دوره سوم در قرن نوزدهم آغاز شد که به طور فزایندهای معلوم شداین امپراتوری به طور اعم و این سلسله به طور اخص دچار نوعی مرض نظامند است، مرضی که علاج آن مستلزم اصلاحات بنیادی بود.این دوره ی اصلاحات و نهایتاً زوال بود.و دیگر تغیرات به آرامی ظهورطبقات جدیدی از نوگرایان صریح اللهجه را موجب شد.زوال عثمانی ها چند سال طول کشید. این امپراتوری در ابتدای جنگ جهانی اول با اکراه به طرفداری از آلمان وارد جنگ شد. انگلیس و متحدان آن نیز تصمیم گرفتند از استان های عثمانی در خاورمیانه بکاهند.پس از انقلاب کمونیستی سال ۱۹۱۷م، متوقف شد همان سال ، انگلیس ، بغدادرا تصرف کرد وبیتالمقدس یک سال بعد سقوط کرد.به علاوه شورشی برای کسب استقلال در میان جمعیت عرب حجازبه وقوع پیوست.امپراتوری عثمانی به طورنظامندی تجزیه می شد. (کامروا،۱۳۹۱ ؛۴۲)
۲-۴-۲- ورود استعمار
اولین بورژوازی اروپا از ابتدای قرن ۱۳ در ونیز بوجود آمد، و کار و تجارت نو، پدید گشت، نخستین هدف غیر اروپایی آن پدیده آسیا بود. با پیدایش توپ و همراهی این نو بورژوازی، فئودالها با وزن سنگین دو هزار ساله خود، که زیر پوشش دین بودند، محکوم به سقوط شدند. آخرین سنگر آنها دولت بیزانس بود، که به نوعی فئودال ها را زیر نفوذ داشت. این پدید جدید رشد تمدن بشری برای بقای طبیعی خود، نیازمند تولید منطقی بود، که ما آنرا اومانیست می دانیم. ولی موج حرکت مردم برای تمدنی دگر تمام اروپا را گرفت، که در پس چهره آن رنسانس بود. این فشار ها که سیاسی و اقتصادی بود، موجب شد بیزانس راحت فرو ریزد. رقیب بیزانس یعنی واتیکان، که به حرکت مردم نزدیکی جغرافیای داشت، به نوعی برای سقوط بیزانس کمک کرد. بورژوازی در تجارت با آسیای قبیله ای، توپ و تفنگ را در مقابل طلا و جواهر، خدا می داند چه اشیای ارزش مند تاریخی توسط آنها نابود شد، چون در ابتدا نمی دانستند که طلا ها چقدر عتیقه و قیمتی است، آنها را ذوب می کردند. با همین اسلحه ها و هم چنین نفوذ خواسته جدید مردم به بیزانس و تنفر از حکومت دینی آنجا، خاطرات سقوط تکرار شد. تونل آناتولی که از یک قرن پیش در دست عشایر بود، کاملاً باز شد. بورژوازی با این سقوط روم شرقی ناگاه خود را در گام بزرگی دید، که استعمار نو پیدا بود. ایلات و اقوام در ده ملیون کیومتر مربع نیمه غربی آسیا یا قاره کهن ایران، که در زندگی دایره ای بسر می بردند، بهترین طعمه بودند. چهره های جدید استعماری، خیلی سریع جهان را بین خود تقسیم کردند، و هر کدام در زمان های قدرت و ضعف به رقابت پرداختند، البته با نوعی هماهنگی. با این تقسیم بندی و بسته شدن راه آسیای صغیر توسط عثمانی، استعمار گران از راه های دریایی جنوب به سمت خلیج فارس و ایران آمدند.( فصلنامه راهبرد،۱۳۸۸)
مسلمانان و بویژه ایرانی های اطراف اقیانوس هند، در خصوص جزایر و سواحل و بلاد منطقه خویش و احوال بادهای و بارانها و جریانها و راه های آبی و فن کشتیرانی و تجارت اطلاعاتی عمیق و گسترده داشتند. ایرانیان قدیم این دانش را که راهنامه خوانده میشد نوشتند، و در طول تاریخ مورد استفاده ناخدا یان که کلمه ای است از زبان پارسی، قرار می گرفت. واردین به رمز های دریا نوردی را معلم می گفتند، این دانش ها مورد استفاده و یا در واقع سوء استفاده استعمار، برای پیش برد اهداف شوم قرار گرفت. در سال ۱۴۹۷ یا ۹۰۲ قمری، واسکواداگاما که همراه تلمی دیاز بود، از امید نیک به زنگبار رسیدند، این اولین بار بود که اروپاییان پیش قراول استعمار، به زنگبار که کلنی نشین پارسی از دوران هخامنشیان بود رسیدند، تا این زمان دریا نوردان ایرانی و عرب مخلص اقیانوس هند بودند. پرتغالی ها در زنگبار با معلم بزرگ ایرانی دریاها و جغرافیا شهاب الدین احمد بن ماجد آشنا شدند، و معلم ایرانی با روش پاک معلمی آنچه از دانش داشت در اختیار آنها گذاشت. ببینید استعمار چگونه با دانایی و پاکی ایرانی ها اولین برنامه خود را ریخت، و آنها همچنان می خواهند از این سادگی و در قرن ۲۱ سوء استفاده مجدد نمایند.
در سال ۱۵۰۵ ( ۹۱۱ قمری)، الفونسودالبوکرک پرتغالی، بدستور نایب سلطنه پرتغال فرالسیسکودالمیدا، در هند، کشتی های ایرانی متعلق به هرمز را غارت کردند و آتش زدند، این اولین برتری توپ و تفنگ استعمار گران بود. البته یاد آوری نمایم، که دروغ های نوشته شده درباره تاریخ مغول باعث مخدوش شدن نفوذ و ترفند های استعمار گران شده است، این وظیفه عزیزان تاریخ نویس ایران بزرگ می باشد، که نسبت به کشف واقعیت های تاریخی اقدام کنند. سپس پرتغالیها به عمان و مسقط رفتند با قدرت آتش برتر، کشتند و نابود و غارت کردند. بگویم که این نوع غارت و ماجرا هایی که درباره آن نوشته اند، واقعیست، نه مانند آنچه که از غارت های اسکندر و چنگیز نوشته اند.
