماتی چون «خضراء»، «الوسمه الیمانی» که گیاهی است که برای خضاب استفاده میشود(انیس، ۱۳۸۶: ذیل وسم) و همچنین «الخضره» به کار میبندد تا با توجه به فضای مخاطبان که عرب بیاباننشین هستند و علاقه شدیدی به رنگ سبز دارند زیرا رنگ سبز برای َآنها یادآور بهترین نعمتها میباشد در کلام خود استفاده میکند تا عربهای بیاباننشینی که رنگ سبز برای آنها یادآور بهترین نعمتهاست مجذوب کلام خود سازد.
امیرالمومنین(ع) گردن طاووس را به لوله آفتابه تصویر کرده است که وجه شبه آن دراز بودن و زیبایی است که ذکر نشده است. هم چنین پرهای شکمش را به رنگ وسمه یمانی و حریر تشبیه کرده است که مراد از این تشبیه محسوس به محسوس زیبا جلوه دادن. مشبه یعنی طاووس میباشد احساس شیفته شدن در برابر زیبایی طاووس رنگ و طراوات خاصی به این عبارت بخشیده است و این عاطفه در استحکام لفظ و زیبایی تصویر جلوه میکند.
«وَ مَعَ فَتقِ سَمعِهِ خطُّ کَمُستَدَقَّ القَلَمِ فِی لَونِ الأقحُوانِ أبیضُ یَقِقٌ فَهُوَ بِبَیَاضِهِ فِی سَواد» در این عبارت حضرت خط گوش طاووس را به باریکی سر قلم تشبیه کرده است که مراد از این تشبیه محسوس به محسوس بیان مقدار سفیدی خط گوش طاووس میباشد و صوت «ق» از اصوات شدید میباشد. (انیس ،۱۳۷۴ :۲۰)و در اینجا تکرار صوت «ق» با توجه به معنای آن در جمله آمده تا شدت سفیدی و درخشندگی گوش طاووس را بیان کند و از کلماتی چون «أبیض» و «یقق» و «بیاض» استفاده میکند.
میان «بیاض» و «سواد» تضاد وجود دارد که این تضاد خود نوعی موسیقی ایجاد میکند بدون آنکه مخاطب بتواند به صورت مستقیم آن را بفهمد ذهن او را بر سر دو راهی قرار میدهد که چگونه این سیاهی و سفیدی در کنار هم قرار میگیرند و همین سبب به موسیقی رسیدن کلام میشود.
«حَتَّی یَهود کَهَیئَتِهِ قَبلَ سُقُوطِهِ لا یُخالِفُ سالِفَ ألوانِهِ و لا یَقَعُ لَونٌ فِی غَیرِ مکانِهِ»
میان «سقوطه» و «الوانه» و «مکانه» سجع مطرف وجود دارد که همان اتفاق فاصلهها فقط در روی که «ــِـ ه» است. امام علی(ع) به تبعیت از قرآن بسیار از سجع برای موسیقی افزایی استفاده میکند که این موسیقی و آهنگ جلوه زیبایی به عبارات نهجالبلاغه میبخشد از نمونههای این زیبایی، در عبارت فوق تکرار مصوت کوتاه (ـِ) است که موجب زیبایی است با توجه به اینکه حرکت کسره در پایین قرار دارد و لب به هنگام تلفظ آن به پایین کشیده میشود.در این عبارت هم پایین قرار گرفتن این حرکت بیعلت نیست نمونهای از تناسب حرکت با معنا میتوان به کلمه سقوط اشاره دارد که به معنای افتادن است و در این عبارت منظور افتادن پرهای طاووس است و این افتادن و سقوط متناسب با توالی حرکت کسره است که جایگاهش در پایین میباشد.گویا نخستین عاملی که مایه رستاخیز کلمهها در زبان شده و انسان ابتدایی را به شگفتی واداشته است، همین کاربرد موسیقی در نظام واژهها بوده است. (شفیعی کدکنی، ۱۳۵۸: ۸)
«فَکَیفَ تَصِلُ إلی صِفَهِ هذا عَمَائقُ الفِطَنِ أو تَبلُغُهُ قَرائحُ العُقُولِ أو تَستَنظِمُ وَصفَهُ أقوالُ الواصِفین»
یکی از شیوههای که امام(ع) برانگیختن عواطف و دعوت به تفکر استفاده کرده است شیوه تجاهل عارف است یعنی امام با تمام آگاهی خود از مخاطب میپرسد تا او را به تفکر و تسلیم شدن در برابر خداوند و نعمتهای بیشمار او وا دارد.
«وَ فی تَعلِیقِ کبَائسِ الُلولُؤِالرَّطبِ فِی عَسَالِیجها وَ أفنَانِهَا» در این عبارت حضرت برای توصیف بهشت و نعمتهایش و شیفته ساختن مخاطبان برای رسیدن به آن، از تعابیر زیبایی استفاده نموده است و خیال مخاطب را برمیانگیزد و ذهن را درگیر میکند و ایشان میوهها را به مروارید تر و تازه تشبیه میکند و از مشبه که همان «فاکهه» میباشد حرفی به میان نمیآورد تا ذهن مخاطب را بیشتر درگیر کند و با توجه به معنای عبارت که مروارید از شاخه آویزان نمیشود میتوان پی به مشبه برد مراد از تشبیه محسوس که به صورت مرسل به کار رفته است زیبا جلوه دادن مشبه همان میوههای بهشتی میباشد. در بررسی معنا و محتوا باید گفت کلمات و واژهها اگرچه در حد اعلای زیبایی باشند اگر در بردارنده معانی پست و سخیف باشند نمیتوانند احساس زیبای را برانگیزد و یک اثر جاودانه سازد مولا(ع) در قالب کلمات معانی ژرفی را ارائه میدهد و آدمی را به تفکر و تأهل وا میدارد. عناصر محتوا یک اثر حاصل برآورد دو عنصر موضوع و اندیشه میباشد. (مظاهری، ۱۳۷۹: ۷) خطبه طاووس به موضوعات زیر میپردازد:
۱- آفرینش انواع موجودات را بیان میدارد.
«ابتَدَعَهُم خلقاً عجَیباً مِن حَیَوانٍ وَ مَواتٍ و ساکن و ذی حَرکاتٍ»
۲- به شگفتیهای آفرینش طاووس میپردازد.
«تَخالُ قَصَبَهُ مَدارِیَ مِن فِضَّهٍ وَ مَا أُنبِتَ عَلَیها مِن عَجِیبِ دَارَاتِهِ وَ شُمُوسِهِ خالِصَ العِقیانَ وَ فِلَذَ الزَّبَرجَدِ»
۳- ویژگی و نعمتهای بهشتی را بیان میدارد.
«وَ یُطافُ عَلَی نُزّالِها فِی أفنِیَهِ قُصُورِها بالأعسالِ المُصَفَّقَهِ وِ الخُمورِ المَرَوَّقَهِ»
اما اندیشهای که امام(ع) در پی رسیدن به آن است برطرف کردن خرافات و توهمات است که در جامعه آن روز رواج داشت که معتقد بودند که طاووس ماده با اشک بارور میشود و تولید نسل میکند امام(ع) تمام تلاش خود را به کار میبندد تا به مخاطب بفهماند که هر معلولی دارای علتی است و باید با تفکر و اندیشه با مسائل برخورد کند و همچنین در پی شناساندن زیبایی طاووس به مردمی است که از آن شناختی ندارند.
۴-۲- خطبه أشباح
این خطبه به اشباح یعنی اشخاص معروف است این خطبه را از این جهت به این نام نامیدهاند که در آن از آفرینش فرشتگان، آسمانها زمین و چگونگی آفرینش آنها سخن به میان آمده است و یکی از بزرگترین خطبی است که آن حضرت در پاسخ شخصی که از او درخواست کرد تا خدا را طوری برایش توصیف کند که گویا او را آشکارا میبیند ایراد کرد. (ابن میثم، ۱۳۵۷: ۶۷۹)
این خطبه مبارکه که همانطور که شارحان و مفسران نهجالبلاغه متوجه شدهاند مطالبی فوقالعاده عمیق و عالی در الهیات و حکمت متعالیه در بردارد مقداری از اصطلاحات در این خطبه و خطبه یکم و بعضی دیگر از خطبهها آمده است که برای بعضی از اشخاص بیاطلاع از جریان هستیشناسی بطور عموم و از عظمت علمی و ملکوتی علیبنابیطالب(ع) موجب ابهام شده است. آنان گفتهاند این اصطلاحات و مفاهیم حکمی و فلسفی از زمان منصور دوانقی و مامون به این طرف در کشورهای اسلامی رایج گشته است، لذا نسبت اینگونه خطبهها را به امیرالمومنین علیهالسلام مورد اشکال قرار دادهاند. برای رفع این توهم باید گفت این اشخاص از وسعت شگفتانگیز لغت عربی غافلند و نمیدانند که لغت عربی با وسعتی که دارد میتواند از عهده بیان هرگونه معانی و مفاهیم مربوط با الهیات و هستیشناسی برآید. اما معانی و مفاهیم عالیهی الهیات وهستیشناسی برای علیبنابیطالب(ع) به همان معنی امکان پذیر بوده است که آوردن حقائق و احکام جدید برای پیامبراسلام(ص) از طرف خداوند متعال. (جعفری، ۱۳۷۶: ۱۵۷)
مُحَمَّدٍ علیهم السلام أَنَّهُ قَالَ خَطَبَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِهَذِهِ اَلْخُطْبَهِ عَلَى مِنْبَرِ اَلْکُوفَهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ رَجُلاً أَتَاهُ فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ صِفْ لَنَا رَبَّنَا لِنَزْدَادَ لَهُ حُبّاً وَ بِهِ مَعْرِفَهً فَغَضِبَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ نَادَى اَلصَّلَوهَ جَامِعَهً فَاجْتَمَعَ اَلنَّاسُ حَتَّى غَصَّ اَلْمَسْجِدُ بِأَهْلِهِ فَصَعِدَ اَلْمِنْبَرَ وَ هُوَ مُغْضَبٌ مُتَغَیِّرُ اَللَّوْنِ فَحَمِدَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِیِّ صلى الله علیه و اله ثُمَّ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی لاَ یَفِرُهُ اَلْمَنْعُ (وَ اَلْجُمُودُ) وَ لاَ یُکْدِیهِ اَلْإِعْطَاءُ وَ اَلْجُودُ إِذْ کُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ وَ کُلُّ مَانِعٍ مَذْمُومٌ مَا خَلاَهُ وَ هُوَ اَلْمَنَّانُ بِفَوَائِدِ اَلنِّعَمِ وَ عَوَائِدِ اَلْمَزِیدِ وَ اَلْقِسَمِ عِیَالُهُ اَلْخَلاَئِقُ ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ وَ نَهَجَ سَبِیلَ اَلرَّاغِبِینَ إِلَیْهِ وَ اَلطَّالِبِینَ مَا لَدَیْهِ وَ لَیْسَ بِمَا سُئِلَ بِأَجْوَدَ مِنْهُ بِمَا لَمْ یُسْأَلْ اَلْأَوَّلُ اَلَّذِی لَمْ یَکُنْ لَهُ قَبْلٌ فَیَکُونَ شَیْءٌ قَبْلَهُ وَ اَلْآخِرُ اَلَّذِی لَیْسَ لهُ بَعْدٌ فَیَکُونَ شَیْءٌ بَعْدَهُ وَ اَلرَّادِعُ أَنَاسِیَّ اَلْأَبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِکَهُ مَا اِخْتَلَفَ عَلَیْهِ دَهْرٌ فَیَخْتَلِفَ مِنْهُ اَلْحَالُ وَ لاَ کَانَ فِی مَکَانٍ فَیَجُوزَ عَلَیْهِ اَلاِنْتِقَالُ وَ لَوْ وَهَبَ مَا تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادِنُ اَلْجِبَالِ وَ ضَحِکَتْ عَنْهُ أَصْدَافُ اَلْبِحَارِ مِنْ فِلِزِّ اَللُّجَیْنِ وَ اَلْعِقْیَانِ وَ نُثَارَهِ اَلدُّرِّ وَ حَصِیدِ اَلْمَرْجَانِ مَا أَثَّرَ ذَلِکَ فِی جُودِهِ وَ لاَ أَنْفَدَ سَعَهَ مَا عِنْدَهُ وَ لَکَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخَائِرِ اَلْإِنْعَامِ مَا لاَ تُنْفِدُهُ مَطَالِبُ اَلْأَنَامِ لِأَنَّهُ اَلْجَوَادُ اَلَّذِی لاَ یَغِیضُهُ سُؤَالُ اَلسَّائِلِینَ وَ لاَ یُبْخِلُهُ إِلْحَاحُ اَلْمُلِحِّینَ فَانْظُرْ أَیُّهَا اَلسَّائِلُ فَمَا دَلَّکَ اَلْقُرْآنُ عَلَیْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اِسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَایَتِهِ وَ مَا کَلَّفَکَ اَلشَّیْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَیْسَ فِی اَلْکِتَابِ عَلَیْکَ فَرْضُهُ وَ لاَ فِی سُنَّهِ اَلنَّبِیِّ صلى الله علیه واله وَ أَئِمَّهِ اَلْهُدَى أَثَرُهُ فَکِلْ عِلْمَهُ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ فَإِنَّ ذَلِکَ مُنْتَهَى حَقِّ اَللَّهِ عَلَیْکَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَلرَّاسِخِینَ فِی اَلْعِلْمِ هُمُ اَلَّذِینَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اِقْتِحَامِ اَلسُّدَدِ اَلْمَضْرُوبَهِ دُونَ اَلْغُیُوبِ اَلْإِقْرَارُ بِجُمْلَهِ مَا جَهِلُوا تَفْسِیرَهُ مِنَ اَلْغَیْبِ اَلْمَحْجُوبِ فَمَدَحَ اَللَّهُ اِعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ یُحِیطُوا بِهِ عِلْماً وَ سَمَّى تَرْکَهُمُ اَلتَّعَمُّقَ فِیمَا لَمْ یُکَلِّفْهُمُ اَلْبَحْثَ عَنْ کُنْهِهِ رُسُوخاً فَاقْتَصِرْ عَلَى ذَلِکَ وَ لاَ تُقَدِّرْ عَظَمَهَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ اَلْهَالِکِینَ هُوَ اَلْقَادِرُ اَلَّذِی إِذَا اِرْتَمَتِ اَلْأَوْهَامُ لِتُدْرِکَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ وَ حَاوَلَ اَلْفِکْرُ اَلْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَرَاتِ اَلْوَسَاوِسِ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ فِی عَمِیقَاتِ غُیُوبِ مَلَکُوتِهِ وَ تَوَلَّهَتِ اَلْقُلُوبُ إِلَیْهِ لِتَجْرِیَ فِی کَیْفِیَّهِ صِفَاتِهِ وَ غَمَضَتْ مَدَاخِلُ اَلْعُقُولِ فِی حَیْثُ لاَ تَبْلُغُهُ اَلصِّفَاتُ لِتَنَالَ عِلْمَ ذَاتِهِ رَدَعَهَا وَ هِیَ تَجُوبُ مَهَاوِیَ سُدَفِ اَلْغُیُوبِ مُتَخَلِّصَهً إِلَیْهِ سُبْحَانَهُ فَرَجَعَتْ إِذْ جُبِهَتْ مُعْتَرِفَهً بِأَنَّهُ لاَ یُنَالُ بِجَوْرِ اَلاِعْتِسَافِ کُنْهُ مَعْرِفَتِهِ وَ لاَ تَخْطُرُ بِبَالِ أُولِی اَلرَّوِیَّاتِ خَاطِرَهٌ مِنْ تَقْدِیرِ جَلاَلِ عِزَّتِه اَلَّذِی اِبْتَدَعَ اَلْخَلْقَ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ اِمْتَثَلَهُ وَ لاَ مِقْدَارٍ اِحْتَذَى عَلَیْهِ مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکُوتِ قُدْرَتِهِ وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ وَ اِعْتِرَافِ اَلْحَاجَهِ مِنَ اَلْخَلْقِ إِلَى أَنْ یُقِیمَهَا بِمِسَاکِ قُوَّتِهِ مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِیَامِ اَلْحُجَّهِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ وَ ظَهَرَتْ فِى اَلْبَدَائِعِ اَلَّتِی أَحْدَثَهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ وَ أَعْلاَمُ حِکْمَتِهِ فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّهً لَهُ وَ دَلِیلاً عَلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ خَلْقاً صَامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِیرِ نَاطِقَهٌ وَ دَلاَلَتُهُ عَلَى اَلْمُبْدِعِ قَائِمَهٌ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ شَبَّهَکَ بِتَبَایُنِ أَعْضَاءِ خَلْقِکَ وَ تَلاَحُمِ حِقَاقِ مَفَاصِلِهِمُ اَلْمُحْتَجِبَهِ لِتَدْبِیرِ حِکْمَتِکَ لَمْ یَعْقِدْ غَیْبَ ضَمِیرِهِ عَلَى مَعْرِفَتِکَ وَ لَمْ یُبَاشِرْ قَلْبُهُ اَلْیَقِینَ بِأَنَّهُ لاَ نِدَّ لَکَ وَ کَأَنَّهُ لَمْ یَسْمَعْ تَبَرُّأَ اَلتَّابِعِینَ مِنَ اَلْمَتْبُوعِینَ إِذْ یَقُولُونَ تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ اَلْعالَمِینَ کَذَبَ اَلْعَادِلُونَ بِکَ إِذْ شَبَّهُوکَ بِأَصْنَامِهِمْ وَ نَحَلُوکَ حِلْیَهَ اَلْمَخْلُوقِینَ بِأَوْهَامِهِمْ وَ جَزَّءُوکَ تَجْزِئَهَ اَلْمُجَسَّمَاتِ بِخَوَاطِرِهِمْ وَ قَدَّرُوکَ عَلَى اَلْخِلْقَهِ اَلْمُخْتَلِفَهِ اَلْقُوَى بِقَرَائِحِ عُقُولِهِمْ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ سَاوَاکَ بِشَیْءٍ مِنْ خَلْقِکَ فَقَدْ عَدَلَ بِکَ وَ اَلْعَادِلُ بِکَ کَافِرٌ بِمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ مُحْکَمَاتُ آیَاتِکَ وَ نَطَقَتْ عَنْهُ شَوَاهِدُ حُجَجِ بَیِّنَاتِکَ وَ أَنَّکَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلَّذِی لَمْ تَتَنَاهَ فِی اَلْعُقُولِ فَتَکُونَ فِی مَهَبِّ فِکْرِهَا مُکَیَّفاً وَ لاَ فِی رَوِیَّاتِ خَوَاطِرِهَا مَحْدُوداً مُصَرَّفاً منها قَدَّرَ مَا خَلَقَ فَأَحْکَمَ تَقْدِیرَهُ وَ دَبَّرَهُ فَأَلْطَفَ تَدْبِیرَهُ وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ یَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ وَ لَمْ یَقْصُرْ دُونَ اَلاِنْتِهَاءِ إِلَى غَایَتِهِ وَ لَمْ یَسْتَصْعِبْ إِذْ أُمِرَ بِالْمُضِیِّ عَلَى إِرَادَتِهِ وَ کَیْفَ وَ إِنَّمَا صَدَرَتِ اَلْأُمُورُ عَنْ مَشِیَّتِهِ اَلْمُنْشِئُ أَصْنَافَ اَلْأَشْیَاءِ بِلاَ رَوِیَّهِ فِکْرٍ آلَ إِلَیْهَا وَ لاَ قَرِیحَهِ غَرِیزَهٍ أَضْمَرَ عَلَیْهَا وَ لاَ تَجْرِبَهٍ أَفَادَهَا مِنْ حَوَادِثِ اَلدُّهُورِ وَ لاَ شَرِیکٍ أَعَانَهُ عَلَى اِبْتِدَاعِ عَجَائِبِ اَلْأُمُورِ فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ وَ أَجَابَ إِلَى دَعْوَتِهِ لَمْ یَعْتَرِضْ دُونَهُ رَیْثُ اَلْمُبْطِئِ وَ لاَ أَنَاهُ اَلْمُتَلَکِّئِ فَأَقَامَ مِنَ اَلْأَشْیَاءِ أَوَدَهَا وَ نَهَجَ حُدُودَهَا وَ لاَءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَیْنَ مُتَضَادِّهَا وَ وَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنِهَا وَ فَرَّقَهَا أَجْنَاساً مُخْتَلِفَاتٍ فِی اَلْحُدُودِ وَ اَلْأَقْدَارِ وَ اَلْغَرَائِزِ وَ اَلْهَیْئَاتِ بَدَایَا خَلاَئِقَ أَحْکَمَ صُنْعَهَا وَ فَطَرَهَا عَلَى مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا و منها فی صفه السماء وَ نَظَمَ بِلاَ تَعْلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَ لاَحَمَ صُدُوعَ اِنْفِرَاجِهَا وَ وَشَّجَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ أَزْوَاجِهَا وَ ذَلَّلَ لِلْهَابِطِینَ بِأَمْرِهِ وَ اَلصَّاعِدِینَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ حُزُونَهَ مِعْرَاجِهَا وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِیَ دُخَانٌ فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا وَ فَتَقَ بَعْدَ اَلاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ اَلشُّهُبِ اَلثَّوَاقِبِ عَلَى نِقَابِهَا وَ أَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ فِی خَرْقِ اَلْهَوَاءِ بِأَیْدِهِ وَ أَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَهً لِأَمْرِهِ وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَهً مُبْصِرَهً لِنَهَارِهَا وَ قَمَرَهَا آیَهً مَمْحُوَّهً مِنْ لَیْلِهَا وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَ قَدَّرَ سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لِیُمَیَّزَ بَیْنَ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ بِهِمَا وَ لِیُعْلَمَ عَدَدُ اَلسِّنِینَ وَ اَلْحِسَابُ بِمَقَادِیرِهِمَا ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوِّهَا فَلَکَهَا وَ نَاطَ بِهَا زِینَتَهَا مِنْ خَفِیَّاتِ دَرَارِیِّهَا وَ مَصَابِیحِ کَوَاکِبِهَا وَ رَمَى مُسْتَرِقِی اَلسَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا وَ أَجْرَاهَا عَلَى إِذْلاَلِ تَسْخِیرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا وَ مَسِیرِ سَائِرِهَا وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا و منها فی صفه الملائکه ثُمَّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لِإِسْکَانِ سَمَاوَاتِهِ وَ عِمَارَهِ اَلصَّفِیحِ اَلْأَعْلَى مِنْ مَلَکُوتِهِ خَلْقاً بَدِیعاً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ وَ مَلَأَبِهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا وَ حَشَابِهِمْ فُتُوقَ أَجْوَائِهَا وَ بَیْنَ فَجَوَاتِ تِلْکَ اَلْفُرُوجِ زَجَلُ اَلْمُسَبِّحِینَ مِنْهُمْ فِی حَظَائِرِ اَلْقُدْسِ وَ سُتُرَاتِ اَلْحُجُبِ وَ سُرَادِقَاتِ اَلْمَجْدِ وَ وَرَاءَ ذَلِکَ اَلرَّجِیجِ اَلَّذِی تَسْتَکُّ مِنْهُ اَلْأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُورٍ تَرْدَعُ اَلْأَبْصَارَ عَنْ بُلُوغِهَا فَتَقِفُ خَاسِئَهً عَلَى حُدُودِهَا أَنْشَأَهُمْ عَلَى صُوَرٍ مُخْتَلِفَاتٍ وَ أَقْدَارٍ مُتَفَاوِتَاتٍ أُولِی أَجْنِحَهٍ تُسَبِّحُ جَلاَلَ عِزَّتِهِ لاَ یَنْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِی اَلْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ وَ لاَ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ یَخْلُقُونَ شَیْئاً مَعَهُ مِمَّا اِنْفَرَدَ بِهِ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ جَعَلَهُمُ فِیمَا هُنَالِکَ أَهْلَ اَلْأَمَانَهِ عَلَى وَحْیِهِ وَ حَمَّلَهُمْ إِلَى اَلْمُرْسَلِینَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَیْبِ اَلشُّبُهَاتِ فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبِیلِ مَرْضَاتِهِ وَ أَمَدَّهُمْ بِفَوَائِدِ اَلْمَعُونَهِ وَ أَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَوَاضُعَ إِخْبَاتِ اَلسَّکِینَهِ وَ فَتَحَ لَهُمْ أَبْوَاباً ذُلُلاً إِلَى تَمَاجِیدِهِ وَ نَصَبَ لَهُمْ مَنَاراً وَاضِحَهً عَلَى أَعْلاَمِ تَوْحِیدِهِ لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُوصِرَاتُ اَلْآثَامِ وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اَللَّیَالِی وَ اَلْأَیَّامِ وَ لَمْ تَرْمِ اَلشُّکُوکُ بِنَوَازِعِهَا عَزِیمَهَ إِیمَانِهِمْ وَ لَمْ تَعْتَرِکِ اَلظُّنُونُ عَلَى مَعَاقِدِ یَقِینِهِمْ وَ لاَ قَدَحَتْ قَادِحَهُ اَلْإِحَنِ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ لاَ سَلَبَتْهُمُ اَلْحَیْرَهُ مَا لاَقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمَائِرِهِمْ وَ سَکَنَ مِنْ عَظَمَتِهِ وَ هَیْبَهِ جَلاَلَتِهِ فِی أَثْنَاءِ صُدُورِهِمْ وَ لَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ اَلْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَیْنِهَا عَلَى فِکْرِهِمْ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فِی خَلْقِ اَلْغَمَامِ اَلدُّلَّحِ وَ فِی عِظَمِ اَلْجِبَالِ اَلشُّمَّخِ وَ فِی قَتُرَهِ اَلظَّلاَمِ اَلْأَیْهَمِ وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تُخُومَ اَلْأَرْضِ اَلسُّفْلَى فَهِیَ کَرَایَاتٍ بِیضٍ قَدْ نَفَذَتْ فِی مَخَارِقِ اَلْهَوَاءِ وَ تَحْتَهَا رِیحٌ هَفَّافَهٌ تَحْبِسُهَا عَلَى حَیْثُ اِنْتَهَتْ مِنَ اَلْحُدُودِ اَلْمُتَنَاهِیَهِ قَدِ اِسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ وَ وَسَّلَتْ حَقَائِقُ اَلْإِیمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ وَ قَطَعَهُمُ اَلْإِیقَانُ بِهِ إِلَى اَلْوَلَهِ إِلَیْهِ وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَى مَا عِنْدَ غَیْرِهِ قَدْ ذَاقُوا حَلاَوَهَ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْکَأْسِ اَلرَّوِیَّهِ مِنْ مَحَبَّتِهِ وَ تَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَیْدَاءِ قُلُوبِهِمْ وَشِیجَهُ خِیفَتِهِ فَحَنَوْا بِطُولِ اَلطَّاعَهِ اِعْتِدَالَ ظُهُورِهِمْ وَ لَمْ یُنْفِدْ طُولُ اَلرَّغْبَهِ إِلَیْهِ مَادَّهَ تَضَرُّعِهِمْ وَ لاَ أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِیمُ اَلزُّلْفَهِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ وَ لَمْ یَتَوَلَّهُمُ اَلْإِعْجَابُ فَیَسْتَکْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ وَ لاَ تَرَکَتْ لَهُمُ اِسْتِکَانَهُ اَلْإِجْلاَلِ نَصِیباً فِی تَعْظِیمِ حَسَنَاتِهِمْ وَ لَمْ تَجْرِ اَلْفَتَرَاتُ فِیهِمْ عَلَى طُولِ دُءُوبِهِمْ وَ لَمْ تَغِضْ رَغَبَاتُهُمْ فَیُخَالِفُوا عَنْ رَجَاءِ رَبِّهِمْ وَ لَمْ تَجِفَّ لِطُولِ اَلْمُنَاجَاهِ أَسَلاَتُ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لاَ مَلَکَتْهُمُ اَلْأَشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ اَلْجُؤَارِ إِلَیْهِ أَصْوَاتُهُمْ وَ لَمْ تَخْتَلِفْ فِی مَقَاوِمِ اَلطَّاعَهِ مَنَاکِبُهُمْ وَ لَمْ یَثْنُوا إِلَى رَاحَهِ اَلتَّقْصِیرِ فِی أَمْرِهِ رِقَابَهُمْ وَ لاَ تَعْدُو عَلَى عَزِیمَهِ جِدِّهِمْ بَلاَدَهُ اَلْغَفَلاَتِ وَ لاَ تَنْتَضِلُ فِی هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ اَلشَّهَوَاتِ قَدِ اِتَّخَذُوا ذَا اَلْعَرْشِ ذَخِیرَهً لِیَوْمِ فَاقَتِهِمْ وَ یَمَّمُوهُ عِنْدَ اِنْقِطَاعِ اَلْخَلْقِ إِلَى اَلْمَخْلُوقِینَ بِرَغْبَتِهِمْ لاَ یَقْطَعُونَ أَمَدَ غَایَهِ عِبَادَتِهِ وَ لاَ یَرْجِعُ بِهِمُ اَلاِسْتِهْتَارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ إِلاَّ إِلَى مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهِمْ غَیْرِ مُنْقَطِعَهٍ مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ اَلشَّفَقَهِ مِنْهُمْ فَیَنُوا فِی جِدِّهِمْ وَ لَمْ تَأْسِرْهُمُ اَلْأَطْمَاعُ فَیُؤْثِرُوا وَشِیکَ اَلسَّعْیِ عَلَى اِجْتِهَادِهِمْ وَ لَمْ یَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ وَ لَوِ اِسْتَعْظَمُوا ذَلِکَ لَنَسَخَ اَلرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِمْ وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی رَبِّهِمْ بِاسْتِحْوَاذِ اَلشَّیْطَانِ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُفَرِّقْهُمْ سُوءُ اَلتَّقَاطُعِ وَ لاَ تَوَلاَّهُمْ غِلُّ اَلتَّحَاسُدِ وَ لاَ شَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ اَلرَّیْبِ وَ لاَ اِقْتَسَمَتْهُمْ أَخْیَافُ اَلْهِمَمِ فَهُمْ أُسَرَاءُ إِیمَانٍ لَمْ یَفُکَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِهِ زَیْغٌ وَ لاَ عُدُولٌ وَ لاَ وَنًى وَ لاَ فُتُورٌ وَ لَیْسَ فِی أَطْبَاقِ اَلسَّمَاءِ مَوْضِعُ إِهَابٍ إِلاَّ وَ عَلَیْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ أَوْ سَاعٍ حَافِدٌ یَزْدَادُونَ عَلَى طُولِ اَلطَّاعَهِ بِرَبِّهِمْ عِلْماً وَ تَزْدَادُ عِزَّهُ رَبِّهِمْ فِی قُلُوبِهِمْ عِظَماً و منها فی صفه الأرض و دحوها على الماء کَبَسَ اَلْأَرْضَ عَلَى مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَهٍ وَ لُجَجِ بِحَارٍ زَاخِرَهٍ تَلْتَطِمُ أَوَاذِیُّ أَمْوَاجِهَا وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِهَا وَ تَرْغُو زَبَداً کَالْفُحُولِ عِنْدَ هِیَاجِهَا فَخَضَعَ جِمَاحُ اَلْمَاءِ اَلْمُتَلاَطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا وَ سَکَنَ هَیْجُ اِرْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بِکَلْکَلِهَا وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِیاً إِذْ تَمَعَّکَتْ عَلَیْهِ بِکَوَاهِلِهَا فَأَصْبَحَ بَعْدَ اِصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ سَاجِیاً مَقْهُوراً وَ فِی حَکَمَهِ اَلذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِیراً وَ سَکَنَتِ اَلْأَرْضُ مَدْحُوَّهً فِی لُجَّهِ تَیَّارِهِ وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَهِ بَأْوِهِ وَ اِعْتِلاَئِهِ وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ وَ کَعَمَتْهُ عَلَى کِظَّهِ جِرْیَتِهِ فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ وَ لَبَدَ بَعْدَ زَیَفَانِ وَثَبَاتِهِ فَلَمَّا سَکَنَ هَیْجُ اَلْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَکْنَافِهَا وَ حَمَلَ شَوَاهِقَ اَلْجِبَالِ اَلشُّمَّخِ اَلْبُذَّخِ عَلَى أَکْتَافِهَا فَجَّرَ یَنَابِیعَ اَلْعُیُونِ مِنْ عَرَانِینِ أُنُوفِهَا وَ فَرَّقَهَا فِی سُهُوبِ بِیدِهَا وَ أَخَادِیدِهَا وَ عَدَّلَ حَرَکَاتِهَا بِالرَّاسِیَاتِ مِنْ جَلاَمِیدِهَا وَ ذَوَاتِ اَلشَّنَاخِیبِ اَلشُّمِّ مِنْ صَیَاخِیدِهَا فَسَکَنَتْ مِنَ اَلْمَیَدَانِ بَرُسُوبِ اَلْجِبَالِ فِی قِطَعِ أَدِیمِهَا وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرِّبَهً فِی جَوْبَاتِ خَیَاشِیمِهَا وَ رُکُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ اَلْأَرَضِینَ وَ جَرَاثِیمِهَا وَ فَسَحَ بَیْنَ اَلْجَوِّ وَ بَیْنَهَا وَ أَعَدَّ اَلْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاکِنِهَا وَ أَخْرَجَ إِلَیْهَا أَهْلَهَا عَلَى تَمَامِ مَرَافِقِهَا ثُمَّ لَمْ یَدَعْ جُرُزَ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی تَقْصُرُ مِیَاهُ اَلْعُیُونِ عَنْ رَوَابِیهَا وَ لاَ تَجِدُ جَدَاوِلُ اَلْأَنْهَارِ ذَرِیعَهً إِلَى بُلُوغِهَا حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَهَ سَحَابٍ تُحْیِی مَوَاتَهَا وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْدَ اِفْتِرَاقِ لُمَعِهِ وَ تَبَایُنِ قَزَعِهِ حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّهُ اَلْمُزْنِ فِیهِ وَ اِلْتَمَعَ بَرْقُهُ فِی کِفَفِهِ وَ لَمْ یَنَمْ وَمِیضُهُ فِی کَنَهْوَرِ رَبَابِهِ وَ مُتَرَاکِمِ سَحَابِهِ أَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدَارِکاً قَدْ أَسَفَّ هَیْدَبُهُ تَمْرِیهِ اَلْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِیبِهِ وَ دُفَعَ شَآبِیبِهِ فَلَمَّا أَلْقَتِ اَلسَّحَابُ بَرْکَ بَوَانِیهَا وَ بَعَاعَ مَا اِسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ اَلْعِبْءِ اَلْمَحْمُولِ عَلَیْهَا أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ اَلْأَرْضِ اَلنَّبَاتَ وَ مِنْ زُعْرِ اَلْجِبَالِ اَلْأَعْشَابَ فَهِیَ تَبْهَجُ بِزِینَهِ رِیَاضِهَا وَ تَزْدَهِی بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَیْطِ أَزَاهِیرِهَا وَ حِلْیَهِ مَا سُمِّطَتْ بِهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا وَ جَعَلَ ذَلِکَ بَلاَغاً لِلْأَنَامِ وَ رِزْقاً لِلْأَنْعَامِ وَ خَرَقَ اَلْفِجَاجَ فِی آفَاقِهَا وَ أَقَامَ اَلْمَنَارَ لِلسَّالِکِینَ عَلَى جَوَادِّ طُرُقِهَا فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ وَ أَنْفَذَ أَمْرَهُ اِخْتَارَ آدَمَ علیه السلام خِیرَهً مِنْ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ وَ أَسْکَنَهُ جَنَّتَهُ وَ أَرْغَدَ فِیهَا أُکُلَهُ وَ أَوْعَزَ إِلَیْهِ فِیمَا نَهَاهُ عَنْهُ وَ أَعْلَمَهُ أَنَّ فِی اَلْإِقْدَامِ عَلَیْهِ اَلتَّعَرُّضَ لِمَعْصِیَتِهِ وَ اَلْمُخَاطَرَهَ بِمَنْزِلَتِهِ فَأَقْدَمَ عَلَى مَا نَهَاهُ عَنْهُ مُوَافَاهً لِسَابِقِ عِلْمِهِ فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ اَلتَّوْبَهِ لِیَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ وَ لِیُقِیمَ اَلْحُجَّهَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَمْ یُخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ مِمَّا یُؤَکِّدُ عَلَیْهِمْ حُجَّهَ رُبُوبِیَّتِهِ وَ یَصِلُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ بَلْ تَعَاهَدَهُمْ بِالْحُجَجِ عَلَى أَلْسُنِ اَلْخِیرَهِ مِنْ أَنْبِیَائِهِ وَ مُتَحَمِّلِی وَدَائِعِ رِسَالاَتِهِ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّى تَمَّتْ بِنَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ صلى الله علیه واله حُجَّتُهُ وَ بَلَغَ اَلْمَقْطَعَ عُذُرُهُ وَ نُذُرُهُ وَ قَدَّرَ اَلْأَرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا وَ قَسَّمَهَا عَلَى اَلضِّیقِ وَ اَلسَّعَهِ فَعَدَلَ فِیهَا لِیَبْتَلِیَ مَنْ أَرَادَ بِمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا وَ لِیَخْتَبِرَ بِذَلِکَ اَلشُّکْرَ وَ اَلصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا وَ بِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا وَ خَلَقَ اَلْآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لِأَشْطَانِهَا وَ قَاطِعاً لِمَرَائِرِ أَقْرَانِهَا عَالِمُ اَلسِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ اَلْمُضْمِرِینَ وَ نَجْوَى اَلْمُتَخَافِتِینَ وَ خَوَاطِرِ رَجْمِ اَلظُّنُونِ وَ عُقَدِ عَزِیمَاتِ اَلْیَقِینِ وَ مَسَارِقِ إِیمَاضِ اَلْجُفُونِ وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ اَلْقُلُوبِ وَ غَیَابَاتُ اَلْغُیُوبِ وَ مَا أَصْغَتْ لاِسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ اَلْأَسْمَاعِ وَ مَصَائِفِ اَلذَّرِّ وَ مَشَاتِی اَلْهَوَامِّ وَ رَجْعِ اَلْحَنِینِ مِنَ اَلْمُوَلَّهَاتِ وَ هَمْسِ اَلْأَقْدَامِ وَ مُنْفَسَحِ اَلثَّمَرَهِ مِنْ وَلاَئِجِ غُلُفِ اَلْأَکْمَامِ وَ مُنْقَمَعِ اَلْوُحُوشِ مِنْ غِیرَانِ اَلْجِبَالِ وَ أَوْدِیَتِهَا وَ مُخْتَبَإِ اَلْبَعُوضِ بَیْنَ سُوقِ اَلْأَشْجَارِ وَ أَلْحِیَتِهَا وَ مَغْرِزِ اَلْأَوْرَاقِ مِنَ اَلْأَفْنَانِ وَ مَحَطِّ اَلْأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِبِ اَلْأَصْلاَبِ وَ نَاشِئَهِ اَلْغُیُومِ وَ مُتَلاَحِمِهَا وَ دُرُورِ قَطْرِ اَلسَّحَابِ فِی تَرَاکِمِهَا وَ مَا تَسْفِی اَلْأَعَاصِیرُ بِذُیُولِهَا وَ تَعْفُو اَلْأَمْطَارُ بِسُیُولِهَا وَ عَوْمِ نَبَاتِ اَلْأَرْضِ فِی کُثْبَانِ اَلرِّمَالِ وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ اَلْأَجْنِحَهِ بِذُرىَ شَنَاخِیبِ اَلْجِبَالِ وَ تَغْرِیدِ ذَوَاتِ اَلْمَنْطِقِ فِی دَیَاجِیرِ اَلْأَوْکَارِ وَ مَا أَوْعَبَتْهُ اَلْأَصْدَافُ وَ حَضَنَتْ عَلَیْهِ أَمْوَاجُ اَلْبِحَارِ وَ مَا غَشِیَتْهُ سُدْفَهُ لَیْلٍ أَوْ ذَرَّ عَلَیْهِ شَارِقُ نَهَارٍ وَ مَا اِعْتَقَبَتْ عَلَیْهِ أَطْبَاقُ اَلدَّیَاجِیرِ وَ سُبُحَاتُ اَلنُّورِ وَ أَثَرِ کُلِّ خَطْوَهٍ وَ حِسِّ کُلِّ حَرَکَهٍ وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَهٍ وَ تَحْرِیکِ کُلِّ شَفَهٍ وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَهٍ وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّهٍ وَ هَمَاهِمِ کُلِّ نَفْسٍ هَامَّهٍ وَ مَا عَلَیْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَهٍ أَوْ سَاقِطِ وَرَقَهٍ أَوْ قَرَارَهِ نُطْفَهٍ أَوْ نُقَاعَهٍ دَمٍ وَ مُضْغَهٍ أَوْ نَاشِئَهِ خَلْقٍ وَ سُلاَلَهٍ لَمْ تَلْحَقْهُ فِی ذَلِکَ کُلْفَهٌ وَ لاَ اِعْتَرَضَتْهُ فِی حِفْظِ مَا اِبْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَهٌ وَ لاَ اِعْتَوَرَتْهُ فِی تَنْفِیذِ اَلْأُمُورِ وَ تَدَابِیرِ اَلْمَخْلُوقِینَ مَلاَلَهٌ وَ لاَ فَتْرَهٌ بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدَهُ وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ مَعَ تَقْصِیرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ اَللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ اَلْوَصْفِ اَلْجَمِیلِ وَ اَلتَّعْدَادِ اَلْکَثِیرِ إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَأَکْرَمُ مَرْجُوٍّ اَللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِی فِیمَا لاَ أَمْدَحُ بِهِ غَیْرَکَ وَ لاَ أُثْنِی بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاکَ وَ لاَ أُوَجِّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ اَلْخَیْبَهِ وَ مَوَاضِعِ اَلْرِّیْبَهِ وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِی عَنْ مَدَائِحِ اَلْآدَمِیِّینَ وَ اَلثَّنَاءِ عَلَى اَلْمَرْبُوبِینَ اَلْمَخْلُوقِینَ اَللَّهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَیْهِ مَثُوبَهٌ مِنْ جَزَاءٍ أَوْ عَارِفَهٌ مِنْ عَطَاءٍ وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلاً عَلَى ذَخَائِرِ اَلرَّحْمَهِ وَ کُنُوزِ اَلْمَغْفِرَهِ اَللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِیدِ اَلَّذِی هُوَ لَکَ وَ لَمْ یَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ اَلْمَحَامِدِ وَ اَلْمَمَادِحِ غَیْرَکَ وَ بِی فَاقَهٌ إِلَیْکَ لاَ یَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إِلاَّ فَضْلُکَ وَ لاَ یَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلاَّ مَنُّکَ وَ جُودُکَ فَهَبْ لَنَا فِی هَذَا اَلْمَقَامِ رِضَاکَ وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ اَلْأَیْدِی إِلَى سِوَاکَ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.(خطبه۹۱ )
خطبهاى از آن حضرت(ع) میباشد که به خطبه اشباح معروف است و از خطبههاى جلیل وگرانقدر اوست. کسى از او خواست که خدا را برایش توصیف کند، آنسان که گویى او را به چشم مىبیند. امیر المؤمنین از این سخن خشمگین شد.
مسعده ابن صدقه از حضرت امام جعفر بن محمد(ع) روایت کند، که امیرالمؤمنین(ع) این خطبه را بر منبر کوفه ادا کرد. سبب آن بود که مردى نزد او آمد و گفت: یا امیر المؤمنین(ع)، پروردگار ما را براى ما وصف کن تا محبّت و معرفت ما به او افزون شود. على(ع) خشمگین شد و فرمان داد که همه در نماز حاضر آیند مردم آمدند، چنانکه در مسجد، دیگر جایى نبود. على(ع) همچنان خشمگین و برافروخته بر منبر شد. حمد خداى سبحان به جاى آورد و بر پیامبر(ص) درود فرستاد. سپس، سخن آغاز کرد و فرمود: حمد سزاوار خداوندى است که نابخشیدن، بر داراییش نیفزاید و اگر بخشش کند، بینوا نشود. زیرا هر بخشندهاى جز خداى تعالى اگر ببخشد از داراییش کاسته گردد و هرکس، جز او از بخشش دست باز دارد، نکوهشش کنند. تنها اوست که بر بندگان خود به اعطاى نعمتها و سودها و نصیبها منّت تواند نهاد. همه موجودات روزى خوار اویند، روزى آنها را ضمانت کرده و قوتشان مقدّر فرموده. راه آنان را که شوق و رغبت او دارند و خواستار چیزهایى هستند که در نزد اوست، گشاده و هموار ساخته است. کسى را که زبان به سؤال مىگشاید، افزونتر ندهد، از آنکه مهر خاموشى بر لب نهاده است.
اوست اول، پس او را آغازى نبوده است، که پیش از آن چیزى تواند بود. اوست آخر، پس او را پایانى نیست که پس از آن چیزى تواند بود. دیدگان را اجازت ندهد، که او را بنگرند و دریابند. روزگار بر او نگذشته است که با گذشت زمان دگرگون شود. در جایى مکان نگرفته است، که از آنجا به جاى دیگر رود. اگر ببخشد، هر چه را که از معادن کوهها بیرون مىآید یا هر چه را که از خنده صدفهاى دریا حاصل مىشود، از سیم و زرناب و مرواریدهاى غلطان و خوشههاى مرجان، در جود و بخشش او اثر نکند و از وسعت دارایى او نکاهد. ذخایر خزاین او به حدى است که درخواستهاى بندگانش آن را به پایان نرساند. زیرا، او بخشندهاى است که دریاى نعمتش به درخواست خواهندگان نقصان نیابد و اصرار شوخ چشمان، او را بخیل نگرداند.
اى مردى که سخن پرسیدى، به آنچه قرآن از صفات او براى تو بیان کرده و تو را بدان راه نموده است، اقتدا کن و از چراغ هدایت آن روشنایى بگیر. و هر چه را که شیطان تو را به دانستن آن واداشته و در کتاب خدا آموختنش بر تو واجب نشده و در سنّت پیامبر و ائمه هدى از آن نشانى نیست، علم آن را به خدا واگذارو از آموختن آنها بپرهیز. نهایت چیزى که خداى تعالى بر تو مقرّر داشته، همین است و بس. و بدان که راسخان در علم کسانى هستند، که اقرارشان به ندانستن آنچه در پرده غیب است، آنها را بىنیاز کرده است از کوشش براى گشودن درهاى بسته عالم غیب، تا بدانچه در پس پرده مستور است آگاه شوند ایشان اعتراف مىکنند که از دریافت آنچه در حیطه دانششان نیست، عاجزند و خداى تعالى این اعتراف را ستوده است. و بدین سبب، آنان را راسخان در علم نامیدهاند، که تعمق در چیزى را که خدا جستجوى کنه آن را تکلیف نکرده است، واگذاشتهاند. تو نیز به همان قدر که قرآن راهنماییت کرده اکتفا کن و عظمت خداى سبحان را به گنجاى خرد خویش مسنج که از جمله هلاکشوندگان گردى.
اوست خداى توانایى که اگر اوهام را هواى آن در سر افتد، که منتهاى قدرتش را دریابند، یا اندیشه پاک از وسوسه شیطانى، بخواهد در غیب ملکوتش به او ره جوید، یا دلها شیفته آن گردند، که به چگونگى صفاتش پىببرند، یا آنجا که عقول از درک صفات او بازمانند، سوداى رسیدن به کنه ذاتش را در سر پرورند، دست ردّ به سینه آنها زند و بازپسشان گرداند. هر چند، که از روى اخلاص روى به سوى او نهاده باشند و از کوره راههاى صعب و ظلمانى عوالم غیب گذشته باشند. آنان، بىآنکه از سعى و تلاش خود ثمرتى حاصل کنند، بازگردند و اعتراف کنند، که پاى نهادن در این راه کارى خطا بوده. کنه معرفت او ادراک نگردد و هیچ عاقل صاحب رأیى نتواند عظمت و بزرگیش را بسنجد.
خداوندى که موجودات را از هیچ بیافرید، بدون هیچ نمونهاى که همانند آن بسازد. و بدون هیچ اندازهاى که از آفریدگارى پیش از خود تقلید کرده باشد. از ملکوت قدرت خود و از عجایبى که آثار حکمتش از آنها حکایت دارند و از اینکه هر موجودى معترف است، که جز به نیروى او نتواند بر پا بود، ما را به شناخت خود رهنمون گردید.
آثار صنع و نشانههاى حکمتش در بدایعى، که مىآفریند، آشکار است. پس هر چه آفریده برهان آفریدگارى و دلیل خداوندى اوست و آن آفریده، اگر هم خاموش باشد، باز هم به تدبیر او ناطق است و بر ابداع او دلیل.
شهادت مىدهم که هر که تو را به آفریدگانت تشبیه کند و چنان پندارد، که تو را اعضایى است جدا از یکدیگر و مفصلهایى است به همپیوسته، پوشیده به پوست و گوشت، که بیانگر تدبیر تو در آفرینش پیکرهاست، ضمیرش بحقیقت، تو را نشناخته و دلش به مرحله یقین نرسیده زیرا تو را هیچ همتایى نیست. و پندارى نشنیده است بیزارىجستن بتپرستان را از بتهایى که مىپرستیدهاند، آنگاه که مىگویند: «به خدا سوگند که ما در گمراهى یىآشکار بودیم، آنگاه که شما را با پروردگار عالمیان برابر مىشمردیم.» دروغ مىگویند، آنان که موجودى از موجودات عالم را با تو برابر دانند و تو را به بتانشان همانند سازند و به خیال خود بر تو جامه آفریدگان پوشانند. دروغ مىگویند، آنان که از روى گمان تو را همانند اجسام داراى اجزاء دانند و براى تو پیکرى با گونه گون قوا تصور کنند.
شهادت مىدهم، که هر که تو را به گونهاى با مخلوقات برابر سازد، همانند آنهایت پنداشته و هر که تو را همانند چیزى پندارد، به آنچه در آیات محکمات تو نازل گردیده و حجتهاى آشکار تو به آنها گواهى داده، کافر شده است.
شهادت مىدهم، که تو آن خداوندى هستى که در عرصه عقول نگنجى تا برایت کیفیتى پندارند و یا محدود به حدودى شمارند یا موصوف به تغییر از جایى به جایى دانند.
و هم از این خطبه براى هر چه آفرید اندازه و مقدارى معین کرد و آن را نیک استوار نمود و به لطف خویش منظم ساخت. و به سوى کمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نکند. و در نیل به کمالش قصور نورزد یا اگر او را به کارى مأمور سازد دشوارش نپندارد. چگونه چنین باشد، که همه اشیاء به مشیت و اراده او به وجود آمدهاند.
خداوندى که اصناف موجودات را بیافرید، بىتأمل و اندیشهاى که به کار دارد و بىآنکه پیش از آفریدن آنها از طبیعت و غریزهاى که در وجودش نهفته باشد یارى گیرد. و بدون تجربتى که با گذشت زمان حاصل کرده باشد و بدون شریکى، که در ایجاد آن همه شگفتیها، یاریش نموده باشد. پس به امر او آفریدهاش خلقت تمام یافت و به عبودیت او معترف شد و به دعوتش گردن نهاد. در برابر فرمان او هیچ موجودى نبود که کندى و درنگ کند یا فرمانش را به تأخیر اندازد. آنگاه هر کجى را که در اشیاء بود، راست نمود و حدودشان را روشن و آشکار ساخت و به قدرت خود میان اضداد، التیام و هماهنگى پدید آورد و میان ارواح، که از عالم نورند و اجسام، که از جهان ظلمانى هستند، پیوند نهاد. موجودات را به جنسهایى مختلف در حد و اندازه و غریزهها و هیئتهاى گونهگون قرار داد. مصنوعات و مخلوقاتى که آفرینش آنها را بر قانون حکمت استوارى بخشید و سرشت آنها را به همانگونه، که اراده کرده بود، ابداع نمود و جامه خلقت پوشانید.
هم از این خطبه [در وصف آسمان] میان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمانها، بىآویزهاى، نظمى برقرار ساخت و شکافهاى آنها را به هم آورد و میان هر یک و جفتش پیوند نهاد. و صعوبت فرا رفتن به آسمانها و فرود آمدن از آنها را براى فرشتگانى که فرود مىآیند یا اعمال آفریدگان را فرا مىبرند، سهل و آسان نمود. آسمان را، که دود بود، فراخواند، آسمان مطیع و منقاد بود. هر جزء آن دیگر جزء را نگه داشت. و آن را که یکپارچه و بسته بود از هم بگشود و شهابهاى درخشان را نگهبان آن شکافها فرمود و آن را به ید قدرت خود از لرزش و جنبش در فضا نگه داشت و مقرر فرمود که تسلیم امر او باشد. خورشیدش را آیت درخشان روز گردانید که در پرتو آن هر چیز را توان دید. و ماه آیت دیگرى است، که نورش ظلمت شب را بزداید و آنها را در مدار خود به گردش درآورد تا از گردش آنها شب و روز شناخته آیند و شمار سالها و حساب کارها معین گردد.
