عوامل خانوادگی: یکی از عوامل موثر در ایجاد اعتیاد، نوع رابطه نوجوان با والدین است. در خانواده های مقتدر و اطمینان بخش که والدین به تدریج به فرزندان خود استقلال عطا می کنند، گرایش به مواد مخدر کمتر است برعکس در خانواده های مستبد، متخاصم و سهل انگار، موارد اعتیاد افزایش می یابد .
برمن،پولکنین،کاپریو[۲۹](۲۰۰۴)،در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که زندگی با والدین سیگاری،پیش بینی کننده قوی برای سیگار کشیدن نوجوان در آینده می باشد (هوساینی، نیکلسون، شرا، استتلر، کینسمان[۳۰]،۲۰۱۱).
مهارت های اجتماعی و فردی : از جمله این مهارت ها، باتوین از مهارت تصمیم گیری، مهارت های مقابله با اضطراب، مهارت های ارتباطی و جرات آموزی یاد می کند.
در بسیاری از موارد مواد نقش ابزاری دارند یعنی بسیاری از نوجوانان برای فرار از وظایف عمده ی رشد ،یعنی کسب مهارت های اجتماعی، شغلی و شناختی به مواد روی می آورند (احدی و جمهری ،۱۳۸۹ ).
عوامل محیط اجتماعی: در این زمینه باتوین بر عواملی نظیر در دسترس بودن مواد، پیوند با مدرسه و تاثیر رسانه های گروهی و همسالان تاکید می کند. دسترسی به مواد تحت تاثیر عوامل فرهنگی، محیطی، خانوادگی و قانونی در یک جامعه است. فقدان محدودیت یا مقررات جدی منع مصرف در مدرسه، استرس های شدید تحصیلی و فقدان حمایت معلمان و مسئولان مدرسه از نیازهای عاطفی و روانی دانش آموزان به خصوص هنگام بروز مشکلات از عوامل مرتبط با مدرسه است .
عوامل اجتماعی- فرهنگی: در این رابطه از عواملی مانند عوامل جمعیت شناسی، فرهنگ پذیری و هویت قومی یاد می شود. در میان بعضی جمعیت ها مصرف مواد نه تنها ضد ارزش نیست، بلکه جزئی از آداب و سنن اجتماعی و محلی و ای بسا نشانه تشخص و پذیرش اجتماعی محسوب می شود .(باتوین ،۲۰۰۰ ).
عوامل روانشناختی: در ذیل این دسته از عوامل به مواردی نظیر خود کارآمدی، عزت نفس و سلامت روانی اشاره شده است. شواهد تجربی حاکی از ارتباط معنی دار بین جنبه های روانشناختی با سوء مصرف مواد است. برخی از نوجوانان که مصرف کننده شدید انواع مواد هستند، از اختلالات روانی رنج می برند. در این قبیل نوجوانان، احساس طرد شدگی، از سوی والدین، فقدان پذیرش از سوی همسالان، احساس انزوا و عزت نفس ضعیف مشاهده شده است (هنری ماسن[۳۱] و همکاران،۱۹۹۰؛ ترجمه یاسایی ،۱۳۸۶ ).
انتظارات شناختی: تحت این عنوان باتوین (۲۰۰۰)، به نقش نگرش ها و باورهای افراد درباره مصرف مواد اشاره می کند. از نظر وی احتمال مصرف مواد و گرایش به مواد در افرادی که نگرش مثبت یا خنثی نسبت به مواد دارند به مراتب بیشتر است. پژوهش های هاوکینز و همکاران (۱۹۹۲ )، هم نشان داد که میان شروع مصرف مواد و نگرش ها و باورهای نوجوان درباره مواد ارتباط وجود دارد، به واقع نگرش های مثبت درباره مصرف مواد تسهیل کننده زمان شروع مصرف مواد هستند .
نظریه های مربوط به سوء مصرف مواد
برنامه های پیشگیری از سوء مصرف مواد بر پایه یکسری از دیدگاه های نظری شکل گرفته اند. در این قسمت اهم این دیدگاه ها به طور اجمال معرفی می شوند :
الف )نظریه شناختی- عاطفی: در این دیدگاه اساسی ترین دلیل برای سوء مصرف مواد یا مصرف آزمایشی مواد باورها و اعتقادات و نیز انتظارات و برداشت های نوجوان درباره مواد است. و هم چنین سایر عوامل نظیر، صفات شخصیتی نوجوان یا ارتباط با همسالانی که ماده مخدر مصرف می کنند، اثر خود را بر شناخت ها، ارزیابی ها و تصمیم های نوجوان در باره مواد مخدر اثر می گذارند .
