کیفیت محیط زندگی با واسطهگری همدلی
نمودار4-6: تاثیر ابعاد هوش عاطفی و ابعاد هوش اخلاقی بر روابط اجتماعی با واسطهگری همدلی
فصل پنجم
بحث و نتیجهگیری
هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش میانجیگری همدلی در رابطه بین ابعاد هوش اخلاقی و ابعاد هوش عاطفی با ابعاد کیفیت زندگی دانشجویان دانشگاه شیراز بود. در این فصل به منظور نتیجهگیری، یافتههای بدست آمده در فصل چهار مطرح و تبیین میشوند. در این راستا، ابتدا به بررسی نقش اختصاصی متغیرها با توجه به سوالات و فرضیههای پژوهش پرداخته میشود. در ادامه نقش همدلی به عنوان متغیر میانجیگر، مورد بررسی قرار میگیرد، سپس کاربردهای نظری و عملی پژوهش، پیشنهادهایی جهت تحقیقات آتی و محدودیتهای پژوهش ارائه میگردد.
5-1- بحث و بررسی یافتههای تحقیق
5-1-1- رابطه ابعاد هوش عاطفی با ابعاد کیفیت زندگی (سلامت جسمانی، سلامت روان، کیفیت محیط زندگی، روابط اجتماعی)
طبق نتایج به دست آمده، تنها بعد خوشبینی و درک عواطف خود و دیگران از ابعاد هوش عاطفی با ابعاد کیفیت زندگی ارتباط معنادار دارند و بعد کنترل عواطف و مهارتهای اجتماعی، هیچ گونه رابطه معناداری با ابعاد کیفیت زندگی ندارند.
5-1-1-1- رابطه خوش بینی و ابعاد کیفیت زندگی
طبق نتایج بدست آمده بین خوش بینی و بعد سلامت جسمانی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد و خوش بینی اثر مستقیم برروی سلامت جسمانی دارد. این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای طهماسبیان (1390)، ابراهیمی(1386)، سیگلمن و پیترسون (2007) است. سیگلمن و پیترسون (2007) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که افراد بدبین دو برابر دیگر افراد به بیماریهای عفونی مبتلا میشوند. یکی از راه های احتمالی تاثیر خوشبینی بر سلامت جسمانی، تاثیر بر سیستم ایمنی است. افراد خوشبین در مقابل استرسها، خلق منفی کمتری را تجربه میکنند و ممکن است رفتارهای سلامتی سازش یافتهتری را داشته باشند که همه اینها میتواند به وضعیت ایمنی بهتر منجر شود (سگراسترم، 2006). خوشبینها اعتقاد دارند، جهانی که در آن زندگی میکنند، بهترین است و به بهترین شکل ممکن عوامل استرس زا، که مهمترین دلیل مرگ میر و بیماریها است را تغییر میدهند (نصیری، 1390).
از دیگر روابط به دست آمده میتوان به اثر مستقیم خوش بینی بر سلامت روان اشاره کرد. این نتیجه همسو با نتایج پژوهشهای بهراد، کلانتری و مولوی (1393)؛ باقیانی مقدم و همکاران (1392) است. در تبیین این یافتهها میتوان گفت افراد خوشبین در مقایسه با افراد بدبین از راهبردهای متعددی برای مقابله استفاده میکنند، خوشبینها از راهبردهای تغییر عوامل فشارزا، جستجوی اطلاعات، برنامهریزی و بازسازی مثبت بهره میگیرند در حالی که بدبینها کنار کشیدن و یا سوء مصرف مواد را برمیگزینند. یکی دیگر از روابط، اثر مستقیم خوشبینی بر کیفیت محیط زندگی و روابط اجتماعی است که این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای بهراد و همکاران (1393) و سگراسترم[112] (2006) است. در تبیین این نتایج میتوان گفت یکی از ویژگیهای مهم افراد خوشبین این است که به صورت مصرانه و موثر اهداف خود را دنبال میکنند و بدین ترتیب با گذشت زمان، احتمالا منابع بیشتری را به دست میآورند. منابعی مانند پول، که به طبع این منابع سبب میشود افراد ارزیابی بهتری از محیط زندگی خود داشته باشند و با جستجوی روابط دوستانه، مهارت و موقعیتهای اجتماعی روابط اجتماعی خود را بهبود میبخشند. طبق پژوهش سگراسترم (2006)، خوشبینی سبب جلب حمایت اجتماعی و استفاده بهتر از منابع اجتماعی میشود.
