دینشناختی
تقدم عقل بر نقل
جدا بودن دین از زندگی
در این قسمت از پژوهش، سعی میشود با توجه به اصولعملی استنباط شده از مبانی فکری مکتب لیبرالیسم، تأثیر هر یک از آنها در زمینۀ دو شاخصسبک زندگی از جمله اوقات فراغت، روابط انسانی بررسی شود. در واقع در سؤال یک میخواهیم بدانیم مبانی فکری لیرالیسم چه تأثیری بر سلایق و ترجیحات فرد در زمینۀ این دو شاخصخواهد داشت و به تبع آن چه نوع جهتدهی در زندگی فرد ایجاد میکند که سبک زندگی او را با افراد دیگری که مبانی فکری لیبرالی ندارند متمایز می کند؛ به عبارت دیگر در این قسمت از پژوهش به بررسی بروزات و ظهورات لیبرالیسم در زمینۀ این دو شاخصپرداخته شده است. همچنین باید تأکید شود که در سؤال یک هدف از بررسی این اصول در دو شاخصنامبرده، صرفاً به صورت کلی میباشد و در سؤال چهار دامنۀ این بررسی محدودتر شده و به زندگی در فضای مدرسه خواهد رسید.
اما در ابتدای این بحث باید به این سؤال مهم و اساسی پاسخ دهیم که آیا لیبرالیسم قائل به وجود تنها یک نوع سبک زندگی است یا «سبکهای» زندگی را تجویز میکند؟ در جواب این سؤال با توجه به مبانی این مکتب و اصولی که استنباط شد میتوان گفت که این مکتب قائل به وجود «سبکهای» زندگی است نه صرفاً یک سبک زندگی. در توضیح این ادعا باید بازگشتی هر چند کوتاه و اجمالی به مبانی فکری این مکتب نمود و پاسخ را در رویکردهای انسانی یافت که با عینک لیبرالیسم به زندگی مینگرد.
همان طور که در قسمت قبل توضیح دادیم، در نگاه و اندیشۀ لیبرالیارزشها موضوعاتی هستند که از پیش تعیینشدهنمیباشند و هر انسانی بر اساس سلیقه و ترجیحات خود برخی مسائل را خوب و برخی دیگر را تنفرآمیز یا بد میداند بنابراین فرد معیار و ملاک تعیین ارزشهای خود میباشد؛ و درست به همین دلیل در رویکرد انسان لیبرال ارزشهاجنبهای پسینی مییابند؛ بنابراین ارزشها مقولاتی هستند پسینی که ذاتاً متغیر نیز میباشند و متغیر بودن نیز عدم ثبات را به همراه خواهد داشت. اکنون انسان لیبرال در رابطه با مسئلۀ مهمی چون سبک زندگی خود را مقید به انتخاب سبکی برای زندگی که بر اساس ارزشهایی پیشینی هستند نمیداند بلکه انتخاب او از روی احساس شخصی و فردی او نسبت به مسائل و امور اطرافش شکل میگیرد. احساسی که ممکن است خوب باشد یا بد، اما هر آنچه هست مختص به خود او میباشد و با سایرین متفاوت است؛ بنابراین در مکتب لیبرالیسم نمیتوان از یک سبک زندگی برای همۀ انسانها سخن گفت و باید قائل به وجود سبکهای گوناگون زندگی بود؛ اما نکتۀ مهم این میباشد که درست است که لیبرالیسم قائل به سبکهای زندگی متعدد میباشد اما باید توجه کرد که همۀ این سبکهای مختلف زندگی از مبانی فکری یکسانی گرفته شده است که اندیشۀ انسان لیبرال را میسازد؛ به عبارت دیگر نتیجهای که میتوان گرفت این است که سبکهای مختلف زندگی در لیبرالیسم از چهارچوبهای یکسان فکری گرفته شده است. به عنوان مثال همۀ کسانی که دارای اندیشۀ لیبرال هستند قائل به وجود ارزشهای پسینی هستند که متغیر و نسبی نیز میباشند و این میتواند یکی از چارچوبهای یکسان در انتخاب سبک زندگی باشد. همچنین همه اصولی که در مبانی فکری لیبرالیسم استنباط شده است، چارچوبهای یکسانی است که اندیشۀ فرد لیبرال بر اساس آنها شکل میگیرد.
همان طور که قبلاً در فصل دوم اشاره شد، شاخصههای سبک زندگی متعدد هستند اما در پژوهش پیش رو دو شاخصاوقات فراغت، روابط انسانی و لباس پوشیدن انتخاب شده است. این دو شاخصهمگی جزئی از سبک زندگی محسوب میشوند و متأثر از آن میباشند به گونهای که با مطالعه و توضیح آنهامیتوان به تفاوت سبکهای زندگی مختلف پی برد. در واقع این دو شاخصمانند کلماتی هستند که باید بر اساس متنی که در آن قرار دارند تفسیر شوند و این متن میتواندمکتبهای مختلف باشد که در پژوهش پیش رو مکتب لیبرالیسم متن مورد نظر است.
