پس از صدور حکم تبرئه و بیگناهی رسالات و حاملان آنها از طریق انواع دادگاههای آن روز، درنتیجه هزاران نسخه از آنها چاپ شد.[۱۰۲] چاپ رساله «مرشد الشباب»: رهبر جوانان، بهانهای به دست دولت داد تا به خاطر مخالفت با ماده ۱۶۳ قانون اساسی ترکیه، علیه وی طرح دعوی شود.[۱۰۳] در آخرین جلسه، وکلای نورسی دفاعیات خود را انجام دادند و تمام اتهامات وارده را رد کردند، درنتیجه یکبار دیگر، حکم بیگناهی ایشان صادر و تبرئه شدند.[۱۰۴]
افزون بر اینها، شکایتی از نورسی به خاطر بحثی که در روزنامه «بیوک جهاد»(Buyuk Cihad) که مدیر و مسئول فعال آن مصطفی صونگوری از شاگردان نورسی بود، با عنوان «اکبر برهان» یا بزرگترین دلیل صادر شد؛ اما بیماری و کهولت سن اجازه حضور در دادگاه صامسون را به ایشان نداد. به دنبال آن دادگاه دستور داد تا وی در استانبول محاکمه شوند. این بار هم بیگناهی وی ثابت شد و مدت سه ماه در استانبول اقامت گزید.[۱۰۵] پسازآن، استانبول را به مقصد امیرداغ ترک و ازآنجا به اسکی شهر و نیز اسپارته رفت و مدت هشتاد روز در اسپارته ماند. وی از اسپارته به همراه دستهای از دوستانش به بارلا آمد یعنی اولین جایی که رسائل النور در آن نوشته میشد.[۱۰۶] در سال ۱۹۵۵ م. حکومت ترکیه پیمان بغداد را امضا کرد. نورسی هم طی پیامی به نخستوزیر و رئیسجمهور ترکیه، امضای توافقنامه را تبریک گفت و آن را گامی مثبت برای ترویج صلح و اعاده ارتباط میان ترکیه و کشورهای اسلامی، بلکه دوستی با غرب مسیحی تلقی کرد.
با برگزاری انتخابات عمومی در سال ۱۹۵۷ م. در ترکیه، نورسی در انتخابات شرکت کرد و به دلیل اینکه در زمان به قدرت رسیدن حزب دمکرات در ترکیه، آزادی برقرار شد و این حزب مخالفت شدیدی بر ضد مسلمانان نداشت، نورسی در انتخابات عمومی بهطور علنی به تائید آن پرداخت تا حزب ملی جمهوری به ریاست دست نیابد.[۱۰۷]
وی در اواخر عمر اغلب در اسپارته، گاهی هم در بارلا و امیر داغ زندگی میکرد و برای کسانی که خواهان دیدار با او بودند، با تأکید بر نقش رسائل النور میگفت: «ان قراءه رسائل النور افضل مئه مره من الحدیث معی…»: مطالعه رسائل النور، صدبار از حرف زدن با من بهتر است، به آنها بگویید رسائل النور را مطالعه کنند.» در سال ۱۹۵۸ م. تمام شاگردانی که در خدمتش بودند و یا درراه چاپ و نشر آثارش تلاش میکردند، در استانبول و آنکارا بازداشت شدند و وکیل «بکر برق» داوطلب دفاع از آنها شد.[۱۰۸]
نورسی که یک سفر دورهای را برای دیدار با شاگردانش به چند شهر شروع کرده بود، در کانون اول ۱۹۵۹ م. ۱۳۷۸ ق. به آنکارا و ازآنجا به امیر داغ و در نوزدهم همان ماه جهت زیارت برادرش عبدالمجید و قبر مولانا به قونیه رفت، سپس به آنکارا و در روز اول سال ۱۹۶۰ م. به استانبول رفت و پس از دو روز به آنکارا برگشت و یک مصاحبه طولانی را با روزنامه «تایمز لندن» انجام داد.[۱۰۹] سپس عازم قونیه و ازآنجا به اسپارته رفت. دیدارها و سفرهای وی مورد تفسیرهای مختلف و هجوم و تبلیغ ناروای روزنامه قرار گرفت و حکومت از وی خواست در امیر داغ ساکن شود. نورسی تقاضا کرد، یک ماه در امیر داغ و یک ماه در اسپارته سکونت کند.
نورسی در ۲۰/۱/۱۹۶۰ م. از امیر داغ به اسپارته و ازآنجا به آفیون رفت و سپس به امیر داغ برگشت. کسالت و بیماری وی شدت یافت.[۱۱۰] عده زیادی به دیدار وی در هتل محل اقامتش رفتند و بالاخره، در ۲۳ مارس ۱۹۶۰ م./۱۳۷۹ ق. به علت بیماری ذاتالریه، وفات کرد و در گوشهای از شهر «اورفه»، نزدیک مقام حضرت ابراهیم (ع) دفن شد؛ اما با کودتای نظامی در ترکیه، حاکمان، به نبش قبر وی پرداخته و بدن او را برای دفن، با هواپیما به مکان نامعلومی بردند.[۱۱۱]
۱-۴بخش چهارم: اساتید عرفانی
اگر بخواهیم به ذکر اساتید و بزرگانی بپردازیم که بهنوعی در رفتار، کردار و به خصوص ابعاد عرفان و سلوکی نورسی مؤثر بودهاند، علاوه بر محیط خانوادگی، جغرافیایی و فرهنگی شرق ترکیه که گرایش به طریقتهای صوفیه و به خصوص طریقت نقشبندیه و خالدیه بیش از دیگر طریقتها بوده است، باید به دودسته از اساتید وی اشاره کرد. دسته اول اساتیدی است که نورسی از دوران کودکی تا جوانی از مکتب و محفل عرفانی، سلوکی و تربیتی آنها بهطور مستقیم استفاده کرده است. این بزرگان کسانی چون: شیخ سید نور محمد[۱۱۲]، شیخ عبدالرحمن تاغی ملقب به سیدا، شیخ فهیم و شیخ محمد کفروی[۱۱۳] از علما و مشایخ بزرگ شرق ترکیه هستند و نورسی آنها را فوقالعاده دوست داشت، حتی وی علاقه زیادی به علما بهویژه شیخ ملأ امین افندی[۱۱۴]، ملأ فتح الله[۱۱۵] و شیخ فتحالله داشت.
اما دسته دوم اساتید، عارفان، شاعران و عالمان بزرگی بودند که در عصر وی زندگی نمیکردند و او از طریق آثار، عبارات و اشعار ایشان در حکم یک شاگرد در مکتب ایشان تلمذ میکرد؛ و در آثارش بارها به این ارتباط و تأثیرپذیری اشاره و از آنها به بزرگی یادکرده است. ازجمله مهمترین این بزرگان که در عرصه عرفان و تصوف اسلامی معروف و مشهور هستند، میتوان به شیخ احمد فاروقی سر هندی؛ شیخ عبدالقادر گیلانی، مولانا جلالالدین رومی، امام محمد غزالی، سعدی شیرازی، جامی و ابن عربی اشاره کرد. با توجه به اهمیت و اثرگذاری هر یک در آرای عرفانی و اندیشههای سلوکی نورسی، به معرفی برخی از آنها و بیان موارد مهم و تأثیرگذار میپردازیم.
۱-۴-۱شیخ احمد فاروقی سر هندی (۹۷۱ ق – ۱۰۳۴ ق)
وی که ملقب به مجدد الف ثانی است در قرن دهم در سرزمین هند میزیست و بهزودی قطب سلسله نقشبندیه شد. پس از اتمام دروس متداوله صاحبنظر شد و با تکیهبر شریعت به تربیت مریدان پرداخت. از اقدامات سر هندی در طول حیات میتوان به مواردی چون: مبارزه با خرافات، تأکید بر اجرای شریعت و دعوت حاکم هند به اسلام واقعی، ترویج طریقت نقشبندی مجددی در هند و سرزمینهای مجاور، مبارزه با مخالفان مقام صحابه، نوشتن مقالات و کتب مناسب و موردنیاز مسلمانان اشاره کرد.