5-1-1-2- رابطه درک عواطف خود و دیگران و ابعاد کیفیت زندگی
نتایج حاکی از آن هستند که درک عواطف خود و دیگران اثر مستقیم بر روی ابعاد کیفیت زندگی دارد. این نتایج، همسو با نتایج تحقیقات سیاروچی و همکاران (2000)، اسلاسکی و کارترایت (2002) است. یکی از روابط به دست آمده رابطه درک عواطف و سلامت جسمانی است. درتبیین این یافتهها میتوان گفت، افرادی که توانایی بیشتری برای درک عواطف خود و دیگران دارند، شادتر هستند و با مشکلات زندگی بهتر سازگار می شوند و بدین ترتیب موجبات سلامتی خود را فراهم می آورند (مارتین، پولیک ـ دوریس، لارسن و ویر[113]، 2003؛ فارنهام، 2003). یکی دیگر از روابط به دست آمده اثر مستقیم درک عواطف بر سلامت روان است. این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای داودا و هارت (2000)، تجلی (1386)، ساکلوفسکی، آستین و مینسکی[114] (2003) است که همگی، حاکی از آن هستند که درک عواطف با سلامت روان رابطه مثبتی دارد. میتوان به این نتیجه رسید، کسانی که در درک عواطف و هوش عاطفی نمرات بالاتری دارند، میتوانند به راحتی با استرسها و فشارهای زندگی روزمره مقابله کرده و همچنین قادرند احساسات خود را کنترل و بیان نمایند، بنابر این از نظر جسمی و روانی نسبت به کسانی که هوش عاطفی پایین تری دارند، سالم تر هستند (سالووی و همکاران، 2000). از دیگر نتایج بدست آمده، اثر مستقیم درک عواطف با روابط اجتماعی است. این نتیجه همسو با نتایج تحقیقات یوسفی (1382)، بشارت (1384)، سیاروچی و همکاران (2000) است. یکی از دلایل این نتیجه این است که، هوش عاطفی و توانایی درک عواطف خود و دیگران، توان همدلی با دیگران، سازش اجتماعی و رضایت از زندگی را افزایش و مشکلات بین شخصی را کاهش میدهد و زمینه بهبود روابط اجتماعی را فراهم میکند. علاوه بر این، هوش عاطفی با کیفیت ارتباطات فعلی فرد با دیگران نیز، دارای همبستگی مثبت است، یعنی کیفیت ارتباط با دیگران در افراد دارای هوش عاطفی بالاتر، بهتر از کیفیت ارتباط در افراد دارای هوش عاطفی پایینتر است (یوسفی، 1382). سیاروچی و همکاران (2000) نيز دریافتند که افراد با توانایی درک عواطف بالاتر، برونگرا تر بوده و دارای عزت نفس بیشتری هستند.
5-1-2- رابطه ابعاد هوش اخلاقی و ابعاد کیفیت زندگی (سلامت جسمانی، سلامت روان، کیفیت محیط زندگی، روابط اجتماعی)
نتایج این پژوهش نشان میدهند که بخشش، رابطه مثبتی با ابعاد کیفیت زندگی داشته و پیشبینی کننده مثبت و معنادار آنها است. از جمله این روابط میتوان، به رابطه مثبت و معنادار بخشش با بعد سلامت جسمانی اشاره کرد. این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای خدابخش و کیانی (1392)، لور [115](2005)، ویت ولیت[116] (2002) است. خدابخش و کیانی (1392) دریافتند، سلامت جسمانی توسط بخشش، پیشبینی میگردد. در تبیین این یافته میتوان گفت بخشش، پاسخهای ویرانگر روابط را بازداری کرده و در واقع افکار، احساسات و رفتار مثبت در برابر افراد دیگر را ترغیب میکند (ورتینگتون، 2005).
