ج) کمک های مالی خود اعضاء
در مورد کمک های مالی اعضاء آقای میثمی این گونه گزارش می دهد(( …. وقتی از انگلیس برگشتیم، می خواستند بچه ها را به لبنان و فلسطین بفرستند، دوره ببیند، این سفرها پول هایی هم لازم داشت . آن زمان ، اندوخته ای حدود ۱۲۰ هزار تومان داشتم ، طی چکی آن را به بچه ها دادم که خرج این قضیه شد. آن زمان ، منزلی سه طبقه در شمال بلوار الیزابت ، ۷۰ هزار تومان بود و من نیز می خواستم خانه ای بخرم ، اما این مسئله که پیش آمد ، با خود گفتم انشاء ا.. خدا در آخرت خواهد داد. اینکه بچه ها بروند و دوره ببیند ، کمک به انقلاب است و خیلی بهتر است . یکی از لحظات شیرین در زندگی من این بود که از این پول ، دل کندم…….در پاریس هم که بودم به کمک آقای مجابی ، حسابی بانکی باز کردم و دسته چکی هم نزد من بود که بعدها آقای صدر حاج سید جوادی ، صرافی را به من معرفی کردند که پول می دادیم و حواله بانکی یا دلاری به حساب خودم و یا به اسم دیگری می گرفتیم. از طریق آمریکا یی های شرکت چک دلاری می گرفتم و پول ریالی به آنها می دادم . این چک ها را بچه ها در حساب من در فرانسه می خواباندند. یک دسته چک امضاء شده هم نزد بچه ها در پاریس بودکه آنها از آن برداشت می کردند. حالا از سرنوشت آن حساب بانکی هیج خبری ندارم. …..
نکته بسیار مهم ، استقلال مالی و استراتژیکی گروه های چریکی است نسبت بعضی از سلف شان ، یعنی حزب توده که دربست مجری منویات بردار بزرگتر خویش بودند .زمانیکه به بررسی وقایع آن دوران می پردازیم می بینیم که نسلی که آغاز کننده مبارزه مسلحانه بودند دارای اعتماد به نفس بسیار بالایی نسبت به نسل مبارزه پیشین بودند و می خواستند با فدا کردن خود تمام موانع برداشته و به هدف نهایی یعنی پیروزی نائل آیند در این خصوص آقای میثمی اینگونه روایت می کند: از سید پرسیدم : (( مشکلات مالی شما چه طور حل می شود؟ چون که همه بچه ها مخفی هستند و کار تولیدی هم ندارند. )) می گفت: (( تراب حق شناس کتاب ((راه انبیا، راه بشر )) را برای سرهنگ قذافی رهبر لیبی به عربی ترجمه کرده بوده . قذافی آن را خوانده و خیلی لذت برده بود و به مجاهدین گفته بود این بهترین اثری است که در عمرم دیده ام و بعد به سرگرد جلود گفته بود هرچه مجاهدین پوند ، دلار و مارک می خواهند بدهید . ولی اینها یک ریال هم نگرفته بودند. می گفتند درست نیست از قذافی پول بگیریم. )) گفتم : (( پس در آمد شما از کجا تهیه می شود؟)) گفت : (( طیفی از بچه های علنی دور ما هستند . مثلا دانشجویان. دانشگاه هم شروع کرده به دادن وام به دانشجویان که اینها را از مبارزه دور کند. اینها وام می گیرند و به مبارزان می دهند ؛ دانشجویان چون نیت وام دهنده را فهمیده بودند، وام می گرفتندو به چریک ها می دادند.))آقای رجایی هم هر وقت پول می خواستیم به ما می داد. می گفت خانه ام هم هست . هر وقت خواستید خانه ام را بفروشم. از این تیپ ها بودند که می گفتند بگویید هر وقت سازمان مشکل دارد خانه یا فرشمان را بفروشیم . از این جهات هیچ مشکلی نداشتیم . بازار هم بود. مثلا حاج علی بابایی همیشه کمک می کرد. زندگی اش ایثار و انفاق بود. ولی آن موقع من از سید سراغ آقای بابایی را گرفتم . گفت : (( می گوید من حاضرم کمک کنم ، ولی باید در تصمیم گیریهای های مجاهدین هم شرکت داشته باشم . )) که سید می گفت ما قبول نکردیم و به هر حال این شرط گذاشتن برای کمک خوب نیست و بچه ها تن به هر چیزی هم نمی دادند. (میثمی، ۱۳۸۱، ۳۹۴-۳۹۵)
۵-۶- فعالیت در خارج از کشور:
