یا اگر خود اشیا را ندیدهاند و درمورد چیزهایی بنای شعر گفتن دارند که تا کنون مواجههای با آن نداشته اند، باید چنان که مردم میگویند هستند و به نظرشان میآید تصویر کند
یا در تقلید و ترسیم آن شی طوری آن را تصویر کنند که بایدآن طور باشند. در اینجا بار دیگر به مبنای فلسفی این فیلسوف اشاره میکنیم که در صورتی میتوان شی را آن گونه که باید باشد ترسیم و تصویر کرد که یک قاعده عمومی و هماهنگ وجود داشته باشد، یک تکامل و اکملیتی برای آن تعریف شده باشد که این اکملیت در سایه وجود بوجود میآید که هر چه شی کاملتر باشد زیباتر میشود. فلذا اگر شاعر یا نقاش هم چیزی را ندیده باشند برای این که اثری زیبا از خود به جای گذارند آن شی را باید به نحو کاملترین فرض ممکن ترسیم کنند و به تصویر بکشند
پس از تبیین و بررسی انواع شعر و بیان دیدگاه ابنسینا و تعریف وی از شعر سراغ خاستگاه شعر در نظرات ابنسینا میرویم واین که کدام قسمت از اجزا و اعضای بدن در تولید شعر و درک زیباییهای آن دخیل هستند و شعری را که ابنسینا تبیین کرده از کدام مجری تولید شده است؟ چرا که برای ارزش گذاری برروی این زیبایی نیازمند مبنا و معیار می باشیم.
همچنین ابنسینا در ریاضیات شفا در باب موسیقی مجددا به کلام مخیل بودن شعر تاکید میکند، سپس به تبیین نظم و نثر شعر و موسیقی پرداخته و جایگاه هر یک را بیان میکند.
الشعر کلام مخیل، مؤلف من أقوال ذوات إیقاعات متفقه، متساویه، متکرره على وزنها، متشابهه حروف الخواتیم. ف «الکلام» جنس أول للشعر، یعمه و غیره مثل الخطابه و الجدل و سائر ما یشبهها؛ و قولنا من ألفاظ مخیله فصل بینه و بین الأقاویل العرفانیه، التصدیقیه التصوریه، على ما عرفت فى صناعه أخرى؛ و قولنا: ذوات إیقاعات متفق لیکون فرقا بینه و بین النثر؛ و قولنا: متکرره لیکون فرقا بین المصراع و البیت؛ و قولنا: متساویه لیکون فرقا بین الشعر و بین نظم یؤخذ جزءاه من جزئین مختلفین؛ و قولنا: متشابهه الخواتیم لیکون فرقا بین المقفى و غیر المقفى- فلا یکاد یسمى عندنا بالشعر ما لیس بمقفى.
فأما النظر فیه من جهه ما هو کلام و لفظ فإلى اللغوى و النحوى؛ و أما النظر فیه من جهه ما هو مخیل، فإلى المنطقى و الخلقى بحسب اعتبارین؛ و أما النظر من جهه الوزن المطلق و علله و أسبابه، فإلى الموسیقى؛ و أما من جهه الوزن الخاص عند بلاد دون بلاد- على حکم التجربه و الامتحان- فإلى العروضى؛ و أما النظر فى الخواتیم، فإلى صاحب العلم بالقوافى.
و أنت تعلم: آن الشعر کلام مؤلف من حروف، - و نعنى بالحروف کل ما یسمع بالصوت حتى الحرکات-.
و الحروف کما علمت فى مواضع أخرى- إما صامته و إما مصوته؛ و الصامته: هى التى یمکن آن یصوت بها مبتداه- و هى الواقعه فى أطراف أزمنه النقرات-، و المصوته: هى الحروف التى إنما تقع بعد وقوع الحروف الأولى لتملأ الأزمنه التى تتلوها، على ما علمت.
و علمت أنها إما مقصوره- أى الحرکات-، و إما ممدوده- و هى المدّات-، و لا یمکن آن یبتدأ لا بالمقصوره و لا بالمحدوده منها.
و الحرف الصامت إذا صار بحیث یمکن آن ینطق به على الاتصال الطبیعى. سمى مقطعا، و هو الحرف الصامت الذى شحن الزمان الذى بینه و بین صامت آخر یلیه بنغمه مسموعه.
