به نقل از فروزانفر، ص ۶۶
در مناقب افلاکی آمده «مولانا همواره سخنان فریدالدّین ـ رحمهالله علیه ـ مطالعه میفرمود.»[۲۲]
و در حقیقت، تصوّف مولوی استمرار تصوّف عطّار است که در این تصوّف، شور و وجد بر استدلال و نظام خاص فکری غلبه دارد.[۲۳]
امام مجدالدّین خوارزمی یکی از پیران طریقت اوست؛ عطّار از همنشینی با این استاد به صراحت سخن گفته است: «و من یک روز پیش امام مجدالدّین محمّد خوارزمی ـ رحمه الله علیه ـ در آمدم. او را دیدم که میگریست، گفتم که: خیر است! گفت: زهی اسفهسلاران که در این امّت بودهاند، که به مثابت انبیاءاند ـ علیهم الصّلاه و السلام ـ که: علماءُ اُمّتی کانبیاء بنیاسرائیل.»(تذکرهالاولیاء، ص ۸)
و خواجه نصیر طوسی عطّار را دیده است.[۲۴] بسیاری بر آنند که عطّار در دورهای خاصّ از زندگی تحوّل روحی یافته و به عرفان گراییده است.
مولوی میگوید:
عقل هر عطّار کاگه شد از او
طبلهها را ریخت اندر آب جو
مثنوی/۶: ۶۳۰
امّا حقیقت آن است که عطّار از کودکی به این طایفه نظر داشته و پیوسته از آثار و احوالشان بهره برده است، نه در دوره خاصّی.
عطّار پیرو مذهب سنت و جماعت است و «دفاع از عقاید سنّیان و صحت خلافت ابوبکر و عمر، به حدی صریح و تند است که به هیچ روی تأویل نمی پذیرد…»[۲۵]
استعلامی در مقدّمه بر تذکرهالاولیاء، همهی تحقیقات شفیعی کدکنی را در مورد آثار و احوال عطّار تأیید میکند به غیر از سال وفات عطّار؛ که شفیعی با روایت دولتشاه سمرقندی موافق است (۶۲۷هـ) و استعلامی چون فروزانفر و نفیسی و ریتر، سال ۶۱۸ را دقیقتر میدانند و اتفاق نظر در این خصوص بیشتر است.
سالک فکرت و سیمرغ جان عطّار به مانند بسیاری از عارفان، موافق با فلسفه و عقل مصلحت اندیش حرکت نمیکند بلکه ناشی از فکر قلبی است که از دل پدید میآید و به معرفتی مانند وحی و الهام میرسد؛ مولوی میگوید صوفیان از بهر روپوش عامه، آن را وحی دل خواندهاند.»[۲۶]
استاد تجلیل در این خصوص مینویسد: «آثار عطّار و مولوی پر است از طعنه به فلسفی و فلاسفه. عطّار همشهری بزرگ خویش، خیام را که امروز در چند قدمی وی غنوده است در یک حکایت الهینامه به همین سبب تمایلات فلسفی او ناتمام میخواند.»[۲۷]
و امّا، پایان زندگی عطّار مقارن با تاریکترین صفحات تاریخ ایران است یعنی حمله مغول. و یکی از علل تاریکی در شناخت زندگی و آثار وی هم، همین تلخ کامی و نابسامانی تاریخ زندگانیاش است و مرگ و شهادتش در سیاهی تاریخ، هنوز روشن نیست.
ـ آثار عطّار
عطّار در زمانی ظهور کرد که نادانان و بدان روزگار بر جای دانایان و نیکان تکیه زده و اهل علم و عرفان در تنگنا بوده و ناپاکان اختیار امور را در دست داشته، ایران و خراسان عصری آشفته داشته است. در اواخر عمر عطّار که روزهای اوج، ادب عرفانش بود، تلخترین وقایع و بلایای روزگار بر سر ملت ایران آن زمان فرود آمد و عطّار خود، یکی از قربانیان حملهی خانمانسوز مغولان بود؛ چنان که چکیدهی اوضاع این دوره به صورت زیر مثل شده است. «آمدند و کشتند و بردند و رفتند.»
