۱- اتهام هتک شرف و آبرو و پاکی حضرت مریم۳، اولین گام در ستیز با عیسی۷است.
۲- انسان ها به واسطه ی عدم پذیرش حق، اغلف القلب می گردند.
۳- یهودیان در پذیرش حق، بر دو دسته اند: اکثریت و اقلیت.
۴- مجازاتهای خداوند با عواقب وخیم دنیوى و عواقب شوم اخروى همراه است.
۲-۵-۳- حضرت محمّد۶درکتاب مقدس و قرآن
یهودیان درزمان بعثت به صورت نیمه گسترده اى درسرزمین حجاز حضور داشتند.تمرکز آنان، چنان که یعقوبى اشاره مىکند،بیشتر درمنطقه یثرب ویمن بود.از برخى از منابع به دست مىآید که برخى از طایفههاى بزرگ یثرب از«اوس»و«خزرج»نیز به دلیل همنشینى با یهود درمحلّههاى «خیبر»و«بنى قریظه»،یهودى شدند.[۱۵۸]مسعودى نیز به تمایل عرب به دین یهوداشاره کرده است.[۱۵۹] در اینکه آنان چگونه در حجاز سکونت گزیدند، از سوى دانشمندان و مورّخان،حدس وگمان هایى ذکر شده است.[۱۶۰]اما از قرآن کریم،مىتوان چنین استنباط کرد که یهودیان بر اساس کتب دینىشان، دریافته بودند که به زودى دراین مکان پیامبرى جدید ظهور مىکند و بدین روى،به این سرزمین مهاجرت کردند.قرآن کریم درآیات متعددى اشاره مىکندکه اهل کتاب (یهود) نسبت به پیامبر۶شناخت داشتند،[۱۶۱]موضع یهودیان نسبت به محمّد۶از موضع مشخص آنان نسبت به انبیائی که طبق خواست ومیل آنان نبودند روشن است.یهودیان بعداز اطمینان یافتن نسبت به نبوت ورسالت محمّد۶و بعد از اینکه فهمیدند دین او برحق است با او دشمنی کردند،به بدترین شکل با او مبارزه کردند،علیه او با کافران همپیمان شدند،با دین او ویاران او سخت جنگیدند.حتی برای کشتن رسولخدا۶تلاش کردند.سعی کردند برسر او سنگ بیاندازند اما خداوند آن حضرت۶رانجات داد.یهودیان خیبر درکباب(بریانی)سم ریختند،وخداوند رسولش را ازاین دسیسه باخبر ساخت.«دشمنی با اوتا لحظه ای که زنده ام»[۱۶۲] شعارامثال حیی بن أخطب یهودیست.
الف) نگاهی به تفاسیر
«وَ إِذْ قَالَ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمََ یَبَنىِ إِسْرَ ءِیلَ إِنىِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکمُ. . .»[۱۶۳] [ پس چون احمد با دلائل
آشکارا و معجزات نمایان به سوى ایشان آمد، گفتند این جادویى روشن است. و کیست که ستمش شدیدتر و سختر باشد از آن کسى که دروغى بسازد و بر خدا ببندد و به معجزات خدا سحر و جادو بگوید و به پیامبر بگوید که او جادوگر دروغگوست. و حال آنکه او به سوى اسلام خوانده می شود که نجات و رستگارى او در آنست.][۱۶۴] حضرت عیسی۷پس از اینکه گفت«مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراه»این معنا را بیان مىکند که دعوتش مغایر با دین تورات، و مناقض با شریعت آن دین نیست، بلکه آن را تصدیق دارد، و احکامش را نسخ نمىکند، مگر اندکى را.
«وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»این قسمت از آیه به قسمت دوم از رسالت حضرت عیسی۷اشاره دارد و توضیح اینکه مفهوم بشارت دادن حضرت عیسی۷ به آمدن پیامبر اسلام۶این است که دین اسلام اتم و اکمل است. بشارت عبارت است از خبرى که شنونده از شنیدنش خوشحال گردد، و خیرى که از بعثت پیامبر۶و دعوت او انتظار مىرود این است که با بعثتش باب رحمت الهى به روى انسان ها باز شود، و در نتیجه سعادت دنیا و عقبایشان به وسیله ی عقائد حقه، و یا اعمال صالح، و یا هر دو تأمین گردد. و بشارت به آمدن پیامبرى بعد از پیامبرى دیگر- با در نظر گرفتن اینکه پیغمبر سابق(موسی۷) دعوتش پذیرفته شده و داراى بشارت است که پیامبر لاحق(محمّد۶) دعوتى پیشرفتهتر، و دینى کاملتر آورده باشد، دینى که مشتمل بر عقائد حقه ی بیشتر، و شرایع عادلانهتر براى جامعه، و نسبت به سعادت بشر در دنیا و آخرت فراگیرتر باشد، و گرنه انسان ها از آمدن پیامبر دوم چیز بیشتری عایدشان نمىشود، و از بشارت آمدنش خرسند نمىگردند و آنچه عیسى۷بدان مبعوث شده، در حقیقت واسطهاى است بین دو دعوت و جمعى از اهل کتاب از یهود و نصارى و در بین آنان علمایى از ایشان مانند عبد اللَّه بن سلام و مخیریق و ابی بن کعب، یامین بن عمیر بن کعب النضیری و یامین بن یامین اسرائیلی. از بنی قریظه: کعب بن سلیم القرض و رفاعه بن سموال و ابن صفیه و زید بن سعید به آن پیامبر یعنی حضرت محمّد۶ایمان آوردند، و در مقام تکذیبش برنیامدند.[«فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ»ضمیر درکلمه ی«جاءَ»به کلمه ی«أَحْمَدُ»برمىگردد. و ضمیر«هُم»به بنى اسرائیل، ویا به ایشان وغیر ایشان برمىگردد. ومراد ازکلمه ی«بَیِّناتِ»بشارت ومعجزه ی قرآن و سایر معجزات نبوت است.][۱۶۵]
یهودیان منتظر بعثت خاتم الانبیاء۶بودند و در این زمینه سؤالات اعراب مشرک را پاسخ می دادند،ولی به محض بعثت پیامبر۶، آنان اولین کسانی بودند که به وی کفر ورزیدند«. . . فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَه اللَّهِ عَلىَ الْکَفِرِینَ»[۱۶۶] آری «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ. . .»[۱۶۷]با بهانه هایی خود را در اتخاذ کفر قانع کردند، کتاب خود را ترک کردند و بشارت انبیاء پیشین در تورات، زبور و انجیل را نادیده گرفتند. قرآن بیان می کند که یهود – و نیز نصاری – به طور قطع معرفت کامل و یقینی نسبت به بعثت حضرت محمّد۶داشتند؛ با این وجود کافر شدند و با او به ستیز برخواستند.
«الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ. . .»کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادهایم، او[پیامبر]را همچون فرزندان خود مىشناسند (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه کتمان مىکنند! یکی از احبار یهودبه نام عبدالله سلام قبل از اسلام آوردن،به این حقیقت اعتراف کرده است.)][۱۶۸]عبدااله بن سلام نقل کرد:[وقتی درباره رسول خدا ۶شنیدم و از اوصاف، سیما و نام او و زمانی که در انتظار او هستیم مطلع شدم، ساکت و مسرور در قباء به سر می بردم که رسول خدا۶وارد مدینه شد.][۱۶۹]و روایت دیگری نیز در این باره وجود دارد.[۱۷۰] «یهودیان اولین کافران هستند.»[۱۷۱] خداوند از آمیزش حق و باطل و اینکه باطل را حق و حق را باطل بپندارند، کتمان شهادت الهی و آنچه که نسبت به آن علم و شناخت دارند آن ها را نهی می کند.«وَ لَا تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ»[۱۷۲] و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با اینکه مىدانید کتمان نکنید! تمام آنچه از آن نهی شده بودند را مرتکب شدند.[۱۷۳] لذا وقتی رسول خدا۶آنان را به ایمان دعوت کرد با وجود علم به برحق بودن او، ولی کفر ورزیدند و به او پشت کردند«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَیْنَا وَ یَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ. . .»[۱۷۴] یهودیان تمایل زیادی برای تحریف، تغییر و کتمان و شبیه ساختن حق و باطل دارند.«اى اهل کتاب!چرابه آیات خدا کافرمىشوید، درحالى که(به درستى آن) گواهى مىدهید؟! »اى اهل کتاب! چرا حق را با باطل (می آمیزید و) مشتبه مىکنید (تادیگران نفهمند و گمراه شوند)، و حقیقت راپوشیده مىدارید. »[۱۷۵]
ب) نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به آنچه گذشت مطالب ذیل حاصل می گردد:
۱- کتمان پیامبر۶توسط یهودیان، با وجود شناخت کامل ایشان، نشان از ستیزی آشکار دارد.
۲- مفهوم بشارت حضرت عیسی۷به ظهور پیامبر اسلام۶: خبر دادن به دین اسلام اتم و اکمل است.
۳- عدم پذیرش پیام رسالت محمّد۶، عضویت در گروه اولین کافران به او۶می باشد.
۴- تمام انبیاء الهی۶با تحمل سختیها به هدایت انسان ها مبادرت ورزیدند و الگو بودند.