ابنسینا در توضیحات خود شعر را در قوه مخیله قرار میدهد و نکته جالب توجه این است که وی بین خیال و تخیل فرق قایل میشود که در این بخش بدان میپردازیم. باتبیین کامل خیال، زیبایی و ادراک خیالی و مسیر ادراک زیبایی موجود در شعر، در دیدگاه ابنسینا تبیین میشود.
فلاسفه اسلامی برای انسان چهار قوّه ادراکی قائل هستند: ۱٫ قوّه حسّی؛ ۲٫ قوّه خیالی؛ ۳٫ قوّه وهمی؛ ۴٫ قوّه عقلی.[۹۸]
نظریه خیال بتبع نظریات ادراک و قوای ادراکی در آثار شیخ الرئیس بسط و نظم ویژهای یافته است. وی در اشارات و تنبیهات ابتدا ماهیت ادراک و اقسام آن را بررسی می کند و سپس قوای مدرکه باطنی و نفس ناطقه را تحلیل میکند.[۹۹] در شفاء نیز قوای مدرکه ظاهری و باطنی و نفس ناطقه و اقسام ادراک را بتفصیل بررسی میکند، و بنحو مبسوط وارد بحث از یکایک حواس ظاهری و باطنی میشود.[۱۰۰]
ابنسینا پس از بررسی اقسام ادراک به قوای مدرکه باطنی میپردازد و برای هریک جایگاهی خاص در مغز قائل است. قوای ادراکی باطنی از نظر او عبارتند از حس مشترک یا بنطاسیا، مصوره یا خیال، وهم، مفکره یا متخیله به دو اعتبار، و ذاکره. او با مثالهایی این قوا را چنین توضیح میدهد:
ما قطرات باران را بصورت خط راست میبینیم و نقطهیی را که بسرعت میچرخد بشکل دایره مشاهده میکنیم. این دریافتها از راه حس است نه تخیل یا تذکر. از سوی دیگر فقط صورت مقابل در چشم نقش میبندد و صورت مقابل قطرهیی که فرومیریزد یا نقطهیی که میچرخد، نقطه است نه خط مستقیم یا دایره. بنابرین در یکی از قوای آدمی صورتی که ابتدا نقش بسته باقی میماند، صورت فعلی به آن میپیوندد و همه دریافتهای حسی نزد آن قوه جمع میشوند. این قوه حس مشترک یا بنطاسیا نام دارد.
دومین قوه خیال است که مثال همه محسوسات را پسازآنکه از حواس ظاهری پنهان میشوند نگهداری می کند. بواسطه دو قوه حس مشترک و خیال انسان میتواند ویژگی خاصی را به یک شیء خاص نسبت دهد، مثلا حکم کند«این خرمای سیاه، شیرین است»یا«این لیموی زرد، ترش است». قوه سوم وهم است که معانی جزئی نامحسوس را در محسوسات جزئی درک میکند، مثلا گوسفند معنای نامحسوس ترس را در مواجهه با گرگ درک می کند و بره معنای نامحسوس محبت را در مادر خودش در مییابد. در نظر ابنسینا یکی دیگر از قوای آدمی میتواند صورتهایی را که حس دریافت میکند و یا معانی جزئی را که وهم در مییابد ترکیب و تفصیل نماید و نیز میان صور و معانی ترکیب و تفصیل انجام دهد. این قوه اگر در خدمت عقل قرار گیرد، مفکره، و اگر در خدمت وهم باشد، متخیله نامیده میشود.
بنابراین ابنسینا در تبیین قوای نفس میان قوای خیال و متخیله تمایز قایل میشود، وی برای متخیله کارکردی تحت عنوان استعاده یا ابتکار قائل میشود که جایگاه مباحث هنری و زیبایی در این قوه بیان میشود.
