« آماده رفتن به سوي مردمي باشيد كه در شناخت حقّ حيرانند، و آن را نميبينند و بر آغاليده ستمند، و از پاي نمينشينند. از كتاب خدا گريزان، از راه راست رويگردان. »[530]
و )تقوامحوري وپرهيزگاري[531]
اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، عامل شناختن حق وپيروي ازآن و طي مسيرحقيقت را داشتن روحي، پاك وعملي پاكيزه ميدانند. تقوا وپرهيزگاري، عاملي است كه حق را نمايان ساخته ونيروي لازم براي پايداري در مسير حق را به انسان ميدهد:
« پس بترسيد از خدايي كه بر كارهاي شما بيناست، و بر شما چيره و تواناست، و در آنچه كنيد قدرت او پيداست. اگر چيزي را پوشانديد، آن را ميداند، و اگر آشكار كرديد ثبت ميگرداند، و بدين كار فرشتگاني گمارده است، نگاهبان و ارجمند كه نه حقّی را وامينهند و نه باطلي را ثبت ميكنند »[532]
موانعی در مسیر حق وجود دارد که باید آن ها را شناخت تا بتوان با آمادگی کامل از آن ها گذشت . از ديدگاه اميرالمؤمنين(ع)، موانع شناخت وپيروي از حق عبارتند از:
1ـ پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی[533]
هواپرستی همچون پرده ای به روی عقل انسان کشیده می شود و حقیقت را در نظر او دگرگون می نماید و جز مقصود خود را نمی بیند و به غیر آن نمی اندیشد و به اين سبب، از حق باز می ماند. وقتی عقل اسیر هوا شود، دیگر قادر به انجام وظیفه اصلی خود، كه شناخت حقایق وتشخيص خوب و بد از یكدیگر است، نخواهد بود. آرزوهای دور و دراز، آنچنان انسان را مشغول به خود می کند که هرچه غیر از آن است فراموش می گردد:
«پيروي خواهش نفس، آدمي را از راه حقّ باز ميدارد، و آرزوي دراز، آخرت را به فراموشي ميسپارد »[534]
2 ـ اهمیت ندادن به جهاد[535]
هر چند عمل نکردن به هر یک از دستورات الهی به همان نسبت، انسان را از حق دور می کند و مشکلات و گرفتاری هایی ایجاد می کند، اما در این میان، ترک جهاد با دشمنان خدا، که حریم اسلام و مسلمانان را مورد تجاوز قرار داده اند، بارزترین مانع وصول به حق - و به عبارتی نشانه باطل - است:
« (هر كه جهاد را واگذارد) حقّ از او رويگردان. به خواري محكوم و از عدالت محروم. »[536]
3 ـ فراموش کردن قیامت
منشأ بسیاری از گناهان، فراموشی روز جزاست. اگر انسان همیشه به یاد قیامت باشد و پیوسته متذکّر شود که باید جوابگوی همۀ اعمال خود باشد، مسلّماً به وادی باطل نمی افتد. اميرالمؤمنين(عليهالسلام) درمقايسۀ رفتار خود با عمروعاص ميفرمايند:
« به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخي بازميدارد، و فراموشي آخرت او را نگذارد كه سخن حقّ بر زبان آرد.»[537]
4 ـ آمیخته شدن حق و باطل[538]
بروز شبهه(آميختگي حق وباطل)، تشخیص حق از باطل را بري انسان، بسیار سخت ودشوار ميكند وسبب بروز فتنههاي اجتماعي ميشود كه دراين شرايط، ماندن بر راه حق، كار هركسي نيست:
« همانا آغاز پديد آمدن فتنهها، پيروي خواهشهاي نفساني است و نوآوري در حكمهاي آسماني. نوآوريهايي كه كتاب خدا آن را نميپذيرد و گروهي از گروه ديگر ياري خواهد تا بر خلاف دين خدا، اجراي آن را به عهده گيرد. پس اگر باطل با حقّ در نياميزد، حقيقت جو آن را شناسد و داند، و اگر حق به باطل پوشيده نگردد، دشمنان را طعنه زدن نماند. ليكن اندكي از اين و آن گيرند، تا به هم در آميزد و شيطان فرصت يابد و حيلت برانگيزد تا بر دوستان خود چيره شود و از- راهشان به در برد- . امّا آن را كه لطف حقّ دريافته باشد، نجات يابد و راه حقّ را به سر برد.»[539]
آميختگي حق و باطل، باعث می شود مردم حق را ياري نكنند و باطل بستر مناسبی برای گسترش پیدا کند، وهرگاه باطل آشکار شود وحق مخفی گردد، خشم وغضب خداوند در پیش خواهد بود، واین نشانۀ عقب ماندن امّت از خواست خداوند و بازماندن امّت از مسیر تکامل است و سير به سوی نابودي و شقاوت است.
