در فقه القرآن آمده است که جنگ با باغیان مانند جنگ با کفار واجب است . مستندآنهم این آیه میباشد (راوندی، بیتا، ص۱۳۷).
آیه ۱۲ سوره توبه: « وَإِنْ نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ»،( و اگر سوگندهای خود را پس از پیمان خویش شکستند و شمارا در دینتان طعن زدند پس با پیشوایان کفر بجنگید چرا که آنان را هیچ پیمانی نیست باشد که [ از پیمانشکنی] باز ایستند).
این آیه را حضرت علی(ع) در جنگ جمل تلاوت کرده، سپس فرمودند:« به خدا سوگند که مقاتله واقع نشد با اهل این آیه مگر امروز» (کاشانی، ۱۳۴۶، ج۸، ص۴۱۶).
آیات دیگری نیز درباره بغی مورداستناد قرار گرفته است که مهمترین آنها عبارتند از:
آیه ۲۳ سوره یونس: «فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ»،(پس چون آنان را رهانید ناگهان درزمین بنا حق سرکشی میکنند، ای مردم سرکشی شما فقط به زیان خودشماست).
آیه ۹۰ سوره نحل: «وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ »،(خداوند از فحشا و ناشایست و ستم نهی میکند).
آیه ۱۴۶ سوره انعام: « ذَلِکَ جَزَیْنَاهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ»،( این [تحریم] را به سزای ستم کردنشان به آنان کیفر دادیم و ما البته راستگوییم).
۱-۴-۲- روایات
در میان روایات معتبر شیعه و سنی دهها روایت وجود دارد که در آنها به بیان احکام بغی و جوانب مختلف آن پرداخته شده است که دراینجا به ذکر دو روایت از شیعه و دو روایت از کتب اهل سنت درباره لزوم مبارزه با بغات بسنده میشود:
الف) امام صادق (ع) فرمود:« جهاد بر دو نوع است، یک نوع جهاد علیه کافران تا هنگامی که مسلمان شوند و نوع دیگر جهاد با گروه باغیان تا وقتی که دست از طغیان بردارند» (حر عاملی، ۱۴۱۶ق، ج۱۱، ص۶۲).
ب) عبدالرحمان بن حجاج گوید از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: «جنگ حضرت علی(ع) با اهل قبله دارای برکت بود و اگر وی با ایشان نمیجنگید، کسی بعد از او نمی دانست که چگونه با آنها رفتار کند» (حرعاملی، ۱۴۱۶ق، ص۶۰).
ج) ابن عمر از پیامبر روایت کرده است که فرمود: « هرکس دست از پیروی امام بردارد، روز قیامت حجتی برایش نخواهد بود و هرکس در حالی که جماعت مسلمین را ترک کرده است بمیرد به مرگ جاهلی مرده است» (نووی، بیتا، ج۱۹، ص۱۹۰).
د) پیامبر (ع) فرمود: «درآخرالزمان، گروهی جوان و سبکسر خروج میکنند که ایمانشان از حنجرههایشان تجاوز نمیکند و همچون خارج شدن تیر از کمان، از دین خارج میشوند. هرکجا آنان را یافتید بکشید، چرا که قاتل آنها در روز قیامت مأجور است» (اندلسی، بیتا، ج۱۱، ص۳۳۴).
۱-۴-۳- اجماع
اتفاق نظر صاحبنظران مسائل حقوق اسلامی در یک مسئله در عصری پس از وفات پیامبر اسلام(ص)، اجماع نامیده میشود (شیرازی، الفقه، ج۴۸، ص۱۳۱). اجماع از منابع مهم حقوق اسلامی اعم از کیفری و مدنی است و هرحکمی را که علمای دین درآن متفقالقول باشند، کاشف و حاکی از رضایت شارع مقدس اسلام به احکام صادره بوده و حکم شرع تلقی و لازم الرعایه میباشد.
در مذهب امامیه، اجماع را به لحاظ کاشف بودن از رأی معصوم معتبر دانسته و چنین تعریف میشود که: اجماع اتفاق جماعتی است که کاشف از رأی معصوم باشد ( به حکم اینکه هیچ عصری از وجود معصوم خالی نیست، لذا بطور قطع و یقین یکی از اتفاقکنندگان مشخص معصوم است).