ابنسینا در فصل اول از مقاله چهارم فن ششم طبیعیات، متذکر میشود قوه واهمه با کمک قوه متخیله یکایک صور موجود در قوه مصوره یا خیال را تجسس نموده تا به وسیله آن معنای گمگشتهای را که نفس فراموش نموده بود، با رؤیت آن بهیاد آورد. به عبارتی قوه متخیله بر خلاف قوه خیال که صرفاً صورتها را آشکار میکند در اینجا با تجسس در صور خیال، معنای متناسبی با آن صورت را احضار میکند.[۱۰۱]
از دیدگاه ابنسینا، قوه وهمیه قادر به ترکیب صورت و صورت، صورت و معنی و معنی با معنی است و به همین دلیل کارکرد بسیار نزدیکی با قوه متخیله یا متفکره دارد.[۱۰۲]
همچنین ابنسینا در فصل دوم همین باب، تحت عنوان تعریف قوه مصوره یا خیال (قوهای که اشیایی را که از حس ظاهر مأخوذ نیستند مخزون و محفوظ میدارد) قوه متفکره (که آن را متخیله نیز نام نهاده) را قوهای میداند که در صور قوه مصوره، از طریق ترکیب و تحلیل تصرف میکند زیرا این صور برای قوه متخیله موضوع هستند.
بنابراین ابنسینا در ذکر قوای خیال و متخیله، با کارکردی که برای قوه متخیله برمیشمارد رسماً آن را از قوه خیال متمایز میگرداند. قوه متخیله قادر است چیزهایی را بیآفریند که در خارج هیچگونه مصدری ندارند در حالی که قوه خیال تنها صوری را در خود حفظ میکند که از محسوس خارجی دریافت نموده باشد. تأکید ابنسینا بر کارکرد حکایتگری و آفرینندگی قوه متخیله در جملات پایانی کتاب نفس «شفا» چنین ظهور دارد: «بعید نیست که برخی از افعال منسوب به این روح قدسی [مرتبه متعالیتر عقل بالملکه] بهواسطه قوت و برتری که دارد بر متخیله فیضان کند و متخیله این فیض را به امثلهای محسوس و به الفاظ مسموع همانطور که اشارتی به آن شد حکایت کند».[۱۰۳]
بعد از ذکر این مطالب باید گفت که عنصر خیال در آثار هنری نقش اساسی ایفا میکند و همین عنصر، ویژگی خاصّی به آثار هنری میبخشد؛ از جمله این که از نظر حکیمان اسلامی افعال و اقوالی که از خیال سرچشمه میگیرند، توام با تخیّل هستند و توده مردم را بیشتر از گفتارهای برهانی و تعقّلی به عمل، واکنش، حرکت و تکاپو وا میدارند.
مبحث خیال درتفسیر ابنسینا
ابنسینا در ابتدای تفسیر سوره مبارکه ناس خیال را از از قوای بدن و نفس لحاظ میکندو در کنار حواس قرار میدهد.
در توضیح رب بیان میدارد که: ربوبیه یعنی تربیت و تربیت یعنی تسویه مزاج. خداوند مزاج انسان را تسویه کرده و برای انسان نفسی را قرار داده که در آن قوای متعدد حسیه و خیالیه و وهمیه و فکر و ذکر و سمع و بصر و. . . قرار داده است.
قد ذکرنا آن الربوبیه عباره عن التربیه و التربیه عباره عن تسویه المزاج. . . . فأول الدرجات هى التربیه بتسویه المزاج فأول نعم اللّه على الانسان المعین آن رباه بواسطه آن سوى مزاجه ثم بعدها التربیه بالقهر و الظبه و ذلک بأن أفاض علیه نفسا ناطقه و جعل أعضاء البدن بما فیها من القوى الحسبه و الخیالیه و الوهمیه و الفکر و الذکر و السمع و البصر و الشم و الذوق و اللمس و الشهوه و الغضب و الاجماع و القوى المحرکه للعضلات و القوى النباتیه من الغاذیه و شبهها من الماسکه و الجاذبه و الهاضمه و الدافعه و المنمیه و المولده و بالجمله القوى النباتیه و الحیوانیه مع اختلاف أحوالها و تباین متعلقاتها و تشعب مآخذها مقهوره تحت تدبیر النفس الناطقه الروحانیه الشریفه الکامل.[۱۰۴]
هرچند تاثیر خیال در نفوس توده مردم به مراتب بیشتر از تاثیر برهان است، اکثر حکیمان اسلامی ادراک خیالی را ضعیفتر و کم ارزشتر از ادراک عقلی و استدلالی میدانند. از دیدگاه حکیمان اسلامی ارزش قیاس شعری و مخیّلات بسیار
نگارش پایان نامه با موضوع : زیبایی و ادراک خیالی از دیدگاه ابن سینا۹۲- فایل ...