5 ـ معيار قرار دادن افراد براي شناخت حق
درجنگ جمل، حضور طلحه و زبير وعايشه، به عنوان صحابيان ونزديكان پيامبر(صلّیاللهعليهوآله)، سبب شد تا كساني كه براي شناخت حق، نگاهشان به دنبال افراد وعناوين آنهاست، دچار سرگشتگي وحيراني شوند. در بحبوحۀ جنگ و در آن موقعيت حسّاس، يكي از ياران حضرت امير(عليهالسلام) به نام حارث، به آن حـضـرت مـراجـعه كرد و گفت: «من در امر حيرت آوري گرفتار آمدهام؟ حيرانم از ايـنـكه ميبينم شما با كساني از قبيل طلحه، زبير و عايشه ميجنگيد كه از صحابه بـزرگ پـيامبر (صلّیاللهعليهوآله) بودهاند و از طرفي خود شما هم از نزديكان پيامبر (صلّیاللهعليهوآله) هستيد، هر دو طرف سابقۀ درخشاني در حمايت از اسلام داريد؛ در اين امر متحيّر مانده ام كه كدام يك از شما را بر حق بدانم؟ حضرت امير(عليهالسلام)، توصيۀ روشن گرِ مهمّی به او فرمودند:
« حارث تو كوتاهبينانه نگريستي نه عميق و زيركانه ، و سرگردان ماندي. تو حق را نشناختهاي تا بداني اهل حق چه كسانند و نه باطل را تا بداني پيروان آن چه مردمانند .»[540]
حضرت با این سخن گرانقدر تأکید می فرمایند که حق را نباید با افراد و آدم ها سنجید بلکه افراد را باید با حق مورد سنجش قرار داد. اگر ملاک تشخیص حق از باطل اشخاص و سابقه آنها باشد چه بسا مشکلات عدیدهای در مسیر تشخیص واقع شود.
6 ـ انحراف خواصّ در تشخیص و پیروی از حق
نقش خواصّ در جهت دهی به افکار عمومی و هدایت تودۀ مردم درخلال جریانهای سیاسی و اجتماعی، نقشی غیرقابلانکاری است. بسیاری از مردم که از سطح درک و فهم و قدرت تحلیل کافی برخوردار نیستند در هنگام بروز حوادث سرنوشتساز، پیرو بزرگان و خواصّ جامعه میشوند و در تصمیم گیری از آنها تبعیّت می کنند.
اگرچه اوّلین آميختگي حق و باطل بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)آشكار شد، امّا بعد از خلافت اميرمؤمنان علی(علیهالسلام) ، این مشکل عمیقتر شد، وحتی کسانی مانند طلحه، زبیر و ابوموسی اشعری که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بر حق استوار بودند ودر جنگها شرکت می کردند، از مسير حق دور شدند، زیرا اعتقاد به افضلیّت اميرالمؤمنين(علیهالسلام) بر دیگران در روحیۀ مردم کمرنگ شده بود، این امر به آن جهت بود که در ظاهر، حضرت امير(عليهالسلام) را برای سالیانی چند، در زیر حکومت دیگران میدیدند، واین احساس روحی در این دوران بیست وپنج ساله، باعث شده بود که مردم ایشان را حداکثر، جزو صحابۀ مجاهد بداند وبس؛ نه امام مفترض الطّاعه و امامی که بر همه برتری دارد.