حاکم ایرانی هرمز نیرویی مشتمل بر سی هزار نفر ایرانی و عرب و مزدور فراهم آورد، و با چهار صد کشتی کوچک و بزرگ، برای مقابله با دشمن شتافت. در دریا و جزایر کوچک، قدرت آتش توپ و تفنگ پرتغالی باعث برتری شد، سپاهیان ایران شمشیر و کمان داشتند، و فاقد سلاح آتشین بودند. نبرد به سود سلاح گرم شد، و ایرانیان کاری از پیش نبردند و مجبور به سازش شدند، احتمالاً ترفند های بورژوازی هم در این کار نقش داشته، مانند رشوه دادن و وعده پست و مقام و چیز های دیگر پشت پرده که ما نمی دانیم. اولین قرار داد استعماری بسته شد، و حاکم هرمز تابعیت پادشاه پرتغال را پذیرفت و متقبل شد که در حال پنج هزار اشرفی به عنوان غرامت، و هر ساله پانزده هزار اشرافی به عنوان خراج به پادشاه پرتغال بپردازد، و کالا های تجاری پرتغال، که به هرمز وارد شود از پرداخت حقوق و عوارض گمرکی معاف باشد.
آلبو کرک پس از امضای این قرار داد، یک قلعه نظامی در هرمز ساخت، و پایگاه تجاری در آنجا بنا نهاد. از این پس آنها مزه بورژوازی را به ایران آوردند، و بدین ترتیب با شاه و دولت و سپاه ساختند و بافتند، هر آنچه می خواستند کردند. اولین حکومتها و بازارها بسبک نو در ایران شکل گرفت، و ما از این تاریخ طبقاتی و جدا شدن مردم را می بینیم. قبل از آن اختلاف مردم ایران بزرگ با یکدیگر فقط نام قبیله آنها بود، ولی بعد از این مرزها و سرمایه ها جدا شد و شاه ها و حاکمان، کاخ ها ساختند و پشت آنها کوخها و کپرها پدیدار گشت. از این تاریخ ما شاهد آثار مهمی از اختلاف طبقاتی هستیم، بعد از هخامنشیان کاخ های شاهان دیگر چندان زیاد نبود، یکباره پدیدار گشت. اینگذر تاریخی ایران، یعنی ورود استعمار و بورژوازی به خاورمیانه به ویژه ایران بود.( همان)
عکس شماره ۲-۱- گروهی از مستشاران بریتانیا در تهران، ۱۳۰۵ خورشیدی منبع:
۲-۴-۳- استقلال کشورها
بانگاهی به پیروزی انقلاب اسلامی درایران ازجنبه ضد استبدادی، اولین حرکت انقلابی براساس اندیشه اسلامی درجهان محسوب می شد. دربعد ضد استعماری آن حرکت تسخیرلانه جاسوسی اُبهّت ساختگی آمریکا را شکست. ازسوی دیگروارد شدن ابرقدرت کمونیستی شوروی در باتلاق افغانستان که در یک دهه بعد موجب فروپاشی ان شد ودر نهایت تجاوز نظامی صدام و ارتش عراق که فصل جدیدی را برای مداخلات آمریکا درمنطقه فراهم کرد تاثیرات بسیار عمیقی بر تحولات بعدی خود در عرصه جهانی داشت.(بهشتی پور،۱۳۹۰؛۲۸)
درآخرین سال دهه ۸۰ نیز پس ازسقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، جهان شاهد فروپاشی نظام های دیکتاتوری درکشورهای شرق اروپا بود. بطوریکه ظرف چند ماه ،هفت حکومت آهنین بلوک شرق سقوط کرد.درفاصله کوتاهی در دسامبرسال ۱۹۹۱ شوروی ودر پی آن یوکسلاوی دچار فروپاشی شدند که در نهایت نظام دوقطبی درجهان از بین رفت و پس از پنج دهه دوران جنگ سرد به پایان رسید. (همان)
درآغازهزاره سوم میلادی در شرایطی که آمریکا در صدد طراحی جهان تک قطبی بود ، حمله به برج های دو قلوی آمریکا ودر پی آن حمله آمریکا به افغانستان درسال ۲۰۰۱ وعراق درسال ۲۰۰۳ تحولات عظیمی را درعرصه نظام بین الملل ایجاد کرد. این تحولات در پی فروپاشی شوروی جهان را وارد دوران گذار به نظم نوینی کرد که دیگر نه ساخته ابرقدرتها ، بلکه ساخته ضرورت هایی است که مردم کشورهای تحت ستم آن را رهبری می کنند. تمامی این تحولات ازلحاظ ماهیتی نه یک پروژه ساخته شده توسط قدرت ها بلکه تحولات ناشی از توازن جدیدی است که درکشورهای جهان درحال شکل گرفتن است. (همان)
اکنون درآغاز دهه دوم هزاره سوم میلادی خاورمیانه وکشورهای شمال آفریقا به عنوان مرکز ثقل توازن بین المللی دستخوش تغییراتی شده است که ناشی از خواسته های متراکم شده مردم تحت ستم این کشورها درطول چند دهه گذشته است. ازلحاظ شیوه مبارزاتی نیزمردم این کشورها با عقب گذاشتن رهبران احزاب وگروههای مبارز، با حضورمستقیم درخیابان ها روردو با ارتش های وابسته به حاکمان دیکتاتور، قرار گرفته اند.این تحول بدون تردید موجب کاهش نفوذ واقتدار سلطه گران می شود. زیرا ویژه گی مهم این تحولات اولا آزادی خواهی و ظلم ستیزی درکنار مقابله با وابستگی رژیم های مستبد حاکم براین کشورها است. این تمایل عمومی موجب شده است حرکتهای موجود،ماهیتی غیروابسته واستقلال طلبانه داشته باشند. (همان)
درچنین شرایطی قدرت های سلطه جویی مانند آمریکا درتکاپو برای از دست ندادن منافع خود هستند. دراین میان آمریکا که همچنان دراداره و کنترل اوضاع افغانستان وعراق دچارمشکل است،صرفا تلاش می کند ازطریق مدیریت بحران تحولات خاورمیانه را به سمتی هدایت کند که در نهایت اولا دولتهایی که جانشین حکومتهای وابسته پیشین می شوند ، پیرو دموکراسی و حکومتهای سیکولار غربی باشند و ثانیا تضادی هم با اسرائیل واندیشه های لیبرالیستی غرب نداشته باشند. (همان۳۲)
