ابن ابی الحدید می گوید: « من بسیار در شگفتم از مردی که در میدان جنگ چنان خطبه می خواند که گواهی می دهد طبیعتی همچون شیران دارد. پس در همان میدان هنگامی که تصمیم بر موعظه و پند و اندرز می گیرد، چنان سخن می گوید که گویی طبیعتی چون راهبان دارد که لباس مخصوص رهبانی را بر تن کرده و در دیرها زندگی میکند، نه خون حیوانی را میریزد و حتی از گوشت هیچ حیوانی نمیخورد. گاه در چهره «بسطام بن قیس» و « عتیبه بن حارث» و «عامر بن طفیل»، سه قهرمان معروف میدان نبرد که در زمان جاهلیت به آنها مثال زده میشد، ظاهر می شود و گاه در چهره «سقراط حکیم» و «یوحنا» و «مسیح بن مریم». من سوگند میخورم به همان کسی که تمام امتها به او سوگند یاد میکنند، من این خطبه «الهکُمُ التَّکاثُر» را از پنجاه سال قبل تا کنون بیش از هزار بار خواندهام. ترس و وحشت و بیداری عمیقی تمام وجودم را در برگرفت و در قلب من اثر عمیقی گذاشت و لرزه بر اندامم انداخت. هر زمان در محتوای آن دقّت کردم، به یاد مردگان از خانواده و بستگان و دوستان افتادم و چنان پنداشتنم که من همان کسی هستم که امام در لابلای این خطبه توصیف میکند». (ابن ابیالحدید، ۱۳۸۶ق: ج ۱۱: ۱۵۳).
۲-۴ تقوا و اهمیت آن:
تقوا از ریشه «وقی» است و به اصطلاح علمای علم صرف، لفیف مفروق است. تقوا به معنای ورع و پرهیز از حرامهای خدا و اجتناب از ارتکاب معاصی است که آدمی را به عذاب خدا میکشاند. (طباطبایی، ۱۳۸۶، ج۲۵: ۱۴) خلیل بن احمد فراهیدی، لغت شناس بزرگ، تقوا را در اصل از «وقوی» دانسته است که واو آن به تاء بدل گشته است. (فراهیدی، ۱۴۰۹،ج۵ : ۲۳۸-۲۳۹) تقوا به معنای حفظ و نگاه داشتن از ضرر، پوشاندن از خطر و آسیب معنا شده است. (ابن منظور، ۱۴۰۵، ج۱۵: ۴۰۲) همچنین به معنای ترسیدن از عقاب و دوری گزیدن از امر ناخوشایند و ناپسند نیز در کلام عرب به کار گرفته شده است و در قالب مصدری «وَقْیاً » و «وُقْیاً » به معنی اصلاح استعمال شده است. (انیس والآخرون، ۱۴۱۰، ج۲: ۱۵۰۲) «متّقی» اسم فاعل از ریشه وقی در باب افتعال است که واو به تاء بدل گشته است. متّقین از این ریشه جمع سالم از اسم فاعل متّقی است و «ین» در آن علامت جمع مذکر است. راغب در بیان معنای حقیقی تقوا آن را پناه دادن، حمایت و حصار کردن نفس از آنچه می ترسد، دانسته است و در اصطلاح علمای دین تقوا باز داشتن نفس از آنچه گناه است میباشد و این جز با ترک مناهی و حتی برخی اعمال مباح صورت نمی پذیرد. در کلام امیر المومنان نیز «وقایه» به معنای محفوظ داشتن و حفظ کردن آمده است. (راغب، ۱۴۰۴: ۵۳۰-۵۳۱)
«اذا هِبْتَ امراً فَقَعْ فیه فانَّ شدَّهَ توقیه اعظمَ ماتخاف مِنْه.(حکمت ۱۷۵) وتَوقَّوا البَرْدَ فی اولّه. » (حکمت ۱۲۸) که در اینجا «توقی» همان حذر کردن است در این کلام نیز تقوا به معنای پرهیزکردن به کار رفته است: « اتَّقوا ظُنُونَ المؤمنین، فَإِنَّ اللهَ تعالی جَعَلَ الحقَّ عَلَی الْسِنَتِهِم ». (همان: حکمت ۹)
نهج البلاغه، سرشار از کلمات امیرالمؤمنین (ع) درباره تقوا است. جملات ذیل بیانگر اهمیت فوق العاده تقوا میباشند: «تقوا در رأس همه ارزشهای اخلاقی است. » (حکمت ۱۰:نهج البلاغه) لا عِزَّ أعزُ مِنَ التَّقْوَی «هیچ عزّتی گرامیتر از تقوا نیست. »، (حکمت ۳۷۱) «إنَّ التّقْوَی دارُ حِصْنٍ عَزیزٍ «تقوا، دژی محکم و شکست ناپذیر است.» (خطبه۱۵۷) و بالأخره در وصیت معروفشان به امام حسن مجتبی (ع)، پس از وصایا و سفارشات فراوان، دغدغه اصلی خویش را اینگونه بیان میکنند: «فَعَهِدتُ اِلَیکَ وَصیّتی هذه. وَ اعلَم یا بُنَیَّ أنَّ أحَبَّ ما أنتَ آخِذٌ بِه إلَیَّ مِن وَصیّتی تَقوَی اللّه (نامه ۳۱) (حسینی سرشت و دیگران، ۱۳۸۸: ۳۹)
