در اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ زﻣﻴﻨﻪﻫﺎی ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ– ﺗﺎرﻳﺨﻲ و ﻧﻈﺮی ﻣﻨﻄﻘﻪﮔﺮاﻳﻲ و دﻳﺪﮔﺎهﻫﺎی
ﻣﻨﻄﻖ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺤﺚﻫﺎﻳﻲدرست اﺳﺖ. اﻣﺎ ﺗﺪاوم ﺗﺄﺛﻴﺮﮔﺬاری ﭼﻨﻴﻦ نگرشی در ﺣﻮزه
ﻣﺴﺎﺋﻞ اﻳﺮان از ﺟﻤﻠﻪ ژﺋﻮﭘﻠﻴﺘﻴﻚ ﺣﺴﺎس و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺴﺘﻪای آن ﺿﻤﻦ اﻳﻨﻜﻪ اﻫﻤﻴﺖ اﻳﺮان را در
ژﺋﻮﭘﻠﻴﺘﻴﻚ و ﻋﻨﺼﺮ اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی ﺑﻪ ﺷﻜﻠﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ اﻳﺮان ﻧﻘﺶ ﻣﻤﺘﺎزی در ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﻨﻄﻘﻪای ﻣﻲ
صرفنظر از مباحث نظری و بنیادی که در زمینه تعریف و تبیین «بحران» دسته بندی انواع بحران، تصمیم گیری در بحران، بررسی غایات، اهداف و مقاصد بحران،….. ارائه شده است، در قالب ابتدایی ترین تقسیم بندی که برای هر بحران از لحاظ متغیرهای ساختاری می توان پیشنهاد نمود، بحران افغانستان گرچه در نگاه اول یک بحران داخلی می باشد و اما به دلیل تاثیر گذاری آثار آن در سطح منطقه یک بحران منطقه ای نیز می باشد و چون توجه سازمان ملل و قدرتهای بزرگ را در مقاطع زمانی خاص معطوف به خود ساخته است، به عنوان یک بحران بین المللی نیز محسوب شده است.
خصیصه چند جانبه بودن بحران افغانستان که آن را از سطح داخلی تا بین المللی قابل نقد و تحلیل ساخته است عملا صحنه بحران را به عرصه برخورد سیاستها و ملاحظات گوناگون دولتهای منطقه ای و دیگر دولتهای ذی نفوذ در این بحران تبدیل ساخته است، به همین دلیل بحران افغانستان به عنوان یکی از بحران های عمده منطقه ای نزدیک به مرزهای جمهوری اسلامی ایران، مورد عنایت خاص رهبران این کشور قرار دارد. این توجه ویژه در قالب محورهای ذیل قابل شناسایی می باشد:
اولا از منظر جمهوری اسلامی ایران سیاست و حکومت در افغانستان از تاثیری حیاتی بر منافع ملی کشور برخوردار است، به گونه ای که هر نوع تحول و نوسان در جامعه این کشور سطحی از تاثیر را بر منافع و امنیت ملی ایران همراه خواهد داشت.
ثانیا جایگاه خاص بحران افغانستان در مجموعه سیاستهای کلان کشو، باعث شده که ایفای نقش مدیریت و کنترل بحران شالوده الگوی رفتاری جمهوری اسلامی ایران را در ارتباط با بحران مذکور در بر بگیرد. اما آنچه که ایران را در ایفای نقش مذکور به عنوان یک نقش ملی از دیگر کشورهای دخیل در حوادث افغانستان مستثنی می نماید، گرایش منطقه گرایی آن به عنوان یگانه طریق تعیین کننده فرجام نهایی بحران مزبور می باشد.
