بیگانگی فرد از جنبه های اصلی وجود اجتماعیاش | انزوا | عدم شادمانی |
۲-۱-۱-۱-۵-۶. اگوست کنت
کنت سه عامل پیشرفت علمی، تکنولوژی و آزادی را در بروز شادمانی مؤثر میداند.
۱. پیشرفت علمی: وقتی که کنت واژه جامعه شناسی را ابداع کرد نه تنها آن را در بالای سلسله مراتب نظام علمی ای که خود ساخته بود قرار داد بلکه همچنین اظهار داشت که آن، پیوند معناداری با شادمانی دارد. سعادت و آسایش مورد نظر کنت، نقطه ارجاع نهایی پوزیتیویسم است. عقیده کنت این بود که شادمانی نیازمند دانشی است نظاممند از جهانی که ما در آن زندگی میکنیم به خصوص در مورد امری که میتوانیم کم و بیش آن را تغییر دهیم و کم و زیادش کنیم. به طور کلی خوشبینی پوزیتویستی با شادمانی پیوند خورده است: پس از غلبه بر بحرانهای اخیر، عصر اثباتگرای بعدی عصر شادمانی خواهد بود. در واقع فلسفه کلی پوزیتویسم بر شادمانی تأکید دارد. (گالاتزر، ۲۰۰۰: ۵۰۲).
۲. تکنولوژی: کنت انتظار داشت که توسعه علم و تکنولوژی موجب سعادت بشر شود. در این حوزه امروزه آشکار شده است که سطح شادمانی در کشورهای با علم و تکنولوژی توسعه یافتهتر، بالاتر است. البته این همبستگی اثبات نمیکند که علم و تکنولوژی منجر به شادی میشوند. به خاطر اینکه ما قادر به مستثنی کردن این عوامل از عوامل دیگر نیستم. مثلاً هنوز کمی تردید در این مورد وجود دارد که تکنولوژی پزشکی می تواند تعداد سالهای زندگی سالم را افزایش دهد. اگر چه همه انواع تکنولوژی به یک اندازه مفید نیستند، تأثیر سراسری توسعه تکنولوژی مثبت به نظر میرسد. این مسئله با دوگانگی عمومی درباره تکنولوژی مغایرت دارد(همان:۵۰۳).
۳. آزادی: کنت همچنین بر این باور بود که چیزی که باعث شادی می شود داشتن آزادی است. وی ادامه میدهد که هنگامی که ظرفیتها و ساز و کارهای انتخاب در یک جامعه توسعه مییابد که تدابیر برنامه های اصولی موجود در آن جامعه مبتنی بر یک علم سیستماتیک و منظم باشد. علمی که بر اساس نظم و دقیق و متد و روش اصولی، نشان دهد که چگونه انسانها در یک جامعه زندگی می کنند و چگونه شرایط و موقعیتهای خود را برای ایجاد ساز و کارهای انتخاب و سپس ظهور شادی تغییر می دهند. حمایت تجربی این از این فرضیه با بهره گرفتن از تعریف آزادی بر حسب “فرصتی برای انتخاب” وجود دارد. اگر چه فرصت همیشه باعث شادمانی نمی شود. این مسئله وقتی رخ میدهد که توانایی انتخاب افزایش یابد. وینهوون(۲۰۰۰) رابطه قابل ملانحظه ای را بین آزادی و شادمانی در کشورهایی که مردم، تحصیل کرده هستند گزارش داد. او همچنین دریافت که آزادی در شرایط ثروتمندی منتهی به شادمانی می شود نه در شرایط فقر(همان منبع). پله(۲۰۰۰) معتقد است که شادی مورد نظر کنت، آن چیزی است که به وسیله احساسات و هیجانات مشابهی که ارزش و اعتبار انسانی بر پایه آنها بنیان نهاده می شود ایجاد میگردد. احساساتی که متکی به درستی، راستی و حقیقتاند. این احساسات سازگار با جهاناند که در آن انسان خودش را میبیند که دیگران نیز او را همانگونه که خود شناخته میبینند وی همچنین معتقد است هر زمانی که نیروی عقلانی و احساسی هر دو به اجماع برسند، زندگی هر فرد منطبق با همان شرایط راستی و درستی می شود و در صورت استمرار چنین رویهای بین انسانها در آخرین مرحله شادی قرار میگیرد. بنابراین شادی از همدردی یا توافق با جهانیان بر اساس اجماع عقل و احساس (نیروی عقل و احساس) ناشی می شود (همان منبع).