کتاب مکتوبات ازجمله آثار پرکاربرد اوست که در آن نامههای بسیاری وجود دارد که به پادشاهان، امرا، سلاطین، وزرا و غیره نوشته است. این کتاب در مدارس دینی، دانشگاهها و محافل عرفانی، بهویژه در حلقه نقشبندیان بسیار موردتوجه و اعتماد بوده است.[۱۱۶] نورسی ضمن تأثیرپذیری بسیار از شخصیت سر هندی، از وی بارها با عنوان امام ربانی یادکرده و از کتاب مکتوبات وی بسیار الهام گرفته است. از مباحث عمدهای که در مکتوبات سر هندی مطرح و در آرای عرفانی نورسی تأثیرگذار بوده است میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: نقش عرفا و صوفیان حقیقی در مسائل اجتماعی و سیاسی؛ سطح علمی و میزان آشنایی عرفا با علوم عقلی و نقلی؛ توجه کامل به شریعت و عشق به عمل کردن به سنت؛ عشق به رسولالله (ص) و اصحاب آن حضرت؛ مبارزه با بدعت و خرافات؛ پاسداری از عقاید اسلامی؛ شناختن عرفان حقیقی و اهل تصوف واقعی؛ معارف غریبهای در مورد ذات و صفات الهی؛ شفقت و دلسوزی نسبت به مردم؛ اخلاص و تأکید بر الهی بودن کارهای عرفا برای خدا و شناختن علما و وارثان حقیقی رسولالله (ص).[۱۱۷]
نورسی در طرح حقایق ایمان از احمد سر هندی متأثر است و در این زمینه میگوید: رئیس سلسله نقشبندیه امام ربانی در کتاب مکتوبات خود گفته: «اننی ارجّح وضوح مسأله من الحقائق الایمانیه وانکشافها علی آلاف من الاذواق والمواجید والکرامات»[۱۱۸] همچنین میگوید: «ان منتهی الطرق الصوفیه کافه هو وضوح الحقائق الایمانیه وانجلاؤه»؛ نیز در جای دیگر میگوید: «ان الولایه ثلاثه اقسام: الولایه الصغری: وهی الولایه المشهوره. وقسم ثان: هو الولایه الوسطی. وقسم ثالث: هو الولایه الکبری. هذه الولایه الکبری هو فتح الطریق الی الحقیقه مباشره دون الدخول فی برزخ التصوف وذلک بوساطه وراثه النبوه»: ولایت سه قسم است. یکی ولایت صغری که آن همان ولایت مشهور است. دوم ولایت وسطی و سوم ولایت کبری که آن گشودن طریق حقیقت بهطور مستقیم بدون ورود به برزخ تصوف است و آن بهوسیله وراثت نبوی است.[۱۱۹] بنابراین نورسی در تائید طریقت قرآنی خود، با الهام از احمد سر هندی، عبور از ظاهر به حقیقت را بدون گذر از برزخ تصوف ممکن میداند و خاطرنشان میکند: در قرآن طریقی را بهسوی حقیقت بدون طریقت (مشهور) و نیز طریقی بهسوی علوم مقصوده بدون عبور از برزخ علوم آلی دیده است. نورسی این طریق را سریعالسیر، کوتاه و سالم مینامد.[۱۲۰]
نورسی سلوک در طریقت نقشبندیه را با دو بال میسر میداند، یکی اعتقاد درست به حقایق ایمانی و عمل کامل و درست به واجبات دینی؛ اما اگر خلل و کوتاهی دریکی از این دو اتفاق بیفتد، نمیتوان در طریقت نقشبندیه سیر و سلوک کرد. به این معنا که طریقت نقشبندیه دارای سه جنبه است: اولین، پر سابقه ترین و بزرگترین خدمت به حقایق ایمانی، خدمت مستقیم است که امام ربانی در روزهای آخر عمر خود بر اساس آن سلوک داشته است. دوم: خدمت واجبات دینی و سنت نبوی تحت پوشش طریقت. سوم: تلاش برای زدودن بیماریهای قلبی از راه تصوف و سلوک درونی؛ بنابراین آغاز این طریقت بهحکم فرض و دوم بهحکم واجب و سوم بهحکم سنت است. سپس میگوید: «فما دامت الحقیقه هکذا: فانی أخال أن لو کان الشیخ عبد القادر الکیلانی والشاه النقشبند والامام الربانی وأمثالهم من اقطاب الایمان رضوان الله علیهم اجمعین فی عصرنا هذا، لبذلوا