۲-۶- دیدگاه یهود به معاد
بعد از مسئله ی توحید، که اساسی ترین مسئله در تعلیمات انبیا است؛ مسئله ی معاد با وبژگی ها و آثار تربیتی اش در درجه بعدی قرار دارد. لذا در بحث های قرآنی، بیشترین آیات را بعد از توحید و خداشناسی به خود اختصاص داده است.اعتقاد به معاد یک امر فطری است؛ چرا که اگر انسان برای فنا آفریده شده بود باید فانی شود پس این علاقه به بقا چه مفهومی می تواند داشته باشد؟ از دیرباز بشر، زندگانی بعد از مرگ را پذیرفته است هر چند بعضاً در تفسیر آن راه خطا پیش گرفته و آن را شبیه به زندگانی دنیوی دانسته اند؛ به هر حال این اعتقاد قدیمی و ریشه دار را نمی توان ساده پنداشت یا صرفاً یک تلقین و عادت نیست. مباحث قرآنی معاد، گاه به صورت استدلالهای منطقی است و گاه به صورت بحث های خطابی و تلقینات مؤثر و کوبنده است و لحن صادقانه کلام چنان است که همچون استدلالات در اعماق جان و روح انسان نفوذ می نماید.قرآن کریم در حوزه ی بسیار گسترده ای به مسئله حیات اخروی پرداخته است. بخشی از آیات به تبیین اصل معاد و پاسخ به شبهات منکران مربوط می شود که شامل پنج وجه است:
۱- آیاتی که تأکید دارد: برهانی بر نفی معاد وجود ندارد.[۱۷۶]
۲- آیاتی که به پدیده های مشابه معاد اشاره می کند تا از استبعاد جلوگیری نماید.[۱۷۷]
۳- آیاتی که شبهات منکرین معاد را ردّ و امکان وقوع آن را تثبیت می کند.[۱۷۸]
۴- آیاتی که معاد را به عنوان وعده ی حتمی و تخلّف ناپذیر الهی معرفی می کند و در واقع وقوع معاد را از راه إخبار مخبر صادق، اثبات می کند.[۱۷۹]
۵- آیاتی که اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد.[۱۸۰]
و در بخشی دیگر، چگونگی رستاخیز و وضعیّت انسان در آخرت تشریح می گردد.[۱۸۱]
قرآن کریم در اثبات اصل معاد در دو مرحله اساسی، به تحکیم مبانی عقلی معاد پرداخته است که در مرحله ی نخست امکان وقوع معاد را ثابت می کند و بیان می نماید که حضور دوباره ی روح و جسم آدمیان در سرای آخرت، امری محال و ناشدنی نیست، و در مرحله ی دوم ادلّه ای بر وقوع معاد ارائه می کند و نه تنها اصل حیات اخروی انسان ها را، بلکه ضرورت آن را نیز می نمایاند.[۱۸۲]
معاد که پایان جهان است آغاز حیات جاوید است که مرگ را در آستانه ی سرای خود ذبح کرده و جاودانگی و خلود را به ارمغان می آورد و نیاز فطری هر موجود حیاتمندی را پاسخ مثبت گفته و مرگ را به حریم خود راه نمی دهد. قرآن کریم مباحث مفصلی در آیات مربوط به معاد مطرح نموده است. ولی با غور در کتاب مقدس در این باره تنها به اشاراتی گذرا بسنده شده است. با این وجود در قرآن کریم، آیاتی درباره ی تأکید یهودیان و مسیحیان بر اهل بهشت بودن وارد شده است که درجایگاه خود مطرح می گردد.البته قرآن کریم نسبت به منکران معاد نیز احتجاج نموده و به ضرورت معاد نیز پرداخته است.یکی از اشتباهات بزرگ کسانی که منکر معاد و برپایی قیامت هستند این است که می انگارندکه تبه کاران و شایستگان یکسانند.و قرآن کریم این مطلب را رد می نماید.[۱۸۳] این گروه کسانی هستندکه پیروخواسته های نفسانی بوده و در واقع رب آنان هواست.[۱۸۴]
۲-۶-۱- بحث معاد در کتاب مقدس و تلمود
از روایات کتاب مقدس چنین برمی آید که اسرائیلیان به زندگی پس از مرگ، روح و کیفر و پاداش و بهشت و جهنم معتقد نبوده اند. مردگان و یا سایه انسان ها به سرزمین اموات که «شئول»نامیده می شد می رفتند ولی مشخص نبود در آنجا چه سرنوشتی دارند.«شریر در غرور خود می گوید: بازخواست نخواهد کرد.»[۱۸۵] کیفر و پاداش درهمین زندگی نصیب انسان می شد و گناهکار زندگی کوتاه داشت. مرگ زودرس کیفر الهی است که بدکاران وکافران بدان دچار می شوند. «خداوند را همیشه پیش روی خود می دارم. چون که به دست راست من است، جنبش نخواهم خورد. از این رو دلم شادی می کند و جلالم به وجد می آید؛جسدم نیز در اطمینان ساکن خواهد شد. زیرا جانم را در عالم اموات ترک نخواهی کرد، و قدوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را بیند. طریق حیات را به من خواهی آموخت. به حضور تو کمال خوشی است و به دست راست تو لذت ها تا ابدالآباد!»