- جلب منافع بی شمار و دفع ضرر
قوشچی در توضیح این وجه چنین آورده است:
«درنصب امام منافع بی شمار و دفع ضرر وجود دارد. (صغری)
هر چیزی که چنین باشد، واجب است. (کبری)
پس نصب امام واجب است.
توضیح صغری: صغری به قدری واضح است که نزدیک است از ضروریات و مشاهدات شود. به گونه ای واضح است که نیازی به بیان ندارد.برای این که جامعه برای رسیدن به سعات دنیوی و اخروی بدون سلطانی که مانع مفاسد گردد و از مصالح محافظت نماید، ممکن نیست از همین روست که مشاهده میشود بلافاصله پس از فوت رهبر یک جامعه آشوب و اغتشاش آن جامعه را فرا میگیرد و تا زمان روی کار آمدن حاکم جدید، اوضاع اجتماع سامان نمیپذیرد.
از این رو کوچک ترین اجتماعی؛ مانند رفقایی که با هم به سفری میروند، نیز نیازمند رئیسی هستند تا بر طبق نظر او رفتار نمایند و از او اطاعت کنند.
این مطلب در میان حیواناتی؛ مثل زنبور عسل هم مشاهده میگردد. این حیوانات هم رئیسی دارند که به واسطه او کارشان انتظام مییابد و هنگامی که آن رئیس از بین میرود، بقیه هم پراکنده شده و نابود میشوند.
البته، برای این که سعادت دنیوی و اخروی مردم تامین شود، امام باید واحد باشد و عموم مردم هم از او متابعت کنند؛ زیرا در غیر این صورت و در فرض تعدد امام، نزاع و مخاصمه شکل میگیرد و به نظام اسلامی آسیب وارد میشود.
هم چنین امام باید عهده دار ریاست امور دنیوی و دینی باشد، چون اگر ریاست وی منحصر به امور دنیوی باشد، امر مهمتر که آخرت است، مختل میگردد.
«دلیل کبری هم اجماع است»[۷۰].
۶-۶-۱٫ بررسی ومقایسه آراء دو محقق:
نظر دو محقق در یکی از دلیلها مشترک است. هر دو اجماع یا سیره مسلمانان را از ادله وجوب امامت شمردهاند. البته درجه اهمیت این دلیل در بین دو محقق تفاوت دارد. همان گونه که قوشچی خود تصریح کرده است، مهم ترین دلیل اهل سنت و اشاعره بر وجوب امامت همین دلیل است. ولی در نظر خواجه طوسی قاعده لطف مهم ترین دلیل است، از این رو در کتاب تجرید العقائد و رساله امامت هم بر همین یک دلیل اکتفا کرده است. و در تلخیص المحصل نیز به طور مفصل به آن پرداخته است.
جلب منافع و دفع مضار را که قوشچی مطرح ساخته است با مبنای اشاعره که قائل به حسن و قبح عقلی نیستند، سازگار نیست. این اشکال را محقق طوسی در اشکال بر فخر رازی که وی نیز همین را به عنوان یکی از ادله وجوب امام قرار داده است، مطرح ساخته است[۷۱].
تاکید قوشچی و اهل سنت به معنای عام، در بیان دفع ضرر و جلب منافع بر نیازهای اجتماعی و سیاسی مردم معطوف است که البته این رویکرد با مبنای آنها در بحث امامت که به فقهی بودن آن معتقد هستند، هماهنگ میباشد، ولی تاکید امامیه بر جنبه معنوی امام از جمله مرجعیت علمی و دینی و هدایت الاهی او متمرکز است که این امر نیز در قالب قاعده لطف بیان میشود.
۷-۱٫ فصل هفتم:
قاعده لطف و وجوب امامت
مهم ترین دلیل عقلی امامیه بر وجوب امامت «قاعده لطف» میباشد.
قاعده لطف، یکی از قواعد مهم در کلام امامیه میباشد و مسائل کلامی بسیاری؛ مانند وجوب نبوت، عصمت پیامبران، تکالیف شرعی و وعد و وعید بر این قاعده مبتنی شده است.
متکلمان امامیه بر این عقیدهاند که امامت نیز بر قاعده لطف استوار شده است.
۱-۷-۱٫ تعریف و اقسام لطف:
تعاریفی که در تعریف لطف به کار رفته است، چنین است:
۱٫تعریف شیخ مفید:
«اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعه و یبعد عن المعصیه و لا حظ له فی التمکین و لم یبلغ حد الالجاء»[۷۲].
لطف آن است که به سبب آن مکلف به طاعت نزدیک و از معصیت دور میشود و در قدرت مکلف بر انجام دادن مکلف مؤثر نیست و به مرز اجبار نیز نمیرسد.
۲٫تعریف سید مرتضی:
«ان اللطف ما دعا الی فعل الطاعهو ینقسم الی ما یختار المکلف عنده فعل الطاعه و لولاه لم یختره و الی ما یکون اقرب الی اختیارها»[۷۳].
لطف آن است که مکلف را به انجام دادن طاعت دعوت میکند و بر دو قسم است؛ یکی آن است که مکلف به سبب آن فعل طاعت را بر میگزیند و اگر آن لطف نبود، آن را بر نمیگزید و دیگری آن که مکلف به سبب آن نسبت به انجام دادن طاعت نزدیکتر خواهد شد.
سید مرتضی درباره وجه اشتراک این دو قسم میگوید:
«و کلا القسمین یشمله کونه داعیا»[۷۴]
برانگیزندگی به انجام طاعت، هر دو قسم را شامل میشود.
۳٫تعریف محقق طوسی:
«کل ما یقرب المکلفین الی الطاعات و یبعدهم عن المعاصی فقد یسمی لطفا اصطلاحا»[۷۵]
هر آن چه مکلفین را به انجام طاعات نزدیک سازد و آنان را از گناهان دور کند، در اصطلاح لطف نامیده میشود.
- تعریف علامه حلی:
«مرادنا باللطف هو ما کان المکلف معه اقرب الی الطاعه و ابعد من فعل المعصیه و لم یبلغ حد الالجاء و قد یکون اللطف محصلا وو هو ما یحصل عنده الطاعه من المکلف علی سبیل الاختیار»[۷۶].
مقصود ما از لطف چیزی است که مکلف با وجود آن به فعل طاعت نزدیک تر و از انجام معصیت دورتر خواهد شد و به مرز اجبار نمیرسد.لطف گاهی محصل است و آن چیزی است که به خاطر آن اطاعت از مکلف با اختیار خودش حاصل میشود.
حاصل این که:
لطف از صفات فعل خداوند است و موضوع آن مکلف است.
لطف به دو قسم مقرب و محصل تقسیم میشود. نتیجه لطف مقرب این است که زمینه تحقق یافتن تکلیف را از سوی مکلف فراهم میسازد؛ هر چند به انجام دادن تکلیف نمیانجامد. اما در لطف محصل تکلیف از مکلف صادر میشود.
هر دو قسم لطف، در داعی بودن به انجام تکلیف مشترک هستند ولی در لطف محصل این داعی بودن قوی بوده و به انجام تکلیف منجر میگردد.
از آنجایی که لطف فرع بر تکلیف است، قدرت بر انجام تکلیف وابسته به آن نیست، زیرا تا فرد قدرت نداشته باشد، مکلف هم نخواهد بود.