در کتب مختلف فقهی هم درباره وجوب جنگ علیه باغیان، ادعای اجماع شده است. البته به فرض پذیرش اجماع نباید شرایطی را که فقهاء برای باغیان و دولتمردان بیان کردهاند از نظر دور داشت.
۱-۴-۴- عقل
چهارمین منبع حقوق اسلام در مذهب امامیه، عقل است که ارزش قانونی دارد و آن عبارت است از حکم عقل، که بوسیله آن احکام شرع استخراج و استنباط میشود، زیرا « کلّما حَکم به العقلُ حکم به الشَّرع».
در نتیجه از وظایف حکومت برقراری نظم و امنیت در جامعه میباشد که لازمه آن اقتدار و قدرت لازم است که درصورت مخالفت عدهای با حکومت، مبارزه با آنها از باب مقدمه واجب، واجب می شود.زیرا زدودن موانع قدرت، مقدمه حکومت و برقراری امنیت است.
فصل دوم
بغی از منظر مذاهب خمسه
۲- بغی از منظر مذاهب خمسه
اینکه در فقه اسلامی آیا ما عملی به عنوان جرم سیاسی داریم یا خیر؟ سؤالی است که باید به آن، پاسخ داد. در حقوق اسلام شاید نتوان این عنوان خاص ( جرم سیاسی) را پیدا کرد، کما اینکه در حقوق موضوعه هم این عنوان خاص در زمانهای گذشته مطرح نبوده است. ولی مصداق ان مطرح بوده است، کما اینکه عدهای معتقدند اسلام نیز از پیشگامان طرح جرم سیاسی است.
در حقوق اسلام جرایمی همچون توطئه برای براندازی حکومت اسلامی، مخالفت و ضدیت با حاکمان اسلامی و .. وجود داشته است. بررسی جرم بغی در حقوق اسلام میتواند ما رابه مبانی اسلام در خصوص جرم سیاسی نزدیک کند. «بغی» و« فئه باغیه» از کلماتی است که پیامبر (ص) برای نخستین بار درباره قاتلان عمار به کار بردهاند (سبحانی، ۱۳۶۴، ص۶۲).
پیامبر(ص) به عمار فرمودند: تو را گروه متجاوز و ستمگر میکشند (کلینی، ۱۴۱۳ق، ج۵، ص۱۱). ازآن زمان این اصطلاح در جامعه اسلامی مطرح شد.
در زمان خلفا وامیرالمؤمنین حضرت علی(ع) نیز این موضوع مطرح بوده است که به عقیدۀ بعضی از نویسندگان در زمانی که در جهان، مجرم سیاسی خطرناکترین جرم و مجازات او تا اوایل قرن نوزدهم مرگ، سوزاندن و مصادره اموال بود و حتی خانوادۀ وی نیز مجازات میشد، شریعت مقدس اسلام در پیش از ۱۴ قرن قبل بین جرم سیاسی و عادی تفاوت قائل شد. حاکمان اسلامی همانند علی(ع) برخوردهای ارفاقآمیزی با مخالفین خود کردهاند.
در قوانین کشورهای اسلامی نامی از بغی به میان نیامده است؛ تنها در قانون جزای مصر لفظ بغی بکار برده شده، مقصود از بغات را اشخاص مجرمی میداند که مبارزه و مخالفت آنها با قلب نظام و حکومت است و این همان چیزی است که درحقوق اسلام مطرح است. قانون مزبور مواردی را به عنوان جرم بغی برشمرده است؛ از قبیل تلاش برای مبارزه با حکومت یا نظام سیاسی کشور و همچنین تلاش برای تغییر یا تبدیل شکل حکومت و نظام.
لذا میتوان ادعا نمود که احکام و مقررات مربوط به جرم سیاسی را میتوان در حقوق اسلام پیدا نمود، حتی بعضیها مدعی هستند، فرق جرم بغی با دیگر جرایم حدی در این است که این جرم دارای طبیعت سیاسی است.
