درذیل، موضوع فوق را بر اساس هر یک از اقوال بررسی میکنیم:
قول به مقتضای ذات عقد بودن جواز وکالت: اگر قائل به این باشیم که جواز وکالت، مقتضای ذات آن است،در این صورت وکالت را تحت هیچ شرایطی نمیتوان به صورت عقد لازم در آورد. ولو آنکه در ضمن عقد لازم شرط شود خواه شرط فعل خواه شرط نتیجه.چون ذات یک چیز و ماهیت آنرا نمیتوان تغییر داد چون تغییر از حالات عرضیات است نه ذوات، و ذات وکالت که جایز بودن باشد، قابلیت این را ندارد که تغییر کند و جای خود را به لزوم بدهد.
قول به مقتضای اطلاق بودن جواز وکالت: براساس این قول، هیچ اشکالی ندارد که جواز وکالت در اثر یک عامل عارضی همچون شرط عدم عزل در ضمن عقد لازم، تبدیل به لزوم گردد. زیرا دراساس، شرطی باطل است که بر خلاف مقتضای ذات باشد و چون جواز، به اطلاق عقد بر میگردد، شرط خلاف آن بلامانع است. بدیهی است که بر مبنای این قول، قید عدم عزل، تنها جنبه تأکیدی خواهد داشت.
قول به تفصیل شهید اول قید عدم عزل وکیل: چون شهید قائل به این است که عقودی همچون وکالت که صرف اشتراط آنها در ضمن عقد لازم، کافی برای انعقاد آنهاست، بصورت عقد لازم در میآیند لذا چه تصریح به عدم عزل شود چه نشود، وکیل قابل عزل نخواهد بود مگر آنکه خود وی که ذینفع در شرط و متعهد له به شمار میآید از وکالت خود صرفنظر کند.
اما یک قول دیگری هم هست که قائل به تفصیل است؛ بدین نحو که در مورد امثال وکالت که صرف اشتراط آنها در ضمن عقد لازم، در انعقاد آنها کفایت میکند، قائل به تبدیل آنها به عقد لازم میباشد و اگر نیاز به اجرای صیغه داشته باشند نظیر عتق یا نکاح، نه تنها شرط، آنها را به لازم تبدیل نمیکند، بلکه خود عقد لازم متضمن شرط، به جایز تبدیل میشود.[۳۵۳]
دلیل این قول آن است که شرط عقد جایز در عقد لازم، آنرا از اجزای ایجاب و قبول میکند و آنرا تابع آثار ایجاب و قبول می کند. اما نسبت به عقدی که صرف شرط، کافی در تحقق آن نیست، اولاً میباید جدا از عقد متضمن شرط، منعقد شود ثانیاً عقد لازم بر آن معلق شده است وبنابراین همین تعلیق سبب تبدیل لازم به جایز میشود.
در میان دیگر فقها ملاحظه میشود که شیخ انصاری با وجود بحث مفصل وی در خصوص شروط، متعرض بحث وکالت بلا عزل یا ضمن عقد لازم نشده است و تنها به صورت گذرا از آن یاد کرده است.[۳۵۴]
اما محقق یزدی در حاشیه مکاسب فرموده است که اگر عقد وکالت به نحو شرط نتیجه در ضمن عقد لازم شرط شود، لزوم آن قوی به نظر میرسد لذا وکیل بواسطه عزل موکل، منعزل نمیشود.
دلیل ایشان این است که ما از قراین خارجی میدانیم که قصد شارط و مشروط علیه از این شرط، تنها وکالت دائمی و مستمر است. واین به معنای عدم ارتفاع وکالت و انعزال وکیل در اثر عزل است.[۳۵۵]
آیت الله خویی به این استدلال خدشه وارد کرده است و ضمن رد آن، نظر خود را بیان کرده است، ایشان مینویسد:"والظاهر عدم نفوذ الفسخ” آنگاه چنین استدلال میکند که وکالت مشروط به شرط نتیجه، ملازم و همپای مشروط علیه میماند و از او غیر قابل انفکاک میشود. چون در روایت آمده است:"المؤمنون عند شروطهم” که حاکی از ملازمت ایمان باوفای به شرط است. آنگاه به شرح آتی مثال میآورد:"اگر زن در عقد نکاح، وکالت خود در طلاق را شرط نماید به دلیل لازم شدن وکالت ،قابل عزل نیست." [۳۵۶]
آری وکالت عقد جایز است اما این امر مانع از لزوم آن در اثر اشتراط نیست. وبر فرض که بر طبق نظر شیخ انصاری روایت شروط را مختص به شروط فعل بدانیم،[۳۵۷] آیه «أوفوا العقود» ما را بس است. زیرا در شرط وکالت ضمن عقد لازم، عقد مذکور مقید به ثبوت وکالت برای مشروط له میشود و لزوم آن نیز لاینفک از ثبوت وکالت خواهد بود و مقتضای«أوفوا بالعقود» وجوب اتمام عقد بر طبق منضمات آن است. [۳۵۸]
براین اساس ایشان بر محقق یزدی چنین ایراد میگیرد که در اساس، مورد بحث در ما نحن فیه، وکالت دائمی است که اگر در ضمن عقد لازم شرط شود، آن هم به نحو شرط نتیجه، آیا قابل فسخ است یا خیر، و آیا باید مانند وکالت مستقل با آن برخورد کرد یا دارای حکم خاص خود است. سپس پاسخ میدهد که اگر وکالت به صورت شرط فعل یا عقد مستقل منعقد شود جایز و قابل فسخ خواهد بود ولو شرط فعل آن در ضمن عقد لازم باشد.
اما اگر به نحو شرط نتیجه در ضمن عقد لازم منعقد شود، لازم خواهد بود و فسخ آن و عزل وکیل کار ساز نخواهد بود.[۳۵۹] زیرا روایت” المؤمنون عند شروطهم” مقتضی ملازمت شرط با مؤمن است همچنانکه آیه” أوفوا بالعقود” مقتضی وفای به عقد مقید به وکالت است.
بر این اساس، اشتراط وکالت بلا عزل در ضمن عقد فروش اقساطی صحیح است وموکل هم حق عزل وکیل مزبور را ندارد. وفرقی نمی کند که اذن منشأ وکالت را حدوثی بدانیم یا حدوثی–بقائی، زیرا نباید چنین مباحث دارای بعد فلسفی-منطقی را به معاملات که منشأ عرفی دارند و جنبه عملی و واقعی آنها نه– تجردی- مبنای شکلگیری عرفی آنها میباشد تعمیم داد، وآنها را سد منیع در برابرعموم واطلاقات ادله شروط و عقود دانست. آنچه مهم است صدور اصل اذن است که بنا به فرض در خلال شرط
نتیجه وکالت صادر شده است. وگرچه عرف معاملاتی و اهل عرف تداوم واستمرار اذن در ذهن موکل را لحاظ می کنند اما ادله شروط و لزوم وفای به آنها وکالت مشروط ضمن عقد لازم را از این امر مستثنی می کند. اما در عزل وکیل از جانب موکل فرض بر این است که موکل دارای اهلیت است و می باید به تعهدات معاملاتی خود از جمله وکالت اعطائی در ضمن عقد لازم پایبند باشد. بلی اگر وکالت به صورت شرط فعل مورد اشتراط در ضمن عقد لازم قرار گیرد، گرچه انعقاد آن بر مشروط علیه لازم الوفا می شود اما اگر به آن وفا نکرد، چون اجبار او به دادن اذن که منشأ وکالت می باشد ممکن نیست چرا که اذن امر نفسانی و قصدی است، لذا مشروط له حق فسخ عقد لازم متضمن شرط را خواهد داشت. که البته این فرض از مانحن فیه خارج است ودر بانک تنها شرط وکالت به نحو شرط نتیجه اعمال می شود.
۴-۱-۴ وکالت بلاعزل و وفات موکل
در مقام ثبوت چون وکالت، استنابه در تصرف وکیل نسبت به مواردی است که موکل حق یا اجازه انجام آنها را دارد، واساس و رکن این عقد، مبتنی بر اذن است،لذا وکالت چه بصورت عقد مستقل و چه به صورت شرط و چه در قالب شرط نتیجه شکل گرفته باشد، با وفات یا جنون یا بیهوشی احدی از طرفین-وکیل یا موکل- خود بخود باطل میشود زیرا در این سه حالت خود موکل اهلیت برای انجام مورد وکالت ندارد تا استنابه نسبت به آنها قابل صدق باشد و یا اذن وی قابل تصور باشد. و در حالت عروض این سه حالت یا یکی از آنها نسبت به وکیل، دیگر معنا ندارد که وکالت بقا داشته باشد. فتاوای فقها در مورد بطلان وکالت در فرض وفات یا جنون یا بی هوشی موکل گرچه بحث اشتراط وکالت را متعرض نشده اند اما می توان آن را مؤید مطلب دانست.[۳۶۰]
بر این اساس، مشکلی که در مورد وفات موکل خودنمائی می کند این است که معمولا بانکها وکالت بلاعزل خود را بدون توجه به احتمال وفات مشتری یا ضامن، در صورت تحقق موضوع وکالت آن، به مرحله اقدام می رسانند واز طریق آن کلیه مطالبات خود را استیفا می کنند. وچه بسا اتفاق می افتد که با وجود وفات احدی از نامبردگان، وکالت از جانب آنان ملاک عمل قرار میگیرد. اما آیا چنین امری اشکال دارد؟
در پاسخ باید بین دو فرض تفاوت قائل شد؛ نخست اینکه به دنبال وفات مشتری ورثه او مراتب را به بانک اعلام می کنند، در این فرض قطعا بانک نمی تواند وکالت بلا عزل خود را ملاک عمل قرار دهد و در عمل به این شکل عمل می شود لذا در این حالت معمولا بانک با دعوت از ورثه وفای به مفاد قرارداد تنظیمی بین خود و مورث را مطالبه می کند که البته مسئولیت هر یک از ورثه بستگی به میزان سهم وی از ارث دارد و حتی در صورت رد ترکه و عدم قبول آن از سوی ورثه مقررات قانون امور حسبی ملاک عمل خواهد بود.
