۲-۶- مهمترین الگوها و نظریههای عزت نفس:
در این مبحث به برخی نظریههای روانشناسان در مورد عزت نفس پرداختهمیشود.اما قبل از پرداختن به نظریات دانشمندان علوم روانشناسی و روانشناختی خارجی در زمینه عزت نفس، اشاره ای به نظریات و سخنان استاد و معلم شهید مرتضی مطهری(ره) در این باره می کنیم:
۲-۶-۱- نظریه استاد مطهری:
در کتاب «فلسفه اخلاق» که مجموعه سخنرانیهای آن شهید بزرگوار در باب مسائل اخلاقی است، سؤالی به شکل مبسوط مطرح شده است: روح انسان دنیای عجیبی است. عجیب ترین عوالم، عالم روح و روان انسان است. از یک جهت دستگاه روح انسانی شباهت به دستگاه ضبط صوت دارد، اما نه دستگاهی که تنها گنجایش یک نوار را داشته باشد، بلکه دهها و صدها نوار در آن جای می گیرد و هر دکمه ای که فشار انگشت بر آن وارد می آید، صدای مخصوصی را پخش می کند. یک دکمه مخصوص صدای قرآن است، دکمه ای دیگر صدای دیگر و… بستگی دارد به اینکه دست انسان بر روی چه دکمه ای گذاشته شود. روح انسان هم در حقیقت، همین گونه است. خداوند متعال استعدادهای گوناگونی را در وجود انسان به ودیعه گذاشته و مربیان نفوس، هر کدام روی یک یا چند استعداد، تکیه کرده اند. به عنوان مثال، یک وقت ملتی در عالم پدید می آید که اکثریت آحاد آن، یکصدا حماسههای سیاسی و تعصبات ملی سر می دهند. ملت دیگری از رهبانیت و ریاضت سخن می گوید. هر جمعیتی از چیزی دم می زند. با آنکه در وجود هر فرد، همه استعدادها وجود دارد، اما یک یا چند استعداد زنده می شود و به حرکت درمی آید و بقیه صامت می مانند.
پس از این مقدمه، سؤال اساسی این است که آیا در میان تمام این دکمهها، دکمه ای یافت می شود که اگر بر روی آن دست گذاشته شود، تمام آن نوارها به حرکت درآیند و با نوعی عملیات پدافندی کار خویش را به سامان برسانند یا خیر؟
هر مکتبی که قادر باشد به چنین نقطه ای دست یابد، به طوری که تمام استعدادهای وجود انسان را به جنبش وادارد بدون آنکه افراط و تفریطی بروز کند، آن مکتب، مکتب جامعی است.
استاد در پی پاسخ به سؤال فوق است که می گوید: در یکی از سالها، جلسه سخنرانی در موضوع قیام امام حسین(ع) در دانشسرایعالی داشتیم، در آنجا تحت عنوان مسئله «خودی»مطالبی ایراد شد و از همان وقت به این فکر اعتقاد پیدا کردم که در اخلاق اسلامی، محور و نقطه ای که اسلام روی آن نقطه وجود انسان دست گذاشته است، همانا کرامت و عزت نفس می باشد.(تاجدینی، ۱۳۶۷)
استاد در مباحثی دیگر علل انحطاط مسلمین را هم به بحث عزت نفس برده و اشاره می کند که علت اصلی عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان عدم وجود کرامت وعزت نفس آنان و باور ایمان به خود می باشد.