۴-۲-۲- بررسی اوقات فراغت بر اساس مبانی و اصول عملی استنباط شده از مکتب لیبرالیسم
همان طور که در توضیحات مربوط به سبک زندگی و اوقات فراغت اشاره شد، فعالیتهایی از قبیل استراحت کردن، ورزش و بازی، فعالیتهای دینی، گردش و تفریح در فضای بیرون از خانه، سفر کردن، رفتوآمد با دوستان، تماشای رخدادهای ورزشی، بازدید از نمایشگاهها، تماشای تلویزیون و ماهواره، استفاده از اینترنت، مطالعۀ انواع کتابها مجلهها و غیره همگی میتوانند به نوعی اوقات فراغت باشند.
اما نکتۀ قابلتوجهی که باید اشاره کرد این است که دیدگاهها و نگرشهایی که افراد دارند بر انتخاب آنهادر رابطه با انواع گذران اوقات فراغت و چگونگی گذران آنها تأثیر دارد. از این رو در پژوهش حاضر به بررسی تأثیر نگرش لیبرالیسم بر اوقات فراغت و انواع آن، پرداخته شده است.
۴-۲-۲-۱- تبیین تأثیر مبنای جهانشناختی «محوریت دنیای مادی به عنوان تنها فرصت زندگی»و اصل عملی (مادیت جهان و عدم وجود زندگی پس از مرگ)برآمدهاز آن بر اوقات فراغت
با توضیحاتی که در قسمت قبل در مورد جهانبینی لیبرالیسم داده شد به این نتیجه رسیدیم که این مکتب جزو مکاتب مادی است؛ بنابراین به موضوع مهمی چون زمان و به تبع آن اوقات فراغت که بخشی از زمان است از دریچۀ مادیت مینگرد. بر این اساس نگاه به اوقات فراغت در مکتب مادی لیبرالیسم که افق دید آن از زندگی بشر و حیات او تا لحظۀ مرگ است و همۀ مراحل تکامل و پیشرفت بشر را در محدودۀ جهان ماده و گذران زندگی این جهان میبیند، متفاوت خواهد بود. بر اساس این دیدگاه انسان مادی از لحظهلحظۀ عمر خود باید بیشترین استفاده را در ایجاد شرایط بهتر و مناسبتر برای کسب لذتهای دنیوی ببرد. در این دیدگاه وقت و عمر حیات بشری از دو جهت محدود است:
- محدودیت کمی: چراکه زندگی و حیات بشری را محدود به همین دنیا میداند پس وقت و عمر انسان محدود به این دنیا است و «اوقات فراغت» هم محدود به ساعاتی خاص از ساعات شبانهروز است که بر اساس میل و رغبت شخصی شکل میگیرد.
- محدودیت کیفی: چرا که وقت و عمر انسان صرفاً صرف امور مادی و دنیوی میشود و از این سرمایۀ گرانبها در جهت تأمین نیازهای دنیوی و لذتهای مربوط به آن استفاده میگردد نه نیازهای معنوی و اخلاقی (کوهستانی و امینیان، ۱۳۸۳، ص ۵۵).
۴-۲-۲-۲- تبیین تأثیر مبنای انسانشناختی «تقدم فرد بر جامعه» بر شاخص اوقات فراغت
بر اساس مبنای«تقدم فرد بر جامعه« در مکتب لیبرالیسم، فرد و خواستههای او محوریت دارند و مورد تأکید بسیار زیادی قرار دارند. بدین ترتیب در شرایط گوناگون وزنۀ انتخاب و خواستۀ فرد بر انتخاب و خواستۀ جامعه سنگینتر خواهد بود. بر این اساس فرد در انتخاب نوع گذران اوقات فراغت خود و خواستهایش را در محور قرار میدهد بدون اینکه میل و خواستهای خود را در این زمینه در چهارچوبهای از قبل تعیینشدۀ دین محدود کند و فراتر از این در مواردی نیز ملزم بودن به قوانین جامعه در زمینۀ اوقات فراغت را نوعی تعدی به حریم مقدم بودن خود بر جامعه میداند؛ بنابراین فردی با این رویکرد لیبرالی اعتقاد دارد میتواند هر نوع اوقات فراغتی را که میپسندد برگزیند و از آن لذت ببرد و در این میان مهم این است که خواستۀ او برآورده شود. بر این اساس در سبک زندگی لیبرالی هر فردیمیتواند با کمترین توجه به خواستۀ جامعه اوقات فراغتی را برگزیند که از آن لذت میبرد و به نظر او عاری از اشکال است.