اما فرض دوم این است که وفات مشتری یا ضامن به اطلاع بانک نمی رسد، در این صورت این سئوال پیش می آید که آیا عدم اطلاع وکیل از وفات موکل می تواند علیرغم انتفای اذن موکل، مجوز بقای وکالت باشد؟
در پاسخ به این مسأله باید گفت که به محض وفات موکل وکالت موضوعا منتفی می شود وعدم اطلاع بانک از وفات نمی تواند مستمسکی برای تصحیح اقدامات آن قرار گیرد. فقهای عظام نیز با تصریح به این مطلب قیاس آن به مسأله عدم اطلاع از عزل موکل را قیاس و حرام دانسته اند زیرا بقای وکالت در فرض اخیر به دلیل وجود نص صریح است ووکالت در این صورت وکالت حکمی است. فتاوای ذیل همین مطلب را می رساند:
صاحب جواهر می نویسد:"عمده دلیل انفساخ وکالت به محض وفات موکل اجماع است وشاید مبنای اجماع همان اشتراط بقای اذن است که با وفات موکل منتفی می شود زیرا وفات سالب اهلیت میت برای بقای اذن است. بر این اساس جمیع تصرفات وکیل پس از وفات موکل باطل است اگر چه از وفات مطلع نبوده باشد. وقیاس مسأله به عزل و عدم اطلاع از آن قیاس باطل و حرام است." [۳۶۱]
شهید ثانی نیز می نویسد:"با وفات موکل، وکالت باطل می شود بنابر این تصرفات وکیل پس از آن باطل خواهد بود اگر چه از وفات مطلع نباشد. ومسأله عدم اطلاع در حالت عزل وکیل وبقای وکالت به دلیل وجود نص است." [۳۶۲]
صاحب ریاض در این باره استدلال مفصل دارد و مینویسد که با وفات موکل حق تصرف او به ورثه منتقل می شود بنابر این اذن وارث معتبر است نه مورث. لذا تصرف وکیل دراین حالت صحیح نیست چون مصادف با انقطاع اذن است. [۳۶۳]
آنچه گذشت ناظر به مقام ثبوت قضیه است اما در مقام اثبات ممکن است تصور شود که دلیلی بر انفساخ یا بطلان وکالت بلاعزل مورد اشتراط در حالت وفات موکل وجود ندارد زیرا اولا فتاوای بطلان در حالت وفات، تنها ناظر به اصل وکالت به عنوان عقد جایز، بدون لحاظ اشتراط آن در ضمن عقد لازم است، ثانیا وقتی اشتراط وکالت بلاعزل در ضمن عقد لازم می شود عموم ادله شروط از جمله"المؤمنون عند شروطهم"بنا بر رأی شیخ اعظم وآیت الله خویی لزوم عقد وکالت را به وجود می آورد، و به عبارت دیگر عقد وکالت به صورت عقد لازم شکل می گیرد، بنابر این انقلاب مجدد آن به عقد جایز و لو در اثر وفات یا جنون موکل دلیل می خواهد که در ما نحن فیه چنین دلیلی وجود ندارد. بنابر این نمی توان عدم اعتنای بانکها به احتمال وفات یا جنون موکل را بر آنها خرده گرفت.
در پاسخ به این استدلال باید گفت که عقد وکالت چه به صورت یک عقد مستقل شکل گرفته باشد و چه به صورت
شرط ضمن عقد، چون استنابه در تصرف است لذا متوقف بر وجود سه عنصر است؛ نائب که همان وکیل است،منوب عنه که همان موکل می باشد و موضوع نیابت که همان حق تصرف موکل است.صرفنظر از فتاوای مسلم قائل به انفساخ وکالت در حالت وفات یا جنون یا بی هوشی موکل، باید دید که در هر یک از این سه حالت به علاوه موارد افلاس و ورشکستگی عناصر سه گانه فوق الذکر باقی می مانند یا خیر ؟ در مورد عنصر نخست یعنی وکیل مشکلی پیش نمی آید زیرا وی همچنان زنده و اهلیت تصرف و اقدام به اعمال حقوقی را همچنان داراست. اما مشکل تنها از ناحیه وجود موکل و حق و اهلیت تصرف او می باشد. توضیح اینکه با وفات موکل که تمامی اعمال وکیل به نیابت از او به عمل می آید هم وجود تکوینی و خارجی او منتفی می شود وهم حق و اهلیت تصرف وی، و بلکه یک اهلیت و حق دیگری به محض وفات موکل به وجود می آید که با وکالت وکیل در تعارض قرار می گیرد و آن همان مالکیت و حق تصرف ورثه موکل نسبت به موضوع وکالت است. بر این اساس به نظر می رسد که با وفات موکل اولا اهلیت تصرف او از بین می رود لذا معنا ندارد که کسی بخواهد به نیابت از او تصرفی انجام دهد. ثانیا به محض وفات موکل ورثه او مالک اموال او می شوند و خود آنان واجد اهلیت در تصرف نسبت به کلیه اموال وی به جز اعیان رهنی می شوند وهمین حق تصرف و اهلیت آنان از یک سو، و منتفی شدن اذن موکل و حق تصرف او از سوی دیگر اهلیت وکیل در انجام نیابت را منتفی می کند. بنابر این وکالت و لو اینکه بلاعزل باشد با وفات موکل منفسخ می شود و هیچ فرقی از این حیث بین عقد وکالت جایز و عقد وکالت مشروط در ضمن عقد لازم وجود ندارد و لزوم عرضی آن محدود به حیات و زنده بودن موکل است.بر این اساس تصرف بانکها به استناد چنین وکالتی پس از وفات مشتری اعم از اینکه از وفات او مطلع باشند یا نباشند تصرف باطل بوده و مصداق اکل مال به باطل است. واتفاقا تشکیک بعضی فقها در بقای وکالت در فرض عزل وکیل بلا عزل توسط موکل با استدلال به انقطاع اذن مؤید قوی بر نظر ماست. محقق خوانساری در مورد حق عزل از جانب راهن، این حق را نیز به راهن داده است.[۳۶۴] البته ممکن است گفته شود که امروزه به دید عرف مردم وقتی مثلا اتومبیلی به دیگری فروخته می شود و همزمان به مشتری آن وکالت بلاعزل میدهند که در دفترخانه اسناد رسمی به نام خودش ثبت کند مقصود این نیست که معامله در دفترخانه انجام خواهد شد بلکه معامله قبل از اعطای وکالت منعقد و تمام شده است و او تنها مأمور تنظیم سند انتقال میباشد بنابر این اگر موکل بمیرد یا مجنون شود به معامله اخلالی وارد نمیشود.در پاسخ باید گفت که در ما نحن فیه وکالت در مقام انجام معامله ای رخ نمیدهد بلکه موضوع وکالت، نایب شدن بانک در استیفای مطالبات خود از اموال موکل است واین امر با فرض فروش وکالتی کاملا متفاوت است.
خلاصه بحث
شرط وکالت بلا عزل در ضمن عقد فروش اقساطی صحیح است وموکل هم حق عزل وکیل مزبور را ندارد، وفرقی نمی کند که اذن منشأ وکالت را حدوثی بدانیم یا حدوثی– بقائی، زیرا نباید چنین مباحث دارای بعد فلسفی- منطقی را به معاملات که منشأ عرفی دارند و جنبه عملی وواقعی آنها نه– تجردی- مبنای شکلگیری عرفی آنها میباشد تعمیم داد، وآنها را سد منیع در برابرعموم واطلاقات ادله شروط و عقود دانست.آنچه مهم است صدور اصل اذن است که علی الفرض در خلال شرط نتیجه وکالت صادر شده است. وگرچه عرف معاملاتی و اهل عرف تداوم واستمرار اذن در ذهن موکل را لحاظ می کنند اما ادله شروط و لزوم وفای به آنها وکالت مشروط ضمن عقد لازم را از این امر مستثنی می کند.در عزل وکیل از جانب موکل فرض بر این است که موکل دارای اهلیت است لذا می باید به تعهدات معاملاتی خود از جمله وکالت اعطائی در ضمن عقد لازم پایبند باشد. بلی اگر وکالت به صورت شرط فعل مورد اشتراط در ضمن عقد لازم قرار گیرد، گرچه انعقاد آن بر مشروط علیه لازم الوفا می شود اما اگر به آن وفا نکرد، چون اجبار او به دادن اذن که منشأ وکالت می باشد ممکن نیست چرا که اذن امر نفسانی و قصدی است، لذا مشروط له حق فسخ عقد لازم متضمن شرط را خواهد داشت. که البته این فرض از مانحن فیه خارج است ودر بانک تنها شرط وکالت به نحو شرط نتیجه اعمال می شود.
