نظر اجمالی:
بحثی که در این بیت وجود دارد بر روی جالینوس و افلاطون و این که چرا از بین این همه پزشک ایرانی و یونانی بهاین دو اشاره شده است و بحث دیگر این که از بین همه اخلاقهای ذمیمه چرا بهاین دو اشاره کرده است. “شجری” در مورد این که انقروی جالینوس را رئیس حکمای مشائیه دانسته است میگوید:« من چیزی نیافتم شهرت جالینوس در طب است لذا ذکر او با افلاطون به سبب آن است که یکی طبیب روحانیون اشراقی است( افلاطون) و دیگری طبیب جسمانی. به نظر میرسد شارح در بارهی جالینوس اشتباه کرده است.» ( شجری، ۱۳۸۶:۱۸۹). و شرحی که فروزانفر کرده است کاملاً درست بوده چنان که مولانا میگوید:
آنک افلاطون و جالینوس توست ۲۰) با لب دمساز خود گر جفتمی |
از منی پر علت و بیمار ماست. (دیوان کبیر، بیت ۵۴۳) همچو نی من گفتنیها گفتمی (بیت۲۷) |
انقروی:
بیان میکند کهاین بیت جواب به سؤال مقدری میباشد.وسؤال این است: وقتی که جسم خاکی در اثر عشق به افلاک عروج کند و کوه از عشق برقص آید و….پس گفتار این عشق را برای ما هم بیان کن و حقایق اسرار آن را شرح بده و پاسخ این چنین است. «اگر من با لب یارم که با زبان حال من دمساز باشد مقارن میشدم چون نی گفتنیها را میگفتم و اسرار حقایق عشق را شرح میدادم. لیکن بجهت نزدیک نبودن با دمساز ومقارن نگشتن با همراز، سکوت کردن ویا اینکه باندازهی ادراک عقل سخن گفتن مقتضی است، زیرا گفتن و معرفت به کسی که همراز نیست، ظلمیاست در حق حکمت.» (انقروی،۱۳۸۰:۳۹)
نیکلسون:
نیکلسون تنها گفته است که منظور از گفتنی ها«بیان اسرار حقایق ومتضاد نا گفتنی ها»است.
(نیکلسون،۱۳۸۴:۲۶)
فروزانفر:
فروزانفر این بیت را دلیلی برای سکوت مولانا از بیان اسرار و کشف حقایق میداند. و مولانا را مانند نی که در قبضهی نای زن است، میداند و بدون اتصال بدان سرچشمهی معانی وتحریک باطن از سوی وی به هیچ فیضی نتوان رسانید. وتا نی زن مدد ندهد وبه زبان مولانا سخن نگوید، او لب به سخن نتواند گشود و این کتمان را به سبب آن است که راز را با محرم باید گفت ومولانا محرمینیافته بود تا راز عشق را با وی در میان نهد.»(فروزانفر،۱۳۸۲:۳۴)
زمانی:
زمانی نیز هم عقید ه با انقروی بیت را جواب سؤال مقدری میداند که کسی از مولوی میپرسد که:«این عشق چیست که به سبب آن تمام اجسام خاکی به معراج میروند و کوه طور به رقص در میآید وموسی بی هوش بر زمین میافتد ومولوی در جواب میگوید:
« با لب دمساز خود گر جفتمی | همچو نی من گفتنیها گفتمی» |
(زمانی،۱۳۷۸:۶۵(
استعلامی:
« این نی در صورتی ناله و آواز دارد که لب بر لب نی زن داشته باشد (بیت۱۲) و از نفس معبود یا معشوق نفحه یی در او دمیده شود.» (استعلامی، ۱۳۸۷: ۲۸۵)
گولپینارلی:
اگر با لبان یار موافق خود هم نفس بودم، من نیز چون نی گفتنیها را بر زبان میآوردم.» (گولپینارلی، ۱۳۸۴: ۷۵)
نظر اجمالی:
درد هجران و دوری مولانا از معشوق ازلی که صاحب اسرار است، از موانع مهم بیان اسرار محسوب میشود و همانطور که انقروی و زمانی و دیگر شارحان گفتهاند بیت در جواب کسی است که جویا- ی احوال عشق باشد و طبق گفتهی فروزانفر مولانا در جواب، سکوت اختیار کرده و این بیت را میگوید. و در بیتی دیگر هم دلیل سکوت خود را، بی دل بودن دانسته و به این مطلب اشاره میکند:
این سخن ناقص بماند و بی قرار | دل ندارم، بی دلم، معذور دار (مثنوی،۱۷۰۵/ ۲) |
|||
۲۱) من چگونه هوش دارم پیش و پس | چون نباشد نور یارم پیش و پس |