ابو موسی اشعری که در جریان جنگ جمل، بی طرفی در پیش گرفته بود، به جای آگاه كردن افکار و آشکار نمودن حق برای مردم، بر تحیّر مردم میافزود و به ایشان میگفت:« علی ابن ابیطالب به جنگ با مادرتان عایشه که همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، و به سوی طلحه و زبیر كه حواري پیامبر هستند، دعوت می کند و لذا بر شما مردم لازم است که در این فتنه در خانههای خود بشینید.».[541]
جدا از ابوموسی، افراد دیگر از خواص مانند عبد الله بن عمر، محمد بن مسلمه، ابو هریره، وغیره نیز کم و بیش چنین موضعی داشتند و به بهانۀ اختلاط حقّ و باطل گوشه نشینی و عدم دخالت در جنگ را اختیار کرده بودند.[542] این اقدام خواص، فضا را برای عوامی که دنبالهروی آنها بودند تیره و تار میساخت و جامعه را در یک سردگمی رفتاری فرومیبرد.
3.7.1. معرفت ياران مطلوب به حق و پیروی ازآن درنگاه تاريخ
ياران مطلوب اميرمؤمنان علي(عليهالسلام)، با شناختن حق واهل آن وپيروي كامل از حقيقت وامام برحق خود، چنانكه خواهد آمد، جلوههاي زيبايي را درتاريخ از خود بهجا گذاردهاند. بيان نمونههاي كوچكي از زندگي اين بزرگواران، در واقع بيان امكان دستيابي به اين شاخصه براي طالبان حقيقت ميباشد.
عمّار ياسر مَذحِجي
عمّار ياسر، صحابۀ بزرگ پيامبر(صلّیاللهعليهوآله) ودوستدار اهلبيت عصمت وطهارت بود. اودر بيان موضع خود در حمايت از اميرالمؤمنين(عليهالسلام)، خطاب به عدّهاي گفت:«سوگند به خدا! اگر همه مردم با علي بنابيطالب مخالفت كنند، هرگز با او مخالفت نخواهم كرد و همواره دستم در دست اوست؛ چون علي، از زماني كه خداوند پيامبرش را مبعوث كرده است، همواره با حق بوده است و من گواهي ميدهم كه بر هيچ كس روا نيست كه كسي را بر او مقدّم بدارد.»[543]
عمّار بن ياسر در صِفّين، پيشاپيش مردم (سپاه علي(عليه السلام) ) قرار گرفت و گفت:«بار خدايا! تو ميداني كه من اگر ميدانستم رضايت تو در اين است كه خود را به اين دريا بيفكنم، ميافكندم.
بار خدايا! تو ميداني كه اگر ميدانستم رضايت تو در اين است كه نوك شمشيرم را بر شكمم بگذارم و سپس چنان بر آن خم شوم كه از پشتم خارج شود، چنان ميكردم و امروز، هيچ كاري را نميشناسم كه چون جهاد با اين فاسقان، تو را خشنود سازد، و اگر كاري را ميشناختم كه تو را خشنودتر ميكند، بيگمان، آن را انجام ميدادم.
به خدا سوگند، قومي را ميبينم كه چنان بر شما ضربه ميزنند كه باطلگرايان از آن به ترديد ميافتند و به خدا سوگند، اگر بر ما ضربه ميزدند و ما را تا زير نخلهاي هَجَر[544] ميراندند، باز ترديد نميكردم كه ما بر حقيم و آنان بر باطلاند.»
سپس گفت:«چه كسي رضايت خدا، صاحب حقيقياش، را ميجويد و قصد بازگشت به دارايي و فرزندانش را ندارد؟» گروهي نزد وي آمدند.
گفت:«به سوي اين قومِ مدّعي خونخواهي عثمان برويد، كه به خدا سوگند، خونخواه او نيستند، بلكه دنيا را مَضمَضه كرده و شيفته آن گشتهاند و فهميدهاند كه اگر به حق، گردن نهند، ميان آنان و آنچه كه در آن غوطهورند، جدايي مياندازد و پيشينهاي هم ندارند كه بدان وسيله، حقّ اطاعت و ولايت بر مردم بيابند. پس به پيروان خود نيرنگ زدند و گفتند:"امام ما به ستمْ كشته شد” تا بدين گونه، پادشاه و سلطان شوند. پس به اين جا رسيدند كه ميبينيد، و اگر اين ادّعا نبود، دو نفر هم پيرو آنان نميشدند.
بار خدايا! اگر ما را ياري دهي، دير زماني است كه ياري ميدهي، و اگر كار را به سود آنان كني، پس عذابي دردناك را به خاطر آنچه با بندگانت ميكنند، براي آنها ذخيره كن.»[545]
ابوالهیثم مالک بن تیهان
مالك بن تَیِّهان بن مالك كه به کُنيهاش (ابوهَيثم) مشهور است، جزو نخستين گروه انصار بود كه پيش از هجرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مكّه ايمان آوردند.[546] او از پيشگامان شناخت حق پس از پيامبر خداست و در زمري دوازده نفري بود كه در مسجد النّبي، به دفاع از اميرالمؤمنين(عليه السلام) در برابر دگرگوني مسير خلافت، فرياد اعتراض برآوردند.
پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، ابوالهیثم مالک بن تیهان یکی از دوازده نفری بود که به او اعتراض کردند. درآن روز او پس از ذوالشهادتین برخاست و گفت:« ای ابوبکر به خاطر داری که وقتی در غدیرخم پیغمبر دست علی بنابیطالب را گرفت وگفت: “مَن کُنتُ مَولاهُ فَهَذا عَلیٌ مَولاهُ". مردم دودسته شدند، دسته ای گفتند: رسولخدا با این کارش میخواهد علی را به عنوان جانشین خود معرفی کند، ودسته ای گفتند: می خواهد مقام والای علی را بالاببرد، وبه دنبال آن برای روشن شدن موضوع کسی را نزد پیغمبر فرستادند وآن حضرت فرمود:«پس از من علی رهبر شما است، گذشته از من، او خیرخواه ترین شما است.»[547]
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اوج تنهايي و در تنگناي سستي همراهانش، آنگاه كه درآخرين خطبۀ خود با سوز و گداز، ياران استوار گامِ از دست رفتهاش را ياد كرده است، از مالك بن تَیّهان نيز نام برده و بر نبودش تأسف خورده است. چنانكه فرمودند:
«كجايند برادران من كه بر راه صحيح رفتند و با حق گذشتند؟ كجاست عمّار؟ و كجاست ابن تيّهان؟ و كجاست ذو الشهادتين؟ و كجايند برادران همانند ايشان كه پيمان مرگ بستند و سرهايشان را براي فاجران فرستادند؟»[548]
عمروبن حَمِق خزاعي
عمروبن حمِق از کسانی است که بعداز پیغمبر(صلي الله عليه وآله) به امیرالمؤمنین(عليهالسلام) پیوست و حق الهی آن حضرت را در امر خلافت پاس داشت وغاصبان حق او را به رسمیت نشناخت. به دلیل اعتقاد راسخ عمروبن حمق به حقانیت امیرالمؤمنین(عليهالسلام) ودشمنی او با عثمان بود که بعداز واقعۀ صلح معاویه وامام حسن(عليهالسلام) سخت تحت تعقیب قرار گرفت. عمروبن حمق درکوفه از سران شیعیان بود وبا حجربن عدی در مبارزه با مغیرة بن شعبه وزیاد بن ابیه ـ والیان معاویه درکوفه ـ همکاری صمیمانه داشت.[549] او در نبردهاي اميرمؤمنان علي(عليهالسلام) سختكوش و استوار، شركت كرد.[550]
عمرو بن حَمِق ، دربارۀ بيان علّت بيعت وحمايت از حضرت، به ايشان عرض كرد: «سوگند به خدا، اي امير مؤمنان! اين كه به تو پاسخ مثبت دادم و با تو بيعت كردم، نه به خاطر خويشي بين من و تو بود، و نه به اميد مالي كه به من بدهي، و نه به خاطر قدرتي كه موجب بلند آوازگي من شود؛ بلكه تو را به خاطر پنج ويژگي دوست دارم:تو پسر عموي پيامبر خدايي؛ و نخستين مؤمن به اويي؛ و شوهر بانوي زنان امّت، فاطمه، دختر محمد(صلي الله عليه وآله) هستي؛ و پدر نسلي هستي كه در بين ما از پيامبر خدا به جا مانده است؛ و در بين مهاجران، پُرسهمترينِ آنان در جهادي.
اگر من به جا به جايي كوههاي استوار و كشيدن آب درياهاي پُر آب، مجبور شوم تا روزي بر من فرارسد كه در كاري به دوستداران تو كمك كنم و دشمنان تو را سست كنم، خواهي ديد كه در آن روز، هر آنچه از حقّ تو بر گردنم است، ادا خواهم كرد».
امير مؤمنان علي(عليه السلام) فرمود:«پروردگارا! دلش را به تقوا نوراني كن و به راه راست، هدايتش فرما. اي كاش در سپاه من، صد نفر چون تو بود!».[551]