بر اساس تحقیقات وب (2003)، اشخاصی که به لحاظ بخشش در سطح بالاتری هستند، در هنگام مواجه با آسیب، واکنشهای فیزیولوژیکی پایینتری و نشانههای فیزیکی کمتری را در مقایسه با گروه کنترل نشان میدهند. خاطراتی که در آنها فرد، شخص خاطی را مورد بخشش قرار نمیدهد؛ تظاهرات چهرهای منفی تولید میکند و باعث افزایش فعالیت دستگاه سمپاتیک و سیستم قلبی عروقی میشود (ویت و لایت، 2000). مطابق با دیدگاه های روانی- اجتماعی، بخشش از طریق بهبود امنیت درک شده، افزایش خود ارزیابی مثبت، خوشبینی، کاهش احتمال ترس، خشونت، اضطراب، افسردگی و درماندگی که باعث افزایش بیماریهای قلبی میشود با سلامت در ارتباط است. میتوان نتیجه گرفت بخشش، همزمان واکنشهای فیزیکی فوری و هیجانی مثبتی را تولید کرده و مانع ایجاد واکنشهای فیزیکی و هیجانی منفی میشود. افزایش حالتهای هیجانی مثبت باعث بهبود کارکرد سیستم ایمنی، ضربان قلب، فشار خون و تنفس میشود و این عوامل موجب بهبود سلامت جسمانی میشود (مککالوف، پارگامنت، ترجسن، 2000).
از دیگر روابط بدست آمده رابطه مثبت و معنادار بخشش با سلامت روان است. این نتایج همسو با نتایج پژوهشهای غباری بناب و همکاران (1387)، هبل[117] و انرایت (1993)، فریدمن[118] و انرایت (1996)، سابکوویاک[119] ( 1995)، کایل[120] و انرایت (1997)، فریدمن (1995)، رای[121] (1999)، کواتس[122] (1997)، کایل (1996)، کایل و انرایت (1997)، مککالاف[123] و ورتینگتون (1995) است در تبیین این یافتهها میتوان گفت، تغییرات انگیزشی حاصل از بخشش در فرد، در ابتدا باعث خشم نسبت به متخلف و برانگیختگی بیشتر به قصد برخورد تلافی جویانه نسبت به متخلف شده، نهایتا سطح اضطراب و تنش روانی را در فرد رنجیده افزایش میدهد. اگر فرد رنجیده بتواند این احساس خشم نسبت به متخلف را در خود کاهش دهد، از تنش روانیاش کاسته شده و نه تنها از لحاظ عاطفی، بلکه از لحاظ هیجانی و شناختی نیز میتواند تغییر یابد (انرایت، فریدمن، رایکو[124]، 1998).
یکی دیگر از نتایج حاصل رابطه مثبت و معنادار بخشش با روابط اجتماعی است که این نتیجه همسو با پژوهشهای خدابخش و کیانی (1392)، غباری بناب و همکاران (1387) است. طبق تحقیقات مربوط به روابط اجتماعی، افرادی که به لحاظ بخشش در سطح بالاتری هستند، نسبت به افرادی که در بخشش در سطح پایینتری قرار دارند، رضایت بیشتری کسب میکنند (آل مابوک، انرایت، کاردیس[125]، 1995). بخشش باعث افزایش حمایت اجتماعی و بالابردن احساس نزدیکی با دیگران میشود (خدابخش و کیانی، 1392).