۴-۲-۲-۲-۱- تبیین تأثیر اصول عملی برآمده از مبنای انسانشناختی بر شاخص اوقات فراغت
الف- تأثیر اصل عملی «منافع فردی» بر شاخص اوقات فراغت
از آنجایی که انسان لیبرال وجود خود را بر جامعه مقدم میداند، خواستهها و منافع فردی خویش را نیز در محوریت و مقدم بر خواستهها و منافع جامعه تلقی میکند و بالاتر از این که خواستۀ او بر خواستۀ جامعه ترجیحداده شود را حقی از حقوق فردی خود میداند که باید جامعه آن را برآورده کند. در واقع انسان لیبرال در رابطهای ابزارانگارانه هدفی بالاتر از برآورده شدن و حفظ منافع فردی خویش نخواهد داشت؛ نابراین فردی با چنین نگرشی اوقات فراغتی را که طبق میل و خواستههای اوست برمیگزیند بدون کمترین توجه به آسیبهای اجتماعی انتخابی که داشته است چرا که او این نوع انتخاب و توجه ننمودن به پیامدهای آن را حقی از حقوق مسلم خود میداند که جامعه باید آن را بپذیرد و در این میان هیچگونه احساس تکلیف و مسئولیتی در رابطه با پیامدهایی که امکان دارد برای جامعه فاجعهبار باشد نخواهد داشت.
ب- تأثیر اصل عملی « محوریت امیال و ارضای حداکثری آنها» بر شاخص اوقات فراغت
همانگونه که پیشتر توضیح داده شد در اندیشۀ لیبرالی امیال انسان و ارضای آنها از چنان اهمیتی برخوردارند که مهمترین عامل تحرک و پویایی زندگی انسان به شمار میآیند به گونهای که با وجود آنها انسان امیدوار و زنده است. این نوع نگرش تأثیر مستقیمی بر انتخاب و ترجیح افراد در انتخاب نوع گذران اوقات فراغتشان دارد. به گونهای که از میان انواع مختلف اوقات فراغت بیشتر به دستهای تمایل دارند که به ارضای حداکثری امیال آنها کمک کند. لذا در این راستا هر نوع چارچوبی اعم از دینی و اجتماعی را زیر پا گذاشته و این چارچوبها را به عنوان ملاکهایی که باید به آنها پایبند بود نمیپذیرند چرا که امیال خود را محور و ملاک انتخابهای خود در این زمینه میدانند.
۴-۲-۲-۳- تبیین تأثیر اصول عملی برآمده از مبانی ارزششناختی «محوریت بعد مادی وجود انسان» بر شاخص اوقات فراغت
همانطور که قبلاً در رابطه با مبنای ارزششناختی «محوریت بعد مادی وجود انسان» توضیح داده شد همۀ ارزشهای موجود در لیبرالیسم در خدمت حفظ محوریت فرد و بعد مادی وجود اوست میباشند. بنابراین توضیح در مورد تأثیر اصول عملی برآمده از مبانی ارزششناختی بر شاخص اوقات فراغت به خوبی تبیین کنندۀ محوریت فرد میباشند. بنابراین در ادامه به توضیح تأثیر اصول عملی بر شاخص اوقات فراغت میپردازیم.
الف- تبیین تأثیر اصل عملی «آزادی بیرونی» بر شاخص اوقات فراغت
بر اساس این اصل فرد آزاد است که بر اساس خواستههایش هر نوع اوقات فراغتی را انتخاب کند و بتواند ارادۀ خود را در این زمینه بدون هر نوع قید و شرطی اعمال نماید بدون آنکه عاملی در این امر مداخله کند چرا که هرگونه ممانعتیا مخالفت با انتخاب نوع اوقات فراغت فرد تهدیدی علیه آزادی اوست و فردیت او را زیر سؤال میبرد. بنابراین چارچوبهای دینی در زمینۀ اوقات فراغت از جمله عوامل تحدید کنندۀ آزادی محسوب میشوند. در واقع آزادی در زمینۀ انتخاب اوقات فراغت خود هدفی است که فرد دنبال میکند فارغ از جنبههای مثبت یا منفی این انتخاب.