اما در مورد وفات یا جنون یا بی هوشی موکل به این نتیجه رسیدیم که با وفات موکل اولا اهلیت تصرف او از بین می رود لذا معنا ندارد که کسی بخواهد به نیابت از او تصرفی انجام دهد ثانیا به محض وفات موکل ورثه او مالک اموال او می شوند و خود آنان واجد اهلیت در تصرف نسبت به کلیه اموال وی به جز اعیان رهنی می شوند وهمین حق تصرف و اهلیت آنان از یک سو، و منتفی شدن اذن موکل و حق تصرف او از سوی دیگر اهلیت وکیل در انجام نیابت را منتفی می کند. بنابر این وکالت و لو اینکه بلاعزل باشد با وفات موکل منفسخ می شود و هیچ فرقی از این حیث بین عقد وکالت جایز و عقد وکالت مشروط در ضمن عقد لازم وجود ندارد و لزوم عرضی آن محدود به حیات و زنده بودن موکل است. بر این اساس تصرف بانکها به استناد چنین وکالتی پس از وفات مشتری اعم ازاینکه از وفات او مطلع باشند یا نباشند تصرف باطل بوده و مصداق اکل مال به باطل است.
۴-۲ چالش فقهی استیفای مطالبات از اموال بستگان مدیونین
مقدمه
در این مبحث با توجه به تفویض اختیار برداشت از حساب وسایر اموال بستگان تحت ولایت قهری مشتری بانک یا ضامن به بانک در راستای استیفای مطالبات ناشی از وام فر
وش اقساطی و این که چنین تفویضی نوعی تصمیم گیری در مورد اموال شخص ثالث به شمار می آید برآن هستیم که میزان صحت وسقم چنین تفویضی را باعنایت به فتاوای فقهی موجود بررسی کنیم.
۴-۲ چالش فقهی استیفای مطالبات از اموال بستگان (تحت ولایت قهری مدیون)
یکی از مواردی که در حین بررسی فرم شرایط و مقررات حساب سپرده قرض الحسنه ملاحظه گردید که معمولا مشتریان قرارداد فروش اقساطی و ضامن ها آنرا امضا می کنند، همان مفاد بند ششم فرم مذکور است. طبق این بند آمده است:"بانک برای وصول هر نوع طلب و خسارت ناشی از معاملات خود حق دارد از هر نوع اعتبار و اسنادواوراق بهادار اعم از ارزی و ریالی و موجودیهای ارزی و ریالی و هر نوع سپرده و غیره و هر قسم مال وطلب دارنده حساب، همچنین شخص یا اشخاص تحت ولایت او نزد خود تحت هر عنوان که باشد بدون هیچگونه تشریفاتی رأسا تهاتر و برداشت نماید و بنا به نظر و تشخیص خود بابت هر نوع طلب خود از دارنده حساب که بخواهد محسوب دارد و در صورت عدم تکافو بقیه طلب خود را از او مطالبه و دریافت دارد و دارنده حساب حق هر گونه اعتراض و گفتگویی راتحت هر عنوان که باشداز خود اسقاط مینماید.” بر این اساس باید دید که آیا استیفای مطالبات بانکی از اموال و حساب های اشخاص تحت ولایت مشتری یا ضامن او مجاز است؟واساسا درج چنین استیفایی در عرض استیفای از اموال ولی و نه در طول آن صحیح است یا خیر؟ و در اساس چنین استیفایی تا چه مقدار و اندازه ای بلحاظ شرعی ممکن می باشد؟ یافتن پاسخ این مسئله، مستلزم بررسی فقهی احکام تصرف ولی قهری در اموال مولی علیه است.
۴-۲-۱ اولیای قهری تصرف و میزان اختیار آنان
بدیهی است که آنچه بین فقهای مسلمین مورد اتفاق نظر است این که پدر و جد پدری صغار و مجانین بعنوان ولی قهری به رسمیت شناخته شده اند، اما در مورد نحوه تصرف و چگونگی آن به طور کلی فقهای شیعه چهار قول دارند که به شرح ذیل می باشد:
قول نخست: اناطه هرگونه تصرف ولی قهری به رعایت مصلحت. که محقق حلی و کرکی و علامه حلی وابن ادریس و شهید اول وثانی و شیخ طوسی وصاحب مفتاح الکرامه و آیت الله مکارم شیرازی وآیت الله خامنه ای همین قول را بر گزیده اند.[۳۶۵]
قول دوم: صرف عدم ترتب مفسده کفایت می کند که شیخ اعظم وآیت الله خویی وامام خمینی(ره) وآیات عظام بهجت وصافی گلپایگانی و شبیری زنجانی قائل به این قول هستند محقق کمپانی در حاشیه مکاسب نیز همین نظر را دارد.[۳۶۶]
قول سوم: تفصیل بین پدر که عدم مفسده در تصرف وی کافی است و جد پدری که تصرف او منوط به مراعات مصلحت است.
قول چهارم: در تصرف اولیای قهری نه مصلحت مولی علیه شرط است و نه عدم ترتب مفسده.
البته در مورد اصل جواز تصرف ولی قهری در مال طفل بویژه از طریق خرید وفروش به اجماع وطبق روایات مستفیض وفحوای سلطنت وی بر تزویج دختر باکره استناد شده است و مراد از فحوا اولویت مستفاد از تسلط ولی قهری بر تزویج دختر است که باآن که ضرر اشتباه احتمالی در ازدواج هرگز قابل جبران نیست به طریق اولی تسلط بر امور مالی، ثابت است زیرا تسلط بر امر اهم (ازدواج) مستلزم تسلط بر امر مهم (مال) است. فتاوای فقها در مورد اقوال مختلف در خصوص مصلحت و غیره در تصرف اولیای قهری به شرح ذیل است:
در مورد رعایت مصلحت دو فتوای ذیل قابل توجه است:
آیت الله خامنه ای چنین فتوا داده اند:"قیمومت وولایت بر ایتام صغیر تازمان بلوغ ورشد آنان با جد پدری آنان است…ولی تصرفات او در اموال آنان باید طبق مصلحت و منفعت ایشان باشد واگر اقدام به عملی بر خلاف مصلحت کودکان صغیر کرد، حق دارند در آن مورد برای پی گیری و بررسی به دادگاه مراجعه کنند.”[۳۶۷]
ایشان در مورد دریافت دیه توسط ولی صغیر می فرماید:"اما ملزم به تجارت و بهره برداری از آن برای صغیر نیست ولی انجام آن در صورتی که به مصلحت صغیر باشد اشکال ندارد." [۳۶۸]
آیت الله مکارم شیرازی میگوید:"پدر و جد پدری طفل –بنابر احتیاط واجب –در صورتی حق تصرف و خرید و فروش دراموال طفل را دارند که برای او مصلحتی داشته باشد." [۳۶۹]
در موردعدم مفسده نیز فتاوای ذیل قابل ملاحظه است:
شیخ انصاری درمکاسب مینویسد:"اقوی کفایت عدم مفسده است." [۳۷۰]
امام خمینی(ره) مینویسد:” پدر وجد پدری طفل در صورتی می توانند مال طفل را بفروشند که برای او مفسده نداشته باشد."البته ایشان احتیاط مستحب را در رعایت مصلحت می دانند:"بلکه بهترآن است که تا مصلحت نباشد نفروشند." [۳۷۱]
. همان، ص ۱۳۸٫ ↑
. ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً یعنی و ما قتلوه من غیر شک. سوره نساء، آیه۱۵۷ . ↑
. وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِین یعنی حتّی یأتیک الموت. سوره حجر، آیه ۹۹٫ ↑
. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، یعنی اگر حادثه بزرگ عالم آخرت برای شما روشن و آشکار میشد سوره تکاثر، آیه ۵٫ ↑
. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران-قم: موسسه تحقیقات و نشر معارف اسلامی، ج۲۷، صص ۲۸۴و ۲۸۵٫ ↑
. ر.ک: همان، ص ۲۸۳ . ↑
. ر.ک: یثربى، سید یحیى، “شک و ایمان"، [online] . رواق اندیشه، دسترسی در:
http://www.balagh.net/persian/kalam/index.htm [۹۳/۵/۲۴] ↑
. کلینى، اصول کافى، ج۳، ص ۹۶٫ ↑
. ر.ک: تبار فیروزجایی، رمضانعلی، “سیماى یقین در آیات و روایات،” ، ، شماره ۲۱۲، ۱۳۷۸، [online] . پرتال جامع علوم انسانی. دسترسی در:
[۹۳/۵/۱۵] http://www.ensani.ir/fa/10808/magazine.aspx- ↑
. کلینی، اصول کافی، ج ۳، ص ۸۳٫ ↑
. ر.ک: سایت ویکی فقه. . http://test.wikifeqh.ir ↑
. ر.ک: مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى (پدیدآور) ، فرهنگ نامه اصول فقه، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، اول، ۱۳۸۹، ج۱، ص۶۴۲٫ ↑