از رایجترین معانی شرعی که برای تقوا گفتهاند و آشنای همگان است، پرهیز از گناهان و نگاهداری خود از آلودگی هاست؛ معنای صحیح اما نیمه تمام که بیانگر همه جوانب تقوا نیست. پرهیز از گناهان، بخشی از حقیقت معنای تقواست و نه همه آن و چه بسا همین معنای ناقص سبب شده کسانی پرهیز از گناه را به پرهیز از عوامل گناه تعبیر کنند و چون آن عوامل در نگاه نخست، دنیا، لذایذ مادی و خواهشهای نفسانی هستند، پس نتیجه، این گونه قلمداد می شود که اهل تقوا اهل ریاضت و ترک دنیا هستند ؛ انسانهای وارسته که از مردم، اجتماع، آلودگیها و زشتیهای آن گریختهاند و به کنج عبادت و ترک لذات پناه برده و خلوت بندگی خدا از آنها موجوداتی ساخته است عزیز در درگاه پروردگار.(موسوی،۱۳۹۰: ۱۲)
باید توجه داشت که حقیقت تقوا انجام واجبات و ترک حرامهای خداست و پرهیزگار راستین کسی است که مجموعه واجبات و محرمات را مراقبت می کند. او نه فقط مقید به ترک حرامهای خداست و تلاش دارد بر دشواریهای آن فائق آید و بدین گونه از آسیبها و زشتی های آنان ایمنی یابد، بلکه به انجام واجبات و آثار خیر آنها نیز همّت می ورزد.(همان: ۱۳)
از نظر نهج البلاغه، تقوا نیرویی است روحی، نیرویی مقدس و متعالی که منشأ کششها و گریزها میگردد. کشش به سوی ارزشهای معنوی و فوق حیوانی و گریز از پستیها و آلودگیهای مادی. از نظر نهجالبلاغه، تقوا نیرویی است که به روح انسان شخصیت و قدرت میدهد و آدمی را مسلط بر خویشتن و مالک خود مینماید. در نهجالبلاغه بر این معنا تأکید شده است که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان محدودیت. بسیارند کسانی که بین محدودیت و ممنوعیت فرق نمینهند و با نام آزادی و به هر قید و بند به خرابی حصار تقوا فتوا میدهند. قدر مشترک پناهگاه و زندان مانعیت است. اما پناهگاه مانع خطرها است و زندان مانع بهره برداری موهبتها و استعدادها. علی(ع) در برخی کلمات خود تأکید میکند که تقوا مایه اصلی آزادیهاست یعنی نه تنها خود، قید و بند و مانع آزادی نیست، منبع و منشأ آزادیهاست. تقوا به انسان روشنی معنوی می دهد. (مطهری، ۱۳۷۲: ۲۰۸)
امام صادق (ع) می فرماید: « وَتَقوی مِنَ اللهِ تَعالی و هُوَ تَرکُ الشُّبهاتِ فَضلاً عَنِ الحَرامِ، وَهُوَ تَقوی الخَاصِّ؛ ». تقوای الهی آن است که علاوه بر ترک محرّمات، شبهات نیز ترک شود و این مرتبه تقوای خاص است ». یعنی این مرتبهی بالایی از تقواست و هر فردی به این مرتبه نمی رسد؛ بلکه خواص به این مرتبه ارتقا پیدا می کنند. همچنین فرمودند: « التّقوی انْ لا یفقدکَ اللهُ حیثُ امرکَ اللهُ و لا یراکَ حیثُ نهاکَ». تقوا عبارتست از این که آنجا که خدا امر کرده تو را غایب نبیند و آنجا که تو را نهی کرده است، حاضر نبیند. (فقیهی، ۲۴: ۱۳۷۶، به نقل از بحار الانوار)
فصل سوم
بررسی و تحلیل تصاویر ادبی تقوا در نهج البلاغه
۳-۱ تصویر:
در تعریف لغوی تصویر آمده است: قَد صَوَّرهُ فَتَصَوَّرَ: عکس او را ترسیم کرد و آن مجسم شد (ابن منظور، ۱۴۱۲، ج۴۳۸:۷) و در اساس البلاغه در زیر ماده صور آمده است که: « شکل و نقش آن را کشید و آن مجسم شد.(زمخشری، ۶۴:۱۴۰۹) تعاریف متعددی برای مفهوم اصطلاحی تصویر و تصویر آفرینی عرضه شده که هرکدام از این تعاریف از زاویهای خاص به این موضوع نگریستهاند. تصویر در حقیقت رهایی از محدودیتهای زمان و مکان است و یک عقده عاطفی را در یک لحظه زمانی بیان می کند؛ بنابراین تنگنای قالب شعر ایجاب میکند که شاعر برای القای مفاهیم ازمطالب خیال انگیز شاعرانه که منجر به ایماژ در ذهن می شود، بهره جوید؛ از این رو یکی از مهمترین ویژگیهای شعر تصویر گری است و بنا به قول دی لویی « ایماژ عنصر ثابت است »؛ زیرا تصویر شاعرانه به اشیاء تشخیص می بخشد و باعث می شود موضوعات ذهنی و عاطفی مجسم گردند و خواننده بتواند به وسیلهی جریانات پنهانی شاعر را در برخورد با مسائل هستی دریابد. بدین ترتیب تصویر، بیانگر رابطه ذهنی با شیء و ورود به حوزه ی اشیاء و بهره جستن از آنها برای بیان اندیشه های خود به دیگران است .(رستگارفسایی، ۱۵:۱۳۶۹) « برخی آن را به معنای شکل و نقش تعریف نمودهاند که جمع آن «صُوَر»و«صِور»است.» (زمخشری، ۱۴۰۹: ۳۶۴)؛ همچنین به معنای نوع و صفت هم به کار می رود و گاه مراد از تصویر، چهرهی آدمی یا هیئتی از امور و ویژگیهاست. (جوهری، ۱۳۳۹،ج ۲: ۷۱۶) در حوزهی مفهوم اصطلاحی تصویر، هنوز ناقدان و علمای بلاغت به تعریف واحدی دست نیافتهاند. اولین کسی که به تصویر ادبی توجه کرد، جاحظ بود. (رک: جاحظ، ۱۹۶۹،ج ۳: ۱۳۲)
شفیعی کدکنی مجموعه تصرفات بیانی و مجازی از قبیل تشبیه، استعاره، کنایه، اغراق و مبالغه، تشخیص، حس آمیزی و پارادوکس را تصویر دانسته است (کدکنی،۱۳۷۶: ۱۶). آنچه امروزه در نقد کلاسیک عرب، صور خیال مینامند، به نوعی همان تصویرگرایی است. تصویرگرایی نهضتی است که در قرن بیستم، در غرب، گسترش یافت. تصویر گرایان میکوشند اندیشه و حالات درونی را به زبان شعری روشن و محکم بیان نمایند. آنها اصولی را برای تصویرگری وضع نمودهاند که به شرح ذیل است:
۱: بهکارگیری زبان گفتار ۲: بهکارگیری زبان تصویر ۳: آفرینش وزنهای نو ۴: تمرکز، که جوهر اصلی شعر است. ۵: برخورد مستقیم با «شیء»خواه عینی خواه ذهنی. (رضایی، ۱۳۸۲: ۱۵۵)
تصویر، هرگونه توصیفی است که بر یکی از حواس آدمی تأثیر گذارد. (فتوحی، ۱۰۶:۱۳۷۸) شفیعی کدکنی بر این باور است که « شاعر برای بیان ذهنیات خود، نیازمند استفاده از زبان و کلمه است، اما بیان مستقیم این احوالات درونی با بهره گرفتن از زبان روزمره به آن حالتی شعارگونه و تکراری می دهد که هم تأثیر آن را بر خواننده کاهش داده و هم ارزش زیبا شناختی را از آن می گیرد. پس شاعر باید پا را از محدوده زبان عادی فراتر بگذارد، که صور خیال نتیجه این هنجار شکنی در زبان است. (کدکنی، ۱۱:۱۳۷۰) احمد الشایب نیز تصویر هنری را وسیلهای میداند که ادیب به واسطهی آن، فکر و عاطفهاش را با هم به خواننده منتقل میکند. (علی الصغیر، ۱۹۹۹: ۱۸) تصویر، آن است که ادیب و هنرمند، تجارب شخصی و عواطف گوناگون خود را در قالبی زیبا و شگفتانگیز و با تعابیری جذّاب و هنرمندانه عرضه کند ؛ بنابراین تصویرگری « جبران قصور زبان و پیچیدگی تجربه و محصول بیان است و کیفیتی است در جمله که موجب استحکام و روشنی و زیبایی و شکوه آن میشود». (علوی مقدم، ۱۳۷۶: ۸۵) لذا در تصویرگری، ادیب از انواع دلالتهای عقلی، طبیعی و وضعی الفاظ و ملازمههایی که بین این نوع دلالتها برقرار است بهره میگیرد؛ از این رو، الفاظ و ترکیبها، رسالت خلق تصویر و جذب مخاطب را بر دوش می کشند. (رک: اقبالی، ۱۳۸۸: ۱۲۸) در مجموع، تصویر دارای کارکردهای مختلفی است: از جمله اینکه به وسیلهی آن میتوان یک مفهوم ذهنی را برای مخاطب تبیین و جلوه گر نمود. از این رو، کارکرد تصویر، در مفهوم ساختن معناست.