در چنین روزگاری ادیب و عارفی چون عطّار در گوشهی خلوت با دست و قلم در اندیشهی اصلاح بود. عطّار در دیباچهی تذکرهالاولیاء یکی از علل و انگیزههای آن را اینگونه روایت میکند: «دیگر باعث، آن بود که چون میدیدم که روزگاری پدید آمده است که الخیر شر، و اشرار النّاس اخیار النّاس را فراموش کردهاند، تذکرهیی ساختم اولیاء را و این کتاب را تذکرهالاولیاء نام نهادم تا اهل خسران روزگار، اهل دولت را فراموش نکنند و گوشهنشینان و خلوت گرفتگان را طلب کنند و با ایشان رغبت نمایند، تا در نسیم دولت ایشان به سعادت ابدی پیوسته گردند.
عطّار نیشابوری از جمله نادره کسانی است که آثار متعدد داشته و تذکره نویسان در بیان آثار او مبالغه کردهاند تا آن جا که برخی تذکرهها بدون ذکر نام، عدد آثار وی را به ۱۱۴ یعنی شماره سورههای قرآن کریم رساندهاند.[۲۸] در بین آثاری که برای او بر شمرده اند، کتابهای الهینامه، اسرارنامه، منطقالطیر، مصیبتنامه، دیوان و تذکرهالاولیاء را از آثار مسلم او دانستهاند و نسبت آثاری چون، بی سرنامه، اشتر نامه، و مظهرالعجایب به طور قطع، رد شده است.[۲۹] برخی نیز چون خسرونامه، جایگاه بینابین دارند. این اثر از قدیم، جزو آثار عطّار خوانده میشد.[۳۰] لیکن بر اساس اشارت برخی محقّقان، در اکثر پژوهشهایی که اخیراً در مورد آثار و احوال عطّار نیشابوری تحقق مییابد، سخنی از این اثر نیست.
« مهمترین ویژگی عطّار در این است که تمام آثار او، در جهت تصوّف است و در مجموعه مسلم آثار او… حتی یک بیت که نتواند رنگ عرفان به خود بگیرد، نمیتوان یافت. او تمام موجودیت ادبی خود را، وقف تصوّف کرده است.»[۳۱]
عطّارپژوهان نامی در معرّفی آثار وی، تلاشهای زیادی به عمل آوردهاند؛ به همین دلیل از تحلیل آثار صرف نظر کرده و به اختصار به معرّفی آنها میپردازیم. به نظر میرسد چشمانداز عطّارشناسی قابل قبولتر از دیگر بزرگان ملک ادب است و بهترین و ماندگارترین آثار عطّار پژوهی در پژوهشهای فروزانفر، شفیعی کدکنی، زرّینکوب و هلموت ریتر دیده میشود.
در مقدّمه نسخهی اصلی مختارنامه (ص ۷۲) دو مثلث از آثار عطّار معرّفی میشود:
«سخن عطّار را که به حقیقت تریاکی است با سخن دیگران قیاس نباید کرد که این دو مثلّث که از عطّار در عالم یادگار ماند: یکی خسرونامه و اسرارنامه و مقامات طیور، دوم دیوان و مصیبتنامه و مختارنامه.»[۳۲]
گاهی آثار او را بیش از صد اثر ذکر کردهاند، امّا تحقیقات اخیر نشان میدهد که «در انتساب الهینامه، منطقالطیر، مصیبتنامه، مختارنامه، اسرارنامه، دیوان و تذکرهالاولیاء به عطّار هیچ شک و شبههای نیست.»[۳۳]
ـ منطقالطیر
«منطقالطیر» عطّار، یکی از برجستهترین آثار عرفانی در ادبیات جهان است و شاید بعد از مثنوی شریف جلالالدّین مولوی، هیچ اثری، در ادبیات منظوم عرفانی در جهان اسلام، به پای این منظومه نرسد و آن توصیفی است از سفر مرغان به سوی «سیمرغ» و ماجراهایی که در این راه بر ایشان گذشته و دشواریهای راه ایشان و انصراف بعضی از ایشان و هلاک شدن گروهی و سرانجام رسیدن «سیمرغ» از آن جمع انبوه، به زیارت «سیمرغ». در این منظومه، لطیفترین بیان ممکن از رابطهی حق و خلق و دشواریهای راه سلوک عرضه شده است.[۳۴]
عطّار در این منظومه، خوانندهی خاصّ و عام را با خود به سیر و سفر میبرد و فراز و نشیبهای سیر و سلوک را برای او آسان میکند.