کل ما فی وسعهم لتقویه الحقائق الایمانیه والعقائد الاسلامیه، ذلک لانهما منشأ السعاده الابدیه، » : اگر شیخ عبدالقادر گیلانی و شاه نقشبند و امام ربانی و امثال ایشان از قطبهای ایمان در دوره ما بودند، تمام تلاششان را درراه حقایق ایمانی و عقاید اسلامی به کار میبستند[۱۲۱] زیرا این تنها منشأ و سبب سعادت ابدی خواهد شد. «نعم، لا یمکن دخول الجنه من دون ایمان، بینما یدخلها الکثیرون جداً دون تصوف. فالانسان لا یمکن ان یعیش دون خبز، بینما یمکنه العیش دون فاکهه. فالتصوف فاکهه والحقائق الاسلامیه خبز.» : بله ورود به بهشت بدون ایمان ممکن نیست درحالیکه عده بسیاری بدون تصوف وارد آن میشوند. همانطوری که انسان بدون نان نمیتواند زندگی کند، اما بدون میوه زندگی برایش ممکن است. لذا تصوف در حکم میوه و حقایق اسلامی در حکم نان است. نورسی میگوید: هر کس سیوسه رساله «الکلمات» را بخواند، در مقابل او طریق قرآنی کوتاهی بازخواهد شد.[۱۲۲]
ازجمله موارد دیگر اثرپذیری نورسی از احمد سر هندی میتوان به پذیرش آرای عرفانی ایشان بیش از ابن عربی اشاره کرد. نورسی از مکتوبات وی نقل میکند که: «وحّد القبله»:[۱۲۳] یعنی قبله واحد داشته باشید. نورسی در معنای این سخن مینویسد: «مفهوم این جمله آن است که استاد حقیقی قرآن است و توحید قبله، وقتی شکل میگیرد که فقط قرآن استاد تو باشد.[۱۲۴] نورسی در ادامه میگوید: توجه به قرآن را با قلب و روح همانند غزالی، امام ربانی (احمد سر هندی) و جلالالدین رومی آغاز کردم (نه مثل اهل استغراق و اهل سکر)، به مقاماتی نائل آمدم و توفیق یافتم که طریقت را با حقیقت، به فیض قرآن جمع کنم و رسائل نور را تألیف کنم و سعید جدید شوم.»[۱۲۵] شاید بهجرئت بتوان گفت: بیشترین چیزی که از تأثیرپذیری او نشان دارد، موضوع «وحدت شهود» است. سر هندی اعتقاد به وحدت شهود و رد «وحدت وجود» دارد. این رد وی باظرافت خاصی بوده، بیآنکه قائلان و بنیانگذاران این مکتب را کافر، زندیق و یا گمراه بنامد، بلکه همه آنها را از مقبولان بارگاه الهی معرفی میکند، هرچند علوم آنها را رد میکند. درجایی از مکتوبات بیان میکند: شیخ ابن عربی را از مقبولان یافته، اما سخنانش نامقبول است. پس اگر کسی از سخنان و علومش انتقاد کند، جای آن دارد؛ اما انتقاد کردن به شخصیت وی و حکم کردن به گمراهی وی را کار بسیار جاهلانه و دور از انصافی میداند.[۱۲۶]
۱-۴-۲شیخ عبدالقادر گیلانی (۴۷۵- ۵۶۵ ق)
وی پیشوای بزرگ طریقت قادری است که نسبش به امام حسن مجتبی (ع) میرسد.[۱۲۷] وی در سال ۴۸۸ ق. برای کسب علوم دینی به بغداد رفت و از ابو زکریا تبریزی بهره برد و در فقه، اصول و حدیث متبحر شد. در سال ۵۲۱ ق. مجلس وعظ و تدریس برپا کرد و هم به هر دو مذهب شافعی و حنفی فتوا میداد و کرامات بسیاری از او نقلشده است. عبدالقادر شهرت بسیار دارد و پیشوایی سلسله طریقت قادریه منسوب به اوست. وی در تصوف و عرفان، فقه و اصول صاحب آثاری است. از کتب مهم وی «الفتح الربانی» است.[۱۲۸]
نورسی از عبدالقادر گیلانی تأثیر پذیرفته است. وی که زندگانی خود را به سه بخش سعید قدیم، سعید جدید و سعید سوم تقسیم کرده است؛ زندگی سعید جدید را بامطالعه آثار عبدالقادر گیلانی و تحت تاثیراندیشه های عرفانی او شکل میدهد.[۱۲۹] همچنین درجایی، از عبدالقادر با عنوان مرشد قدسی و استاد خود یاد میکند.