[۱۸۶]البته گهگدار مطالبی در کتاب مقدس خوانده می شود که اشاراتی غیرمستقیم به معاد دارد. «خداوند در هیکل قدس خود است و کرسی خداوند در آسمان. چشمان او می نگرد، پلکهای وی بنی آدم را می آزماید. خداوند مرد عادل را امتحان می کند؛ و اما از شریر و ظلم دوست، جان او نفرت می دارد. بر شریر دامها و آتش و کبریت خواهد بارانید، و باد سموم حصه ی پیاله ی ایشان خواهد بود. زیرا خداوند عادل است وعدالت را دوست می دارد، و راستان روی او راخواهند دید.»[۱۸۷]«خوشا به حال کسی که عصیان او آمرزیده شد و گناه وی مستور گردید.خوشا به حال کسی که خداوند به وی جرمی درحساب نیاورد و در روح او حیله ای نمی باشد هنگامی که خاموش می بودم، استخوانهایم پوسیده می شد از نعره ای که تمامی روز می زدم. چونکه دست تو روز و شب بر من سنگین می بود. رطوبتم به خشکی ِ تابستان مبدل گردید، سلاه. به گناه خود نزد تو اعتراف کردم و جرم خود را مخفی نداشتم. گفتم: عصیان خود را نزد خداوند اقرار می کنم. پس تو آلایش گناهم را عفو کردی، سلاه. از این رو هر مقدسی در وقت اجابت نزد تو دعا خواهد کرد. وقتی که آبهای بسیار به سیلان آید، هرگز بدو نخواهد رسید. تو ملجای من هستی مرا از تنگی حفظ خواهی کرد. مرا به سروده های نجات احاطه خواهی نمود، سلاه.»[۱۸۸]
در مردم همجوار اسرائیل عقیده به حیات پس از مرگ وچود داشت ولی نه به صورت اعتقاد به روح و رستاخیز و بهشت و جهنم، بلکه به صورت زندگی در قبر. به همین جهت نیز اغلب در گورها اشیا و وسایل زندگی قرار می دادند و غلامان و بندگان شاهان و بزرگان را با آنها به خاک می سپردند تا در آن جهان به خدمت ایشان پردازند. در بین اسرائیلیان شعائر تدفین بیشتر جنبه ی تشریفات داشت و آن که بدون آداب و رسوم به خاک سپرده می شد بدعاقبت محسوب می گردید و برای بازماندگانش سرافکندگی بود. چنین تدفینی را در رساله ی ارمیای نبی چون لاشه ی خر به گور افکندن یا خرگور شدن نامیده اند. «و چون فوجی بر ایشان ناگهان بیاوری نعره ای ازخانه های ایشان شنیده شود زیرا به جهت گرفتار کردنم حفره ای کنده اند و دامها برای پایهایم پنهان نموده.»[۱۸۹]«پس فشحور ارمیای نبی را زده، او را در کنده ای که نزد خانه ی خداوند بود گذاشت.»[۱۹۰]
فرویدمی نویسد: «دین قدیم یهودیان به کلی فناناپذیری را نادیده می گرفت و امکان یک حیات پس از مرگ در هیچ جا اشاره نشده و هرگز مورد نظر قرار نگرفته است. حال آن که این عقیده با یکتاپرستی قاطع سازگار نیست. اگر توجه را از مذهب یهود، به مذهب آتن معطوف سازیم و اگر قبول کنیم که این نفی زندگی پس از مرگ،از مذهب ایخناتون گرفته شده، تعجب ما از میان می رود.»[۱۹۱] فروید چون پرستش یهوه را اقتباس از دین آتن می داند معتقد است که مونوئیسم با اعتقاد به بهشت و جهنم و زندگی پس از مرگ کاملاً وابسته است و وجود این تناقض در دین یهود ما را به این واقعیت متوجه می سازد که در دین ایخناتون نیز به منظور مخالفت با روحانیت و شعائر معبدی، زندگی پس از مرگ نادیده گرفته شده است. «پس ترسان مباش، چون کسی دولتمند گردد و جلال خانه ی او افزوده شود! زیرا چون بمیرد، چیزی از آن نخواهد برد و جلالش در عقب او فرو نخواهد رفت. زیرا در حیات خود، خویشتن را مبارک می خواند؛ و چون برخود احسان می کنی، مردم ترا می ستایند. لیکن به طبقه ی پدران خودخواهد پیوست که نور را تا به ابد نخواهند دید. انسانی که در حرمت است و فهم ندارد، مثل بهایم است که هلاک می شود.»[۱۹۲] مرگ با او چون گوسفندان در چراگاه رفتار می کند. او به دنیای زیرین سقوط می نماید. انسان ها به خط مستقیم درگور سرازیر می شوند و بدن آنها از هم پاشیده می شود و شئول جایگاه آنان می گردد.«در یسایا خطاب به یهوه آمده است:«آری در دنیای زیرین کسی شکرگزار تو نیست. مردگان تو را تحسین نمی کنند. آن که در گور فرو می رود از رحمت تو هیچ بهره ای ندارد. فقط زندگان تو را شکرگزارند، آنگونه که امروز من هم چنین می کنم.»دیده می شود که هیچ سخنی از حیات پس از مرگ و روح جاودانی نیست. ولی در همین رساله جای دیگر چنین می گوید:«مردگان تو مجدداً زنده خواهند شد، جسدها برخواهند خاست. آن که در خاک خفته است بیدار خواهد شد و شادی خواهد کرد زیرا شبنمی که تو می فرستی شبنم نور است. زمین مردگان را باز پس خواهد داد.»این برداشت با بیان قبلی کاملا متضاد است.