دراین شرایط است که آمریکا از تحولات پیش آمده استقبال می کند. اما نگران از دست دادن منافع بلند مدتی است که در سایه اقتدار حکومتهای دیکتاتوری وابسته به خود بدست می آورد. نکته مهم و بنیادینی که در خصوص این تحولات مطرح است ماهیت چند گانه گرایش هایی است که در بین مردم این کشورها وجود دارد .با در نظر گرفتن همه گرایش های موجود در کشورهای عربی بخوبی می توان دریافت که گرایش های اسلامی در کنار ملی گرایان و چپ گرایان به نوعی ائتلاف اعلام نشده رسیدند تا بتوانند ازشردیکتاتورها رها شوند. (همان)
در بعضی از این کشورها مانند مصر ، گرایش های اسلامی طرفداران بیشتری دارند و در بعضی دیگراز جمله تونس جریان های ملی گرا و غرب گرا هواداران بیشتری را به دنبال خود کشیده اند. در مواردی هم گرایش های چپ سوسیالیستی در پوشش اتحادیه های کارگری وسندیکاهای کوچک توانسته اند خود را با جریان مبارزه علیه دیکتاتوری های وابسته ، همراه کنند. اما چپ ها در هیچ کشوری رهبری جریان و یا اکثریت مردم را با خود همراه ندارند. شواهد موجود نشان می دهد جنبش های مردمی موجود بر اساس آزادیخواهی و آرمانهای ملی شکل گرفته اند و از لحاظ شیوه مبارزاتی و آرمان های استقلال خواهی و ضد استبدادی و ضد استعماری شباهت های عمیقی به انقلاب اسلامی در ایران دارند. (همان)
خلاصه آنکه به باورنگارنده ماهیت حرکت های مردمی اخیردرکشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا کاملا درونی وخودجوش هستند . کسانی که این انقلاب ها را به آمریکا و غرب وابسته می دانند بازهم بدنبال تئوری توطئه هستند ومی خواهند قدرتهای سلطه جو را حاکم مطلق جهان نشان دهند که مبارزه علیه آنها بی فایده است. درحالی که امروزقرائن و شواهد نشان می دهد، پایان عمرحکومت های دیکتاتوری وابسته به قدرتهای خارجی فرارسیده واین منطقه درآغازدهه دوم ازهزاره سوم به سوی تحقق حکومت های مردم سالارمستقل پیش می روند.اگرچه ممکن است این روند با خسارات زیادی همراه باشد و حتی تا چند سال طول بکشد اما در نهایت به کاهش اقتدار قدرتهای سلطه جو نیز می انجامد.
۲- ۵- ساختار ژئوپلیتیکی خاور میانه
خاورمیانه تقریباً با پنج دریای مهمِ- مدیترانه، سرخ، خلیج فارس، سیاه و خزر- احاطه شده است . این آبها نه تنها تعریف کننده خاورمیانه هستند، بلکه از نظر استراتژیک برای قدرتهای خارجی که در گذشته نیز به دنبال کنترل کامل بر آنها بودهاند، مهم هستند.
۲-۵-۱- نفت و خاور میانه
زمانی که از خاورمیانه درسیاست های ایالات متحده بحث می شود به طور عمده منطقه خلیج فارس موردنظر است، زیرا خلیج فارس در خاور میانه مرکز ثقل نفت محسوب می گردد وافزایش تقاضای جهانی نفت تنها دومنبع دارد. اعضای اوپک و غیر اعضا ودر جهان حدود۹۰۰میلیارد بشکه ذخایر قطعی نفت وجود دارد که حدود۷۰۰ میلیارد آندر اعضای اوپک تعلق دارد.از این روبدیهی است که استراتژیهای ایالات متحده بیشتر حول این منطقه به ویژه مثلث طلایی ایران – عربستان سعودی و عراق می باشد .( برنا بلدارجی ، ۱۳۸۴ : ۳۲۸ )
با کشف نفت در اوایل قرن بیستم، حضور قدرتهای خارجی در خاورمیانه به مرحله جدیدی وارد شد. تغییر سوخت نیروی دریایی بریتانیا از زغال سنگ به نفت موجب برتری آن بر دیگر کشورها شد. «ژرژ کلمانسو»، نخست وزیر فرانسه در آن مقطع، اهمیت نفت را همچون خون سربازان میدانست. خلیج فارس که قدرتهای فرامنطقهای، آن را «هارتلند» یعنی قلب زمین یا قلب انرژی زمین مینامند، در خاورمیانه واقع شده است.
نقشه ۲-۳- : مناطق نفت خیز خاورمیانه (سایت شانا۱۳۹۰www.shana.com:)
شایان ذکر است که بیش از ۶۵ درصد از منابع نفتی و فسیلی دنیا در این منطقه قرار دارد و اکنون حدود ۳۰ درصد از تولیدات نفتی دنیا از این منطقه به نقاط مختلف جهان صادر میشود.
تحلیلگران سراسر جهان بر این باورند که منطقه خاورمیانه بویژه شرق آن که منطقه خلیج فارس نامیده میشود از نظر استراتژیک منطقه ای بسیار مهم با آینده ای نامشخص خواهد بود .نشریه نفت و گاز در سال ۲۰۰۰ سهم هر یک از مناطق جهان را از نظر ذخایر نفت بدین شرح اعلام کرد:خاورمیانه ۴/۶۶ درصد، آمریکائی شمالی ۴/۵ درصد،آمریکای جنوبی ۸/۸ درصد اروپای غربی ۸/۱ درصد، آفریقا ۴/۷ درصد ،اروپای شرقی ،روسیه و کشورهای شوروی سابق ۸/۵ درصد وآسیا و اقیانوس آرام ۳/۴ درصد . سهم منطقه خلیج فارس از تولید جهانی نفت در سال ۱۹۷۶ ، ۳۷ درصد بود که در سال ۱۹۸۵ به ۱۷ درصد و در سال۱۹۹۶ به ۳۷ درصد رسید . (Yizraeli,2000:6 ).
