۲-۲- ادبیات پژوهش و مرور مفهومی:
۲-۲-۱- مفهوم فرهنگ:
۲-۲-۱-۱- تعریف فرهنگ
لغتنامه دهخدا فرهنگ را چنین تعریف کرده است:
فرهنگ: [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است .همچنین به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد(دهخدا، ۱۳۷۷: ۱۷۱۳۲).
ادوارد بارنت تایلور[۳۸]، مردمشناس انگلیسی فرهنگ را چنین تعریف کرده است: فرهنگ یا تمدن، در گستردهترین معنای مردمشناختی خود، آن کل پیچیدهای است که شناختها، باورها، هنر، اخلاق، حقوق، آداب و رسوم و دیگر تواناییها یا عاداتی را که به وسیله انسان، به عنوان عضو جامعه کسب میگردد شامل میشود… در نظر تایلور فرهنگ تعبیری از کل زندگی اجتماعی انسان است. ویژگی فرهنگ، در ابعاد جمعی آن است و سرانجام آن که، فرهنگ اکتسابی است و با میراث زیستشناختی انسان پیوندی ندارد. با این حال، گر چه فرهنگ اکتسابی است، اما ریشه و طبیعت آن، در بخش وسیع، حالتی ناخودآگاه دارد(کوش،۱۳۸۹: ۲۷).
فرهنگ عبارت است از ارزشهایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی میکنند، و کالاهای مادی که تولید میکنند. ارزشها آرمانهای انتزاعی هستند، حال آنکه هنجارها اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار میرود آنها را رعایت کنند. هنجارها نشان دهنده بایدها و نبایدها در زندگی اجتماعی هستند… فرهنگ به مجموعه شیوه زندگی اعضای یک جامعه اطلاق میشود؛ چگونگی لباس پوشیدن آنها، رسمهای ازدواج و زندگی خانوادگی الگوهای کارشان، مراسم مذهبی و سرگرمیهای اوقات فراغت، همه را دربرمیگیرد. همچنین شامل کالاهایی میشود که تولید میکنند و برای آنها مهم است. مانند تیروکمان، خیش، کارخانه و ماشین، کامپیوتر، کتاب و مسکن(گیدنز، ۱۳۸۴: ۵۶).
فلیپ اسمیت[۳۹](۱۳۸۷) نویسندهی کتاب «درآمدی بر نظریه فرهنگی» با وام گرفتن از تعاریف متعدد، فرهنگ را متمایزتر و مجردتر از آن چیزی که ما آن را راه و رسم زندگی مینامیم تعریف نموده و در ادامه فرهنگ را بهعنوان عرصه سازمان یافته باورها، ارزشها، نمادها، نشانهها و گفتمانها در نظر میگیرد. وی معتقد است فرهنگ امری مستقل است و نمی توان آن را بازتاب محض قدرتهای زیربنایی اقتصادی، تقسیم قدرت، یا نیازهای ساختاری اجتماعی توصیف نمود و فرهنگ محدود به هنر نیست بلکه بر تمامی جنبهها و سطوح زندگی اجتماعی تسّری دارد(اسمیت، ۱۳۸۷: ۲۳-۲۰).
فرهنگ به لحاظ تحلیل، غالباً به دو جزء مادی و غیرمادی تقسیم می شود. فرهنگ مادی، پدیده های جسمانی و ملموسی هستند که اعضای جامعه آنها را میآفرینند، بهکار میبرند و در آن شریکند. در واقع، فرهنگ مادی شامل ابزاری است که بهدست اعضای پیشین جامعه ساخته شده و برای اعضای حاضر به ارث مانده است و فرهنگ غیر مادی عبارت است از هنجارها، ارزشها، باورها، نگرشها و نمادها(قنادان و دیگران، ۱۳۸۸).
۲-۲-۱-۲- ویژگیهای فرهنگ:
-
- فرهنگ خاص انسان است، زیرا انسان برخلاف حیوان از توانایی پیش بینی و تعمیم برخوردار است.