آشتیانی به نقل از کتاب دانیل که این مسأله را روشن تر مطرح نموده است می نویسد: «از آنها که در سرزمین خاک خفته اند بسیاری برخواهند خواست، برخی برای حیات جاودانی و برخی برای ننگ و نفرت ابدی. عاقلان چون آسمان، درخشش خواهند داشت و مردانی که بسیار کارهای نیک انجام داده اند، برای ابد چون ستارگان خواهند درخشید.»اما این چند جمله را نمی توان معرف یک دستور مکتبی و مذهبی دانست.»[۱۹۳]
با توجه به آنچه گذشت بیراهه نمی رویم اگر بگوئیم نوشته ها در کتاب مقدس درباره ی معاد در لفافه پیچیده شده است و گهگدار مطالبی شبیه به آنچه در قرآن کریم فی المثل درباره ی جهنم آمده است ذکر شده: «خداوند در هیکل قدس خود است و کرسی خداوند در آسمان. چشمان او می نگرد، پلکهای وی بنی آدم را می آزماید. خداوند مرد عادل را امتحان می کند؛ و اما از شریر و ظلم دوست، جان او نفرت می دارد. بر شریر دامها و آتش و کبریت خواهد بارانید، و باد سموم حصه ی پیاله ی ایشان خواهد بود. زیرا خداوند عادل است و عدالت را دوست می دارد، و راستان روی او راخواهند دید.»[۱۹۴]و این ها نشان از عدالتخواهی آن بی نشان در روز قیامت دارد.
الف) نگاهی به تفاسیر
یهودیان ادعا می کنند تنها یهودیان وارد بهشت می شوند. مسیحیان نیز چنین ادعایی دارند. آیات قرآن کریم[۱۹۵]، این ادعای آنان را رد کرده است.[«هُود»جمع «هائد»به معنای (پیرو یهودیت) است. در این آیه هود بر نصاری مقدم گشته است، چرا که از لحاظ زمانی بر آنان تقدم دارد. آیه از هر دسته با ایجاز حکایت می کند و با حرف «أَوْ»این دو فرقه را به هم عطف می نماید تا ما را از اشتباه این دو فرقه با هم، مصون دارد و لذا برای مخاطب، مفهوم آیه روشن است که هر دو گروه بهشت را منسوب به خود می سازند.«تِلْکَ»اسم اشاره است و به مضمون گفته ی خداوند«قَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّهَ. . .»بر می گردد و به نهایت آرزوی آنان اشاره دارد. آرزوی یهودیان این است که هرگز هیچ کس غیر از آنان وارد بهشت نشود و نصاری هم آرزو دارند تنها خود، اهل بهشت باشند و هر دو گروه معتقدند مسلمانان شایسته بهشت نیستند از این رو اسم اشاره برای لفظ جمع«أَمَانِیُّهُمْ»به کار رفته است.][۱۹۶]زمخشری در پاسخ این سؤال که سخن آنان درباره ی عدم واردشدن به بهشت تنها یک آرزو است، پس چرا لفظ جمع «أَمَانِیُّهُمْ»به کار رفته است می گوید:[این واژه به آرزوهای زیاد آنان اشاره دارد، آرزوی اینکه خیر و رحمتی از سوی خداوند شامل حال مؤمنان نشود. آرزوی اینکه مؤمنان کافر شوند و غیر از آنان کسی وارد بهشت نشود. اما همه ی اینها امید و آرزوهایی باطل است.][۱۹۷] طبری می گوید:[این عبارت «و قَالُواْ لَن. . .»اگرچه ظاهراً از ادعای گویندگان آن حکایت دارد، ولی در واقع از آنها خواسته می شود برای ادعای خود دلیل بیاورند و بدین ترتیب ادعای آنان و سخنی که به خدا نسبت می دهند تکذیب می شود، چرا که آنها هرگز نمی توانند دلیلی برای ادعای خود اقامه کنند. این آیه در بطلان تقلید در اصول دین بدون دلیل و برهان دلالت دارد. شایسته نیست که انسان نظری را در باب دین بی دلیل و برهان بپذیرد؛ همانطور که نباید سخنی را بدون دلیل محکم از کسی پذیرفت. سپس قرآن با ذکر یک قاعده ی کلی و دلیل دیگر دوباره ادعای آنان را تکذیب می کند. می فرماید وارد شدن به بهشت تنها با ایمان و عمل صالح است و نژاد و طائفه نقشی ندارد و ملاک ورود به بهشت نوع امت ها نیست«بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ»، «بَلى»برای اثبات آنچه