از زمان انتشار اولین بیانیه ی سازمان در دی ماه ۱۳۵۰ ارگان خارج از کشور نیز به عنوان یک بخش مهم از تشکیلات و با وظایف مشخص ، فعالیت خود را گسترش داد و جنبه های مختلف فعالیت آن عبارتست از:
الف) فعالیت تبلیغاتی:
این فعالیت جنبه های مختلفی داشت که از آن جمله ؛ فعالیت های مربوط به انعکاس اخبار و گزارش های داخل کشور و مهم تر از همه ، وضع زندان ها و دستگیر شدگان و فشارهای غیر انسانی ای که به آنها به صور مختلف وارد می شود و در همین رابطه ، انتشار متن دفاعیات رهبران سازمان و از آن جمله دفاعیات سعید محسن ، علی میهن دوست ، محمد بازرگانی ، مسعود رجوی و ناصر صادق (که بعدها این دفاعیات همراه با دفاعیات عده ای دیگر از افراد سازمان نظیر : محمد نصیری ، مهدی رضایی و همچنین متن زندگی نامه ی شهدای سازمان در داخل کشور منتشر گردید که در خارج نیز تکثیر و تجدید چاپ شد) و ارسال عده ای از وکلای مدافع معروف در سطح جهانی به ایران و…..بود. جنبه دیگر این فعالیت عبارت بود از : انتشار کتب و جزوات آموزشی سازمان که تا این زمان جنبه ی درون گروهی داشت و برای انتشار خارجی آنها لازم بود تصحیحاتی در مورد آنها انجام گیرد . از جمله این جزوات که در خارج از کشور انتشار یافتند: ((شناخت)) ، ((اقتصاد به زبان ساده))، ((دولت و انقلاب سفید)) ، ((دفاعیات و زندگی نامه ی شهدا)) و…بود.جنبه دیگر فعالیت تبلیغاتی که بسیار مهم بود ، تبلیغات رادیویی بود که با همکاری جبهه ی ملی دوم (بخش خاورمیانه) و با موافقت دولت عراق که در آن زمان با دولت ایران اختلاف داشت ، سازمان موفق شد یک موج رادیویی قوی به مدت یک ساعت در روز و تحت نام ((رادیو انقلابیون)) در بغداد به راه انداخته شود . این برنامه که در سال ۱۳۵۱ و با مشارکت فعال جبهه ی ملی دوم اداره می شد، هر روز دوبار پخش می شد و صدای آن به همه ی نقاط ایران می رسید و به مدت نزدیک به یک سال ادامه داشت . بعد از یک دوره ی کوتاه تعطیلی ، مجددا همین برنامه تحت نام ((رادیو میهن پرستان )) از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۳ یعنی یک سال پخش می شد و این بار در کنار سازمان و جبهه ی ملی دوم ، نمایندگان سازمان چریکی های فدایی خلق نیز حضور داشتند و در واقع نیمی از برنامه اختصاص به سازمان داشت و نیم دیگر اختصاص به سازمان چریک های فدایی که جبهه ملی دوم عملا مجری برنامه ی آنها بود. در همین زمان در کنار ((رادیو میهن پرستان)) ، ((رادیو سروش)) نیز روزانه و به مدت یک ساعت برنامه پخش می کرد.
مضمون برنامه ی ((رادیو سروش)) برخلاف ((رادیو میهن پرستان)) که جنبه ی تبلیغاتی سیاسی داشت ، کاملا جنبه آموزشی داشت و شامل آموزش در زمینه های سیاسی – ایدئولوژیک و تهیه ی مواد منفجره می گردید. به این ترتیب در فاصله ی سال های ۱۳۵۲ – ۱۳۵۳ دو برنامه رادیویی و هریک به مدت یک ساعت و یک بار تکرار در روز، (جمعا چهار ساعت)از بغداد پخش می شد که در مجموع تاثیر زیادی بر روی نیروهای روشنفکر مبارزه آن روز داشت؛ به خصوص که در شرایط دیکتاتوری حاکم بر ایران ، امکان دستیابی به اسناد و مدارک و یا رد و بدل کردن آنها بسیار دشوار بود و این رادیوها می توانست تا حدود زیادی این نقیصه را در چارچوب اهداف مورد نظر سازمان تامین نماید. رادیو سروش و رادیو میهن پرستان در پائیز سال ۱۳۵۳ به دلیل رفع اختلافات میان ایران و عراق و زمینه سازی هایی که منجر به انعقاد قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره گردید و از این زمان به بعد هیچ گونه امکان تبلیغاتی رادیویی از بغداد باقی نماند.
