صدیق (۱۳۸۴) نشان داد به علت مشکلات ساختاری خانواده و از هم پاشیدن آن و از جهت اینکه فرزندان این مجتمع ها نوعا از طفولیت طعم زندگی را لمس نکرده و همواره در تنش و کشمکش و بی مهری ، در محیط های مملو از ترس و وحشت و بعضا نا خواسته متولد شده و ادامه زندگی داده اند مشکلاتی برای آنها بوجود آمده است بدین ترتیب این فرزندان دچار مشکلاتی از جمله صرع ، اختلالات تبدیلی و زمینه های اضطرابی و واکنش های نوروتیک شده اند. از جمله مشکلات دیگری که در این فرزندان نسبت به نرم جامعه بیشتراست می توان به این موارد اشاره کرد : شب ادراری ، ناخن جویدن ،پرخاشگری ، دروغ گویی ، بی قراری ، انزوا ، کمرویی ، احساس بی ارزشی ، عزت نفس پایین ، احساس حقارت ، کاهش قدرت تصمیم گیری ،آشفتگی فکر ،شیشه شکستن ،حالت های سادیستی و مازوخیستی،هراس ، افسردگی مشکلات تحصیلی ،بیش فعالی همراه با کمبود توجه ،تکانه ای بودن، اقدام به خود کشی، رگه هایی ازاختلال شخصیت خود شکن ، رگه هایی ازاختلال شخصیت منفعل مهاجم، و حتی اختلالات سلوک، اختلال پارانوئیدی و نیز اختلالات جنسی و اعتیاد به مواد استنشاقی مثل بنزین و حتی آشغال خوری نیزدیده شده است.
در مطالعه فرنیا و همکاران(۱۳۸۵)، میزان استرس، شیوه های مقابله ای و ارتباط آن با سلامت عمومی افراد وابسته به مواد افیونی و غیر وابسته به مواد افیونی بررسی شده است. نوع مطالعه مورد – شاهدی است. جمعیت مورد مطالعه ۶۳ فرد وابسته به مواد افیونی بوده اند و گروه شاهد ۶۳ فرد غیر وابسته به مواد افیونی بوده که از نظر سن و جنس با گروه مورد مطالعه همتاسازی شده اند.ابزارهای اندازه گیری، پرسشنامه شیوه های مقابله با استرس، پرسشنامه سلامت عمومی و زمینه یاب تجارب زندگی بوده است. نتایج نشان دهنده تفاوت معنی دار بین دو گروه از نظر میزان و شدت استرس، شیوه های مقابله ای و سلامت عمومی می باشد. همچنین ارتباط شیوه های مقابله با استرس و سلامت عمومی افراد وابسته به مواد افیونی معنی دار است اما در گروه غیر وابسته به مواد افیونی معنی دار نمی باشد. مطالعه نشان می دهد که افراد وابسته به مواد افیونی شیوه های مقابله ای ناسازگارانه ای دارند که با استرس های زیادی که متحمل می شوند و نیز خطر تضعیف سلامت عمومی آنان در ارتباط است. نتایج پیشنهاد می کند که شیوه های مقابله ای یک عامل کلیدی در ارزیابی ارتباط بین استرس و سلامت عمومی در افراد وابسته به مواد افیونی می باشد.
در پژوهش بشارت(۱۳۸۶)، رابطه بین ابعاد شخصیت و سبک های مقابله با استرس در یک نمونه دانشجویی مورد بررسی قرار گرفت. هدف اصلی پژوهش حاضر مطالعه نوع رابطه ابعاد شخصیت شامل نوروزگرایی، برون گرایی، تجربه پذیری، همسازی و وظیفه شناسی با سبک های مقابله مساله مدار، هیجان مدار مثبت و هیجان مدار منفی بود. ۳۷۸ دانشجو (۱۷۶ پسر و ۲۰۲ دختر) از رشته های مختلف دانشگاه تهران در این پژوهش شرکت کردند. از آزمودنی های خواسته شد “"مقیاس شخصیت نئو” و “"مقیاس سبک های مقابله تهران"” را تکمیل کنند. برای تحلیل داده های پژوهش از شاخص ها و روش های آماری شامل فراوانی، درصد، میانگین، انحراف معیار، آزمون t، ضرایب همبستگی و تحلیل رگرسیون استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که نوروز گرایی، برون گرایی و وظیفه شناسی می توانند تغییرات مربوط به سبک های مقابله مساله مدار و هیجان مدار منفی را پیش بینی کنند؛ تجربه پذیری می تواند تعییرات مربوط به سبک های مقابله مساله دار و هیجان مدار منفی را پیش بینی کند، و همسازی فقط تغییرات مربوط به سبک مقابله هیجان مدار منفی را پیش بینی می کند. بر اساس یافته های پژوهش چنین نتیجه گیری شد که خصیصه های شخصیتی بر راهبردهایی که فرد در مقابله با استرس های زندگی از آنها استفاده می کند تاثیر می گذارند.