بر اساس نظریه عمل متکی بر استدلال که توسط آجزن [۳۲]و فیش بین (۱۹۸۰ )، مطرح شد، ارتباط میان اطلاعات و نگرش ها، از یک سو و نگرش ها و رفتار، از سوی دیگر، مد نظر است. بنابراین فیش بین و آجزن، شروع آزمایشی مصرف مواد توسط “تصمیم گیری “نوجوان در شروع رفتار های ویژه مواد تعیین می شود دو متغیر شناختی ،تصمیم گیری را تحت تاثیر قرار می دهد: اول آنکه قصد نوجوان برای مصرف مواد تحت تاثیر نگرش وی در مورد مصرف مواد است. نگرش های مربوط به مصرف مواد هم تابع آثار و عوارض مشخصی است که نوجوان از مصرف ماده مخدر انتظار دارد (یعنی هزینه ها و منفعت ها )و هم تابع ارزش عاطفی است که نوجوان برای پیامد های رفتار خود قائل می شود. بنابراین، اگر ارزیابی منفعت حاصل از مصرف مواد بیش از هزینه و انرژی آن باشد نگرش مثبتی به مصرف مواد خواهد داشت. دوم آنکه قصد نوجوان برای مصرف مواد تحت تاثیر عقاید و باورهای او درباره هنجارهای اجتماعی موجود در این زمینه است. بنابراین اگر نوجوان معتقد باشد (درست یا غلط )که دوستان صمیمی و اعضای خانواده، مصرف مواد را تعیین می کنند فشار زیادی برای مصرف در خود احساس خواهد کرد .
ب )نظریه یادگیری اجتماعی- شناختی: در این دیدگاه بر عوامل اجتماعی و بین فردی تاکید می شود .نظریه یادگیری اجتماعی- شناختی بندورا[۳۳] (۱۹۸۶ )، وقتی که در مورد مصرف مواد به کار می رود؛ چنین استدلال می کند که نوجوانان و جوانان باورهای خود را درمورد مصرف از الگوهای نقش خصوصا” دوستان نزدیک و والدین مصرف کننده مواد مخدر کسب می کنند، زیرا الگوهای نقشی که مواد مخدر مصرف می کنند، مستقیما” جهت شکل گیری انتظار پیامد نوجوانان و جوانان می شود که به معنی باور آنها در مورد آثار اجتماعی، شخصی و بیولوژیکی است. مضافا” آنکه شنیدن اینکه الگوی نقش با علاقه و لذت از مواد مخدر استفاده می کند ممکن است شروع مصرف مواد مخدر را آسان تر کند. بر اساس این نظریه، اگر پیامد مثبت فردی و اجتماعی تقلید نوجوان از رفتار های ویژه مواد از پیامد های منفی آن برتر باشد، نوجوان در معرض سوء مصرف مواد مخدر قرار خواهد داشت. بندورا بر مبنای مفهوم “خود کار آمدی [۳۴]“معتقد است که الگوهای نقش می تواند خود اثر بخشی مصرف و خود اثر بخشی امتناع را به وجود آورند. خود اثر بخشی مصرف[۳۵] مربوط به عقاید و باورهای نوجوان دال بر توانایی خود در به دست آوردن و استفاده از مواد است وخود اثر بخشی امتناع[۳۶] بیانگر باور نوجوان دال بر توانایی مقاومت در برابر فشار اجتماعی برای مصرف مواد است.
پ)نظریه های مبتنی بر ویژگی های درونی افراد: در این نظریات هم عوامل وویژگی های محیط اجتماعی نوجوان و هم ویژگی های فردی نوجوان مورد توجه است. فرض اساسی در این نظریات بر این است که در یک محیط اجتماعی خاص، نوجوانان از نظر پیوند با همسالان مصرف کننده مواد و انگیزه های شخصی برای مصرف مواد تفاوت دارند .چهار الگوی نظری به شرح ذیل در این حوزه مطرح شده است(به نقل از خلیلی ،۱۳۸۸ ) :
۱)الگوی بوم شناسی اجتماعی[۳۷]: کامپفرنر و ترنر[۳۸] (۱۹۹۱ )، که اساسی ترین علت سو، مصرف مواد را استرس و خصوصا” استرس مربوط به مدرسه عنوان می کند. خود اثربخشی تحصیلی ضعیف مهم ترین علت فشار روانی نوجوان در مدرسه است. اگر نوجوان در مورد مهارت های تحصیلی خود دچار تردید شود و مدرسه را محیطی پر فشار و نامساعد درک کند، ممکن است به سوء مصرف مواد روی آورد. نقطه مثبت این دیدگاه آن است که نقش محیط مدرسه و ادراک نوجوان از توانایی های تحصیلی خود را برجسته تر ساخته و توجه را به ارتقاء مهارت های تحصیلی دانش آموز و احساس از عهده برآیی وی ونیز تقویت کننده سازی محیط جلب نموده است .