ب)عضو گیری : ارگان خارج از کشور ، در رابطه با نیازهای خود و داخل کشور ودر جریان دیگر فعالیت های خود ، اقدام به عضو گیری برخی از دانشجویان خارج از کشور که عموما در انجمن های اسلامی اروپا یا آمریکا فعالیت می کردند، نمود و در این رابطه به آموزش سیاسی و در مواردی به آموزش نظامی آنها پرداخت.
ج)آموزش نظامی: از جمله فعالیت های ارگان خارج از کشور ، تامین آموزش نظامی اعضاء و برخی از هواداران خارج از کشور و در مواردی برخی از افراد داخل کشوربود. دوره ی آموزش نظامی تقریبا مشابه همان دوره ی آموزش نظامی قبل از شهریور ۱۳۵۰ بود که عموما در اردوگاه های سازمان الفتح و در سوریه و لبنان انجام می گرفت.
د) ارتباط با گروه ها و سازمانهای سیاسی ایرانی و غیر ایرانی و دولت ها
سازمان با سه دولت یمن جنوبی ، لیبی و عراق در تماس بود رابطه با دولت یمن جنوبی اساسا از طریق جنبش ظفار بود که با این کشور دارای روابط وسیع حسنه بود و از سال ۱۳۵۱ به این طرف به وجود آمده بود. در این رابطه ، سازمان دفتری در عدن داشت و این دفتر ، برنامه ی رادیویی به زبان فارسی را که هر دو روز یک بار از رادیو عدن به مدت ده دقیقه پخش می شد.نمایندگان سازمان نیز در موارد مختلف با مقامات حزبی و دولتی یمن دموکراتیک و از جمله وزیر خارجه ی این کشور تماس گرفته و درباره ی اوضاع ایران و مسائل منطقه و جنبش فلسطین و ظفار و همکاری هایی که باید میان نیروهای ضد امپریالیست در منطقه علیه آمریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی غرب صورت گیرد، بحث و تبادل نظر می شد.همکاری مطبوعاتی نیز میان سازمان و دولت یمن جنوبی در سطح محدودی وجود داشت که البته همکاری میان جنبش ظفار و سازمان ، همانند سایر همکاریها ، از سطح بالا و گسترده تری برخوردار بود.رابطه با دولت عراق از سال ۱۳۵۱ شروع و تا سال ۱۳۵۳ ادامه داشت . این ارتباط از طریق جبهه ی ملی دوم (بخش خاورمیانه) و به خاطر اجرای برنامه رادیویی انجام گرفت.
رابطه با دولت لیبی از سال ۱۳۵۴ شروع گردید . انگیزه ی اولیه ی این ارتباط نیز کوشش برای گرفتن یک موج رادیویی از این دولت بود.دولت لیبی ابتدا وعده های زیادی جهت اجرای این برنامه ی سازمان و دیگر سازمانهای سیاسی و مذهبی نظیر چریک ها داد ، اما بعدها اجرای آن را موکول به همکاری کلیه ی گروه ها با یکدیگر و حتی اتحاد شان با هم نمود و عملا به این ترتیب ، گرفتن رادیو از این دولت تبدیل به محال گردید.(روحانی ،۱۳۹۰ ،۱۳۹-۱۴۳)
مجاهدین مارکسیم
سازمان مجاهدین خلق ایران (مارکسیست- لنینیست) در سال ۱۳۵۴ از درون سازمان مجاهدین مسلمان تولد یافت . اکثریت سازمان ، که معمولا مجاهدین مارکسیست نامیده می شدند ، به یکدیگر پیوستند تا در بهمن ۱۳۵۸ سازمان پیکار را به وجود آوردند.(پرتوی، ۱۳۸۰، ۱۳۲)
