-ذاالکفل به معنی ضمانت آمده یعنی او ضامن امت خود شد که اگر به راه حق تعالی سلوک نمایند به بهشت اعلی و مرتبه ی عظمی رسند.(امین،۱۳۶۱: ۸/۲۹۴)
- چنانچه از قصص الانبیاء نقل شده که صدوق، از دقاق، از اسدى، از سهل، از عبد العظیم حسنى (ع) روایت کرده که فرمود: نامهاى به امام جواد (ع) نوشتم، و در آن از ذو الکفل پرسیدم که نامش چه بود؟ و آیا از مرسلین بود یا خیر؟ در جوابم نوشت: خداى عز و جل صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاد که سیصد و سیزده نفر آنان مرسل بودند، و ذو الکفل یکى از آن مرسلین است که بعد از سلیمان بن داوود مىزیست، و در میان مردم مانند داوود (ع) قضاوت مىکرد، و جز براى خداى عز و جل خشم نکرد، و نام شریفش «عویدیا» بود، و او همان است که خداى عز و جل در کتاب عزیزش نامش را برده، و فرموده:«وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ»(طباطبایی،۱۳۷۴ : ۱۷/۳۲۹)
۳-۲-۳-۸-۲-۳ کفالت ظاهری و باطنی
خداوند حضرت ذکریا (ع) را سرپرست و کفیل حضرت مریم (س) قرار داد. آیه ی شریفه ی «ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُون»(آل عمران/۴۴) دلالت دارد بر بگو مگویی که جمله ی « یَخْتَصِمُون » آن را حکایت می کند، بگو مگو و نزاع در تکفل حضرت مریم (س) بود. همان تکفلی که در آیه ی شریفه ی «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا »(آل عمران/۳۷) ذکر شده ، خلاصه ی تفصیل همان اجمال است و می فهماند مادر حضرت مریم (س) زمانی که او را به دنیا آورد، مریم (س) را در پارچه ای پیچید و پیش علمای یهود گذاشت و گفت : این دختر نذر است و باید پیش شما بماند، پس در پذیرش او رقابت نمودند و بگو مگویشان به جایی نرسید و در آخر توافق کردند در اینکه قرعه بیندازند و قرعه به نام حضرت زکریا (ع) در آمد و حضرت زکریا (ع) کفالت حضرت مریم (س) را به عهده گرفت.(گنابادی،۱۳۷۳ : ۳/۲۳۷ ؛کاشانی،۱۴۱۵ : ۱/ ۳۳۲-۳۳۱ ؛طباطبایی،۱۳۷۴ : ۳/ ۲۹۸-۲۹۷)
بنابراین حضرت مریم (س) به صورتی نیکو رشد کرد و از بالاترین نعمت های الهی برای حضرت مریم (س) آن بود که مرد دانشمند و پیامبری بزرگ همچون حضرت زکریا (ع) که عمر خود را در عبادت خداوند و خدمت کردن به بندگان خدا گذرانده بود متکفل زندگی و تربیت او شود. حضرت زکریا(ع) نه تنها حوائج
مادی و ظاهری حضرت مریم (س) را تأمین می نمود بلکه والاتر از آن نقش مربی صالح و شایسته را در رشد معنوی حضرت مریم(س) ایفاء نمود و او را کاملاً متوجه ی خدای متعال ساخت و شایسته تربیت نمود. (مدرسی،۱۳۷۷: ۱/۵۱۹)
حضرت موسی(ع) نیز آن زمان که نوزادی بود که امواج دریا به اذن خداوند متعال همچون دایه ای مهربان از او نگهداری می نمود تا اینکه توسط فرعون و همسرش از آب نیل گرفته شد، به خواست خداوند از گرفتن سینه ی زنان و دایه ها سر برمی تابد « وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْل»(قصص/۱۲) در این شرایط خواهرش که قبلاً به سفارش مادر در پی صندوق حامل حضرت موسی(ع) بود ز راه می رسد و به خدمتکاران دربار فرعون که به دنبال پیدا کردن دایه برای حضرت موسی (ع) بودند، نوید می دهد که زنی را می شناسد که به نوزادان شیر می دهد. « إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَن»(طه/۴۰)، « فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُون»(قصص/۱۲) زیرا اراده ی خداوند به این تعقل گرفته بود که این نوزاد را به آغوش پر مهر مادرش بازگرداند و قلب او را آرام بخشد.