۲ )نظریه تحقیر خود[۳۹]: کاپلان، مارتین رابینز[۴۰] (۱۹۸۴ )، عامل اصلی در سوء مصرف مواد را به عزت نفس کلی فرد مربوط می داند. قرار داشتن مکرر در معرض ارزیابی های منفی و انتقادات دیگران باعث افت عزت نفس، تحقیر خود واحساس عدم کفایت در برخی صفات مورد پذیرش می شود. این امر می تواند زمینه ارتباط نوجوان با آن دسته از همسالان منحرفی شود که احساس ارزش خود را در وی تقویت می کنند .
۳ )الگوی یادگیری چند مرحله ای[۴۱]: سیمونر و همکاران[۴۲] (۱۹۸۸ )، فرایند های یادگیری اجتماعی را با یکسری ویژگی های درون فردی مانند اعتماد به نفس پایین، مهارت های ضعیف مقابله ای ومهارت های ضعیف در تعاملات اجتماعی ترکیب می کند و در قالب یک الگوی سه مرحله ای به توجیه سوء مصرف مواد می پردازد. اولین مرحله مربوط به نخستین تجربیات نوجوان در ارتباط با مواد است. در این مرحله نوجوان از چند راه به سمت مصرف مواد کشیده می شود. اول سیستم ارزش های فردی که به جای هدف های بلند مدت معمول در خانواده، تحصیل و مذهب به هدف های فعلی و کوتاه مدت توجه دارد ؛
دوم والدینی که نمی توانند حمایت، نظارت، گرمی و انضباط را به نوجوان انتقال دهند؛ سوم مشاهده والدینی که در برابر دیدگان نوجوان مواد مصرف می کنند. دومین مرحله مربوط به اولین تجربه آزمایشی و ناشی از نقائص و کاستی های مهارت های اجتماعی در نوجوان است. وجود سابقه مصرف در گذشته، عدم جسارت ورزی، ناتوانی در هم حسی و سازگاری مطلوب با اطرافیان وی را به سوی همسالان منحرف می کشاند. سومین مرحله مربوط به حرکت نوجوان به سمت مصرف دائمی است که تحت تاثیر چند عامل است: اول مصرف مواد را توسط والدینش مشاهده می کند ؛ دوم همسالانی داشته باشد که مصرف آزمایشی مواد را تایید کنند؛ سوم از نظر هیجانی، آشفته و تحت فشار باشد؛ و چهارم مهارت های سازشی و مقابله ای ضعیفی داشته باشد .
۴ )الگوی تعامل خانواده: (بروک،گوردون،ویتمن [۴۳]و کوهن ،۱۹۹۰)،در توجیه نظری سوء مصرف مواد در نوجوانان به شرایطی اشاره می کنند که در آن والدین ارزش های مورد قبول مشخصی ندارند؛ مهربانی ،عطوفت و حمایت و نظارت اندکی فراهم می کنند، مادران سازگاری و آرامش روانی ندارند و کنترل کمی بر کودکانشان دارند. در چنین شرایطی فرزندانی پرورش می یابند که رشد شخصی مناسب و سازش یافته ای در دوران جوانی نخواهند داشت .