در شهریور ۱۳۵۰، پیش از آن که مجاهدین مسلمان بتوانند به عملیات مسلحانه بزرگی دست بزنند ، نیروهای امنیتی توانستند ضربه سنگین و گسترده ای به آنان وارد سازند. ۶۹ عضو ، از جمله ۱۱ تن از رهبران ، محاکمه شدند، که سازمان را با خلاء قدرت مواجه و مجبور کرد برای کاهش امکان لو رفتن در آینده به تجدید سازمان بپردازد. سازمان به سه شاخه مجزا تقسیم شد و در راس هر کدام یکی از اعضای شورای رهبری قرار گرفت که در ابتدا عبارت بودند از : بهرام آرام ، رضا رضایی و کاظم ذوالانوار. رضا رضایی یکی کسانی بود که دستگیر شده اما توانسته بود فرار کند. او در سال ۱۳۵۱ در یک در گیری مسلحانه کشته شد و ذوالانوار بازداشت گردید( او در سال ۱۳۵۴ به همراه گروه جزنی اعدام گردید). جای خالی این دو نفر را محمد تقی شهرام ، که در سال ۱۳۵۰ دستگیر شد اما فرار کرد ، و مجید شریف واقفی پر کردند. بین سالهای ۱۳۵۱-۵۴ ، زمانی که مجاهدین به حملات خود به رژیم شدت بخشیدند، شاخه زیر نظر شهرام شروع به بازبینی اسلام کرد و به زودی به آن جا رسید که اسلام را نسبت به مارکسیسم – لنینیسم در مقام دوم قرار داد.شهرام باعث شد آرام و از طریق او شاخه زیر نظرش تغییر عقیده دهند، اما با مقاومت سر سختانه شریف واقفی و معاونش مرتضی صمدیه لباف روبرو شد . وقتی متقاعد سازی کاری از پیش نبرد ، اتحاد شهرام – آرام بر آن شد تا شریف واقفی را حذف کند و شاخه او را در خط بقیه سازمان قرار دهد. شریف واقفی تصمیم گرفت کسانی را که به اسلام وفادار مانده بودندسازماندهی کند ، اما از آن جا که همسرش ، لیلا زمردی ، مارکسیست شده بود و با مخالفان همکاری می کرد ، نقشه او فاش شد. در اردیبهشت ۱۳۵۴ ، عمدتا با ابتکار عمل شهرام ، شریف واقفی به قتل رسید و لباف نیز در یک نبرد تن به تن زخمی شد . جسد شریف واقفی را سوزاندند و در بیرون از شهر تهران رها کردند و لباف از طریق ساواک بازداشت و اعدام شد . این تصفیه خونین بین جناح های مسلمان و مارکسیست عداوتی ایجاد کرد که هرگز بر طرف نشد. نیازی به گفتن نیست که رژیم از این رودررویی خونین نهایت بهره برداری تبلیغاتی را کرد. همچنین ، رژیم غالبا اصطلاح متناقض ((مارکسیست های اسلامی )) را به کار می برد و ادعای شاه مبنی بر این که (( اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه )) دشمنان اصلی او هستند ، در واقع اشاره ای مبهم به پذیرفته شدن ملرکسیسم از طرف مجاهدین مسلمان و انشعابی بود که مجاهدین مارکسیست پدید آورده بودند. مجاهدین مارکسیست در شهریور ۱۳۵۴ گرویدن خود را به مارکسیسم اعلام کردند و تا سقوط رژیم شاه به استفاده کامل از نام سازمان ، که در این هنگام تناقض آمیز می نمود ، ادامه دادند و حتی آرم مجاهدین را با اندکی تغییر حفظ کردند. تا آن جا که به دامنه انشعاب مربوط می شود ، به نظر می رسد که مجاهدین مارکسیست توانستند کنترل بخش عمده سازمان را در اختیار گیرند ، گرچه مجاهدین مسلمان تاکید داشتند که تنها ۲۰%طرفدار انشعاب است. به هر حال ، بسیاری از اعضای برجسته مارکسیست شدند ، که علاوه بر آرام و شهرام ، شامل حق شناس و روحانی ، که مسئول فعالیت های سازمان در خارج از کشور بودند و بعد ها در تاسیس پیکار نقش مهمی ایفا کردند و علیرضا سپاسی آشتیانی ، از رهبران آینده پیکار ، نیز می شد. (همان منبع،۱۳۳-۱۳۴)
