۱- کنشگر: که میتواند یک فرد، یک گروه و یا یک جامعه باشد.
۲- وضعیت: که شامل اشیاء فیزیکی و اجتماعی است که کنشگر با آنها ارتباط برقرار میکند.
۳- نمادها: که با واسطه آنها کنشگر با عناصر متفاوت وضعیت ارتباط پیدا میکند و برای هر یک معنایی قایل میشود.
۴- قواعد، هنجارها و ارزشها : که جهتیابی کنش را هدایت میکنند، یعنی روابطی را که کنشگر با اشیاء اجتماعی و غیراجتماعی محیطش دارد، تنظیم میکنند.
نظام کنش اجتماعی
به نظر پارسونز به منظور آنکه مطالعه کنش اجتماعی، به معنای دقیق کلمه علمی باشد، لازم است یک اصل موضوعی اساسی طرح شود :« کنش انسانی پیوسته مشخصات یک نظام (سیستم) را داراست» (پارسونز، ۱۹۵۱، ص ۵، به نقل از ریتزر،ص ۱۳۶).
مفهوم نظامی که پارسونز مدنظر دارد، دارای سه شرط زیر است.
- ساخت : اجزای یک نظام و خود نظام باید آرایش سازمانی داشته باشد. بدین ترتیب که از اجزاء یا مؤلفههای نسبتاً پایدار تشکیل شده باشند تا بتوان از آنها به عنوان نشانههای عطف در تحلیل سیستم استفاده نمود. به نظر پارسونز، در نظام کنش الگوهای هنجاری و در سطح انتزاعیتر، متغیرهای الگویی[۹] این نقش را ایفاء میکنند.
-کارکرد : برای آنکه یک نظام کنش وجود داشته باشد و دوام بیاورد، برخی از نیازهای اوّلیه نظام باید برآورده شود.
- فرایند : بنا به طبیعت خود یک نظام کنش متضمن فعالیتها، تغییرات و تطور است که نمیتواند تصادفی باشد بلکه باید طبق قواعدی صورت گیرد. (گیروشه، ۱۳۷۶، ص۶۱).
در ذیل به بسط این سه شرط میپردازیم
الف- ساخت
الگوهای فرهنگی به نظام کنش ساخت میدهند و در عین حال خود نیز به شیوهای خاص ساخت میپذیرند. الگوهای فرهنگی بنا به طبیعت خود، کنشگر را وامیدارند که انتخاب کند، داوری کند، حکم صادر کند، موضعگیری کند، رفتاری موافق و یا مخالف دیگری در پیش گیرد، کنشی که راهنمایش ارزشها هستند ناگزیر در آنِ واحد یک انتخاب و یک امتناع است یک قبول و یک رد است و خلاصه دوگانگی و تناقض جزئی از ماهیت ارزشها است.
پاسونز ۴ متغیر ساختی را معرفی میکند.
۱- عامگرایی/ خاصگرایی: کنشگر اجتماعی میتواند درباره شی فیزیکی و یا اجتماعی بر مبنای معیارهای عام که قابلیت تعمیم به مجموعهای از اشیاء را داشته باشند و یا بر مبنای معیارهایی که فقط درباره آن شی خاص و شرایط ویژهای که دارد صدق میکنند، داوری کند.
۲- دستاورد/ ماهیت : کنشگر میتواند درباره یک شی فیزیکی و یا اجتماعی بر حسب آنچه که آن شیء تولید میکند قضاوت کند و یا به جای دستاورد برای خودِ شیء و آنچه که هست اهمیت قائل شود.
۳- عاطفی/ بیطرفی : کنشگر با کنار گذاشتن عواطف و احساسات نسبت به اشیاء به بیطرفی میرسد.
۴- ویژگی و سنجش : کنشگر میتواند انتخاب کند که با کنشگران دیگر فقط از برخی جنبههای ویژه رابطه داشته باشد و یا روابطی همهجانبه و گسترده داشته باشد (گیروشه، ۱۳۷۶، ص۶۴).
ب- ابعاد کارکردی
کارکرد یک نظام زنده با مجموعه فعالیتهایی متناظر است که نیاز یا نیازهای نظام را به عنوان نظام برآورده میکند. مفهوم کارکرد[۱۰] برای تحلیل سیستمی مفهومی اساسی است. به نظر پارسونز در هر نظام کنش ۴ کارکرد وجود دارد که عبارتند از :
۱- سازگاری[۱۱] : مجموع اجزای کنش روابط میان نظام کنش و محیط بیرونیاش را تأمین میکنند. محیط بیرونی یک نظام کنش، عموماً یک یا چند نظام دیگر است که ممکن است نظامهای کنش و یا غیرکنشی باشند. سازگاری کارش این است که از این نظامها منابعی را که نظام نیاز دارد بگیرد و در عوض فرآوردههای نظام را عرضه کند.