. ر.ک: محمدى، على، شرح رسائل، قم: دار الفکر، هفتم، ۱۳۸۷، ج۱، ص۷۵، ↑
. ر.ک: “استفتائات مربوط به وسواس” [online] . sistani . دسترسی در:
http://www.sistani.org/persian/qa/01082/[ 93/6/17] ↑
. ر. ک: خامنه ای، سید علی، “استفتائات مربوط به وسواس” آرشیو سوالات احکام کاربران، . پرتال الانهار. دسترسی در:
http://portal.anhar.ir/node/10869/?ref=sbttl#gsc.tab=[93/6/5] ↑
. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر،” استفتائات مربوط به وسواس” [online] . makaremshirazi. دسترسی در:
http://www.makaremshirazi.org/persian/?p=prg[93/6/5] ↑
. ر.ک: مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى، فرهنگ نامه اصول فقه، ج۱، ص۴۲۰٫ ↑
.ر.ک: قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۱۹۶٫ ↑
. ر.ک: ابن منظور، ابو الفضل، لسان العرب، ج۳، ص۳۹۵، «حوط». ↑
. ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۶۵٫ ↑
. ر.ک: عراقى، ضیاءالدین، الاجتهاد و التقلید ( تقریرات نجفی، ضیاء الدین)، قم: نوید اسلام، اول، ۱۳۸۸، ص۴۱۹٫ ↑
. ر.ک: همان، ص۴۲۰٫ ↑
. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، دائره المعارف فقه مقارن، قم: مدرسه الامام علی بن ابیطالب علیهالسلام، ج ۱ ، ص۴۴۰ . ↑
. ر.ک: ولایى، عیسى، فرهنگ تشریحى اصطلاحات اصول، ص۷۳٫ ↑
. ر.ک: مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى، فرهنگ نامه اصول فقه، ج۱، ص۲۹۵و۲۹۶. ↑
. حرعاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص۱۲۳٫ ↑
. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ، ج۲،ص۲۵۹٫ ↑
. همان، ج۱، ص ۲۲۶ ـ ۲۲۴٫ ↑
. حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۱۲٫ ↑
. ر.ک: سایت ویکی فقه. http://test.wikifeqh.ir ↑
. ر.ک: عراقى، ضیاءالدین، الاجتهاد و التقلید ، ص۴۲۴٫ «و إمّا وجوبى، و هو ما لم یکن معه فتوى، بل هو نفسه فتوى المجتهد فى العمل، و یسمّى ذلک بالاحتیاط المطلق، و یتخیّر المقلّد بین العمل به و الرجوع الى مجتهد آخر.» ↑
. «لا یجب العمل به و لا یجوز الرجوع الى الغیر، بل یتخیّر المکلّف المقلّد بین العمل بمقتضى فتوى مجتهده، و بین العمل بالاحتیاط الاستحبابی.» ر.ک: همان، ص۴۲۵٫ ↑
. ر.ک: حسینى، محمد، معجم المصطلحات الأصولیه، بیروت: موسسه العارف للمطبوعات، اول، ۱۴۱۵ ق، ج۱، ص۱۶٫ ↑
. ر.ک: ولایى، عیسى، فرهنگ تشریحى اصطلاحات اصول، ص۷۴٫ ↑
. یعنى هرگاه به طور یقین تکلیف بر ذمه انسان ثابت شد، باید به طور یقین از عهده تکلیف خارج شود. ↑
. ملکى اصفهانى، مجتبى، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج۱، ص۸۲٫ ↑
. paranoid ↑
. ر.ک: فری من، دانیال، فری من، جیسون، گرتی، فلیپا، غلبه بر افکار بدبینانه و سوء ظن، مترجم: سیاوش جمالفر، تهران، ارسباران، اول، ۱۳۹۰، ص۱۲٫ Overcoming Paranoid and SuspiciousThoughts ↑
. رفاهی، امیر، “آشنایی با بیماری پارانوئید و راه های درمان".[online] میگنا . دسترسی در:
http://www.migna.ir/vdcj88ev.uqeyizsffu.html Psychology & education [7/6/93.] ↑
. راتوس، اسپنسر، روان شناسی عمومی، مترجم: گنجی، حمزه، تهران: موسسه نشر ویرایش، اول، ۱۳۷۵، ج۲، ص۲۳۷٫
Essentials of Psychology ↑
. ر.ک: فری من، دانیال، غلبه بر افکار بدبینانه و سوء ظن، صص۱۱،۵۰، ۵۶، ↑
.” بدبینی در قرآن به چه معنا است؟".[online] Islam Quest . دسترسی در:
اطمینان از کیفیت برنامهها به میزانی که فراتر از انتقاد باشد؛
القای هوش هیجانی در سازمان به شیوههای مختلف؛
پیدا کردن رهبران و مربیانی با هوش هیجانی برای راهنمایی و هدایت اجرای طرح؛
شروع اجرای طرح در یک موقعیت زمانی مناسب؛
برنامهای برای استفاده از عواطف به منظور تاثیرگذاری مثبت بر روی اعضای تیم طراحی گردد؛
فعالیتهای ساختاری تیم با مدل هوش عاطفی ارتباط داده شوند و به افراد در یادگیری نحوه استفاده از هوش عاطفی جهت تاثیرگذاری مثبت بر عملکرد اعضای تیم کمک شود؛
مهارتهای مؤثر برای کنترل موقعیتهایی که قبلا روی آنها کنترل نداشته، بهبود یابند؛
راهبردهایی را جهت غلبه بر احساسات منفی و ایجاد احساسات مثبت در افراد طراحی نمود (سیاروچی و همکاران، ۱۳۸۳).
آموزش هوش هیجانی
قسمت مهمی از هوش هیجانی از تحقیقات مربوط به رشد کودک ناشی میشود. همه ما دارای تواناییهایی هستیم که ذاتی بوده و نمیتوان آنها را افزایش داد و در مقابل، بعضی از تواناییهای دیگر در وجود هر فرد هستند که قابلیتهای آموزش، یادگیری و بهبود توسعه را دارند. هوش هیجانی به طور ذاتی و فطری در درون هر فرد وجود دارد، ولی میتوان
مهارتهای عاطفی را به افراد آموزش داد و دانش و آگاهی آنها را نسبت به عواطف خود و دیگران افزایش داد حتی اگر نتوان هوش هیجانی افراد را افزایش داد تا با آموزش مهارتهای عاطفی به معلومات آنها افزوده خواهد شد. بهترین خبر درباره هوش هیجانی این است که بر خلاف بهره هوشی قابل یادگیری است (تریویس و برادبری، ۱۳۸۴).
اگر انسانها درباره احساسات و تجارب خود با هم بحث و گفتگو کنند، این امر به نوعی موجب یادگیری عاطفی آنها خواهد شد. البته یادگیری درباره عواطف بدین گونه نیست که چند تمرین خاص را انجام داد و در نتیجه یادگیری را بلافاصله مشاهده کرد، بلکه نتیجه این نوع یادگیری در تعامل با افراد و فعالیتهای گروهی نمایان خواهد شد. آموزش هوش هیجانی به این معنی نیست که به افراد پند داده و نصیحت کنیم بلکه بدین صورت میباشد که در آنها نسبت به احساسات و عواطف، حساسیت ایجاد کرده و آگاهی و دانش آنها را نسبت به ابعاد عاطفی موجود در درون انسانها افزایش داد. مهارتهای هیجانی که افراد میآموزند به آنها در زمینه برقراری ارتباط با دیگران در محیط کار و اجتماع کمک خواهد کرد. در نتیجه همکاری بین افراد بهتر شده و عملکردشان نیز بهبود خواهد یافت. آموزش هوش هیجانی و افزایش آگاهی افراد نسبت به عواطف خوب و بدی که در درون انسانها نهفتهاند به طور مؤثری موجب افزایش مهارت خوب گوش دادن، برقراری ارتباط با دیگران و بیان احساسات خود، حل تعارض و مقابله با فشار عصبی و استرس خواهد شد (تریویس برادبری،) پون تنگ فات، در نتیجه تحقیقات خود در سنگاپور بیان میدارد که سطح هوش هیجانی افراد به طور ژنتیکی ثابت نیست و میتوان آن را بهبود بخشید. چنانچه آگاهی افراد را نسبت به مزایای هوش هیجانی افزایش دهیم، افراد بیشتر سعی خواهند کرد که بر روی هوش هیجانی خود سرمایه گذاری کند تا موفقیتهای خود را در زندگی و کار افزایش دهند. انسانها همزمان با آگاه شدن نسبت به عواطف و احساسات خود، سعی خواهند کرد که تاثیر عواطف و احساسات را در تعاملات خود با دیگران نیز درک کرده و از آن بهرهامند شوند. این گونه آگاهیها بر روابط اجتماعی و کار گروهی آنها تاثیر مثبت خواهد گذاشت (عیدی، ۱۳۸۶).