ت)نظریه های التقاطی (ترکیبی ): این نظریات بر عوامل شناختی- عاطفی ،یادگیری، تعهد و دلبستگی به قواعد اجتماعی و ویژگی های درون فردی به طور همزمان تاکید دارند. در این حوزه نیز چهار الگوی نظری ذیل مطرح شده است (به نقل از رحمتی ،۱۳۸۳ ):
۱)نظریه رفتار مشکل[۴۴] :(جسر و همکاران[۴۵] ،۱۹۹۱ )،آسیب پذیری در برابر رفتار های مشکل آفرین را ناشی از تعامل شخص با محیط فرض می کند که هریکبه اجزایی تقسیم می شوند .محیط به ساختار ها یا یا عوامل دور و نزدیک تقسیم می شود .در هسته مرکزی ساختارها ی دور پیوند با خانواده و همسالان قرار دارد. از اینرو، اگر نوجوان دوستانی داشته باشد که مواد مخدر مصرف کنند یا معتقد باشند که دوستان و والدین آنها مصرف مواد را تصدیق می کند در معرض سوء مصرف مواد قرار می گیرند. ویژگی های شخصیتی و روانی فرد نیز به سه مقوله دور، واسط ونزدیک تقسیم می شوند. بر مبنای ویژگی های فردی مربوط به مقوله دور، نوجوانی در معرض مصرف آزمایشی مواد است که از نظر اجتماعی عیب جو و خرده گیر و از نظر فرهنگی دچار احساس طرد و بیگانگی باشد،
عزت نفس پایین داشته باشد و احساس کند. در صورت اقدام به رفتار های انحرافی چیز زیادی از دست نمی دهد و علاوه بر این، منبع کنترل بیرونی داشته باشد و چنین پندارد که هیچ نوع کنترلی بر رفتارش ندارد و مسائل و مشکلات او به عوامل محیطی و بیرونی بستگی دارد. بر اساس عوامل واسط نوجوان در معرض مصرف مواد است اگر ارزش بسیاری به ارتباط به همسالان بدهد، به دنبال استقلال و جدایی از خانواده باشد و پیشرفت و موفقیت تحصیلی را بی ارزش بداند و بالاخره بر اساس ویژگی های نزدیک نوجوان وقتی در معرض مصرف مواد قرار دارد که عموما” رفتارهای انحرافی را بپذیرد، تحمل کند و یا معتقد باشد که سودمندیهای مصرف مواد ارز آثار زیانبار آن بیشتر است .
۲)نظریه گروه همسالان [۴۶]) :اوتینگ و بوویس[۴۷] ،۱۹۸۷ )،تنها متغیر منفرد و برجسته در سوء مصرف مواد را در دوره نوجوانی تاثیر همسالانی می داند که نوجوان آنها را برای ارتباط خود انتخاب کرده است. سایر عوامل از طریق نقشی که در ارتباط نوجوان با همسالان مصرف کننده مواد ایفا می کنند بر رفتار مصرف مواد اثر می گذارند. بر اساس این دیدگاه نوجوانی که نسبت به خانواده اش احساس تعلق و پیوند نمی کند، تعهدات مذهبی ندارد و از مدرسه نیز نفرت دارد بیشتر در معرض برقراری ارتباط با همسالان مصرف کننده مواد قرار دارد ؛
۳)الگوی آسیب پذیری[۴۸] : شر[۴۹] (۱۹۹۱ )، معتقد است که مصرف آزمایشی مواد ارتباط بسیار نزدیک و نیرومندی با باورها و انتظارات ویژه مواد ،مصرف مواد توسط والدین، ناکامی و شکست تحصیلی، آشفتگی های عاطفی و مهارت های سازشی ناکار آمد دارد که جملگی ریشه های بیولوژیکی دارند. از نظر شر وجود همین اساس بیولوژیک است که موجب سابقه مصرف مواد در میان اعضای خانواده است، ضمن اینکه تاثیر عوامل شناختی- عاطفی، یادگیری، تعهد و دلبستگی و عوامل درون فردی را نیز در کنار عوامل زیستی نباید از نظر دور داشت ؛
۴)الگوی حوزه و زمینه[۵۰] : (هوبا و بنتلر[۵۱] ،۱۹۸۰ )، دیدگاهی را ارائه می کند که اکثر علل آزمایشی مواد را در بر می گیرد. این الگو پنجاه علت بالقوه مصرف مواد را در چهار زمینه یا حوزه بیان می کند. حوزه عوامل زیست شناختی شامل نوعی استعداد ژنتیکی برای آسیب پذیری در برابر مواد مخدر است ؛ حوزه عوامل درون فردی شامل اعتقاد و باور نوجوان درمورد مصرف مواد و عوارض آن ،مجموعه ای از ارزش های فردی نظیر انگیزه موفقیت و پیشرفت و چندین ویژگی شخصیتی و عاطفی نظیر هیجان طلبی، تکانشگری، برون گرایی، نوروز گرایی، افسردگی، اضطراب و عزت نفس می باشد؛ حوزه عوامل بین فردی شامل ویژگی های شخصیتی افرادی است که نوجوان را تحت تاثیر خود قرار می دهند و نوجوان از نظر عاطفی وابسته به آنهاست؛ و حوزه عوامل گسترده فرهنگی و اجتماعی که شامل شرح و توصیف رسانه ها از مواد و مصرف کنندگان مواد، سهولت دسترسی به مواد و مجازات ها اجتماعی بر ضد سوء مصرف مواد است.