۱-۴-۳ مولانا جلالالدین بلخی رومی (م ۶۷۲ ق)
تأثیرپذیری نورسی از مولوی هم در شکل است و هم در محتوا و مضمون بسیار گسترده است. جلد سوم رسائل النور خود را، «مثنوی عربی النوری» نامیده است. با اینکه نورسی در قرن سیزدهم زندگی میکرده اما دارای شرایطی مشابه مولوی بوده است. در زمان نورسی مبارزه با شریعت همانند: حذف حجاب و پوشش اسلامی، منع آموزش دینی و منع خواندن قرآن موجب شد تا نورسی نسبت به حقایق ایمانی احساس خطر کند، اما ازآنجاکه تألیفات گذشتگان را در حمایت از ایمان و حقایق ایمانی به علت مخاطبان محدود و خواص ناکافی میدانست، طوری که توانایی مقابله و مبارزه با جریان نیرومند سیاسی و فکری این عصر را برای رسیدن به نتیجه مطلوب نداشتند؛ با نوشتن رسائل النور جایگزین مناسبی برای تثبیت و حفظ اساس ایمان از شبهات عرضه کرد.[۱۳۰]
نورسی و مولوی، در اثرهای خود ماهیت بحران را همانند هم یکی دانسته و تلاش خود را برای پیروزی بر تفکر جدلی و فلسفه مادی به کار گرفته و دیدگاه و راه حل های یکسانی با تکیهبر بعد روحی قرآن ارائه دادهاند.[۱۳۱] هر دو در شرایطی که معنویات اسلامی ترک شده بود؛ برای تغییر امور به وضع قبلی و خدمت به حقایق قرآنی، به نظم بر اساس قرآن توجه نشان دادهاند. نورسی میگوید: «لو کان مولانا (جلالالدین الرومی) فی هذا العصر لکتب (رسائل النور) ولو کنت أنا فی ذلک العصر لکتبت (المثنوی)، ذلک لان خدمه الإیمان والقرآن فی عصره کانت علی ذلک النمط أی بـ (المثنوی) وأما الآن فان الخدمه علی منهج رسائل النور»[۱۳۲]: اگر مولانا در این روزگار زنده بود، رسائل النور را مینوشت و اگر من در آن روزگار بودم، مثنوی معنوی را مینوشتم، زیرا خدمت به ایمان و قرآن در آن دوران نوشتن مثنوی را اقتضا میکرد، اما اکنون این خدمت بر اساس رسائل النور استوار است.[۱۳۳] نورسی به خاطر تبرک جستن به مولوی، برای جلد ششم رسائل النور« المثنوی العربی» برگزید و برای بازشناختن از مثنوی معنوی، آن را المثنوی العربی نامید[۱۳۴].
مثنوی معنوی جایگاه والایی در قلوب تمام مسلمانان همه زمانها داشته است. به همین دلیل نورسی رسائل فراوانی همانند مثنوی شریف در عباراتی کوتاه شامل: «قطره»، «حباب»، «جبه»، «زهره»، «شمه»، «شعله» و درسهای دیگر نوشت؛[۱۳۵] و از خدا میخواهد تا این کتاب را برای شاگردان نور همانند مثنوی قرار دهد، زیرا المثنوی العربی خلاصهای از رسائل النور و در حکم فهرستی برای آن است.[۱۳۶] نورسی هم کتاب خود را المثنوی العربی نامید که در تجدید ایمان و تثبیت آن در قلب و زنده کردن روح در نفس همانند مثنوی معنوی است که در بین همه مردم متداول است[۱۳۷]
وی همچنین رسائل النور را مجموعهای کامل و بزرگ مانند مثنوی معنوی با شباهتها و شرایط بسیار مشابه میداند که گمشدگان محتاج و اهل فلسفه را نجات میدهد.[۱۳۸]. شاگردش میگوید: مثنوی معنوی، پایه رسائل النور و نهال اندیشه و مسائل آن و رسائل النور ادامه آن است که با افزوده شدن عبارت «نوری» به آن عنوانش المثنوی العربی النوری شده است؛[۱۳۹] و نورسی کتاب خود را مثنوی دوم یا نسخه عربی آن نامیده است. مثنوی معنوی دربردارنده مسائل و حقایق باریک جهت نجات مردم است.[۱۴۰] در رسائل النور و المثنوی العربی از مثنوی بسیار نقل و اقتباسشده است. ازجمله: «بدان که تا من زنده هستم مانند جلالالدین رومی میگویم: من بنده قرآنم اگر جان دارم، من خاک ره محمد مختارم؛ «چون من قرآن را سرچشمه تمام فیوضات میدانم و نوشتههایم درباره محاسن الحقایق، جز از فیض و برکت قرآن نیست، پس دلم راضی و خرسند نمیشود که اثری از آثارم از ذکر مزایای قرآن خالی باشد».[۱۴۱] در رساله نوزدهم مبحث «نقطه»، درباره معرفت خداوند و در پاسخ به سؤال ماهیت وحدت وجود، تفاوتهای موجود بین دیدگاه فیلسوفان مادی و متفکران مکتب وحدت وجود را بیان میکند و[۱۴۲] وحدت وجود نزد صوفیه را وحدت شهود میداند، درصورتیکه دیگران قائل به وحدت وجود هستند.[۱۴۳].