مجاهدین مارکسیست ، در پذیرش مارکسیسم ، توجه خاصی به نظرات مائو مبذول داشتند و سازمان از ابتدا به استالینیست – مائوئیست مشهور بود.رویکرد و برخورد مجاهدین مارکسیسم با دیگر گروه های مارکسیستی توام با اعتماد به نفس بود. باید خاطر نشان کرد که مجاهدین ، چه مسلمان و چه مارکسیست ، برخلاف فداییان ، هیچ گاه تحلیلی عمیق یا نظام مند از برنامه اصلاحات ارضی ، تحولات اقتصادی – اجتماعی اوضاع ایران یا ، و شاید از همه مهم تر ، مبارزه مسلحانه ارائه نکردند. مختصر تحلیلی هم که از جامعه ایران وجود داشت ، مربوط به دوره اسلامی پیش انشعاب بود. مجاهدین مارکسیست در بیانیه خود روشن کردند که تغییر مواضع از بالا به پایین بوده و کسانی که حاضربه ((اصلاح)) خود نشدند – حدود ۵۰درصد – تصفیه شدند.همچنین ، به گفته ماسالی ، زمانی که گروه او و مجاهدین در خارج از ایران همکاری داشتند، او از حسین روحانی ، عضو برجسته سازمان ، پرسید که چطور شده که او این طورناگهانی ایدئولوژی خود را تغییر داده ، که روحانی در پاسخ گفته است : (( ….رهبری سازمان به ما دستور داده است که با تحلیل اشتباهات صورت گرفته ، با بهره گرفتن از روش شناسی مارکسیستی ، افکار و اعمال ایده آلیستی و متا فیزیکی گذشته خودمان را نقد و رد کنیم .)) از این جا می توان متوجه شد که درک مجاهدین مارکسیست از مارکسیسم به هنگام پیدایششان ، در مقایسه با درک فداییان یا حزب توده ، در بهترین حالت ، کودکانه ، سطحی و کم مایه ، و درکشان از جامعه و تاریخ ایران بسیار محدود و بازده تئوریکشان ناچیز بوده است . جزمیت مذهبی را می توان در رویکرد آن ها احساس کرد . این ویژگی ها در سازمان باقی ماند و پس از انقلاب پیکار وارث آن شد.(همان منبع، ۱۳۵-۱۳۶) مجاهدین مارکسیست همچنین از سایر گروه ها ، به ویژه فداییان ، خواستند که برای تشکیل یک جبهه متحد خلق به آن ها بپیوند ند . فداییان در مورد تصفیه های درونی کلا سکوت کردند ، اما بر سر جبهه خلق پیشنهاد مجاهدین مارکسیست با آن در گیر شدند و پیشنهاد آن ها را نامناسب دانسته ، رد کردند . (همان منبع، ۱۳۶) برجسته ترین عملیات مجاهدین مارکسیست در فاصله تغییر مواضع تا روزهای انقلاب ۱۳۵۷ ، قتل یک سر لشکر ساواک و دو مستشار نظامی آمریکا و تلاش ناموفق برای ترور یک دیپلمات آمریکایی بود که همه در سال ۱۳۵۴ رخ داد. اما در سال ۱۳۵۵ ، پس از مرگ آرام و دستگیری و مرگ تعدادی از فعالان ، فعالیت های سازمان به سرعت افول کرد . همزمان با آغاز خیزش انقلابی در سال های ۱۳۵۶-۵۷ ، مجاهدین مارکسیست با رهبری حق شناس ، روحانی ، آشتیانی و شاید بر اثر فشار گروه های دیگر ، شهرام را از صفوف خود بیرون کردند.(همان منبع، ۱۳۷)
به هر حال تلفات سازمان مجاهدین خلق (دو جناح مذهبی و مارکسیست ) در اواخر سال ۱۳۵۵ به مانند فدائیان خلق ، چنان سنگین بود که به تجدید نظر در تاکتیکهای خود پرداختند. جناح مجاهدین اسلامی به فعالیت های خود در دانشگاهها ادامه دادند، آثار سازمان و شریعتی را منتشر می کردندو با انجمن های اسلامی آمریکا ی شمالی و اروپای غربی ارتباط برقرار نمودند. جناح مارکسیست هم به فعالیت های کارگری خود شدت بخشید ، خواستار تشکیل یک حزب کارگری جدید شد. سران جناح مارکسیست با مذاکراتی قصد ادغام با سازمان فدایی را داشتند . که با مطرح شدن این تحلیل که سازمان فدایی هنوز با ریشه های کاسترویی خود پیوند دارد و از محکوم کردن سوسیال امپریالیسم شوروی خودداری می کند و با عناصر مشکوکی مانند حزب توده و جبهه ملی رابطه پنهانی دارد ادغام عملی نشد.
فصل ششم
فدائیان اسلام و گروه های کوچک اسلامی
۶-۱- فدائیان اسلام:
-
- نحوه شکل گیری فدائیان اسلام
پس از حادثه هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴ خ و مجروح شدن کسروی بدست نواب صفوی ، سکالاد تهران ( جانشین همیشگی سکالاد) متعلق به تشکیلات کسروی ، در اطلاعیه ای با عنوان ((برای آگاهی یاران و دیگران )) ، به انتشار مطالبی مبادرت ورزید که پیروان کسروی را به فعالیت بیشتر و اقدامات شدیدتر دعوت می کرد . در بخشی از این اعلامیه آمده بود:
((آرمان ورجاوند و آزادی ما برانداختن گمراهیها و نادانیها و بهم زدن دستگاه های مفتخوری و ستمگری است و یاران ما نیک می دانند که آنچه بدخواهان را بخشم آورده که با دادن و دسته بندی ، جانیهای پستی را به چنین کاری برانگیخته اند ، ترسی است که از کوششهای جانفشانانه و پیشرفت تند ما پیدا کرده اند و دراین هنگام بهترین کیفر به آنان همین است که ما به کوششهای خود بیفزاییم و پیشرفت خود را هر چه تند تر گردانیم که هم آنان به خشم و ترس افزایند و هم به آرمان و آرزوی خود نزدیکتر باشیم…..))(آرشیو سازمان اسنادکد۱-۱۱۶۰۰۴-۹۱۶)
نواب صفوی بعد از آزادی از زندان ، می دید که کسروی با تلاش بیشتر در جهت اجرای اهداف خود پیش می رود و در واقع جریان خطرناکی را رهبری می کند که خط فکری آن ، ضدیت با اسلام و مظاهر و اصول و ارزشهای اسلامی است و لذا باید ضمن مبارزه مستقیم با حرکت الحادی کسروی ، ریشه های این جریان را شناسایی و به مقابله با آن برخاست و چنین مقابله ای نیازمند ایجاد تشکیلات منسجم نظامی – سیاسی در قالب آموزشهای اسلامی است . این تشکیلات باید متشکل از عناصری زبده و دارای روحیه ایثار ، شهامت و شجاعت و آماده جان نثاری باشد.
با این اندیشه نواب صفوی در سال ۱۳۲۴ خ ، چنین مجموعه ای را بنیان نهاد تا ازاین طریق ، به سازماندهی نیروهای جوان و فعال بپردازد. وی با صدور اعلامیه ای ، موجودیت این جمعیت را با عنوان ((جمعیت فدائیان اسلام)) ، اعلام داشت و با اعلامیه شدید اللحن خود ، نبردی قهرآمیز را علیه حکومت و وابستگان به بیگانگان آغاز کرد.نواب صفوی خود درباره چگونگی شکل گیری فدائیان اسلام می گوید:
((در جریان غائله کسروی احساس کردم که جامعه از نظر تشکیلاتی فاقد یک نظام درست است … ابتدا پس از اینکه رضا خان تلاش کرده بود ، جمعیت ها و هیئتهای مذهبی را از میان ببرد ، سعی کردم هیاتهای مذهبی را زنده کنم . لذا برای اولین بار ((جمعیت مبارزه با بی دینی )) را پایه ریزی کردم)).