همچنین در حالی که نفت در سال۱۹۷۲، ۴۹ درصد کل مصرف انرژی غرب را تامین می کرد .این رقم در سال ۱۹۹۰ به ۴۰ درصد کاهش بافت و این به معنای تمایل کشورها به سمت منابع انرژی به غیر از نفت (مانند زغال سنگ، گاز طبیعی و انرژی اتمی) بود و این امر نشانگر توجه به انرژی های جایگزین است از سوی دیگر در حالی که در سال ۲۰۰۰ نفت ۳۸ درصد کل مصرف انرژی ایالات متحده را تامین می کرد . پیش بینی می شود این رقم در سال ۲۰۲۰ به ۳۷ درصد برسد . بدین ترتیب ایالات متحده آمریکا در زمینه منابع جایگزین برای نفت ، بسیار عقب مانده تر از کشورهای اروپای غربی و ژاپن است از این رو وابستگی خود را به نفت خاورمیانه خفظ خواهد کرد در این میان در خاورمیانه عربستان سعودی با دارا بودن ۲۵ درصد ( معادل ۲۶۴میلیاردبشکه ) ذخایر اثبات شده نفت جهان ، غنی ترین کشور در این زمینه به شمار می رود . البته به ادعای اداره اطلاعات انرژی آمریکا، ذخایر احتمالی نفت عربستان حدود هزار میلیارد بشکه است. پس از عربستان کشورهای عراق ،ایران کویت قرار دارند . عربستان تنها کشوری است که در مدت زمان کوتاهی می تواند تولید خود را به دو میلیون بشکه در روز افزایش دهد . زمانی که صنایع نفت و نزوئلاً در سال ۲۰۰۴ با بحران مواجه شد. عربستان تنها کشوری بود که توانست این کمبود را جبران کند .درواقع بازار نفت جهان بر محور عربستان می چرخد( خادم، ۱۳۸۴: ۱۵۱) از سوی دیگر ذخایر نفتی عراق به تنهایی بیش از ذخایر موجود در روسیه ،آمریکا ، چین و مکزیک تخمین زده شده است .
حتی برخی از کارشناسان غربی معتقدند که علاوه بر ذخایر موجود و شناخته شده در عراق ذخایر عظیم نفتی دیگری نیز در بیابان غربی این کشور قرار دارند که حدود صد میلیارد بشکه تخمین زده می شود . عربستان ادعا می کند که به سادگی می تواند ، ظرفیت تولید روزانه نفت خود را در آینده ای نزدیک به ۱۵ میلیون شبکه برساند و این میزان را تا ۵۰ سال حفظ کند .آژانس بین المللی انرژی نیز پیش بینی می کند که ظرفیت تولید نفت عربستان در سال ۲۰۲۰ به ۲/۱۸ میلیون شبکه و تا سال۲۰۲۵ به ۵/۲۲ میلیون بشکه در روز برسد( محمدیان ، ۱۳۸۴ : ۱۵۲ ). بسیاری از کارشناسان مسائل انرژی ،افزایش سهم گاز طبیعی در انرژی جهان ( از ۲۳ درصد سال ۱۹۹۰ به ۲۷ درصد در سال ۲۰۲۰) را دلیل کاهش سهم نفت در این حوزه عنوان می کنند (Yizraeli,2000: 6)
وجود ذخایر عظیم نفت وگاز را در منطقه خاورمیانه نمی توان صرفا یک مزیت برای این منطقه تلقی کرد زیرا حداقل از زمان کشف این ماده در کشورهای حوزه خلیج فارس ،این کشورها مورد توجه قدرتهای بزرگ دنیا قرار گرفته و زمینه دخالت و حتی حضور آنها در منطقه فراهم شده است این امر را می توان یکی از مضرات وجود منابع عظیم انرژی در منطقه داشت .یکی دیگر از زمینه های منفی وجود نفت در خلیج فارس، وابستگی بسیار شدید کشورهای منطقه به درآمدهای حاصل از صادرات آن است .اقتصاد این کشورها به دلیل در آمدهای آسان حاصل از فروش نفت به شدت دولتی و مبتنی بر رانت هستند. این دولتها عمدتا در منطقه خلیج فارس واقع شده اند. بشدت سرکوب گرهستند و ازتوسعه سیاسی وایجاد وشکل گیری جامعه مدنی جلوگیری می کنندزیرا به سبب داشتن درآمد مستقل شهروندان را به خود وابسته کرده اندورشد وتوسعه بخش خصوصی را بشدت کاهش داده اند وعمدتا به حمایتهای خارجی وابسته اندعمده کشورهای حوزه خلیج فارس بویژه شیخ های عرب منطقه با ایالات متحده آمریکا رابطه تنگاتنگی دارند بطوریکه ایالات متحده در این کشورها پایگاه نظامی دارد . اغلب کشورهای حوزه خلیج فارس درصد بالایی از درآمد های نفتی خود را هم در بخش هایی همچون هتل، زمین، کارخانجات ، مستغلات و دیگر بنگاهها در آمریکا ، اروپا ، ژاپن و سایر نقاط سرمایه گذاری کرده اند( Manoun,1997:2) . در نتیجه رشد و درآمد کشورهای صادر کننده نفت با افزایش سرمایه گذاری در کشورهای صنعتی ارتباط مستقیم دارد.اقتصاد تمامی کشورهای خلیج فارس تک محصولی بوده ودر واقع نفت ستون فقرات آن محسوب می شود.
