در اصول کافی حدیثی نقل شده است که بسیار مورد استفاده قرار میگیرد، و آن داستان جوانی است که به پیش پیامبر آمد و ادعای یقین نمود پیامبر او را تأیید نمود. حالات نقل شده از این جوان عبارتند از: جوانی که چرت میزد و در حال افتادن بود، رنگ زردی داشت، جسم نحیف و لاغری داشت و چشمانش فرو رفته بود.[۳۸۹] اگر چه این مورد آیه قرآن نیست ولی روایتی است که زیاد نقل میشود و مورد تأیید قرار گرفته است. پدید آمدن چنین حالاتی جز در اثر مواجهه با امر مقدس و حالات روانی حاصل از آن است، اینها جز در اثر هیبت و خوف و احساس بندگی است؟
« اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ».[۳۹۰] شنیدن آیات قرآن نوعی تجربه دینی احساسی را در پی دارد، مانند لرزیدن پوست و آرامش بعد از آن.
بررسی آیات تجربه احساسی و عاطفی
استدلالهای فوق دارای اشکالات جدی است و آیات مورد استناد قرار گرفته بر مطلوب دلالت نمیکند. در اینجا به تفصیل به این موارد اشاره میکنیم:
-
- حداکثر چیزی که از آیات و روایات فوق استفاده میشود این است که در تجارب مورد ادّعا موارد احساسی و عاطفی هم وجود داشته است و این بدین معنی نیست که این عواطف در تجارب حالت محوری داشته باشند بلکه آن چه که محور این تجارب است ادراک و شناخت است و عواطف و امور روانی بالعرض و تبعی است. به عبارت دیگر ما وجود چنین حالاتی را انکار نمیکنیم و لکن این که حقیقت این تجارب را عاطفی بدانیم نمیپذیریم، حقیقت این تجارب ادراکی است.
-
-
- ما نمیتوانیم بپذیریم که همواره همراه تجارب ادراکی مسائل عاطفی و روانی هم وجود داشته است. و در کثیری از موارد ذکر شده در قرآن و روایات هیچ حالت روانی خاصی که محصول تجربه دینی است دیده نمیشود. بسیار در نقلهای تاریخی دیدهایم که پیامبر در جمعی حضورداشت و وحی بر اول نازل شد و پیامبر آن را برای مردم باز گو نمود و هیچ حالت خاصی برای او رخ نداد. بخلاف سوری مثل انعام که بسیار شدید بودند و در هنگام نزول پیامبر را متحول ساختند.
-
مثل تجاربی که در آنها وحی با واسطه فرشته و جبرئیل صورت میگرفت و در روایاتهای گذشته به آن اشاره شد.
-
- عواطف ذکر شده درمورد فوق با سه حالت مشهور (هیبت، جذب، تعلق) که مورد ادعای اوتو میباشد فرق دارد. همانطور که در تجارب عرفانی هم ذکر شد حالات ذکر شده در تجارب وحیانی با حالت آرامش و گاهی سنگینی همراه است. پس حصر عواطف در این سه مورد درست نمیباشد.
-
- محصول امورعاطفی محض نمیتواند معرفت بخش باشد. زیرا نمیتوان اموری که[۳۹۱]صرفا عاطفی هستند و دارای هیچ گونه مفهوم و تصور معرفت شناسی نیستند را معرفت زا معرفی نمائیم.
-
- عواطف و احساسات بر شناخت تقدیم منطقی ندارند، بلکه بر عکس هر عاطفه و حالت روانی در گرو یک شناخت و معرفت مقدم است. همانگونه که هر معرفتی مسبوق به هستی میباشد.
-
- استدلال به اکثر آیات فوق قابل مناقشه است، ما به برخی موارد که در تفسیرالمیزان ذکر شده اشاره میکنیم.
الف: آیات سوره مزمل و مدثر به عقیده علامه طباطبایی دارای هیچ مدح و ذمی نیست.