۲- دستیابی به هدفها: در ذیل این مقوله، پارسونز مجموعه کنشهایی را قرار میدهد که میخواهند هدفهای نظام را تعیین کنند و برای رسیدن به این هدفها و گرفتن پاداش مطلوب، منابع و انرژیهایی را بسیج کرده و اداره میکنند.
۳- یگانگی: در هر نظام کنش، برخی از اجزای کنش کارشان مراقبت و جلوگیری از گرایشهای کجروی و حفظ هماهنگی میان اجزاء و اجتناب از اختلالهای عمیق است. کار این مجموعه را پارسونز یگانگی مینامد.
۴- حفظ الگوهای فرهنگی : هر نظام کنش به مجموعهای از اجزای کنش نیاز دارد که کارشان ایجاد انگیزش لازم در کنشگران است میتوان آن را به نوعی انباشت مخزن انگیزش تشبیه کرد که باید کل نظام کنش را تغذیه کند.
پارسونز متناظر با این ۴ جزء کارکردی نظامهای فرعی کنش را تعریف میکند.
- نظامهای فرعی کنش
به نظر پارسونز در کلیترین سطح تحلیل میتوان ارگانیسم زیستی، شخصیت، فرهنگ و نظام اجتماعی را به عنوان چهار نظام فرعیِ[۱۲] نظام عمومی کنش تلقی کرد که ترتیب قرار گرفتن این چهار نظام فرعی نسبت به یکدیگر را ساختبندی چهار کارکرد نظام کنش تعیین میکند (پارسونز و پلات۱۹۷۳، ص۱۵، به نقل از ریتزر، ص۱۳۲).
ارگانیسم زیستی با کارکرد سازگاری متناظر است؛ زیرا از راه حواس است که تماس با جهان فیزیکی برقرار میشود، خواه برای سازگار شدن با آن، خواه برای دستکاری آن. شخصیت روانی با کارکرد دستیابی به هدفها متناظر است. به عبارت دیگر، در سیستم روانی و با سیستم روانی است که هدفها تعیین شده و منابع و انرژیهای لازم برای رسیدن به هدفها بسیج میشوند.
نظام اجتماعی با کارکرد یگانگی متناظر است و وظیفه ایجاد همبستگی را بر عهده دارد.
کارکرد نظام فرهنگی، حفظ الگوهای فرهنگی است، این فرهنگ است که از گذر هنجارها، ارزشها، آرمانها و ایدئولوژیهایی که به کنشگران اجتماعی پیشنهاد یا تحمیل میکند برایشان انگیزه و آمادگی ذهنی کنش فراهم میکند.
شخصیت (دستیابی به هدف) | ارگانیسم زیستی (سازگاری) |
نظام اجتماعی (یگانگی) | نظام فرهنگی (حفظ الگوهای فرهنگی) |
هر کدام از این خرده نظامها نیز از منظر دیگر میتوانند خود یک نظام با کارکردهای چهارگانه باشند.
ج- فرآیندهای نظام کنش
نقطه شروع پارسونز مفهوم تعادل و نظم است. مفهوم تعادل برای پارسونز تنها یک روش اکتشافی است و یک حالت فرض ذهنی است و هرگز نمیتوان برایش مصداقی تجربی یافت. نظام کنش معادل یک مفهوم نظری است که امکان میدهد عدم تعادلهایی دایمی در روابط کنشگر/ وضعیت را بهتر درک نمود.
به نظر پارسونز دو فرایند عمده وجود دارد که مناسبات کنشگر/ وضعیت را تغییر میدهد. این دو فرایند عبارتند از فعالیت و یادگیری (پارسونز، ۱۹۵۱، ص۱۱۵). فعالیت شامل همه رفتارهایی است که کنشگر با آنها در وضعیت اثر میگذارد، چیزی تولید میکند و یا پیامی میفرستد. همچنین آنچه که یاد گرفته میشود و درونی میگردد نیز تعادل کنشگر/ وضعیت را تغییر میدهد (گی روشه، ۱۳۷۶، ص۸۵).