یافته های مکری و همکاران(۱۳۸۶)، نشان دهنده ی بالاتر بودن میزان تکانشگری حرکتی و کژکنشی در مصرف کنندگان هروئین در مقایسه با مصرف کنندگان تریاک و درجه ی بالاتر تجربه طلبی و خستگی پذیری در مصرف کنندگان کراک بود. گروهی که ولع بیشتری را با توجه به ابزار سنجش ولع تجربه کرده بودند، میزان بالاتری را در بی برنامه گی ، تکانشگری حرکتی و شناختی و نمره ی کل در آزمون بارات نشان دادند همچنین میزان ولع مصرف در آزمودنی ها با توجه به سن آنان و نمره ی تکانشگری عملکردی ارتباط معکوس معنی دار و با نمره ی کلی مقیاس تکانشگری بارات ارتباط مستقیم معنی دار نشان داد. این محققان نتیجه گرفتند که ویژگیهای شخصیتی، می توانند عامل پیش بینی کننده ی مهمی برای میزان ولع مصرف در معتادان مواد افیونی باشند، لذا توجه به این جنبه ها را در جهت انتخاب مناسب درمان روانشناختی جهت کنترل ولع مصرف که از دیدگاه آنان مهمترین پیشایند بازگشت به مصرف مواد است بااهمیت دانستند.
شاهقلیان، مهناز (۱۳۸۷)، بر روی ۵۰ نفر از دانش آموزانی که پدرشان دور از آنها و شاغل در عسلویه بود در مقایسه با ۵۰ دانش آموزی که پدر در محل سکونت شان شاغل بود، مطالعه کرد. نتایج نشان داد تفاوت معناداری بین دو گروه در خرده مقیاس های اختلال رفتاری شامل بیش فعالی، پرخاشگری، اضطراب-افسردگی، کمبود توجه و حواس پرتی وجود داشت.
غرایی، محمدی و اصغر نژاد فرید (۱۳۸۷)، در مطالعه با عنوان ارتباط اختلالات رفتاری با سبک ها و راهبردهای مقابله ای دانش آموزان، ۴۲۰ نمونه شامل ۱۹۵ نفر پسر و ۲۲۵ نفر دختر را به طور تصادفی انتخاب کردند. نتایج مطالعه نشان داد سبک های مقابله ای کارآمد و ناکارآمد و راهبردهای مربوط به آنها توانایی پیش بینی معنادار اختلال های رفتاری را دارند و راهبردهای مقابله ای می توانند بخشی از تغییرات مربوط به اختلال رفتاری را تبیین کنند.
در ارتباط با تکانشگری و اختلالات مرتبط با این اختلال ، می توان به پژوهش ( اختیاری و بهزادی ،۱۳۸۷) اشاره نمود که رفتارهایی از قبیل سوء مصرف مواد ، بزهکاری ، وسواس بیمارگونه ، آتش افروزی ، می بارگی ، خشونت ،قماربازی های بیمارگونه ، رانندگی در هنگام مستی و رفتارهای جنسی پرخطر را نشان دادند.
در مطالعه ای که رضوان فرد وهمکاران(۱۳۸۹)با هدف بررسی رابطه ویژگیهای شخصیتی و تکانشگری با میزان وابستگی نیکوتین در افراد سیگاری با بهره گرفتن از ۳۰ دانشجوی رشته پزشکی غیر سیگاری و۵۹ دانشجوی رشته پزشکی سیگاری انجام دادندبه این نتیجه دست پیدا کردند که عواملی هم چون نمرات افسردگی،تکانشگری حرکتی،مخاطره جویی،تکانشگری حس جویی،ماجراجویی ،تجربه جویی،رفتارهای کنترل نشده،نوجویی،فقدان پشتکار و فقدان خودراهبری نقش موثری در پیش بینی وابستگی زیاد افراد به سیگار داشتند،همچنین سه عامل مخاطره جویی،حس جویی و رفتارهای کنترل نشده نقش مهمی در پیش بینی وابستگی کم افراد به سیگار ایفا می کردند.