صرفا بیان میکند که زمانی که وحی نازل شد پیامبر درون پارچهای پیچیده شده بود و نشانگر هیچ حالت خاص وحیانی وحیاتی نیست.[۳۹۲]
ب: تجارب حضرت ابراهیم بویژه در داستان احیاء اموات فقط برای رفع خطورات قلبی بوده است و هیچ امری غیر از آن وجود نداشته است.[۳۹۳]
تجربه دینی، تفسیری، تبیینی
برخی از مدعیان تجربه دینی از دو تفسیر دیگر تجربه دینی ناخرسند بودند آنها مدعی بودند که در تجربه دینی هیچ امر فوق طبیعی وجود ندارد. به عبارت دیگر در تجربه دینی احساسی، دو چیز پیش فرض گرفته میشود: اول: وجود تجربه دینی دوم، وجود علتی ما فوق طبیعی که این تجربه را به وجود آورده است. اما وجود چنین علتی از نظر این گروه امری معقول نیست زیرا در ورای تجربه دینی علتی وجود نداشت. وین پراودفوت ازپیروان این نظریه است. او مدعی است که اگربخواهیم تجربه دینی نوع دوم را بپذیریم اشکالی که بر ما وارد میشود این است که چگونه مدعای ادیان مختلف را بپذیریم؟ پیروان ادیان مختلف ادعای تجربه دینی میکنند و چنین تجربه دارای چند مشکل اساسی است،
اولاً که محتوای تجربی آنها دارای اشکال و صور یکسانی نیست و در برخی موارد دارای تضاد است. ثانیاً هر کدام از آنها تجربه دینی خود را تأیید بر دین خود میدانند ولی در حقیقت چنین چیزی ممکن نیست زیرا به راستی نمیتوان میان مدعای ادیان هستهی مشترک قابل قبول تصور نمود. اکنون این سوال به ذهن میرسد که در این صورت معیار اصلی یک تجربه دینی چیست؟ جواب پراود فوت چنین است: صرف اینکه صاحب تجربه دینی،تجربه خود را مطابق اعتقادات و باورهای خود بداند کافی است که آن را تجربه دینی بدانیم و صاحب تجربه را در ادعای خود صادق بدانیم. صاحب تجربه دینی معتقد است که تجربه او از نوع تجارب عادی بشری نیست و نیاز به تبیینی غیر طبیعی و غیر متعارف دارد. همین در صدق تجربه دینی کافی است، اگر چه واقعا چنین نباشد یعنی ممکن است واقعاً این تجربه تبیینی طبیعی داشته باشد و خداوند یا امر فوق طبیعت این مورد را ایجاد نکرده باشد. در نهایت این تجربه دلیلی برای صحت معتقدات شخص دیندار نمیباشد.
بررسی آیات مربوط به نظریه تفسیری تبیینی:
برخی که از دو قول (ادراکی وعاطفی) ناراضی بودند و آنها را بسیار محدود میدانستند، دست به تفسیری وسیع از تجربه دینی زدند که حوزه آن را بسیار گسترده کنند هر چند به نظرمیرسد این توسعه تا حدی غیر منطقی جلوه میکند. این گروه هم از محدودیت دو قول گذشته ناراضی بودند و هم نمیخواستند لوازم آن را بپذیرند لذا قول جدیدی را مطرح کردند که تفصیل آن گذشت شاید بتوان آیاتی ازقرآن را به این وجه تفسیر نمود که ما به آنها اشاره میکنیم:
-
- «مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِک» [۳۹۴]این آیه بسیار جامع است.[۳۹۵]
و بیان میکند که هر امر نیک و بدی را میتوان تفسیری دینی نمود. پس دینی و غیر دینی بودن یک تجربه در گروه تفسیر تو از آن واقعه است اگرکسی بر اساس عقاید خود مطلبی را دینی بداند، کافی است که تجربه او را دینی بگرداند. انسان میتواند تجربه خود را دینی بداند و علت مشخصی را برای آن توصیف نکند لذا تبیین الهی و خدای شخصی و امثال آن امری بی وجه خوهد بود.
-
- «أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ، أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ »[۳۹۶]
کسی که تجربهای درباره روئیدن یک گیاه دارد میتواند آنرا دینی بشمارد و همین که معتقد باشد تبیین غیردینی برای آن امری نا ممکن است، دلیل موجهی است که بگوید این گیاه را خدا رویانده است و خود را صاحب تجربه دینی تلقی کند.
-
- «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى»[۳۹۷]کسی که سنگی را پرتاب میکند اگر معتقد باشد که این امر بر اساس امور طبیعی دارای تبیینی درستی نیست، و نمیتوان آن را توجیه کرد باعث میشود که تجربه خود را دینی بشمارد و این مطلب نیازمند آن نیست که انسان به علت خاصی مثل خدا معتقد باشد که بلکه اگرمعتقد بر هر کدام ازادیان که باشد کافی است خود را صاحب تجربهای مطابق با دین خود بداند.