کاربرد هوش هیجانی
پنج حیطه اصلی برای کاربرد نظریه «هوش هیجانی» و سنجش آن وجود دارند: آموزش، مدیریت منابع انسانی، سیاست، بازاریابی و پویایی خانواده. به ترتیب، این پنج دامنه مورد بررسی قرار میگیرند:
-
- آموزش
در سالهای اخیر، موضوع هوش هیجانی برای سازماندهی تلاشها به منظور آموزش مهارتهای گوناگون به کودکان مدرسهای، مورد استفاده قرار گرفته است؛ مهارتهایی که به شکلگیری توانایی در مدیریت خود و روابط اجتماعی کمک میکنند. در متون تربیتی، معمولاً آن را «یادگیری اجتماعی و هیجانی» مینامند و برنامههایی از آموزش مهارتهایی مثل حل مسئله اجتماعی و مدیریت تعارض، تا برنامههای آموزشی بلندتری، که زمینههای وسیعتری از رشد اجتماعی را تشکیل میدهند، دربر میگیرد.
-
- مدیریت منابع انسانی
محل کار، عمدتا به خاطر کتاب تجاری پرفروش گلمن در هوش هیجانی، مشهورترین جنبه از کاربرد هوش هیجانی است. او با گروههای۹۶ یکی از شرکتهای عمدهمشاوره و رشد منابع انسانی به همکاری پرداخت تا میزان تواناییهای کاری آنان را افزایش دهد و در پی آن، برنامههایی برای افزایش این مهارتها میان کارکنان شکل گرفت. کوپر[۸۹] و سواف[۹۰] نوشتهاند اگر نیروی انگیزش هوش در تجارت قرن بیستم آی کیو (IQ) بود، در قرن بیست و یکم، EQ خواهد بود. استفاده از EQ برای تصمیمات استخدامی موفقیت ۹۰ درصدی را به همراه دارد. با وجود اینکه اینگونه ادعاها مبالغهآمیزند، نوشتههایی که به آرامی رو به گسترش هستند حکایت از اهمیت داشتن هوش هیجانی در محل کار دارند. برای نمونه، یکی از معدود بررسیهای انجام شده در کشورمان، که گلپرور و همکارانش روی تعدادی از کارکنان و کارگران اصفهانی انجام دادند، نشان داد از بین مؤلّفههای هوش هیجانی بار ـ اون، خوشبینی، مسئولیتپذیری اجتماعی، خودابرازی، همدلی و تحمّل فشار روانی قادر به پیشبرد شغلی هستند و صرفا خوشبینی، مسئولیتپذیری اجتماعی، خودابرازی و همدلی دارای مسیرهای یکسویه و معنادار با پیشرفت شغلی هستند.
-
- سیاست
در مقایسه با آموزش و مدیریت منابع انسانی، کاربرد هوش هیجانی در سیاست نسبتا جدید است. مارکوس[۹۱]، نیومن[۹۲] و مکیون[۹۳] کما بیش بر پایه اکتشافات مربوط به مبانی عصبشناختی تعامل هیجان و تصمیم گیری منطقی، رویکردی از قوّه تشخیص سیاسی، با نام «هوش عاطفی»تهیه کردند و ارائه دادند. این رویکرد به منظور بررسی تعامل حالات روان شناختی گذرا (مثل خلق و هیجان) با ارزشها و باورهای موجود (مانند علاقه به خود)، در مشخص کردن رفتار سیاسی، طرّاحی شد.
دیگر پژوهشگران نگاهی ویژه به موارد فردی از رهبری سیاسی داشتهاند. گرینستین[۹۴] در یک بررسی از همه رئیسان جمهور ایالات متحده آمریکا از روزولت[۹۵] تا کلینتون[۹۶]، میگوید: برای موفقیت در اداره جمهوری، شش شرط لازم است: ۱. کارآمدی در ارتباط با عموم؛ ۲. ظرفیت سازماندهی؛ ۳. مهارت سیاسی؛ ۴. بصیرت؛ ۵. روششناختی؛ ۶. هوش هیجانی. وی برای توجه به هوش هیجانی، بیشتر بر شاخه «مدیریت هیجانی» تمرکز میکند و متذکر میشود که رؤسای جمهور در این زمینه، متفاوت بودهاند.
-
- بازاریابی
با عمومیت یافتن هوش هیجانی در خلال دهه ۱۹۹۰، متخصصان بازاریابی و تبلیغات علاقهمند به پیوند دادن تولیدات با حالات هیجانی مشتریان، از طریق فنی مشهور به «مارک تجاری هیجانی» شدند. با اینکه کتابهای «مارک هیجانی» تنها با مسامحه، به مطالعه هوش هیجانی مربوط میشوند، تا حدّی معقول به نظر میرسد که مدیریت هیجانات مشتریان بخشی از شیوه فروش تولیدات باشد. باید با مشتریان بالقوّه، ارتباط هیجانی ایجاد شود و نتایج هیجانی مطلوب در رسانهها برجسته گردد.
-
- پویایی خانواده
وجود بهداشت روانی در هر خانوادهای منجر به بهبود تمام عملکردهای عاطفی، شناختی و رفتاری افراد خانواده میشود و آنها را به بالاترین سطح ارتقا میدهد، به گونهای که افراد از تواناییهای ذاتی خود در حدّ کمال استفاده می نمایند و یک حالت سازگاری خوب، احساس بهزیستی و نگرش مثبت به زندگی خود و دیگران در آنها ایجاد میکند. هوش هیجانی یکی از مؤلّفههای بهداشتی روانی است که در زمینه توانمندسازی خانوادهها نقش مؤثری دارد.
آخرین کاربرد هوش هیجانی مربوط به تربیت کارآمد و پرهیز از ناسازگاری زناشویی است. کتابهای راهنمای زیادی درباره اهمیت تواناییها و مهارتهای هیجانی در تربیت کارآمد و در رشد کودک برای عموم نوشته شدهاند. برای نمونه، گاتمن[۹۷] در خلال کارش، با هدایت هیجانی والدین، کشف کرد که تعامل والد ـ کودک هنگامی که هیجانات ابراز میشوند، برای رشد کودک حیاتی است. به نظر میرسد والدین کارآمد کسانی هستند که:
-
- از هیجانات کودکشان آگاه میشوند.
-
- هیجان را به عنوان فرصتی برای یادگیری و صمیمیت میشناسند.
-
- همدلانه به کودکانشان گوش میدهند.
-
- به کودک کمک میکنند هیجاناتی را که در حال تجربهاند برچسب بزنند.
-
- هنگام جستوجوی راهحل برای مشکلی که هیجانها را به وجود آورده است محدودیتهایی ایجاد میکنند.
بررسیهایی که با بهره گرفتن از مقیاس MSCEIT انجام شدهاند، ارتباطی قوی بین هوش هیجانی تربیتی و توانایی اجتماعی در کودکان را نشان میدهد. برای مثال، مارسلند[۹۸] و لیکاوک[۹۹] نمونهای ۶۷ نفری از نوزادان و مادرانشان را بررسی کردند. طبق بررسی آنان، هوش هیجانی مادران در شاخههای MSCEIT نشان داد: هوش هیجانی مادرانه، به ویژه ادراک هیجانی مناسب، با همدلی کودک بسیار همبسته است. هوش هیجانی بالای مادرانه با دلبستگی ایمن بالای نوزادان نیز همبسته است. با وجود آثار گسترده در رشد هیجانی کودکان، در زمینه سنجش هوش هیجانی والدین و بررسی رابطه آن با مهارتها و شگردهای تربیت کودک، کار اندکی انجام شده است(عیدی، ۱۳۸۶).
در یک بررسی جدید، به راکت[۱۰۰]، وارنر[۱۰۱] و به سکو[۱۰۲] ارتباط میان هوش هیجانی را ـ که با MSCEIT اندازهگیری شد ـ با کیفیت رابطه در میان ۸۶ زوج ناهمجنسخواه مطالعه کردند. آنان دریافتند: زوجهایی که هر دو، هوش هیجانی پایینی دارند، نسبت به زوجهایی که یکی یا هر دوی آنها هوش هیجانی بالایی دارند رابطه ضعیفتری دارند. به عبارت دیگر، بالا بودن هوش هیجانی در یکی از زوجین، درست همان نتیجه را در نحوه رابطه خواهد داشت که بالا بودن هوش هیجانی در هر دو دارد. آنان این فرض را مطرح کردند که در رابطه عاشقانه، بالا بودن هوش هیجانی شریک دوم افزایش قابل توجهی در عملکرد زوجین به دنبال نخواهد داشت. بالا بودن هوش هیجانی در یکی کافی است تا رابطه در مسیر درست باقی بماند. این نکته هم جالب است که زنان نمرههای هوش هیجانی به مراتب بالاتری نسبت به مردان به دست میآورند که موافق است با پژوهش دیگری که میگوید: زنان گرایش دارند در روابط صمیمی، مدیر هیجان باشند(عیدی، ۱۳۸۶).