۲-۵-۲- اسلام و خاور میانه
خاورمیانه از مرزهای شرقی ایران آغاز می شود و به مصر ختم می گردد. بنابراین خاورمیانه عمدتاً بخش انتهایی آسیای غربی به حساب می آید که مرزهای شمالی آن را ایران و ترکیه و مرزهای جنوبی آن را عمان و یمن- در شبه جزیره- تشکیل میدهند و بطور کلی شامل کشورهای ایران، ترکیه، عراق، عربستان، قطر، کویت، بحرین، امارات، عمان، یمن، اردن، لبنان، سوریه، فلسطین و مصر خواهد بود. این خاورمیانه با یک واژه به هم گره می خورد و آن اسلام است و اگر چه هر کدام از این کشورها یا دسته ای از آنان در خصوصیات دیگر مانند تشیع و تسنن.. از هم جدا می شوند اما در نهایت اصل اول همه این کشورها را اسلام و اسلامی بودن آنها شکل می دهد. استراتژیستهای آمریکایی تلاش کردند تا با خلق مفهوم «خاورمیانه بزرگ» چهره اسلامی این منطقه را با اضافه کردن هند و بعضی از کشورهای غیرمسلمان آسیای میانه و نیز بعضی از کشورهای مسیحی آفریقای غربی بشکنند که البته موفق نشدند.(بهشتی پور۱۳۹۰؛۱۰)
تقسیم بندی خاورمیانه به پانزده کشور یاد شده فقط طبق دیدگاه ما نیست، بلکه “دایره المعارف ویکی پدیا” که متعلق به غرب است و دفتر آن هم در آمریکاست، این پانزده کشور را براساس یک “تقسیم بندی سنتی” خاورمیانه دانسته است.این منطقه طی قرن های اخیر مورد توجه خاص قدرت های بین المللی بوده و تضاد منافع آنان منجر به بروز کشمکش ها و حتی جنگ های فراوانی شده است و هنوز هم نشانه های فراوانی از قریب الوقوع بودن درگیری ها در این منطقه به چشم می خورد. براساس اکثر تحلیلهای کارشناسی، دخالت غرب عمده ترین منبع و منشأ درگیری ها در این منطقه بوده است و این موضوع سبب نفرت فزاینده مردم در خاورمیانه علیه غرب شده و در عین حال این نفرت نسبت به غرب، بسترساز تشکیل دولت های ملی و اسلامی بوده است.(همان)
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران موج سنگین گرایش به تاسیس دولت مشابه ایران همه منطقه و حتی فراتر از آن را فرا گرفت به گونه ای که در کمتر از یک دهه تاثیرات عمیقی در ساخت سیاسی جهان اسلام و بخصوص خاورمیانه برجای گذاشت. اولین علامت های آن نیز در پیروزی حزب اسلام گرای سلامت - به رهبری رجایی کوتان- در ترکیه، پیروزی پارلمانی جنبش النهضه در تونس، پیروزی قاطع حزب اسلام گرای عباس مدنی و علی بلحاج در الجزایر، پیدایی انتفاضه اسلامی در فلسطین، پیروزی پارلمانی اخوان المسلمین در اردن، پیدایی جنبش اسلام گرا در لبنان، پیدایی حزب اسلام گرای التحریر در عربستان، خیزش اسلام گرایی در عراق و… ظاهر گردید و این موضوع ضمن آنکه شور و شوق فراوانی را در میان مسلمانان به وجود آورد غرب و نظام های وابسته به غرب در این منطقه را بشدت نگران کرد و آنان را به مقابله جدی و حتی خشونت آمیز با آن کشاند؛ این تقابل اگرچه در کوتاه مدت تاثیراتی را بر جای گذاشت ولی در درازمدت مغلوب بازخیزی این موج گردید.(همان)
اگر چه موج اسلام گرایی در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ به سردی گرایید اما از نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ بار دیگر موج اسلام گرایی تشدید شد. در ترکیه حزب اسلام گرای فضیلت به رهبری نجم الدین اربکان به پیروزی نسبی رسید، فلسطین با شکست طرح های اسلو و مادرید به سمت انتفاضه جدید رفت، در لبنان اسرائیلی ها جنوب را تخلیه کردند. در ترکیه اگرچه دولت ائتلافی اربکان دوام نیاورد ولی موج جدید اسلام گرایی به رهبری عبدالله گل و اردوغان به پیدایی یک دولت غیرائتلافی اسلام گرا کمک کرد و این بار مجلس، دولت، نیروهای مسلح و ساخت دیپلماتیک ترکیه به اختیار اسلام گراها درآمد. اسلام گرایی در لبنان، اسرائیل را در جنگ سنگین و پرشدت ۳۳روزه شکست داد و در فلسطین، این رژیم را در جنگ پرشدت ۲۲روزه به عقب نشینی واداشت، اسلام گراها در فلسطین دولت تشکیل دادند و در لبنان حزب الله موقعیت مقاومت را در ساختار سیاسی این کشور تثبیت کرد. در سوریه اسلام گرایی توانست دولت نوپای بشار اسد را در مقابل موج سنگین جبهه مشترک غربی- عربی (به بهانه ترور رفیق حریری در لبنان) حفظ کند، در سودان اسلام گرایی توانست دولت عمر البشیر را حفظ کند، در کومور این جنبش یک اسلام گرا را به ریاست جمهوری رساند. در وضع عمومی اریتره و موریتانی که متحد اسرائیل بودند، تحول اساسی پدید آمد و… موج سنگین اسلام گرایی که در حد فاصل اواخر دهه ۱۳۶۰تا اواخر دهه ۱۳۷۰تا حدی مهار گردید در دهه ۱۳۸۰با شدت بسیار بیشتر استمرار یافت و توانست بخش قابل توجهی از خاورمیانه را آزاد سازد و یک «بلوک قدرتمند» را در این منطقه شکل دهد.(احمدی،۱۳۸۸؛۱۴۱)