نورسی برای توضیح تفاوت وحدت وجود و وحدت شهود میگوید: «اگر فرض کنیم کره زمین از خرده کوچک و رنگارنگ شیشههای تشکیلشده باشد، بیتردید هر قطعهای از این شیشهها، از نور خورشید فیض میگیرد. این فیض تخیلی، نه خورشید و نه خود نور است. اگر رنگهای گلهای زیبا که تجلی نور خورشید و بازتاب رنگهای هفتگانه آن به شمار میروند، سخن بگویند، هر رنگی میگوید: خورشید همچو من است، یا خورشید به من اختصاص دارد و برای توضیح این معنی، نورسی این بیت مولوی را شاهد میآورد:
” آن خیالاتی که دام اولیاست، عکس مهرویان بستان خداست.”[۱۴۴]
بهاینترتیب با رویگردانی از وحدت وجود و تمایل خود را به وحدت شهود نشان میدهد.[۱۴۵]
نورسی در جلدهای دیگر رسائل النور هم از مثنوی معنوی اقتباس و استفاده کرده است. در الکلمات، در بیان ارتباط قلبی خود با مولوی، او را عاشق دلباخته معشوق خود معرفی میکند؛ و میگوید: مثنوی بناهایی دارای آهنگهای ناب و مؤثر است که صداهای لطیف ایجاد میکنند؛ گویی از موسیقیهای والای آسمانی به وجود آمده است که صدای درد فراق و نابودی آن به گوش عقل نمیرسد، بلکه سپاس خداوند و ستایش حی شنیده میشود.[۱۴۶]
نورسی در کتاب المکتوبات، ضمن تصریح به شاگردی خود و استادی مولوی و پذیرش نظریات مولوی میگوید: «او گفت: “الست” و تو گفتی “بلی"، شکر “بلی” چیست؟ کشیدن بلا. سر بلا چیست که یعنی منم، حلقهزن درگه فقر و فنا». نورسی میپرسد: «آیا میدانی راز بلا چیست؟… راز آن کوبیدن در فقر و بینیازی از مردم است… و اینکه به نفس خود گفت: بلی، بلی، همانا تاریکیها از بین میرود و در نور، به عجز، توکل گشوده میشود، پس خدا را بر نور ایمان و اسلام سپاس است.[۱۴۷]»
در کتاب اللمعات، یک اصل اخلاقی مولوی را شاهد میآورد و میگوید: «بیادب محروم شد از لطف حق.»[۱۴۸] سپس میگوید: بله هر که در سیره پیامبر (ص) دقت کند و سنت وی را بهخوبی بداند، یقیناً درمییابد که خداوند متعال اصول ادب و پایههای آن را در محبوب خود جمع کرده است و هرکه سنت پاک وی را زیر پا گذارد، سرچشمههای ادب را رها میکند، پس خود را از خیر فراگیر محروم میسازد و همواره از لطف رب کریم محروم و دچار سوی ادب میشود و بر او اصل و قاعده اخلاقی مولوی که «بیادب محروم شد از لطف رب» صدق میکند.[۱۴۹]
نورسی ضمن تائید مولوی، او را از نمایندگان مکتب تصوف شهودی میداند که اهل وحدت شهود را بر اهل وحدت وجود برتری میدهد، زیرا مکتب وحدت شهود به نظر نورسی، مکتب سادگی و آسانی است. نورسی بدین معنا در گفته او تصریح میکند: آری کسی که درباره وحدت وجود سخن میگوید، باید فکر خود را متوجه جهان بالا سازد و مخلوقات را کنار بگذارد و به عرش اعلا نظر کند و در حالت استغراق، مخلوقات را فناپذیر بپندارد تا بتواند باقدرت ایمان، همهچیز را مستقیماً از احد ببیند وگرنه کسی که به مخلوقات نظر دارد و اسباب را پیش روی خود ببیند و از زمین به بالا نگاه کند، احتمال دارد در تأثیر اسباب و طبیعت غرق شود؛ اما کسی که اندیشه خود را مشغول عرش اعلی کند، همچون مولوی میتواند بگوید: «گوش فرا ده که تو میتوانی هر آنچه از حق میشنوی، از هر کس بشنوی»، «اما هرکسی نمیتواند به آن درجه بالا عروج کند و موجودات را آیینه نور ببیند.»[۱۵۰]
نورسی در کتاب لمعات، تأثیر شدید مثنوی معنوی بر قلب و عقل خود را بیان میکند و از خداوند میخواهد که این کتاب باارزش را برای جستجوگران نور مانند مثنوی معنوی قرار دهد، چون اللمعات چکیده و در حکم فهرستی برای رسائل النور است.[۱۵۱]