ثالثا نقش ملی جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با بحران افغانستان، بر چند اصل محوری اتکا دارد:
-توجه به ظرایف جغرافیا – پایه: مرز مشترک و طولانی میان دو کشور ایران و افغانستان، یکی از اولین محورهایی است که توجه رهبران جمهوری اسلامی ایران را به بحران این کشور معطوف می نماید. این خط مرزی که حدود ۶۰۰ کیلومتر طول دارد و در کنار دو استان مهم کشور یعنی خراسان و سیستان و بلوچستان امتداد یافته، علاوه بر بُعد ژئوپلتیکی، به دلیل ابعاد خاص شکل شناسی از اهمیت ژئو استراتژیکی فزاینده ای نیز برخوردار است. البته نباید از نظر دور داشت که با توجه به گرایشهای جاری در سطح آسیای مرکزی در ارتباط با توسعه فعالیتهای اقتصادی منطقه ای و تقویت سازمان همکاری اقتصادی و با عنایت به موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد افغانستان در حوزه سزمینی سازمان مذکور خط مرزی مزبور از قابلیت های ویژه ژئو اکونومیکی نیز برای ایران برخوردار است.
-توجه به آرمانهای ایئولوژیک: در نظر دولتمردان جمهوری اسلامی ایران حاکمیت تاریخی آرمانهای در جامعه افغانستان، در کنار خصیصه وحدت آفرینی در صحنه بافت اجتماعی بسیار پیچیده این کشور، عملا سرزمین افغانستان را به عنوان بخش لایتجزایی از جامعه جهانی اسلام تعریف و تعیین کرده است. بر اساس این نگرش خاستگاه بنیادی نقش ملی ایران در ارتباط با بحران افغانستان، در کنار حوزه های دیگر در محتوایی مکتبی شکل گرفته است.
-توجه به قرابت فرهنگی: پیوندهای عمیق فرهنگی میان دو کشورایران و افغانستان بویژه در بُعد اشتراک زبان فارسی باعث شده که ورای فراز و فرودهای تاریخی در روابط دو کشور و مرزهای سیاسی حائل شرایط مناسبی برای اعمال تدبیر در روند حوادث افغانستان، برای جمهوری اسلامی ایران فراهم شود. به همین دلیل گروه ها و رهبران جهادی فارسی زبان گرایش بیشتری را نسبت به آرمانهای ایران بروز می دهند.
با توجه به علقه های پیوند دهنده میان منافع پاکستان و عربستان با منافع منطقه ای آمریکا نمی توان از نگرش خاص دولت آمریکا نسبت به جایگاه جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه و بویژه در رابطه با مسایل افغانستان غافل ماند، بویژه اینکه در میان دلایل و احتیاجاتی که در زمینه علاقه مندی مجدد آمریکا به مسایل افغانستان و به ویژه حمایت این کشور از تحرکات طالبان، ارائه شده وحشت از توسعه بنیاد گرایی و مقابله با موفقیتهای دیپلماتیک ایران در رابطه با افغانستان به عنوان دو دلیل محوری مورد توجه قرار گرفته است.
آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم وارد این کشور شد ودر عرض کمتر از یک ماه توانست حکومت طالبان را ساقط و به اصطلاح افغانستان را آزاد نماید .
بهانه مبارزه با تروریسم تنها حربه آمریکا برای ورود به افغانستان بود در حالیکه آمریکا اهدافی سوای مبارزه با تروریسم اما در سایه این مبارزه دنبال می کند که به چندی از آنها اشاره شد ، لذا ساده بنیانه است که تصور کنیم آمریکا پس از انجام رسالتش از افغانستان ومنطقه خارج خواهد شد چرا که حادثه ۱۱سپتامبر وارتباط آن با گروه القاعده فرصت طلایی حضور آمریکا را در منطقه به نام مبارزه با تروریسم پدید آورد در حالیکه تاکنون حتی تعریف درستی از تروریسم ارائه نشده است چه بسا که به سرکوب وانهدام گروه های تروریستی بیانجامد
بلکه آمریکا و کشورهای غربی در صددند براین ناآرامی ها دامن بزنند تا توجیهی برای ادامه حضورشان درمنطقه باشد.
این شیوه ای است که استعمارگران همیشه از آن بهره جسته اند. آنها با ایجاد بحران در پشت پرده منطقه مورد نظر تلاش می کنند که به بهانه مبارزه با تروریسم وحقوق بشر وبه نام تامین نظم حضور خود را در منطقه توجیه نمایند. لذا تصور خروج آمریکا از افغانستان ومنطقه امری نامحتمل به نظر می آید وحتی می تواند گامی برای حضور در سایر نقاط منطقه وجهان وتثبیت برتری وهژمونی آمریکا در جهان باشد .