با توجه به نتایج مطالعه کاملی و همکاران (۱۳۹۰)، که بر روی دختران بی سرپرست و بد سرپرست انجام داد می توان بیان نمود که احتمالاً اثربخشی درمان می تواند باعث افزایش مهار تهای حل مسأله و تغییر سبک های مقابله ای در دختران بی سرپرست و بدسرپرست وزمینه ساز بهبود سازگاری اجتماعی در زندگی آنها شود. بنابراین بین مهارت های مقابله ای و مشکلات هیجانی ایشان رابطه وجود دارد.
هدف پژوهش بیرامی و همکاران(۱۳۹۰)، مقایسه ی تکانشگری و خرده مقیاس های آن در بیماران مبتلا به اختلالات خوردن، وسواس و گروه بهنجار بود.این مطالعه با روش نمونه گیری در دسترس انجام شد. برای جمع آوری اطلاعات از آزمون تکانشگری بارات استفاده شد. میزان بالای تکانشگری و مولفه های آن در بیماران قابل توجه بود و می تواند توجیه کننده ی مشکلات این بیماران در بازداری رفتاری و به تاخیر انداختن نیازها باشد.
هدف پژوهش پارسامنش، برجعلی و منصوبی فر(۱۳۹۰) بررسی اثربخشی برنامه آموزش مهارت مدیریت استرس بر افزایش میزان کیفیت زندگی و دو بعد آن(سلامت جسمی و روانی)در زنان شاغل بود. طرح پژوهشی حاضر از نوع شبه آزمایشی مداخله ای(پیش آزمون- پس آزمون – پیگیری)با گروه کنترل و از تحقیقات کاربردى- بنیادى بود. جامعه آماری شامل کلیه کارکنان زن شرکت همکاران سیستم بود. بدین منظور تعداد ۳۰نفر از جامعه مذکور به طور تصادفی انتخاب شده و در دو گروه کنترل و گروه آزمایش جای گرفتند. ابزار گردآوری داده ها مقیاس کوتاه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی بود. به منظور تحلیل داده ها از آزمون میانگین دو گروه مستقل برای نمرات افتراقی استفاده شد. نتایج بدست آمده بیانگر این است که آموزش مهارت مدیریت استرس، میزان کلی کیفیت زندگی و دو مولفه آن(سلامت جسمی و روانی)زنان شاغل گروه آزمایشی را به طور معناداری افزایش داده است.
هدف پژوهش موسوی و حمدی(۱۳۹۰)بررسی تاثیر اختلال وسواسی- جبری مادران در رفتارهای ناهنجار کودکان بود. در این مطالعه مورد- شاهدی در کل ۱۰۰ کودک شرکت داشتند. پنجاه کودک ۶ تا ۱۱ ساله که مادرانشان به دلیل اختلال وسواسی- جبری به مرکز روانپزشکی بندرعباس مراجعه کرده بودند و با انجام مصاحبه روانپزشکی و نیز آزمون استاندارد ییل- براون اختلال در آنها تایید شده بود و پنجاه کودک با همان سن و با مادران سالم که سلامت روانی آنها با مصاحبه روانپزشکی و نیز آزمونهای استاندارد شخصیت مینه سوتا و سلامت عمومی تایید شده بود بر اساس آزمون رفتاری اخن باخ مورد مقایسه قرار گرفتند. مقیاسهای شکایات جسمانی، اضطراب و افسردگی، مشکلات اجتماعی، در کودکان با مادران وسواسی- جبری افزایش معنیداری داشت و برونگرایی و درونگرایی در این کودکان بهطور معنیداری بیشتر بود. انزوا طلبی، اختلال توجه، مشکلات تفکر و بزهکاری در کودکان دو گروه تفاوت مشخصی از نظر آماری نداشت. نمره کلی اختلالات رفتاری در کودکان با مادران دچار اختلال وسواسی- جبری بهطور معنیداری بیشتر بود. نتیجه گیری این محققان بدین شرح بوده است : اختلالات رفتاری درکودکان با مادران وسواسی- جبری شایعتر است و ضمن درمان مادران بایستی به کودکان آن ها نیز توجه درمانی کافی شود.