۳-۲خیال
خیال از مادهی «خیل» به معنی تصاویری است که در بیداری و خواب برای انسان شبیهسازی میشود. (لسان العرب، ۱۴۱۲،ج ۱۱: ۲۲۶) جابر عصفور، خیال را چیزی همچون سایه و شبح میداند که به ذهن انسان خطور میکند. (عصفور، ۱۹۹۲: ۵) خیال با تصویر، ارتباط تنگاتنگی دارد و برخی تصویر و خیال را یکی میدانند، چون هم از نظر لغت و هم از نظر اصطلاح هم پوشان هستند. از این رو، تصویر تنها به دلالت بصری محدود نمیشود. «تصویر زاییدهی واژهای است که از آن مشتق شده است. یعنی واژهی (imagination) به معنای « ملکه تخیل وتصویر». (الصبّاغ، ۱۹۸۳: ۴۹۸) رز غریب درباره ی ارزش و اهمیت خیال در باز آفرینی می نویسد: خیال، آفرینشی جدید و ساختاری از آینده است و مانند دیگر عناصر بهره وری از زیبایی، فعالیتی عقلی است که اغلب به نقد ابتکاری منتهی می شود، یا نیروهای ابداع را در کسی که دارای استعداد هنری است، برمیانگیزد (۱۳۷۸: ۵۱) احمد امین خیال را از جنبهی ادبی توصیف میکند و می گوید: « خیالی که در ادب به کار می رود ارتباط بسیار نزدیکی با عواطف دارد و هرگاه عاطفه قوی باشد، نیازمند خیالی قوی است، که آن را همراهی کرده و کمک نماید و ضعف هریک از آنها بر دیگری تأثیر میگذارد.)امین،۱۳۸۷ق: ۶۲)
یکی از ویژگیهای خیال این است که با محسوسات و عالم حس، ارتباط برقرار میکند؛ یعنی خیال را نمیشود از عالم حس جدا کرد. به همین دلیل، به قوه خیال، نام حس را نیز اطلاق کردهاند، ولی گفته شده است که خیال یکی از حواس باطنی است. به عبارتی، خیال از حس آغاز میشود؛ تا زمانی که گُلی را حس و لمس میکنیم و گُل در برابر ما حاضر است، از صورت حسی سخن میگوییم؛ اما از همان مرحلهای که چشمان خود را میبندیم و رابطه حسی خود را با گُل قطع میکنیم، وارد عالم خیال می شویم. همین قوه خیال است که امکان تفکُّر آزاد از هر قیدِ حسی را برای انسان فراهم میکند و او میتواند به هر جا سر بکشد. (ابراهیمی دینانی، ۱۳۸۱: ۳۶۳)
از نظر کروچه «خاصیت مشخص هنر، خیالی بودن آن است و به مجرد آنکه این صفتِ خیالی بودن، جای خود را به قضاوت وتفکّر بدهد، هنر از هم فرو میریزد و میمیرد.(کروچه، ۱۳۸۱: ۶۵ -۶۶)
برخی خیال را به عنوان منشأ نوآوری و آفرینش ارزیابی میکنند و معتقدند که «خیال » سرچشمهی خلاقیت و آفرینش و اصالت هنری است. خرد باوران قرن هفده و هجده نیز بر این نکته تاکید کردند که خیال به عنوان یکی از نیروهای ذهنی، تصویرها را در ذهن نقش می زند و آنها را با هم الفت میدهد.(ضمیران، ۱۳۷۷: ۲۰۷) لذا نویسنده و هنرمند، برای خلق اثر هنری خود، ناگزیر باید به قوه خیال متوسل شود و با بهرهگیری از آن مخاطب را مجذوب نموده و بر سر ذوق آورد.