حتی در کشورهایی که دورنمای ضعیفی از حکومت جریان های اسلامی به چشم می خورد این اسلام است که نوع زندگی روزمره، زبان سیاست، فرهنگ ملی و سنت های درازمدت را تعیین می کند. موج اسلام گرایی در این منطقه آنقدر قوی است که در بسیاری از کشورهای عربی حتی رهبران سکولار به اسلام متوسل شده اند تا به قدرت خود بیفزایند. در این «بلوک خاورمیانه اسلامی» فلسطین جایگاه ویژه و برجسته ای دارد چرا که پیگیری مسایل آن از یک سو سلطه غرب بر خاورمیانه و کشورهای وابسته به غرب در این منطقه را با چالش جدی مواجه می کند و از سوی دیگر کشورهای این منطقه را به سمت اهداف مشترک سوق می دهد؛ بنابراین آزادسازی فلسطین رمز آزادسازی خاورمیانه است و تشکیل دولت فلسطینی در همه خاک این کشور، در واقع رمز تشکیل بلوک اسلام در همه خاک خاورمیانه و در نتیجه خاورمیانه اسلامی است که تامین کننده منافع همه کشورهای اسلامی خاورمیانه جدید خواهد بود.(همان)
۲-۵-۳- عرب و خاور میانه
قیام در جهان عرب، هفدهم دسامبر ۲۰۱۰ با خودسوزی یک دستفروش۲۶ ساله در تونس آغاز شد و همه سرزمینهای عربی را فرا گرفت. «محمد بوعزیزی»، جوان تونسی در واکنش به رفتار نامناسب پلیس و ناکامی از اجرای روند قانونی، خود را در مقابل استانداری«سیدی بوزید» به آتش کشید و پس از سه هفته در بیمارستان فوت کرد. خودسوزی بوعزیزی باعث قیام مردم تونس شد. تظاهرات صدها هزار نفری مردم تونس آغاز و به سرنگونی زین العابدین بن علی، رئیس جمهور این کشور منجر شد. شش روز پس از انقلاب تونس که با شادی و ابراز احساسات تعیین کننده ملتهای خاورمیانه روبرو شد، تظاهرات در یمن علیه دیکتاتوری آغاز شد که ۳۲ سال حکومت این کشور را قبضه کرده بود. در خلال تظاهرات گسترده یمنیها، «علی عبدالله صالح» در یک حادثه انفجاری، مجروح و راهی عربستان سعودی شد تا همچون بن علی به حاکمان سعودی پناه برد. وی پس از چند ماه تلاش برای بازگشت، تصمیم گرفت سرانجام کنارهگیری خود را از قدرت اعلام کند. (کامروا،۱۳۹۱؛۲۲)
پس از یمن نوبت به مهمترین کشور عربی رسید. مصر نیز وضعیتی مشابه تونس داشت؛ حکومت ۳۰ ساله حسنیمبارک طی ۱۸ روز متلاشی شد. اعتراضات مردم علیه مبارک روز ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ آغاز شد. سه روز بعد در جمعه خشم، به اوج خود رسید. روز جمعه ۴ فوریه ۲۰۱۱ که مردم آن را روز عزیمت (یوم الرحیل) مبارک، نامگذاری کرده بودند، میدان التحریر به آتشفشان ملت علیه مبارک تبدیل شد. مبارک در آخرین تلاش خود با باقیمانده نیروهای امنیتی و چماقداران در قالب «لباس شخصی» با اسب و شتر به کسانی که در میدان تحریر تحصن کرده بودند حمله کرد. او در جمعه ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ (۲۲ بهمن۱۳۸۹) در مقابل اراده مردم تسلیم شد و از قدرت کنار رفت و محاکمه شد.(همان)
در حقیقت، بیداری اسلامی موجب رها شدن بخش عظیمی از نیروهای سیاسی شد که پیش از آن توسط نظام های دیکتاتوری و سازشکار به بند کشیده شده بودند و آرایش سیاسی را نیز در منطقه تغییر داد. همانگونه که قبل از قیامهای عربی، آرایش بازیگران سیاسی، حول محور بحران خاورمیانه شکل گرفت، در دوره اخیر نیز این مسئله، محور اساسی دستهبندیهای سیاسی خواهد بود، البته با یک تفاوت اساسی و آن اینکه برخلاف دوره قبل که همزمان با اشغال فلسطین و تشکیل رژیم صهیونیستی، دستهبندیهای سیاسی در منطقه خاورمیانه، به گونهای شفاف شکل گرفت، در دوره اخیر به دلایل متعدد، نتایج قطببندی سیاسی طی یک روند در حال شکلگیری است. قیامهای عربی و بیداری اسلامی مانند انقلاب اسلامی دو بعد دارد: مبارزه با استبداد داخلی؛ مبارزه با استکبار خارجی. در حالی که در جریان انقلاب اسلامی، این دو جنبه همزمان نمود پیدا کرد، در ماه های نخست قیامهای عربی، وجه مبارزه با استبداد پررنگتر بود. اما از آنجا که بخش مهمی از رویگردانی مردم جهان عرب از حاکمان خود، نشأت گرفته از سیاست خارجی آنها به ویژه ذلت و خواری در مقابل رژیم صهیونیستی است، ناگزیر وجه دوم قیامهای عربی نیز خود را نشان خواهد داد. آنچه عربها را به قیام واداشت، «نیاز به احترام» بود؛ زیرا عربها در دوران پس از استقلال، همواره در کشورهای خود تحقیر شده و بیرون از مرزها نیز شکست خورده بودند.(همان)
عربها در ماه های نخست اعتراضات خود- مانند انقلاب ایران- شعار مرگ بر آمریکا و اسراییل را سر ندادند اما پس از مدتی، آزادی فلسطین، به خواسته مشترک قیام کنندگان تبدیل شد و در سالگرد اشغال فلسطین، وجه ضد صهیونیستی و سرکوب و تحقیر شده خود را نشان داد. جوانان عرب و آوارگان فلسطینی مقیم در مناطق همسایه فلسطین اشغالی، با توجه به فضای مساعد منطقهای، در یوم النکبه (شصت و سومین سال فاجعه اشغال فلسطین) به سوی فلسطین حرکت کردند. این حرکت به گونهای بود که برخی رسانههای منطقه، آن را سرآغاز عزیمت مسلمانان جهان به سوی مرزهای فلسطین اشغالی تلقی کردند. مطبوعات جهان عرب بر این باورند که «خیزشهای اسلامی جهان عرب که موجب سرنگونی رژیمهای فاسد، سرکوبگر، سازشکار با صهیونیستها و سرسپرده آمریکا شده است، مقدمهای بر انقلاب بزرگتری برای پایان دادن به ظلم و استکبار صهیونیستی و آزادسازی اماکن مقدس اسلامی در فلسطین خواهد بود.»