سپس در فضاى آسمان فلک را معلق بداشت و به مروارید ستارگان و چراغ تابناک اخترانش بیاراست و راه شیطان را، که دزدانه گوش مىداد، با شهابهاى ثاقب بربست. آنگاه ستارگان را فرمانبردار و مسخّر گردانید. که پارهاى، همچنان، برجاى ثابتاند و پارهاى در حرکت. برخى در اوج و برخى در حضیض. بعضى سعد و بعضى نحس.
و هم از این خطبه [در آفرینش ملائکه] آنگاه خداى تعالى براى زیستن در آسمانهایش و، معمور ساختن آسمان برین، خلقى بدیع، یعنى ملایکه را آفرید. و راههاى گشاده آسمان را از آنان بیانباشت. و فضاهاى گشاده آسمان را به آنان پر نمود. آواز تسبیح آنان در فضاى قدس الهى و آن سوى حجابها و پردهسراهاى مجد و عظمت، طنین افکند. و فراسوى این آوازهایى که گوش را کر مىکنند، انوارى است که دیدهها را طاقت نگریستن در آنها نیست، پس خیره در جاى خود بماند که پاى از حد خود فراتر نهادن نتواند.
ملائکه را خداى سبحان به صورتها و اندازههاى گونهگون بیافرید. بالهایى دارند و تسبیحگویان، عظمت و عزّت او را مىستایند. آنان هیچ یک از آفریدگان خداى تعالى را به خود نسبت نمىدهند و مدعى چیزى که تنها خداى تعالى توان آفریدنش را دارد نخواهند بود. «بندگانى بزرگوارند که در سخن بر او پیشى نگیرند و به فرمان او کار مىکنند.» آنها را در درجت و منزلتى که دارند، امینان وحى خویش گردانید و ودایع اوامر و نواهى خود بر دوش آنها نهاد تا به پیامبرانش برسانند. ملائکهها را از آلایش تردیدها و شبههها دور نگه داشت و از ایشان کسى نیست که بخواهد بر خلاف رضاى او کارى کند. آنان را یارى نمود و دلهایشان به تواضع آشنا ساخت و خشوع و آرامش بخشید.
اداى حمد و سپاس خود بر آنان آسان گردانید و برایشان نشانههاى روشن برپاى داشت که راه یکتاپرستى او بیابند و بار گناهان بر دوشهایشان سنگینى نکند و در پى هم آمدن شبها و روزها در آنان دگرگونى پدید نیاورد. ایمان استوارشان را تیرهاى شک و تردید هدف قرار ندهد و یقین محکمشان، دستخوش ظن و گمان نشود. در میانشان، آتش حسد و کینه افروخته نگردد. آن حیرت و سرگشتگى که رباینده و نابودکننده شناخت خداوند است، از ایشان بدور است. عظمت و هیبت جلال الهى در درون سینههایشان جاى گرفته. وسوسهها را طمع آن نیست که بر افکار و اندیشههایشان مسلّط گردد.
گروهى از ملائکه هستند، که در درون ابرهاى بارانزاى و بر سرکوههاى بلند و در میان تاریکیهایى، که مردمان راه خود در آنها گم مىکنند، جاى گرفتهاند. بعضى از ایشان پاهایشان زمین را سفته است و به فروترین طبقات آن رسیده و چون پرچمهاى سفیدى در درون هوا و فضاى خالى پیدایند. بادى خوشبو در زیر قدمهایشان هست که، آنها را در همان جاى که رسیدهاند، نگاه داشته است. عبادت و بندگى خدا از هر کار دیگرشان باز داشته و حقیقت ایمان سبب شناخت میان آنها و خدایشان گردیده، که آنان را با خدایشان پیوند داده است. این یقین و باور توجه آنان را از دیگران منصرف ساخته و از شدت شوق همه توجهشان به خداست. هرچه خواهند از او خواهند و از دیگرى توقع هیچ چیز ندارند. حلاوت معرفت او را چشیدهاند و از جام محبت او نوشیدهاند و خوف خدا در اعماق دلشان ریشه دوانیده و در اثر عبادت بسیار، پشتشان خمیده شده است. شوق و رغبتشان به ذات احدیت، سبب نقصان در تضرع و زاریشان نشده و قرب منزلتشان ریسمان خشوع از گردنهاشان نگشوده. خودپسندى سبب آن نشده که عبادات خود را بسیار شمارند و فراوانى خضوع و زارى به درگاه خداوندى، موجب آن نگردیده که حسنات خود را بزرگ به حساب آورند. در عبادت هر چه مجاهدت کردهاند ملول و مانده نشدهاند و شوق و رغبتشان کاستى نیافته. آرى، شوق و رغبتشان کاستى نیافته تا از امید خود به پروردگارشان بکاهند. مناجاتها و راز و نیازها به درگاه خداوند زبانشان را خشک نساخته و هیچ کار دیگرى آنان را به خود مشغول نداشته تا فریاد خواهى و راز و نیازشان با خداوندشان به خاموشى گراید. اطاعت پروردگار را صف کشیدهاند و شانه به شانه داده اند و هرگز در اندیشه استراحت نبودهاند تا شانه از زیر بار فرمان الهى خالى کنند یا در عبادت قصور ورزند یا بر عزم و سعى آنها گرد فراموشى و غفلت نشیند. فریب شهوات و امیال بر همتشان اثر نگذارد. دادار عرش ذخیره ایام فاقه و مستمندى آنهاست. هنگامى که دیگران روى به درگاه بندگان نهند، شوق و رغبت ایشان به درگاه خداست. پرستش او را پایانى نمىشناسند و آنچه آنان را به طاعت و بندگى حق مشغول داشته، اشتیاق عبادت است که در دلهایشان جاى کرده و سرچشمه آنان امید به رحمت و بخشایش اوست و ترس از عذاب اوست که هیچگاه از آنان جدا نشود. آنچه سبب خوف آنها از خداست هیچگاه منقطع نگردد، که از کوشش در طاعت باز ایستند و آزمندى گرفتارشان نساخته تا سعى و کوشش براى امور دنیوى را بر جد و جهد در امر آخرت برگزینند. اعمال و عبادات خود را بزرگ نمىشمارند که اگر بزرگ مىشمردند، امید به پاداش آن، خوف خدا را از دلهایشان مىزدود.
شیطان برایشان غلبه نیافته تا درباره خداوندشان اختلاف پدید آید. و چون در میانشان هیچگاه نزاعى درنگیرد، کارشان به جدایى و تفرقه نکشد. حسد و کینه توزى بر آنها غلبه ندارد و شک و تردیدها در امر دین موجب آن نگردیده که گروه گروه و فرقه فرقه گردند. و اختلاف همتها و مقصدها سبب تقسیم آنها به جماعات گوناگون نشده است.
آنان اسیر ایمان خویشاند. عدول از حق و سستى در عبادت آنها را از ایمانشان جدا نساخته. در طبقات آسمان حتى جایى به قدر پوستى نیست که از ملائکه خالى باشد. در هر جا ملکى هست یا در حال سجده یا اگر در حال سجده نباشد در تلاش و کوشش عبادت پروردگار. بر اثر بسیارى اطاعت پروردگار، بر علم و یقین خویش بیفزایند و عزّت پروردگار عظمت او را در دلهایشان افزون سازد. و هم از این خطبه [ در وصف زمین و گستردنش بر آب] زمین را در میان امواج پرخروش آب فرو برد. در گردابهاى دریاهاى دمان، که امواج سهمناکشان بر روى هم مىغلطیدند و هر موج، دیگرى را به پیش مىراند، و در این حال همانند اشتران مست جفت جوى بودند که بانگ مىزنند، و کف بر لب مىآورند. اما گستاخى دریاى متلاطم در برابر سنگینى زمین خاضع شد و از هیجان و جنبش بیفتاد و، چون زمین در آن قرار گرفت، خوارى و ذلّت نشان داد. و زمین بر روى آب غلطید، پس امواج دریا پس از خروش و هیاهو بیارامید و چون مرکبى، که لگام بر سرش زنند، اسیر و منقاد گردید. زمین بر لجّه دریا ساکن گشت و بگسترد و دریا را از غرور و نخوت و سرکشى و دست اندازى بازداشت و از تلاطم و خروش مانع آمد. آب، که رام و فروتن شده بود، فرو نشست و پس از آن همه سرکشى و غلطیدن امواجش بر روى هم، زمین را در برگرفت و آنگاه که آب در اطراف زمین از هیجان و جوشش باز ایستاد ، خداوند سبحان کوههاى بلند را بر دوش زمین جاى داد و از کوهها چشمهها بر آورد و در بیابانهاى پهناور و درّههاى ژرف جارى ساخت. زمین را به کوههایى که از صخرههاى عظیم و مرتفع فراهم آمده بود از لرزش نگه داشت.
زمین از لرزش بایستاد، زیرا کوهها چون میخها تا اعماق آن و در رخنههاى آن فرو رفته و بر پستیها و بلندیهایش جاى گرفته بود. آنگاه فضاى میان زمین و آسمان را گشاده گردانید و هوا را براى تنفس ساکنان زمین بیافرید. سپس، زمینیان را با هر چه بدان رفع نیاز کنند، پدید آورد. و زمینهایى را، که به سبب ارتفاعشان آب چشمهها و نهرها به آنها نمىرسید، خشک و بىحاصل رها ننمود و ابرهاى بارنده را بیافرید تا بباریدند و زمین مرده را زنده ساختند و در آن انواع رستنیها برویانیدند. پاره ابرهاى درخشان را، که از هم جدا افتاده بود، به هم پیوست. پس، ابرهاى سفید و متراکم و پر آب را در حرکت آورد و ابر، مهیاى باریدن گردید. آذرخشها از درون ابرها درخشیدن گرفت و درخشش آن در دل ابرهاى متراکم بر دوام بود.
ابرها را از پى هم بفرستاد. ابرها، که از حمل باران سنگین شده بودند، بر زمین دامن فرو هشتند و باد جنوب پیاپى بر آنها وزیدن گرفت و از درونشان قطرههاى باران را بیرون کشید چونان که کسى پستانى را بدوشد . آنگاه که ابرها، مانند اشتران گردن و سینه بر زمین فرو هشتند و آب فراوانى را که در درون داشتند بیرون ریختند، از زمینهاى خشک، نباتات و از کوهها، گیاهان تازه برویانید. و زمین که به مرغزاران خود زینت یافته بود شادمان شد و از جامهاى که از گلها و شکوفههاى نورسته و درخشنده بر تن پوشیده بود، بر خود ببالید. خداوند، آن روییدنیها را توشه مردم و چارپایان گردانید. و در هر سو راه ها بگشود و در آن راه ها براى روندگان نشانهها برپا نمود.