جمعبندی دیدگاه اگوست کنت و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی: کنت سه عامل پیشرفت علمی، تکنولوژی و آزادی را در بروز شادمانی مؤثر میداند.
جدول شماره(۲-۷): جمعبندی دیدگاه اگوست کنت و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی
پیشرفت علمی، تکنولوژی و آزادی | شادمانی |
۲-۱-۱-۱-۵-۷. امیل دورکیم
کانون توجه دورکیم که بر اختلالات جوامع مدرن (آنومی) و این اندیشه بود که آنومی زیاد شادمانی را کاهش خواهد داد. دورکیم ادعا کرد که آنومی نرخ خودکشی را افزایش میدهد و همچنین در جامعه مدرن، آنومی به علت افزایش تحرک اجتماعی و تغییرات اجتماعی الزام آور افزایش مییابد و نتیجه این مسئله می تواند عدم شادمانی یا خودکشی باشد (گالاتزر، ۲۰۰۰: ۵۰۴).
- دورکیم در تعریف خود از خوشبختی، آن را غیر از حاصل جمع لذات میداند و معتقد است: آنچه بیانگر خوشبختی است، حالت پرجوش و خروش فلان یا بهمان وظیفه خاص نیست، بلکه صحت و سلامت مجموعه حیات بدنی و روحی است. نظر به اینکه لذت همراه عمل عادی وظایف متناوب است، پس یکی از عناصر خوشبختی است. هر قدر این وظایف در زندگی جای بیشتری داشته باشند، اهمیت لذت بیشتر است ولی لذت مزبور خوشبختی نیست و فقط به میزان محدود می تواند سطح آن را تغییر دهد چرا که لذت وابسته به علل موقت است و خوشبختی پیوسته به اوضاع و احوال دائم (دورکیم، ۱۳۵۹: ۲۸۱). هر چند لذت، خوشبختی نیست ولی یکی از عناصر آن به حساب می آید و به هر حال وقتی تکرار می شود مایه وری خود را از کف میدهد و حتی اگر دوامش بسیار شود کاملاً محو میگردد، اما زمان کافی است تا حالت تعادلی در شرف استقرار را از میان بردارد و موجد شرایط تازهای از زندگی گردد که آدمی فقط در ضمن تغییر می تواند با آنها وفق یابد. هر قدر که ما به نوعی از خوشبختی عادت کنیم، این خوشبختی از کنار ما میگریزد و ناگریز باید برای بازیافتنش به اقدامی تازه دست یازیم و آتش لذتی را که شرف خاموشی است با محرکی پرمایه تر جان بخشیم یعنی باید بر شماره محرکات بیفزاییم و یا محرکاتی را که در اختیارمان است پرمایهتر سازیم. ولی این کار در صورتی ممکن است که قدرت تولیدی کار افزونتر شود و در نتیجه بیشتر تقسیم گردد. بنابراین هر نوع ترقی در هنر و علم و صنعت ما را به استقرار ترقی تازهتری ناگزیر می کند تا آثار ترقیات گذشته از کف نروند(همان:۲۹۰ ).
- دورکیم همچنین معتقد است با توسعه تقسیم کار شادمانی آدمیان بیشتر نشده است: و دلیل این امر نیز ضعیفترشدن صیانت ذات در جوامع متمدن است. بنا به نظر دورکیم، هر کجا که این غریزه قوی و گسترده باشد نشاط و سرزندگی و امید انسان به ادامه زندگی در اوج است و هر کجا که این غریزه رو به ضعف گذارد به تبع آن حس بیزاری او از زندگی قوی تر می شود(دورکیم، ۱۳۷۸: ۱۳).