پر واضح است که تنها شیردادن به نوزاد کافی نیست بلکه تکفل کامل مهم است.(قرائتی،۱۳۸۳ : ۷/۳۴۵) بنابراین تربیت و رشد الهی حضرت موسی (ع) به دست مادری توانمند که روزی الهام الهی را دریافت نموده بود .« وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ »(قصص/۷) و به این الهام لباس عمل پوشانید و نوزاد خویش را به نیل سپرد، انجام گرفت.
۳-۲-۳-۸-۲-۴ کفالت مادی وظاهری
کفالت در مال نیز به کار رفته است که آن راجع به «میش» است. «إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَهً وَ لِیَ نَعْجَهٌ واحِدَهٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطاب »(ص/۲۳) زمانی که مدعی به حضرت داوود (ع) می گوید: برادر من نود و نه میش دارد و به من می گوید : این یک میش را به میش های من منضم کن و آن را در کفالت من و تحت سلطنت من قرار بده. (گنابادی، ۱۳۷۲ : ۱۲/ ۲۷۷ ؛ طباطبایی، ۱۳۷۴ : ۱۷/ ۲۹۳ ؛طوسی، ۱۳۶۰ : ۲۱ /۸۷ ؛ طیب، ۱۳۷۸ : ۱۱/۲۳۲) ولی برخی معتقدند : در این جا «أَکْفِلْنِیها» به معنی تملیک و نصیب قرار دادن است. (قرشی،۱۳۷۱ : ۶/۱۳۲)
بنابراین واژه ی «کفل» در نظام معنایی قرآن کریم در لایه ها و سطوح مختلف معنایی به کار رفته است و تقریباً در همه ی لایه های ظاهری و باطنی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی،… دیده می شود. پس می توان
اذعان کرد واژه ی «کفل» دارای مفهوم طولی است که می تواند به لایه های مختلف معنایی تعلق گیرد برای همین هم ابعاد مادی را دارد و هم معنوی و هر یک از موارد مذکور می تواند یک بعد معنایی از فهم واژه ی «کِفْلَیْنِ» را نمایان کنند.
۳-۲-۳-۸-۳ سبب نزول آیه ی ۲۸سوره ی حدید
در آیه ی مورد بحث تعبیر عجیب و مبهمی به کار رفته است :«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم»(حدید/۲۸) با توجه به سیاق آیه ی مذکور، به ویژه آیه ی شریفه ی «لِئَلاَّ یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلاَّ یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم»(حدید/۲۹) برخی از مفسرین نزول این آیه را در پاسخ به فخر فروشی اهل کتاب نسبت به مؤمنین دانسته اند و این چنین بیان کردند : رسول اللَّه(ص) جعفر طیار را با هفتاد نفر سوار به حبشه فرستاد که نجاشى را به اسلام دعوت نمایند پس از آنکه نجاشى دعوت آنها را پذیرفت و قبول اسلام نمود موقع بازگشتن قشون پیامبر اکرم (ص) با چهل نفر از کسانى که از اهل مملکت او ایمان آورده بودند از نجاشى اجازه گرفتند و روانه ی مدینه شدند وقتى فقرای اهل مدینه را دیدند مایل گردیدند که با آنان مواسات نموده و مال خود را بین فقرای آنها انفاق نمایند آن وقت آیه ی شریفه ی « أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ »(قصص /۵۴) نازل شد و چون اهل کتاب از آن