۲-۱- دیدگاه فقهای امامیه در خصوص بغی
-
- سید مرتضی علم الهدی:
«از اموری که امامیه بدان قائل است، این مطلب است که کسی که جنگ کند با امام عادل و خروج کند براو واز اطاعت او خارج شود مانند جنگکنندگان با پیامبر اکرم صلی ا… علیه وآله است درحکم» (علم الهدی، الانتصار، ص۱۲۷).
۲٫شیخ جعفر کاشف الغطاء:
«هرکس علیه امام معصوم (ع) و یا نائب خاص و یا نائب عام او خروج کند و از فرمان اوسرپیچی نماید، امر او را اطاعت نکند و نهی او را ترک ننماید و با او از راه ترک زکات ویا خمس مخالفت ورزد و یا حقوق شرعی او را ندهد باید با او جنگید» (کاشف الغطاء، کتاب جهاد).
از کلام این فقیه محقق و عالیقدر استفاده میشود که جرم سیاسی با جرم عادی از نظر طبیعت و ماهیت ممکن است متفاوت نباشد، زیرا ایشان ندادن خمس و زکات وحقوق شرعی را بغی دانستهاند،یا اینکه عدم پرداخت آنها همیشه جرم سیاسی نیست، بلکه در وقتی جرم سیاسی تلقی میشود که غرض از ندادن آنها خروج از فرمان امام عادل باشد و بدون شک اسلام نمیتواند در مقابل این جرم و مجرمین بیتفاوت باشد (به نقل از مرعشی، ۱۳۷۱).
۳٫جمالالدین فاضل مقداد:
ایشان در تعریف بغی، عنصر دیگری راشرط نموده و میفرمایند: بغی آنست که تعدادی براثر سوء برداشت و تلقی غلط و باطل از دین و مذهب و شریعت و بواسطه تاویل نادرستی که ازقرآن یا کلام پیامبر دارند برعلیه امام عادل قیام نمایند (فاضل مقداد، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۳۸۶).
از مجموعه این تعبیرات و تعریفها چنین برمیآید که در فقه اسلامی، بغی بطور کلی دارای دورکن اساسی است: یکی قیام وخروج علیه امام عادل و دیگری وجود تاویل و تفسیر باطل ونادرست در ذهن باغی و هرگاه هریک از ایندو رکن وجود نداشته باشد بغی تحقق نخواهد یافت. از سوی دیگر رکن دوم، یعنی وجود تاویل باطل، خود بطور ضمنی حکایت از شرط دیگری دارد که آن مسلمان بودن باغی است و شورش مسلمانان را از مصادیق بغی خارج میسازد و درفقه اسلامی از او تعبیر به باغی نمیشود، بلکه تحت عناوین دیگری همچون محارب، مفسد فی الارض یا کافر حربی ازآنها یاد میشود،که در مباحث بعدی از آنها سخن خواهیم گفت.
۴٫قاضی ابن براج:
قاضی ابن براج در المهذب میفرمایند: بغی میتواند برعلیه یک گروه از مومنین باشد و نیز میتواند خروج برامام باشد یا بصورت عدم اطاعت از او و یا جلوگیری از تصرفات جایز امام از قبیل اقامه حد یا غیر از آن تحقق یابد (به نقل از مروارید، ۱۴۱۰ق، کتاب الجهاد).
۵٫سیداسماعیل صدر:
مرحوم سید اسماعیل صدر در پاورقیهای التشریع الجنائی الاسلامی میگوید:
بغی در اصطلاح فقه شیعه امامیه عبارت است از خروج ازاطاعت امام (حاکم عادل) (صدرا، ج، ص۱۴۵).
۶٫محقق حلی:
ایشان میفرمایند: کشتن کسی که بر امام عادلی خروج کند واجب است (محقق حلی، ۱۴۱۰ق، ص۳۲۳).
۷- شیخ طوسی:
شیخ طوسی بیان میدارد: باغی کسی را میگویند که بر امام عادل خروج کند و با او بجنگد واز دادن حق وی خودداری نماید (طوسی، ۱۴۰۶ق).
۸-شهید اول:
شهید اول بغی را به معنای خروج و قیام علیه امام معصوم (ع) دانستهاند و در عوض شرط امام عادل به امام معصوم تصریح نمودهاند (شهید اول، ۱۴۰۶ق).