اولین پیامد منطقهای قیامهای عربی به گونهای بود که روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» در مقایسه اوضاع کنونی با دوره آغاز مذاکرات سازش عربها نوشت: «در اوایل دهه۱۹۹۰ اوضاع کاملاً متفاوت بود و ما دلایل مناسبی برای خوشبینی نسبت به سرنوشت اسراییل داشتیم. در آن زمان، ثبات اسراییل را به هیچوجه نمیشد با وضعیت کنونی مقایسه کرد. اسراییل، دهه ۱۹۹۰ را با یک اقتصاد موفق آغاز کرد به نحوی که تمامی بخشهای اقتصاد ما در مسیر شکوفایی قرار داشت و شاید هیچگاه، روزهای کنونی را متصور نبودیم. در عرصه سیاست هم درگیریهای همیشگی هر چند به قوت خود باقی بود، امنیت را به چالش اساسی اسراییل تبدیل نکرد. در عرصه بینالمللی نیز، بحران مشروعیت تا بدین حد، پایههای دولت یهودی را متزلزل نکرده بود. در آن زمان، غزه به کابوس شهرهای جنوبی ما تبدیل نشده بود و ما سربازانمان را ۴ سال در اسارت دشمن نمیدیدیم و از همسایگان خود متحمل شکستهای نظامی نشده بودیم … اما اکنون که ۶۳ سال از تأسیس اسراییل میگذرد، چه دستاوردی را میتوان به نسلی ارائه داد که هنوز پاسخ بسیاری از پرسشهای خود را نیافته است؟ در شصت و سومین سالگرد تأسیس اسراییل چه تغییراتی نسبت به گذشته ایجاد شده است؟! به صراحت باید گفت: هیچ و نه تنها هیچ، بلکه اوضاع به مراتب بحرانیتر از همیشه است. مبانی، نیروها، ساختارها و ارزشها نسبت به دو دهه گذشته کاملاً تضعیف شدهاند و این، حقیقت اسراییل امروز است.»(دهشیار،۱۳۹۰؛۱۹)
در ژئوپلیتیک جدید قدرت در منطقه خاورمیانه، برخی بازیگران سیاسی منطقهای و فرامنطقهای ابتدا به دنبال حفظ وضع موجود و بازگرداندن آرایش سیاسی سابق قدرت در این منطقه بودند، اما وقتی در این هدف ناکام ماندند، تلاش کردند قیامهای اخیر را به سود خود مدیریت کنند. تحولات ماه های اخیر برخی از کشورهای عربی از جمله مصر، بحرین و لیبی، برخاسته از رویارویی نیروهای قیام کننده و نیروهای طرفدار غرب و سران سازشکار عرب است. با توجه به اینکه آمریکا مهمترین بازیگر بینالمللی است که به دنبال شکل دادن به ژئوپلیتیک متحول شده قدرت در این منطقه است، به تفصیل به سیاستهای آن در این زمینه اشاره میشود.(همان)
۲-۵-۴- جنگ و خاور میانه
خاورمیانه همواره با بحرانهای سیاسی مواجه بوده است. بیداری ملتهای مسلمان در کشورهای عربی، آغازگر تغییرات اساسی در برخی از این کشورها شده است که بیشک پیآمدهای منطقهای مهمی به دنبال خواهد داشت. بر همین اساس، مطالعه نظری و میدانی بحرانهای سیاسی در دولتها، جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی در کشورهای عربی بیش از پیش ضرورت پیدا کرده است و برای درک و فهم بیشتر تحولات منطقه حائز اهمیت زیادی است.(بهشتی پور،۱۳۹۰؛۱۲)
گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن، زمینهساز بروز بحرانهایی با خصلت اجتماعی است. در واقع، با شکلگیری دولتهای مدرن، بعد اجتماعی و نقش مردم در حکومت بسیار پررنگتر شد و حل مسائل اجتماعی ضرورت بیشتری پیدا کرد که این خود عاملی برای به وجود آمدن علوم اجتماعی جدید گردید. یکی از دل مشغولیهای عمده این علوم پاسخ به این پرسش بود که تغییرات اجتماعی چگونه حادث میشوند و از همین جا بود که مفهوم بحران به عنوان عاملی مهم در تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی مطرح گردید. آنگاه این سؤال پیش آمد که بحران چیست و چه مفهومی از آن میتوان ارائه داد. به طور کلی، اگر بحران را بروز اختلال در یک سیستم و بر هم خوردن تعادل آن تعریف کنیم، آن گاه درگیری و تنش پیامد اجتنابناپذیر آن به شمار میرود، در آن صورت باید درصدد برآمد که چگونه میتوان آن را مهار یا مدیریت کرد. شناخت نوع بحران برای مدیریت آن ضرورت دارد، ممکن است بحرانها منبعث از نظام یا عوامل داخلی و یا منبعث از عوامل محیطی باشند. در هر صورت، بررسی عوامل بحرانزا نظیر بیثباتی در اشکال و قالبهای گوناگون نظیر انتقال قهرآمیز قدرت، ما را به شناخت هرچه بهتر شیوههای پیشگیری و مهار بحرانها نزدیکتر میکند. با نگاهی دقیقتر به پدیده بحران، میتوان چهار مرحله پیدایش، گسترش، کاهش و تأثیر را در آن تشخیص داد و در هر مرحله پاسخهای مناسب برای آن جستجو کرد.