هایى که ایمان نیاورده بودند قوله تعالى «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا»(قصص/۵۴) را شنیدند به مسلمان ها افتخار می نمودند که اى گروه مسلمین کسى که از ما به کتاب شما ایمانآورد اجر و فضیلت وى دو برابر شما است، پس شما را بر ما فضیلتى نیست این بود که آیه ی شریفه ی ۲۸ حدید نازل شد. (طبرسی،۱۳۶۰ : ۲۴/ ۲۵۳ ؛امین،۱۳۶۱ : ۱۲ / ۱۷۰-۱۶۸ ؛ قرشی،۱۳۷۷ : ۱۱/۴۷-۴۶)
۳-۲-۳-۸-۴ دریافت کنندگان «کِفْلَیْنِ» از دیدگاه مفسرین
برخی از مفسرین معتقدند که آیه ی مذکور خطاب به منافقین است که آن ها به ظاهر ایمان داشتند و در باطن منکر بودند. بنابراین از آن ها می خواهد که در باطن هم به حضرت محمد (ص) ایمان آورند تا دو نصیب از رحمت یکی برای ایمان به حضرت محمد(ص) و دیگر برای ایمان به سایر پیامبران به آن ها عطا شود. این نظر صحیح نیست زیرا ایمان ظاهری منافقین، ایمان نیست بلکه نفاق است.(طیب،۱۳۷۸ : ۲/۴۴۴ ؛حسینی شاه عبدالعظیمی،۱۳۶۳ : ۱۳/ ۵۱ ؛کاشانی،۱۳۳۶ :۹/۱۹۳)
چنانچه برخی دیگر از مفسرین اذعان داشته اند مخاطب ، مؤمنان هستند منتهی به آن ها گفته می شود که ایمان ظاهری کافی نیست بلکه باید ایمانی عمیق توأم با تقوی در عمل داشته باشند.(مکارم شیرازی،۱۳۷۴ : ۲۳/ ۳۹۷-۳۹۴) نقدی که به این نظر وارد است : بر اساس آیه ی شریفه ی « قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم »(حجرات/۱۴) کسانی که به ظاهر اسلام را پذیرفته اند تنها کسانی هستند که اسلام آورده اند نه ایمان، زیرا ایمان مرتبه ای ژرف است.
در این آیه کسانى که ایمان آوردهاند به تقوا و به ایمان به رسول امر مىکند ، با اینکه این اشخاص دعوت دینى را پذیرفتهاند، و قهراً به خدا و نیز به رسول ایمان آوردهاند، پس همین امر مجدد به ایمان به رسول دلیل بر این است که مراد از این ایمان، پیروى کامل و اطاعت تام از رسول است. پس ایمانى که در آیه ی مورد بحث بدان امر شده ایمانى است بعد از ایمان، و مرتبهاى است از ایمان، بالاتر از مرتبهاى که قبلاً داشتند، و تخلف از آثارش ممکن بود، مرتبهاى است که به خاطر اینکه قوى است اثرش از آن تخلف نمىکند. پس کسی که دارای این مرتبه ی بالای ایمان باشد ثوابی روی ثواب دارد همچنان که ایمان روی ایمان دارد.(طباطبایی،۱۳۷۴ : ۱۹/۳۰۶-۳۰۵) بنابراین کسانی که دارای ایمان عمیق توأم با تقوی در عمل داشته باشند دو بهره از رحمت را دریافت خواهند کرد.(مکارم شیرازی،۱۳۷۴ : ۲۳/ ۳۹۶-۳۹۴) زیرا تقوی فضیلتی است وراء ایمان، هر مؤمنی متقی نیست، لکن هر شخص متقی با ایمان است و کسی که دارای این دو فضیلت یعنی ایمان و تقوی گردیده دو بهره از رحمت نصیب او خواهد شد. (امین،۱۳۶۱ : ۱۲/ ۱۷۰-۱۶۸)
۳-۲-۳-۸-۵ تبیین واژه ی «کِفْلَیْنِ» در آیه ی ۲۸سوره ی حدید
در مورد اینکه منظور از «کِفْلَیْنِ» چیست، مفسرین نظرات متعددی را بیان نموده اند :