نواب در ادامه می گوید که به دنبال مجموعه فعالیت های فرهنگی به این نتیجه رسیده است که فعالیت فرهنگی به تنهایی کافی نیست ، بلکه باید با تشکیل گروهی رزمنده ضربتی ، در مقابل تهاجمات ایستاد، به همین منظور جمعیت فدائیان اسلام را بنیان نهاد.(روزنامه جمهوری اسلامی ،مورخ ۲۶/۱۰/۱۳۶۳ویژه سالگرد شهادت نواب صفوی و یارانش)
اولین اعلامیه این جمعیت پس از ظهور ، با ((هوالعزیز)) ، آغاز شد که دارای لحنی تند بود و به چند بخش و عناوینی چون ((دین و انتقام))، ((در محکمه الهی دادگاه خونین)) و ((الانتقام)) ((ولکم فی القصاص حیوه)(سوره بقره، آیه ۱۷۹)تقسیم می گشت. نواب صفوی در آغاز بنیان نهادن این هسته مقاومت اسلامی ، آمادگی خود و اعضای جمعیت را برای شهادت در راه دین اعلام کرد ؛ چرا که آگاه بود که آغاز چنین حرکتی جسورانه در راه دین ، جز مرگ و شهادت عاقبت دیگری پیش رو ندارد. از این رو در بخشی از این اعلامیه ، اعلام کرد:
((ای خائنین حقیقت پوش و حق کش و ای رنگ بازان منافق، آزاده ایم و بیداریم ، می دانیم و ایمان به خدا داریم و نمی ترسیم (لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا احیاء عند ربهم یرزقون (آل عمران۱۶۹)گمان نکنید کسانی را که در راه خدا کشته می شوند ، مردگانند، بلکه زنده اند و در رحمت خدا غوطه ورند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
( خوش نیت،۱۳۶۰، ۲۱-۲۳)
نواب صفوی درباره چگونگی تاسیس و موسسین این جمعیت دینی در طی بازجوئیهایش چنین اظهار داشته است:
((تاسیس فدائیان اسلام جنبه حزبی نداشته که هئیت مدیره و بنیان گذارانی داشته باشد به عنوان تاسیس و بنیان. بلکه بنده در اوایلی که وارد تهران شدم با آقای حاجی سراج انصاری و آقا شیخ مهدی شریعتمداری و حاجی قاسم اسلامی (( جمعیت مبارزه با بی دینی )) را تشکیل دادیم که هنوز هم بین ما دوستی دینی برقرار است و بعدا اعلامیه دین و انتقام که مستقیما صادر شد ، امضای فدائیان اسلام به عنوان صفت ، نه به عنوان اسم در ذیل آن نهاده شد و بعدها برادران ما به همین نام شناخته شدندو البته هر کس ممکن است خسته بشود از مداومت در یک کاری و یا اختلاف سلیقه پیدا کند و از همکاری مداوم خودداری کند. برای دستگاه ساده عادی است))(آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، صورت بازجویی نواب صفوی ، پرونده انفرادی ، شماره پرونده ۱۱۰۰)
این جمعیت در طی مبارزات سیاسی خود ، به جز مواردی که بدنبال انجام عملیات مسلحانه ، ناچار به مبارزات سیاسی مخفیانه روی آورد و عمده دلیل شکل گیری آن با توجه به اسناد و اعلامیه های منتشتره می تواند فعالیت های دین ستیزانی چون کسروی و… بود که مسبب تشکیل این جمعیت شده است.
-
- مبانی فکری فدائیان اسلام:
به نظر برخی صاحب نظران ، اندیشه فدائیان اسلام ظاهرا در پی تغییر ساختاری بوده است ؛ اما شعاع عملشان نوعی تغییر تعادلی و اصلاح گرایانه را تعقیب می کرده است . به عبارت دیگر آنها می کوشیدند تا بر شرایط و سبک زندگی و آرمانهای فکری و سیاسی و به طور کلی بر همه ابعاد جامعه اثر بگذارند و سازمانهای اجتماعی را به لحاظ محتوا و شکل ، دگرگون سازند ؛ اما تلاشهای آنها عملا و غالبا به بازیهای سیاسی روزمره ، ائتلافهای زود گذر با جریانها و شخصیتهای سیاسی و اقدامات فردی محدود می شده است. مبانی فکری آنها هم اختلاطی از روش های اصلاحگرایانه و انقلابی می نمود . اصلاحگرایانه به این مفهوم که آنها مجموعه نهادها و نظام موجود را با اندکی تغییر در شکل می پذیرفتند؛ و انقلابی از آن جهت که خواهان تحول در ماهیت فرهنگی و دینی جامعه در همه ابعاد آن بودند. این دسته از منتقدین ، همین امر را سبب فاصله گرفتن این جنبش از حالت یک جنبش عمیق سیاسی و فکری می دانند و برخی نیز علل ناکامیهای آن جنبش مهم سیاسی مذهبی را در این تضادها جستجو می نمایند.( ملایی توانی ، ۱۳۷۸، ۲۹۱-۲۹۰)
