<p>https://okba.ir/wp-admin/post.php?post=299501&actio
به مساله اضطراب بطور اساسی پرداخته است و به اهمیت هیجان در فرایندهای تخلیه روانی تاکید داشته است.
نظریه رفتاری
این مکتب در مورد بسیاری از مسائل دیرینه روان شناسی از جمله مساله ماهیت هیجان همراه بوده است.
نقش هیجان در هوش
علی رغم این که جنبش هوش عقلانی هیجانی را در بر نداشت، چنین نبود که همه ی روان شناسان هیجان را نادیده بگیرند. در واقع به مدت بیش از یک قرن محققان و نظریه پردازان سعی کرده اند هیجان را درک کنند، با این حال، نظریه غالب در مورد هیجان سالهای بسیاری است که تقریباً به طور کامل جدا از هوش یا حتی متضاد و دشمن آن بوده است. تفکر عمده در مورد هیجان این بود که آنها معمولاً باعث می شوند تا مردم حواسشان پرت شود و نتوانند به طور منطقی و در آرامش روی اطلاعات انتزاعی فکر کنند، یعنی نتوانند هوش خود را به کار ببرند. از اوایل دهه ی هشتاد بود که مفهوم متفاوتی از هیجان ها شروع به رشد کرد. عقیده ی جدید این بود که هیجان الزاماً در تفکر و رفتار هوشمندانه تداخل ایجاد نمی کند بلکه به هوش انسان کمک می کند . در واقع، یکی از تفکرهای مهمی که در این سالها به وجود آمد این بود که هیجان ها نوعی اطلاعات هستند. این بدان معنی است که مردم از هیجان خود مانند اطلاعاتی که با آن آشنا هستند، استفاده می کنند. هیجانها درباره ی ارزش، اطلاعاتی ارائه می دهند. آنها نوعی علایم اختصاری و سریع هستند که به انسان اطلاع می دهد، چه چیزی را در محیط خود ارزیابی و قضاوت کند و آن را مثبت یا منفی تلقی نماید(گنجی،۱۳۸۴).
مهم ترین عوامل موثر در قابلیت هیجانی شامل خود فرد یا هویت من، تمایلات اخلاقی و تاریخچه رشدی فرد می باشد. این عوامل موثر خود جریانهای پیچیده ای هستند که در بافت زمان و فرهنگ قرار دارند. ریشه ی زمانی قابلیت هیجانی به احتمال قوی در تاریخچه رشد هر فرد یافت می شود. اما این تاریخچه نیز عمیقاً در بافت فرهنگی، نظام باورهای فردی و اجتناعی و ارتباطات و تعاملاتی که افراد در آن درگیر می باشند قرار دارد (اکبرزاده،۱۳۸۳).
نظریه های هوش هیجانی
هوش هیجانی به همان قدمت رفتار انسانی است. از انجیل عهد قدیم و عهد جدید و فلاسفه ی یونانی گرفته تا شکسپیر، توماس جفرسون و روانشناسی مدرن جنبه ی هیجانی منطق به عنوان عنصر بنیادین سرشت انسان مطرح شده است. کسانی که هوش هیجانی خود را تقویت می کنند و آن را به حد کمال می رسانند، یک توانایی منحصر به فرد به دست می آورند تا در شرایط و موقعیتهایی که دیگران در آنها قرار می گیرند و رنج می کشند به خوبی شکوفا شوند. هوش هیجانی چیزی در درون هر یک از انسان ها است که تا حدی نامحسوس تعیین می کند که چگونه رفتار خود را اداره کنند، چگونه با مشکلات اجتماعی کنار بیایند و چه تصمیماتی بگیرند که به نتایج مثبت ختم شود( گنجی،۱۳۸۴). بار آن(۱۹۸۰) بهره ی هیجانی یا هوش هیجانی را برای این دسته توانایی ها به کار برد و اولین آزمون در این مورد را ساخت. در سال ۱۹۹۰ هوش هیجانی توسط مایر، دیپائولو و سالووی به این صورت مطرح شد: نوعی پردازش اطلاعات هیجانی که شامل ارزیابی صحیح هیجانات خود و دیگران و بیان مناسب و تنظیم سازگارانه ی هیجانات است به نحوی که به بهبود جریان زندگی منجر شود. مایر و همکاران (۱۹۹۹) هوش هیجانی را به توانایی شناسایی و تشخیص مفاهیم و معانی هیجانات ، روابط بین آنها، استدلال کردن در مورد آنها و نیز حل مسئله بر آن اساس اشاره می کنند. هوش هیجانی شامل توانایی دریافت هیجانات ، هماهنگ ساختن هیجانات و احساسات مرتبط ، درک و فهم اطلاعات مربوط به هیجانات و نیز مدیریت هیجان ها می باشد. در تعریف فوق چهار بعد برای هوش هیجانی در نظر گرفته شده که عبارتند از : ادراک، ارزیابی و ابراز هیجانات، تسهیل تفکر توسط هیجانات، فهم وتشخیص صحیح هیجانات، تنظیم بازخوردی هیجانات. در اصلاحیه ای که از طرف گلمن(۱۹۹۸) بر این تعریف صورت گرفت: هوش هیجانی به چهار حوزه ی آگاهی از هیجانات خود، مدیریت هیجانات خود، شناسایی هیجانات دیگران و تنظیم روابط خود با دیگران تبدیل شد. تعریف دیگری از هوش هیجانی توسط بار آن (۱۹۹۷) ارائه شد که عبارت است از: مجموعه ای از توانایی های غیر شناختی، توانش ها و مهارت هایی که بر توانایی رویارویی موفقیت آمیز با خواسته ها ، مقتضیات و فشارهای محیطی تاثیر می گذارند. از نظر او مولفه های هوش هیجانی عبارت است از : هوش هیجانی درون فردی : شامل مواردی چون خود شکوفایی، استقلال و خود آگاهی هیجانی. هوش هیجانی بین فردی: شامل مواردی چون همدلی و مسئولیت پذیری اجتماعی. توان سازگاری: شامل کیفیت هایی از قبیل حل مسئله و واقعیت آزمایی. مدیریت استرس: شامل کنترل تکانه ها و خوش بینی. خلق و خوی عمومی: شامل شادکامی و خوش بینی( سیادت و همکاران،۱۳۸۶).