با توجه به اشکال وارده بر ماده ۵ قانون مجازات اسلامی (الزام دانستن حضور مجرم در کشور )این ماده به شرح ذیل تصریح شده است:
هر شخص ایرانی یا غیرایرانی در خارج از قلمرو حاکمیت ایران مرتکب یکی از جرائم زیر و یا جرائم مقرر در قوانین خاص گردد، طبق قوانین جمهوری اسلامیایران محاکمه و مجازات میشود و هرگاه رسیدگی به این جرائم در خارج از ایران به صدور حکم محکومیت و اجراء آن منتهی شده باشد، دادگاه ایران در تعیین مجازاتهای تعزیری، میزان محکومیت اجراء شده را احتساب میکند:
۱- اقدام علیه نظام، امنیت داخلی ویا خارجی، تمامیت ارضی ویا استقلال جمهوری اسلامیایران،
۲- جعل مهر، امضاء، حکم، فرمان یا دستخط مقام رهبری یا استفاده از آن،
۳- جعل مهر، امضاء، حکم، فرمان یا دستخط رسمیرئیسجمهور، رئیس قوه قضائیه، رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، رئیس مجلس خبرگان، رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، اعضاء شورای نگهبان، رئیس واعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام، وزراء یا معاونان رئیس جمهور ویا استفاده از آنها،
۴- جعل آراء مراجع قضائی یا اجرائیههای صادر شده از این مراجع یا سایر مراجع قانونی و یا استفاده از آنها،
۵- جعل اسکناس رایج یا اسناد تعهد آور بانکی ایران و همچنین جعل اسناد خزانه و اوراق مشارکت صادرشده یا تضمین شده از طرف دولت یا تهیه یا ترویج سکه قلب در مورد مسکوکات رایج داخل.
ب:صلاحیت واقعی در حقوق لبنان:
با توجه به اینکه قانون جزای لبنان از قوانین فرانسه اقتباس شده است و همچنین قانون جزای لبنان همیشه تحت تاثیر قانون فرانسه بوده و قوانین فرانسه بصورت کاملتری بیان شده است ،در ابتدا نگاهی گذرا به اصل صلاحیت واقعی در حقوق فرانسه خواهیم داشت:
در سال ۱۹۹۲ قانون جزای فرانسه ماده ۱۰- ۱۱۳ را به به تصویب رساند .این ماده مقرر میدارد:« قانون جزای فرانسه در مورد جنایات و جنحه هایی که به عنوان اقدامات علیه منافع اساسی ملی شناخته شده و در تیتر ۲ کتاب ۴ در موارد مختلف پیش بینی شده و در مورد جعل و تقلب مهر دولت- سکه های جاری- اسناد بانکی- اسناد و اوراق بهادار دولتی که در مواد ۱-۴۴۲ به بعد پیش بینی شده است و نیز در مورد هر جنایت و جنحه ای که علیه مامورین و مکانهای سیاسی یا کنسولی فرانسه که خارج از قلمروفرانسه ارتکاب می یابد قانون فرانسه اجرا می شود».[۴۱]
با دقت در این ماده قانونی نکات ذیل به نظر می رسد :
اول اینکه مرتکب ممکن است از اتباع کشور فرانسه یا اتباع سایر کشورها باشد. لذا دراین قانون هم مانند قانون ایران چنانچه یکی از اتباع فرانسه در خارج از کشور مرتکب یکی از جرائم موضوع اصل صلاحیت واقعی شود ،مشمولاین اصل و احکام راجع به آن خواهد بود نه اصل صلاحیت شخصی که احکام و شرایط آسانتری نسبت به متهم دارد.
دوم اینکه جرائم موضوع اصل صلاحیت واقعی همانند قانون ایران احصا شده است.
سوم اینکه مطابق این ماده قانونی امکان محاکمه غیابی متهم وجود دارد و این در حالی است که مطابق قانون قبلی فرانسه (م ۶۹۴ قانون آیین دادرسی کیفری)امکان محاکمه غیابی متهم وجود نداشت. چرا که در آن ماده قانونی تصریح شده بود که برای تعقیب ،محاکمه و مجازات ،مرتکب جرم بایستی در فرانسه دستگیر شده یا به فرانسه مسترد شده باشد .
نکته چهارم اینکه مقنن فرانسه جرائم واقعه علیه مامورین سیاسی یا اماکن سیاسی یا کنسولی فرانسه رانیز که در خارج از فرانسه ارتکاب می یابد مشمول اصل صلاحیت واقعی کرده است . با توجه به اینکه مامورین سیاسی فرانسه معمولا از اتباع کشور فرانسه می باشند،این امر می توانست مشمول اصل صلاحیت مبتنی بر تابعیت مجنی علیه نیز بشود. اما مقنن فرانسه صلاح دیده است این امر را تحت عنوان اصل صلاحیت واقعی که شرایط سخت تری نسبت به متهم دارد بداند.
اما منظور از منافع اساسی مملکت که در ماده ۱۰- ۱۱۳ قانون جزای فرانسه آمده است چیست ؟با نگاهی به مواد قانونی که این ماده خواننده را به آن ارجاع داده است به وضوح مشخص می گردد که «منضور از جرائم علیه منافع اساسی مملکت همان جرائم علیه امنیت کشور مانند خیانت ،جاسوسی ،توطئه،جرائم علیه امنیت نیروهای مسلح و یا اسرار دفاع ملی و غیره می باشد.»[۴۲]
سرانجام این نکته قابل ذکر است که مرتکب جرائم موضوع اصل صلاحیت واقعی بدون نیاز به احراز شرایط برای اصل صلاحیت شخصی و اصل صلاحیت مبتنی بر تابعیت مجنی علیه قابل تعقیب ، محاکمه و مجازات خواهد بود . لذا در این قبیل جرائم شرط مجرمیت متقابل ،شرط اعمال شکایت زیان دیده و تعقیب دادسراو نیز شرط منع محاکمه مجدد رعایت نمی شود[۴۳].
اصل صلاحیت واقعی قبل از اصل صلاحیت شخصی وارد قانون لبنان شده است.از ماده ۱۹ قانون جزای لبنان که مربوط به اصل صلاحیت واقعی است شرایط زیر قابل استنباط است:
۱.جرم باید در زمره ی جنایات علیه امنیت لبنان باشد منظور از جنایات مخل امنیت دولت لبنان همان است که در باب اول کتاب دوم از قانون مجازات آمده است.و آن عبارت است از جرائم علیه امنیت خارجی دولت مانند خیانت و جاسوسی و نیز شامل جرائم علیه امنیت داخلی مانند تبانی و شورش است . در مورد اینکه قانون گذار در ماده ۱۹ بیان نموده است که مصالح مورد نظر او جنایات علیه امنیت بوده است باید گفت نمی توان جنحه های علیه امنیت دولت را هم شامل آن دانست منظور از جنحه های علیه امنیت دولت مانند مواد ۲۸۵-۲۹۷-۳۱۷-۳۱۹-۳۲۰ قانون مجازات لبنان می باشد که مشمول صلاحیت واقعی نیست.
۲.جعل امضاءدولتی لبنان منظور تزویر و جعل اسناد دولتی و نیز اسکناس های داخلی و خارجی که در لبنان قانونا یا عرفا رایج می باشد .
-
- جعل گذر نامه های سفر به لبنان و یا خارج شدن از لبنان و یا جعل اسناد و وثیقه ی جهت خروج از لبنان. [۴۴]
ماده ۱۹ قانون مجازات لبنان که به اصل صلاحیت واقعی اشاره دارد و این اصل را پذیرفته است و در این ماده قانون ، جرائمی را که نسبت به آنها صلاحیت واقعی وجود دارد احصا نموده است. در این ماده مقرر می دارد«هر لبنانی یا مرتکب خارجی مباشرت و یا معاونت در خارج از سرزمین لبنان یا برروی کشتی خارجی نسبت به جرائم مضر به امنیت دولت یا قلب سکه یا جعل اسکناسهای داخلی و خارجی رایج ،یا جعل گذرنامه های سفر برای داخل یا خارج از کشور انجام بدهد بر اساس قانون جزای لبنان محاکمه خواهد شد. در این رابطه باید گفت:اول اینکه این قانون هم شامل اتباع لبنانی و و هم شامل اتباع بیگانه است. بدین ترتیب اگر یکی از اتباع لبنانی در خارج از قلمرو لبنان مرتکب یکی از جرائم موضوع اصل صلاحیت واقعی شود مشمول این اصل و احکام آن خواهد بود نه مشمول اصل صلاحیت شخصی.
دوم اینکه اصل صلاحیت واقعی در لبنان بعنوان استثنائی بر اصل صلاحیت سرزمینی تلقی می شود و آنچه توجیه کننده این اصل است ،همانا اهمیت مخاطره آمیز بودن جرائمی است که مقنن به نحو حصری در ماده ۱۹ معین نموده است . چرا که همه این جرائم از جنایات و جنحه هایی است که مصالح عالیه و هستی دولت را تهدید می کند . از این قبیل است جرائم خیانت،جاسوسی،روابط غیر قانونی با دشمن و….[۴۵]
سوم اینکه با توجه به اینکه در این جرائم مجنی علیه خود دولت بشمار می آید ،دولت آنها را صرفنظر از محل وقوع آن و بدون شرطی برای اعمال آن قائل باشد ،تحت تعقیب قرار می دهد. بعبارت دیگر قانون لبنان در مورد این جرائم به محض وقوع آن قابل اعمال است ،لذا همیشه در این جرائم امکان غیابی وجود دارد و همچنین لزومی ندارد که عمل ارتکابی در کشور محل وقوع آن هم از اعمال مجرمانه باشد.[۴۶]
نکته چهارم اینکه در قسمت دوم ماده ۲۹ قانون مجازات لبنان مقرر می دارد:«احکام این ماده در مورد بیگانه ای که عمل او مخالف موازین حقوق بین الملل نیست، اجرا نمی شود.»
مبحث دوم : مبانی خصوصیات ناظر براصل صلاحیت واقعی
حقوقدانان درباره مبانی صلاحیت واقعی قوانین کیفری نسبت به مبانی سایر صلاحیت ها مطالب صریح و مشخص کمتری را بیان نموده اند،ولی می توان از مجموع مطالب مطرح شده در این زمینه ،به چند مبنای متفاوت ارائه شده درباره صلاحیت واقعی اشاره نمود.که در ذیل آنها مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
گفتار نخست :مبانی
الف:مبنای نظم عمومی
تعریف نظم عمومی
هرجامعه ای با هرسیستم حکومتی وبا هرگونه زبان ،مذهب ،آداب،سنتهاوبه طور کلی فرهنگ خاص خود ،نیازمند برخورداری ازنظم وترتیب معین برای اداره ی خویش است. حتی اگر جامعه های پیچیده ی امروزی را رها کنیم وبه جوامع ابتدایی نگاهی بیندازیم وجود این نظم اجتماعی راخواهیم دید که البته جنبه ی غالب آن قراردادی است. اما امروزه باتنوع وپیچیدگی جوامع مختلف قواعد ومقررات هم باید در سطحی باشد که بتواند تامین کننده ی نظم باشد.