ب- تبیین تأثیر «اصل تساهل و مدارای حداکثری» بر شاخص اوقات فراغت
بر اساس این اصل فرد میتواند در رابطه با انتخاباوقات فراغت هر نوع اعتقادی داشته باشد و چنانچه اعتقاد او با شخص، جامعه و نهادهای دینی مغایرت داشته باشد، حق ممانعت او از این اعتقادو البته عمل بر اساس آنرا ندارند چراکه اعتقاد بر این است که از میان تفکرات گوناگون افراد و گروهها در جامعه در نهایت نمیتوان تفکری را نهایی و صد در صد درست و بدون خطا تلقی کرد؛بنابراین در مقابل اعمالی که بر اساس عقاید گوناگون در رابطه با اوقات فراغت نیز وجود داردباید تساهل و مدارای حداکثری جاری باشد و در این میان مقولهای چون امر به معروف و نهی از منکر در مقابل اوقات فراغتی که از نظر دین موجه نیست به عنوان عاملی که صرفاً آزادی فرد را محدود میکند عکسالعملی نادرست استخواهد بود.
ج- تأثیر اصل عملی « تعیین بایدها و نبایدهای اخلاقی» بر شاخص اوقات فراغت
با اعتقاد به این اصل، فرد تشخیص خود را برای خوب یا بد بودن نوع اوقات فراغتی که برگزیده است کافی میداند؛ به عبارت دیگر احساس فرد در تعیین چگونگی گذران اوقات فراغت او مهمترین ملاک تشخیص اوست. بدین ترتیب امکان دارد فرد نسبت به آن دسته از تفریحاتی که دین از آن نهی کرده است احساس خوشایندی داشته باشد بنابراین در این میان این دین است که در مقابل احساس فرد، باید کنار گذاشته شود. از طرفی هم امکان دارد فرد از میان انواع گذران اوقات فراغتگزینهای را انتخاب کند که دین نیز بر آن صحه گذارده است، امّا نکتۀ مهم در این است که نیّت این فرد نه تنها عمل طبق چهارچوب دین بوده بلکه از این روست که احساس او این نوع از اوقات فراغت را خوشایند دانسته است. در واقع سلیقهای عمل نمودن به احکام و چهارچوبهای دین در این زمینه از پیامدهای ملاک قرار گرفتن فرد در تعیین بایدها و نبایدهای اخلاقی است. به این معنی که فرد قسمتهایی از دین را که نسبت به آنها احساس خوشایندی دارد میپذیرد و قسمتهایی که ناخوشایند اوست و در واقع به نفعش نیست را کنار میگذارد.
۴-۲-۲-۴- تبیین تأثیر اصل عملی (جدایی دین از زندگی) برآمده از مبنای دینشناختی «تقدم عقل بر نقل» بر شاخص اوقات فراغت
بر اساس این اصل دین در جایگاهی قرار ندارد که چهارچوبهایی را برای تعیین اوقات فراغت فرد تعیین کند. چرا که فرد خود را در جایگاه خدا قرار داده و برای خود در همۀ زمینهها از جمله انتخاب نوع اوقات فراغت تعیین تکلیف میکند. از این رو او به جای شاخصهای دین در انتخاب اوقات فراغت عقل خود را تعیینکننده و لازم و کافیمیداند.
همچنین جالب است که اشاره کنیم تعریف جامعهشناسان از فراغت به معنای امروزی آن نیز در راستای تفکرات لیبرالی است چرا که آنها یکی از شروط اساسی برای فراغت را فعالیتی میدانند که فارغ از اجبارهای اجتماعی، مذهبی و عمومی باشد به گونهای که در آن نوعی گزینش یا انتخاب آزاد مطرح باشد (کوهستانی و امینیان، ۱۳۸۳، ص ۵۷). بدین ترتیب در سبک زندگی جامعهای که در آن نگرش لیبرالی پایه و اساس اندیشۀ افراد است اوقات فراغت در هر طبقهای از جامعه دارای ویژگیهایی است که توضیح داده شد و این ویژگیها فارغ از متفاوت بودن نوع گذران اوقات فراغت طبقات مختلف جامعه، چارچوب کلی گذران این بخش از زندگی انسان را تشکیل میدهد.
۴-۲-۲-۵- ویژگیهای اوقات فراغت در سبک زندگی لیبرالیسمی
بر اساس توضیحات فوق و اصول نامبرده، اوقات فراغت در سبک زندگی لیبرالیستی دارای ویژگیهای زیر میباشد:
- گزینش اوقات فراغتی که موجب ارضای حداکثری امیال باشد.
- تعیین بایدها و نبایدهای مربوط به نوع اوقات فراغت از جانب فرد و شکلگیریکثرتگرایی اخلاقی.
- آزاد بودن فرد در انتخاب هر نوعی از اوقات فراغت به عنوان حقی از حقوق او
- تساهل و مدارای حداکثری افراد و نهادهای اجتماعی و دینی در مقابل انتخاب هر نوع اوقات فراغتی از سوی فرد