۲-۶-۲- نظریه کارل راجرز:
راجرز از بانفوذترین روانشناسانی است که دارای پدیدار شناسی و دیدگاه انسان گرایانه است. در پدیدار شناختی، اعتقاد بر این است که اگر چه دنیای واقعی ممکن است موجود باشد ولی موجودیت آن را نمی توان شناخت بلکه میتوان بر اساس ادراکات فرد، موجودیت را تصور و دریافت کرد.(شفیع آبادی و ناصری،۱۳۶۵، به نقل از صوری،هاشمی،۴۰) وی مطرح میکند ارگانیسم یک تمایل ذاتی و اصلی دارد، آن تمایل به تحقق بخشیدن و حفظ و رشد خویشتن است و این پایه ای برای فعالیتهای ارگانیسم است، این ارگانیسم به دنبال رشد و خودشکفتگی، بقا و تعالی نفس، خود رهبری، خودنظمی، خودمختاری، استقلال، مسئولیت پذیری و تسلط بر نفس است.(سوری،هاشمی،۱۳۸۶)
عنصر اساسی و مهمترین پدیده در نظر راجرز مفهوم خویشتن است.راجرز، عزت نفس را ارزیابی مداوم شخص از ارزشمندی خویشتن خود و یا نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجودی خود تعریف کرده است. او معتقد است این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود و زودگذر نیست. بر طبق نظر او، عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت دیگران به وجود می آید. نیاز به توجه مثبت دیگران، شامل بازخوردها، طرز برخورد گرم و محبت آمیز، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف دیگران است.(پروین، جان،۱۳۹۲)
به اعتقاد راجرز با پیدایش خودآگاهی در کودکان، نیاز به توجه مثبت اطرافیان افزایش می یابد و همانگونه که کودکان بزرگتر می شوند و نیازهای جمعی خود را بهتر برآورد می کنند، نیازشان به توجه مثبت دیگران بیشتر شده و این تصور تأثیر مستقیمی بر روی عزت نفس آنان دارد.(سوری وهاشمی، ۱۳۸۶)
وقتی کودکان معتقدند دیگران برای آنها ارزش قائلند، احساس ارزشمندی و عزت خواهند کرد. راجرز در رشد و پرورش نوزاد آدمی، بر خانواده و محبتی که کودک از اطرافیان دریافت میکند تأکید داشته و مطرح می سازد تصور کودک از خود نتیجه تعامل او با دیگران، به ویژه خانواده است. او تأکید می کند که با رشد فرد، پرورش خود آغاز میشود و همین که خود پدیدار می گردد، گرایش، تحقق خود و یا خودشکفتگی، نمایان می شود، این فرایند که در سراسر زندگی ادامه می یابد مهمترین هدف زندگی استو تحقق خود، روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهای افراد است.( سوری وهاشمی)بنابراین وی خود را به عنوان یک محصول اجتماعی و حاصل مجموع روابط بین اشخاص و کوشش برای هماهنگی سازگاری توصیف کرده است و معتقد است همه انسانها احتیاج به یک نگرش مثبت هم از طرف خودشان وهم از طرف دیگران به خود دارند وتا زمانی که این نگرانی وجود دارد تمایل به سمت خودآگاهی و رشد وجود دارد(سوری وهاشمی، ۱۳۸۶)
راجرز مطرح می سازد که شخصیت سالم روند است نه حالت بودن. یعنی مسیر است نه مقصد.وی پنج ویژگی را برای انسان با کنش کامل مطرح کرده است:
۱-آمادگی کسب تجارب: انسان از آزادی تجربه به همه احساسات و گرایشها برخوردار است و هیچگونه شرایط بازدارنده احساس ارزشمندی را ندارد.
۲- زندگی هستی دار:انسان با کنش کامل دارای زندگی همه جانبه است.
۳-اعتماد به ارگانیسم خود: یعنی فرد هر گاه احساس کند فعالیتی ارزش انجام دادن را دارد، به راستی با ارزش است.
۴- احساس آزادی:به نظر وی هر چه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد، آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه میکند.
۵- خلاقیت: انسان با کنش کامل، خلاق بوده و دارای کارکرد کامل است.
