شعر گفتن همچو زر پختن بــــــود در عـــــروض آوردنش سختن بـــود
لیـکن آن کس را که زر بــاشد بسی کی توانـد سختن آن هرگز هــر کسی
گــــــــر بسنجی زر زر موزون بـود ور بسی باشد ز وزن افـــــــزون بـود
زر چـــــو در میزان نمیگنجد بسی پس زر بسیار چــــــون سنجد کسی
زر بســـی سختن نه بس کاری بـود چون توان سختن چو بسیاری بــــود
چون پیمبر خــــــــواجه اسرار بود در خور سرش سخن بسیار بـــــــود
چـــــــون بسختن در نمیآید زرش همچنان ناسخته میشد از بــــــرش
گـــــــر زر سخته دهد مرد کریــم گرچه موزون باشد آن باشـد سلیــــم
چــــــــون زر ناسخته او پخته بـود سخت اگرگفتی سخن هم سخته بـود
حاتم طی را ترازو کــــی نکـــوست لیک فرش بخـــل را زوطی نکــوست
پادشا را زور بــــازو بس بــــــــود دست زر پــاشش ترازو بــــس بـــود
( عطار، ۱۳۸۳: ۴۵)
ناصر خسرو در هم این رابطه میگوید :
ز عمر بهره همین است مر مرا که به شعر به رشته میکنم این زر و درّ و مرجان را
(ناصر خسرو، ۱۳۸۷: ۹۶)
ناصر خسرو، ضمن تشبیه سرودن شعر و به رشته کشیدن مروارید، لازمه این کار را دل پاک و پیراسته میداند و در این خصوص معتقد است:
به دل پاک برنویس این شعر که به پاکی چو دّر شهوار است
( همان: ۹۶)
انوری در ستایش شعر یکی از شاعران هم عصر خود، ضمن ستایش از او، مضامین و شعرش را به درجی تشبیه میکند که پر از گوهرهای گران بهاست:
بحر طبع تو کرده مالامال درج نــــــطق ترا به درّ ثمین
( انوری، ۱۳۷۶: ۴۹۱)
خاقانی شعر خود را بر همین نهج، چون عقد جواهری میداند که به شاه هدیه و پیشکش میکند :
یعنی بــرسان به حضـــرت شـــاه ایــن عقـــد جــــواهــــر منظّم
(خاقانی، ۱۳۸۷: ج۲: ۲۴۲)
منوچهری، ضمن اشاره به گنج مشهور « بادآورد» در زمان خسرو پرویز، یک بیت خود را بسیار ارزشمندتر از آن توصیف میکند و میگوید:
نعمت فردوس یک لفظ متینش را ثمر «گنج بادآورد» یک بیت مدیحش را ثمن
( منوچهری، ۱۳۸۷: ۳۷۲)
نظامی در مخزن الاسرارضمن تشریح مشخصات یک شعرخوب و شرایط شاعری، شعر را چون گنجینههای ارزشمندی توصیف میکند که پر از جواهرات قیمتی میباشد. او ضمن اشاره به این حدیث نبوی که: «وَ اِنَ لِلّهِ کنوزاً تَحتَ العرشِ مَفاتیحهُ السنهُ الشعراءِ» معتقد است گنجینه آسمانها زیر زبان شاعران است:
چـــــــونکه نسخته سخن سرسری هست بـــر گوهــــریان گوهــــری
نکـــــــــته نگهدار ببین چون بـود نکته کــــه سنجیده و موزون بــود
قافیـــــه سنجـان که سخن برکشند گنج دو عالم به سخـــن درکشـنـد
خاصه کلیـدی کـه در گنـــج راست زیر زبان مرد سخن سنــــج راست
آنکــــه تـرازوی سخـن سخته کـرد بختورانرا به سخن بختـــه کـــرد
(نظامی، ۱۳۸۶: ۲۷۰)
سنایی، طبع خود را چون معدن گوهری میداند که هر لحظه از آن جواهرات و گوهرهای ناب و خوش رنگ وخوش ترکیب شعر، بیرون میآید:
شعر چون نیکو نیاید کز صفای او دلم هر زمان در طبع من گوهر همی گردد ضمیر