هدف پژوهش صالحی و همکاران(۱۳۹۰)، مقایسه سلامت عمومی، سبکهای مقابله ای و شادکامی مادران کودکان معلول جسمی حرکتی و سالم بود. نتایج پژوهش نشان داد تفاوت معناداری بین میزان سلامت عمومی و شادکامی دو گروه از مادران وجود داشت. و بین استفاده از سبک های مقابله با بحران در دو گروه مادران تفاوت معناداری داشت. همچنین، ارتباط معناداری بین شیوه ی مقابله مساله مدار با شادکامی و سلامت عمومی بدست آمد، بدین معنی که با افزایش مقابله مساله مدار، سلامت عمومی و شادکامی افزایش یافت. مادران کودکان معلول جسمی حرکتی از میزان سلامت عمومی و شادکامی کمتری برخوردار هستند و در مقایسه با مادران کودکان سالم به منظور مقابله با استرس ها، بیشتر از واکنش هیجان مدار و اجتنابی استفاده می کنند.
هدف پژوهش عظیمی، حسنوندی، ولی زاده و حمید(۱۳۹۰)، بررسی رابطه عوامل مدل پنج عاملی شخصیت و تکانشگری بوده است. پژوهش حاضر یک طرح توصیفی از نوع همبستگی بود. برای بررسی رابطه پنج عامل شخصیت و تکانشگری از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد و به منظور تعیین میزان تأثیر متغیرهای شخصیت بر تکانشگری، تحلیل رگرسیون انجام گرفت. تفاوت سطح تکانشگری دختران و پسران نیز توسط آزمون t برای گروه های مستقل بررسی شد. پرسشنامه ها بین ۲۲۶ دانشجوی دختر و پسر دانشکده های مختلف دانشگاه جندی شاپور اهواز به شیوه نمونه گیری در دسترس توزیع گردید. در مجموع ۲۲۰ پرسشنامه بررسی شد (۱۱۹ پسر و ۱۰۱ دختر). بر اساس تحلیل همبستگی، روان رنجور خوبی با نمره کل تکانشوری همبستگی مثبت معنادار و سایر عوامل همبستگی منفی معنادار داشتند. بر اساس نتایج تحلیل رگرسیون، وجدانی بودن، توافق پذیری، گشودگی به تجارب و روان رنجور خوبی به ترتیب قوی ترین پیش بین های نمره کل تکانشگری بودند. وجدانی بودن، روان رنجور خوبی و برون گرایی، تکانشوری شناختی را پیش بینی می کردند وجدانی بودن، گشودگی به تجارب و توافق پذیری قادر به پیش بینی بی برنامه گی بودند. تکانشگری حرکتی نیز تنها توسط وجدانی بودن و توافق پذیری پیش بینی می شد. نتایج مقایسه سطح تکانشگری دختران و پسران در این پژوهش، جز در خرده مقیاس تکانشگری حرکتی تفاوت معناداری نشان نداد.
اسدالهی (۱۳۹۰)در پژوهشی با هدف بررسی رابطه بین تکانشگری ،توانایی حل مساله اجتماعی و وابستگی به موادمخدر (۶۸۹=n) با بهره گرفتن از زندانیان ۱۰ استان کشور و استفاده از پرسشنامه های تکانشگری بارات،فرم کوتاه پرسشنامه توانایی حل مساله اجتماعی زوریلا،پرسشنامه پرخاشگری عمدی/تکانشی و پرسشنامه میزان وابستگی به مواد انجام داد نتایج نشان داد که توانایی حل مساله اجتماعی،تکانشگری و وابستگی به مواد در فهم و پیش بینی پرخاشگری بااهمیت هستند بگونه ای که ارتباط نقش دزدی،کلاهبرداری و سایر جرائم تایید شد اما در مدل برازش یافته برای جرائم نزاع،خشونت و قتل این نقش تایید نشد. همچنین در مدلهای بررسی تکرار جرم نیز نقش تعیین کننده توانایی حل مساله برای جرائم دزدی،کلاهبرداری ،جرائم مالی و سایر جرائم تایید شد.محاسبه شاخصهای برازش مدل در این پژوهش نشان دادکه داده ها بامدلهای پیشنهادشده توسط موران وهمکاران(۲۰۰۲) برازش خوبی دارند.
در پژوهشی که توسط حکمی(۱۳۹۰)، انجام گرفت یافته ها نشان داد که بین روان رنجوری، گشودگی ، تکانشگری شناختی و جهت گیری مذهبی در میان افراد عادی و زندانیان تفاوت معناداری وجود ندارد اما بین برونگرایی ، موافق بودن ، وجدانی بودن ، بی برنامه گی ، تکانشگری حرکتی ، تکانشگری کل در میان افراد عادی و زندانیان تفاوت معنادار وجود دارد.
