«و هر که نسبت به خدا و پیامبر او نافرمانی نماید و از حدود او تجاوز کند برای همیشه در دوزخ خواهد بود».
از لحاظ تربیتی هدف این است که افراد را طوری بار آورند که خود اعمال خود را کنترل کرده و اعمال صحیح را به جا آورده و از اعمال ناپسند دوری کنند.
تحقق این هدف عملاً مشکل است برای همین است که در تمام اجتماعات، قوانین جزایی برای تنبیه افراد مختلف وضع شده است.[۱۲۰]
شیوههای تربیت کودک از نظر پیامبر اسلام e
همسر عباس بن عبدالمطلب که امالفضل نام داشت دایه امام حسین u بود. او میگوید: حسین u شیرخوار بودند، روزی پیغمبر e او را از من گرفت و در آغوش کشاند. کودک لباس پیغمبر را تر کرد و من طفل را به شدت از پیغمبر جدا کردم. در این حال پیغمبر فرمودند: امالفضل، آب لباس مرا پاک میکند ولی هیچ چیز رنجشی را که در قلب فرزندم حسین u وارد شده را نمیتواند پاک کند.
از گفته پیامبر برمیآید که کودک شیرخوار با اینکه از نظر جسم و جان ناتوان است اما مهر و محبت را درک میکند. تندی و خشونت را احساس میکند و با هر محبت اطرافیان خشنود شده و از تندی آنها آزردهخاطر میگردد. غبار غم و اندوهی که از تندی اطرافیان در وجود کودک به وجود میآید اثر خوبی بر باطن کودک نخواهد گذاشت و باعث تحقیر شدن کودک خواهد شد و مدتها طول میکشد که این تأثیر نامطلوب را از روان کودک پاک کرد.
درست است که امروزه از تربیت کودک زیاد سخن به میان آمده و این سخن بر زبانهاست که کودک در جهان امروز مورد تکریم واقع شده و همه تلاشها برای تربیت اوست اما توجه جهان امروز به کودک بیشتر از توجه پیامبر e به کودکان است که این قدر توجهش به کودکان زیاد بود که آنان را بر دوش مبارکش سوار میکرد.
وَ التَلطُّفُ بِالصِّبیان من عاده الرسول. لطف و عنایت به کودکان از عادات حمیده و صفات پسندیده پیغمبر اسلام بود.
پیامبر اکرم e فرمودند: پنج چیز است که تا لحظه مرگ آنها را فراموش نخواهم کرد و یکی از آن امور سلام کردن بر کودکان میباشد و در انجام این امور مراقبت دارم تا بعد از مرگم به صورت سنتی در بین مردم بماند تا آنها بدان عمل کنند.
وقتی به کودک سلام میکنیم، این امر خود دو اثر روانی خواهد داشت، اولین اثر برای سلامکننده است که باعث تقویت خوی پسندیده و تواضع و فروتنی در او میباشد و دومین اثر در کودک است که باعث احیاء شخصیت و ایجاد استقلال در وجود اوست. وقتی به طفلی سلام کنیم و با این کار به او احترام بگذاریم آن وقت است که کودک لیاقت و شایستگی خود را باور میکند و از همان اوان کودکی درمییابد که جامعه او را به عنوان یک انسان میشناسد و مردم و اطرافیانش او را مورد احترام قرار میدهند.
فصل سوم:
اصول و شیوههای تربیت دینی کودک
اصول تربیت دینی کودک
انتظار ما از مذهب آن است که برای طرز برخورد ما با پدیدهها و موجودات، ضابطههایی معین کند. مذهبی چون اسلام که مدعی خاتمیت است، باید ضابطههایش متعدد و دارای کلیت باشد به طوری که تمام جوانب زندگی آدمی را فراگیرد و به زندگی رنگی دهد و بایست برای تمامی زندگی ما خطمشی معین کند. یکی از امور مورد بحث تربیت، فرزند آن هم از نوع اسلامی است. مسلماً اسلام که دین کاملی است هرگز تربیت فرزند را نادیده نگرفته و برای آن اصول و ضوابطی قرار داده است.
شیوههای مختلفی در تعلیم و تربیت کودکان به کار گرفته شده که هر یک از آنها با توجه به شرایط و زمینههای مخاطب میتواند مفید و کارساز باشد.
حال برای برنامهریزی در تربیت کودک به ناچار باید شیوه مناسبی را برگزیده و به تدریج با بکارگیری همزمان روشهای مختلف به یافتن راه مناسب در تربیت اقدام کرد. بر همین اساس نکات مختلفی که توجه به آنها در برنامهریزی تربیتی کودک ضروری اشاره میکنیم.
اصل اول: توجه به توان و ظرفیت افراد
در اعمال مذهبی باید به وضعیت جسمانی، روانی، فکری و عاطفی مخاطب توجه کرد. از یک کودک ۷ ساله نمیتوان انتظار همراهی با شما در جلسات چند ساعته دعا و مناجات را داشت.
بررسیهای علمی نشان میدهد که بیشتر افرادی که دارای گرایشهای مذهبی ضعیف میباشند به دو گروه تقسیم میشوند:
۱. کسانی که آگاهی کافی در زمینه مذهبی پیدا نکردهاند و در این زمینه کسانی آنها را آگاه نکرده است.