سن آغاز و شیوع مصرف مواد مخدر
در برخی از کشورهای صنعتی ۴۰ درصد از فارغ التحصیلان دبیرستان دست کم یکبار از مواد مخدر، نظیر کوکائین استفاده کرده اند آمار برخی از شهرهای بزرگ مانند لوس آنجلس و شیکاگو نشان می دهد که شروع اعتیاد برای ۴۰ الی ۵۰ درصد از جمعیت از حدود کلاس نهم (آخرین سال راهنمایی )آغاز می شود. بررسی دیگری که در آمریکا صورت گرفته حاکی از این است که ۱۰ درصد کودکان ۱۴ ساله، مصرف کننده شدید الکل نیز هستند (احدی و جمهری ،۱۳۸۹).
مطالعات ملی نشان می دهد که استعمال داروهای غیر قانونی در میان نوجوانان آمریکایی از ۲۷ درصد در سال ۱۹۹۲ به ۴۰ درصد در سال ۱۹۹۶ رسیده است (جانستون وبچمن[۵۲] ،۱۹۹۶ ،به نقل از بوتوین و همکاران ،۲۰۰۰ ).
موسسه تحقیقات ملی آمریکا گزارش می کند علیرغم کاهش نرخ اعتیاد به مواد مخدر در اواخر سال های ۱۹۷۰ واوایل ۱۹۸۰ در سال ۱۹۹۱ استعمال مواد مخدر در بیبن دانش آموزان کلاس هشتم و در سال ۱۹۹۲ در بین دانش آموزان کلاس های دهم تا دوازدهم رو به افزایش بوده است .در خلال سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶ نرخ استعمال مواد مخدر در دانش آموزان کلاس هشتمی به بیش از دو برابر (از ۱۱درصد به ۲۴ درصد )،در دانش آموزان کلاس هشتم به بیش از دوبرابر (از ۲۰ درصد به ۳۸ درصد )و در دانش آموزان کلاس دوازدهمی به ۵/۱ برابر (از ۲۷ درصد به ۴۰ درصد )رسیده است .استعمال مواد مخدر در سال های ۱۹۹۵-۱۹۹۲ در بین جمعیت عمومی نیز افزایش ناگهانی داشته است (سیگل[۵۳] ،۱۹۹۸ ؛به ترجمه از خسروی ،۱۳۷۸ ).
در ایران نیز ستاد مبارزه با موادمخدر ،سن آغازمصرف مواد مخدر را بین ۱۲و۱۵ سالگی اعلام کرده است.
رویکرد های پیشگیری
روی آورد اطلاع رسانی[۵۴] (افزایش اطلاعات )
برای سالهای طولانی دیدگاه حاکم بر پیشگیری مبتنی بر روی آورد اطلاع رسانی واقعی بوده است. نکته کلیدی این برنامه متمرکز بر اطلاعات دارو شناسی و پیامد های جانبی زیانبار مصرف مواد است. این روی آورد بر مبنای نظریه عقلانی رفتار انسان پایه ریزی شده است. پیروان این روی آورد معتقدند که دادن اطلاعات واقعی در مورد خطرات مصرف مواد موجب تغییر نگرش افراد نسبت به مصرف مواد می شود و این تغییر در نگرش در نهایت منجر به تغییر رفتار، یعنی اتخاذ یک رفتار اجتنابی در مقابل مصرف می شود (گزارش جهانی مواد ،۱۹۹۷؛به نقل از بهرامی ۱۳۸۸ ).
ابزارهای مورد استفاده عبارتند از: جزوه ها ،پوسترها و آگهی های عمومی، نمایش فیلم (دیویسون ،کرنینگ [۵۵]؛ ترجمه مفاخری وشکیبایی ،۱۳۸۷ ).
فرض این روی آورد، برانگیختن ترس [۵۶]است. می توان رفتار اجتنابی را با برانگیختن ترس در افراد نسبت به پیامدهای خطرناک مصرف مواد ایجاد نمود (بوتوین ،۱۹۹۷ ).
