در مورد تفاوتهای فرهنگی، میتوان همان توضیحاتی که در شماره یک همین بخش داده شده را ذکر نمود.
موارد مربوط به «فقدان اطلاعات در مورد تحقیقات دانشگاهی» را که در تحقیق حاضر به دست آمده است میتوان چنین ذکر کرد:
ناآشنایی و عدم آگاهی متخصصین صنعت با کاربرد و مزایای مباحث علمی مرتبط با زمینۀ کاری خود، منجر شده است تا آنها به دانش اعضای هیأت علمی دانشگاه در این زمینه، احساس نیاز نکنند. این مانع بیان می کند، به دلیل اینکه صنعتگران از تحقیقات دانشگاهی اطلاعی ندارند به همین دلیل، از کاربرد و مزایای مباحث علمی مرتبط با زمینه فعالیت خود نیز آگاه نیستند.
متخصصین صنعت، از میزان تسلط اعضای هیأت علمی به مباحث علمی مرتبط با زمینۀ صنعتی، شناخت کافی ندارند. این مانع نیز حاکی از عدم آشنایی با محققان دانشگاهی و مواردی است که ایشان روی آن تحقیق می کنند تا بدینوسیله بتوانند میزان تسلط آنها را روی مباحث مختلف بدانند.
متخصصین صنعت، از میزان تسلط اعضای هیأت علمی در پیادهسازی و اجرای اصول علمی مرتبط با زمینۀ صنعتی، شناخت کافی ندارند.
متخصصین صنعت، از مزیتهای به کار بردن اصول علمی در صنعت، شناخت کافی ندارند. این مانع را نیز به این دلیل میتوان در این بخش جای داد؛ زیرا زمانی که صنعتگران از فعالیتهای تحقیقاتی دانشگاهی اطلاعی نداشته باشند از مزیتهای به کار بردن نتایج این تحقیقات نیز اطلاعی پیدا نخواهند کرد.
۴ ـ در مطالعه «تارتاری» نیز همانطور که در پیشینه تحقیق ذکر شد اگر موضوع محرمانگی، انحراف موضوع، نحوۀ تسهیل فرایند انتقال فنآوری در دانشگاه، و ویژگیهای ادراک شده از دفاتر انتقال تکنولوژی دانشگاه را از نوع نگرش پنداریم میتوان آنها را جزو موانع فردی ارتباط دانشگاهیان با صنعت به حساب آورد. یعنی بعنوان مثال، اگر فرد، چنین تصور کند که صنعت، او را از در اختیار دیگران قرار دادن نتایج تحقیقاتش باز میدارد، یا در انتخاب موضوع، استقلال وی را تحت تأثیر قرار میدهد؛ یا در مورد دفاتر انتقال تکنولوژی، به مهارت کارکنان آنها اعتماد نداشته باشد، از تعامل با صنعت، سر باز میزند. در مورد میزان در دسترس بودن اطلاعات دربارۀ مراحل مورد نیاز برای ایجاد تعامل با صنعت نیز باید اشاره کرد که اگر فرد، اطلاعات کافی در این مورد نداشته باشد نیز از تعامل با صنعت امتناع خواهد نمود؛ و این فقدان اطلاعات را میتوان مانعی فردی به حساب آورد.
در مورد تجربۀ حرفهای، تجربۀ تعاملی با سازمانهای تجاری، و سطح اعتماد میان محققین دانشگاهی و شرکای تجاری آنها نیز با توجه به توضیحات ارائه شده در مورد آنها، میتوان این موارد را نیز جزو موانع فردی در راه توسعه تعامل با صنعت، قلمداد کرد (Tartari, Salter, & D’Este, 2012).
در مورد موضوع محرمانگی، همان توضیحات ارائه شده در مورد شماره دو همین بخش را میتوان ارائه داد.
«اعضای هیأت علمی معتقدند به واسطۀ ارتباط با متخصصین صنعت، استقلال فردی آنها کاهش مییابد». این مورد که از تحقیق حاضر به دست آمدهاست همان نتیجهای را که در مطالعه فوق ذکر شده تأیید می کند.
«اعضای هیأت علمی، در تجاریسازی نتایج تحقیقات و تولید ثروت، آگاهی و شناخت کافی ندارند»؛ «اعضای هیأت علمی، در مورد نحوۀ برقراری ارتباط با صنعت، اطلاعات و تجربۀ کافی ندارند». این دو مانع نیز که از نتایج به دست آمده از تحقیق پیش روست با مانع «اطلاعات ناکافی فرد از نحوه ایجاد تعامل و مراحل آن» انطباق دارد.
در مورد «تجربه حرفهای» و «تجربه تعاملی با سازمانهای تجاری» نیز میتوان مانع «اعضای هیأت علمی، تجربۀ کافی برای شروع ارتباط با صنعت یا ادامۀ آن را ندارد» که از نتایج تحقیق حاضر است را نام برد.
در مورد «اعتماد میان محققین دانشگاهی و شرکای تجاری آنها» نیز میتوان موارد زیر را که حاصل تحقیق پیش روست ذکر کرد:
«اعضای هیأت علمی نسبت به رعایت موازین اخلاقی (افشای اطلاعات محرمانۀ تحقیق و…) از سوی متخصصین صنعت اعتماد ندارند»؛ «اعضای هیأت علمی نسبت به رعایت موازین حرفهای (اجرای کامل تعهدات و…) به متخصصین صنعت، اعتماد ندارند».
محدودیتهای تحقیق
نبود زمان کافی برای تعمیق داده ها و اطلاعات مورد نیاز تحقیق با افزایش مراحل تکنیک دلفی
نداشتن زمان کافی کارشناسان صنعت و استادان دانشگاه، برای همکاری و پاسخگویی به سؤالات
بُعد و تنوع مکانی افرادی که باید از نظرات آنها برای تجمیع اطلاعات مورد نیاز، استفاده نمود
طولانی شدن پاسخدهی صاحبنظران به پرسشنامه ها
پیشنهاد برای تحقیقات آینده
شناسایی موانع فردی ارتباط اعضای هیأت علمی دانشگاهها با متخصصین صنعت از دیدگاه طرفین (یعنی اعضای هیأت علمی در مورد متخصصین صنعت اظهار نظر کرده و بالعکس)
پیادهسازی و اجرای راهکارهای ارائه شده در این مطالعه و بررسی میزان موفقیت آنها (بصورت مطالعه موردی)
تکرار این مطالعه با بهره گرفتن از نمونههای بزرگتر (در صورت وجود زمان کافی)
فهرست منابع و مأخذ
Breschi, S., Lissoni, F., & Montobbio, F. (2007). The scientific productivity of academic inventors: new evidence from Italian data. Economics of Innovation and New Technology, 16, 101.
Dalkey, N., & Helmer, O. (1963). An Experimental Application of the Delphi Method to the Use of Experts. ۹ (۳), ۴۵۸.
D’Este, P., & Patel, P. (2007). University-Industry Linkages in the UK: What are the factors underlying the variety of interactions with industry? Research Policy, 36, 1301-1310.
D’Este, P., & Perkmann, M. (2011). Why do academics engage with industry? The entrepreneurial university and individual motivations. Technol Transfer, 36, 321; 326-328.
Disterer, G. (2001). Individual and Social Barriers to Knowledge Transfer. Hawaii International Conference on System Sciences (pp. 2-3). Hawaii: IEEE.
Elzinga, A. (1997). The science-society contract in historical transformation: with special reference to ‘‘epistemic drift’’. Social Science Information, 36 (۳), ۴۱۱-۴۱۵.
Etzkowitz, H. (2003). Innovation in Innovation: The Triple Helix of University-Industry-Government Relations. ۴۲ (۳), ۳۱۷-۳۱۹; ۲۹۴.
Etzkowitz, H. (2008). The Triple Helix: University-Industry-Government, Innovation in Action. New York: Routledge.
Etzkowitz, H., & Leydesdorff, L. (1999). The Future Location of Research and Technology Transfer. Journal of Technoloty Transfer , ۱۱۴; ۱۱۷.
George, J. M., & Jones, G. R. (2012). Understanding and Managing Organizational Behavior (Sixth ed.). USA: Pearson Education Incorporation.
Giuliani, E., & Arza, V. (2009). What drives the formation of ‘valuable’ university–industry linkages? Insights from the wine industry. Research Policy (۳۸), ۹۰۷.
Jaffe, A. B. (1989). Real Effect of Academic Research. The American Economic Review, 79 (۵), ۹۶۸.
Joaquin, M., & Caro, A. (2007). What type of faculty member interacts with what type of firm? Some reasons for the delocalisation of university–industry interaction. Technovation, 27, 706-708.
Kotler, P., & Zaltman, G. (1971). Social Marketing: An Approach to Planned Social Change. ۳۵, ۴-۱۰.
Link, A. N., Siegel, D. S., & Bozeman, B. (2006, May). An Empirical Analysis of the Propensity of Academics to Engage in Informal University Technology Transfer. Working Papers in Economics , ۱; ۱۳-۱۴. Newyork: Rensselaer Polytechnic Institute.
Marting, M. (2000). Managing University-Industry Relations: A study of institutional practices from 12 different countries. 35-55. Paris: International Institute for Educational Planning/UNESCO.
Meyer-Krahmer, F., & Schmoch, U. (1998). Science-based technologies: university–industry interactions in four fields. research policy, 27, 838-839.
Neiger, B. L., & Thackeray, R. (2002). Application of the SMART model in two successful social marketing projects. ۳۳ (۵), ۳۰۱-۳۰۳.
Okoli, C., & Pawlowski, S. D. (2004). The Delphi method as a research tool: an example, design considerations and applications. ۴۲, ۱۵-۱۷; ۲۳-۲۴.
Owen-Smith, J., & Powell, W. W. (2001). To patent or not: faculty decisions and institutional success at technology transfer. Journal of Technology Transfer, 26, 99-100.
Perkmann, M., King, Z., & Pavelin, S. (2011). Engaging excellence? Effects of faculty quality on university engagement with industry. ۴۰, ۵۴۸-۵۵۰.
Schartinger, D., Schibany, A., & Gassler, H. (2001). Interactive Relations Between Universities and Firms: Empirical Evidence for Austria. Journal of Technology Transfer, 26, 255-259.
Siegel, D. S., & Phan, P. (2005). Analyzing the Effectiveness of University Technology Transfer: Implications for Entrepreneurship Education. (G. Liebcap, Ed.) Advances in the Study of Entrepreneurship, Innovation, and Economic Growth , ۱-۳۸.
Siegel, D. S., Waldman, D., Atwater, L., & Link, A. N. (2004). Toward a Model of the Effective Transfer of Scientific Knowledge from Academicians to Practitioners: Qualitative Evidence from the Commercialization of University Technologies. Journal of Engineering and Technology Management, 21, 115-142.
Tartari, V., Salter, A., & D’Este, P. (2012). Crossing the Rubicon: exploring the factors that shape academics’ perceptions of the barriers to working with industry. Cambridge Journal of Economics, 36, 657-661.
Thackeray, R., MPH, & Neiger, B. L. (2003). Use of Social Marketing to Develop Culturally Innovative Diabetes Interventions. ۱۶, ۱۶-۱۸.
Viale, R., & Etzkowitz, H. (2010). The Capitalization of Knowledge: A Triple Helix of University-Industry-Government. Cheltmenham: Edward Elgar Publishing Limited.