در قسمت اول راوی و چند نفر از عابرین فاعل هستند و ابتدا هدفشان ردشدن از خیابان است و سقوط زنبیل آهنی نقش بازدارنده را دارد، هدف بعدی فاعل(یا فاعل ها) یافتن مسئول ساختمان و یا مأموری برای رسیدگی به شکایت آن هاست و نبودن مأمور و پنهان شدن کارگر ساختمان نقش بازدارنده را دارند.
در قسمت دوم فاعل روایت اشخاصی هستند که در ایستگاه اتوبوس ایستاده اند و هدف آن ها هم یافتن مأمور برای رسیدگی به شکایتشان در مورد بی احتیاطی شخص خطا کار است در این جا هم بی مسئولیتی مأموران و عدم حضور به موقع آن ها نقش بازدارنده را دارند.
در قسمت بعدی فاعل مردم حاضر در صحنه جنجال دو نفر هستند و هدف آن ها وساطت و خاتمه دادن به دعواست.
در آخرین روایت فاعل راوی داستان است و هدف او عبور از محدوده ی ورود ممنوع است و مأمور حاضر در کوچه نقش بازدارنده را دارد، هدف بعدی راوی منصرف کردن مأمور از صدور برگ جریمه است اما سختگیری مأمور نقش بازدارنده را دارد، از طرف دیگر مأمور هم فاعل است و هدف او صدور جریمه برای راوی است و راوی هم اگرچه به نظر بازدارنده می رسد اما نمی تواند مانع از دسترسی مأمور به هدفش بشود.
فاعل | راوی و چند عابر پیاده/افراد منتظردر ایستگاه اتوبوس/مردم و شاهدان جنجال/راوی | هدف | یافتن مامور برای رسیدگی به تخلف ساختمان سازان،/یافتن مامور برای پایان دادن جنجال/عبور از محدوده ی خاص ترافیکی |
بازدارنده | نبودن مامورین و بی مسئولیت بودن آن ها در قبال مردم/حضور مامور فقط برای اخذ جریمه | یاری رسان | ____ |
اعطاکننده | ____ | دریافت کننده | ____ |
ب) زنجیره های روایی
-زنجیره ی اجرایی: عبور افراد از زیر ساختمان، سقوط زنبیل به پایین، وحشت زده شدن رهگذران و کسبه، به دنبال مأمور رفتن بعضی از افراد، ایستادن افراد در ایستگاه اتوبوس، سقوط تیر چوبی از بالای ساختمان، مشاجره ی لفظی افراد با مسئول ساخت و ساز، دعوا و درگیری میان دو جوان، عبور راوی از محدوده ی ورود ممنوع، تلاش راوی برای منصرف کردن مأمور از صدور جریمه و بی اهمیتی مأمور به سخنان راوی زنجیره های اجرایی این روایات محسوب می شوند.
-زنجیره ی انفصالی: رفت و آمد مردم در خیابان، پنهان شدن فرد خطا کار در گوشه ای از ساختمان، وارد شدن مردم به اتوبوس و خروجشان از محل حادثه، رفتن راوی به داخل کوچه زنجیره های انفصالی روایات هستند.
-زنجیره ی میثاقی: صدور برگ جریمه با مبلغ معین از سوی مأمور، وساطت افراد برای پایان دادن به دعوا و درگیری دو جوان زنجیره های میثاقی این داستان ها هستند.
۱۷-باغ است یا کاروانسرا[۶۲۵]
در ابتدای این داستان راوی اصلی آرزوی خود را در مورد داشتن باغچه ای در یکی از ییلاقات اطراف تهران بیان می کند و می گوید که به خاطر همین آرزو با یکی از دوستان که چنین باغچه ای در درکه دارد درباره ی این موضوع مشورت کرده است و دوستش با ذکر ماجرای باغچه ی خود به کلی این آرزو را از دل راوی بیرون کرده است.
در واقع این روایت ذکر خاطرات دوست راوی از زبان خود اوست بنابراین دوست راوی، راوی دوم این روایت محسوب می شود که ماجرای خود را این طور بیان می کند:
وقتی که راوی(دوم) پیش دلال معاملات ملکی می رود تا برای خرید باغ اقدام کند، دلال به شدت او را تشویق می کند و باغ فعلی را به او می فروشد. اما راوی برخلاف تصورش حتی یک لحظه هم در تمام مدت تابستان آرامش و استراحت نداشته و دلیل آن هم حضور مهمانان ناخوانده ی فراوان در باغ او بوده است. مهمانانی که به خاطر بعضی ملاحظات مجبور به پذیرایی از آن ها شده بود مثل دبیر دبیرستان پسرش، کارمند اداره ای که ممکن بوده روزی کار راوی به او بیفتد، پزشک اطفال یا سرمکانیک یک تعمیرگاه معروف. اما علیرغم پذیرایی راوی از این افراد هیچ یک از آن ها در موقع نیاز به کار او رسیدگی نکرده اند و زحماتش را نادیده شمرده اند. همین طور مهمانان دیگر هم فقط برای سوءاستفاده از باغ راوی با او تظاهر به دوستی کرده و بعد از رفتن از باغ به دلایل و بهانه های مختلف به او بی اعتنایی و گاهی هم با او دشمنی می کرده اند. پذیرایی های ویژه از بعضی افراد خاص مثل رئیس اداره ی راوی هم دردسرهای دیگری برای راوی به وجود می آورده است. حتی گاهی به خاطر زیاد بودن مهمانان خود راوی و خانواده اش مجبور به ترک باغ و برگشتن به شهر می شده اند. علاوه بر این مشکلات هوای باغ هم برخلاف گفته های دلال معاملات ملکی، به خاطر وجود یک جاده ی خاکی در کنار باغ بسیار آلوده و بد بوده است. به خاطر همین مسائل راوی تصمیم می گیرد که باغ خود را بفروشد و باز هم به همان دلال مراجعه می کند. اما این بار دلال حرف هایی می زند که با حرف های قبلی اش کاملاًً مغایرت دارد و به نحوی راوی را از فروختن باغ منصرف می کند. در واقع چنان وانمود می کند که باغ هیچ مشتری ای نخواهد داشت. نهایتاً راوی که از خریدن باغ بسیار پشیمان و ناراحت است می گوید:… جمعه صبح که از خانه بیرون می رفتم، زنم گفت: به درکه می روی؟گفتم: بله. ولی ای کاش به درک می رفتم و به درکه نمی رفتم.
-تحلیل داستان
الف) کنشگران
در ابتدای داستان راوی اول نقش کنشگر فاعل را دارد و هدف او خریدن باغ یا باغچه ای برای استراحت در آن جا در فصل گرماست. خاطره ی دوست راوی که شامل کل داستان است به عنوان عامل بازدارنده عمل کرده و راوی را از تصمیم خود منصرف می کند.
در جریان داستان اصلی راوی دوم یعنی دوست مؤلف نقش فاعل را دارد و چند هدف در داستان دارد که می توان به این صورت بیان کرد: خریدن باغچه به خاطر استراحت و آسایش داشتن در آن جا و استنشاق هوای سالم و پاکیزه، پذیرایی از مهمانان مختلف به امید این که روزی هم این مهمانان به کار او رسیدگی کنند، پذیرایی از رئیس اداره و بالاخره فروختن باغچه.
اشخاص و عوامل مختلفی نقش بازدارنده را در این داستان به عهده دارند، حضور دائمی افراد مختلف و مهمانان ناخوانده در باغچه، پزشک و دبیری که راوی از آن ها پذیرایی کرده ولی آن ها حاضر به انجام درخواست راوی نمی شوند، وجود جاده ی خاکی در کنار باغچه و آلودگی هوای آن جا را می توان به عنوان بازدارنده نام برد.
دلال معاملات ملکی که در ابتدا یاری رسان است و به راوی کمک می کند تا باغچه را بخرد در پایان داستان نقش بازدارنده را دارد و با سخنان خود مانع از به فروش رساندن باغچه توسط راوی می شود.
راوی داستان در نقش کنشگر اعطاکننده هم ایفای نقش کرده است و مهمانان ناخوانده ی باغچه دریافت کننده هستند
فاعل | راوی(مولف)/راوی دوم(صاحب باغ) | هدف | خرید باغی در خارج از تهران/استراحت وآرامش در باغ،پذیرایی از مهمانان مختلف در باغ و…/فروش باغ |
بازدارنده | صحبت های صاحب باغ/حضوردائمی مهمانان ناخوانده در باغ و…/دلال معاملات ملکی | یاری رسان | دلال معاملات ملکی |
اعطاکننده |