در این میان و در بررسی بحران به لحاظ نظری و در سطح داخلی، نوع ساختار دولت نقش مهمی ایفا میکند، از اینرو در تبیین بحرانها لازم است تحول در مفهوم دولت ملی مورد توجه قرار گیرد. بر ایناساس، میتوان نظریاتی را مورد مطالعه قرار داد که عمدتاً تحت عنوان نظریات نوسازی و نظریات مارکسیستی تقسیمبندی شدهاند. بنابر نظریههای نوسازی، دگرگونیهای سریع اجتماعی که با ورود نیروهای اجتماعی جدید به حوزه سیاسی همراه است، به دلیل تحول کند و آهسته نهادهای سیاسی به پیدایش بحران می انجامد، به عبارتی، بحران نتیجه دشواری در یافتن ساز و کارهای بازخوردی و ناتوانی در منطبق ساختن دولت با محیط داخلی و پیرامونی آن میباشد. در حالی که بنابر نظریههای مارکسیستی، بحران حاصل ماهیت از خود بیگانهساز روابط تولیدی – پولی نظام کالاییساز سرمایهداری است. براساس این دیدگاه، بحران ذاتی نظام سرمایهداری است.(همان)
اما جدا از مسئله دولت و نوع ساختار آن، طرف دیگر قضیه، جنبشهای اجتماعی میباشند که آنها نیز عاملی مهم در دگرگونی جوامع و بروز بحرانها هستند و خود موضوع نظریهپردازی در سطح وسیعی قرار گرفتهاند؛ نظریههایی که در طول سه نسل تکامل یافتند تا به شناخت بهتری از جنبشها با توجه به تحولات محیطی دست یابند. در تبیین جنبشهای اجتماعی، نسل اول نظریهپردازان بر رفتار جمعی تأکید داشتند و نارضایتی عمومی و سست شدن ارزشهای اجتماعی را زمینهساز جنبشهای اجتماعی معرفی کردند، در حالی که نسل دوم نظریهپردازان به بسیج منابع توجه بیشتری نشان دادند و با توسل به اصل انتخاب عقلانی و فایدهمندی به ارزیابی هزینهها و فواید مشارکت در جنبشهای اجتماعی پرداختند و کوشیدند از این طریق به توجیه شکلگیری جنبشهای اجتماعی بپردازند. اما نسل سوم نظریهپردازان با توجه به تحولات اجتماعی جدید، جنبشهای اجتماعی را براساس ویژگیهای برخورداری از شبکههای تعامل غیررسمی، اعتقادات مشترک و همبستگی، عمل جمعی متمرکز بر منازعات و استفاده از اعتراض و در مجموع هویتیابی مبتنی بر اعتراض یا هویتیابی اعتراضی تبیین میکنند. از دیدگاه آنان، در این جنبشها نوعی رادیکالیسم خود محدود سازنده مشاهده میشود که براندازی نظامهای موجود را هدف نمیگیرند. در این رویکرد، تلاش برای ساختن هویتی جدید در شکلگیری جنبشهای اجتماعی، نقشی مهم ایفا میکند.(صادقی،۱۳۸۶؛۲۰)
آنچه در این میان به کمک جنبشهای اجتماعی جدید آمده است، بسترهای جدید ارتباطاتی و شبکههای اجتماعی مجازی است که به لطف جهانی شدن و ظهور انقلاب در عرصه فناوری اطلاعات و ارتباطات پدید آمدهاند. در واقع، اشکال جدید کنش اجتماعی سبب شدهاند تا جنبشهای اجتماعی از ماهیت طبقاتی به ماهیتی هویتی روی بیاورند و ویژگیهای جدیدی پیدا کنند که مهمترین آنها، تمرکززدایی، نداشتن رهبری مشخص، نمادین بودن و الگوی جدید بسیج است. در این بستر جدید، شبکههای تعامل غیررسمی الگوهای هویتی – معنایی مخالف الگوهای حاکم را اشاعه میدهند و این خود زمینهساز کنشهای سیاسی و اجتماعی هویتبخش جمعی میشود. در این معنا، اگر چه فاصله فضای مجازی و جهان واقع از میان نمیرود، اما فضای مجازی با شکلدهی به هویتهای نوین به میزان زیادی بر واقعیت اثرگذار است؛ هویتهایی که میتوانند کنش جمعی را به ارمغان آورند.(همان)
خیزشهای مردمی که از اواخر سال ۲۰۱۰، با تحولات تونس در منطقه خاورمیانه آغاز شد، هم از جنبه نظری و مفهومی بحران و جنبش و هم از بعد منطقهای و بینالمللی، از اهمیت فراوانی در این بحث برخوردارند. از آنرو، پس از بررسی دیدگاههای نظری پیرامون بحران و جنبشهای اجتماعی، در بخش دوم کتاب به دلایل بروز خیزشهای مردمی در این منطقه میپردازیم و آنها را مورد تبیین قرار میدهیم. بر همین اساس و برای درک عمیقتر موضوع، بررسی جامعهشناختی دولت ملی در خاورمیانه اهمیت پیدا میکند. از آنجا که بسیاری از تحلیلگران، اعتراضات مردمی در جهان عرب را به ناکارآمدی و پاسخگو نبودن دولتها نسبت دادهاند، بررسی نحوه تکوین دولت مدرن در این منطقه و ویژگیهای آن از یک سو و عملکرد و رفتار دولتهای اقتدارگرا با مردم از سوی دیگر، میتواند ما را در رسیدن به سر منزل مقصود و شناخت ماهیت دولت در خاورمیانه یاری کند. وجود دولتهای نفتی و رانتیر در این بخش از جهان و نیز الگوهای حاکم بر جوامع آنها از جمله نئوپاتریمونیالیسم و سلطانیسم در کنار معضل هویت، زمینه شکلگیری اعتراضات مردمی در این منطقه را فراهم آورده است. البته روشن است که جنبشهای اعتراضی بیش از دولتهای رانتیر، دامنگیر دولتهای شبه رانتیر شدهاند؛ دولتهایی که به رغم تغییر در ماهیت قرارداد اجتماعی پیشین حکومت – جامعه (رفاه و اشتغال در ازای وفاداری و پیروی)، حاضر به پذیرش الزامات این تغییر در قرارداد اجتماعی در بعد سیاسی (مالیات در ازای نمایندگی) نشدند و در بهترین حالت، تنها به اصلاحاتی اقتصادی دست زدند.(روزنامه القدس العربی۱۵/۵/۲۰۱۱)
بررسی پایان نامه های انجام شده درباره : تاثیر پذیری تحولات ژئوپلیتیک ایران از استراتژی آمریکا در ...