-
- فرهنگ در خلال زمان انباشتگی مییابد؛ پس قابل اعتلا و تکامل است.
-
- هر فرهنگ قابل انتقال و آموختنی است. از این رو میراث فرهنگی از نسلی به نسلی و از جامعهای به جامعه دیگر انتقال مییابد.وقتی فرهنگی در جامعهای آموخته و کسب می شود، ثبات و دوام پیدا می کند. در واقع تا زمانیکه عوامل تغییر و دگرگونی فرهنگ، قوی و نیرومند نباشند افراد جامعه در برابر دگرگونی فرهنگ مخالفت و مقاومت از خود نشان می دهند.
-
- عناصر فرهنگ، با یکدیگر سخت پیوند خوردهاند. هر تغییری در عنصری، موجبات تغییر در عنصرهای دیگر را فراهم می آورد(قنادان و دیگران، ۱۳۸۸: ۷۲).
۲-۲-۲- مفهوم ارزش:
۲-۲-۲-۱ تعریف ارزش
در کلیترین کاربرد مراد از ارزش در علوم اجتماعی هر موضوعی است که مورد نیاز، نگرش یا آرزویی باشد. در علوم اجتماعی در اکثر نمونهها این واژه فقط در مواردی به کار برده شده است که یک ارتباط عملی متقابل بین نیازها، نگرشها و آرزوها از سویی و موضوعات از سوی دیگر برقرار باشد.لذا از نظر مشاهدهگر علمی که گروهی از مردم را تحت مشاهده قرار میدهد، هدفهایی که به نیازها، نگرشها و آرزوهای این مردم مربوط شود ارزش نیست مگر اینکه این ربط بهنحوی به ارتباط قابل مشاهده بین اندیشهها و کنشهای این مردم و موضوعات مورد مشاهده برگردانده شود…تعریف دیگری از ارزش هم وجود دارد که شاید در جامعه شناسی و روانشناسی بیشتر رایج باشد، در این حالت مراد از ارزش، معیارهای مشترک فرهنگی است که بر اساس آن ربط اخلاقی، زیباییشناسی و یا شناختی موضوعات نگرشها و آرزوها و نیازها را میتوان با هم مقایسه کرد. در بین کسانی که در مجموعه ای از چنین معیارهایی سهیماند، این باور وجود دارد که این معیارها معتبرند و باید در ارزشگذاری هر موضوعی بهکار گرفته شوند. یعنی آن را به نیازها، آرزوها و نگرشها مرتبط میسازد، به این معنا که ربط آن را با موضوع یا موضوعات دیگر مقایسه می کند. (گولد و کولب، ۱۳۷۶: ۴۸).
واژه ارزش یکی از واژگانی است که دارای غنیترین، پیچیدهترین و مشکلترین معناهاست. در واقع ارزش میزان توانایی یک شیء(چیز، اندیشه، یا شخص) در ارضای یک میل، یک نیاز یا یک تمنای انسان است. پس اساس ارزش را باید در اندیشه های انسانی جستجو کرد که نفع(ارزش) یک شیء خارجی را مورد ارزیابی قرار میدهد.(بیرو، ۱۳۶۶: ۴۴۵)
۲-۲-۲-۲- طبقه بندی ارزشها
پرویز صانعی(۱۳۷۲) در کتاب «جامعه شناسی ارزشها» چنین نوشته است: «برای رسیدن به اهداف و مقاصد گوناگون که ما آنها را ارزشها مینامیم…افراد از وسایلی که در دسترس دارند استفاده میکنند، لیکن شکل و زمان ارضای خواستها یا تأمین ارزشها تنها در چارچوب فرهنگ و سازمان اجتماعی و با شرایط و محدودیتهایی که در جامعه وجود دارد،صورت میگیرد»(صانعی،۱۳۷۲: ۳۹).