بساک نژاد، هومن و قاسمی نژاد (۱۳۹۱)، در مطالعه ای نشان دادند که مبتلایان به اختلال خوردن از انواع سبک های مقابله ای اجتنابی برای رویارویی با فشارهای روانشناختی استفاده می کنند و اختلال خوردن نیز نوعی سبک رویارویی با مشکلات زندگی است.
هدف پژوهش درتاج(۱۳۹۲)، بررسی رابطه بین توانایی حل مسئله اجتماعی، تکانشگری و وابستگی به مواد در زندانیان استان کرمان به منظور ارائه مدل پرخاشگری بود. براساس منابع موجود، مدلی از پرخاشگری که شامل تکانشگری، توانایی حل مسئله اجتماعی و وابستگی به مواد بود، با تحلیل مسیر و با کمک رگرسیون چندگانه، روی نمونه ای از زندانیان مرد بالای ۱۸ سال با حداقل سواد سیکل در استان کرمان ( زندانهای کرمان، رفسنجان و زرند)، که سابقه مصرف مواد را داشتهاند، مورد بررسی قرار گرفت. برای جمع آوری اطلاعات ازپرسشنامه تکانشگری بارات، فرم کوتاه پرسشنامه توانایی حل مسئله اجتماعی زوریلا، پرسشنامه پرخاشگری عمدی/تکانشی و پرسشنامه میزان وابستگی به مواد استفاده شد. نتایج نشان داد که توانایی حل مسئله اجتماعی، تکانشگری و وابستگی به مواد در فهم و پیش بینی پرخاشگری با اهمیت هستند، همچنین محاسبه شاخصهای برازش مدل نیزنشان داد که داده ها با مدل نهایی برازش خوبی دارند.
۲-۲-۲ پژوهش های خارجی
ایزنستات (۱۹۷۸)، با مطالعه زندگی نامه ۶۹۹ نفر از بزرگان به این نتیجه رسیده است که یتیمی و داغداری در کودکی، مشخصه بارزی از آنان بوده است. و وودوارد (۱۹۷۴)، نیز اشاره می کند که دو پنجم دانشمندان شهیر یکی از والدین خود را در دوره کودکی از دست داده اند.
بکر (۱۹۷۴)، مشاهده کرده است که افراد محروم از پدر، به طور معناداری خلاق تر از افراد واجد پدرند.
بلک[۲۷۴] و نواکو (۱۹۹۳) در تحقیق خود مهارت های مقابله ای، نظارت خود، کاهش برانگیختگی کارکردها و اشکال مختلف خشم را به صورت درمان انفرادی به آزمودنی ها آموزش دادند. نتایج نشان داد که پرخاشگری کاهش یافته و رفتار های مناسب اجتماعی در افراد مشاهده می شود. برنامه پیگیری نشان داد که ۲۱ هفته پس از مداخله اثرات آموزش همچنان پا برجاست. در این پژوهش فقط مؤلفه های رفتاری خشم مورد ارزیابی قرار گرفت.
کی پسلی (۲۰۰۰، به نقل از ولف، ۱۹۸۸)، به مطالعه پیشینه های موجود در مورد نوجوانان بدسرپرست و بی سرپرست و مقایسه آن با افراد عادی پرداخت. او در مطالعاتش نشان می دهد رشد و رفتار افراد متاثر از نوع خانواده ای است که در آن زندگی می کنند.به علاوه نتایج نشان می دهد که نوجوانانی که در خانه های تک والدینی زندگی می کنند یا نوجوانانی که به فرزندی پذیرفته می شوند در معرض خطر بالاتری برای رفتار ها ی غیر انطباقی می باشند.مطالعات نشان می دهد که این پیامدهای منفی ناشی از شماری دلایل نظیر ماهیت رابطه فرد با سایر اعضای غیر خانواده اصلی خودش،چگونگی نظارت یا مراقبت رفتارهای فرد توسط والدین و عوامل موثر دیگری نظیر کیفیت رابطه با همسالان و مهارت های تفکر شناختی بین فردی است.
ولف (۲۰۰۵)، در مطالعات خود نشان داد محیط مراکز شبانه روزی از نظر عاطفی، هیجانی واجتماعی دارای مشکلات اساسی است و اکثر کودکان ساکن در این مراکز از نظر تحول روانی، اجتماعی و شناختی از کودکان همسال خود که با خانواده زندگی می کنند عقب تر هستند.