با توجه به همه مواردی که عنوان شد موضوع تروریسم،موقعیت جغرافیایی،…… همه این مطالب در مجموعه ای به نام ژئوپولیتیک جای گرفته است که اهمیت افغانستان را برای آمریکا چند برابر می سازد لذا بیراهه نرفتیم اگر عنوان کنیم موقعیت ژئوپولیتیکی افغانستان وتوانمندی های که دراین کشور نهفته است آمریکایی ها را تشویق وتحریص به نفوذ دراین منطقه کرده است.
اما آنچه که بیش از همه بحران افغانستان و حضور آمریکا در منطقه را برای ایران حائز اهمیت میگرداند داشتن مرزهای طولانی ایران با افغانستان می باشدزیرا آنچه در این میان بدیهیست ،این است که هر کشوری از سه عنصر اصلی ملت، سرزمین و حکومت تشکیل می شود و بدیهی است اقتدار و یا ضعف هر کشوری ارتباط مستقیم با سه عامل فوق الذکر دارد و از طرفی می توان گفت هر کشوری برای حفظ موجودیت خود باید عناصر یاد شده را حفظ کند. در عنصر سرزمین یکی از مقولات مهم، مناطق مرزی آن سرزمین است که دولت ها اغلب به این مهم توجه دارند و سرمایه گذاری هایی را جهت حفظ و تقویت حدود و ثغور خود می نمایند. علاوه بر این مرزها از این بعد که چه کسانی تعرض می کنند و هدف آنها چیست، مورد توجه هستند. به هر حال اهداف و یا منافع آنها هر چه که باشد، باعث مخدوش شدن امنیت و حاکمیت دولت همسایه در مناطق مرزی خواهد شد. با نگاهی به وضعیت و موقعیت مرزهای شرقی جمهوری اسلامی ایران، مشاهده می کنیم که به صورت بالقوه و بالفعل از سوی متعرضین دارای انگیزه ها و مقاصد گوناگون مورد تهدید است و در کنار آن وضعیت نابسامان خود کشور افغانستان در دهه های اخیر می باشد. کشت خشخاش از سالیان دور در این کشور صورت می گرفته و عمده مواد مخدر تولید شده وارد ایران می شده است. واقع شدن کشور ایران در نزدیکی هلال طلایی و واقع شدن کشورهای آسیای مرکزی در شمال، دریای عمان و اقیانوس هند در جنوب آن از دیر باز معبر بسیار مناسبی برای ترانزیت مواد مخدر بوده که از آن جا به اروپا و کشورهای حوزه بالکان صورت می گیرد. مسأله مواد مخدر خود باعث گسترش انواع شرارت ها، سرقت، آدم ربایی، گروگان گیری، قتل و … در شهرهای هم مرز با افغانستان شده است. علاوه بر این بی ثباتی سیاسی در سال های اخیر در افغانستان باعث شده که این کشور به مکان امنی برای گروه های تروریستی چون، طالبان، القاعده و… تبدیل شود و شبکه های مافیایی بین المللی مواد مخدر را به وجود آورند. به طور کلی در خصوص چالش های ایران و افغانستان در مرزهای شرقی باید گفت که افغانستان تا آینده ای نامعلوم هم چنان در شمار کشورهای بی ثبات و چالش خیز جهان باقی خواهد ماند. در واقع تا زمان روی کار آمدن دولتی میانه رو، متمرکز و مورد پذیرش تمامی قبایل شمالی و جنوبی، این کشور صادر کننده انواع چالش و معضلات امنیتی و سیاسی به ایران و دیگر همسایگان خود خواهد بود. گر چه روی کار آمدن دولت حنفی و ضد شیعی در افغانستان، باعث بروز تنش های گسترده با ایران است، اما منابع بحران زای این کشور را می بایست در عواملی چون: فقر، توسعه نیافتگی، رقابت های مستمر ژئوپلیتیک همسایگان و قدرت های بزرگ، تنش های ایدئولوژیک برخاسته از مدرسه های دینی عربستان و شبه قاره، تولید مواد مخدر و ناهماهنگی های قومی و مذهبی جستجو کرد.