-دو سهم از رحمت منظور نصیبی از بیعت عام و نصیب و سهمی بر بیعت خاص. به عبارت دیگر سهمی بر قبول اسلام و سهمی بر قبول ایمان ؛یا سهمی در مقام نفس انسانی و سهمی در مقام قلب؛ سهمی از بهشت نعیم و سهمی از بهشت رضوان و به عبارت دیگر سهمی برای قوه ی عماله و سهمی برای قوه ی علّامه.(گنابادی، ۱۳۷۲ : ۱۳/ ۵۹۰-۵۸۹)
-منظور از این دو بهره همان است که در آیه ی شریفه ی سوره ی بقره آمده است : «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّار»(بقره/۲۰۱) خداوند در دنیا به ما نیکی مرحمت فرما و در آخرت نیز نیکی عنایت کن.(مکارم شیرازی ،۱۳۷۴ : ۲۳ / ۳۹۷-۳۹۴ ؛ راغب، ۱۴۱۲: ۷۱۷ ؛ دروزه ،۱۳۸۳ : ۹/۳۳۵)
-منظور اجرهای پی در پی و مضاعف و متداوم است.(مکارم شیرازی،۱۳۷۴ : ۲۳ / ۳۹۷-۳۹۴ ؛ دروزه، ۱۳۸۳ : ۹/ ۲۳۵ ؛ شاذلی،۱۴۱۲ : ۶/ ۳۴۹۶) -علی بن ابراهیم گفته است : «نصیبین من رحمته أحدهما أن لا یدخله النار و الثانیه أن یدخله الجنه»( قمی،۱۳۶۷ : ۲/ ۳۵۲ ؛شریف لاهیجی،۱۳۷۳ : ۴/ ۴۰۲)
- شاید بتوان منظور از «کِفْلَیْنِ» را در سیاق آیه جستجو نمود و بهره اول را «یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» دانست. زیرا نور آغاز حرکت است چنانچه فعل « یَجْعَلْ» از افعال شروع است، و مهم این است که حرکت در راه راست و به سوی هدف هایی باشد که انسان برای آن ها آفریده شده است و انسان بدین راه نمی تواند رفت مگر به وسیله ی نور و خداوند آن نور را در دل انسان قرار می دهد.«یَهدی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاء »(نور/۳۵) و خدا هر کس را بخواهد بدان نور راه می نماید و نور را فرا روی انسان قرار می دهد.(مدرسی، ۱۳۷۷: ۱۵/ ۱۴۱)
بنابراین نور در آیه، مفهوم مطلق و گسترده ای دارد؛ نه اختصاص به دنیا دارد و نه آخرت و به تعبیر دیگر ایمان و تقوی سبب می شود که حجاب ها از قلب مؤمن برچیده شود و چهره ی حقایق را بی پرده ببیند و در پرتوی آن روشن بینی خاصی نصیب او گردد.(مکارم شیرازی،۱۳۷۴ : ۲۳/ ۳۹۶) روشن بینی که در باطن مؤمنین راستین پدیدار می گردد که هم در ظلمت طبیعت رهبر و رهنمای او می باشد و از کج روی به جاده ی هدایت، وی را راهنمایی می نماید و هم از سقوط در پرتگاه جهالت، به نور دانش او را نگاه می دارد.(امین، ۱۳۶۱ : ۱۲/ ۱۶۹)
نصیب دوم «یَغْفِرْ لَکُمْ» یعنی غفران و آمرزش گناهان است زیرا بدون آن هیچ موهبتی برای انسان گوارا نیست و کسی که دارای ایمان و تقوی گردید از خطا و لغزش در کنف حق تعالی محفوظ ماند و هر گاه خطا و لغزشی از وی پدید گردد به کرم خویش عفوش می نماید. چنانچه فرموده است : «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ
نگارش پایان نامه درباره مفهوم شناسی« مثانی» و ارتباط آن با واژگان مثنی ...