محققانی همچون لنگاو، استورمشک (۲۰۰۵)، در پژوهششان به این نتیجه رسیدند که وجود منابع حمایتی و تنش زای متفاوت ، سبک های متفاوت تعاملی و ارتباطی ، انتظارات دیگران ، شیوه های مقابله با تنش متفاوت و نقش های جنسیتی متفاوت برای هر جنس، قادرند سلامت روانی را به صورت منفی یا مثبت تغییر دهند.( لنگاو و استور مشک ، ۲۰۰۵).
ریب وهمکاران(۲۰۰۶)، در پژوهشی که نشان دهنده ی ارتباط میان تکانشگری و عملکرد شناختی بود نتیجه گرفتند که پیامدهای تکانشگری همیشه منفی است. آنها ارتباط میان تکانشگری با شماری از آسیب ها را نشان دادند و نتیجه گرفتند که یکی از مهم ترین عوامل خطر شخصیتی گرایش به مصرف مواد به شمار می رود.
ماسیس و همکاران (۲۰۰۷)، بر روی مقایسه مشکللات رفتاری و هیجانی کودکان بی سرپرست و کودکان دارای سرپرست کشور اوگاندا مطالعه کردند. در این مطالعه ۲۱۰ کودک بی سرپرست و ۲۱۰ کودک عادی به طور تصادفی انتخاب شده و پرسشنامه اختلال رفتاری راتر (فرم والدین)، روی آنها اجرا شد. هر دو گروه کودکان بی سرپرست و کودکان عادی سطوح بالایی از آشفتگی روانشناختی را نشان دادند اما در داشتن اختلالات روانپزشکی جدی مانند سایکوز، اختلالات خلقی و یا سندرم روانی ارگانیک تفاوت معناداری بین دو گروه مشاهده نشد. در هر دو گروه دارا بودن پریشانی روانی همراه با عملکرد ضعیف تحصیلی بود و گروه کودکان بی سرپرست مشکلات هیجانی و رفتاری بیشتری داشتند. نتایج نشان داد که کودکان بی سرپرست نیازهای هیجانی، کمبود احساس امنیت، سوء استفاده و غفلت بیشتری را تجربه کرده اند. آنها قدرت سازگاری بیشتری را نشان دادند و میزان تاب آوری بالاتری را گزارش کردند.
واتز و همکاران (۲۰۰۷)، بر روی مسائل مربوط به سلامت کودکان بی سرپرست و کودکان آسیب پذیر مطالعه کردند. آنها با در نظر داشتن مشکلات تغذیه ای و خدمات مربوط به سلامت جسمی این گروه از کودکان به این نتیجه رسیدند که عواملی غیر از عوامل تغذیه ای و سلامتی جسمانی مسئول بیماری های جسمانی این کودکان است. در واقع آنها به عوامل روانشناختی به عنوان عامل آسیب ساز جهت ابتلا به بیماری های جسمانی در کودکان بی سرپرست و آسیب پذیر نام بردند.
بیلوکس و همکاران(۲۰۰۷)، در پژوهشی به ارتباط بین تکانشگری و اعتیاد و وابستگی روانی به تلفن همراه در میان ۱۰۸ دانشجوی زن مقطع کارشناسی پرداختند. ارزیابی حاصله از پژوهش چهار جزء متفاوت تکانشگری، یعنی فوریت، بی برنامگی، عدم پشتکار و هیجان خواهی را نشان داد.
مطالعات زاپف و همکاران (۲۰۰۸)، نشان داد که رفتارهای سرد والدینی و محافظت بیش از حد والدین موجب اختلالات روانی در نوجوانان می شود و در آینده بر نوع رابطه آنها با همسرانشان تاثیر خواهد گذاشت.
ریز کاسارز و همکاران (۲۰۰۹)، در مطالعه ای که بر روی رابطه بین بی سرپرستی با علائم افسردگی در کودکان و نوجوانان نامبیا انجام دادند، ۱۵۷ دانش آموز کلاس اول تا کلاس دهم انتخاب شدند. نمونه با میانگین سنی ۱۴ سال بود که از بین آنها ۸۴ نفر هیچ والدی نداشتند، ۵۰ نفر تنها یک والد داشتند و ۲۳ نفر نیز دارای هر دو والد بودند. این مطالعه نشان داد ۹/۲۱ درصد از کودکان تک والدی، ۹/۲۱ در صد از کودکان بدون والد و ۹/۱۱ درصد از کودکان دارای دو والد نشانه های افسردگی را بروز دادند. نتایج مطالعه نشان داد که بی سرپرستی با بیماری های سلامت روان و سطوح بالای فشار روانی در ارتباط است.