روی آورد آموزش عاطفی[۵۷]
در حالی که روی آورد اطلاع رسانی یا افزایش اطلاعات بر آموزش واقعیت ها و پیامد های منفی مصرف مواد تاکید می کند، روی آورد آموزش عاطفی بر نیاز های روان شناختی افراد متمرکز است. بنابراین راه حلی که باید در برنامه های پیشگیری گنجانده شود در واقع آموزش و تقویت تحول عاطفی افراد است. تمرکز بر مولفه های[۵۸] تحول (تحول اجتماعی و شخصی )به منظور غلبه یافتن بر ضعف هایی است که گمان می رود خطر سوء مصرف مواد را افزایش می دهند. آموزش ویژگی هایی همچون حرمت خود بالا، خود آگاهی، تصمیم گیری مسئولانه ، بهبود روابط بین فردی از طریق آموزش ارتباط عاطفی، افزایش توانایی افراد جهت کامروا ساختن نیازهای شخصی از طریق نهاد های اجتماعی موجود، از ویژگی های این روی آورد است . این مدل مبتنی بر “کمبود های فردی “یا “تغییر نگرش “است (عبدالله پور ،۱۳۸۷ ).از دیگر ویژگی های این روی آورد، جامعیت آن نسبت به روی آورد اطلاع رسانی است. ویژگی دیگر آن است که این روی آورد بر عوامل روانشناختی و بررسی نقش سبب شناسی این عوامل در سوء مصرف مواد متمرکز است. با وجود همه این مزایا، مطالعات ارزیابانه در مورد کارآیی روی آورد آموزش عاطفی به نتایج ناامید کننده ای منجر شد .بر اساس این ارزیابی ها ،بعضی از برنامه های مبتنی بر روی آورد آموزش عاطفی بر یک یا چند همبسته[۵۹] سوء مصرف مواد تاثیر داشته اند، در حالی که بعضی دیگر تاثیر مورد انتظار را بر متغیر های وابسته به مواد نداشته اند. مهم تر از همه اینکه برنامه های روی آورد آموزش عاطفی بر خود این رفتار (مصرف مواد )تاثیری نشان نداده اند(کارنی و هینز[۶۰] ،۱۹۸۰ ؛کیم ،۱۹۸۸ ،بهرامی ۱۳۸۸ ).
روی آورد جانشین[۶۱]
یکی دیگر از روش های پیشگیری از سوء مصرف مواد، که در واقع بخشی از مداخلات جامعه مدار [۶۲]و مدرسه مدار[۶۳]، بر بازسازی بخشی از محیط افراد (خصوصا” نوجوانان ) متمرکز است. در این روش افراد را نسبت به موقعیت ها و فعالیت هایی که احتمال مصرف مواد را افزایش می دهند، آگاه ساخته و سعی در فراهم نمودن محیط، موفقیت ها و فعالیت هایی است که کمترین خطر را در این زمینه داشته باشند (بوتوین و بوتوین ،۱۹۹۲ ).الگوی اساسی در روی آورد جانشین، عمدتا “درگیر ایجاد مراکزی است که فراهم کننده فعالیتی ویژه یا مجموعه فعالیت های ویژه (مثل مراکز ورزشی، مراکز هنری ،فعالیت های گردشگری علمی، سرگرمی )هستند (بوتوین،۱۹۹۵؛به نقل از محمدی،۱۳۸۱).
در این الگو چنین فرض می شود که اگر بتوان نوجوانان را با تجربه زندگی واقعی مواجه کرد (تجربه ای که در واقع جذابتر ازمصرف مواد است )کمتر درگیر مصرف خواهند شد هدف این برنامه ها، تغییر حالت های شناختی- عاطفی به منظور بهبود بخشیدن و تقویت کار گروهی و افزایش حرمت خود است. به عبارت دیگر، در این برنامه ها کوشش می شود تا شیوه ای را که افراد خودشان ،دیگران و دنیا را می بینندتغییر دهند (بوتوین و بوتوین ،۱۹۹۲ ).در بعضی موارد ،روی آورد جانشین بیشتر بر نیاز های ویژه افراد تاکید می کند. مثلا ” نیاز به آرامش از طریق ورزش ، نیاز به پذیرش از طرف همسالان از طریق شرکت کردن در گروه های رویارویی[۶۴] برآورده می شود با توجه به اینکه بعضی از فعالیت ها مانند فعالیت های علمی ، مذهبی کمتر با مصرف مواد مرتبطند و بعضی دیگر مانند شرکت در فعالیت های تفریحی احتمالا” بیشتر با مصرف مواد ارتباط دارند اگر در برنامه های روی آورد جانشین، فعالیت های مناسب به درستی انتخاب نشوند، دستیابی به نتایج معکوس امری اجتناب نا پذیر خواهد بود. علاوه بر این ها فعالیت های جانشین ممکن است از نظر شخص در معرض خطر ، جذاب نباشد و علاقه ای به آن فعالیت ها نشان ندهد .
روی آورد نفوذ اجتماعی[۶۵]
راهبردی که برای اولین بار به وسیله ایوانس وهمکارانش ایجاد شد ،بر عوامل روانی- اجتماعی که تصور می شد در شروع مصرف مواد دخیل باشند، تاکید می کرد (ایوانس وهمکاران ،۱۹۷۸ ) .این رویکرد بر مبنای نظریه های روانشناسی اجتماعی بنیان گذاشته شده است .برای مثال در این دیدگاه، سیگار کشیدن نوجوان، نتیجه فشارهای اجتماعی یعنی پیام های ترغیب کننده از سوی همسالان و رسانه های گروهی تلقی می شود .مولفه های این رویکرد عبارتند از :الف)ایمن سازی روانی ؛ ب)تصحیح انتظارات هنجاری[۶۶] و پ)آموزش مهارت های مقابله .(بهرامی ،۱۳۸۸ )
الف )ایمن سازی روانی
ایوانس و همکاران[۶۷] (۱۹۷۸ )، معتقدند که ابتدا افراد را در مقابل شکل های خفیف پیام های ترغیب کننده قرار داد تا از این طریق مهارت های مقابله ای شان تقویت شود؛ در این صورت در آینده فرد می تواند در مقابل شکل شدید تر این پیام ها نیز مقاومت کند. در این مدل به نوجوان فنون بسیار دقیق و حساس که شامل شناسایی پیام های ترغیب کننده مصرف مواد ،تحلیل پیام و منبع آن و ایجاد راهکار هایی برای مقابله با این موقعیت هاست، آموزش داده می شود تا دریابند که چگونه می توانند براحتی پیام های ترغیب کننده مصرف مواد را رد کنند .
ب) تصحیح انتظارات هنجاری
مولفه دوم روی آورد نفوذ اجتماعی بر اساس یک اصل روانشناسی اجتماعی است که اثر اتفاق نظر
کاذب [۶۸]نامیده می شود (راس و همکاران[۶۹] ،۱۹۹۷ ).اثر اتفاق نظر کاذب در تبیین این مساله که “چرا نوجوانانی که معتقدند سیگار کشیدن پدیده ای است که تقریبا” همه با آن درگیرند، بیشتر احتمال دارد سیگار بکشند “، یاری می رساند .چنین فرض می شود که آگاه ساختن نوجوانان و جوانان با اطلاعات صحیح در مورد میزان واقعی مصرف سیگار یا راهنمایی آنها برای کشف غیر واقعی بودن نظرشان در مورد هنجار سیگار کشیدن ،در پیشگیری از سیگار کشیدن یا مصرف دیگر مواد، موثر خواهد بود .
پ)آموزش مهارت های مقابله ای
در این مولفه،که در واقع ویژگی اصلی این روی آورد است، مهارت های مورد نیاز برای مقامت در مقابل فشارهای اجتماعی که منجر به مصرف مواد می شوند، به نوجوانان و جوانان آموخته می شود. افراد یاد می گیرندکه موقعیت های پرخطر را شناسایی کنند و به شیوه موثری از پاسخ های کلامی از قبیل تن صدای مناسب، عبارات مناسب و صراحت کلام استفاده کنند؛ برقراری ارتباط چشمی و حفظ بدن درحالت جرات ورزی و حرمت قائل شدن برای خود از جمله مهارت های دیگر است (ایوانس و همکاران ،۱۹۷۸ ).
پس از گذشت تقریبا” دو دهه مطالعات دقیق، این مطالعات نشان دادند که روی آورد نفوذ اجتماعی قادر است مصرف مواد را بعد از مداخله ابتدایی پیشگیرانه حدود ۳۰ تا ۵۰ درصد کاهش دهد. یافته های پژوهشی مربوط به شیوع مصرف سیگار، نشان دهنده کاهشی در حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد در میزان وقوع است (دونالدسن و همکاران [۷۰]،۱۹۹۴ ؛شاپ و همکاران[۷۱] ،۱۹۹۲؛ به نقل از بهرامی ،۱۳۸۸ ).
اما یک بررسی (هارد و همکاران [۷۲]،۱۹۸۰ )، نشان داده که این مؤلفه هیچ اثر پیشگیرانه قابل مشاهده ای ندارد. علاوه براین هنوز دانش زیادی در باره زمان مناسب (سن مناسب برای پیشگیری )،طول برنامه، نوع رهبری برنامه،نوع جلسات تقویت کننده مداخله وزمان آن یا ویژگیهای افراد که بیشترین تأثیر را از این نوع مداخلات می پذیرد،در دست نیست(همان منبع).