طبق تحقیقات صانعی، مکروگال[۴۰] و هارولدلاسول[۴۱] ارزشها را به هشت موضوع قدرت، دانش، ثروت، احترام، سلامت، مهارت، محبت و تقوا طبقه بندی کرده اند. صانعی این تقسیم بندی را چنین توضیح داده است: تقسیمبندی ارزشها به هشت موضوع، تقریبا با تقسیمبندی موضوع مطالعه در علوم اجتماعی تطبیق میکند. قدرت، موضوع مطالعه در علم سیاست، حقوق و روابط بین المللی است.ارزش ثروت، در علم اقتصاد مطالعه میشود. علوم مختلف با ارزش دانش سروکار دارند. علم اخلاق، ارزشهای احترام و تقوا را مورد بررسی قرار میدهد. سلامت روانی در روانشناسی و سلامت جسمانی در علم پزشکی، بهداشت و انواع ارزشها مطالعه میشود و بالاخره جنبههای جسمانی محبت در زیستشناسی و جنبههای روانی آن در روان مورد مطالعه قرار میگیرد. وی در ادامه یادآور می شود که افراد در فرهنگها و جوامع مختلف به نسبتهای گوناگون در جستجوی بعضی ارزشها یا کلیه آنها هستند و به طور کلی هرچقدر فرهنگ غنیتر و پیشرفتهتر و هرچه حکومتهابه معنی واقعی به دموکراسی نزدیکتر شده باشند، افراد بیشتری از مردم از تعداد ارزشهای بیشتری از ارزشها در سطح وسیعتری برخوردار خواهند بود(همان:۴۲)
آلن بیرو[۴۲](۱۳۶۶) نیز در فرهنگ علوم اجتماعی معتقد است؛ گونه های بسیاری از ارزشها را میتوان تمیز داد که اهم آنان چنیناند:
ارزشهای اقتصادی
ارزشهای حقوقی که به طور کلی قانون مشخص کننده آنان است و شامل قواعدی است که در جهت سازمان و کنترل روابط بین انسانها تمهید گشته، پذیرفته شده اند.
ارزشهای اخلاقی یا مربوط به علم اخلاق در سطح شخصی و اجتماعی
ارزشهای سیاسی که با خدمت به جامعه در جهت تأمین رفاه مادی و شیوه های تحقق این هدف در ارتباطند.
ارزشهای دینی که با معنای تام هستی و والاترین اهداف آن ارتباط مییابد و با اعمال بلند مرتبتترین قرایح اندیشه و در روابط بین انسان و خداوند شکل میپذیرند.
ارزشهای فرهنگی.
۲-۲-۲-۳- تعریف ارزشهای فرهنگی
واقعه یا چیزی که مورد اعتنای جامعه قرار گیرد، ارزش فرهنگی نام دارد.ارزشها اندیشههایی است درباره آنچه درست یا نادرست تلقی می شود. ارزشها به طور ضمنی این مفهوم را میرساند که شیوه های خاصی از عمل باید انجام شود. فرهنگهای گوناگون دارای ارزشهای فرهنگی متمایز و حتی متضادی هستند. برای مثال در آمریکا ارزشهایی چون فعال بودن، توجه به مادیات، خوش بینی، فردگرایی، اعتماد به نفس و اعتقاد به پیشرفت، از مفاهیم مسلط جامعه اند، در حالی که در بسیاری دیگر از کشورها این ارزشها چندان مورد اعتنا و پذیرش مردم نیستند، حتی در بعضی نقاط دنیا نسبت به تبلیغ و اشاعه آنها دشمنی و مخالفت می شود(قنادان و دیگران،۱۳۸۸: ۷۶).
درواقع ظرفیت و شدت ارزشهای فرهنگی از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. درحالی که ظرفیت به این نکته اشاره دارد که آیا یک ارزش فرهنگی به صورت منفی یا مثبت تلقی شده است، شدت، نشانگر توانایی یا اهمیت یک ارزش در درون یک فرهنگ است؛ مانند مثالهایی که در بالا آورده شد و مانند این مثال: در بعضی از فرهنگهای آمریکایی، ارزش احترام برای بزرگسالان دارای ظرفیت منفی است و دارای میزان شدت متوسطی است. بسیاری از آمریکاییها به جای کهنسالی برای جوانی ارزش قائل هستند؛ اما در کشورهایی مانند کره، ژاپن و مکزیک، احترام به بزرگسالان دارای ظرفیت مثبت و شدت بسیار زیادی است» (چان و چنگ،۲۰۰۲: ۳۸۸).