آنها نفی کردند می باشد، یعنی غیر آنان، کسانی که نه یهودی هستند و نه نصرانی، مادامی که تسلیم خداوند و محسن و نیکوکار باشند وارد بهشت می شوند.][۱۹۸] علامه طباطبائی می گوید:[با این جمله براى بار سوم، اهل کتاب را توجه داده که سعادت واقعى انسان دائر مدار نامگذارى نیست و احدى در درگاه خدا احترامى ندارد مگر در برابر ایمان واقعى و عبودیت، بار اولى که این معنا را تذکر می داد، در آیه: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا»، بود و بار دوم در آیه:«بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ»بود و دفعه ی سومش در همین آیه ی مورد بحث است و از تطبیق این سه آیه با هم تفسیر ایمان و احسان، استفاده می شود و به دست مىآید که مراد به ایمان، تسلیم شدن در برابر خداست و مراد به احسان، عمل صالح است.][۱۹۹] «أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ»رو به خدا کرد، به دستور الهی گردن نهاد و در عبادت خدا خالص بود. اصل معنای آن، تسلیم و خشوع است «هُوَ محُْسِنٌ»از احسان اشتقاق یافته است، یعنی انجام عمل نیکو و مطابق صواب و دستور شرع. ابن کثیر می گوید:[مادامی که عملی خالص ولی درست و مطابق دستور نباشد، آن عمل پذیرفته نمی شود از این رو رسول خدا۶فرمود: هر کس عملی انجام دهد که ما بدان دستور ندادیم، عمل او پذیرفته نمی شود. عمل راهبان و امثال آنها حتی با فرض اینکه کاملا مخلصانه برای خداوند باشد، پذیرفته نمی شود مگر اینکه عمل آنها پیروی از رسول خدا۶که از جانب خداوند متعال،به سوی همه ی مردم مبعوث شده است، باشد. این فرموده ی خداوند «وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»[۲۰۰] شامل آنها می شود. و عملی که ظاهرا مطابق شریعت باشد ولی خالص برای خدا نباشد عمل از فاعل کار، پذیرفته نیست، همچون عمل ریاکاران ومنافقان:«فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»[۲۰۱]][۲۰۲] این دو آیه ی کریمه، ادعای آنان را باطل ساخته و اثبات نمود پندارهای آنان تنها آرزو و توهم است. آنان دلیلی بر اثبات ادعای خود ندارند و خداوند یک حکم کلی بیان فرمود: اینکه بهشت تنها ویژه ی یک گروه خاص نیست، بلکه هر کس تسلیم خداوند شود و نیکوکار باشد وارد بهشت می گردد.شیخ طبرسی می گوید:[این ادعای یهودیان بار دیگر در آیاتی[۲۰۳] رد می شود: خداوند خبر می دهد که آنان «وَ لَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدَا»بدین معنا که خود با زبان خویش بگویید مرگ را دوست دارید و به آن تمایل دارید و هرگز مرگ را «بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ»به علت کفر و معصیتی که مرتکب شده اند آرزو نمی کنند و همچنین خداوند بیان می کند که آنان به شدت علاقه مند به زندگی دنیا هستند و هیچ کس در حرص زدن نسبت به دنیا به پای آنان نمی رسد، به طوریکه حتی یکی از یهودیان آرزو دارد که سالیانی دراز که در عقل انسان نمی گنجد زندگی کند ولی هیچ کس بدین شکل نمی تواند از عذاب و عقوبت اعمالِ خود خلاص شود و «وَ اللَّهُ بَصِیرُ بِمَا یَعْمَلُونَ»خداوند از اعمال آنان باخبر است و اعمال، مورد حسابرسی قرار می گیرند و آنان نیز به خاطر اعمالشان مستحق عِقاب هستند. با این عبارت«قُلْ إِن کاَنَتْ لَکُمُ الدَّارُ الاَْخِرَهُ»پندارهای باطل ایشان در مورد اینکه تنها یهودیان وارد بهشت می شوند تکذیب و ابطال می شود. منظور از«الدَّارُ الاَْخِرَهُ»بهشت و نعمت های بهشتی است.