تکرار: به عنوان یکی از زیباییهای معنوی است که از تکرار الفاظ و عبارات مشابه بوجود میآید. تکرار ویژگی جدیدی در شعر نیست و قدمت آن به اندازۀ قدمت خود شعر است، ولی از این جهت که یکی از ویژگیهای بسیار بارز شعر معاصر در ایجاد موسیقی شعر بشمار میآید، مورد توجه قرار گرفته است. بر اساس آنچه که گفته شد میتوان جناس، تصدیر، ازدواج و هر گونه آرایۀ لفظی که نوعی تکرار لفظی دارد را میتوان در این باب گنجاند.
برخی تکرار را نوعی هنجارگریزی دانستهاند و دربارۀ آن چنین میگویند: «هنجارگریزی آوایی، تخطی شاعر از هنجارهای آوایی در زبان متداول است و یکی از عوامل ایجاد موسیقایی در ساختار زبان شعری است که بین واژگان و آواهای آنها توازن و تناسب برقرار میکند و به کلام آهنگ و ریتم خاصی میبخشد تا از سخن معمولی متمایز شود. یکی از مهمترین و بارزترین هنجارگریزیهای آوایی «تکرار» است. تکرارها علاوه بر ایجاد موسیقی شعر، معنا را تکثیر میکنند.»(سجودی و کاکه خوانی،۱۳۸۷: ۲۹۶تا۳۰۳) به عبارت بهتر تکرار نوعی توسع زبانی است که باعث زیبایی معنوی میگردد.
«در اشعار قدیمی تکرار در ساختارهای تشویق و تحذیر و به صورت کاملاً مستقیم بکار میرفت، اما شاعر معاصر توانسته است تکرار را در این اسلوبها زیباتر و الهامبخش را بکار ببرد.» (الکبیسی،۱۹۸۲: ۱۸۳)
مهمترین اهداف تکرار را میتوان در تکمیل بیت، رفع نواقص وزن و موسیقی، تاکید بر مضمون مورد نظر و در پی آن واداشتن انسان به تفکر و تامل خلاصه کرد. علاوه بر آنها با توجه به تکرار میتوان به ابعاد شخصیت درونی، خواسته ها و انگیزۀ شاعر پی برد. چرا که وی با تکرار و تاکید بر موضوعی خواسته ها و اندیشههایی که بدنبال آن است و یا از آنها در رنج و عذاب است را ناخودآگاه به خواننده القاء میکند. (همان: ۱۸۲) همچنین با ایجاد توازن و تناسبهای درونی، تصویر زیبایی را در شعر خود بیان میکند. البته باید ذکر شود که اگر تکرار برای وزن و قافیه بکار رود از باب موسیقی بیرونی است.
تکرار را میتوان به سه دسته تقسیم کرد؛ تکرار حرف، لفظ و عبارت، جمله. تکرار حروف (صامتها و مصوت) که در موسیقی درونی کلمات بسیار تاثیر گذار است، در دلالت موسیقایی کلمات بیشتر توضیح داده خواهد شد. اما تکرار الفاظ را میتوان در ابیات زیر دید:
إستَنیروا بِالعلمِ فَالعِلمِ نُورٌ إنّما بِالعُلـومِ تَنفی الشَرُورُ
(الزهاوی،۱۹۷۲،ج۱ : ۲۳۲)
(از علم و دانش روشنایی بگیرید، چرا که علم نور و روشناییست، و با علم است که شر و بدی از بین میرود.) و همچنین:
الجَهلُ أوزارؤه بِالشرقِ نازِلَه الجَهلُ أدواؤهُ کَالسِّل قاتِلَه
الجَهلَ آثامه لِلکُلِّ شامِلَه
الجَهلُ سَهلٌ عَلی الإنسانِ مَحمَله لو أنّ أضرارَه فی الفَردِ تَنحَصِر
(همان : ۲۴۷)
(نادانی در مشرق زمین مسکن گزیده است، داروهای نادانی همچون سل کشنده است، گناهان نادانی همهگیر است، کشیدن بار نادانی برانسان راحت است، اگر چه زیانهای بسیاری داشته باشد.)
در این دو قصیده شاعر با تکرار علم و جهل، میزان اشتیاق خود را به علم و آگاهی و میزان تنفر خود را از نادانی بیان میدارد، به عبارت دیگر نادانی و جهالت مردم، شاعر را رنج میدهد و احساست درونی خود را با تکیه بر کلماتی که درونش از آنها مالامال است، بیان میکند. وی در بیت زیر با تکرا واژگان “أین” و “رشید” حسرت خود نسبت به گذشته و پیشرفت و تمدنی که در زمان هارون الرشید در بغداد وجود داشت، را بیان میکند:
مجـدُالعِراقِ تَوَلَّی | وَ ما لَه مِن بَعیـد |
نَدعُو إلیهِ رَشیداً | و أینَ أینَ الرَشید؟! |
(الزهاوی،۱۹۵۵: ۲۴۶)
(تمامی بزرگی و عظمت گذشتۀ عراق، روی برگردانده است و ما هارون الرشید را به سوی آن میخوانیم، و کجاست، کجاست هارون؟!)
بهار همچون زهاوی در بیشتر مواردی که کلمهای را تکرار میکند، در پی اظهار تنفر و یا اشتیاق خود نسبت به آن است، همچون بیت زیر که از مستی و غوطهور شدن اکثر اقشار جامعه بویژه کسانی که در مراکز حکومتی هستند، در نادانی اظهار ناراحتی میکند:
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست مملکت رفته ز دست
(بهار،۱۳۵۸،ج۱ : ۱۴۶)
وی همانگونه که تمامی مردم را به پیشرفت و صنعتی شدن فرا میخواند، آنها را صنعت وارداتی و غیر بومی که ویژگی اصلیشان خرابی و کهنگی بود، برحذر میدارد. وی در چند قصیده از صنعت “واگون” که چیزی جز سلب آسایش را به بار نمیآورد، اظهار ناراحتی کرده است، همچون ابیات زیر که با تکرار کلمه واگون بر این مسئله تأکید دارد:
هوشـم ز سـر پریـده از ماجـرای واگون | از دنگ دنگ واگون، از های های واگون |
از جا لسان واگون راحتتر است صدبار | آنکس که جان سپارد در زیر پای واگون |
(همان: ۳۳۷)