روی آورد یکپارچه نفوذ اجتماعی- افزایش توانایی[۷۳]
براساس چهارچوب مفهومی این روی آورد، سؤمصرف مواد به وسیله نوجوانان دو دلیل عمده دارد. بدین معنی که که سؤمصرف مواد یا به دلیل از پا در آمدن وتسلیم شدن نوجوانان در مقابل پیامهای ترغیب کننده است یا به دلیل فقدان مهارتهای لازم برای مقابله با فشار اجتماعی یا تعاملی از این دو مؤلفه اساسی است. پایه نظری این روی آورد ،نظریه شناختی- اجتماعی بندورا (۱۹۸۵ )و نظریه رفتار مشکل جسور (۱۹۷۷ )است . در این روی آورد سوء مصرف مواد، رفتاری آموخته شده و کنشی است که نتیجه تعامل بین عوامل اجتماعی (بین فردی )و عوامل فردی (درون فردی )محسوب می شود. رفتار مربوط به سوء مصرف مواد از یک سوء به وسیله فرایند الگو برداری تقلید و تقویت آموخته می شود و از سوی دیگر از شناخت ها ، نگرش ها و باورهای نوجوان تاثیر می پذیرد .
داده های مطالعات پیگیری دراز مدت، نشان دهنده کاهش مصرف سیگار، نوشیدنی های الکلی و ماری جوانا تا شش سال بعد از ارزیابی خط پایه[۷۴] اولیه بود. میزان این کاهش در مورد مصرف مواد بیش ا ز ۴۴ درصد و در مورد مصرف مواد چندگانه[۷۵]، بیش از ۶۶ درصد بوده است یافته های بررسی هایی که از روی آورد آموزش مهارت های زندگی استفاده کرده اند، نشاند هنده اثربخشی بر پیشگیری از مصرف مشروبات الکلی و ماری جوانا بوده اند (بوتوین و همکاران ،۲۰۰۰ ).
ضرورت بررسی پدیده اعتیاد در زنان
چند سالی است که پدیده اعتیاد به مواد مخدر جدید در دختران جوان رو به افزایش نهاده است تغییر الگوی مصرف مواد از سنتی به صنعتی،کاهش سن مصرف و تغییر الگوی جنس مصرف کننده مواردی است که از نظر کارشناسان حوزه اعتیاد زنگ خطری برای خانواده ها و مسئولان است .اخبار و اطلاعات از مراکز ترک اعتیاد و گزارش های درج شده در مطبوعات درباره اعتیاد نشان می دهد، پدیده شوم اعتیاد در میان زنان و دختران رو به افزایش است .بر اساس یک پژوهش که توسط موسسه تحقیقاتی RSIکه در سال ۸۶ انجام شده بود ابتلای زنان و دختران به مواد مخدر حدود ۱۰ درصد بود، اما کارشناسان فعال در این حوزه معتقدند؛ تغییر چشمگیری در سن مصرف، نوع مواد مصرفی و به طور شاخص تغییری در جنس مصرف کننده مشاهده می شود و به خصوص آمار رو به افزایش دخترانی که مواد صنعتی جدید مصرف می کنند ، زنگ خطری برای خانواده ها و مسئولان است (ایمانی پارسا ،۱۳۹۰ ).
تحقیقات اخیر در موسسه ملی مواد مخدر (NIDA)آمریکا، در ارتباط با دستیابی به یک برنامه درمانی موفق نشان داده است که یکی از عواملی که می تواند به موفق شدن هر چه بیشتر یک برنامه درمانی کمک کند، در نظر گرفتن تفاوت های جنسیتی در اینگونه برنامه ها می باشد به عبارتی دیگر از آنجا که علل اعتیاد مردان و زنان به مواد مخدر با یکدیگر متفاوت میباشند و هم چنین به لحاظ تفاوت های فیزیکی مردان و زنان و نیاز های متفاوت آنها با یکدیگر، لذا برنامه های درمانی نیز می بایستی با توجه به در نظر گرفتن اینگونه تفاوت ها برنامه ریزی شوند. تحقیقات انجام شده نشان داده اند که ، در خصوص بسیاری از مواد مخدر(مانند کوکائین )،زنان سریعتر از مردان معتاد می شوند، حتی در بسیاری از موارد بعد از یک مرتبه استعمال ( پور نقاش ،۱۳۷۸ ).
در یک زمینه یابی که در ایالات متحده انجام شد،۷۲ درصد از مردان بزرگسال گفتند که در سال گذشته حداقل یک نوشابه الکلی مصرف کرده اند؛ این رقم در زنان بزرگسال ۶۲درصد بود (موسسه ملی مصرف مواد ،۲۰۰۲ ،به نقل از اسمیت وهمکاران، ترجمه رفیعی وهمکا ران ،۱۳۸۸ ).
دانلود مطالب پژوهشی با موضوع رابطه تفکر انتقادی با نحوه نگرش در باره مواد ...