-
- مؤلفه های سازش پذیری
حل مسأله Problem solving ( PS ) یعنی توانایی شناسایی و تعریف مشکلات شخصی و اجتماعی، و نیز خلق و بکارگیری راه حل های بالقوه مؤثر.
حل مسأله ماهیت چند مرحله ای دارد و شامل توانایی انجام مراحل زیر است :
-
- تعریف و ضابطه بندی مشکل تا حد ممکن ( شامل گردآوری اطلاعات مربوط )
-
- خلق راه حل های احتمالی فراوان و اخذ تصمیم برای اجرای یکی از آنها و انتخاب بهترین شیوه عمل و ارزیابی نتیجه آن
-
- تکرار فرایند در صورتی که مشکل رفع نشده باشد.
حل مسأله با تمایل به انجام بهتر امور، نظم ،روش مند بودن و رویارویی با مشکلات به جای اجتناب از آنها مرتبط است.
آزمون واقعیت ( واقع گرایی ) ( reality test ( RT ) یعنی توانایی ارزیابی انطباق بین آنچه که به طور ذهنی و درونی تجربه میشود و آنچه که به صورت بیرونی و عینی وجود دارد ( بین آنچه تجربه میشود و آن چه عیناٌ وجود دارد ) به عبارت ساده تر، آزمون واقع گرایی توانایی ارزیابی صحیح موقعیت کنونی است.
آزمون واقعیت با مشاهده امور به آن شکلی که هستند و نه به صورتی که شخص آرزو دارد و یا می ترسد باشند ،مرتبط است.
انعطاف پذیری Flexibility ( FL ) یعنی توانایی سازگاری با احساسات، افکار، و رفتار خود هنگام تغییر شرایط و موقعیت ها.
این ویژگی بر توانایی کلی فرد برای انطباق با شرایط ناآشنا، غیر قابل پیش بینی و پویا اشاره دارد. اشخاص منعطف برای ایجاد تغییر ،چابک، زرنگ و توانا هستند، بدون اینکه دچار عدم انعطاف باشند. توانایی در تغییر ذهنیت خود زمانی که شواهد نشان دهد فرد مرتکب اشتباه است و باز بودن و تحمل عقاید، نگرش ها، شیوه ها و اعمال مختلف دیگران از نشانه های انعطاف پذیری بالا است.
-
- مؤلفه های مدیریت استرس
تحمل فشار روانی Stress tolerance ( ST ) یعنی توانایی تحمل مصائب، موقعیت های فشار زا و هیجان های شدید بدون از پا درآمدن و تحلیل قوا، از طریق مقابله فعال و مثبت با فشار روانی
تحمل فشار روانی به معنی توانایی غلبه بر شرایط دشوار بدون احساس سختی و رنج فراوان است.
این ویژگی به توانایی های زیر بستگی دارد :
-
- دیدگاه خوشبینانه نسبت به کسب تجارب تازه
-
- احساس اینکه شخص قادر است با حفظ آرامش بر موقعیت کنترل و نفوذ داشته باشد.
-
- برخورداری از ظرفیت آسودگی خاطر، حل مشکلات با حفظ آرامش و اجتناب از گریز از مقابله با مشکلات ،به فرد توانایی رویارویی با مسایل و بحران های زندگی را میدهد. تجربه اضطراب و نگرانی، سبب تضعیف کارکرد این مولفه میشود و موجب ایجاد ضعف در تصمیم گیری و نهایتاٌ مشکلات جدی هیجانی و جسمانی میگردد.
کنترل تکانه impuls control ( IC ) یعنی توانایی مقاومت یا به تعویق انداختن تکانه، سائق، یا وسوسه عمل و کنترل هیجان ها. کنترل تکانه شامل ظرفیت در پذیرش تکانه های پرخاشگرانه، خویشتن داری و کنترل خشم، خصومت و رفتار غیر مسئولانه است.
-
- مؤلفه های خلق عمومی
شادکامیhappiness HA یعنی توانایی رضایت از زندگی خود، لذت بردن از خود و دیگران، شوخ طبعی و ابراز هیجان های مثبت
این مؤلفه هیجانی، شامل توانایی لذت بردن از جنبههای مختلف زندگی شخصی و زندگی به طور کلی است. افراد شاد، غالباٌ احساسات مثبت دارند، در منزل و محل کار راحت هستند. وقادرند از فرصت های شوخی لذت ببرند. شادکامیبا احساسات شوق و شعف نیز رابطه دارد.
خوشبینی Optimism ( OP ) یعنی توانایی دیدن بخش روشن تر زندگی و حفظ باز خورد مثبت نسبت به آن، حتی در صورت بروز مصیبت یا بدبختی.
خوشبینی، سنجشی از میزان امید به زندگی و داشتن رویکردی مثبت به زندگی روزمره است.