ارزشهای فرهنگی، یعنی تمامی ارزشهایی که ارزشگذاری بر انسانها را در سطح و از دیدگاه فرهنگی تحقق میبخشد. این ارزشها با تشکل حیات انسانی از جهات گوناگون، نظیر حیات ادبی، علمی، فنی و هنری ارتباط مییابند(بیرو، ۱۳۶۶: ۴۴۵).
بنابراین، ارزشهای فرهنگی بخش مرکزی فرهنگ هر کشور را تشکیل میدهند و همانطور که ذکر شد مفهوم ارزش دارای معانی متعددی است. به گفته یون (۲۰۰۳) همه مظاهر فرهنگ در سطوح مختلف در تبلیغات منعکس شده است؛ بنابراین انتظار میرود که تبلیغات تجاری به منزله شکلی از ارتباط اجتماعی منعکسکننده فرهنگ یک جامعه باشد؛ علاوه بر این، تبلیغات نشان میدهد که افراد چگونه میاندیشند، چه چیزی آنها را به واکنش وا میدارد، افراد با هم چه ارتباطی دارند؛ بنابراین نمادها، آیینها و ارزشهای یک فرهنگ در تبلیغات تجسم پیدا می کند.
۲-۲-۳- مفهوم تبلیغات:
۲-۲-۳-۱- تعریف تبلیغات
تبلیغات نوعی ارتباط است که در آن سعی می شود بر مخاطب تأثیر گذاشته شود تا ایشان نسبت به یک محصول، خدمت و یا ایده عکسالعمل مورد نظر تبلیغ دهنده را نشان دهند. در بسیاری مواقع نتیجه مورد توقع، تأثیرگذاری بر رفتار مصرف کننده یک کالا یا خدمت مدنظر تبلیغات است، در حالیکه اهداف سیاسی، اجتماعی و یا حتی مذهبی را میتوان از تبلیغات متوقع بود… تبلیغدهندههای تجاری عمدتاً هدف افزایش مصرف محصولات یا خدمت خود را از طریق برندسازی و ایجاد تطابق میان تصویر و نام محصول با یک خصوصیت مثبت در ذهن مصرف کننده، دارند. تبلیغ دهندههای غیر تجاری بودجه خود را بر روی یک مفهوم یا موضوع صرف می کنند و نه بر روی یک کالا یا خدمت. موضوعات مورد توجه تبلیغات غیرتجاری می تواند مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی مذهبی باشد… هرچیزی که بتواند وسیلهای برای ایجاد ارتباط فراهم سازد رسانه محسوب می شود. از این رو تبلیغات را میتوان یک نوع رسانه محسوب کرد که ارتباط بین تبلیغدهنده و مخاطب تبلیغ را ایجاد می کند(حایری و رستمی، ۱۳۹۰: ۴۰).
حمید مولانا در تعریفی از تبلیغات میگوید:« تبلیغ عبارت است از نشر و پخش یک اصل و مقصود نهایی از طریق افزایش، یا گسترش و تکثیر طبیعی در شرایط زمانی و مکانی مخصوص»(اسدی طاری، ۱۳۷۲: ۵۴).
هارولد لاسول[۴۳] تبلیغات را فن تحت تأثیر قراردادن افراد بهوسیله نمایش تلقی می کند. نمایشی که ممکن است شفاهی، کتبی، تصویری یا همراه با موسیقی باشد(باهنر و همایون، ۱۳۸۸: ۳۰).