راجزر میگوید برای خنثی کردن شرایط ارزشمند، عده ای باید به فرد توجه مثبت نامشروط کنند تاحرمت نفس وی افزایش یابد. بنابراین وی خود را بخش اصلی شخصیت فرد می داند که به عنوان یک محصول اجتماعی است و از طریق روابط بین فردی گسترش می یابد.(فیروزبخت، ۱۳۸۳، به نقل از سوری وهاشمی،۴۲)
۲-۶-۳- نظریه کوپر اسمیت:
اسمیت عزت نفس را مجموعه بازخوردهاو عقایدی که افراد در روابط خویشتن با دنیای بیرونی ابراز می کنند تعریف کرده است. او عزت نفس را عامل بسیار مهمی در ایجاد رفتار می داند و عقیده دارد افرادی که عزت نفس مثبت دارند، رفتارهایشان اجتماع پسندتر از افرادی است که عزت نفس منفی دارند.(گنجی، ۱۳۸۶)
کوپر اسمیت مطرح می کند خصوصیات والدین با میزان عزت نفس فرزندانشان ارتباط دارد. از آن جمله ویژگیهایی نظیر: میزان و ثبات عزت نفس مادر، ارزشهای والدین، تضاد وکشمکش بین آنان، تعامل والدین و میزان استقلالی که به فرد داده می شود.تحقیقات اسمیت نشان می دهد بین عزت نفس و طبقه اجتماعی رابطه وجود دارد و افرادی که دارای وضعیت اجتماعی-اقتصادی بهتری میباشند از عزت نفس بالاتری برخوردارند.( سوری وهاشمی، ۱۳۸۶)
۲-۶-۴- نظریهآبراهام مازلو:
مازلو هدف اصلی انسان را تحقق خویشتن یا خودشکوفایی می داند. عزت نفس یااحترام به خود، شامل احساس کسب توفیق و تائید، احساس شایستگی و احساسی که باید به مهارت، یعنی نیاز فرد به ایجاد تصور مثبتی در دیگران نسبت به خودش است. همچنین مازلو میگوید: همه افراد جامعه به یک احساس ارزشمندی پایدار، خوب و معمولا عالی از خودشان (عزت نفس ) نیاز دارند. وی شرط اولیه دست یافتن به این ارزش را ارضای چهار نیازی می داند که در سطوح پائین تر سلسله مراتب نیازهای انسان قرار دارد. این چهار نیاز به ترتیب عبارتند از: نیازهای جسمانی، نیازهای ایمنی، نیازهای محبت و نیاز به احترام. همچنین او به اهمیت ارضای نیازهای پایه در دو سال اول زندگی اشاره می کند. اگر شخص در این سالهای اولیه احساس امنیت و قوت کند، هنگام روبرو شدن با مسایل بزرگ سالی نیز همین گونه خواهد بود. بدون محبت و احساس ایمنی کافی، و احساس حرمت در دوران کودکی، برای نفس دشوار است که در بزرگسالی تا درجه شکوفا شدن رشد(خودشکوفایی) که بالاترین سطح نیازهای بشری است، دست یابد و ترقی کند.(کریمی، ۱۳۷۵)
مازلو مطرح می کند تا زمانی که نیازهای اولیه فرد ارضاء نشود، تحقق نیازهای بعدی مشکل خواهدبود. به عنوان مثال ارضاء نیاز به احترام یا عزت نفس منوط به ارضاء نیازهای اولیه جسمانی، ایمنی و محبت است.