اما اعضاء و هواداران آن جمعیت ؛ این انتقادات را رد می کنند و می گویند مسیر حرکت فدائیان اسلام فقط مبتی بر مکتب مقدس اسلام و ارزشهای اسلامی بوده است و بر اساس تکلیف دینی عمل کرده اند ؛ چنانکه ریچاد کاتم می گوید: فدائیان اسلام از نظر بینش مذهبی و سیاسی خواهان بازگشت جامعه اسلامی به سنتهای صدر اسلام بودند ، زمانی که دین از سیاست جدا نبود( ، همان منبع ،۱۸۴)
نواب صفوی در خصوص مسئله سیاست و منطق جمعیت درباره آن ، در بازجویی سال ۱۳۳۴خ ، می گوید : سیاستی که به معنای روز آن نقشه کشیهای حقه بازی است ، دخالت در آن وظیفه مسلمانان نیست. اما دخالت در سیاستی که به معنای تدابیر امور جامعه از روی قوانین اسلام است ، بر مسلمانان لازم است و این به معنای دیانت است . نواب صفوی با چنین تفکری ، به تنهایی ، به تاسیس تشکیلات جمعیت فدائیان اسلام مبادرت ورزید و پس از انتشار نخستین اعلامیه با امضای ((فدائیان اسلام)) دیگران به این تشکل اسلامی نوبنیاد ، جذب گردیدند(پیام انقلاب ، شماره ۲۴ ، بیست و هفتم دیماه ۱۳۵۹ ، مصاحبه با حجت الاسلام لواسانی)
نواب ، در مورد انتخاب عنوان ((فدائیان اسلام )) برای تشکیلات سیاسیش می گوید: حضرت سید الشهدا (ع) را در خواب دیدم که بازوبندی بر بازویم بست که روی آن نوشته شده بود ، ((فدائیان اسلام)) ، و من از این جهت نام فدائیان اسلام را بر این تشکل اسلامی نهادم ( خوش نیت ،۱۳۶۰ ،۲۳)
او گرچه توانست از طریق تشکیلات سیاسیش در میان طلاب علوم دینی ، کسبه و بازار و اقشار متوسط و پائین جامعه نفوذ یابد ؛ اما در دانشگاهها نفوذ چندانی نداشت به طوری که بیژن جزنی در کتاب تاریخ سی ساله این چنین می نگارد:
((…. نواب عقاید خود را از اخوان المسلمین تقلید کرده بود و حکومت شرعی اسلام را تبلیغ می کرد . نواب شخصا مردی صادق و پرهیزگار بود . مهمترین ترور فدائیان اسلام ترور رزم آرا بود که درست در موقع اوج گیری جنبش در یک موقعیت تاریخی انجام گرفت و زشت ترین آنها سوقصد به دکتر فاطمی همکار مصدق … ترورهای فدائیان اسلام بجز در مورد رزم آرا و تا حدی هژیر، نتیجه ای در جریان سیاسی موجود ببار نیاورد و واجد تمام صفات ترور کور می باشد.))( جزنی ،بی تا،۹۱)
فدائیان اسلام در نشریه (( منشور برادری )) ، ارگان این جمعیت ، که در سالهای ۱۳۳۱و۱۳۳۲، منتشر می شد ، در طی سلسه مقالاتی ، بسیاری از دیدگاه های اسلامی خود را درباره مسائل روز جامعه و موضوعات دینی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ، بیان می کردند و مردم را به مبارزه در برابر بی عدالتیها و حکومت مستبد فرا می خواندند. یکی از بخشهای مهم این نشریه ، سلسه مقالات ((اسلام و اقتصاد)) بود که از جنبه های مختلف دینی و فقهی مورد بررسی قرار می گرفت. فدائیان اسلام ، منشور برادری را دشمن بی دینان و استعمارگران و خصم اجانب و ستمگران معرفی می کردندو آنرا ابطال کننده فلسفه های مادیین و پاسخی به فلسفه ماتریالیسم و سنگربان حفظ حقوق ستمکشان و رنجدیدگان می شمردند. این نشریه پس از انتشار ۱۵ شماره ، انتشار توقیف شد.( خوش نیت ، ۱۳۶۰ ، ۲۴۰-۲۳۴)
عملیات های فدائیان