۴.« اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا»[۳۹۸]
شخصی که باران را میبیند میتواند آنرا حاصل توبه خود و استغفار و پوزش خواهی از خدا بداند و بگوید این باران امری طبیعی نیست. همین امر باعث میشود که تجربه او دینی باشد. باران، زلزله، طوفان همگی را میتوان توصیفی دینی کرد. اگرچه بتوان آنها را تبیین طبیعی نمود ولکن ما معتقد باشیم که تفسیر طبیعی آنها نارسا وکافی است.[۳۹۹]
-
- « وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»[۴۰۰]اگرکسی معتقد به این باشد که خزائن همه اشیاء دست خداست میتواند تمام امور را محصول اعتقاد خود و مطابق آن بداند. زیرا تجربه دینی فقط در سایه اعتقادات، تفاسیر و مفاهیم ذهنی، ما ممکن است. و از آنجا که تجربهای میتواند مسبوق به اعتقاد و اندیشهای باشد و براساس آن تفسیر شود تمام تجارب را میتوان در حوزه اعتقادات و باورهای خود تفسیر نمود، هر چند این مطلب از دید دیگران موجه نباشد یا اینکه نتوان برای آن برهان اقامه نمود.
اشکالات وارد بر این نظریه:
این نظریه دارای مشکلات گوناگونی است که نمیتوان به آنها پاسخ قانع کنندهای بدهد که در اینجا به برخی از این موارد اشاره میکنیم:
۱- در تمامی آیات قرآن نوعی ارتباط با خدای شخصی وجود دارد و نمیتوان آیات قرآن را بدون در نظر گرفتن خدای مورد ادعای قرآن تفسیر نمود. لذا این آیات توان اثبات هر دین و عقیدهای را ندارد. شاهد این مساله استفاده از لفظ آیه در قرآن است. خداوند عالم طبیعت را آیت خود میداند و همه آنها را نشانهای برای رسیدن به خود تلقی میکند.کتاب تدوین (قرآن) نیز آیاتی دارد که آنها هم ما را به سوی خدای خاصی رهنمود میسازد. پس وجود علت خاصی در تمامی آیات مفروض است.
۲ـ خداوند کسانی را که آیات او را میبینند ولی به او توجه ندارند یا به او نمیرسند مذمت میکند. «وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَهَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلا مَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا »[۴۰۱]
« قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَمَا یُشْعِرُکُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ »[۴۰۲] پس از دید قرآن نمیتوان آیات الهی و جهان آفرینش را به صورت دلخواه تفسیر نمود و یا اینکه علتی برای آنها قائل نبود و آنها را بدون علت آن ملاحظه کرد.
۳ـ لزوماً هر تجربهای مسبوق به اعتقاد و تفاسیر و مفاهیم نیست. در تجارب شهودی هیچگونه واسطهای اعم از صورت، اعتقاد و امور دیگر وجود ندارد، بلکه خود حقیقت برای انسان حضور دارد. هر چند این تجارب بعداً توسط قوه خیال مورد تجربه و تحلیل قرار میگیرد و براساس اعتقادات تفسیر میشود.
۴ـ این نظریه بیان میکند که یک حادثه خاص میتواند برای دو دین[۴۰۳] مختلف (حتی متعارض و متناقض) مؤید باشد و براساس هر دو دید تفسیر شود. در حالی که این مطلب عقلاً و نقلاً مردود است.
۵ـ این نظریه با رئالیسم مخالف است. زیرا بی نهایت تجربه و اعتقاد همگی میتواند بر اساس هیچ و پوچ باشد. و هیچ واقعی برای آنها وجود نداشته باشد و صرفاً صاحب تجربه معتقد باشد این تجارب، تجارب دینیاند و قابل تبیین دینیاند.
۶ـ این نظریه ملاکی برای باز شناختن تجارب صحیح ازباطل ارائه نمیدهد و اصولاً قائل به چنین میزانی نیست. زیرا واقعی را برای این تجارب مفروض نمیداند.
۷ـ این نظریه حاصل تناقضات فراوان و دور منطقی است. زیرا از یک طرف اعتقادات ما تجربهای را دینی میکند و از سوی دیگر این تجارب عقاید دینی را توجیه میکند.
۸ـ این نظریه نقص پذیرو ابطال پذیر نیست. زیرا تمام حوادث را میتوان براساس[۴۰۴] این نظریه تفسیر کرد و هیچ تجربهای از آن جان سالم به در نمیبرد. به عبارت دیگر نمیتوان تجربهای را یافت که با مدعای تجربه دینی و اعتقادات فرد قابل توجیه نباشد.
تجربه دینی ادراکی شناختی در قرآن
آیاتی که تجربه دینی شناختی را در قرآن بیان میکنند بسیار گستردهاند و شاید نتوان به تمامی ابعاد آنها پرداخت و ما در اینجا به مهمترین موارد آن اشاره میکنیم:
۱ـ دسته اول آیاتی هستند که مردم رادعوت به چنین تجاربی میکنند: این آیات بیانگر آن هستند که چنین تجاربی علی الاصول برای همه مردم ممکن است و مردم ملزم هستند که به این راه توجّه کنند و از آن استفاده کنند و خداوند کسانی را که به این آیات توجه نمیکنند مذمّت میکند.