خیال در نهجالبلاغه بسیار گسترده و وسیع است، در افق های دور دست به پرواز در می آید و هوش قوی امام را که بسیاری از حکمای عصور مختلف و متفکران ملل گوناگون از آن محرومند، با درخشندگی و پویایی و حرکت در زیباترین و دلنشین ترین تصاویر ارائه می دهد؛ لذا هرقدر معنی، عقلی و خشک باشد، از مخیله امام نمی گذرد؛ مگر آنکه بال و پری به خود می گیرد و بر صنعت و جمود غالب شده، باحرکت وحیات آن را پشتیبانی می کند.(جرداق، ۲۰۰۴م، ج۱: ۵۱۷)
۳-۳ تشبیه
یکی از ابزارهای آفرینش صور خیال، تشبیه است. « تشبیه در لغت، همانند ساختن و مثال آوردن است. تشبیه در اصطلاح، قرار دادن همانندی بین دو چیز یا بیشتر از دو چیز است» (هاشمی: ۱۲:۱۳۸۵) و تشبیه یعنی نشان دادن اشتراک چیزی با چیز دیگر در یک معنا یا قرار دادن همانندی بین دو چیز یا بیش از آنکه اشتراک آنها در یک صفت یا بیشتر از یک صفت مقصود است، مشروط بر اینکه این همانندی به صورت استعاره تحقیقیه و استعاره بالکنایه و یا به شیوه تجرید نباشد. (تفتازانی، ۱۳۸۳ق، ۱۸۸) اصطلاح تشبیه در علم بیان به معنی مانند کردن چیزی است به چیزی مشروط بر این که مانندگی مبتنی بر کذب یا حداقل دروغ نمایی باشد؛ یعنی با اغراق همراه باشد. همینکه می گوییم: مانند کردن معنایش این است که دو چیز به هم شبیه نیستند (ویا لااقل شباهتشان آشکار نیست) و این ما هستیم که این شباهت را ادعا و برقرار می کنیم. (شمیسا، ۴۷:۱۳۷۱) غرض از تشبیه، بیان حال مشبه و تقریر آن در ذهن خواننده است؛ یعنی روشنی و تصویرگری کردن وضعیت و موقعیت مشبه. پس « تشبیه، بیان مخیل حال مشبه است و این بیان حال همواره با اغراق همراه است. همین که می گوییم قد او مانند سرو است؛ از سویی موزون بودن و مرتفع بودن آن را در ذهن خود، نقاشی و مجسم می کنیم و از طرف دیگر مرتکب اغراق می شویم؛ زیرا قد هیچ کسی به اندازه سرو نیست. از این رو به قول ادیبان، مشبهٌبه باید همواره به لحاظ وجه شبه از مشبه أعرف و أقوی باشد». (همان: ۶۱) صاحب کتاب جواهر البلاغه، بلاغت تشبیه را اینگونه بیان می کند: « تشبیه با برخورداری از ویژگیهای ایجاز در لفظ، مبالغه در وصف را می فهماند و پنهان را به سوی آشکار و معقول را به امری محسوس می کشاند و هر چیز کم ارزش را گرانقدر و گرانقدر را کم ارزش جلوه می دهد و بعید را به قریب نزدیک می کند، بر وضوح معنا می افزاید و آن را تأکید می کند.پس در نفس جایگیرتر و پایدارتر می شود.(هاشمی: ۱۳۸۵: ۱۱)
خلاصه سخن اینکه ابن اثیر در کتاب « المثل السائر» گفته است: «تشبیه سه ویژگی مبالغه، بیان و ایجاز را در یکجا جمع می کند» (ابن الاثیر، ۱۹۶۲:ج۲: ۱۲۳)؛ لذا تشبیه یکى از مظاهر زیبایى در زبان است و در علم بلاغت پایگاهى عظیم دارد؛ چرا که باعث روشنگرى و تقریب معانى دور از ذهن مىگردد و بر فضل و زیبایی معانى مى افزاید و مجالى گسترده و فروعى فراوان و فوایدى انبوه دارد.
تشبیه در تصویر پردازی و صورخیال جایگاه ممتازی دارد؛ از این رو ابزار مناسبی است برای اینکه مجرّدات و مفاهیم ذهنی در دسترس حس و لمس قرار گیرند و بهتر و دقیق تر درک شوند. تشبیه یکی از شیوه های زیبایی آفرینی در شعر ونثر است. به وسیله تشبیه می توان عالم جدیدی از خیال وجود آورد.