هوش هیجانی محصول دو مهارت اصلی است: قابلیت فردی و قابلیت اجتماعی. قابلیت فردی روی فرد تمرکز دارد و به دو قسمت خود آگاهی و خود مدیریتی تقسیم می شود. قابلیت اجتماعی بیشتر بر نحوه ی رفتار با دیگران تمرکز دارد و به آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه تقسیم می شود( گنجی،۱۳۸۴). شکل شماره ی ۲-۲، قابلیت های هوش هیجانی و زیر مجموعه ی آن را نشان می دهد.
قابلیت اجتماعی
قابلیت فردی
خود آگاهی
آگاهی اجتماعی
مدیریت رابطه
خود مدیریتی
شکل شماره ی۲-۲ : قابلیت های هوش هیجانی
گلمن بین هوش هیجانی و قابلیت هیجانی تمایز قائل است. قابلیت هیجانی عبارت است از مهارتهای شخصی و اجتماعی که منجر به انجام دادن کار بهتر می گردد. قابلیت های هیجانی بر پایه ی هوش هیجانی بوده و به آن مرتبط می باشند. برای فراگیری قابلیت های هیجانی سطح خاصی از هوش هیجانی لازم می باشد( اکبرزاده،۱۳۸۳،ص ۸۷). جدول شماره ی ۷- ۲ ، سیر تکاملی هوش هیجانی را نشان می دهد.
جدول شماره ی ۷-۲ سیر تکاملی هوش هیجانی
سال
ویژگی
۱۹۶۹-۱۹۰۰
هوش و هیجان به عنوان دو حیطه ی جدا از هم، تحقیقات در ارتباط با هیجان، تحقیقات در ارتباط با هوش اجتماعی
۱۹۹۳-۱۹۹۰
ظهور هوش هیجانی، اولین باز نگری حوزه های بالقوه در ارتباط با هوش هیجانی، سنجش هوش هیجانی
۱۹۹۷-۱۹۹۴
عمومی سازی و گسترش مفهوم هوش هیجانی، چاپ کتاب مشهور گلمن با عنوان هوش هیجانی، انتشار تعدادی از مقیاس های شخصیتی تحت عنوان هوش هیجانی
۱۹۹۸ تا کنون
تحقیق و موسسه سازی هوش هیجانی، پالایش هایی در ارتباط با مفهوم هوش هیجانی، معرفی مقیاس های جدید در ارتباط با هوش هیجانی
آموزش هوش هیجانی
مایر عقیده دارد هوش عقلانی یک نوع ظرفیت روانی برای معنا بخشی و کاربرد اطلاعات هیجانی است. افراد در این مورد ظرفیت های مختلف دارند، بعضی در حد متوسط و بعضی دیگر ماهر یا خبره هستند. به عقیده مایر قسمتی از این ظرفیت غریزی است و قسمت دیگر آن چیزی است که از تجارب زندگی آموخته می شود. قسمت اخیر می تواند به وسیله کوشش، تمرین و تجربه پیشرفت یابد. سالووی نظر مایر را توسعه می دهد . یعنی عقیده دارد بسیاری از مهارت هایی که قسمتی از هوش هیجانی هستند می توانند یاد گرفته شوند . سالووی اعتقاد دارد هوش هیجانی عبارت است از یک سری مهارتها و قابلیت هایی که می تواند هم آموزش داده و هم یاد گرفته شود. به طوری که یک شخص بتواند از نظر هیجانی بهتر تربیت یابد (اکبرزاده،۱۳۸۳). کارسو و ولف[۶۴] اعتقاد دارند که در اجرای برنامه های هوش هیجانی در سازمان باید به چند اصل توجه داشت. این اصول عبارتند از:
مشخص کردن هدف های سازمان به طور واضح، ایجاد پیوند بین آموزش و هدف های سازمان، ارزیابی دقیق کارکنان در برنامه آموزشی برای مشخص ساختن توانایی های پایه و نیازهای فردی آنان، انطباق طرح برنامه آموزشی با توانایی ها و ضعف های کارکنان، تهیه و تدوین ساختار جلسه ها، استفاده از تمرین های عملی، مطالعات موردی و روش ایفای نقش، برقراری ارتباط و پیوند بین آموخته ها و تجارب دنیای واقعی کارکنان، فراهم ساختن فرصت هایی برای تمرین آموخته ها، پیش بینی فرصت های متعدد برای دادن بازخورد، استفاده از موقعیت های گروهی برای ایفای نقش و بهترین رفتارهای اجتماعی و آموزش آنها، نشان دادن نیازهای اختصاصی هر فرد به او به طور خصوصی و محرمانه، فراهم ساختن منابع حمایتی و تقویتی برای کارکنان در برنامه طی مرحله پیگیری (ابراهیمی،۱۳۸۵).
n=edit&classic-editor</p>