پژوهش کارتر[۲۷۵] و همکاران(۲۰۱۱)، نشان داد که استفاده از فنون شناختی- رفتاری و راهبردهای مقابله ای در موارد تنیدگی زا برای کنارآمدن با مسایل و مشکلات مربوط به ناباروری و تقویت افکار مثبت و امیدوار کننده زنان نابارور نقش اساسی و تعیین کننده در سلامت جسمانی و روانی آنها ایفا می کند.
آرتمیوس و همکاران( ۲۰۱۲)، از پژوهش خود چنین نتیجه گیری کردند که نحوه مدیریت استرس و فشار[۲۷۶]در رویارویی با مشکلات و موقعیت های مختلف حائز اهمیت است.
در مطالعه ای کرک پاتریک (۲۰۱۲)، با بهره گرفتن از پرسشنامه مهارت های انطباقی به توصیف وضعیت هیجانی کودکان بی سرپرست و کودکان آسیب پذیر پرداخت. آنها نشان دادند که کودکان برای بهبود مشکلات هیجانی شان نیازمند آموزش مهارت های انطباقی می باشند. همچنین نیاز است که مراقبین نیز جهت مدیریت پریشانی هیجانی کودکان نیازمند آموزش مهارت های مقابله ای می باشند.
مارایس و همکاران (۲۰۱۳)، در مطالعه بر روی کودکان بی سرپرست و آسیب پذیر در جنوب آفریقا نشان داد بین سلامت هیجانی کودکان بی سرپرست با فراهم ساختن شرایط زندگی نسبتا منسجم در مراکز نگهداری رابطه وجود دارد. در واقع شرایط نگهداری خوب منجر به کاهش سطح آسیب هیجانی کودکان بی سرپرست می شود.
تاگرام و همکاران (۲۰۱۵)، در مطالعات خود بر روی بررسی نیازها و مشکلات کودکان بی سرپرست و آسیب پذیر نشان دادند که این کودکان علاوه بر نیازهای حیاتی مثل تحصیلات، سرپناه، لباس، تغذیه و … نیازهای رشدی شان شامل مهارت های زندگی، حمایت عاطفی، آموزش حرفه ای-شغلی… نیز از اهمیت بالایی برخوردار است.
پاپین و همکاران (۲۰۱۵)، در مطالعه ای به بررسی رابطه بین وضعیت اجتماعی-اقتصادی و سلامت هیجانی کودکان بی سرپرست کشور مانگانک در جنوب آفریقا پرداختند. ۵۰۰ نفر بین سنین ۷-۱۱ ساله در یک مطالعه مقطعی در سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ شرکت کردند. سلامت روان کودکان بی سرپرست با بهره گرفتن از پرسشنامه ها توسط مراقبان و معلمان و اجرای مصاحبه تشخیصی ارزیابی شد. نتایج مطالعه نشان داد تغذیه مناسب، و دریافت خدمات پزشکی نقش موثری بر سلامت هیجانی کودکان بی سرپرست داشته است.
۲-۳ جمع بندی
از هم پاشیدگی سازمان اصلی خانواده ضربه مهلکی به آینده فرزند در اجتماع می زند. تغییراتی که بر اثر مرگ والدین و یا یکی از آن دو، طلاق و ترک خانواده در زندگی کودکان به وجود می آید نقش موثری در گرایش آن ها به بزهکاری دارد (راس آلن، ۱۳۷۶). یکی از این گروه های آسیب پذیر کودکان بی سرپرست و بد سرپرست هستند. امروزه مشکل نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست به واسطه وجود طیف وسیعی از اختلال های رفتاری، عاطفی، احساس طرد شدگی، خودکارآمدی و حرمت خود پایین مشکل جدی و قابل تامل است (تیزهوش، ۱۳۷۸، رضایی ۱۳۷۸). محیط مراکز شبانه روزی از نظر عاطفی، هیجانی واجتماعی دارای مشکلات اساسی است و اکثر کودکان ساکن در این مراکز از نظر تحول روانی، اجتماعی و شناختی از کودکان همسال خود که با خانواده زندگی می کنند عقب تر هستند (ولف، ۲۰۰۵).