۳-۳-۱ تشبیه تقوا در نهجالبلاغه
در نهجالبلاغه، امام برای تبیین مفاهیم اخلاقی و عقلانی، از تشبیهات زیبا و دل انگیزی بهره جُسته است که علاوه بر دو چندان نمودن اثر کلام، شیرینی خاصی به آن بخشیده است. با نظر به مقوله تشبیه در نهجالبلاغه درمی یابیم که امام علی، تشبیهات را در راستای هدفها و غرضهایی که داشته اند، بیان نموده اند. در واقع امام از تشبیه و دیگر گونه های صور خیال برای بیان اندیشه دینی و نگرش صحیح اسلامی بهره بردهاند. باید توجه داشت که تشبیهات امام متناسب با فضای کلام بوده، هرچند که آنها را فی البداهه و بدون تأمل برگزیده و در کلام خویش به کار برده است. هدف از تشبیهات ایشان تأثیرگذاری بر عاطفه و وجدان انسانها و جذب آنان به سمت معارف و خلقیات دین می باشد.گاهی اوقات امام با تشبیه، تشویق می کند، گاهی اوقات تهدید و گاهی اوقات بشارت و انذار می دهد. طبیعی است هر انسان صاحب ذوقی با قرائت اندکی از نهجالبلاغه تحت تأثیر کلام امام قرار می گیرد و به راحتی به سوی آن جذب می شود. توصیف تقوا و متّقین و ویژگیهای آنان، بخش عمدهای از خطبههای نهجالبلاغه را به خود اختصاص داده است. تشبیهات امام مانند ستون و تکیه گاهی است که امام از آنها در جهت فهم و درک مخاطب بهره می گیرد.در اینجا به بررسی و تحلیل برخی از تشبیهات نهجالبلاغه که امام علی برای تفهیم و توضیح مفهوم تقوا از آنها بهره گرفته است، می پردازیم:
-إِنَّ التّقوی فی الیَومِ الحِرْزُ والجُنَّهُ وفی غَدٍ الطریقُ اِلی الجَنَّهِ، مَسْلکُها واِضِحٌ وسالِکُها رابِح ٌومُستودِعُها حافِظٌ(خطبه: ۱۹۱)
«تقوا امروز سپر بلا، و فردا راه رسیدن به بهشت است ؛ راه تقوا روشن، و رونده آن بهره مند، و امانتدارش خدا، که حافظ آن خواهد بود». (دشتی: ۲۶۹)
در این عبارت، امام علی برای انتقال مطالب عقلی از محسوسات بهره گرفته است تا ذهن مخاطب را به موضوع نزدیک تر کند. تقوا که امری است مجرد و انتزاعی، به حصار و سپر که از امور محسوس می باشد، تشبیه شده که آدمی را در برابر خطرات محافظت میکند. همان گونه که مهمترین ویژگی حصار و سپر، محافظت از انسان در برابر دشمن و دفع کننده خطرات می باشد، تقوا هم مهمترین ویژگیاش محافظت و نگهداری از انسان در برابر شیطان است. بین کلمات « الجُنه والجَنَّه » جناس محرف که از محسنات لفظی به شمار می رود، برقرار است. در ادامه، ایشان کلمه « رُبح » را که مربوط به امور مادی است، استعاره از نتیجهه ای دنیوی و اخروی آورده است که شخص متّقی از داشتن تقوا کسب می کند؛ زیرا شخص پرهیزگار به سبب داشتن تقوا که مانند سرمایهای برای او می باشد، ثواب کسب می کند؛ چنانکه بازرگان به وسیله سرمایه خود سود به دست می آورد. امام از واقعیتهای زندگی مردم و تجربیات آنان بهره می برد تا هدف دینی مورد نظر خود را به بهترین شکل به مخاطب خویش برساند. موسیقی کلام امام با به کارگیری کلمات متجانس و همآهنگ مثل« جُنه و جَنه، واضح، رابح وحافظ» بسیار شیرین و گوش نواز است.
- إعْلَمُوا عبادَ اللِه اَنَّ التّقوی دارُ حِصنٍ عَزیز و الفُجورُ دارُ حِصنٍ ذَلیلٍ لا یَمنَعُ أَهلَه و لا یحرزُ مَن یلجأ اِلیه. أَلا و بِالتّقوی تُقطَعُ حُمَّهَ الخَطایا (خطبه: ۱۵۷)
«ای بندگان خدا بدانید که تقوا، دژی محکم وشکست ناپذیر است، اما هرزگی و گناه، خانه ای در حال فرو ریختن و خوار کننده است که از ساکنان خود دفاع نخواهد کرد، و کسی که بدان پناه برد در امان نیست. آگاه باشید! با پرهیزگاری، ریشه گناهان را می توان بُرید». (دشتی: ۲۰۹)
در این خطبه، حضرت از زیباترین و بلیغترین عبارتها برای هدفی اخلاقی استفاده کرده و در قالب تشبیهی بلیغ اهمیت تقوا را بیان داشته است وآن را به پناهگاهی بلند و مستحکم تشبیه نموده است؛ آنهم پناهگاهی که در دریای پر تلاطم دنیا، آدمی را حفظ میکند و سعادت اخروی را برایش رقم می زند و خطرها را دفع می کند. وجه شباهت، در محفوظ نگه داشتن و مستحکم بودن و دفع هرگونه خطر است. تقوا هم همانند این دیوار مستحکم و مقاوم، پناهنده خود را از خطرات محفوظ می دارد و در دنیا انسان را از رذایل اخلاقی که باعث پستی و فرو افتادن در ورطههای هلاکت میشود، نجات میدهد و در آخرت نیز همچون حفاظی، آدمی را از عذاب خدا حفظ می نماید. در تقابل با این تصویر، گناه به دژی سست و در حال فرو ریختن تشبیه شده که ساکنانش در آن امنیت ندارند و به راحتی مورد هجوم واقع می شوند. این مقابله زیبا، با تحریک ذهن خواننده و فعّال نمودن قوه تخیل وی، به او کمک میکند تا به طور ناخودآگاه به تفاوتهای جوهری تقوا و فسق پی ببرد.: نکته اساسی این است که «واژهها خواننده را به حرکت در می آورند و روح جامد را برمی انگیزند و این وظیفهای است که تنها از عهدهی واژه های زنده و پویا برمیآید». (ابوحمدان، ۱۳۷۶: ۱۰۳) همچنین امام از راه تقابل صحنهها، احساسات و وجدان انسان را به کار می گیرد تا خودش آگاهانه به انتخاب یکی از آن دو مبادرت ورزد. بدیهی است که این روش به تصویر کشیدن مفاهیم دینی و امور معنوی مؤثرترین شیوه در هدایت انسان هاست.