از دیگر یافته های این پژوهش این است که بین ابعاد مسئولیت پذیری، درستکاری از هوش اخلاقی و ابعاد کیفیت زندگی رابطه معنی داری وجود ندارد. این نتایج در تضاد با نتایج پژوهش اسگندري، اسگندري، بیکزاد، کردبچه (1391) است. این تضاد در نتایج ممکن است به دلیل تفاوت در جامعهی آماری دو پژوهش باشد.
5-1-3- رابطه ابعاد هوش عاطفی و همدلی
طبق نتایج به دست آمده، تنها ابعاد درک عواطف خود و دیگران و مهارتهای اجتماعی از ابعاد هوش عاطفی با همدلی ارتباط مثبت و معنادار دارند و بعد خوشبینی، کنترل عواطف، هیچ گونه رابطه معناداری با همدلی ندارند. این نتیجه با نتایج تحقیقات تبسون و همکاران (2009) و سالووی (2002) همسو است. در تبیین این یافتهها میتوان گفت، ریشه بسیاری از رفتارهای نوع دوستانه، همدلی است (تبسون[126] و همکاران، 2009). انسان درجریان یک رابطه عاطفی و همدلانه میتواند عواطف و احساسات خود و دیگران را درک وکنترل کند و رفتار خود را با انتظارات افراد جامعه هماهنگ و سازگار سازد. افراد همدل، سه خصیصه مهم دارند: اول، اینکه دربارة نیازهاي دیگران نوعی احساس نگرانی دارند و لازمهی این احساس نگرانی این است که، در مقدمه باید عواطف دیگران درک شود. دوم، اینکه با دیگران اشتراك نظر دارند؛ یعنی قادرند خود را به جاي دیگران بگذارند و به مسائل از نگاه آنان بنگرند، سوم، اینکه احساسات همدلانه دارند و آن را از طریق رفتارهای متناسب نشان دهند. مشخصه عاطفی و روانی همدلی، آگاهی از افکار، احساسات و حالات ذهنی دیگران است که زمینه ساز همانندسازي افراد با یکدیگر در عرصههاي مختلف اجتماعی است.
مؤلفه ارتباطی همدلی، متمرکز بر این نکته است که، اشخاص برای بروز رفتارهای همدلانه باید عواطف و احساسات کنونی دیگران را درک کنند (تبسون و همکاران، 2009).
یکی دیگر از نتایج بدست آمده، رابطه مثبت و معنادار مهارتهای اجتماعی و همدلی است. این نتایج همسو با نتایج تحقیقات هانتر، فيگوئردو، بكر و مالامود[127] (2007) است. ابراز مناسب همدلي نياز به مهارتهاي اجتماعي دارد. در تبیین این رابطه میتوان به این نکته اشاره کرد که كيفيت روابط بين شخصي پيوند عميقي با ابعاد روانشناختي و جسماني بهزيستي که همدلی از ابعاد آنان میباشد. مهارتهای اجتماعی نه تنها بر روابط اجتماعی، بلكه بر احساس فرد از خود و ديگران نيز تاثيرگذارند (الدن[128] و تيلور، 2004).
5-1-4- رابطه ابعاد هوش اخلاقی و همدلی
طبق نتایج به دست آمده، تنها بعد بخشش از ابعاد هوش اخلاقی با همدلی ارتباط معنادار دارد و ابعاد دلسوزی، مسئولیت پذیری و درستکاری هیچ گونه رابطه معناداری با همدلی ندارند.