بسیاری از نوجوانانی که آشفتگی های هیجانی تجربه میکنند، توانایی خود در کنترل خشم، دلسردی و مناقشه را از دست دادهاند. آنها معمولاً خیلی زودتر از همسالان خود عصبانی میشوند و شدت عصبانیت آنها نیز بیشتر است. تکانشگری در نشان دادن خشم، به خوبی نشان میدهد که چیزی باعث ناراحتی مزمن این نوجوانان و بالا رفتن سطح دلسردی و نومیدی آنها شدهاست. از آن مهمتر، تکانشگری نشان میدهد که نوجوان در حال کشمکش است تا سرچشمههای خشم را نادیده بگیرد و این کار را با تظاهر به این که منابع خشم اصلاً وجود ندارد، انجام میدهد. خشم سرکوب شده و نحوه تغییر مکان دادن آن، از عارضههای معمولی نوجوانانی است که، برای یافتن راه حل مشکلات خود، به روش های غیر عادی جذب میشوند(موریاتی، ترجمه گنجی، ۱۳۸۷).
اختلالات رفتاری، رفتارهایی هستند که فرد به وسیله آنها حقوق دیگران را نقض میکند و قواعد اجتماعی را زیر پا میگذارد. این اختلال بیشتر در دوران کودکی یا نوجوانی روی میدهد و در پسران بیشتر از دختران دیده میشود. بیمارانی که دچار اختلال رفتاری هستند تلاش میکنند تا رفتاری مورد پسندجامعه پیدا کنند.
اختلالات رفتاری به دو دسته تقسیم میشوند: نوعی که در دوران کودکی آغاز میشود (نشانهها پیش از ۱۰ سالگی ظاهر میشوند) و نوعی که در دوران نوجوانی آغاز میشود (نشانهها پس از ۱۰ سالگی ظاهر میشوند)(تلی اوغلو[۲۷۷]،۲۰۱۳)[۲۷۸].
تکانشگری یکی از حالات شخصیتی انسان است. نمیتوان تکانشگری را با یک کلمه فارسی یا با یک جمله توضیح داد، بلکه برای ارائه توضیحی هرچه دقیقتر، باید چهار جنبه رفتار انسان را در نظر گرفت. جنبههایی که هر یک از آنها مکمل سه جنبه دیگر است:
تصمیمات عجولانه گرفتن. منظور از عجله، ناتوانی در ممانعت از واکنش غالب یا خودکار است، مخصوصاً در موقعیتهای هیجانی مثبت یا منفی، هر چند ممکن است فرد، بعداً پشیمان شود.
عدم دوراندیشی. ناتوانی در پیشبینی پیامدهای مثبت یا منفی یک عمل.
عدم پشتکار. دشواری در تمرکز حواس روی تکالیف، و ناراحت شدن یا پرت شدن دایمی حواس، به علت افکار یا خاطرات مزاحم و ناخواسته.
جستجوی دایمی و غیر ارادی احساسات مختلف جدید یا هیجانانگیز.
هنگامی که رفتاری را جامعه نمی پذیرد و فرد آنرا انجام می دهد ناهنجاری تلقی می شود که با اصطلاحات رفتارهای ناهنجار ، اختلالات رفتاری و اختلالات کنشی خوانده می شوند که انواع آنها را در گروه های مختلف کودکان و نوجوانان نیز شاهد هستیم که این اختلالات جهت درمان و شناسائی نیازمند طبقه بندی می باشند(نبی زاده، ۱۳۹۱)[۲۷۹].
از نظر جورج آلبی (۱۹۸۲) یکی از مؤلفه های اساسی بهداشت روانی مهارت های مقابله ای است. از دیدگاه لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) مقابله عبارت است از: تلاش های فکری، هیجانی و رفتاری فرد که هنگام رو به رو شدن با فشارهای روانی به منظور غلبه کردن، تحمل کردن و یا به حداقل رساندن عوارض استرس به کار گرفته می شود (دافعی ۱۳۷۶). مقابله، نیازمند بسیج و آماده سازی نیروها و انرژی فرد است که با آموزش و تلاش به دست می آید، لذا با کارهایی که به طور خودکار انجام می شود تفاوت اساسی دارد.نظریات و پژوهش های پیشین نشان مید هد که سه عامل مهارت های مقابله ای ،اختلالات رفتاری و تکانشگری در بروز استرس و آشفتگی های هیجانی، اعتیاد ،بیماری های روانی و… نقش مهمی ایفا کرده و نوجوانان به ویژه گروه های بد سرپرست و بی سرپرست آسیب پذیری بیشتری نسبت به این مشکلات دارند در عین حال فضای مناسب عاطفی،تغذیه سالم ،بهداشت روانی و آموزش مناسب می تواند بر بروز این عوامل تاثیر گذاشته و آسیب پذیری نسبت به آنها را کاهش دهد.
منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله مقایسه مهارت های مقابله ای ،تکانشگری و اختلالات رفتاری در ...