-إِنَّ تَقْوَی اللهِ مِفتاحُ سِدادٍ وذَخیرَهُ مَعادِ و عِتقٌ من کلِ مَلْکَهٍ و نجاه من کل هَلکهِ بها ینْجَحُ الطالبُ و ینجو الهارب، و تنالُ الرغائِبُ. (خطبه: ۲۳۰)
«ترس از خدا (تقوا) کلید هر در بسته و ذخیره رستاخیز، و عامل آزادگی از هر گونه بردگی، و نجات از هرگونه هلاکت است. در پرتو پرهیزگاری، تلاشگران پیروز، پروا کنندگان از گناه رستگار و به هر آرزویی میتوان رسید. » (دشتی: ۳۳۳)
در این سخنان، امام علی (ع) تقوا را به کلید تشبیه کرده است؛ زیرا همان طور که کلید باعث باز کردن در میشود و آدمی را به گنجینههای گرانبها می رساند، صفت تقوا و پرهیزگاری نیز گشاینده تمام درهای رحمت پروردگار است. همچنین تقوا در قالب تصویری حسی و ملموس، به توشه و زاد تشبیه شده است. گویا تقوا مادهای دارای وزن، و مجسم است که می توان آن را با چشم دید. عبارت « ذخیره ُمعاد » به تصویر تشبیهی دوم از تقوا که ذخیره روز رستاخیز است، اشاره دارد و دارای تشبیه بلیغ است. پُر واضح است که آمادگی برای خوف و خشیت الهی وآنچه باعث کمالات نفس میشود، از بهترین اندوختههایی است که موجب نجات انسان از تمام گرفتاریهای رستاخیز میشود؛ از این رو در اینجا مشبهبه (کلید، توشه) در کلام امام به خوبی در تصویرگری مقام بلند تقوا ایفای نقش می کند. آنگاه امام، با بهرهگیری از مجاز، تقوی را سبب آزادگی و نجات از هر نوع بدبختی و هلاکت می داند. در واژه های « عِتق و نجاه» مجاز مرسل، با علاقه سببیه مشاهده می کنیم که سبب پویایی و جنبش تصویر نیز گشته است. زیبایی این تصاویر زمانی دو چندان می شود که در عبارت « بِها» در قالب استعاره مکنیه، تقوی را همچون انسانی به تصویر میکشد که رمز موفقیت و رستگاری و خوشبختی است. لذا امام با جان بخشی به مفهومی ذهنی، معنا را به بهترین شکل به خواننده ارائه داده است. در مجموع، هدف همه این تصاویر زیبا، هدایت انسان به سوی تقوا و در نهایت به سوی خداست و امام با این عبارات و با کمک واژگان، تصویری زیبا در خیال مخاطب ایجاد میکند تا اینکه وی به ارزشها و جایگاه والای تقوا پی ببرد.
«این واژهها در عین تصویرگری مفاهیم به گونهای گلچین شدهاند که برای آنها مترادفی نمی توان سراغ گرفت؛ یعنی هریک از آنها چنان حکیمانه و هنرمندانه انتخاب شدهاند که کلمات دیگر هیچگاه نمی توانند نقش آنها را ایفا نمایند و جایگزینی هر کلمه به جای دیگری، ضمن آنکه نظم کلمات و آهنگ و ترنم دلنشین حاکم بر سخن را از بین می برد و از زیبایی و شکوه آن می کاهد، در القای معانی، ابتر و ناتمام خواهد بود». (محمد قاسمی، ۱۳۸۷: ۴۲)
-صَارَ مِنْ مَفَاتیحِ أَبْوابِ الهُدَی ومَغالیق ِأَبوابِ الرَّدی (خطبه: ۸۷)
« تقوا کلید بازکننده درهای هدایت شد و قفل درهای گمراهی و خواری گردید ». (دشتی: ۱۰۵)
امام در این تصویر پردازی، با بهره گرفتن از نیکوترین و زیباترین تشبیهات، تقوا را به کلیدی تشبیه کرده است که درهای هدایت و رستگاری را به روی انسان می گشاید و در مقابل آن، درهای هلاکت و فلاکت را به روی انسان می بندد. در این جملات برای تقویت موسیقی در کلام، آرایه مقابله وجود دارد. امام علی با این عبارت، اهمیت تقوا را به صورت امر فوق العاده مهم و سرنوشت سازی بیان کرده است. لفظ « مفتاح و مغلاق» مؤید همین مطلب است.
