همه شعرهای «فروغ» در سه دیوان نخستین، در مدّت هفت سال شاعری او از سال ۳۲ تا۳۹ که تمّوج و تلاطم احساسات زنانه زنی یگانه و منفرد و متعرض در آن غلبه دارد، متضمّن ۱۴ واژه «بسامد»ی است که در حقیقت کلمات کلیدی شعر اوست. کلماتی که دنیای اندیشگی او را آشکارا ترسیم میکند. اما این کلمات در دوره دوم شعر او از سال ۳۹ تا ۴۵ یا به کلّی حالت بسامدی خود را از دست میدهند و جای به دیگر واژهها میسپارند، و با از درجات پایینتربر پلههای بالاتر فرا میروند.
چنانکه در مجموع ۶ جدول پیداست، در دیوان «اسیر» واژه «دل یا قلب» بیشترین بسامد را دارست؛ و در دو دیوان «دیوار» و «عصیان»، واژه «شب».
و اما دومین بسامد در دو دیوان اول، واژه «عشق» است که در کتاب «عصیان» با واژه «خدا» جای عوض میکند و این طبیعی است. چرا که مجموعۀ «عصیان» با دو مجموعه اول ، که بیشتر شامل احساسات غریزی زنانۀ شاعر است، تفاوت دارد و اغلب مخاطب فروغ در این کتاب یا مجموعه واژه «خدا» است. همچنین واژه «شب» که در دیوان «اسیر» در جای سوم قرار می گیرد، در «دیوار» و «عصیان» مرتبه دوم را حائز میشود. و واژه « دل» که در «اسیر» در جای اول مستقر است، در «دیوار» در مکان سوم و در « عصیان» بر پله ششم استقرار مییابد و همینطور مقایسه کنید جایگاه دیگر واژهها را در کلّ دیوان.
این بسامدها در دوره اول شعر فروغ، مبانیاندیشگی او را چنان آشکارا نشان میدهد که اگر هر ۱۴ واژه، در برابر خواننده ناآشنا به شعر وی، اما آشنا به شعر نهاده شود، به راحتی به حدوداندیشه و دید او در همان وهلۀ اول پی خواهدبرد و خواهد گفت که شاعر این قطعات، به اغلب احتمال ، زنی است که در چار دیوار اسارت خانگی، در برابر سنّتها و اخلاقیات معمول خانوادگی میایستد و با جسارتی که خاصّ اوست، تنها احساسات و تمایلات غریزی خود را برملا میکند و بدیهی است که برای بیان این ذهنیّت محدود، جز به واژههایی معدود همچون قلب، عشق، هوس، حسرت، امید، قفس، بوسه، آغوش، گناه، رؤیا و امثال اینها نیازی نخواهد بود.
و امّا جالب اینجاست که در دو جدول « تولدی دیگر» و « ایمان بیاوریم» ، از میان واژههای بسامدی دوره اول نیز، همچنان واژه «شب» است که بالاترین جایگاه را داراست. و بعد، واژه «عشق»، که در سه مجموعۀ پیشین، نخستین پله را دارد. ولیکن دیگر واژهها ناگهان در این دو دیوان چنان نزول می کنند که باورنکردنی است. مثلاً واژه «دل» از ۱۴۰ بار در سه مجموعۀ اول به ۱۷ بار در دو مجموعه یا دیوان دوم- یعنی دوره دیگر شعر او- میرسد و دیگر واژهها نیز در حد ۹ بار و ۷ بار و ۴ بار و کمتر متنزّل میشوند و جای خود را به بسامدهای جدید میدهند.
اما در عوض، چهار واژهای که در سه دیوان نخستین یا جای نداشتند یا در پائین ترین وضع بسامدی بودند مثل «پنجره» ، «ستاره» ، «دست» و «لحظه» به تدریج صعود میکنند و در جایهای سوم و پنجم و ششم و نهم قرار میگیرند. جز دو واژه «شب» و «عشق» ، که از میان همه این کلمات که در پنج مجموعه «فروغ» درجات بسامدی مختلف دارند، هم در دوره اول و هم در دوره دوم، همچنان به عنوان بسامدهای اول و دوم در جایگاه خود نشستهاند. منتها با این تفاوت اساسی که از نظر «بُعد » و «بار» تمایز این هر دو، در دو دوره شعر او کاملاً پیداست. ولیکن دیگر بسامدها در هجوم ناگهانی کلمات و ترکیبات گوناگون، که ذهن بسته فروغ، پیش از آن هرگز حضور و ورود آها را برنمیتافتهاست، له میشوند و از ایمان میروند.
واژهها و صفتها و ترکیبهایی که در دورۀ اول ، اغلب آنها حتی برای یکبار هم جایی در شعر او نمییابند. اینک در دوره دوم، خاصّه برخی از آنها جزو بسامدهای جدید و غالب شعر او میشوند. از جمله واژههای «صدا» ، «ماه»، «ستاره» و «آب» که واژۀ اول حدود ۵۰ بار و سه واژه دیگر هرکدام حدود ۳۰ بار ، و دیگر کلمات «زوال» ، «دلهره»، «اضطراب» و «ویرانی» و مترادفات نزدیک به آنها بیش از ۶۰ بار و نیز صفاتی از نوع «مغفور» ، «مغشوش» ، «مشکوک» ، « مسموم» و امثال اینها حدود ۶۰ بار در عرصۀ شعر او ازدحام میکنند. (حقوقی، ۱۳۸۷ : ۱۸-۱۲)
۳-۵- واج آرایی:
همحروفی «س» (که همین طور در این شعر ادامه دارد) در «یأس ساده» مفهوم سرما را در ذهن ما ادامه می دهد.
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
تکرار صدای «آ» (همصدائی، هم مصوتی) به موسیقی درونی کلام افزودهاست.
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
و در سطر «زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت»، با تکرار آن تغییر فصل (دورۀ زندگی) دوباره مورد تأکید قرار میگیرد.
و یاز همصامتی «س» شنیده می شود که سرمای آغاز شعر را در ذهن مداومت میبخشد.
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد.
این هر سه قید برای رفتن هستند اما از نظر بدیع، تنسیقالصفات محسوب میشوند.
همصدائی «سین» همچنان ادامه سرما را در ذهنها مستدام نگاه میدارد
ما مثل مردههای هزاران هزارساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد
تکرار از مختصات این شعر و به طور کلی همه اشعار فروغ است که علاوه بر ارتقای موسیقی کلام، از عوامل تأکید در مفاهیم است.
و زخمهای من همه از عشق است
از عشق، عشق، عشق
تکرار هجای «ها» در سطر زیر:
من از جهان بیتفاتی فکرها و حرفها و صداها میآیم
جملۀ زیر چندین بار در شعر تکرار می شود و از جملات کلیدی است.
۳-۱۳- حروف تکراری (واج آرایی)
نام شعر
حروف تکراری (واج آرایی)
شعلۀ رمیده
رؤیا
اسیر
ناآشنا
یادی از گذشته