5-1-4-1- رابطه بخشش و همدلی
نتایج حاکی از آن هستند که بخشش، رابطه مثبتی با همدلی داشته و پیشبینی کننده مثبت و معنادار آن است. این نتایج همسو با یافتههای تحقیقات خدابخش و منصوری (1391)، تام (2008)، مککالوف و ورتینگتون (1995)، برز (2001) است. در تبیین این یافته میتوان گفت بخشش ازجمله پاسخهایی است که جهتگیري به سمت دیگري دارد، این پاسخها، ترکیبی از احساس همدلی و ترحم را در پاسخ به مشاهده پریشانی فرد دیگر به وجود میآورند که این نوع انگیزش عمدتاً از انگیزش نوع دوستانه و به منظور کمک به دیگري در هنگام نیاز نشأت میگیرد. فرد بخشش کننده با همدلی وارد تجربه هیجانات فرد متخلف میشود و میتواند هیجانات فرد متخلف را بشناسد (برز، 2001). بخشش موجب آرامش فرد و رهايي او از عصبانيت و منجر به تغييرات اساسي در افكار افراد ميگردد و افكار منفي و تخريبي آنها را به افكار سازنده تبديل مي نمايد، از این رو باعث ميشود كه فرد رنجيده بتواند رابطه صميمي با ديگران برقرار كند و به موجب آن توان همدلی خود را افزایش دهد (خدابخش و منصوری، 1391).
5-1-5- رابطه همدلی و ابعاد کیفیت زندگی
نتایج به دست آمده، حاکی از آن است که بین همدلی و ابعادکیفیت زندگی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. یکی از این نتایج، رابطه همدلی و روابط اجتماعی و کیفیت محیط زندگی است که، همسو با يافتههاي پژوهشهاي قبلي باتسون[129] (2000 )؛ ريف و همكاران (2010 )؛ سوسا و همكاران (2010)؛ لاورنس، شاو، بيكر، بارون ـ كوهن، و پرانيس[130] (2000)، همسو است و ميتوان آن را بر حسب احتمالات زير تفسير كرد:
همدلي عنصري ضروري براي عملكردهاي موفقيتآميز بين شخصي (سوسا و همكاران، 2010)؛ پاسخدهي هيجاني به احساسات فرد ديگر (ديوايد، ونبوكستل، زالبرگ، گودنا و متيس، 2006؛ نومنما، هيروانن، پاركولا و هيتانن[131] 2008؛ شاماي- تسوري، هارون پرتز و پري، 2008)؛ و فرايند زيربنايي تغييرات روانشناختي واقعي است (راجرز، 1959)، که از طريق توانايي سهيم شدن در حالات هيجاني ديگري، دريافت پسخوراند منظم از روابط بين شخصي (پرانيس، 2000) و آگاهي از احساسات فرد ديگر (لپن، مككين، كاربونل و هاگن، 1985)، مشكلات بين شخصي را كاهش ميدهد و زمينه بهبود روابط اجتماعي را فراهم ميسازد. همدلي به فرد اجازه برقراري تماس موثر با محيط اجتماعي پيرامون خود را ميدهد، او را با محيط اجتماعي پيوند ميزند، كمك به ديگران را براي فرد تسهيل و از وارد كردن آسيب به افراد ديگر جلوگيري ميكند (بارون- كاهن و ويلرايت، 2004 ).
همدلي ويژگي شخصيتي است كه با كيفيت روابط بين شخصي مرتبط است. بنابراين، انتظار ميرود همبستگي بين همدلي و روابط اجتماعی و انسانی معنادار باشد. بر عكس، ميتوان انتظار داشت رابطه بين همدلي و عوامل شخصيتي چون پرخاشگري و خصومت، كه كيفيت روابط اجتماعی را مختل ميكنند، منفي باشد (حجت و همکاران، 2005 ). ايزنبرگ و ايگوم بر اهميت تنظيم هيجانها در پاسخدهي همدلانه تاكيد ميكنند ( 2009 ؛ به نقل از ديوايد، وايد و باكستل، 2010). روابط اجتماعي مثبت مستلزم ظرفيت فهم هيجانها و تجربيات حسي فرد ديگر است. به علاوه، روابط اجتماعي مناسب به تجربه جانشيني هيجانهايي مشابه با آنچه در افراد ديگر وجود دارد كمك ميكند. اين تجربه و توانايي به لحاظ شناختشناسي بسيار مهم است به دليل اين كه ارزيابي مستقيمي از رفتارهاي ديگري را فراهم ميكند (ديستري، 2004 ؛ به نقل از فيتزگيبون، گيومارا، كاريستيانيس، انتيكات و بردشاو[132]، 2010).