منطقالطیر، دارای روایت داستانی واحدی است که با مجموعه حکایات و تمثیلهای فراوانی آراسته شده است. صنعتینیا در تحلیلی مینویسد: «عمیقترین مثنوی عطّار، منطقالطیر اوست که در آن، ضمن ذکر اجتماع مرغان و سوال و جوابی که بین آنها و هدهد پیش میآید، عطّار از مقامات تَبَتُّل(انقطاع دنیا) تا فنا از سلوک و سیر الی الله و از هفت وادی و به تعبیر مولوی، هفت شهر عشق سخن گفته است.[۳۵]
اگر از فاصلهی زمانی و مکانی بسیار دور هم به عطّار بنگریم و تصوّر کنیم که هیچ اثری به جز منطقالطیر نداشته و حتی در فضای کمتری فقط شعر هفت وادی و شیخ صنعان را داشت، به یقین میتوان گفت که اعتبار او کمتر از حال با این همه آثار نبود و همچنان در اوج قلهی ادبی قرار داشت.
ـ مصیبتنامه
یکی از آثار ممتاز به لحاظ فرم، سبک و محتوا در میان آثار عطار و ادب فارسی است.
«مصیبتنامه» یکی از برجستهترین آثار عطّار است. شاید پس از «منطقالطیر» مهمّترین منظومهی او باشد و به لحاظ پختگی فکر و تنوّع اندیشهها، در کمال اهمّیت است و ظاهراً به لحاظ تاریخی، آخرین منظومه عطّار به شمار میآید.[۳۶]
عطّار در این اثر، سوگنامه تبار انسان و اضطرابهای بیکران و جادوانهی آدمی و مشکلات ازلی و ابدی بشر را سروده است و اینکه در عرصهی معرفتشناسی الهیات، همه کائنات سرگشتهاند و گرفتار مصیبت. این کتاب، از این چشمانداز، سوگنامهی تبار آدمی است.[۳۷]
مصیبتنامه، مفصّلترین منظومهی عطّار نیز هست. داستان سیری است روحانی که در آن از روح به سالک فکرت تعبیر شده است. این سالک به راهنمایی پیر به سیر آفاق و انفس میپردازد و سلوک خود را از عالم غیب آغاز میکند. نخست، نزد جبرئیل میرود، سپس نزد ملائکهی مقرب و عرش و آسمانها و عناصر اربعه و کوه و جماد و نبات و وحوش و طیور و جن و انس میرود و ماجرای خود را بیان میکند، امّا هر بار نومید به نزد پیر باز میگردد. پس از آن، سالک فکرت و سلوک خود را در مرتبهی انبیا ادامه میدهد و مشکل خویش را نزد حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داود، عیسی و حضرت محمّد(ص) میبرد. حضرت محمّد (ص) اسرار فقر را به او میآموزد و او را به طی مراحل سیر انفس یعنی وادی حس، خیال، عقل، دل و جان دلالت میکند. بدین ترتیب طی مراحل آفاقی و انفسی سالک فکرت به پایان میرسد.[۳۸]
ـ الهینامه
اساس فکری الهینامه بر زهد استوار است.[۳۹] تا به وسیلهی آن سالک از دنیا بریده و آرمانهای معنوی را جایگزین آن کند.
طرح کلی الهینامه یا خسرونامه، عبارتست از مناظرهی خلیفهای با شش پسر خود که هر یک آرزو و خواهشی در دل دارد. پسر نخست، طالب رسیدن به دختر شاه پریان است، دومی میخواهد جادوگری بیاموزد، سومی در جستجوی جام جم است. چهارمی آرزو دارد چشمهی آب حیات را بیابد. پنجمی انگشتر حضرت سلیمان را میجوید و ششمی در اندیشهی دست یافتن به علم کیمیاست.[۴۰]
غلامحسین یوسفی آن از آثار پر مغز فرهنگ ایران در دورهی اسلامی میداند.[۴۱] عطّار الهینامه را از افتخارات خویش و فضل الهی میداند که نشانی از غیب دارد و هر لحظه خوانندگاش را سرمست آب حیات و جانبخش غیب میکند: