کاربرد روانشناسی مثبتگرا در عرصه سازمان و مدیریت، منجر به ایجاد و توسعه دو رویکرد جدید در این زمینه شده است: (1) رفتار سازمانی مثبتگرا که بیشتر بر جنبه های خرد رفتار سازمانی و آن دسته از حالات مثبت شخصیت انسانی که قابل توسعه و پرورش هستند، تأکید می کند و (2) پژوهشهای سازمانی مثبتگرا[50] که بیشتر بر جنبه های کلان رفتار سازمانی تأکید می کند (Bakker et all, 2008).
-
-
-
- رفتار سازمانی مثبتگرا
-
-
2-3-1) مفهوم رفتار سازمانی مثبتگرا
همانند روانشناسی، چشمانداز عمومی و توجه نسبیِ رفتار سازمانی نیز بیشتر بر منفیها[51] نسبت به مثبتها[52] خیره شده بود (Luthans, 2002b, 698)، به طوریکه والش[53]، وبر[54] و مارگولیس[55] (2003) در گزارشی نشان دادند، در طول 17 سال گذشته در مطبوعات کسبوکار، کلمات با گرایش منفی (بهعنوانمثال، ضرب و شتم، برد/ غلبه) در مقایسه با واژه های مثبت (بهعنوانمثال، شفقت، فضیلت)، چهار برابر افزایش یافته است. ازاینرو یک رویکرد مثبت نهتنها در روانشناسی، بلکه در مدیریت و تجارت موردنیاز است (Bakker et all, 2008).
رشته رفتار سازمانی مثبتگرا، از رویکرد روانشناسی مثبتگرا که اخیراً مطرح شده، نشأتگرفته است. (Bakker et all, 2008). لوتانز، رفتار سازمانی مثبتگرا را “مطالعه و کاربرد ظرفیتهای روانشناختی و تواناییهای مثبت منابع انسانی که قابلیت اندازه گیری و توسعه یافتن را دارند و برای بهبود عملکرد به طور مؤثری مدیریتپذیر میباشند” تعریف نموده است (Luthans, 2002a, 59; Luthans, 2011, 199). ظرفیتهای رفتار سازمانی مثبتگرا حالتگونه و بنابراین باز برای یادگیری، توسعه، تغییر و مدیریت در محل کار میباشند. حالتهای رفتار سازمانی مثبتگرا میتوانند از طریق برنامه های آموزشی توسعه داده شوند، در محیط کار مدیریت/ هدایت شوند، یا توسط خود شخص پرورش داده شوند (Luthans, 2002b).
لوتانز و همکارانش ترکیب بهینه روانشناسی مثبت، سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی را ضرورت اجتنابناپذیر برای شکلدهی رفتارهای سازمانی مثبت میدانند (قلیپور، 1392، ص 48).
سرمایه اجتماعی
رفتارهای سازمانی مثبت
شکل 2-2. عوامل شکلدهنده رفتارهای سازمانی مثبت
روانشناسی مثبت
سرمایه انسانی
2-3-2) معیارهای رفتار سازمانی مثبتگرا
برای اینکه یک ظرفیت روانشناختی و متغیر مثبت در شمول سازهی رفتار سازمانی مثبتگرا قرار گیرد، میبایست معیارهای عملیاتی زیر را در بر داشته باشد.
-
- مبتنی بر نظریه و پژوهش. این معیار، رفتار سازمانی مثبتگرا را از نوشتجات[56] مثبتگرا پیرامون خودیاری و بدون پشتوانهی مشهور پژوهشی، از قبیل هفت عادت مردان مؤثر اثر استیون کاوی[57] یا کتابهای پرفروشی مانند چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد؟ اثر اسپنسر جانسون[58]، مجزا می کند. رفتار سازمانی مثبتگرا بهطورکلی بسان جنبش روانشناسی مثبتگرا و پژوهشهای سازمانی مثبتگرای دانشگاه میشیگان (مشهور به POS)، مبتنی بر یافتههای پژوهشی کاربردی و پایه های نظری محکم و بنیادی است (Luthans, 2011).
-
- مقیاسهای معتبر. در رابطه با معیار داشتنِ نیاز به یک پایه نظری و پژوهشی (معیار قبلی) و بهمنظور تمایز بعدی از نوشتجات مشهور خودپرورشی و شمول در رفتار سازمانی مثبتگرا، سازهی موردنظر میبایست مقیاسهای معتبر و قابلاتکاء داشته باشد (Luthans, 2011).
-
- حالتگونه و بنابراین باز برای توسعه. این معیار به دلیل تمرکز بر ظرفیتهای روانشناختی حالتگونه -بدین معنی که ظرفیتهای رفتار سازمانی مثبتگرا بهآسانی باز و قابلانعطاف برای تغییر و توسعه میباشند- که موجب متمایز شدن رفتار سازمانی مثبتگرا از روانشناسی مثبتگرا و دیگر سازههای مثبت رفتار سازمانی سنتی و پژوهشهای سازمانی مثبتگرا می شود، برای این رویکرد حیاتی است (Luthans, 2002a, 2002b; Luthans, Avey, Avolio, Norman & Combs, 2006; Luthans & Youssef, 2007a; Luthans, Youssef et all, 2007; Luthans, 2011). این معیار بیان می کند که بهمنظور شُمول در رفتار سازمانی مثبتگرا، سازه میبایست حالتگونه (مبتنی بر موقعیت، باز برای آموختن، تغییر و توسعه) در مقابل خصیصهگونه (گرایشی/ خُلقی، نسبتاً ثابت در موقعیتها و زمان) باشد. بر روی یک پیوستار دوحالتی، معیار حالتگونه اظهار میدارد که ظرفیتهای روانشناختی میتوانند توسعه یابند و آموخته شوند، درحالیکه اغلب متغیرهای روانشناسی مثبتگرا مانند فضیلت و شخصیت، بیشتر خصیصهگونه هستند و بنابراین نسبتاً ثابتاند (Luthans, 2011).
-
مدیریتپذیر برای بهبود عملکرد. این معیار بار دیگر رفتار سازمانی مثبتگرا را از روانشناسی مثبتگرا متمایز می کند. رفتار سازمانی مثبتگرا علاقهمند به محیط کاری و اینکه چگونه ظرفیتهای روانشناسی مثبت میتوانند در بهبود عملکرد انسان، رهبران/ مدیران و بهطورکلی منابع انسانی به کار گرفته شوند، میباشد (Luthans, 2011).
-
-
-
- ابعاد رفتار سازمانی مثبتگرا
-
-
-
ظرفیتهای روانشناختی مثبت که بیشترین تناسب با معیارهای چهارگانه بالا دارند شامل خودکارآمدی، خوشبینی، امیدواری و تابآوری/ شکیبایی میباشند. هنگامیکه این چهار منبع روانشناختی مثبت درهمآمیخته شوند، به صورت تئوری و نظری یک سازهی مرکزیِ سطح بالا را به نمایش میگذارند که لوتانز و همکارانش آن را سرمایه روانشناختی[59] نام نهادهاند. بهعلاوه، تعداد دیگری سازهی بالقوهی مثبت از قبیل شادمانی/ خوشبختی ذهنی[60] و هوش هیجانی[61] وجود دارند که در درجات مختلفی با معیارهای فوق مطابقت مینمایند (Luthans, 2011).