مازلو دونوع نیاز به اعتماد را از هم تفکیک کرده است: یکی عزت نفس، که شامل تمایل به شایستگی، چیرگی، پیشرفت، توانمندی، کفایت، اطمینان و آزادی می باشد. زمانی که این نیاز ارضاء شود، خود،احساس ارزشمندی و اطمینان می کند و فرد وجود خود را مفید و لازم می داند، ولی اگر این نیازها ارضاء نشود، فرد احساس حقارت و ناامیدی میکند. شکل دوم نیاز به اعتماد، احترام به دیگران و احترام قائل شدن از سوی دیگران می باشد که شامل تمایل به شناخته شدن، قدردانی، توجه، منزلت اجتماعی و غیره است. بدین خاطر افراد نیاز دارند از طرف دیگران مورد توجه و احترام قرار گیرند. البته باید گفت نیازهای پنجگانه بطور همزمان ما را بر نمی انگیزاند، در هرلحظه فقط یک نیاز چیره است و به این وابسته است که کدامیک از نیازها برآورده شده باشد، بعنوان مثال اگر فرد چند روزی گرسنه باشد نیاز جسمانی گرسنگی چیره می شود، نیازهای ایمنی، محبت، احترام و تحقق خود، توجه فرد را جلب نمی کند.(سوری،هاشمی،۱۳۸۶)
وی مطرح می کند روانشناسان بیشتر به نیازهای زیستی پرداخته و نظریههای شخصیت را مطرح کرده اند که بر اساس آنها انسان به دنبال رفع کمبودها و کاهش تنش است، در صورتیکه نیازهای انسان بالاتر از این سطح می باشد.
مازلو می گوید، در روند رشد فرد، نیازهای رده بالاتر بعداً ظاهر می شوند و این نیازها برای بقا کمتر ضرورت دارند. با این می توانند به بقا و ترقی شخص کمک کنند. ارضاء این نیازها، سلامت بهتر، عمر طولانی تر و کارآیی زیست شناختی بیشتری ایجاد می کنند.ارضاء آنها نه فقط از نظر زیست شناسی بلکه از نظر فیزیولوژیکی نیز سودمند هستند، زیرا خوشی عمیق تر، آرامش فکر و کمال زندگی درونی را در شخص سبب می شوند(سوری وهاشمی،۱۳۸۶)
۲-۶-۵- نظریه آدلر:
آدلر،روانشناس معروف که تمام عمر خود را به بررسی و مطالعه احساس حقارت و عقده خود کم بینی صرف کرد، چنین نتیجه گرفت که مهمترین نیاز انسان کسب عزت نفس است. او معتقد است وقتی که انسان خود را ازدیگران کوچکتر و ناتوانتر بداند، جامعه را برتر از خود خواهد دانست و این ناتوانی او را از فراگیری و هماهنگی با اجتماع باز می دارد و در مقابل آن، احساس دیگری وجود دارد که می توان نام آن را خودبزرگ بینی گذاشت که در جای خود مانند یک عقده خود برتر بینی است. طبق نظر آدلر داشتن عزت نفس، مسئله ایی کاملا حیاتی و موضوع مرگ و زندگی و عاملی موثر برای احساس خوشبختی و کسب لذت از زندگی است. عزت نفس با داشتن احساس مثبت نسبت به خود و قبول و پذیرش خود، رشد و نمو می یابد و لازمه این رشد و نمو، داشتن احساسات مثبت از خود و آگاهی از تواناییهای موجود در خود می باشد (لارنس،۱۳۷۵،به نقل از شجری،۳۳)
۲-۶-۶- نظریه ویلیام جیمز:
جیمز می گوید: شکست و ناتوانی انسان فقط یک دلیل دارد، نداشتن ایمان به واقعیت خود است. همچنین او معتقد بود که تصور از خود در حین تعاملات اجتماعی یعنی زمانی که فرد متولد شده و مورد شناسایی دیگران قرار می گیرد شکل می یابد.(بیابان گرد، ۱۳۸۰، ۴۸)
۲-۶-۷- نظریه گوردن آلپورت:
بهنظر آلپورت مفهوم خود، بخش شایان توجهی را در بحث شخصیت سالم تشکیل می دهد. ولی وی با جایگزینی واژه خویشتن بجای خود، می خواست ابهامهایی که جزء جدایی ناپذیر بحث مربوط به خود است را بکاهد.(خوشدل، ۱۳۷۹، به نقل از سوری وهاشمی، ۴۳) به اعتقاد آلپورت پرورش خویشتن از کودکی تا بلوغ در هفت مرحله انجام می گیرد.
۱-خودجسمانی:زمانی آغاز می شود که کودکان از من بدنی آگاه می شوند به عنوان مثال کودک خود را از اشیاء محیط متمایز می داند.