هوش هیجانی و رضایتمندی زناشویی
بر اساس کارهای اخیر مایر، سالووی و کاروسو واژه ی جامع هوش عاطفی به سه دسته توانایی ذهنی اشاره دارد که یک دسته ی آن، توانایی های بسیار اساسی است که در برگیرندهی ادراک و تشخیص عواطف خود و دیگران میباشد، به عبارت دیگر، افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارند میدانند که خود یا دیگران در یک لحظه خاص، در چه نوع حالت عاطفی به سر میبرند. بنابراین قادرند به دقت عواطف گوناگون و متفاوتی چون خشم، ترس، احساس گناه و عشق را از هم تشخیص دهند. ظاهراٌ کار آسانی به نظر می رسد که بتوانیم تشخیص دهیم که دیگران در چه نوع حالت عاطفی میباشند، اما به اعتقاد برخی از صاحب نظران، عواطف می توانند باعث ابهام و سرگشتگی در افراد شوند و برای افراد مختلف، معانی متفاوتی داشته باشند. مثلا ٌ یک فرد ممکن است افزایش ضربان قلب، عرق کردن کف دست و احساس سرگیجه خود را به عنوان یک حمله ی هراس یا اضطراب تلقی نماید در حالی که امکان دارد فرد دیگری آن را نشانه ی عاشق شدن خود بداند.
در حقیقت امکان دارد این علائم تنها ناشی از آشامیدن چند فنجان قهوه ی اضافی یا علائم شروع بیماری آنفولانزا باشد …
به اعتقاد نظریه پردازان هوش عاطفی، افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردارند، هنگام تجربه نوع خاصی از حالات عاطفی، قادرند هیأت آن را به درستی تشخیص دهند، به علاوه این افراد قادرند نوع حالت عاطفی که دیگران تجربه مینمایند را هم تشخیص دهند. انسان ها از توانایی های گوناگونی برای این نوع تشخیص ها برخوردارند و به گونه ای متفاوت از آن ها استفاده مینمایند. برخی از آنان کاملاٌ به احساسات دیگران آگاه هستند و نسبت به آن ها حساسیت نشان میدهند و برخی دیگر کاملاٌ نسبت به احساسات دیگران بی تفاوت هستندو حساسیتی به خرج نمیدهند و این که همسرشان چگونه فکر میکند و چه ایده یا ایده هایی دارد، مثلاٌ عصبانی است یا غمگین یا حسادت می ورزد برایشان اهمیتی ندارد. (۳)
توانایی های سه گانه شامل :
-
- توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران
-
- توانایی استدلال کردن راجع به عواطف
-
- توانایی اداره و تنظیم مؤثر عواطف
ظاهراًٌ عوامل اساسی تشکیل دهنده ی یک زمینه ی غنی عاطفی برای داشتن یک زندگی زناشویی سعادتمندانه محسوب میشوند.
در حقیقت دانستن این که چه موقع، چرا و چگونه از همسرتان معذرت خواهی کنید و نیز برخورداری از توانایی هایی چون شکیبایی، بردباری و مدارا کردن در هنگام عصبانیت، احتیاج به مهارت های عاطفی پیشرفته و سطح بالایی چون هم دلی، کنترل خود و درک عمیق نیازها و احساسات دیگران دارد. نکته ی جالب توجه در مورد این مهارت ها این است که بدانیم اینها شباهت زیادی به اجزا یا ابعاد تشکیل دهنده ی سازه ی هوش عاطفی دارند.
هم خوانی و تجانس آشکار بین انواع توانایی هایی که هوش عاطفی را میسازند و توانایی هایی که لازمه ی گفتگو ها و تعاملات موفقیت آمیز زناشویی میباشند، ما را به این موضوع رهنمون میسازد که هوش عاطفی در زمینه ی ازدواج موفق و زندگی زناشویی، نقشی مهم و غیر قابل انکار دارد.