آموزش و یادگیری هوش هیجانی در سازمان
برخی از خصوصیات هوش هیجانی میتواند اکتسابی باشد. این ویژگیها میتواند توسط کارکنان به ویژه سطوح مدیریتی فراگرفته شود. البته باید در نظر داشت این نوع یادگیری دو حلقهای یا حتی سه حلقهای باید باشد. رهبری در آموزش این خصوصیات به افراد نقش کلیدی را ایفا میکند.از وظایف مهم رهبر درک عواطف دیگران عمل کردن در جهت شکل دادن به آنهاست.کنترل این مبادله احساسات و عواطف بر عهده هوش عاطفی فرد است.رهبر قدرتمند کسی است که بتواند با خلق وخوی دیگران سازگار شود و دیگران را زیر سلطه عاطفی خود در آورد.رهبر میتواند این هوش را بین افراد ایجاد کند. عاملی که باعث ایجاد روابط نزدیک با دیگران میشود هوش بین فردی است. هسته هوش بین فردی ابتدا توانایی درک و سپس ارائه پاسخ مناسب به روحیات و خلق و خو و انگیزشها و خواستههای افراد دیگر است. درمقابل آن هوش درون فردیاست که کلید اصلی عبارت است از: آگاهی داشتن از احساسات شخصی خود که حاصل خودآگاهی ا ست و توانایی متمایز کردن و استفاده از آنها برای هدایت رفتار خویش.هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است، یعنی اینکه چه چیز موجب برانگیختن آنها میشود، چگونه کار میکنند و چگونه میتوان با آنها کار مشترک انجام داد. تجار و مدیران موفق جزو کسانیاند که از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.
هاچ و گاردنر معتقدند هرکس چهار خصوصیت زیر را داشته باشد صاحب هوش بین فردی است:
* سازماندهی گروه: داشتن ابتکار عمل برای هماهنگ کردن فعالیتهای عدهای از افراد.
۱۷
فهرست جداول
جدول(۱-۱): سوابق طراحی معماری ۸
سودمندگرایان، عملی را اخلاقی می دانند که نتیجه و پیامد سودمندی را حاصل سازد. در این دیدگاه برای اینکه اخلاقی بودن عملی را اثبات نماییم، باید به نتایج و پیامدهای آن بنگریم و سودمند بودن نتیجه را ملاک اخلاقی بودن آن عمل بدانیم. اصالت نفع فردی و اصالت نفع جمعی، دو شکل از دیدگاه سودمندگرا می باشد([۵۸]).
با توجه به دیدگاه های مطرح شده باید به این نکته توجه داشت که در زمینه شغلی یکی از مهمترین دغدغه های مدیران کارامد در سطوح مختلف، چگونگی ایجاد بسترهای مناسب برای عوامل انسانی شاغل در تمام حرفه هاست تا با حس مسئولیت و تعهد کامل به مسائل در جامعه و حرفه خود به کار بپردازند و اصول اخلاقی حاکم بر شغل و حرفه خود را رعایت کنند. امروزه داشتن اخلاق حرفه ای به عنوان یک مزیت رقابتی در سازمان مطرح می باشد. فرد دیوید[۵۹] در حوزه مدیریت استراتژیک می گوید: در سازمان، اصول اخلاقی خوب، از پیش شرط های مدیرت استراتژیک خوب است، اصول اخلاقی خوب یعنی سازمان خوب، وی بر این باور است که روز به روز اعتقاد به اینکه پایبندی به اخلاق موجب مزیت استراتژیک می شود، بیشتر می شود . بنابراین حاکمیت اخلاق حرفه ای در سازمان، قادر است به میزان بسیار چشمگیری سازمان را در جهت کاهش تنش ها و موفقیت در تحقق اثر بخش اهداف یاری نماید.
اصولاً اخلاق منفصل از موضوعات مادی بوده و بعد معنوی طبقات مشاغل را که دارای اهداف و منافع مشترک هستند در بر می گیرد که امروزه به این نوع اخلاق، اخلاق حرفه ای می گویند. هر حرفه ای نیز رفتار و تعهدات مربوط به خود را دارد که برگرفته از اساسنامه آن حرفه است. حرفه های مختلف بر حسب میزان حساسیت و وظیفه ای که در خدمت به جامعه دارند، دارای معیارهای اخلاقی متفاوت می باشند. معیارهای اخلاقی اصول مشترک خصوصیت ارزشها و صلاحیتهایی را مشخص می کنند که اعضای یک سازمان را به هم پیوند می دهد.اخلاق نمایان کننده شخصیت فرد است و این اخلاق حرفه ای است که فرد را به شکل مطلوب چه در جامعه و چه در بین همکارانش مطرح می کند. در چهارچوب این اخلاق حرفه ای است که نقش پذیری افراد در جامعه شکل می گیرد، انسانها بهم معطوف تر می شوند، ارتباط اجتماعی بین اشخاص گسترش می یابد و یکسری از هنجارها و رفتارهای درونی اخلاقی بین کارمندان و مدیران به وجود می آید. همچنین اخلاق حرفه ای در انجام فعالیتها و امور اداری و غیر اداری که مربوط به ارباب رجوع می شود، نقش مهمی را ایفا می کند. اخلاق حرفه ای در واقع به نوبه خود موجب تحریک بسیاری از محرکها و رفع بسیاری از ناهنجاریها می شود. اخلاق حرفه ای در مفهوم سازی های اولیه به معنای اخلاق کار و مشاغل بکار می رفت و امروزه نیز برخی نویسندگان، اخلاق حرفه ای را به معنای نخستین آن تعریف می کنند نمونه هایی از این قسم تعاریف قابل تامل هستند:
شیوه های رفتاری متداول در میان اهل یک حرفه است.
مدیریت رفتار و کردار آدمی موقع انجام کارهای حرفه ایست.
رشته ای از دانش اخلاق است که روابط شغلی را مورد مطالعه قرار می دهد.(۳۴)
اخلاق حرفه ای به آن ابعادی از رفتار و عمل اجتماعی توجه دارد که مربوط به انجام کار حرفه ای می شود. این کار می تواند حرفه پزشکی، مشاوره، تحقیق، نویسندگی، روزنامه نگاری و هر کار مشخص دیگری باشد. نهادینه کردن کد رفتار و کد اجرا در بسیاری از بدنه های حرفه ای مشترک می باشدو کدهای اخلاقی باید مورد پذیرش فضای اجتماعی باشد.
اخلاق حرفه ای غیر از رفتار حرفه ایست. فرامرز قراملکی در کتاب خود بیان می کند: رفتار حرفه ای یعنی رفتار هنجار شده نزد حرفه ایها، اما اخلاق حرفه ای ارزشهای اخلاقی هستند([۶۰]).
اخلاق حرفه ای شاخه ای از اخلاق کاربردی است که به مباحث اخلاقی در حرفه می پردازد. صاحبان حرفه از دانش اخلاق دو توقع دارند: بیان نظامند مسئولیتهای اخلاقی در حرفه و تشخیص دقیق و حل اثر بخش مسایل اخلاقی حرفه. در اخلاق حرفه ای دو رهیافت سنتی و جدید وجود دارد، رهیافت سنتی رویکرد مدیریت منابع انسانی به اخلاق حرفه ای است که بر مسئولیت اخلاقی افراد در مشاغل توجه می کند و رهیافت جدید که در دهه های اخیر رواج یافته است، رویکرد مدیریت استراتژیک به اخلاق حرفه ای است. در این رهیافت به مسئولیت پذیری سازمان با نگرش سیستمی عطف توجه می شود. فرم کاربردی و مکتوب اخلاق حرفه ای که سازمان می تواند از طریق آن، آرمانها و اهداف اخلاقی خود را محقق سازد، منشور اخلاقی و منشور رفتاری است که امروزه کاربرد وسیعی یافته است. منشور اخلاقی شامل مجموعه ای از ارزشهایی است که نسبت به دیگر ارزشها برای سازمان دارای اولویت بیشتری بوده و باید از سوی کارکنان و مدیران پیروی شوند، ارزشهایی چون صداقت، درستی، عمل به وعده، وفاداری، احترام، استقلال، حفظ اسرار، متانت، ادب، مدارا، ایمان و اعتقاد و… در تحقیق دیگری می خوانیم : منشور اخلاقی بیانیه ای حاوی خط مشی ها، اصول و مقررات است که رفتارها را هدایت می نماید.
منشور رفتاری: شامل رفتارهایی است که مطلوب سازمان است و باید در محیط کار انجام شوند مانند نوع پوشش کارکنان در محیط کار، حفظ اسرار، عدم تبعیض نژادی یا جنسی و …. منشور رفتار(کد رفتار) با توجه به ارزشهای مذکور در منشور اخلاقی تدوین می شود. الکساندر[۶۱] معتقد است فعالیتهایی که بعنوان اخلاق محسوب می شوند با جامعه در ارتباط هستند و استفاده از نیروهای اخلاقی به ویژه در سازمان ها موجب پیشرفت و عملکرد بهتر کارکنان خواهد شد(۳۶).