- دورکیم برخلاف دیدگاه های فردگرایانه(اسپنسر)، معتقد بود: که نفع شخصی و تلاش برای کسب شادکامی، نه تنها مبنای اجتماعپذیری انسان نیست، بلکه خود یک آفریده اجتماعی است تنها در برخی از انواع جوامع و آن هم در برخی دوره های تاریخی پدید می آید(کوزر، ۱۳۸۵: ۲۱۸).
- گروه ها سرچشمه ای برای شادی و شادکامی : دورکیم میگوید، به محض این که در داخل یک جامعه سیاسی تعدادی از افراد افکار، منافع احساسات و مشغلههای مشترکی پیدا می کنند که از آن مابقی جمعیت متفاوت است اندک اندک گروه محدودی تشکیل می دهند و چهره خاص خود را پیدا می کنند و در درون جامعه کلی از بخش های دیگر متمایز شوند. ولی همین که گروه تشکیل شد، نوعی حیات اخلاقی بر پایه آن ساخته می شود که به طور طبیعی بیانگر شرایط خاصی است که خود در آن شرایط شکل گرفته است. زیرا ناممکن است که افراد با هم زندگی کنند و به طور مرتب با هم مراوده داشته باشند و کلیتی را که در نتیجه اتحاد آنان پدید می آید حس نکنند، یا دلبسته آن نشوند و به فکر منافع آن نباشند و آن را در رفتار خویش به کار نبندند. آری این دلبستگی به چیزی فراتر از وجود فردی، این اولویت دادن به منفعت عام در برابر منفعت خاص همانا سرچشمه هر گونه فعالیت اخلاقی است. کافی است این احساس صراحت و تعین بیشتری پیدا کند و با هب کار گرفته شدن در عادیترین و مهمترن اوضاع و احوال زندگی به قواعدی معین تبدیل گردد تا شاهد شکل گرفتن قواعدی اخلاقی باشیم (نادری، ۱۳۹۳: ۶۵). این نتیجه درعین این حال که خود به خود حاصل می شود، مفید هم هست و احساس سودمندیاش عاملی درتثبیت آن است. تنها جامعه نیست که به تشکیل شدن این گروه های خاص علاقهمند است تا بتواند فعالیتی را که در آنها جریان دارد و در صورت نبود گروه فعلیتی پر هرج و مرج می شود، تنظیم کند؛ فرد هم به نوبه خود در وجود این گروه ها سرچشمه ای برای شادی و شادکامی خویش می بیند. زیرا هرج و مرج برای خود او هم دردناک است. خود او هم از کشاکشها و بینظمیهای ناشی از نبود قانون انتظامدهنده روابط فردی رنج میبرد. زیستن به حالت آماده باش جنگی آن هم در بین همراهان و همدمهای خویش به هیچ وجه برای انسان مفید نیست. احساس خصومت عمومی و بی اعتمادی متقابلی که از آن برمیخیزد و فشار روحی حاصل از آن، هنگامی که مزمن و ریشهدار شوند صورتی دردناک پیدا می کند. درست است که ما جنگ را دوست داریم، اما شادیهای ناشی از صلح و آرامش را هم دوست داریم و هر قدر آدمیزاد اجتماعیتر باشد، یعنی با عمق بیشتری به تمدن خو گرفته باشد( چون این دو واژه مترادف هم هستند ) ارج صلح و آرامش در نظر او بیشتر است(همان).
- دورکیم به کارکرد شادی آفرین دین نیز اشاره کرده است. زیرا معتقد است دین با برانگیختن احساس خوشبختی در مؤمنان و احساس اطمینان به حقانیت ضروری جهان اخلاقیای که خودشان جزئی از آنند، با احساس ناکامی و فقدان ایمان در آن ها مقابله می کند. دین با مقابله با احساس فقدان که در مورد مرگ هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی تجربه می شود به تثبیت توازن اعتماد خصوصی و عمومی یاری میرساند. در وسیعترین سطح، دین به یک عنوان نهاد اجتماعی، به گرفتاریهای وجودی انسان معنای خاصی می-بخشد، زیرا فرد را به قلمرو فرافردی[۶۶] ارزشهای متعالی وابسته میسازد، همان ارزشهایی که در نهایت امر ریشه در جامعه دارند(کوزر، ۱۳۸۵: ۲۰۰).