۲. کسانی که با سختگیری و خشونت به تربیت مذهبی آنها پرداخته شده است. چرا که روشن است کودکی که از همان آغاز حیات از عبادت و دینداری خسته شود در آینده به اعمال عبادی چندان اهمیتی نخواهد داد.
اساساً آموزشهای دینی باید دارای انعطاف و متناب با توانایی کودکان در سنین مختلف باشد پس قبل از سن تکلیف نباید با تکالیف سخت و طاقتفرسا احساس تنفر در کودک ایجاد نماییم.
در این باره نکات قابل توجهی در سیره رفتاری امام خمینی (قدسسرهالشریف) مشاهده میشود که بیان برخی از آنها مناسب است. امام در مسائل شرعی همانند بقیه مسائل خیلی سختگیری نمیکردند. هیچگاه مسائل شرعی را به فرزندانشان دیکته نمیکردند، بلکه آنها زمانی که عملاً رفتار امام را میدیدند خود به خود تأثیر میپذیرفتند.
امام (قدسسرهالشریف) هیچگاه به فرزندان خود نمیگفت: وقت اذان است، دست از کارتان بردارید و نماز بخوانید بلکه از آنها میخواست نماز خود را در خلال وقت نماز به جا آورند و به آنها میگفت: وای به حال کسی که نمازش را نخواند. از همه مهمتر خود ایشان پس از اذان، وضو میگرفت و در اول وقت به نماز میایستاد.[۱۲۱]
در پایان این بخش، توجه به فتوایی از امام خمینی (قدسسرهالشریف) در مورد این موضوع مناسب است:
از ایشان سؤال میشود که بیدار نمودن افراد خانواده برای نماز صبح با چه کیفیتی مجاز است؟
در پاسخ گفته میشود: اگر بیدار نکردن آنها موجب سهلانگاری و استخفاف به نماز باشد باید آنها را بیدار کرد.[۱۲۲]
اصل دوم: مسامحه و تغافل
کودکان و نوجوانان از علایق، انگیزهها، هیجانات و ویژگیهای متغیر و ناپایداری برخوردار هستند، پس انتظار برخی والدین از فرزندان خویش برای انجام رفتارها و اخلاق اسلامی و مطابق با خواست و میل آنها و بدون هیچ خطا و اشتباهی توقع بیجایی است. گاه تذکر بیش از حد ممکن است، رفتارهای درونی شده قبلی آنها را تضعیف کرده و اثر معکوس بر جای بگذارد. بنابراین گاه تأثیر تغافل و چشمپوشی از تذکر مستقیم بسیار بیشتر بوده و این نوع برخورد برای رعایت حرمت و حفظ شخصیت اخلاقی کودک لازم و ضروری است. در برخی مواقع نیز مناسب است پس از گذشت مدت زمانی از ارتکاب خطا به کودک در آن خصوص تذکر دهیم.[۱۲۳]
اصل سوم: آمادهسازی روانی کودک
آمادهسازیهای عاطفی و روانی در تربیت دینی کودکان از اهمیت خاصی برخوردار است. قبل از اینکه مفاهیم و الگوهای دینی را بیان کنیم بایست آمادگی درونی متناسب با رغبتهای کودک در او ایجاد شود.
اگر مفاهیم و ارزشهای دینی در موقعیتهای ناخوشایند و زمانی که فرد به لحاظ عاطفی و شرایط روانی و ذهنی و حتی شرایط جسمانی، آمادگی کافی را نداشته باشد، ارائه گردند، اثر مخربی در تربیت معنوی او خواهد داشت.
وقتی کودک از درون ناآرام است، هیچ پیامی از بیرون به او منتقل نمیگردد هر چند این پیام زیبا و دلنشین باشد. پس مفاهیم دینی باید از راهی به کودک القاء شود که با طبع و روان او سازگار باشد وگرنه کودک از آن مفاهیم گریزان خواهد شد و هرگز آنها را نخواهد پذیرفت.[۱۲۴]
اصل چهارم: گفتار غیر مستقیم
تأثیر گفتار غیر مستقیم خیلی بیشتر از شیوههای مستقیم است، پیشوایان اسلام بر تبلیغ عملی در مقابل تبلیغ زبانی تأکید نموده است.
البته این بدان معنی نیست که تبلیغ مستقیم هیچگونه تأثیری ندارد و در هیچ موقعیتی نمیتوان از آن بهره گرفت بلکه بهتر است ابتدا با بهره گرفتن از نگاههای علمی و برون دینی به تدریج مخاطب را به متن دین نزدیک کرد و آنگاه خود، با قرار گرفتن در فضای دین تقاضای بحث مستقیم و درون دینی خواهد داشت.
روشهای کنونی تعلیم و تربیت غالباً خستهکننده و تکراری است و بدون آمادهسازی و ایجاد شوق، به صورت مستقیم با مخاطب رابطه برقرار میکنند، پس در نتیجه روشهای تربیتی مذکور یا بیفایده و بیتأثیر است و یا اثر معکوس میگذارد و فرد را از دین و اخلاق گریزان میسازد چون تکرار محرکهای یکنواخت موجب دلزدگی و بیزاری فرد میشود.[۱۲۵]
اصل پنجم: تصویرپردازی و تجسمبخشی به مفاهیم دینی
یکی از پایدارترین و در عین حال خوشایندترین یادگیریها، یادگیری مشاهدهای است. هنر یک مربی مذهبی آن است که مفاهیم دینی و آیات الهی را با تصاویر زنده، لحظات نشاطآور و احساسات شورانگیز به کودک عرضه کند و به استدلال و نصیحت بسنده نکند. یکی از آن راهها داستانسرایی است. قصه و حکایت نه تنها برای کودکان بلکه برای بزرگسالان جذاب و مؤثر است. کودکان از شنیدن داستان لذت برده و سعی در تطبیق خویش با قهرمان داستان مینمایند. البته انتخاب نوع داستان و کیفیت بیان و تشریح آن از موضوعات قابل تأمل در برنامهریزی است.[۱۲۶]
قرآن نیز برای تربیت انسانها از داستانهای زیادی چون داستان پیروی موسی u از مرد صالح (حضرت خضر)، برای نشان دادن تواضع و بردباری و همچنین در سوره کهف داستان اصحاب غار را بیان کرده که برای نشان دادن زندهدلی میباشد (آیات ۱۳ و ۱۴ سوره کهف).
اصل ششم: تنوع الگوها
انسان در سنین جوانی از اخلاق همه اطرافیان کم و بیش تأثیر میپذیرد. پدر و مادر، همسالان، ورزشکاران، هنرمندان و … این افراد همگی به نحوی الگوی او میشوند. همچنین تأثیر شخصیت الگوها در شکلگیری رفتار و منش کودکان یا تثبیت اخلاقی و اجتماعی آنان فوقالعاده مهم است، لذا هر قدر این الگوها زیبا، محبوب، دوستداشتنی، منطقی، مصمم، عاطفی و مهربان باشند بر میزان تأثیرپذیری افزوده میشود. الگوهای یکنواخت و همردیف باعث دلزدگی فرد شده و نیاز او را برطرف نمیکند. دقیقاً بر همین اساس است که خداوند در قرآن کریم از الگوهای متفاوت و گوناگونی یاد کرده است. مانند پیامبران الهی و قهرمانان جوانی همچون اصحاب کهف و بانوان نمونه همچون مریم و آسیه و دهها الگوی متنوع دیگر که هر یک در شرایط و موقعیتی متفاوت از دیگری قرار دارند.[۱۲۷]
در این روش چشم به مسائل احاطه دارد و اهمیت گوش در درجه دوم است. برای اولین باری که مسأله وضو مطرح شد بنا به روایات مذهبی جبرئیل عملاً در برابر پیامبر وضو گرفت و پیغمبر نیز آن را دید، فراگرفت و بدان عمل کرد.
پیامبر e در مورد نماز فرمودند: «صَلواکَما رَاَیْتمُونی صَلی»؛ «همانگونه که میبینید من چگونه نماز میگذارم شما نیز نماز بگذارید».
از طریق ارائه الگو به آسانی میتوان مسائل مذهبی به ذهن کودکان منتقل کرد و آنان را به عمل واداشت.[۱۲۸]
اصل هفتم: احترام و محبت به مخاطب
یکی دیگر از نکاتی که رعایت آن در فرایند تربیت دینی لازم است، حفظ شخصیت کودک میباشد. مربی باید بدون کمترین برخورد با شخصیت کودک و آسیب زدن به آن، برنامه خویش را دنبال کند. در غیر این صورت ورودیهای کودک بر مربی بسته شده و دیگر کودک پذیرای مربی نخواهد بود و حالت تدافعی به خود میگیرد.
این واقعیت در برخوردهای امامان u بسیار مشاهده میشود. نمونه بارز آن داستان آموزش وضو به پیرمردی است که وضویش را به شیوهای غلط انجام میداد. حسنین u از او خواستند میان آن دو داوری کرده و بگوید وضوی کدام بهتر است. پیرمرد با مشاهده وضوی آن دو متوجه اشتباه خود گردید و از آن دو بزرگوار سپاسگزای کرد.
روانشناسان عاطفه را خمیرمایه گرایشهای مذهبی میدانند به این معنی که هر قدر پیوند محبت و انس بین کودک و مربی باشد بر میزان جلب و جذب کودک افزوده میشود.
عباراتی زیبا همچون «پاشو عزیزم وقت نماز است» همراه با نوازش و بوسه جهت بیدار کردن کودک برای نماز صبح در گرایش و علاقه او به نماز تأثیر فراوان خواهد داشت.
اساساً در تربیت دینی فرزندانمان باید از امر و نهی شدید و تذکرات مکرر پرهیز نماییم زیرا این روش برخورد، زمینه پیدایش روح مقاومت در افراد را فراهم میآورد. جریحهدار کردن عواطف، افشاگری، رسواسازی، تحقیر و امثال آن از آثار زیانبار فراوانی برخوردار است.[۱۲۹]