نورسی در کتاب الشعاعات، در شرح حدیث «أفضل ما قلت أنا و النبیون من قبلی لا اله الا الله» از مثنوی نقل و از آن مثال میآورد که نشان از پیوند و نزدیکی معرفتی و عرفانی آنهاست. نورسی از قول وی میگوید: «خیالاتی که دام اولیا محسوب میشود، درواقع آینهای است منعکسکننده زیبا رویان بستان خدا» بدین ترتیب نورسی مکنونات قلبی خود را با واژههای مورداستفاده مولوی بیان میکند.[۱۵۲]
نورسی در کتاب الملاحق،[۱۵۳]، از شباهت بسیار زیاد رسائل النور با مثنوی سخن گفته است: الملاحق، بذر و هسته بخش مهمی از رسائل النور و گزیده حکمتها و شامل حقایق بزرگ اجتماعی است که به سبک سهل ممتنع و غیرقابل تقلید نوشتهشده که بهآسانی خوانده میشود و ازلحاظ ادبی مشابهت زیادی به مثنوی معنوی دارد.[۱۵۴] نورسی بر جایگاه والای مولانا درراه سیر و سلوک روحی تأکید دارد و حرکت در این راه را همانند مولوی عین حقیقت، ادب و احترام کامل وسعی دررسیدن به درجه قرب و تقرب به اولیای والا میداند.[۱۵۵]
نورسی در کتاب صیقل الاسلام، نظر مولوی درباره عدم بازخواست گوینده در هر چه میگوید، مورد تأکید قرار میدهد و مولوی و سعدی شیرازی را عالمترین عارفان و حکیمان در استفاده از حکایتها و ضربالمثلها مینامد.[۱۵۶]
نورسی در سیره ذاتیه به عمل به روش و مسلک مولوی اقرارمی کند و اینکه مانند مولوی راه دشوار و مشکلی را در رد شکها و شبههها در پیشگرفته و مانند مولوی مقامات روحی و عرفانی را طی کرده، در این طریق دیدههای قلب، عقل و روح خود را گشوده است.[۱۵۷]
نورسی همانند غزالی و مولانا در سیر و سلوک خود میکوشد با قلب، تحت نظارت عقل و باعقل در حمایت قلب، درراه معرفت قدم بردارد.[۱۵۸]
شیوه رسائل النور بیانگر آن است که نهتنها به جهاد و مبارزه با نفس، شیطان و وسوسههای آنها دعوت میکند، بلکه مانند مثنوی، نیازمندان را از تاریکی و ضلالت فلسفه نجات میدهد.[۱۵۹] وی مولوی را امام عشاق میداند که موسیقی هماهنگ کلمات کتابش، حقیقت مشخصی را نشان میدهد.[۱۶۰]
با مقایسه محتوای دو مثنوی مشخص میشود: نورسی مانند مولوی بین حواس باطنی و ظاهری تفاوت قائل است و حواس ظاهر و باطن انسان را منحصر به حواس پنجگانه مانند شنوایی و… نمیداند، بلکه انسان دریچههای زیادی به عالم غیب و حواس نامشخص فراوانی دارد؛ حس «سوق» و حس «شوق» انسان هیچگاه اشتباه نمیکند.[۱۶۱] این سخن نورسی با این گفته مولانا شبیه است که آنها که به حواس ظاهری خود اعتماد و حواس دیگر را انکار کردند، حواس باطنی خود را از دست دادند و نیرو و موهبتهای الهی را فراموشی کردند و ازاینرو، حقایق و دقایق از آنها مخفی میشود.[۱۶۲]
هردو به خاطر تفاوت حواس باروح، اعتمادی به حواس (که مادی است) ندارند و حواس را زیر سؤال میبرند.[۱۶۳] هر دو منحصر کردن حقایق در نتایج عقل را عیب میدانند. نورسی، عقل مجرد را دور از روحیات و وابسته به مادیات میداند؛ و بین عقل جسمی و عقل روحی تفاوت گذاشته و عقل جزئی را نتیجه شکها و وسوسهها میداند که هم برای عاقل عیب و هم از جهل بدتر است.[۱۶۴] لذا مانند مولوی میگوید: علت موجب میشود که اسباب ظاهری برای رد شکایتهای باطنی فراهم شود.[۱۶۵]
نورسی و مولوی هر دو فلسفه مادی را مختص عالم محسوسات و تجربیات میدانند. زیادی علوم عقلی باعث ایجاد بیماریهای معنوی قلبی است.[۱۶۶]
هر دو حس و عقل را ابزار شناخت خدا و تکالیف شرعی، عقلی و قلبی دانستهاند. نورسی با عاریت گرفتن و کار بردن «عقل ایمانی» از مولوی،[۱۶۷] عقل ایمانی را آن عقل مسلمانی میداند که مفاهیم توحید، صفات کمال و جمال خداوند از قرآن الهام گرفتهشده است؛ و هر عقلی جداشده از قرآن، بهپای این عقل نمیرسد که مفاهیم قرآنی دیدگاه آن را درباره الوهیت و ربوبیت تشکیل داده است،[۱۶۸] پس این عقل از مراتب پست حیوانی به اوج خلافت رشد میکند.[۱۶۹]