حال جایگاه نظریه اینگلهارت را نیز درون این بنای عظیم نظریِ پارسونز مشخص میکنیم
۲-۳-۳- بررسی کتاب تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی
اولین کتاب اینگلهارت در این مورد مربوط به سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۷ بوده و پیش بینی آینده در کتاب “انقلاب آرام” ارائه شده است. کتاب دوم “تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی” (۱۹۹۰)است که حاوی اطلاعات جمع آوری شده از کشورهای مفروض جهت سنجش تجربی تئوری مورد نظر او میباشد. مبنای کتاب بررسی دگرگونی فرهنگی در جوامع پیشرفته صنعتی است و اینگلهارت بحث خود را اینگونه آغاز میکند که: «از چند دهه گذشته تغییرات زیادی در زمینه اقتصاد، تکنولوژی و مسایل اجتماعی موجب تغییرات تدریجی فرهنگی در ارزشهای مادی و فرامادی شده که خود منجر به تغییر خواست مردم و تغییر نگاه آنان به زندگی گردیده است» (اینگلهارت،۱۳۷۳، ص۳) وی برای اثبات مدعای خود دست به مطالعات تجربی میزند و طی آن بطور مستند گذر از ارزشهای مادی به فرا مادی را در جوامع مفروض نشان داده و حتی دست به پارهای پیشگوییهای متهورانه نیز میزند. کما اینکه وی در کتاب اول خود پیش بینی کرده بود که تغییرات نگرشی که او در میان گروه های جوانتر و تحصیلکردهتر مشاهده کرده است با افزایش سن آنها به خیزش مجموعه جدیدی از مسایل فرهنگی میانجامد و اینکه این تحولات نظامهای حزبی و دموکراسیهای پیشرفته صنعتی را دگرگون میسازد (۱۹۷۷، به نقل از ۱۳۷۳، ص ۳) و درواقع رویدادهای بعدی درستی این پیشگوییها را تایید کردند(اینگلهارت،۱۹۹۰). یکی از بارزترین پیشگوییهای اینگلهارت در مورد تحولات گسترده بلوک شرق بعد از فروپاشی اتحاد شوروی بود که موجب ارتقای وجهه علمی او نزد اندیشهگران حوزه فرهنگ و سیاست شد. اینگلهارت با زیر ذره بین گذاشتن نسل نو جوامع مفروض خود ادعا کرد نسلی که در سایه ثبات دو دهه بعد از جنگ جهانی و امنیت و رفاه آن سالها متفاوت با نسل گذشته پرورش یافته است دارای ارزشهای متفاوت و در اصطلاح فرامادی میباشد، زیرا که توسعه اقتصادی بعد از جنگ، ظهور دولت رفاه عمومی، تغییر در نظام بین المللی و رشد بیسابقه علم و تکنولوژی منجر به تغییرات تدریجی در ارزشهای اصلی و رایج درباره سیاست، کار، مذهب، خانواده و رفتار جنسی شده است. این دگرگونیهای فرهنگی هم بر رشد اقتصادی در جوامع صنعتی و هم بر نوع توسعه اقتصادی تاثیر گذاشته و به شالوده اجتماعی برخورد سیاسی، دلایل مردم برای حمایت از احزاب سیاسی و نوع حزبی که حمایت میکنند و راههایی که برای رسیدن به اهداف سیاسی خود برمیگزینند شکل نوینی بخشیده است و بالاتر از آن روی آهنگ رشد جمعیت، ساختار خانواده و تغییرات در رفتارهای مذهبی اثر گذاشته است(اینگلهارت، ۱۳۷۳، ص ۵).
۲-۳-۳-۱- بیان فرضیات نظریه اینگلهارت
اودر سال ۱۹۹۰ چارچوب نظری خود را با دو فرضیه بنا نهاد
۱- فرضیه کمیابی
۲- فرضیه اجتماعی شدن
فرضیه کمیابی بیان میکند که مردم بیشتر نگران نیازهای فوری و آنچه تهدیدشان میکند هستند تا چیزهایی که دور از دسترس وغیر ضروری به نظر میرسد. اولویتهای ارزشی فرد بازتاب محیط اجتماعی و اقتصادی وی است. بدین ترتیب مشخص است که بیشترین ارزشها را برای آن چیزی قایل میشود که عرضه آنها کم است. این فرضیه شبیه اصل مطلوبیت نهایی در اقتصاد است. در مورد کشورهای توسعه یافته مفروض اینگلهارت که سالها در امنیت اقتصادی بیسابقهای پرورش یافتهاند گر چه امنیت جانی و اقتصادی مسلما هنوز هم دارای ارزش مثبت است اما اولویت نسبی شان کمتر از گذشته است (اینگلهارت،۱۳۷۳، ص۳). اولویت نسبی مادیات به مراتب کمتر از گذشته و مصداق اصل نزولی بودن مطلوبیت نهایی در اقتصاد است. در این مورد میتوان به هرم نیازهای مازلو و سلسله مراتب آن اشاره کرد. مازلو استدلال میکند که با ارضا یا دوام ستون زیستی نیازهای مادی فرد به سراغ نیازهای بعدی (فرامادی) خود میرود (گنجی،۱۳۷۸، ص ۸۰). تاریخ اخیر اقتصاد جوامع پیشرفته صنعتی از لحاظ تطبیق با فرضیه کمیابی نتایج قابل ملاحظهای را در پی دارد؛ این جوامع یک استثنای قابل توجه در الگوی تاریخی غالب هستند که در آنها اکثریت جمعیتشان تحت گرسنگی و عدم امنیت اقتصادی زندگی نمیکنند. این واقعیت به یک تحول تاریخی منجر شده که در آن نیاز به احترام، رابطه با دیگران، رضایتذهنی و زیباییشناختی مهمتر از تلاش برای بدست آوردن غذا و امنیت شده است.