- نقد گالاتزر از دیدگاه دورکیم:
گالاتزر[۶۷] با ارائه سه مثال از دهه گذشته به عنوان شاهد ادعای خویش، به نقد از دیدگاه دورکیم پرداخته است و معتقد است که همه تغییرات سریع، همیشه منجر به ناشادی نمیشوند.
مورد اول، آلمان در طی فرآینده اتحاد از سال۱۹۹۰ به بعد: علی رغم تغییرات اجتماعی زیاد در آلمان شرقی در طول دهه۱۹۹۰، آنومی زیادی در آنجا نشان داده نمیشده، هر چند بیش از آلمان غربی بود. همیشه آلمان غربی از آلمان شرقی شادتر بوده است. اما در یک سطح نسبتاً ثابت، افزایش کمی در سطح شادمانی در آلمان شرقی وجود داشت( گالاترز،۲۰۰۰).
- مورد دوم، آفریقای جنوبی: آفریقای جنوبی در طول فرایند دموکراتیزه کردن در نتیجه اولین انتخابات دموکراتیک در ۱۹۹۴، شادمانی به حداکثر میزان خود در میان مردم سیاه پوست رسید، که برای زمان کوتاهی از سطح شادمانی سفیدپوستان سبقت گرفت. پس از آن، دو سطح شادمانی به هم نزدیک شدند و در سالهای اخیر سطح شادمانی مردم سیاه پوست پایین از سطح شادمانی سفیدپوستان در آفریقایی جنوبی است(مولر[۶۸]،۲۰۰۰ به نقل از همان).
- مورد سوم، روسیه که در فرایند تغییر و تحول از اواخر دهه ۸۰ قرار داشته است که در مورد فرضیه دورکیم بیشتر کاربرد دارد که مطالعه شادمانی تحت قوانین کمونیستی امکان پذیر نبود. در تغییرات اجتماعی سریع همیشه بدبختی به وجود نمی آید. دورکیم تصور میکرد عدم نوسازی، شادمانی را باز خواهد گرداند. البته داده ها نشان می دهند که مردم در جوامع مدرن شادترند. همانطور که گفته شد ما میتوانیم ببینیم که جوامع مدرنتر در بالای سلسه مراتب شادمانی قرار دارند و افزایش اندکی در سطح شادمانی در دهه گذشته وجود داشته است. دو جزء مهم تحول اجتماعی، رشد اقتصادی و نهادینه شدن حقوق دموکراتیک به نظر میرسد کاریزما و ظرفیت خود برای شاد کردن مردم را از دست دادهاند(همان، ۵۰۵)
جمعبندی دیدگاه امیل دورکیم و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی:
۱. در جامعه مدرن، آنومی به علت افزایش تحرک اجتماعی و تغییرات اجتماعی الزام آور افزایش مییابد و نتیجه این مسئله می تواند عدم شادمانی یا خودکشی باشد.
۲. با توسعه تقسیم کار شادمانی آدمیان بیشتر نشده است: و دلیل این امر نیز ضعیفترشدن صیانت ذات در جوامع متمدن است.
۳. نفع شخصی و تلاش برای کسب شادکامی، نه تنها مبنای اجتماعپذیری انسان نیست، بلکه خود یک آفریده اجتماعی است تنها در برخی از انواع جوامع و آن هم در برخی دوره های تاریخی پدید می آید.
۴. به محض این که در داخل یک جامعه سیاسی تعدادی از افراد افکار، منافع احساسات و مشغلههای مشترکی پیدا می کنند که از آن مابقی جمعیت متفاوت است اندک اندک گروه محدودی تشکیل می دهند. فرد هم به نوبه خود در وجود این گروه ها سرچشمه ای برای شادی و شادکامی خویش می بیند.
۵. دین با برانگیختن احساس خوشبختی در مؤمنان و احساس اطمینان به حقانیت ضروری جهان اخلاقیای که خودشان جزئی از آنند، با احساس ناکامی و فقدان ایمان در آن ها مقابله می کند.
جدول شماره(۲-۸): جمعبندی دیدگاه امیل دورکیم و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی