ای که گفتی سر بُبریده سخن کی گوید بنگراین کلک سخنگو که سرش ببریده است
(خواجو: ۷۷)
“کلک ” اسناد نوشتن به کلک، اسناد مجازی و به علاقهی آلیّه است (کلک اسناد نوشتن است).
کلک سخن گو: در سخن گو “گو” معنای مجازی و استعارهی تبعیه فعلی است از سخن “سخن آفرین و سخن نگار".
و سخن گو یعنی ” سخن آفریننده و سخن نگارنده” “سخن” پدیده ای بزرگ است که آفرینش آن کار هر کس نیست:
تا سخن است از سخن آوازه باد نام نظامی به سخن تازه باد (نظامی ۱۳۷۹: ۶)
“کلک سرببریده” معنای حقیقی دارد امّا در ارتباط با ضرب المثل “سر بریده سخن نگوید” و نیز در رابطه با مصراع نخست، معنای مجازی می یابد. ضمناً باید دانست که بریدگی سرِ قلم، نه تنها آن را از سخن گفتن نمی اندازد که بر سخن گویی او می افزاید و او را در این کار تشحیذ (تند و تیز)می کند.
“چندان که سر، از زاغ کلا پیر برگیرد و نعیق او بیشتر گردد” (زیدری، ۲۹:۱۳۷۶)
ضمناً باید از جهت علم معانی به این نکته اشاره کرد که “کلک” حقیقتاً سخنگو و سخن آفرین نیست و اسناد این اوصاف به کلک، اسنادِ مجازی است. چنانکه اسنادِ رویاندن گیاه به بهار نیز، اسناد مجازی است و به فاعل غیر حقیقی است و حقیقت عقلی نیست. این قداست که رویاننده گیاه است.
اسناد مجازی در واقع، اغتشاش در محور هم نشینی زبان است که در علم بیان، ابواب مجاز و استعاره را در بر می گیرد. (شمیسا، ۱۰۴:۱۳۶۹)
۱۲-شمار کنایات قریب و موصوفی (اسمی) و وصفی او بیش از کنایات بعید است و تقریباً بسامد ایماء که از انواع مهم کنایه است، چندین برابر تلویح و سایر انواع کنایه است.
۴-۶-مجاز به علاقه ی جز به کل
زآستانم ز چه بیرون نکنی چون خواجو خاک را هم ،ز سرم بگذر بگذار مرا
(خواجو:۳۰)
از آستان بیرون افکندن : کنایه است از راندن از پیش و محل نگذاشتن(مکنیٌ عنه و ملزوم) کنایه فعلی. در مصراع دوم خود را به خاک راه (وجه شبه پستی و حقارت) تشبیه نموده است.
“از سرم بگذر” (مکنیٌ به و لازم) کنایه است از” عفو کردن و رها کردن “(مکنی عنه و ملزوم)کنایه فعلی
بگذار مرا:کنایه از رها کردن به حال خود است چنانکه گویند : ما را به حال خود بگذار!
“سر “در از “سرم بگذر” به تنهایی مجاز است از وجود شاعر به علاقه ی جز به کل
تو از جراحت دل های خسته نندیشی که در ضمیر نیاری که الجروح قصاص
(همان:۳۰۱)
الجروُح قِصاص : و کتبنا علیهم فیها انَ النفس بالنفس و العین بالعین و الائف بالائف و الاُخرنَ بالاذن و السّن بالسّن و الجروح قصاص…
(همان۵:۴۹)
او بر آنان نوشتیم در آن اینکه بودن یک نفر مجاز است اعدام قاتل و نابودی چشم در برابرش نابودی چشم ضربه زننده و بینی در برابرش بینی و گوش و دندان نیز و همچنین و برای وارد کردن زخم نیز ایراد زخم و جراحت به متخلّف است. اما شاعر از الجروح قصاص معنای مجازی آن را که” مجازات” است و سرانجام گریبان گیر می شود.
و بدین جهت به محبوب می گوید: جراحت دل های خسته ، سرانجام مجازات دارد.خسته به معنای مجروح است نه به معنای امروزین
دل های خسته : مجازاً به معنای دل های عاشق است چه “خسته” لازمه ی هجران عشق است.
در ضمیر نیازی :"ضمیر دل” ،"در ضمیر آوردن” به خاطر گذراندن و ترکیب اخیر به معنای” تاثیر در ذهنیت برای تغییر آن” و انعطاف و توّجه به مُحّب و عاشق است (معنای نهایی)"خسته “می تواند استعاره ی تبعّیه و نیز مصّرحه باشد.
مجروح بودن دل را به آزردگی از هجران دانسته (مشبه و مشبهُ به ) است این حالت برزخی بین کنایه و برخی از شقوق استعاره یک نکته قابل تامل است.
دهد دو دیده ی من شرح مجمع البحرین کند جمال تو تقریر خالق الاصباح
(همان:۱۳۲)
مجمع البحرین:وَ اذ قال موسی لفتیه لا ابرح حتّی اُبلغَ مجمع البحرین او اَمِضَی حُقباً(۱۸:۵۹)
هنگامی که موسی گفت به جوانمردش که پیوسته خواهم رفت تا برسم به محل جدا شدن دو دریا یا بروم روزگاری .مجمع البحرین به علاقه جز به کل به منظور از آن است اجزئی از آیه را گفته است.
براساس آیه ی شریفه ی فوق و منظور دیگر از مجمع البحرین به طریق استعاره، دو چشم اشکبار شاعر است (موسی (ع) در مکانی به خضر رسید که بین، دو دریا جریان آب شور و شیرین بود که به گلف اِستریمGulf streem جویبار خلیج معروف است ) ضمنا دیدگان خود را به بر مجمع البحرین (مشّبهٌ به ) تشبیه کرده و بر آن برتری داده است چرا که به طریق استعاره گفته است که دو دیده او شارح مجمع البحرین هستند (شارح :شرح دهنده و مجازاً یعنی نماد و جلوه) و افزودن بر این دیدگان خود را در ریزش اشک بسیار به مجمع البحرین (تلاقی دو دریا )مانند کرده است.
در مصراع دوم” فالق الاصباح “:از اسامی خداوند است( فالق :شکافنده صبح )
جمال یار (مشبه مقید) را به طلوع صبح پرفروغ مانند کرده است البته مشبهٌ به را با ساختار مجازی” فالق الاصباح” آورده است (خداوند صبح پر فروغ را طالع می کند و صبح ،چه پر فروغ است).
۴-۷-مجاز به علاقه ی ملکّیت شرعی
خواجو اگرش تیغ زنی روی نپیچد زیرا که تو سلطانی و او ملک یمین است
(همان :۱۰۲)
“مِلک یمین “:مجاز است به علاقه ملکیت از بنده و غلام برای شاعر چرا که از نظر فقهی ملک یمین” بنده” است امّا کاربرد آن برای سراینده و شاعر، مجازی و از باب استعاره است در مِلک یمین ،"یمین “مجاز است از وجود انسان به علاقه ی آلیه :چراکه “دست” عام تملک و خرید و فروش است.
روی نپیچد:کنایه قریب است از” عدم علاقه از محّبت و عشق یار” (مکنیٌ عنه و ملزوم). در مصراع دوم دو تشبیه ساده زخ داده است” دوست و محبوب” (مشبه) را به سلطان (مشبهٌ به) و خودش را به بنده و برده (مشبهٌ به ) مانند نموده است وجه شبه ها آشکارند.
۴-۸-مجاز به علاقه ی علت به معلول و استعاره ی مصّرحه و ایهام
من به بوی دانه خالش به دام افتاده ام گرچه صید نیکوان دولت شمارد دام را
(خواجو:۲۸)
دام :مجاز است به علاقه ی علّت به معلول از” گرفتاری در عشق محبوب و پای بند شدن بدان”
“به بوی” :ایهام دارد و به دومعنی است:الف)معنای عُرفی” بوی".ب) در آرزوی
حافظ نیز در اولین غزل دیوانش چنانچه گفته شد، همین ترکیب ایهامی را به کار برده است :
به بوی نافه ای کافر صبازان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
(حافظ۱:۱۳۸۹)
دانه خال :تشبیه صریح است که خال به دانه تشبیه شده است .وجه شبه فردّیت و مرکزّیت و نقطه توجّه است در اصطلاح عرفانی ،"خال” مقام وحدت است
“صید نیکوان” یعنی آنکه به دام زیبا رویان افتاده است.
دولت :لطف و منّت
۴-۹-مجاز به علاقه ی ملازمت و استعاره
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را وین جامه ی نیلی ز من بستان و درده جام را
(خواجو:۲۹)
تُرک آتش رخ:استعاره ی مصّرحه از” زیبا روی” است .ترک در شعر فارسی (سبک عراقی) به دو معناست :
دانلود منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله صور خیال در غزلیّات خواجوی کرمانی- فایل ۴۴