۲-هویت خود: در این مرحله حس تشخیص هویت خود پدیدار می شود و کودک از هویت خود آگاه شده و زمانی که آنها اسم خودشان را یاد می گیرند و خود را مجزا از دیگران می بینند و هویت خود تقویت می شود.
۳- عزت نفس یا احترام به خود: سومین مرحله پرورش خویشتن است. این مفهوم زمانی در کودک پدیدار می شود که او می آموزد کارها را به تنهایی می تواند انجام دهد. آلپورت می گوید، اگر والدین مانع کاوش کودک شوند، شکل گیری عزت نفس مختل می شود.
۴-گسترش خود: که از سن چهار سالگی آغاز می شود و در این مرحله کودک به اینکه برخی از افراد، اشیاء و چیزها به او تعلق دارند، همانند والدین و غیره پی میبرد.
۵- تصور از خود یا خودانگاره: به اینکه کودک خود را چگونه می داند و چه تصوری از خود دارد مربوط می شود این مرحله معمولاً از سن ۴ تا ۶ سالگی رخ می دهد.
۶- خود به عنوان حریفی عاقل: که بین ۶ تا ۱۲ سالگی ایجاد می شود، این مرحله زمانی آغاز می شود که کودکان پی می برند توانایی عقلانی برای حل مشکلات دارند.
۷- تلاش اختصاصی: درس بلوغ پدیدار میشود. نوجوان در این مرحله پی به وجود هدفهای دراز مدت در خودش میبرد. و برای آینده طرحها و برنامههایی پیش بینی می کند.(سوری،هاشمی، ۱۳۸۶)
۲-۶-۸- نظریه مید:
مید معتقد است تصورات و نگرشهای شخص، نقش زیادی در زندگی او دارد. این تصور را نمی توان مربوط به موقعیتهای درونی یا بیرونی دانست. تصورات بر اساس بازخوردی که از نظر دیگران بدست می آید، تشکیل می شود. بنابراین، شخص خصوصیات خود را به گونه ای درک میکند که دیگران آن خصوصیات را به وی نسبت می دهند. او نتیجه می گیرد که عزت نفس بر اثر انعکاس ارزیابی دیگران، به وجود می آید و این اجتماع است که برای افراد معیارهای زندگی را تعیین میکند و از طرفی نظریات دیگران در شخص درونی می شود و عزت نفس او را شکل می دهد ( پورمقدسیان، ۱۳۷۳)
۲-۶-۹- نظریه براندن:
براندن، عزت نفس را یک نیاز اولیه و اساسی در زندگی انسان می داند. به نظر او عزت نفس سالم با خردگرایی، واقع گرایی، شهودی بودن، خلاقیت، استقلال، انعطاف پذیری، توانایی روبرو شدن با تغییر و نوع دوستی در ارتباط مستقیم میباشد. براندن در باره ارکان عزت نفس میگوید: عزت نفس از دو بخش باهم مرتبط تشکیل می شود
الف ) باور خود توانمندی (داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالشهای زندگی ): باور خود توانمندی به معنای داشتن اطمینان به عملکرد ذهن است. یعنی اینکه باور کنیم توانایی فکر کردن، درک نمودن، آموختن، انتخاب کردن و تصمیم گیری را داریم. اگر کسی خود را برای برخورد با چالشهای زندگی بی کفایت بداند، اگر کسی به خود اعتماد نداشته باشد، اگر کسی برای خود احترام قائل نباشد و از اندیشه ابراز وجود کردن بترسد، میگوییم از عزت نفس کافی برخوردار نیست. باور خود توانمندی و حرمت نفس دو ستون مهم عزت نفس سالم هستند و اگر هر کدام از این دو وجود نداشته باشند عزت نفس خدشه دار شده است.
دانلود پایان نامه با موضوع بررسی تأثیر عزت نفس در پیشگیری از بزهکاری نوجوانان پسر ...