«خَالِصَهً»(صاف و بی آلایش)به معنای تمام و کمال برای آنان مخصوص شده،به طوری که هیچ کس با آنها در آن شریک نیست.][۲۰۴] فخر رازی می گوید:[بیان این مطلب در تلازم نعمت های اندک و ناچیز دنیائی درمقایسه با نعمت های آخرت است. نعمت های اندک دنیا که به علت ظهور حضرت محمّد۶و مجادله با آنها و مبارزه و درگیری و جنگ در نظرشان ناگوار و تلخ گردیده است. پس با وجود چنین نعمت های اندک و ناچیزی، مکدر گشته و با وجود یقین به اینکه بعد از مرگ به بهشت و نعمتهای بهشتی دست می یابند، باید آرزوی مرگ داشته باشند چون مرگ تنها راه رسیدن به به آن نعمتهای بسیار گسترده و مطلوب است لذا باید آرزوی مرگ داشته باشند. اگر بهشت مخصوص آنها باشد باید آرزوی مرگ کنند ولی خداوند خبر می دهد که آنها نه آرزوی مرگ داشتند و نه هرگز آرزوی مرگ می کنند. در این صورت ادعای آنان «إِن کاَنَتْ لَکُمُ الدَّارُ الاَْخِرَهُ عِندَ اللَّهِ خَالِصَهً مِّن دُونِ النَّاسِ»قطعاً و یقیناً تکذیب می شود.][۲۰۵] طبق نظر اکثر مفسرین تحدی با آنان در آرزوی مرگ در صورتی که آنها خود آنرا به زبان آورند باید باشد یعنی بگویند: ای کاش بمیریم.[از ابن عباس روایت شده، این امر از طریق مباهله است بدین شکل که با مؤمنان در یک ردیف حاضر شوند و بعد دعا کنند گروهی که دروغ می گویند بمیرند. به نظر می رسد، نظر اول درست تر است چون به لفظ و معنای آیات نیز نزدیکتر است علاوه بر اینکه در آیه اشاره ای به درخواست مباهله نشده است. خداوند خبر می دهد که یهودیان به خاطر اعمال بد خود هرگز چنین آرزویی نمی کنند. در واقع آیه در باره ی یهودیان می گوید که آنان نسبت به مرگ اکراه دارند و وقتی از آنان خواسته شد آرزوی مرگ کنند از پاسخ امتناع ورزیدند. چون خود می دانند که در صورت چنین آرزویی مرگ آنها را فرا می گیرد و رسول خدا۶تنها از روی حقیقت به آنها خبر می دهد. و آیه بدین مضمون اشاره دارد که آنها از ترس عِقاب گناهانشان از درخواست مرگ امتناع می کنند. ذکر«عدد هزار»براى آن است که آن نهایت عددى است که مجوس نسبت به یکدیگر دعا می کردند و به ملوک تحیت می گفتند، چنین می گفتند: زندگانى کن هزار نوروز و هزار مهرگان، ابن عباس می گوید: هنگامى که یکى از آنان عطسه می کرد دیگرى می گفت: هزار سال بزى. پس این گروهى که مىپندارند بهشت براى آنان است آرزوى مرگ نمىکنند و حرص آنان نسبت به زندگانى در دنیا از مشرکین نیز بیشتر است و همین طور این گروه چون می دانند که خداوند در آخرت کیفر کفر و عناد آنان را، جهنم و عذاب دردناک قرار داده و اهل شرک، ایمان به روز قیامت ندارند پس در حقیقت اینان بیشتر از مرگ گریزان، و به زندگانى دنیا از مشرکین آزمندتر هستند، زیرا که آنان معتقد به بعثت نیستند.][۲۰۶] فخر رازی گوید:[حضرت علی۷به مرگ مبالات نمی کرد و می فرمود: به خدای باک ندارم اگر من بر مرگ افتم، و اگر مرگ بر من افتد. گاهگاه آرزوی مرگ کردی، و هر وقت دلش از قوم تنگ می شد، دست برکردی و محاسن مبارک خود به دست بگرفتی و گفتی که: چه انتظار می کشد آن شقی ترین امت که خضاب کند این محاسن سپید را از خونِ این سر. . .][۲۰۷]طبری در تفسیر خود می گوید:[به ما خبر رسیده که پیامبر۶فرمود: اگر یهودیان آرزو می کردند حتماً می مردند و جایگاه خود را در آتش جهنم می دیدند. افرادی که با رسول خدا۶مباهله کنند چنانچه بیرون روند، می بینند نه خانواده ای برایشان مانده و نه مال و اموالشان. گوید ابو کریب از زکریا ابن عدی از عبیدالله بن عمرو از عبدالکریم از ابن عباس از رسول خدا۶روایت کردند.][۲۰۸] زمخشری می گوید:[سخن خداوند«وَ لَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدَا»اشاره به این دارد که آنها هرگز آرزوی معجزه نمی کنند چرا که این اخبار از غیب است و خدا می فرماید هرگز این کار را انجام ندادند. اگر سؤال شود که از کجا معلوم است آنها آرزوی مرگ نکردند، باید گفت: اگر آرزو می کردند حتماً این قضیه همچون سایر احوال آنان نقل می شد و اهل کتاب و افرادی که به دنبال نکته ای برای ضربه به اسلام هستند؛ حتماً آن را نقل می کردند ولی هیچ کس این مسأله را بیان نکرده است.][۲۰۹] افراد مورد تحدی آیه در واقع یهودیان معاصر پیامبر۶می باشند. خداوند می فرماید حرص شدید زندگی طولانی و طول عمر، آنها را از سرنوشت قطعی خود یعنی آتش جهنم معاف نمی کند«وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ»، هیچ یک از آنان با طول عمر از عذاب نجات نمی یابد بلکه خداوند به اعمال آنان آگاه است و به خاطر اعمالی که مستوجب عِقاب است آنان را مجازات خواهد کرد.
ب) نکات آیات جهت ایجاد الگو
با توجه به آنچه گذشت مطالب ذیل حاصل می گردد:
۱- ارتکاب معاصی و گناهان مختلف، با عقوبت در آخرت نسبت مستقیم دارد.
۲- هیچکس اهل بهشت نیست مگر در مقابل خدا تسلیم و خاشع باشد وعمل نیکو انجام دهد.
۳- عمل پذیرفته شده نزد خداوند متعال دارای دو صفت شاخص است: تنها خالص برای خدا، مطابق با شریعت اسلام.
۴- حریص ترین مردم نسبت به دنیا کسانی هستند که به رغم ناتوانی و فرتوت گردیدن و خوار و ذلیل شدن افراد در دوران کهولت، آرزوی هزار سال زندگی می کنند.
۵- به فرموده ی خداوند متعال افزایش طول عمر، فرد را از سرنوشت قطعی آتش جهنم نمی رهاند.
۲-۷- چگونگی ایمان یهودیان
یهودیان درامر ایمان وعمل به فرمان های الهی یکسان نبوده و درقرآن کریم به دو گروه تقسیم شده اند: گروهی از ایشان به تمام دستورات الهی که خدای متعال فرموده است پایبند بوده و عمل می نمایند که این عده بنا بر نظر قرآن کریم در اقلیت به سر می برند.[۲۱۰]، اما اکثریت یهودیان از کتاب الهی رویگردان هستند و بر اساس نگاه جامع قرآن کریم، هر دو دسته ذکر شده است و لذا حق گروه مؤمن از یهودیان می بایست محفوظ بماند و به همین لحاظ هرآنچه در مواضع گوناگون این رساله مطرح می گردد، گروه مؤمن از یهود، جایگاه رفیع خویش راحفظ نموده و با گروه غیر مؤمن از یهودیان، حسابی جداگانه داشته که نباید خلط گردد.
۲-۷-۱- یهودی مؤمن
خداوند متعال تمامی اهل کتاب را با یک چوب نمی راند و آن دسته ای را که از ایشان به راه حق پیوسته و از اکثریت فاسد اهل کتاب، فاصله گرفته و طریق ایمان و تسلیم به خدای یکتا را برگزیدند با نیکی یاد نموده و صفات ممتاز مؤمنین اهل کتاب را بیان می نماید: ایمان به خدا و قرآن و کتاب آسمانی خودشان که بشارت بر آمدن حضرت محمّد۶داده است و خشوع در برابر خدا و حفظ کردن آیات الهی و نفروختن آن با بهای اندک متاع دنیوی و می فرماید:«آن ها (یهودیان یا مسیحیانی) که به کتاب (خدا) تمسّک جویند، و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگى خواهند داشت زیرا) ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد! »[۲۱۱]«اهل کتاب همه یکسان نیستند، از ایشان جمعیّتى هستند که (به حق و ایمان) قیام مىکنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را مىخوانند در حالى که سجده مىنمایند. به خدا و روز دیگر ایمان مىآورند، امر به معروف و نهى از منکر مىکنند و درانجام کارهاى نیک، پیشى مىگیرند وآن ها از صالحانند.»[۲۱۲]
نگاهی به پژوهشهای انجامشده درباره الگوسازی قرآن کریم در مواجهه با یهود- فایل ۷