(سنایی غزنوی، ۱۳۷۵: ۳۱۹)
امیر خسرو با تفاخر به شعر خود و همچنین قوه فراگیر و پوینده شاعری که در او وجود دارد، معتقد است که شعر او سرشار از معانی بزرگ است و سخنش چنان گیرا و مؤثر است که حتی پای اندیشه هم به گرد آن نمیرسد. او سپس، یکی از دلایل برتری شعر خود را نسبت به دیگر شاعران، گنجینههای پر از دّر و گوهر و جواهرات شعری میداند که در آثار او نهفته است:
کلکم که سرش زبــان غیب است گنجینه گشـای کان غیب است
آواز دهـــــــــــد چـو در روانی لبیک زنـان درّ معــــــــــانی
از جنبش نظم گـــــــــرم رفتار دلاله فکــر مانده بـــــــی کار
گر از تک و پـــوی آب و نــــانم بودی قــدری خلاص جــــانم
روشـن گشتی که از چنــــین در آفاق چـــــــگونه کـردمی پـر
با این همه هـر که بیند این گنـج معلوم کــــند حـدّ سخن سنج
(امیرخسرو، ۱۳۸۷: ۴۸۶ )
سنایی غزنوی در این بیت زیبا، ضمن نشان دادن وجه شاعری که بر اساس عقل و خرد، استوار است، عقل را دراین شعر به الماس، تشبیه کرده که در شعرش دّر معانی سفته است و با این کار سوسن اقبال در چمنزار بخت او شکوفه میکند:
آنکه ز الماس عقل درّ معانی بسفت سوسن اقبال و بخت در چمن او شکفت
(سنایی غزنوی، ۱۳۸۷: ۳۱۹)
۵-۳-۲۵- توصیف شعر به عنوان سحر و سحر مبین
میدانیم که شعر و ادب پارسی، از آغازههای سده سوّم، با کوششهای پیگیر، نخستین شاعران و سخنوران پارس، مانند حنظله بادغیسی، محمد بن وصیف، فیروز مشرقی، ابوشکور بلخی، رودکی سمرقندی و… پا میگیرد و استوار میشود. در همین روزگاران، زبان عربی نیز که زبان قرآن و اسلام بود، گسترشی چنان فراگیر و ریشهدار، یافته بود که کتابها به این زبان نوشته میشد و درسها به این زبان گفته و آموخته میشد، وعظها به این زبان صورت میگرفت.
از سوی دیگر بسیاری از شاعران پارسی زبان آن روزگار، زبان عربی را در مدرسه آموخته بودند و با فرهنگ و معارف قرآنی آشنا گشته بودند. طبیعی بود که از این کتاب عظیم اثر پذیرفته و پارهای از معارف و ظرایف آن را در شعر خویش بیاورند، به ویژه که قرآن از دیدگاه ادبی و بلاغی نیز، پایگاه بسیار والایی داشت. افزون بر اینها، بهرهگیری از قرآن و کلام خدا، به سخن آنان رنگی از تقدّس نیز میبخشید و آن را برای خواننده، خواندنیتر و پذیرفتنیتر میساخت. عبارت « سحر مبین» به معنی « جادوی آشکار » اصطلاح پارسی شده« سحرٌ مبینٌ» است که چندین بار در قرآن از زبان کافران در برابر پیامبران و سخنان و معجزات آنان به کاررفته است، از جمله در آیه «لَیقُولُنَّ الذین کَفَروا اِنْ هذا الاّ سِحرٌ مبینُ؛ کافرانخواهند گفت: این نیست جز جادویی آشکار» ( قرآن کریم :۱۱-۷ ). انوری ابیوردی با بهرهگیری از این تعبیر به زیبایی درباره شعر خود میگوید:
فحل وهــــــم تو کرده آبستن نوع کلک ترا به سحــر مبین
منابع تحقیقاتی برای مقاله و پایان نامه : پایان نامه خانم زابلی ویرایش شده اصلی- فایل ۳۰