ادراک عاطفی و روابط زوجین
نتایج نشان میدهند که ازدواج و زندگی زناشویی یک بافت سرشار از عاطفه میباشد. در ازدواج هایی که در آن ها زوجین با یکدیگر در تعارض و تضاد باشند، برانگیختگی های عاطفی زیادتری دیده میشود. به عبارت دیگر، بیشتر تعارض ها و اختلافات بین زوجین به دلیل برانگیختگی های عاطفی[۱۹] صورت میگیرد، کما این که ارزیابی های فیزیولوژیکی ( مثل ضربان قلب، افزایش رسانایی پوست و فعالیت ماهیچه ای ) این موضوع را نشان میدهد. هم چنین مطالعات نشان میدهد که افراد در توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران با یکدیگر تفاوت دارند. مثلاٌ بعضی از زوج ها، آشکارا نسبت به علائم عاطفی همسرشان بی توجه هستند و آنان را نادیده میگیرند یا آمادگی سوء تعبیر و عدم تشخیص صحیح این عواطف را دارند. مثلاٌ حالت غمناکی یا اندوه همسر خود را به عنوان عصبانیت و خشم تفسیر مینمایند. علاوه بر اینها، انسان ها دارای تفاوت های قابل توجهی در توانایی ابراز صریح عواطف خود میباشند. مثلاٌ برخی از زوج ها عادت دارند پیام های عاطفی مبهم و گیج کننده ای به طرف مقابل خود بدهند ( هم زمان هم می خندند و هم اخم میکنند ). (۳)
پژوهشگران دریافته اند که ارتباط با ثبات و معنا داری بین تفاوت های فردی در توانایی ابراز دقیق و صحیح عواطف و تشخیص آن ها با شادی های زندگی و روابط زناشویی مطلوب وجود دارد. برای مثال نولر[۲۰] و همکارانش نشان داده اند که زوج های خرسند در مقایسه با زوج هایی که رابطه زناشویی و عاطفی خوبی با هم ندارند، احساس هم دلی بیشتری نسبت به هم نشان میدهند و نسبت به احساسات یگدیگر حساسیت بیشتری به خرج میدهند. البته در این موارد، جداسازی علت و معلول و تشخیص این که کدام عامل علت است و کدام معلول، امری بسیار دشوار است، زیرا امکان دارد مشکلات و اختلافات زناشویی موجب کاهش حساسیت عاطفی[۲۱] در زوجین شود و از طرف دیگر عدم حساسیت عاطفی هم سبب کاهش احساس خوشبختی در زندگی زناشویی و احساس رضایت همسران از یکدیگر شود. پژوهشگرانی که در زمینه ی تعامل های زناشویی[۲۲] تحقیق میکنند به طور دقیق نشان داده اند که سوء تعبیرهای عاطفی[۲۳] می تواند مستقیماٌ به افزایش نوعی تعارض، که پژوهشگران آن را نتیجه ی فرآیندی به نام « تقابل اثرات منفی »[۲۴] میدانند، منجر شود. این یافته ها از مشاهده ی تعامل های زوجین با یکدیگر در موقعیت های گوناگون به دست آمده است. هم زوج هایی که از با هم بودن احساس خوشبختی مینمایند و از زندگی خود راضی هستند و هم زوج هایی که با هم اختلاف دارند، هر دو گروه، تمایل دارند تا عواطفی را که در طرف مقابل، نسبت به خود احساس مینمایند، به نحوی جبران نموده و عمل مقابله به مثل انجام دهند، به خصوص در زوج هایی که از هم راضی نمیباشند و انتظارات نادرستی از یکدیگر دارند. این زوج ها پیام های عاطفی خنثی یا نسبتاٌ منفی نسبت به یکدیگر بروز میدهند که سبب ایجاد خشم و عصبانیت در هر دو نسبت به طرف مقابل میشود. به این ترتیب پیامدهای مخرب و منفی به صورت یک حلقه ی معیوب در می آید که رهایی از آن برای هر دو زوج بسیار دشوار میگردد. در حقیقت این نوع پیامدهای منفی ویژگی بارز ازدواج های ناموفق میباشد. (۳)
مطالعات انجام شده بر روی تعامل های زوجین نیز نشان داده اند که جنسیت تأثیر قابل توجهی بر ابراز عواطف و تشخیص دقیق آن ها بر جای میگذارد. برای مثال نولر و همکارانش دریافته اند که زنان بهتر از مردان در ابراز دقیق عواطف و تشخیص آن ها عمل مینمایند. توانایی ابراز دقیق عواطف در زنان ناشی از توانایی بالای آنان در استفاده از رفتارهای غیر کلامیدر جریان ارسال پیام های عاطفی میباشد. برای مثال وقتی که یک زن پیام عاطفی مثبتی به شوهرش میدهد ،احتمالاٌ از علائم غیر کلامی – بدنی (مثل لبخند زدن) و از یک لحن صمیمانه در هنگام سخن گفتن استفاده می کند. از طرف دیگر، مردان تمایل به استفاده از پیام های مبهم و مختلط ( ترکیبی ) دارند. برای مثال، هنگامیکه مردی می خواهد پیام عاطفی مثبتی به همسرش بدهد، این پیام هم همراه با خنده است و هم همراه با علائم بالقوه تهدید کننده ای چون حرکات ابرو یا چشم.(۳)
همان گونه که انتظار می رود ناتوانی مردان در تشخیص و ابراز دقیق عواطف، علت مهم و اساسی ازدواج های ناموفق است. برای مثال، در برانگیختگی های عاطفی بالا در طول کشمکش های زناشویی ( که از طریق اندازه گیری علائم فیزیولوژیکی مثل ضربان قلب یا فشار خون مشخص میشود ) مردانی که از زندگی زناشویی خودراضی نمیباشند و با همسران خود اختلاف دارند، علائمی از گوشه گیری یا انزوای عاطفی و بی عاطفگی از خودنشان میدهند، که گاتمن آن را « حصار سنگی »[۲۵] نامیده است. مشاهدات انجام شده بر روی چگونگی برخورد همسران این گونه مردان، نشان میدهند که زنانشان تمایل زیادی به برقراری رابطه عاطفی مطلوب با آنان دارند، اما این تمایل و خواسته ی زن فقط سبب افزایش شدت انزوای عاطفی مرد میگردد و حلقه معیوبی ، دوباره شکل میگیرد و فرار از این حلقه معیوب « تقاضا – انزوا »[۲۶] برای هر دو بسیار مشکل میگردد.