در این راستا حرفه پزشکی نیز که با جان، مال و ناموس جامعه پیوند نزدیک دارد، دارای اخلاق حرفه ای منحصر به فردی است تا اختیارات و محدودیتهای فراوانی را برای اعضای این صنف ایجاد کند. تخطی از اصول اخلاقی حرفه پزشکی هر چقدر هم کوچک باشد، آثار زیانباری را در پی دارد. اتخاذ تدابیری چون سوگندنامه پزشکی، اعضای این حرفه را قادر می سازد تا به هنگام معالجه، جان و مال و ناموس بیماران را در اختیار بگیرند و در عین حال متعهدشان می کند که تا سرحد توان در بهبود وضعیت آنان کوشش نمایند. در واقع تحولات دنیای کنونی دربرگیرنده ی ویژگی هایی است که نیاز به رویکرد اخلاق در حرفه های مرتبط با پزشکی را ضرورتی انکارناپذیر کرده است(۳۵).
اخلاق پرستاری نیز بعنوان شاخه ای از اخلاق پزشکی ، تحت تاثیر پیشرفت های این رشته قرار گرفته است، حرفه پرستاری از جمله علومی است که هم در گذشته و هم در حال و آینده دارای جنبه های اخلاقی فراوان و مثال زدنی است([۶۲]). پرستاری بعنوان"حفظ،ارتقاء،و ایجاد مطلوب ترین سطح سلامت و توانایی پیشگیری از بیماریها و صدمات، تسکین آلام بیماران از طریق تشخیص و درمان برای انسان، مسئولیت دفاع از اشخاص نیازمند مراقبت،خانواده ها،گروه ها و جمعیتها"تعریف شده است([۶۳]). در این میان جزء اصلی خدمات پرستاری، ارائه مراقبت به مددجویان نیازمند بوده که لازمه آن وجود عنصر اخلاق بعنوان جزئی لاینفک در کلیه ابعاد ارائه این خدمات است،این نوع از مراقبت که مراقبت اخلاقی نام دارد نیازی جهانی است، زیرا جزئی مهم در ارائه مراقبت پرستاری است، التزام به مراقبت اخلاقی[۶۴] بعنوان هسته مرکزی ارزشهای پرستاری تعریف شده و نشان دهنده درجه نگرانی برای بیمار و میزان احترام به شخصیت بیمار در حین مراقبت پرستاری از او تعریف شده و پایه ای برای پرستاران و دانش جویان پرستاری است تا مراقبت بیمار محور خود را در تمام جنبه های مراقبت پرستاری گسترش دهند([۶۵]). اهمیت التزام به مراقبت اخلاقی به حدی است که گاهی بر جنبه های فنی کار پرستاری برتری می یابد. این نکته فقط یک برداشت و احساس نیست که ناشی از طبع انسان و گرایش او به حسن خلق باشد، بلکه موضوعی منطقی است، زیرا توجه به اخلاقیات در مراقبت به دنبال خود الزام به یادگیری مداوم و انجام کارهای خوب را خواهد داشت(۸).
لنینجر۱(۱۹۹۸)اشاره میکند” مراقبت حوزه متحد و مرکزی برای دانش و مهارت بالینی پرستاری است” فلسفه مراقبت اخلاقی در پرستاری پیشنهاد می کند که چالشهای اخلاقی توسط توجه به ارتباطات و شرح حال بیماران برطرف می شود. بوسیله اتخاذ این شیوه پرستار می تواند اعمال اساسی در فرایند مراقبت از بیمار را ارتقاء دهد. این توجه به ارتباطات، مراقبت اخلاقی را از اخلاق مبتنی بر اصول جهانی متمایز می کند. فلسفه مراقبت اخلاقی متکی به اصول جهانی مشتق از فرآیندهای تحلیلی-استدلالی محض نیست.
واتسون۲ می نویسد: فلسفه مراقبت اخلاقی تلاش می کند تا مباحث اخلاقی را در سطح فعالیتهای ارتباطی قرار دهد تا در سطح مباحث ذهنی. هدف فلسفه مراقبت اخلاقی در پرستاری در دو حیطه است: تشویق به گسترش حس برقراری ارتباط در مباحث اخلاقی و تمایز حرفه پرستاری بعنوان یک مهارت از دیگر حرفه ها جهت ارتقاء درک ارزشهای آن به جامعه(۳۲).
اما آنچه بعنوان چالشی اساسی در راه رسیدن به التزام به مراقبت اخلاقی وجود دارد، وجود پدیده ای بنام عدم صداقت علمی[۶۶] است. و بنا به تعریف هر شکلی از عدم صداقت است که در ارتباط با فعالیتهای رسمی علمی روی می دهد، این پدیده به چالشی طویل المدت در مراکز آموزش عالی و برای مدرسین تبدیل گشته و وجود آن در مطالعات بسیاری به اثبات رسیده است (۱۰).
تقلب یا فریبکاری پدیده ای فراگیر است که نظامهای آموزشی از سالیان دور با آن روبرو بوده است و از بابت آن هزینه های زیادی را متحمل شده اند. این پدیده بعنوان یکی از عوامل مهم تهدید کننده یادگیری فراگیران مطرح و اغلب میان دانشجویان به اندازه ای فراگیر است که اکثر آنها نوعی عدم صداقت علمی را در طول دوران تحصیل خود گزارش نموده اند([۶۷]). اگرچه در مورد میزان شیوع تقلب نمی توان درصد مشخصی را تعیین کرد، پژوهشهای متعدد در کشورهای مختلف نشان داده اند، تقلب، خاص یک دوره تحصیلی، یک دانشگاه و یک کشور نبوده و در تمامی دنیا دیده میشود. از سوی دیگر نرخ تقلب در سی سال گذشته به طور منظم در حال افزایش بوده و با پیشرفت فناوریهای جدید به حدی شایع شده که می توان آنرا معضلی همه گیر در مراکز آموزشی دانست([۶۸]). تقلب تحصیلی انواع گوناگونی داشته و تقسیم بندی های متعددی برای آن پیشنهاد شده است. در دنیای رقومی قرن بیست و یکم، تقلب تحصیلی دامنه وسیعی از چاپ مقالات دریافت شده از اینترنت تا استفاده از وسایل گوناگون الکترونیکی به منظور تقلب را شامل می شود. رتینگر و کرامر[۶۹] ضمن تقسیم انواع تقلب تحصیلی، به تقلب در آزمونها و تقلب در تکالیف درسی، اشاره نموده و برای هر یک نمونه هایی را ذکر کرده اند:
تقلب در آزمون:
استفاده از یادداشتهای غیر مجاز در آزمون باز یا آزمونهای منزل
استفاده از یادداشت غیر مجاز در آزمون کلاس
رونویسی پاسخ آزمون باز و حل آزمون در منزل از روی شخص دیگر
اجازه دادن یا اجازه گرفتن برای رونویسی پاسخ های آزمون
تقلب در تکالیف درسی:
ارائه مقاله ای که از جای دیگر گرفته شده( به سرقت رفته )
رونویسی کردن تکلیف منزل از تکلیف شخص دیگر
اجازه دادن به سایر افراد برای رونویسی کردن تکلیف منزل
انجام تکلیف توسط فرد دیگر
انجام تکلیف برای سایر افراد
انجام تکلیف فردی با سایر اشخاص([۷۰])
رتینگر و جردن[۷۱] به دو دسته متغییر بعنوان علل تقلب اشاره کرده اند: متغییرهای فردی (شخصی) و متغییرهای بافتی یا زمینه ای، در مقایسه با پژوهشهای انجام شده پیرامون عوامل بافتی و زمینه ای تقلب، بیشتر پژوهشها بر متغییرهای فردی متمرکز بوده برای نمونه بین سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ اغلب تحقیقات پیرامون تقلب دانشجویان، بر نقش عوامل فردی مرتبط با رفتار تقلب متمرکز بوده است([۷۲]). عوامل فردی ویژگی هایی هستند که بوسیله نسل یا بوسیله موقعیتی که فرد در آن متولد می شود( مانند مذهب و ملیت ) تعیین می گردند، متغییرهای فردی یا خصیصه ای که بیشترین ارتباط را با انجام رفتارهای عدم صداقت علمی(تقلب) دارند، عبارتند از : موفقیت تحصیلی، سن، درگیری در فعالیتهای اجتماعی، رشته تحصیلی، جنسیت، معدل، اخلاق کاری، شخصیت نوع A ، رویکرد رقابتی به پیشرفت تحصیلی و عزت نفس. ارتباط عوامل موقعیتی یا بافتی بر تقلب نیز مورد توجه پژوهشگران بوده است. عوامل بافتی به فشارهای بیرونی گفته می شود که بر فرد تحمیل و موجب ترغیب یا منع تقلب می شود. از مهمترین این عوامل می توان به تاثیرات گروه همسال، استادان و معلمان و سیاستهای آموزشی اشاره کرد ([۷۳]).