« ابوابُ الهُدی» دارای آرایه استعاره مکنیه میباشد؛ بدین صورت که هدایت به ساختمانی تشبیه شده، آنگاه مشبهٌبه حذف و به یکی از لوازم آن «ابواب » (درها) اشاره شده است. همین طور گمراهی (الرّدی) به ساختمانی تشبیه شده، آنگاه مشبهٌبه حذف شده و به یکی از لوازم آن یعنی «ابواب» به صورت استعاره مکنیه اشاره شده است. کاربرد واژهی «أبواب » در قالب جمع نیز متناسب با فضای تصویر و عظمت بخشی به تقوا است. واژهی «أبواب » در اینجا بسیار زیباتر از واژهی « باب » عمل می کند. از اینرو؛ گرایش به محسوس و تجسّم بخشی از مهمترین شاخصه های تصویرگری کلام امیر المؤمنین علی(ع) می باشد. «امام خواننده را به ژرف اندیشی و خُرده بینی وا می دارد و افقهای وسیعی از نظر فکری میگشاید که در ورای آن افقهای دیگری از نقطه نظر اندیشه و فکر وجود دارد.» (محمد قاسمی، ۱۳۷۸: ۳۵)
همچنین در خطبه مذکور، امام، متّقین را در قالب تشبیهی حسّی و ملموس به سرچشمه و میخ تشبیه کرده است:
- فَهُوَمِنْ مَعادنِ دینِه وأَوتادِ أَرضِه (خطبه: ۸۷)
«(متقّی) از گنجینه های آیین خدا و ارکان زمین است ». (دشتی: ۱۰۵)
شخص با تقوا از گنجینههای آیین خدا و ارکان زمین معرفی شده است. امام (ع) لفظ معدن را برای انسان پرهیزگار به صورت تشبیه بلیغ آورده است ؛ وجه مشابهت میان معدن و پرهیزگار این است که هر دو مورد از منابع مهم و گرانبهای گوهر محسوب میشوند. همان گونه که معدن، سرچشمه جواهرات است، انسان متّقی هم سرچشمه علوم و فضایل اخلاقی است. از معادن، جواهرات، و از شخص پرهیزگار، گوهرهای فضایل اخلاقی استخراج میشود. در تصویر دیگر شخص پرهیزگار به استوانههای زمین مانند شده است. در این تشبیه بلیغ لفظ «وَتَد» که به معنی میخ است برای شخص متّقی به صورت تشبیه بلیغ به کار رفته است، از جهت این که هرکدام موجب ثبات و قوام امور میشوند. امام با بیان چنین تشبیهاتی که از طبیعت بیجان سرچشمه گرفته است، برای بیان هنرمندانه و دلربای مفاهیم ژرف و عظیم دینی و اخلاقی بهره جُسته است و وجه شبه را همچون نقش برسنگ، در دل و جان آدمی مینشاند و با لطافت هرچه تمامتر مفهومی ماندگار از مضمون تقوا را در ذهن مخاطب حک میکند و هنری والا و ادبیاتی فاخر را برجای میگذارد که با هر زبانی همسویی دارد و امام تلاش نموده است تصاویری دقیق از تقوا ارائه دهد، تا مخاطب مشتاقانه به سوی آن بشتابد و از بی تقوایی و رذایل اخلاقی دوری جوید.
-قدْ خَلَعَ سَرابیلَ الشَّهوَاتِ (خطبه: ۸۷)
«پیراهن شهوات را از تن بیرون کرده است» (دشتی: ۱۰۵)
شخص متّقی لباس شهوات و خواسته های بیجا را از تن در آورده است. این ویژگی به زهد و وارستگی پرهیزکار اشاره دارد و عبارت «سرابیلَ الشّهوات» برای شهوات به صورت اضافه تشبیهی به کار رفته است ؛ یعنی « شهوات» به « سرابیل» تشبیه شده است؛ به لحاظ مشابهتی که میان لباس و شهوات در پوشیدن بدن وجود دارد. عبارت «خلع سرابیل الشهوات» نیز کنایه از این است که شخص پرهیزکار به شهوترانی نمی پردازد و شهوت او در حد اعتدال و کنترل شده است.
-تِجارهٌ مُرْبِحَهٌ یسِّرها لَهُمْ رَبُّهُمْ (خطبه: ۱۹۳)
«تجارتی پر سود که پروردگارشان فراهم فرموده است». (دشتی: ۲۸۷)
دانلود فایل ها با موضوع تصاویر ادبی تقوا در خطبه های نهج البلاغه- ...