جودیت ویلیامسون[۴۴] مینویسد: تبلیغات معنایی را پدید می آورد که با واقعیت هیچ ارتباط مستقیمی ندارد و هدف همه آگهیها تلاش در جهت ایجاد تمایز میان چیزهایی است که اساساً یکسان هستند و با هم تفاوتی ندارند. لذا تبلیغات ساختارهای خاص نشانهها هستند که با ایجاد پیوند بین اشیاء، عمل و ما را وادار به خرید محصولات و کالاها می کنند. از این رو تبلیغات صرفاً مؤلفهای اقتصادی نیست، بلکه دارای بعدی فرهنگی و ایدئولوژیک و حامل ارزشها و باورهایی است که سازندهی معناست و به «طبیعیسازی» امور سیاسی، موقت و تاریخی می پردازد(مهدیزاده،۱۳۸۷: ۶).
هر تبلیغ خود یک ارتباط محسوب میشود و همانطور که میدانیم ارتباط ویژگیها و عناصر مشخصی دارد، که در ادامه به آن اشاره میکنیم.
۲-۲-۳-۲- عناصر و ویژگیهای تبلیغ بهعنوان ارتباط:
آگهیدهنده (فرستندهی پیام)
آگهی (پیام)
وسیله نشر آگهی(وسیله ارسال یا مجرای پیام)
مخاطب آگهی (گیرندهی پیام)
این چهار عنصر که در کنار یکدیگر پیامرسانی را مفهوم میبخشند، یک تبلیغ را شکل می دهند(خداداد حسینی، روستا و شجاعی،۱۳۸۹: ۸۶).
۲-۲-۳-۳- انواع تبلیغات:
تبلیغات از نظر محتوا به سه دسته کلی تبلیغات سیاسی، تبلیغات تجاری یا بازرگانی و تبلیغات فرهنگی- اجتماعی تقسیم می شود.
۲-۲-۳-۳- ۱- تبلیغات سیاسی
اغلب صاحب نظران علوم سیاسی و علوم ارتباطات، پروپاگاند یا تبلیغ را کوشش فرمانروایان برای متقاعد و معتقد ساختن فرمانبرداران به فرمانبرداری تعریف می کنند. در پروپاگاند بهجای اعمال فشار، ایجاد اعتقاد می شود. ولی در عمل، وسایل مورد استفاده برای جلب این اعتقاد، به یک نوع فشار غیر مستقیم منتهی میگردد(معتمدنژاد، ۱۳۸۷: ۸۴).
اﺻﻄﻼح ﺗﺒﻠﯿﻐﺎت ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﻌﻨﺎی راﯾﺞ واژه پروپاگاندا ﺑﻪﺷﻤﺎر ﻣﯽآﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻋﻤﺪه در ﺧﻼل ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ اول رواج ﯾﺎﻓﺖ. اﯾﻦ اﺻﻄﻼح ﺑﻪ ﻗﺮاﯾﻦ ﻣﺘﻌﺪدی در ذﻫﻦ ﻣـﺮدم ﺗـﺪاﻋﯽ ﮐﻨﻨـﺪه ﻧﺸﺮ دروغ، ﻧﯿﺮﻧﮓ و ﺷﺴﺘﺸﻮی ﻣﻐﺰی ﺑﻮده اﺳﺖ و ﻫﺪف آن را ﺳﺨﻦﭘﺮاﮐﻨﯽ و ﻧﺸﺮ اﻃﻼﻋﺎت و آرای ﻓﺮﯾﺒﻨﺪه، ﯾﮑﺴﻮﯾﻪ و ﻣﻐﺮﺿﺎﻧﻪ ﻣﯽداﻧﻨﺪ… ﺗﺒﻠﯿﻐﺎت ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از ﻃﺮح ﯾﮏﻃﺮﻓﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪ و دﯾﺪﮔﺎهﻫﺎ، ﺑﻪ ﻧﺤﻮی ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ را ﺑﻪﮔﻮﻧـﻪای داوﻃﻠﺒﺎﻧـﻪ و از روی اﺧﺘﯿﺎر ﺑﻪ ﭘﺬﯾﺮش آن وادار ﺳﺎزد، ﭼﻨﺎنﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ اﯾﻦ در اﺻﻞ ﻓﮑﺮ و ﻧﻈـﺮ ﺧـﻮد او
۲-۲-۳-۳- ۲- تبلیغات بازرگانی