5-1-6- بررسی نقش میانجیگری همدلی
به منظور بررسی این فرضیه “همدلی در ارتباط بین ابعاد هوش عاطفی، ابعاد هوش اخلاقی و ابعادکیفیت زندگی، نقش میانجیگری را ایفا میکند."، از تحلیل مسیر به روش بارون و کنی (1986)، استفاده گردید. دراین رابطه نتایج نشان دادند که، میزان ضریب پیشبینی ابعاد کیفیت زندگی (سلامت جسمانی، سلامت روانی، کیفیت محیط زندگی و روابط اجتماعی) از طریق بخشش با وارد کردن متغیر همدلی به عنوان متغیر میانجی، در معادله رگرسیون، کاهش یافت. این موضوع، مهمترین شاخص برای مطرح نمودن همدلی به عنوان متغیر میانجی سهمی برای کلیهی ابعاد کیفیت زندگی است. در تبیین این رابطه میتوان گفت افرادی که دارای صفت بخشش هستند، در پاسخهایی که جهتگیری به سمت دیگری دارند، ترکیبی از احساس همدردی و ترحم را در پاسخ به مشاهده پریشانی فرد دیگر به وجود میآورند و این احساس همدردی موجب بروز رفتارهای همدلانه میشود که موجب بهبود روابط اجتماعی میشود و از فشار روانی کاسته و به طبع آن سلامت روان و جسمانی افزایش یافته و شخص ارزیابی مثبتتری نسبت به زندگی خواهد داشت.
در مورد هوش عاطفی نیز مشاهده می شود که میزان پیش بینی کنندگی درک عواطف خود و دیگران در پیش بینی ابعاد کیفیت زندگی با وارد کردن همدلی به عنوان متغیر میانجیگر، در معادله رگرسیون، کاهش یافت. در تبیین این رابطه میتوان اینگونه بیان کرد که، مؤلفه ارتباطی همدلی، متمرکز بر این نکته است که، اشخاص برای بروز رفتارهای همدلانه باید عواطف و احساسات کنونی دیگران را درک کنند (سالووی و همکاران، 2009) و این درک موجب ایجاد همدلی می شود و شخص خود را تنها نمیبیند و به طبع موجب بهبود روابط اجتماعی، کاهش اضطراب و افسردگی که از مصادیق سلامت روان هستند و درنهایت باعث پیشگیری از بیماریهای قلبی و عروقی که عامل اصلی مرگ و میرها هستند، می شود، این موضوع مهم ترین دلیل برای مطرح نمودن همدلی به عنوان متغیر میانجی سهمی درارتباط بین ابعاد هوش عاطفی و ابعاد کیفیت زندگی است.
5-2- کاربردهای نظری و عملی پژوهش
یافتههای این پژوهش را میتوان از دو جنبه نظری و عملی مورد توجه قرار دارد. با توجه به اینکه پژوهش در زمینه بررسی تاثیر هوش اخلاقی و نقش میانجیگری همدلی، در آغاز راه خود است، این مطالعه را میتوان تلاشی آغازین در جهت گسترش و توسعه مبانی علمی نقش میانجیگری همدلی در زمینه تاثیرات هوش اخلاقی بر کیفیت زندگی دانست.
در عرصه عمل، یافتههای این پژوهش میتواند اطلاعات مهمی برای والدین، مربیان و مسئولین داشته باشد. یکی از یافتههای این پژوهش تاثیر مثبت همدلی بر کیفیت زندگی بود. بنابراین، از والدین و مسئولین دلسوز دانشگاه ها انتظار میرود، مهارتهای همدلی را در دانشجویان، پرورش داده و به ارتقای سلامتی جسمانی، روانی، بهبود روابط اجتماعی و کیفیت زندگی در آنان کمک نمایند.
همچنین با توجه به اینکه انجام این پژوهش، نقش هوش اخلاقی را در همدلی و کیفیت زندگی، مشخص نموده است، سازمانها میتوانند جهت گزینش نیروهایی که به جهت اخلاقی برجستهتر هستند، از این پژوهش استفاده کنند چرا که افراد با هوش اخلاقی بالاتر همدلترند، و به این شکل بهرهوری سازمان را افزایش دهند. علاوه بر این، مسئولین آموزشی میتوانند با پرورش عناصر اخلاقی در مدارس و دانشگاهها توان همدلی را افزایش و در نتیجه کیفیت زندگی و ارزیابی افراد از زندگی را بهبود ببخشند و به این شکل ارزشهای انسانی را پرورش دهند.
اثر مثبت بخشش بر همدلی و کیفیت زندگی دانشجویان در پژوهش حاضر، بیانگر آن است که جهت ارتقا کیفیت زندگی و بهداشت روان آنان مسئولین دانشگاهها میتوانند با بیان فواید روحیهی بخشش و ایجاد انگیزه برای رفتارهای شامل بخشش، سلامت جسمی، روانی، ایجاد ارتباطات اجتماعی مناسب و حتی ادراک محیط زندگی را در دانشجویان غنیتر کنند
تحقیقات اخیر نشان میدهند عفو درمانی بینش مهمی را در زمینه درمان و مدیریت بیماريهاي مزمن ایجاد میکند (هریس، ترجسن و مککالوف[133]، 1999). بنابراین روانشناسان میتوانند از بخشش درمانی استفاده کنند، البته، به منظور کمک به بیمارانی که با عدم سازگاريهاي اجتماعی-روانی که بواسطه روابط بین شخصی مختل در زندگی آنها بوجود آمده است، همدلی نیز به عنوان یک عنصر کلیدي در در سیر مراحل مشاوره تایید شده است و توانایی مراجعان و رضایت از فرایند مشاوره را، افزایش میدهد. گسترش توجه به آموزشهایی که روابط همدلانه و با گذشت را در محیطهاي مشاورهای در مرکز توجه خود قرار میدهند، میتواند منشأ تحولات مثبتی در حوزه درمان، روابط مشاوران و مراجعان و گسترش توجه به اخلاق مشاورهای گردد.
باتوجه به یافته های این پژوهش در مورد اهمیت هوش عاطفی و پیوند آن با کیفیت زندگی و با توجه به اینکه این هوش، توانایی بهبود از طریق آموزش را دارد، میتوان با آموزش و بهبود این سازهی اساسی، زمینهی سلامت جسم و روان لایههای مختلف جامعه، به ویژه دانشجویان را فراهم نمود و از آن در جهت افزایش سلامت روانی استفاده کرد.
5-3- پیشنهادهای پژوهشی
1- عمده ترین پیشنهاد در ارتباط با مدل آزمون در این پژوهش گسترش و آزمون دیگر متغیرهای برونزاد و میانجی در قالب این مدل است. به عنوان مثال متغیر بخشش به دو قسمت بخشش نسبت به خود و دیگران در نظر گرفته شود، البته با استفاده مقیاسی دیگری غیر از مقیاس استفاده شده در این پژوهش.
2- اجرای پژوهش در جامعه آماری دیگری همچون دانشآموزان و حتی کارکنان سازمانها میتواند تناسب رابطه ارائه شده را مورد بررسی قرار دهد.
3- اجرای پژوهش خصوصا در مورد متغیر بخشش از منظر ویژگی های مذهبی فرد ازجمله هویت معنوی، به دلیل اینکه این ویژگی توسط دیدگاه مذهبی فرد تحت تاثیر قرار میگیرد.
4- گسترش پژوهش در ارتباط با هوش اخلاقی در محیط های مشاوره ای و بررسی اثر ابعاد این هوش بر فرایند مشاوره.
تحقیقات انجام شده با موضوع بررسی رابطه هوش عاطفی و هوش اخلاقی با ...