تأثیر دیگر مثنوی مولوی بر المثنوی العربی ازنظر شیوه ادبی و عاطفی است زیرا نورسی همانند مولوی، رهنمودها و درسهای خود را بر اساس حکایات و تمثیلات قرار داده و تمثیلات و حکایات را بهترین وسیله تأثیرگذاری دانسته است؛ و مولانا و سعدی شیرازی را بهترین کسانی میداند که این روش را بهکاربردهاند.[۱۷۰]
نورسی در تبلیغ مسائل تربیتی مثل پند دادن به نفس، متأثر از مولوی است. وی این روش را اغلب با کلمه «اعلم» (بدان) شروع میکند؛ و میگوید: «آنچه در آغاز هر خاطرهای از خاطرات مثنوی تکرار میشود، از قبیل ” اعلم"، منظور از آن ” اعلم یا سعید” (ای سعید بدان) است، یا “اعلمی ” که منظور از آن “اعلمی یا نفسی ” (ای نفس من بدان) است.»[۱۷۱]
اصطلاح عشق و کاربرد آن در المثنوی العربی توسط نورسی ارتباط پیوسته نورسی با مثنوی معنوی را نشان میدهد؛ و میگوید: عشق واقعی، محبوب خود را صدا میزند و این ندا در قلب عاشق احساس میشود؛ پس عشق مانند جذبه حقیقت است که اسرار را بهسوی خود میکشاند.[۱۷۲] نیز میگوید: بدان که عجز مانند عشق است، یعنی راهی که به خداوند میرسد.[۱۷۳] عشق و بیان آن به شکل دلسوزی و دردمندی واقعیت عشق و رابطه قوی نورسی و مولوی را نشان میدهد.[۱۷۴]
محتوای دو کتاب تفکر کاملاً عقلی را نشان میدهد که تضمینکننده جامعه است و استفاده از حکایتهای سازنده و آگاهی از متون تربیتی برای رسیدن به هدف خود، شباهت مضمونی آثار هر دو را نشان میدهد. هر دو کتاب مباحث به بررسی توحید، نبوت، جبر، اختیار و مسائل زیربنایی پرداختهاند. بهطورکلی نورسی تفاوتی بین المثنوی العربی خود با مثنوی معنوی نمیبیند، بلکه المثنوی العربی را ادامه یا نسخه دوم مثنوی معنوی مینامد.[۱۷۵]
شاگردان: نورسی شاگردان بسیاری را برای ترویج دین و معنویت و گسترش آراء عرفانی و قرآنی تربیت کرد. بدون تردید اگر این شاگردان دلسوز و خدمت گذار نبودند، کار استنتاخ و توزیع رسائل النور به سرانجام نمیرسید. وی شاگردان خود را طلبه نور، شاگردان رساله نور، شاگردان با اخلاص قرآن مینامید، حتی برای آنها یک مجموعه اجتماعی بانام جمعیت و سازمان قائل بود. شاگردان نور در تمام شرایط تبعید، حبس و زندان و حضور در دادگاههای مختلف همراه و همگام استاد خود بودند. رضایت و خوشنودی نورسی از فداکاری و اخلاص آنها به حدی بود که شاگردان واقعی را که خدمت ایمانی را برتر از هر چیزی می دانند، اگر به آنها درجه قطبیت هم ببخشند، بازهم خدمت ایمانی را برای حفظ ایمان و اخلاص برتر، این درجه را کمتر از خدمت ایمانی و حفظ اخلاص آنها میدانند»[۱۷۶] درواقع وی شاگردان دیندار صادق و جدی و استوار را که در دوره بیثباتی متزلزل نمیشوند مثل یک ولی و حتی یکقطب میبیند.[۱۷۷] ازجمله شگردان وی میتوان از بزرگانی چون: مصطفی صونگری، محمد فیضی، ملأ حبیب، محمد زاهدی، عبدالله جاویش، محمد خلوصی، عمر، عبید (برادرزاده نورسی) و … نام برد که درراه خدمت به استاد، ترویج حقایق ایمانی و نجات ایمان مردم، استنتاخ و انتقال رسالههای نور به تمام مردم ترکیه کوتاهی نمیکردند.[۱۷۸]
۵ -نظرات و باورهای نورسی
۵- ۱ اعتقادات
به نظر نورسی، قرآن همان توحید، نبوت، معاد، عبادت و عدالت و در خود علت وجود عالم، علت آفرینش و ایمان به خداوند است. وی ایمان را هم نور، هم قدرت و مو من واقعی را قادر به تصرف در تمام هستی میداند.[۱۷۹]
دانلود مطالب پژوهشی در مورد : آرای عرفانی بدیعالزمان سعید نورسی- فایل ۳