جدا از تاثیر عوامل زمینه ای و دموگرافیکی، قبل از آنکه دانشجو تصمیم به تقلب بگیرد باید بر وجدان درونی خود فائق آید، این مسئله هم بر میزان دیدگاه منفی دانشجو نسبت به عدم صداقت علمی و هم بر نوع قضاوت وی برای فرار از احساس گناه بستگی دارد. برای مثال دانشجویانی که از لحاظ شخصیتی فشار اخلاقی را احساس نمی کنند، می توانند بدون احساس گناه مرتکب تقلب شوند، اما زمانی که دانشجو رفتار عدم صداقت علمی را خطا و انحراف درک می کند میزان تقلب به یک-سوم کاهش می یابد(۳۶). افرادی که برخلاف وجدان درونی خود اقدام به تقلب می کنند دچار فرآیندی بنام « خنثی سازی »[۷۴] می شوند که در آن با منطقی جلوه دادن تقلب بعنوان امری قابل قبول، شرایط ایجاد شده را سبک و قابل تحمل می کنند([۷۵]). بر طبق نظر روانشناسان رفتارهای نابهنجار، افرادی که دچار مکانیسم خنثی سازی می شوند، در ظاهر هنجارهای اجتماعی را قبول دارند اما با دلیل تراشی، علت انحراف از این هنجارها را در موارد خاص توجیه می کنند([۷۶]). باید دانست که این واژه، دقیقاً معادل منطقی سازی نیست، بلکه بیشتر یک امر فراگیر است که قبل، حین و بعد از ارتکاب تقلب روی می دهد([۷۷]). محققین چهار نوع اصلی از رفتارهای خنثی کننده را یافته اند که بسته به نوع موجه سازی طبقه بندی می شوند. ۱-انکار مسئولیت: که بمعنی مقصر دانستن دیگران و یا اجبار جهت تقلب می باشد، این فرم شایعترین نوع مکانیسم خنثی سازی بوده و حدود ۶۱ درصد افرادی که تقلب می کنند از این شکل استفاده می نمایند ۲-محکوم کردن (اساتید انسانهای ریاکار و خودخواهی هستند) این نوع از نظر شیوع در رتبه دوم با ۲۸ درصد موارد قرار دارد. ۳- انتساب دادن رفتار به نوع دوستی ، که دانشجو با تفکر مسئولیت در قبال کمک به دیگران (بخصوص همکلاسی ها که از نظر وی مهمتر از داشتن صداقت علمی است) مرتکب آن می شود، میزان فراوانی این رفتار ۸/۶ درصد است.۴- انکار آسیب: یعنی هیچ فردی از نتایج تقلب متضرر نمی شود، که با ۲/۴ درصد موارد در رتبه چهارم قرار دارد([۷۸]).
برخی از مراکز آموزشی از کدهای اخلاقی[۷۹] (در پرستاری شامل مراقبت از بیماران، رازداری،صداقت در رفتار، حفظ ارزشهای پرستاری و…) برای مبارزه با پدیده عدم صداقت علمی دانشجویان استفاده می کنند (۱۸)کدهای اخلاقی راهنمای عملی برای کلیه تصمیم گیران در سطوح گوناگون سازمان است و به آنان کمک می کند تا بدانند در موقعیتهایی که در آنها ارزشهای متضاد بروز می کنند، چه عکس العملی را می بایست از خود بروز دهند(۳۶).
اهمیت احترام به حقوق انسانی به روشنی در کدهای اخلاقی پرستاران تجلی یافته است([۸۰]). این کدها استانداردهایی برای انجام کار می باشد که توسط کارکنان و تیم درمانی برگزیده شده است. کدهای اخلاقی اصول اخلاقی هستند که بطور کلی توسط تمامی اعضاء یک حرفه پذیرفته شده اند، این کدها پرستاران و دیگر گروه های حرفه ای را زمانی که اختلاف نظر در مورد صحت یک عمل یا رفتار وجود دارد راهنمایی می کنند، کدهای اخلاق پرستاری ایده آل های هدایتی پرستاران را پیش رو قرار داده و پایه ای را برای آموزش پرستاران فرآهم می کنند. اولین بار در دانشکده ویلیام و ماری[۸۱] در سال ۱۷۷۹ و بدنبال آن در دانشگاه ویرجینیا (۱۸۵۰) و دانشگاه وسلیان[۸۲] (۱۸۹۳) دانشجویان همراه با موافقت اعضاء هیئت علمی کدهای اخلاقی را بر مبنای آزادی و منش انسانی پایه گذاری نمودند. ملندز[۸۳] از دانشگاه هاروارد کد اخلاقی را چنین تعریف کرده است : کد اخلاقی تعهدی کتبی در ارتباط با صداقت است که دانشجویان می پذیرند، یک تضمین کنترل شده و یک التزام برای تمامی دانشجویان است که اجرای این کدها را یاری رسانند([۸۴]). این سیستم متکی بر خود انگیزشی دانشجو است که در آن آنچه بیشتر مورد توجه قرار می گیرد تبدیل شدن به جوانمردانی بدون نیاز به ناظر و مراقب می باشد.در نظام جمهوری اسلامی ایران پس از تدوین راهنمای کشوری اخلاق در پژوهش(کدهای۲۶گانه) در سال ۱۳۷۸، راهنمای اختصاصی اخلاق در پژوهش(۱۳۸۴) و منشور جامع حقوق بیمار (۱۳۸۸)، آیین اخلاق پرستاری با مشارکت دفتر پرستاری وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی،سازمان نظام پرستاری جمهوری اسلامی ایران، معاونت آموزشی وزارت بهداشت، فرهنگستان علوم پزشکی، بورد پرستاری، سازمان پزشکی قانونی، مرکز تحقیقات غدد و متابولیسم و مرکز تحقیقات اخلاق و تاریخ دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران در مورخ ۱۶/۱۲/۸۹ به تصویب شورایعالی اخلاق پزشکی وزارت بهداشت،درمان و آموزش پزشکی رسید. این آیین بر ۵ محور بوده و شامل موارد زیر می باشد:
۱-پرستار و جامعه
پرستار باید:
در جهت ارتقای سلامت جامعه،پیشگیری از بیماریها،اعاده سلامت و کاهش درد و رنج، کوشش کند و آنرا رسالت اصلی خود بداند.
مراقبت پرستاری را صرف نظر از نژاد،ملیت،مذهب،فرهنگ،جنس،سن،وضعیت اقتصادی-اجتماعی،مسائل سیاسی،بیماری جسمی یا روحی-روانی یا هر عامل دیگری ارائه دهد و در جهت حذف بی عدالتی و نابرابری در جامعه بکوشد.
مراقبتهای پرستاری را با رعایت احترام به حقوق انسانی و تا حد امکان با در نظر گرفتن ارزشها،آداب و رسوم اجتماعی،فرهنگی و اعتقادات دینی مددجو/بیمار ارائه دهد.
به جامعه در زمینه ارتقای سلامتی و پیشگیری از بیماریها آموزش دهد و این را از مهمترین مسئولیتهای خود بداند. مراقبت پرستاری و آموزش استاندارد باید متناسب با فرهنگ،باورها،ارزشها و نیازهای افراد ارائه شود.
به چالشها و مسائل اخلاقی در محیط جامعه و محیط کار که قداست حرفه پرستاری را مخدوش می کند توجه و حساسیت داشته، در مواقع لازم راه حل و پاسخ مناسب را پیشنهاد دهد.
ضمن همکاری و هماهنگی با سایر افراد،گروه ها و نهادهای اجتماعی جهت برطرف کردن نیازهای اجتماعی و رفع مسایل اخلاقی مطرح در حیطه مراقبتهای سلامت تلاش کند.
به گروه ها و افراد آسیب پذیر از قبیل کودکان،سالمندان،افراد دچار ناتوانی و معلولیتهای جسمی،بیماران روانی و مانند آنها توجه ویژه کند.
ضمن توجه به سلامت در سطح محلی، در راستای حصول اهداف سلامت در سطح ملی و جهانی نیز تلاش و همکاری کند.
در بحران ها و حوادث طبیعی همچون جنگ،زلزله،سیل،همه گیری بیماریها و مانند آنها مسئولیتها و وظایف خود را با در نظر گرفتن احتیاطات لازم را انجام دهد.
۲-پرستار و تعهد حرفه ای
پرستار باید:
هنگام اجرای مداخلات پرستاری و تصمیم گیری های بالینی،مسئولیتهای اخلاقی را همانند مسئولیتهای حقوقی و حرفه ای در نظر بگیرد.
در حد وظایف و اختیارات خود، در جهت فراهم آوردن محیطی امن و سالم برای مددجو/بیمار کوشا باشد.
با حضور بموقع، انجام وظایف حرفه ای به نحو احسن، و ثبت دقیق و کامل مراقبتهای انجام شده، امنیت مددجو/بیمار را تامین نماید.