-
-
-
-
-
-
-
- تعهد مدیریت
-
-
-
-
-
-
مدیریت باید اهمیت یادگیری را درک کرده و فرهنگی را در سازمان ایجاد نماید که کسب، خلق و انتقال دانش بهعنوان یک ارزش بنیانی در سازمان در نظر گرفته شود. مدیریت باید با صراحت راهبردی بودن یادگیری را بیان کند زیرا یادگیری سازمانی ابزاری ارزشمند برای رسیدن به نتایج بلندمدت است. همچنین مدیریت باید مطمئن شود که کارکنان، اهمیت یادگیری را درک کردهاند، چراکه یک عامل اساسی در موفقیت سازمان میباشد (اسلاتر و نارور،۱۹۹۵). درنهایت مدیریت باید مدلهای ذهنی و باورهای قدیمی را حذف کند، این باورهای قدیمی هرچند که ممکن است به تغییر واقعیتهای گذشته کمک کند، اما اکنون ممکن است مانعی برای یادگیری باشد. چراکه این باورها باعث تداوم فرضیاتی میشود که مناسب وضعیت فعلی سازمان نیست (گومژ و همکارانش،۲۰۰۵).
پیامد تعهد مدیریتی داشتن احساس شراکت بین کارکنان است. نتیجه چنین کوششی آن است که کارکنان احساس میکنند به آنان نیاز است وجودشان سودمند است. آنان درمییابند که مدیران نیز به کار یاری میدهند بنابراین آسان است که آنان نقشهایی را در سازمان بپذیرند و پاس بدارند. پاسخ کارکنان به چنین وضعی پذیرش مسئولیت است. تحقیقات پیرامون پویاییهای گروهی ثابت نموده است که مشارکت و دخیل شدن در امور، موردعلاقه اکثر افراد بوده و توانایی بهبود عملکرد و ارائه راهحلهای بهتری را برای مشکلات در بردارد و پذیرش تصمیمات از جانب افراد مشارکتکننده را بیشتر مینماید. این تحقیقات دریافتند که چنین پویاییهای گروهی، مقاومت در قبال تغییر را کاهش، تعهد نسبت به سازمان را افزایش میدهد و سطح فشار روانی را کم میکند (یونسی، ۱۳۹۸).
-
-
-
-
-
-
-
- دید سیستمی
-
-
-
-
-
-
دید سیستمی یعنی استفاده از روش سیستمی در تحلیل امور در اداره امور سازمان و توجه به تأثیر عوامل سازمانی به یکدیگر با تفکر کلینگری، فعالیتهای تجاری و بهطورکلی سایر تلاشهای انسان همگی سیستمی هستند. یک سازمان فقط در صورتی فراگیر خواهد بود که مدیران آن شروع به تفکر در جهت شناسایی الگوهای سیستمی نمایند و این شیوه را بهعنوان ابزاری کارآمد در رفتار و تصمیمات روزانه خود به کار بگیرند و از این طریق پردهبرداری از رازهای پنهان مشکلات را در خود ایجاد نمایند (یونسی، ۱۳۸۹).
دید سیستمی شامل آوردن اعضای سازمان در کنار یکدیگر در مورد یک هویت مشترک است. افراد، سازمانها و نواحی مختلف شرکت باید دید واضحی از اهداف سازمان داشته باشند و تشخیص دهند که چگونه میتوانند به توسعه سازمان کمک کنند (اوناگ و همکاران، ۲۰۱۴).
افراد مختلف، بخشها و نواحی سازمان باید دید واضحی نسبت به اهداف سازمان داشته باشند و بفهمند که چگونه میتوان به توسعه آنها کمک کرد (گومژ و همکارانش،۲۰۰۵). سازمان باید بهعنوان سیستمی در نظر گرفته شود که از بخشهای مختلفی ساختهشده که هریک کارکرد خاص خود را دارند، اما بهصورت هماهنگ با یکدیگر کار میکنند. نگرش به سازمان بهعنوان یک سیستم تلویحاً، شناخت اهمیت ارتباطات برای تبادل اطلاعات و خدمات را گسترش میدهد و نتیجه آن توسعه مدلهای ذهنی مشترک است. زیرا یادگیری سازمانی، دانش، درک و باورهای مشترک را بکار میگیرد و باوجود زبان مشترک با درگیر شدن همه افراد، سرعت این فرایند افزایش مییابد. بنابراین وجود زبان مشترک باعث یکپارچگی دانش شده که یک جنبه کلیدی برای توسعه یادگیری سازمانی است(خاکزاربفروئی، ۱۳۸۷).