یکی از مهمترین نهادهای حقوقی هرکشور ،قوانین ومقررات کیفری ،ویا بعبارت دیگر نظام جزایی آن کشور است. هر جامعه از بدو پیدایش برای افراد خود حقوق .امتیازاتی پیش بینی نموده ودیگران را ملزم برعایت آنها می کند . حق حیات،حق آزادی ،حق مالکیت ،و….ازجمله این حقوق وامتیازات است وهیچکس حق ندارد.جز با توسل به قانون ،به حقوق وامتیازات دیگران لطمه وارد آورد و یا به آنها تعرض نماید.حال اگرکسی نخواست حرمت حقوق دیگران را رعایت نماید وبه حقوق وامتیازات دیگران تعرض نمودو بعبارت دیگر نظم وتعادل برقرار شده را مختل کرد،جامعه مکلف است ازخود عکس العمل نشان داده وچنین متجاوزی را بعلت برهم زدن نظم عمومی بسزای خود برساند[۴۷].
این مقررات وهمچنین حدود دخا لت دولت ها در برقراری نظم ،درقوانین ومقررات جزایی ،از بدو پیدایش جوامع متمدن انسانی یکی از پایه های ا سا سی تمدن هرجامعه بوده و می باشد.
دانشمندان و جامعه شناسان با توجه به آثار وعلائم بدست آمده ،معتقدند که قدیمی ترین مقرراتی که درجوامع بشری بوجود آمده است همان قوانین جزائی می باشد.علت هم واضح است ،زیرا ازهمان ابتدای تشکیل جامعه متمدن فعلی وحتی قبل از آن ،بعلت وجود اختلافات وتعارض بین افراد ،وقوع جرم،امرمسلمی بوده است وچون وقوع جرم وجدان افراد را متاثر می نمود لذا جامعه ازخود واکنش نشان داده ومجرمین را مجازات می نمود. درقوانین قدیم ازجمله قانون حمورابی که تاریخ آنرا به بیست قرن قبل از میلاد مسیح نسبت می دهند مقررات فراوانی درخصوص تعقیب مجرمین ومجازات آنها دیده می شود.
این قوانین کیفری ازهمان قدیم تا بحال دوهدف عمده را تعقیب می نموده اند : یکی منع انتقام خصوصی زیان دیدگان ازجرم ودیگربرقراری وحفظ نظم موجود.در مورد منع افراد ازانتقام خصوصی،اکثر دولت ها قواعد و قوانینی ر اوضع نموده بوده اند.ازجمله در قانون حمورابی صراحتا افراد از انتقام خصوصی منع گردیده ومقرر شده که افراد برای دادخواهی به قضات پادشاهی مراجعه نمایند[۴۸].
این امررا باید درنظر داشت که نظم عمومی یک امر ثابت ولا یتغیری نبوده و اغلب اتفاق می افتد که با پیشرفت زمان تغییر یابد.
برای تشخیص نظم عمومی واینکه چه اعمالی برهم زننده این نظم محسوب می شوند،ضروری است که این قبیل اعمال قبلا از طرف مقنن تعیین شده وبه اطلاع عامه رسیده باشد تا دولت ها نتوانند به دستاویز حفظ نظم عمومی مزاحمتی برای افراد فراهم آورده وآزادی های آنها را نادیده بگیرند.[۴۹]
البته باید این نکته را یادآورشد که نظم عمومی یک کشور صرفا با تهدیدات داخلی نقص نمی شود .بلکه گاهی ممکن است نقض عمومی داخلی ،منشا خارجی داشته باشد. بخصوص در مورد جرایم موضوع اصل صلاحیت واقعی که به منافع اساسی وحیاتی یک کشور صدمه می زنند. بعنوان مثال با جعل اسکناس های رایج یک کشور در خارجه به منافع عالیه اقتصادی یک کشور لطمه وارد شده و از این طریق نظم عمومی کشور صدمه می بیند ،یا با جعل عمده اسناد اعتباری یک کشور آسایش عمومی مردم سلب می کردد. ازهمین روست که برخی ازحقوقدانان فرانسوی معتقدند که ارتکاب این اعمال به لحاظ اخلال شدید نظم عمومی فرانسه در خارج ،نظیر وقوع آن در خاک فرانسه تلقی می شود.[۵۰]
درحقیقت شدیدترین صورت نقص نظم عمومی وقتی است که جرائمی علیه منافع اساسی وحیاتی یک کشور از قبیل جرائم علیه امنیت خارجی وداخلی یک کشور بوقوع پیوندد. حال فرقی نمی کند که این جرائم در داخل کشور ویا خارج آن بوقوع پیوسته باشد.
با این وصف دولتها برای حفظ نظم عمومی خود لازم است در خصوص اعمالی که منافع عالیه آنها صدمه می زند اعمال صلاحیت کرده ومرتکبین آنها را مورد مجازات قرار دهند.[۵۱]
اصطلاح حقوق بین الملل کیفری حاکی از تعارض یا نوعی ابهام است . چه حقوقی کیفری قوی ترین ضامن حفظ نظم عمومی است ونظم عمومی انعکاسی از حوائج اجتماعی است که هر دولت حکمران برحسب نظر خود آن حوائج را تعبیر میکند.جنبه ملی این حقوق بسیار قوی است ووجود حقوقی که هم کیفری باشد هم بین المللی ،متضمن نظم عمومی بین المللی است وجود نظم های عمومی ملی خواه ناخواه تعارض قواعد این نظم حقوقی بین المللی را با قواعد نظم های عمومی ملی که هردولتی حمایت ازآنها را با قانون کیفری برعهده دارد به میان می آورد. نظم عمومی مبین حوائج اساسی یک جامعه است وجامعه بین المللی که دول آنرا تشکیل میدهند،خود نظمی عمومی داردوبدین ترتیب تعریف نظم عمومی بین المللی عبارت است از:
“مجموعه قواعد آمرانه ای که حراست وهمزیستی منظم دولتهای حکمران بدان وابسته است وهدف این نظم عمومی تقلیل خصائص کیفری ملی نیست بلکه هدف آن هماهنگ کردن قواعد این خصایص است وهرچه ناقص این نظم عمومی بین المللی باشد ،می توان آنرا جرمی بین المللی نامید”[۵۲].
تعریفی عام تر ازنظم عمومی بین المللی وجوددارد که آن منافع مشترک دولنها را نیز شامل می شود ومطابق این تعریف جرم بین المللی رفتاری است که مستقیما وجود جامعه بین المللی را تهدید نمی کند ولی به مصالح کلی زیان می رساند
باید این نکته را متذکر شد که در اینجا بهتر است از نظم عمومی کلی بحث کنیم تا از نظم عمومی بین المللی.
این مفهوم بسیار مبهم است .دولت ها رویهمرفته مشترکا مصلحتی در ممانعت ازجرم وکیفر دادن مجرمان دارند مثالهای متداول جرائم بین المللی ازاین نظر ،ناظر به جرائمی است که شرایطی خاص آنها را چنان که در عهدنامه ها آمده است ، بین المللی کرده است و به همین جهت مصالح مشترک دولتها ،تابع قاعده ای دقیق نیست،بلکه عهدنامه ها برحسب احتیاج وآنهم تصادفا این جرائم را تعریف کرده اند وکمتر جرمی است که همین که نحوه اجرای آن بین المللی باشد،بدین طریق قابل بین المللی شدن نباشد ،شاید دیری نپاید که دزدی آثار هنری ،جرمی بین المللی شناخته شود فقط به این علت که متخصصان این فعالیت مجرمانه عادت دارند که میان محل دزدی ومحل فروش ومعامله این اموال چند مرز فاصله بگذارند[۵۳].
۲-مرز نظم عمومی بین المللی
“مفهوم عام یا مفهوم مضیق نظم عمومی بین المللی ، هریک را که برگزینیم به زودی مرزهای حقوق کیفری بین المللی که حامی این نظم است روشن میشود.”
اگر منظور ما مفهوم خاص نظم عمومی بین المللی باشد،یعنی مفهوم مضیق،وجود چنین نظمی انکار پذیر نیست واین نظم ،آن دسته ازقواعد حقوق بین الملل عمومی را شامل می شود که جنبه ای آمرانه دارد.حقوق کیفری خاص که برای نقض این قواعد کیفری در نظر می گیرد خصائص قوانین کیفری را داراست وشباهت آن به قانونی که حامی قوانین دیگر باشد بیشتر است تا به قانونی خاص.
ولی اشکال از جای دیگر برمی خیزد وآن جنبه کیفری حقوق بین الملل است که با اصل حاکمیت دولت ها به آسانی قابل آشتی نیست وحکمران آن کسی است که اورا نمی توان ملزم کرد. از آنجا که اصل حاکمیت مانعی درراه تدوین اینگونه حقوق بین الملل کیفری است ،چنین می نماید صلاح در الغای این اصل یا آرزوی الغای آن باشد وشاید راه عاقلانه تر آن باشد که در انتظار توسعه حقوق بین الملل عمومی باشیم واگر منظور ما نظم عمومی کلی باشد ،بزودی در می یابیم که مدلول این نظم بسیار محدود است ودر اینجا فقط به آن قسمت از حقوق کیفری اشاره می کنیم که حامی پاره ای از ارزشهای تمدن است مانند:احترام تمامیت جسمی دیگری ،احترام مالکیت واخلاق جنسی .ولی دراینجا خواه ناخواه باید بپذیریم که این ارزش ها ،کلی نیست.عملی در این جا جرم است و در جای دیگر عملی غیر قانونی است ولی کیفری بدنبال ندارد.[۵۴]منافع کشورها ممکن است با یکدیگر متضاد باشد در پس ظاهر یکنواخت در صحنه عمل ، هنگام کیفر دادن ،توصیف قضایی یک رفتار از دولتی در دولت دیگر،اختلافی اساسی بوجود می آورد.نظم عمومی یک کشور صرفا با تهدیدات داخلی نقض نمی شود . بلکه گاهی ممکن است نقض نظم عمومی داخلی ،منشا خارجی داشته باشد. بخصوص در مورد جرائم موضوع اصل صلاحیت واقعی که به منافع اساسی و حیاتی یک کشور صدمه می زنند. بعنوان مثال با جعل اسکانس های رایج یک کشور در خارجه ،به منافع عالیه اقتصادی یک کشور لطمه وارد شده و از این طریق نظم عمومی کشور صدمه می بیند.[۵۵] در حقیقت شدید ترین صورت نقص نظم عمومی وقتی است که جرائم علیه منافع اساسی و حیاتی یک کشور بوقوع پیوسته باشد.