۵-۲- نتایج تحقیق
۵-۲-۱- فرضیه ۱: به نظر می رسد تهدیدات حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان بیش از فرصتها و مزایای آن می باشد.
اگر بپذیریم که هر حادثه ای در ذات خود نه کاملا فرصت است و نه تهدید، می توان گفت که حمله آمریکا به افغانستان نیز از این قاعده مستثنی نیست. برد منافع ملی قدرت های بزرگی همچون آمریکا، جهانی است و منافع و اهداف آنها نیز در این سطح تعریف می شود، ولی برد منافع ملی قدرت های متوسط همچون ایران، منطقه ای بوده و منافع و اهداف آنها در این سطح تعریف می شود. بر خلاف این قاعده، بخشی از منافع ملی ایران در سطح فرا ملی تعریف شده است و به همین دلیل، حوزه تنش میان آمریکا و ایران به سطوح مختلف فروملی، منطقه ای و فراملی کشیده شده است. اما برای بررسی فرصتها و تهدیدات حضور آمریکا در افغانستان ابتدا باید به مشکلات ایران وافغانستان قبل از حضور آمریکا در منطقه پرداخت و اینکه کدامیک از این مسائل با حضور آمریکا از بین رفته است و در عوض حضور یک ابرقدرت در منطقه، چه مسائل جدیدی را برای ایران به همراه داشته است.
مهمترین عوامل و موضوعات تهدید آفرین از سوی مرزهای افغانستان که متوجه مرزهای جنوب شرقی ایران هستند عبارتند از:
-
- چالش های امنیتی ناشی از افزایش حضور نظامی- امنیتی کشورهای فرامنطقه ای و در رأس آنها آمریکا
-
- نفوذ پاکستان در افغانستان و تمایل تاریخی پاکستان برای ایجاد دولتی دست نشانده در کابل
-
- وجود حاکمیت ضعیف افغانستان در نواحی مرزی با ایران
-
- استفاده سیاسی افغانستان از آب هیرمند به بهانه خشکسالی برای فشار به ایران تحت نفوذ کشورهای فرامنطقه ای علی الخصوص در چند سال اخیر که به شدت باعث آسیب رساندن به بخش اقتصادی منطقه سیستان گردیده است
-
- عدم همکاری جدی در استرداد مجرمان فراری به افغانستان
-
- وجود جمعیت بالای بیکار در افغانستان و مهاجرت مداوم آنها به ایران برای کار و پیدایش مسأله قاچاق انسان در مرزهای سیستان و بلوچستان
-
- افزایش تولید مواد مخدر در افغانستان و ترانزیت آن از مرزهای جنوب شرقی کشور
-
- و نهایتاً عدم حاکمیت دولت مرکزی افغانستان بر مناطق همجوار با مرزهای جنوب شرقی ایران.
آمریکا به دلیل داشتن قدرت زیاد در نظام بین الملل، می تواند اهداف و نافع متعددی را از حمله به افغانستان پیگیری کند. در این جا به پاره ای از مهمترین اهداف آمریکا از اشغال و حضور در افغانستان اشاره می شود .
کنترل منابع انرژی ۲- محاصره ایران مهار ناپذیر ۳- کنترل روسیه ، هند و چین ۴- حضور استراتژیک در پشت چین ۵- جلوگیری از روندهای همپیوندی های منطقه ای۶- تامین کنترل شبکه های مواصلاتی انرژی ۷- یافتن امکان برای برانگیختن منازعات منطقه ای برای یافتن بهانه ای برای آغاز اقدامات نظامی جاشمول ۸- کنترل پاکستان ۹- سد کردن راه چین در دستیابی به منابع انرژی۱۰- روی کار آوردن رژیم های دموکرات هوادار آمریکا در منطقه ۱۱- کنترل منابع خود افغانستان